خبرگزاری مهر-گروه هنر-محمد صابری: «خداحافظ گیاه، خداحافظ صندلی شماره یک، خداحافظ صندلی شماره دو، خداحافظ میز، خداحافظ کمد، خداحافظ ظرفشویی، خداحافظ نورگیر، خداحافظ اتاق...» برای آنها که فیلم را دیدهاند، نیاز به یادآوری نیست که این جملات، آخرین دیالوگهای «جک» است. کودک 5 ساله فیلم «اتاق» که میتوان آن را یکی از موفقترین اقتباسهای سینمایی سالهای اخیر از رمان درخشان «اما دوناهو» با همین نام دانست.
«اتاق» جنبههای عیان و نهان بسیاری برای تحلیل دارد و نمیتوان بهصورتی تکوجهی به آن پرداخت اما آنچه در مقدمه این گزارش قصد ارجاع به آن را داشتم، ذهن خیالپرداز کاراکتر اصلی این «رمان-فیلم» کامل رئال است. حتماً و یقیناً در سینمایی که امثال «هری پاتر» بر بستر آن متولد میشوند، نمیتوان در خیالپردازی برای «جک» سهمی قائل شد اما این کودک 5 ساله بهخوبی میتواند جنسی ناب از خیالپردازی را در سینما نمایندگی کند. او در زندان 5 ساله و سالهای قطع مطلق ارتباط با «جهان واقعی» گویی به ناگزیر جزءبهجزء «دنیای واقعی» خود را چنان پروبال داده که در آخرین مواجههاش با زندانی که ناآگاهانه سالها اسیرش بودهاست، همچون جاندارانی ذیشعور از میز و صندلی و سقف و نورگیر خداحافظی میکند تا وارد جهانی متفاوت شود.
جادوی «خیال» توانمندی بالقوه ذهن «جک» برای بلندپروازی و «لذت از زندگی» را چنان به فعلیت درآورد که او گویی بینیاز از ارتباط واقعی با جهان پیرامون توانسته است «دنیای واقعی خود» را خلق و در آن رشد کند؛ دنیایی که او با تمام وجود از آن «لذت» میبرد.
گفتنیها درباره اهمیت عنصر «خیال» در رشد و تکامل روحی کودکان و نوجوانان بسیار است و بهطور مستقیم هم پرداختن به آن در حوصله این گزارش نیست اما برای پرداختن به یکی از کلیدیترین نقصانهای سینمای کودک و نوجوان ایران، اشاره کوتاه و گذرا به این مقوله لازم بود به ویژه وقتی که با مروری اجمالی بر موفقترین فیلمها و انیمیشنهای کودک و نوجوان یک دهه اخیر در سینمای جهان بهراحتی میتوان ردپای پررنگ «خیالپردازی» و «تخیل» را در آنها رصد کرد.
خبرگزاری مهر در سلسله گزارشهایی به آسیبشناسی فقدان عنصر خیال در سینمای کودک و نوجوان ایران خواهد پرداخت اما در گام نخست به بازخوانی کارنامه سینمای ایران در دهه 60 از منظر سهم «کودکان و نوجوانان» پرداختیم؛ مروری که به طرز قابلتأملی نمایانگر این واقعیت بود که کاشتههای امروز ما در سینما تا چه میزان حاصل بذرهایی است که در همان سالهای ابتدایی شکلگیری جریان سینمای کودک و نوجوان کاشتهایم.
آنچه در این گزارش مرور کردهایم البته صرفاً کارنامه سینمای کودک و نوجوان در دهه 60 نیست بلکه تلاشی است برای بازنمایی تصویر و جایگاه «کودکان» و البته بهصورت پررنگتر «نوجوانان» در جریان تولد دوباره سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی.
پیشدرآمد؛ مشق اعتراض در مدرسه مقاومت
داستان سینمای انقلاب در نیمه دوم دهه 50 بهطور عام تحتتأثیر تحولات منتهی به وقوع انقلاب اسلامی است و طبیعتاً در سیل اتفاقات و رویدادها، سهم کودکان و نوجوانان از سینما نیز نمیتوانست مستثنا بماند.
سال 60 و تولد جشنواره فیلم فجر را به جهت همین فضای ملتهب سالهای ابتدایی، بسیاری نقطه آغاز تثبیت جریان فیلمسازی پس از انقلاب قلمداد میکنند. در معدود تولیدات سینمای ایران تا پیش از سال 60 نگاه غالب متأثر از فضای انقلاب، همچنان بر محور ظلمستیزی و استقامت در برابر ظالم متمرکز بود و در این میان سینماگرانی که سراغ کودک و نوجوان هم میرفتند، نیمنگاهی به این مفاهیم داشتند.
