ماهان شبکه ایرانیان

نصیحت و خیرخواهی امام حسین علیه السلام در نهضت عاشورا

در بیانات نورانیای که امام صادق (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) در زیارت اربعین سالار شهیدان حسین بن علی (صَلواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه) آورده است، این است کاری که انبیا کردند، همان کار را در حدّ اعلی حسین بن علی (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیهُما) انجام داد

نصیحت و خیرخواهی امام حسین علیه السلام در نهضت عاشورا

در بیانات نورانیای که امام صادق (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) در زیارت اربعین سالار شهیدان حسین بن علی (صَلواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه) آورده است، این است کاری که انبیا کردند، همان کار را در حدّ اعلی حسین بن علی (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیهُما) انجام داد. در بخشی از آیات قرآن کریم، از زبان انبیا نقل کردند: ﴿نَصَحْتُ لَکمْ[1] یا ﴿لاَتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ﴾؛[2] انبیا به امتهای خودشان فرمودند که ما شما را نصیحت میکنیم، گرچه شما نصیحت و نصیحتکننده را دوست ندارید و نمیپذیرید. این مسئله «نُصح» که به معنای خیرخواهی و هدایت خیرخواهانه است، برنامه رسمی بسیاری از انبیا بود که این بخش را قرآن کریم این گونه نقل کرد: ﴿نَصَحْتُ لَکمْ﴾، ﴿لاَتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ﴾ و مانند آن. امّا آن طوری که حسین بن علی(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) امت را نصیحت کرده است، هیچ کسی نصیحت نکرد؛ زیرا که «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ».[3] این آقایان که به علوم ادبی آشنا هستند، مسحتضر می باشند که این همزهٴ باب افعال گاهی برای اِزاله است؛ «أعذر» یعنی «أزال العُذر»، آن قدر نصیحت کرد که عذرها را از بین برد! این مسئلهٴ عذر را از بین بردن هم در لسان قرآن کریم حرف انبیا هم هست که به برخی از انبیا میگفتند چرا این قدر تلاش و کوشش میکنید؟ میگفتند: ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ﴾؛[4] کسی عذرخواهی نکند و جلوی عذر افراد را هم بگیریم. این «الف» در «أعذر»، «الف» اِزاله است؛ یعنی «أزال عُذرا» دیگر هیچ کس نمیتواند عذر بیاورد، برای اینکه حضرت مصاحبه کرده، گفتگو کرده، مناظره کرده، نامه نوشته، احتجاج و استدلال کرده، هیچ عذری برای هیچ کسی نگذاشت و خالصانه این نصیحت را بخشید! «مَنَحَ» یعنی بخشیدن، همان طوری که انبیا گفتند: ﴿لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً﴾،[5] ایشان هم همان کار را کرد. بخشش غیر از «بیع» است، بخشش غیر از «اجاره» است؛ یعنی رایگان! همان طوری که قرآن درباره انبیا گفت که ﴿لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً﴾، همان درباره حسین بن علی هست، برای اینکه تمام تلاش و کوشش او «مَنَحَ» و بخشش بود، رایگان بود و عذری برای هیچ کس نگذاشت، «فَأَعْذَرَ»! چطور «أعذر»؛ یعنی «أزال عذرکم»؟ یک؛ چگونه «مَنَحَ النُّصْحَ»، بخشش رایگان را قبول نکردند؟ دو. برای اینکه اینها در جهالت و حیرت ضلالت غرق شدند. اگر کسی غریق جهل علمی و جهالت عملی بود، نه آن نصیحت و نه این خلوص و خیرخواهی معصومانه اثر میگذارد، «لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ». امّا اثرهای فراوان نهضت سالار شهیدان تا امروز ظاهر شده است برای اینکه نگذاشت که عدّهای به دام جهل علمی و جهالت عملی بیفتند و نگذاشت کسانی که گرفتار جهل علمی و جهالت عملی شدند بمانند، بلکه آنها را نجات داد و نشانه آن همین اشتیاق «زاید الوصف» میلیونی زائران کربلاست.

مطلب دیگر این است که دین به ما گفته شما اهل کتاب و کتابت هستید، به این فکر نباشید که دیگران حدیث نویسی را منع کردند ـ در همان زمان اموی و مروانی به تَبَع سقیفه بسیاری از احادیث از بین رفته است، نگذاشتند که اینها حدیثها و کلمات معصومین را بنویسند، حدیث نویسی را قدغن کرده بودند ـ امّا اهل بیت (عَلَیهِم السَّلَام) به خردسالان و بچههای خود هم درس میدادند که شما کلمات نورانی اهل بیت را بنویسید یا مطالب علمی را که یادداشت کردید نگهداری کنید؛ زیرا دین، دینِ سواد است! وقتی دین، دینِ سواد بود، از سواد و علم حمایت میکند. عدّهای به محضر پیغمبر(عَلَیهِ وَ عَلی آلِهِ آلافُ التَّحیةِ وَ الثَّناء) شرفیاب شدند، برخی به آن حضرت عرض کردند که محفل شما بسیار علمی، سودآور، نافع و مسرّت بخش است؛ ولی همین که از مجلس شما بیرون رفتیم، آن شیرینی در کام ما نیست. فرمود: «اسْتَعِنْ بِیمِینِک وَ أَوْمَأَ بِیدِهِ أَی خُطَّ»؛[6]چرا به من میگویید؟ به دستت بگو! وقتی آمدی این جا، با دست پُر برگرد! قلم در دست تو باشد، کاغذ در دست تو باشد و یادداشت بکن! آنچه شما لذّت بردید علم است، این علم را یادداشت بکن و هر وقت خواستی به آن مراجعه بکن «اسْتَعِنْ بِیمِینِک»، به من نگو که این مجلس زود میگذرد، به دست خودت بگو که چرا ننوشتی؟! آدم میرود به یک مجلس علمی تا حرفهای علمی بشنود و دست خالی برگردد؟! معنای اتلاف عمر همین است! شما توقع نداشته باشید که آیه نازل شود که «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اگر کسی وارد مجلس علمی بشود، حرفها را بشنود و مقاله ننویسد و یادداشت نکند، عمر خود را تلف کرده است. اتلاف عمر همین است! حضرت فرمود: «اسْتَعِنْ بِیمِینِک»؛ اهل قلم باش، اهل کتاب باش، اهل کتیبه باش، اهل کتابت باش، مطالب علمی را بنویس و حرف را اصلاح کن و نقد کن که میشوی عالِم! بچههای این خاندان را اینها به کتابت و کتیبه و سواد امر میکردند. آن بحبوحه قَدغَنی کتابتِ حدیث که از سَقیفه فتوا صادر شده بود که مبادا حدیث بنویسید و نقل کنید، دودمان اهل بیت فرزندانشان را به این فضیلت فرا میخواندند.

بچههای امام مجتبی (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) و برادرزادههای حضرت جمع شدند، حضرت اینها را در مجلس خانوادگی ـ به صورت انجمن علمی ـ دعوت کرد و جمع کرد، فرمود: فرزندان و برادرزادههای من! «إِنَّکمْ صِغَارُ قَوْمٍ وَ یوشِک أَنْ تَکونُوا کبَارَ قَوْمٍ آخَرِین»؛ شما الآن نوسال هستید، سن شما هشت سال، نُه سال و ده سال و مانند آن است، بعد که بزرگ شدید رهبری جامعه را به عهده میگیرید، «یوشِک أَنْ تَکونُوا کبَارَ قَوْمٍ آخَرِینَ فَتَعَلَّمُوا الْعِلْم»؛ محفل شما، محفل علم باشد، اگر کسی حافظه قوی دارد ـ در آن روزها حافظه قوی خیلی کم نبود ـ میتواند به حافظه قوی خود اکتفا کند، وگرنه این کار را حتماً انجام بدهید! حتماً «فَلْیکتُبْهُ وَ لْیضَعْهُ فِی بَیتِه »؛[7] آنچه در محفلهای علمی میشنوید یادداشت کنید و به صورت یک کتاب و دفترچه در اتاق خودتان بگذارید تا هر وقت که خواستید به آن مراجعه کنید؛ این فتوا را امام مجتبی برای اعضای خانواده خود و برای نوسالان در بحبوحه قَدغَنی نوشتنِ حدیث ذکر و بیان کرد، چون تقریباً یک قرن نوشتن حدیث قَدغَن شده بود، بعد از اینکه جابهجا کردند و جعّالان را پیدا کردند که بتوانند برای فضیلت اینها حدیث جعل کنند، از آن به بعد نوشتن حدیث رواج پیدا کرد، وگرنه سعی می کردند آنها که حرفهای دستِ اول را داشتند حدیث ننویسند، البته خواصِ از اصحاب اهل بیت(عَلَیهِم السَّلَام) آن احادیث را حفظ میکردند. بنابراین دین، دینِ علم بود از نظر عقل نظر و پرهیز از جهالت عملی بود از نظر عقل عمل و سالار شهیدان دید که گفتگو و نصیحت و مناظره و پیامدادن اثر نکرده است، فرمود انبیا نصحیت کردند و من هم نصیحت کردم، انبیا ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ﴾ که در قرآن آمده است و من هم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ﴾ آن کار را کردم؛ ولی اینها کافی نیست! الآن فقط خون میخواهد! «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ».