«جنگ اطهر» ساخته محمدعلی نجفی با بازی فرامرز قریبیان در سال 58 و «مدرسهای که میرفتیم» به کارگردانی داریوش مهرجویی با بازی علی نصیریان و عزتالله انتظامی در سال 59 را میتوان نمونههایی از این دست آثار محسوب کرد. در هر 2 فیلم بحث «اعتراض به سیستم» و «مقاومت در برابر ناملایمات» در بستر روابط دانشآموز، مدیر و معلم روایت میشود که این نگاه احتمالاً بیتأثیر از حال و هوای کشور پس از پیروزی انقلاب و پایان حکومت ستمشاهی نبوده است.
این جریان بهنوعی تا سال 61 نیز امتداد داشت و خلق فیلم متفاوت و تحسینشده «دونده» به کارگردانی امیر نادری در این سال را هم میتوان متأثر از همین مفاهیم تفسیر کرد. هنوز سینماگران مرزی میان دنیای نوجوانان و آنچه در عالم واقع در جریان بود، متصور نبودند و گویی سینما نیز در تکاپو برای روایت «مرد شدن» نوجوانان و حتی کودکان در مواجهه با ناملایمات بود.
قربانیانی که باید «مرد» میشدند
سهم کودکان و نوجوانان از ویترین سینمای ایران در سالهای بعد هم کموبیش بر همین منوال است؛ «بچهها» در تولیدات سالهای ابتدایی دهه شصت غالباً یا جایگاهی فرعی در روایت فیلمها داشتند و قربانی مجادلات بزرگترها چه در میدان جنگ و چه در کشمکش میان سوداگران و قاچاقچیان بودند یا در مقام کاراکتر محوری داستان، خود عهدهدار مسئولیت مقاومت در برابر ناملایمتها میشدند.
حسن محمدزاده در سال 62 دو فیلم «حصار» و «مترسک» را کارگردانی کرده است که میتوان این دو نگاه را در آنها نیز رصد کرد؛ در اولی پدر خانوادهای روستایی به جبهه میرود و پسر 13 سالهاش وظایف او را برعهده میگیرد و در دیگری پای کلیشه «نامادری» به میان میآید و نوجوانی بهواسطه روایت همکلاسیاش از ظلم نامادری، در هراس از ازدواج مجدد پدر تصمیم به مقاومت میگیرد.
این همان فرآیندی است که بیش از هر شیطنت و کودکی، بهدنبال ارائه تصویری از «مردهای کوچک» است و نکته جالب اینکه در غالب فیلمهای این دوره از سینمای ایران، کاراکترهای نوجوان «پسر» هستند و کمتر سراغی میتوانیم از «دختر»هایی بگیریم که بتوانند فرآیند «مرد شدن» را بر پرده سینما به تصویر درآورند!
نوجوانان سوژه میشوند
از سال 63 و با سرمایهگذاری هدفمندتر ارگانهایی مانند کانون پرورش فکری، تمرکز بر روحیات و احوال نوجوانان، در ارتباط با شرایط محیطی و نه صرفاً متأثر از آن، در دستور کار بخشی از فیلمسازان قرار میگیرد که اوج این رویکرد را میتوان در آثار عباس کیارستمی در آن سالها رصد کرد.
«اولیها» را کیارستمی در سال 63 با روایتی مستند از محیط نامأنوس مدارس در آن سالها میسازد و در سینمای داستانی هم کیومرث پوراحمد با «بیبی چلچله» تلاش میکند، روایتی نوجوانانه از دنیای نوجوانان را به پرده سینما بیاورد.
در همان سال البته هنوز در فیلمهای دیگری همچون «میلاد» ساخته ابوالفضل جلیلی، «زنگ اول» به کارگردانی نظام فاطمی و یا «سرباز کوچک» ساخته سعید بخشعلیان میتوان رگههای تمرکز بر «مرد شدن» کاراکترهای کودک و نوجوان را رصد کرد. بهخصوص در دو فیلم «زنگ اول» و «سرباز کوچک» که پای این کاراکترها به میدان جنگ هم باز میشود و برای اولین بار شاهد حضور کودکان در جبهه هستیم.
از سال 63 و با سرمایهگذاری ارگانهایی مانند کانون پرورش فکری، تمرکز بر روحیات و احوال نوجوانان، در ارتباط با شرایط محیطی و نه صرفاً متأثر از آن، در دستور کار بخشی از فیلمسازان قرار میگیرد که اوج این رویکرد را میتوان در آثار عباس کیارستمی در آن سالها رصد کردجلیلی هم به فاصله یکسال پس از «میلاد» فیلم «بهار» را میسازد که روایت پسر نوجوانی است که پدرومادرش را در جنگ از دست داده و حالا به اردوگاه مهاجران در شمال کشور منتقل شده است. «جستجو برای یافتن والدین» بعدها تبدیل به یکی از کلیشههای محبوب در سینمای کودک و نوجوان ایران میشود.
نشت نشاط از تلویزیون به سینما
در تمام سالهایی که سینما به دنبال روایتی مستند از موقعیت دراماتیک کودکان و نوجوانان در زیر سایه تحولات مرتبط با جنگ تحمیلی بودند، تلویزیون اما ناگزیر تبدیل به پناهگاهی برای مخاطبان کمسنوسالتر شده بود. «مدرسه موشها» در این فضا چنان محبوبیتی پیدا کرده بود که عواملش را به فکر ساخت نسخهای سینمایی از آن انداخت و اینگونه «شهر موشها» در سال 64 بر پرده نقرهای سینماها جان گرفت.
حضور عروسکها خود بهترین بهانه برای بلندپروازی مرغ خیال در ذهن مخاطبان بود و فیلم خیلی زود تبدیل به پرفروشترین و موفقترین فیلم در چرخه اکران هم شد. تجربهای که سه دهه بعد سازندگانش را مجاب کرد تا نسخه دوم آن را نیز با استانداردهای روز بازسازی کنند و طبیعی هم بود که باردیگر با اقبال مخاطبان کودک و نوجوان مواجه شدند.
در همین سال ابراهیم فروزش با فیلمنامهای از عباس کیارستمی، «کلید» را کارگردانی میکند که در نوع خود، نگاه تازهای به دنیای واقعی کودکان و نوجوانان در سینما را پایهگذاری میکند.
امیر نادری اما در ادامه سبک و سیاق خود و در قالب همان کلیشه نوپای «جستجو برای یافتن والدین» در سینما، «آب، باد، خاک» را کارگردانی میکند که نمیتواند توفیق «دونده» را برای او تکرار کند. روایت فیلم البته فراتر از جستجو برای یافتن والدین، به سمت ارائه تصویری تازه از ثبت مفاهیمی همچون سرزمین و خاک در ذهن نوجوانان میرود.
«پدربزرگ» مجید قاریزاده، «سامان» ساخته احمد نیکآذر و «ستاره دنبالهدار» به کارگردانی سیروس کاشانینژاد، دیگر آثاری هستند که هریک در نوع خود سهمی برای نوجوانان در روایت اصلی درنظر گرفتند و در سال 64 روی پرده رفتند.
سایه سنگین واقعیت بر دنیای کودکانه
در نیمه دهه 60 آرامآرام کودکان و نوجوانان در ویترین سینمای ایران جای خود را پیدا کرده بودند؛ رویکردهای مختلف هم نمایندگان خود را در این میدان داشتند. در سال 65 عباس کیارستمی در راستای مسیری که انتخاب کرده بود، «خانه دوست کجاست؟» را به سرانجام رساند تا علاوهبر زاویه نگاهش به دنیای کودکان و نوجوانان، جایگاهش بهعنوان یک فیلمساز معتبر را تثبیت کند.
همزمان بهرام بیضایی با «باشو غریبهای کوچک»، کیومرث پوراحمد با «آلبوم تمبر» و پوران درخشنده با «رابطه» تلاش کردند هر یک از نگاه خود، روایتگر چالشها و دغدغههای نوجوانانه بر پرده سینما باشند.
سهم کودکان و نوجوانان از سینمای سال 65 با «دبیرستان» ساخته اکبر صادقی، «کنار برکهها» به کارگردانی یدالله نوعصری و «گال» ابوالفضل جلیلی تکمیل شد که مروری بر خلاصه داستان این آثار گواهی است بر استمرار نگاه واقعگرایانه و متأثر از التهابات سیاسی و اجتماعی آن سالها، در طیفی از آثار مرتبط با کودکان و نوجوانان در سینمای دهه 60.
نگاه و رویکردی که میتوان رگههای آن را در فیلمهای «با من از فردا بگو» ساخته فریدون کوچکیان، «باو» به کارگردانی فتحعلی اویسی و «گردو» به کارگردانی حسین دلیر در سال 66 هم رصد کرد. کامبوزیا پرتوی هم در همین سال «ماهی» را میسازد که هرچند نگاهی استعاریتر به دنیای کودکانه کاراکتر اصلی دارد اما بهواسطه زندانی شدن پدر و شرایط سخت زندگی برای مادر، بازهم واقعیت بر زرقوبرق دنیای خیال میچربد.
«پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده، «گاویار» ساخته کیومرث پوراحمد و «شیرک» داریوش مهرجویی هم اگرچه فیلمهای جدیتر این سال بودند و در خلق دنیای نوجوانان بر پرده توانستند موفقتر از دیگر فیلمها عمل کنند اما کماکان «خیال» سهمی در روایت آنها نداشت و هرچه بود برگرفته از تلخی واقعیت بود.
«گرفتار» به کارگردانی منصور تهرانی اما در میان فیلمهای این سال، اندکی پا را فراتر از تلخیهای دنیای واقعی گذاشت و سراغ داستانی با محوریت یک باور عمومی درباره «جزیره ارواح» رفت و از این منظر حال و هوایی خیالپردازانهتر از تولیدات مرسوم آن سالها داشت.
جان گرفتن عروسکها روی پرده
«گرداب سکندر» به کارگردانی امیرخوشخرام با طرح داستانی از رضا رهگذر، «کارآگاه 2» به کارگردانی بهروز غریبپور و «مهمان ناخوانده» محصول یک کار گروهی در کانون پرورش فکری کودکان با همراهی چهرههایی همچون مرضیه برومند، مریم سعادت و مسعود کرامتی، سه فیلمی هستند که در سال 67 پای عروسکها را بار دیگر به پرده سنیماها باز کردند. فیلمهای سرشار از رنگ و لعاب دنیای عروسکها و البته همچنان متعهد به قواعد روابط دنیای واقعی بزرگترها. گویی به جای سفر مخاطب به دنیای خیالانگیز عروسکها آنها برای ساعتی مهمان دنیای واقعی ما میشدند؛ چه زمانی که با روایت غریبپور در قالب بچههای یک مدرسه برای ممتاز شدن میجنگیدند و چه آن وقت که در قامت حیواناتی با روحیات انسانها مهمان مادربزرگ پر فیلم «مهمان ناخوانده» میشدند.
سهم عروسکها از سینمای سال 67 البته محدود به این سه فیلم نبود و کامبوزیا پرتوی در همین سال توانست فیلم خاطرهانگیز و ماندگار «گلنار» را به سرانجام برساند. فیلم تلفیقی از دنیای واقعی انسانها و حیواناتی عروسکی بود که به مدد موسیقی و آواز ترکیبی دلنشین را برای مخاطبان کودک و بزرگسال فراهم آورد.
در جهانی موازی با دنیای عروسکها، بازهم این عباس کیارستمی بود که مسیر روایتگری مستند خود از دنیای کودکان و نوجوانان در سینما را ادامه داد و با سرمایهگذاری کانون پرورش فکری، این بار «مشق شب» را مقابل دوربین برد. فیلمی که پس از سالها هنوز با ارجاع به آن گویی بیواسطه با مخاطبان نوجوانی روبهرو میشویم که شاید در جستجوی جهان خیالی خود، در نیمه دوم دهه شصت همچنان تولیدات سینمای ایران را رصد میکردند.
پرواز ناگهانی پروانههای خیال
از منظر رصد «خیالپردازی» در سینمای کودک و نوجوان، سال 68 را باید نقطه اوج بهحساب آورد. مسعود کرامتی در همین سال ایدهای متفاوت از رضا کیانیان را با همکاری مهدی سجادهچی در مقام فیلمنامهنویس، به سرانجام میرساند تا برای اولین بار در سینمای ایران، آرزوها و خیالات کودکان به تصویر درآید و بر پرده نقرهای ثبت شود؛ «پاتال و آرزوهای کوچک» در مسیر فیلمسازی واقعگرا در دهه شصت یک اتفاق غیرمنتظره محسوب میشد.
مخاطبان سینمای کودک در سال 68 اما یک اتفاق غیرمنتظره دیگر را هم شاهد بودند؛ محمدرضا هنرمند سراغ «دزد عروسکها» رفت و برخلاف نمونههای مشابه، این بار کاراکترهای واقعی داستانش را به دنیای فانتزی عروسکها مهمان کرد.
«کاکلی» فریال بهزاد با فیلمنامهای از هوشنگ مرادی کرمانی و «شنگولومنگول» ساخته پرویز صبری پازل فیلمهای خیالانگیز 68 را تکمیل کردند تا یکی از جذابترین سالهای تولید و اکران در کارنامه سینمای کودک و نوجوان ایران ثبت شود.
در همین سال هم البته فیلمهای همچون «بچههای طلاق» به کارگردانی تهمینه میلانی، «اٌ منفی» به کارگردانی مشترک کریم زرگر و احمدرضا گرشاسبی و «شکار خاموش» کیومرث پوراحمد هم ساخته شدند تا نشانهای از استمرار نگاه واقعگرایانه و دراماتیک به دنیای کودکان و نوجوانان در سینمای ایران باشد.
شیرینی خیال و تلخی سایه جنگ
جریان سینمای کودک و نوجوان در واپسین سال دهه 60 بیش از گذشته متأثر از تنوع نگاه فیلمسازان به این عرصه بود. در این سال کامبوزیا پرتوی تجربه موفق خود در «گلنار» را باردیگر تکرار کرد تا این بار حضور عروسکها در دنیای واقعی آدمها را در قالب «گربه آوازخوان» به تصویر درآورد. فیلمی موزیکال که تبدیل به یکی از خاطرات مشترک کودکان دهه 60 شد.
همزمان اما باز شدن باب خیالپردازی در سینما، ابوالحسن داوودی را به وسوسه بلندپروازی انداخت تا یکی از فانتزیترین روایتها از رابطه فرزندان و والدین در فیلم «سفر جادویی» به ثبت برسد.
با عبور از نیمه دهه 90 دیگر بهسختی میتوان از کلیتی به نام «سینمای کودک و نوجوان ایران» نام برد. گونهای فراموششده که کمیت تولید در آن آنقدر اندک است که برگزاری سالانه جشنواره فیلم کودک و نوجوان را با اماواگرهایی جدی مواجه کرده و میکندمسعود رسام و بیژن بیرنگ هم در همین سال «علی و غول جنگل» را با روایتی فانتزی از تلاش یک نوجوان برای مقابله با یک موجود شوم خیالی کارگردانی کردند.
همزمان با این تولیدات اما پایان جنگ در عالم واقع و لزوم بازخوانی حماسی آنچه در 8 سال دفاع مقدس گذشته بود، طیفی از فیلمسازان را به سمت خود جلب کرد؛ سعید حاجیمیری در راستای همین دغدغه «آتش در خرمن» را کارگردانی کرد که تبدیل به یکی از تولیدات موفق درباره حضور یک نوجوان در مختصات جنگی تبدیل شد. در همین حال و هوا کامبوزیا پرتوی هم فیلم «بازی بزرگان» را کارگردانی کرد تا در کنار دنیای خیالی «گربه آوازخوان» روایتی بیواسطه از آنچه در جنگ بر سر کودکان رفته است را بر پرده سینما ثبت کرده باشد.
کورسوهایی که راهی را روشن نکرد!
آنچه در این گزارش مختصر مرور شد، روایتی از تصویر ارائه شده از دنیای کودکان و نوجوانان در سینمای دهه 60 بود. در یک نگاه اجمالی و بافاصله از آن سالها، آنچه عیان است سهم بسیاربسیار اندک عنصر «خیال» در تولیدات سینمایی کودکان و نوجوانان است. تلاش طیف قابلتوجهی از سینماگران برای روایت واقعگرایانه دنیای کودکان و نوجوانان، هرچند ریشه در دغدغهای هنرمندانه برای آسیبشناسی و ارائه راه برونرفت از شرایط نامساعد آن سالها میتوانست داشته باشد اما آرامآرام باعث جدایی این گروه از مخاطبان بالقوه سینما، از سالنها شد.
کودکان و نوجوانانی که خود در بخشی از تلخی واقعیت بیرونی جامعه سهیم بودند، نیاز به فضایی تازه در مختصات سینما داشتند تا مگر از معبر خیال بتوانند برای ساعتی هم که شده، طعم لذتی متفاوت را تجربه کنند؛ کورسوهای امید اما هیچگاه نتوانست تبدیل به جریان شود و راهی را پیش پای سینمای کودک و نوجوان ایران روشن کند.
امروز و با عبور از نیمه دهه 90 دیگر بهسختی میتوان از کلیتی به نام «سینمای کودک و نوجوان ایران» نام برد. گونهای فراموششده که کمیت تولید در آن آنقدر اندک است که برگزاری سالانه جشنواره فیلم کودک و نوجوان را با اماواگرهایی جدی مواجه کرده و میکند.
خبرگزاری مهر بازخوانی کارنامه سینمای کودک در دهههای بعد را هم در همین قالب پیگیری خواهد کرد تا شاید روشنتر شود که در این مسیر پرفرازونشیب چگونه گامبهگام «تخیل» را بهپای «واقعیت» ذبح کردیم و سینمایی عاری از «خیال» را به میدان رقابت با غولهای خیالپرداز سینمای غرب فرستادیم!