بیان بسیار لطیفی مرحوم کلینی در آن مقدمه کافی دارد ـ این حرف مرحوم کلینی خیلی حرف بلندی است، البته این را از روایات اهل بیت استفاده کرده است ـ میفرماید: «إِذْ کانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیهِ الْعِقَاب»؛[8] فرمود آن محور اصلی حرکت جامعه عقل است؛ این حرف کلینی است، البته خود او اعتراف دارد که این حرف را از بیانات نورانی ائمه (عَلَیهِم السَّلَامْ) استفاده کرده است، گفت از این جهت من کتاب عقل را پیش از کتاب علم و امثال آن نوشتم. اول عقل، بعد علم؛ اول عقل، بعد زهد؛ اول عقل، بعد اقتصاد؛ اول عقل، بعد اجتماع و مانند آن، «إِذْ کانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیهِ الْعِقَاب». وجود مبارک سالار شهیدان برای اینکه جامعه را عاقل کند، هم «أعْذَرَ فِی النُّصْحَ» بود که ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ﴾ در قرآن است؛ هم «مَنَحَ النُّصْحَ» بود که حرف بسیاری از انبیاست: ﴿أَنصَحَ لَکمْ﴾،[9] ﴿لاَتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ﴾. طبق سخن عدّه زیادی از انبیا را که قرآن نقل میکند، فرمود من نصیحت میکنم و نصیحت هم یعنی خیرخواهی، هدایت و راهنمایی خیرخواهانه. در این بین بدلیها هم هستند! شیطان هم برای اینکه آدم را فریب بدهد، با سوگند گفت: ﴿إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾،[10] منطقهای که شیطنت راه دارد بدلی راه دارد و تا انسان در این محدوده و این منطقه زندگی میکند بدلی راه دارد؛ یعنی شیطان ممکن است بگوید من به عنوان نصیحت و خیرخواهی دارم حرف میزنم ﴿وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾؛ ولی وقتی کسی اوج گرفت ـ اینکه میگویند صلات، معراج مؤمن است[11]ـ بالا رفت و جزء مُخلَصین شد، در تیررَس شیطان نیست. این تعبیری که در روایات ما هست: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس»؛[12] نگاه به نامَحرم تیر شیطان است، این به عنوان تمثیل است، نه به عنوان تعیین؛ یعنی این چنین نیست که در بین همه گناهان فقط نگاه به نامَحرم تیر باشد! این به عنوان مثال و نمونه است، هر معصیتی، هر اختلاسی، هر غیبت و تجاوزی هم تیر شیطان است! «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس»، «الإخْتِلاسُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس»، «الإخْتِلافُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس». این طور نیست که حالا دو به هم زدن تیر شیطان نباشد یا اختلاس تیر شیطان نباشد و فقط نگاه به نامحرم تیر شیطان باشد، این به عنوان مثال ذکر میشود و به اصطلاح تمثیل است نه تعیین؛ یعنی تیر شیطان منحصر در نگاه به نامحرم نیست، اختلاف اندازی هم همین است، فریبکاری هم همین است، اختلاس هم همین است و مانند آن.

برای اینکه انسان از تیررَس شیطان دور باشد، تنها مُخلِص بودن کافی نیست؛ باید این قدر تلاش و کوشش بکند که ذات اقدس الهی او را به عنوان بنده مُخلَص بپذیرد. مُخلَص یعنی «الَّذِی اسْتَخْلَصَه اللهُ لِنَفْسِه»، وقتی به اوج اخلاص بار یافت، آن جا تیررَس شیطان نیست؛ زیرا شیطان در آن جا منطقه بدلی ندارد! چیزهایی که مخلَصین میطلبند، در دسترس شیطان نیست و آنچه را که شیطان دارد، زیر پای آنهاست؛ لذا آنها از گزند تیرِ شیطنت شیطان مصون هستند و این راه باز است، مخلَص بودن مخصوص انبیا و ائمه نیست، البته هر پیغمبر و نبیای (عَلَیهِم السَّلَام) مُخلَص است «عَلی تَفاوُت دَرَجاتٍ»، امّا هر کس مُخلَص بود به مقام نبوّت برسد، این چنین نیست؛ امّا راه باز است که انسان از تیررَس شیطان بیرون برود، بنابراین ما با کتاب باید همراه باشیم.

مطلب دیگر این است که کتاب و کتیبه که بیرون از ماست تا حدّی کمک ماست، امّا آن کتابخانهای که در درون ماست و همراه ماست آن مهم است. یک بیان نورانی از امیر المؤمنین (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) است که فرمود: «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر»؛[13] دل کتابِ چشم است، این یک تعامل متقابل دارد. به ما اول امر کردند که شما کتابهای بیرون را که مطالعه میکنید کار خوبی است، امّا کتاب درون را هم مطالعه کنید؛ یک نگاه هم به صحیفهٴ دل بکنید، داخل این دل خیلی چیزها بلد است، برای اینکه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾، این دل شاگرد بلاواسطه ذات اقدس الهی است که در سوره «شمس» فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾،[14] با قلم قدرت و به قلم الهام، زشتی و زیبایی، حق و باطل، صدق و کذب، خَیر و شرّ، حَسن و قبیح را در نهان نهادِ ما نهادینه کرد، همه ما این طور هستیم! همان طوری که دستگاه طبیعت ما غذای فاسد را نمیپذیرد ـ کسی مختصر غذای مسموم و غذای مانده بخورد بالا میآورد، یعنی این روده و معده ظرف خالی نیست و حرفی برای گفتن دارد، چیزی را میپذیرد که سالم باشد، اگر سالم نباشد بالا میآورد ـ فطرت ما هم این چنین است! چیزی که حق نبود و باطل بود، صدق نبود و کذب بود، خَیر نبود و شرّ بود، حَسن نبود و قبیح بود، این فطرت بالا میآورد. فرمود نگاهی هم به قلب و کتاب و فطرت بکن «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر». اینکه آدم وارد حرم اهل بیت(عَلَیهِم السَّلَام) میشود و دَر و دیوار را میبوسد، برای این است که این حرفها، حرفهای نویی است و هیچ وقت بشر عادی این طور حرف نمیزند! فرمود این دل کتابخانه است از آن طرف و از این طرف هم جا برای نوشتن هست! شما سعی کن در این کتاب و کتیبهٴ دل مطالب حق را بنگاری و اگر گناهی کردی، خلافی انجام دادی و خلافی دیدی، یک حرف باطلی را در این صفحه نوشتی، چون یک تعامل متقابلی بین بَصَر و بصیرت است، بین دل و چشم است. فرمود کتاب هست و صفحات خالی هم دارد، شما نگاه باطل که کردی چیزی را در آن نوشتی؛ شنیدنِ باطل، خوردن و رفتن باطل هم همین طور است.

این را بارها ملاحظه کردید اینکه گفتند وضو بگیرید، پا را مسح بکشید و دست را بشویید در روایات هست که به حضرت عرض کردند که این مسح پا یعنی چه؟ مسح سر یعنی چه؟ فرمود معنای مسح سر این است که خدایا هر خیال باطلی که من در سر پروراندم، آن را دارم مسح میکشم، از آن صرف نظر میکنم و با مغز پاک میخواهم با تو سخن بگویم. معنای مسح پا این است که خدایا جایی که نباید میرفتم، ولی رفتم دارم، پایم را تطهیر میکنم که از سر تا پا پاک باشم و به حضور تو بیایم![15] این مطالب را که به ما گفتند! قلب هم این چنین است، کتاب بازی است که صفحات نوشته دارد: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾ و صفحات نانوشته دارد که ما باید بنگاریم، فرمود: «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر»، قهراً چون تمثیل است و نه تعیین، «مُصْحَفُ الْسَمع، مُصْحَفُ الْید، مُصْحَفُ الْرِجل، مُصْحَفُ الْرَأس»، تمام آنچه را که ما انجام میدهیم، در صحیفهٴ دل مینگاریم! اگر گفته شد: ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کتَاباً یلْقَاهُ مَنشُوراً[16] که از در درون ما، تمام اعمال و نامه عمل ما ظهور میکند همین است! انسان تعجّب میکند که ﴿مَالِهذَا الْکتَابِ لاَ یغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ کبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا﴾؛[17]عجب کتابی است که تمام اعمال مدت عمرم در آن نوشته است! آن وقت میگویند: ﴿اقْرَأْ کتَابَک کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیباً﴾؛[18] این کتاب توست که خودت نوشتی! معلوم میشود که در درون، در نهان و نهاد ما یک صحیفه مبسوطی است، هر کاری که میکنیم در درون مینگاریم و مینویسیم و این در قیامت نزد ماست؛ لذا هیچ انکارپذیر نیست! برای اینکه خودمان نوشتیم و عین عمل هم حاضر است. این بیان نورانی را وجود مبارک سیدالشهداء طبق زیارت اربعین به تمام رسانده است؛ گفت انبیا آمدند عذر را برطرف کردند «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ»؛ یعنی «أزالَ عُذرَکُم فِی الدُّعَاء»، «وَ مَنَحَ النُّصْحَ»؛ دیگران نصیحت کردند و من نصیحت بخشی کردم، حاتمگونه ـ تشبیه معقول به محسوس ـ نصیحت بخشی کردم! بعد آن کارهایی را که انبیا کردند من هم انجام دادم، ولی کافی نبود! هر دو جمله را آیات قرآن از انبیای گذشته (عَلَیهِم السَّلَام) نقل کرده است، آنها ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ﴾ کار کردند، من هم کردم؛ آنها ﴿أَنصَحَ لَکمْ﴾ کار کردند، من هم کردم؛ کاری که انبیا کردند من هم کردم، امّا کاری که من کردم آنها نکردند «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک». درست است که انبیای فراوانی را شهید کردند ﴿وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ﴾،[19] ﴿وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِیاءَ[20] این تعبیرات هست، امّا حالا یک کسی با تمام زن و بچهاش به دیار اسارت و شهادت برود بیسابقه است! «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ از سرگردانی که کدام راه را انتخاب بکنند، اینها را نجات بدهد و البته اثربخش بود! تمام برکاتی که بعد از جریان قیام سالار شهیدان (سَلَامُ اللَّهِ عَلَیه) شد، مدیون خون حسین بن علی بن ابیطالب است؛ این طور هست که میبینید مشتاقانه عدّهای حرکت میکنند؛ بعضی پیاده، بعضی سواره، بعضی ویلچری و غیر ویلچر، این شوق است، این را چیزی غیر از شوق نمیتواند رهبری کند و خدای سبحان هم دلها را شیفته این کارهای فطری کرده است و پاداش آن را هم ذات اقدس الهی به حسین بن علی و شهدای کوی او، زائران او، مشتاقان او و علاقهمندان به این ذات و سایر ذوات قدسی عطا کرده و ـ إنشاءالله ـ میکند.

پی نوشت ها


[1] سوره اعراف, آیات79 و 93.

[2] سوره اعراف, آیه79.

[3] تهذیب الاحکام، ج6، ص113.

[4] سوره اعراف, آیه164.

[5] سوره انعام, آیه90.

[6] منیة المرید، ص268؛ بحارالانوار، ج2, ص152.

[7] منیة المرید، ص340؛ بحارالانوار، ج2, ص152.

[8] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص9.

[9] سوره اعراف, آیه62؛ سوره هود، آیه34.

[10] سوره اعراف, آیه21.

[11] کشف الاسرار و و عدة الأبرار، ج2، ص676؛ «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن ».

[12] من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص18.

[13] نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت409.

[14] سوره شمس, آیات7 و 8.

[15] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص71 و 72؛ «. .. أَمَّا وُضُوؤُک فَإِنَّک إِذَا وَضَعْتَ یدَک فِی إِنَائِک ثُمَّ قُلْتَ بِسْمِ اللَّهِ تَنَاثَرَتْ مِنْهَا مَا اکتَسَبَتْ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِذَا غَسَلْتَ وَجْهَک تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِی اکتَسَبَتْهَا عَینَاک بِنَظَرِهِمَا وَ فُوک فَإِذَا غَسَلْتَ ذِرَاعَیک تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ عَنْ یمِینِک وَ شِمَالِک فَإِذَا مَسَحْتَ رَأْسَک وَ قَدَمَیک تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِی مَشَیتَ إِلَیهَا عَلَی قَدَمَیک فَهَذَا لَک فِی وُضُوئِک».

[16] سوره اسراء, آیه13.

[17] سوره کهف, آیه49.

[18] سوره اسراء, آیه14.

[19] سوره بقره, آیه61.

[20] سوره آل عمران, آیه181؛ سوره نساء155

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان