روش های تربیت در سیره امام حسن (ع)

وجود مقدس هریک از معصومان (علیهم السلام) و صفات و رفتار آن بزرگواران، هرکدام منبع بسیار مهم و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان است؛ به نحوی که می توان در تمام زوایای زندگی، از ابعاد بی پایان حیات پربار آن ها درس آموخت و نحوه زیستن و هم زیستی مسالمت آمیز با دیگران را همراه باعزت و معنویت فراگرفت

روش های تربیت در سیره امام حسن (ع)

مقدمه

وجود مقدس هریک از معصومان (علیهم السلام) و صفات و رفتار آن بزرگواران، هرکدام منبع بسیار مهم و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان است؛ به نحوی که می توان در تمام زوایای زندگی، از ابعاد بی پایان حیات پربار آن ها درس آموخت و نحوه زیستن و هم زیستی مسالمت آمیز با دیگران را همراه باعزت و معنویت فراگرفت. سیره و روش رفتاری سبطاکبر پیامبر (ص) با مردم، خانواده، بستگان، دوستان و حتی مخالفان و دشمنان، شیوه برخورد با دیگران را به مسلمانان می آموزد که این رفتارها و روابط انسانی، در مجموع سیره تربیتی و اجتماعی آن حضرت را شکل می دهند.

سیره امام مجتبی (ع) بخش هایی مختلفی دارد که هر بخش آن به حوزه خاصی از گفتارها و رفتارهای آن حضرت مربوط است. اگر بخواهیم سیره ایشان را حوزه شناسی کنیم، باید ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان را در نظر بگیریم و بر اساس آن، حوزه های گوناگون سیره حسنی (ع) را بازشناسی و معرفی نماییم. در این مقاله به بررسی سیره امام مجتبی (ع) با هدف استخراج روش های تربیتی آن حضرت می پردازیم. این روش ها، که از متن گفتار و رفتار امام در عرصه های گوناگون زندگی به دست می آید و قابل استنباط است. در مجموع شاید بتوان الگوی جامع تربیتی از سیره ایشان به دست آورد و به نسل جوان تربیت پذیر عرضه کرد.

مفهوم شناسی

پیش از پرداختن به موضوع اصلی و تبیین آن، تعریف واژگان کلیدی مناسب به نظر می رسد؛ زیرا شناخت مفاهیم و کلمات اصلی و درک معانی آن ها، دید روشنی به پژوهش گر می دهد تا او بتواند با نگاه دقیق تر و عمیق تر به پژوهش بپردازد. هم چنین تبیین مفاهیم، به مخاطبان کمک می کند تا آن ها ضمن آشنایی با موضوع و مفاهیم کلیدی، برداشت درستی از مباحث داشته باشند. به هر صورت، مفهوم شناسی، از کارهای مهم و تأثیرگذار در اجرای فرایند، تدوین و عرضه مطالب در ارتباط با موضوع پژوهش است که باید بررسی شوند.

روش

واژه «روش» در زبان های مختلف لاتین،[1] عربی،[2] و فارسی، کاربرد پرشمار دارد و در مجموع، تفاوت اساسی میان آن ها دیده نمی شود؛ بلکه می توان گفت همه آن ها با تجزیه و تحلیل، در نهایت به مفهوم یکسانی برمی گردند. «روش»[3] در زبان فارسی، اسم مصدر از فعل رفتن، در منابع واژه شناسی به معنای راه، طرز، طریقه، سبک، شیوه، و امثال آن[4] آمده است. هدف از انتخاب روش در هر نوشته ای، دست یابی به ضوابطی است که پژوهش گر را در مسیر راه یاری دهد و براساس آن روش خاص، نظم و برنامه منطقی در کار خود ایجاد کند و از هرگونه دوباره کاری، خطا و اسراف در وقت و هزینه مصون بماند. از این نظر روش، به مجموعه قوانینی گفته می شود که به صورت دستورالعمل درآمده و برای آسان کردن پژوهش و زودتر و درست تر به نتیجه رسیدن آن به کار می رود.[5]

وجه مشترک و نکته محوری در همه تعاریفی که تاکنون از روش آورده شده، جنبه راهبردی و راهنمایی آن است که فعالان عرصه دانش و هر حوزه کاری را به سوی هدف موردنظر هدایت می کند، فعالیت آن ها را نظام مند ساخته، از هدر رفتن نیرو و انرژی جلوگیری می نماید. منظور از روش در این نوشتار، شیوه تدوین مقاله به نحو توصیفی- تحلیلی است که با مطالعه متون دینی، روایی و تاریخی در فضای کتاب خانه به سامان می رسد.

تربیت

واژه «تربیت»[6] از نظر لغت شناسی، مصدر باب «تفعیل» از ریشه «رَبَبَ» یا «رَبَوَ» است. «ربب»، به معنای تدبیر، سرپرستی، نگه داری و اصلاح چیزی و «ربو» به مفهوم رشد، نمو، زیادتی و فزونی به کار رفته است؛ چنان که ابن منظور، تربیت از ریشه «ربو» را به معنای زیادتی، رشد و نمو[7] و راغب اصفهانی، تربیت از ریشه «ربب» را به معنای ایجاد تغییر در چیزی به صورت تدریجی- به نحوی که آن چیز به حد تمام برسد- دانسته اند.[8] بر این اساس، ریشه «ربب» به تربیت کیفی و «ربو» به پرورش کمی نظر دارد.

تربیت در اصطلاح، تعریف یکسانی ندارد، بلکه دانشمندان هرکدام بر اساس دیدگاه خود درباره هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی و به طور کل فلسفه تربیتی خویش، تعریفی از تربیت آورده اند. شهید مطهری، تربیت را پرورش استعدادهای درونی بالقوه و به فعلیت رسانیدن آن دانسته است.[9] برخی دیگر، تربیت را پرورش استعدادهای مادی و معنوی و هدایت آن به سوی کمالاتی تعریف کرده اند که خداوند در وجود آدمی قرار داده است.[10] تعریفی نسبتاً جامع و کامل از تربیت، در کتاب فقه تربیتی این گونه آمده است:

فرایند کمک و یاری رسانی به متربی برای ایجاد تغییر تدریجی، در گستره زمان در یکی از ساحت های بدنی، ذهنی، روحی و رفتاری اوست که به واسطه عامل انسانی دیگر، به منظور دست یابی وی به کمال انسانی و شکوفاسازی استعدادهای او یا بازدارندگی و اصلاح صفات و رفتارهای اوست.[11]

تعریف اخیر از تربیت، نسبت به دو تعریف پیشین جامع تر و به جنبه های گوناگون تربیت توجه کرده است، ولی چون به اراده و تصمیم متربی تصریح نشده و هم چنین فرایند تربیت را در مقام اجرا به یکی از ساحت های آن منوط کرده، ازاین روی تعریف زیر برای تربیت مناسب تر است. با نظر به آیات و روایات و یافته های اندیشمندان مسلمان می توان گفت که تربیت عبارت است از: «فرایندِ منظم و هدفمند که به منظور فراهم ساختن زمینه رشد فطری و همه جانبه متربی در ساحت های مختلف انجام می گیرد؛ به نحوی که خود وی با اراده و اختیار خویش در مسیر تکامل مادی و معنوی گام بردارد و به هدف نهایی که همان تقرب به خداست نایل گردد.»[12]

سیره

واژه شناسان معانی متعددی برای کلمه «سیره» آورده اند، مانند: روش، طریقه، سنت،[13] سبک و نحوه انجام دادن کار، حرکت در روز، حرکت در شب و مطلق حرکت کردن و راه رفتن. نیز سیره را مثل فطره بر وزن «فِعْلَهْ» گرفته اند که بر نوع و سبک رفتار دلالت می کند.[14] راغب اصفهانی می گوید: «سیره به معنای حالتی است که انسان یا غیر او بر آن حالت زندگی می کند؛ چه آن حالت غریزی باشد و چه اکتسابی.»[15] چنان که سیره در قرآن به همین معنا به کار رفته است: (سنعیدها سیرت ها الاولی[16] «ما آن (اژدها) را به حالت اولش (عصا) بر می گردانیم.» به نظر اهل لغت، یک نوع سیر و حرکت در قالب راه رفتن یا فعالیت های دیگر در مفهوم سیره نهفته است. همان گونه که مشتقات آن مانند «سار، سَیرَ، یسیرُ و سِیرُوا» به نوعی متضمن معنای رفتار و حرکت هستند. هم چنین کاربرد مشتقات سیره در قرآن کریم به شکل امر: (سیروا فی الارض[17] «در زمین سیر کنید» و فعل مضارع: (أولم یسیروا فی الارض[18] «آیا در زمین گردش نکردید»، ناظر به همین معناست.

سیره در اصطلاح به معناهایی متفاوت به کار رفته و تعریف یکسانی که مورد وفاق همه دانشمندان باشد، تاکنون درباره آن نیاورده اند. برخی از سیره شناسان آن را به معنای طریقه و حالت دانسته اند که برگرفته از مفهوم لغوی آن است.[19] بعضی دیگر سیره را برابر با تاریخ و ثبت وقایع تاریخی قرار داده اند که دامنه وسیعی همانند تاریخ پیدا می می کند.[20] چنان که عرف تاریخ نویسان، همین معنا را تأیید می کند و برداشت عمومی آن ها از سیره، ذکر حوادث و سرگذشت افراد است که سیره های تدوین یافته به وسیله آنان، بر این امر گواه می باشد.[21] هم چنین سیره را بر چگونگی رفتار انسان نیز اطلاق کرده اند که همه فعالیت های فرد را شامل می شود.[22]

شهید مطهری بیش از دیگران در مفهوم شناسی سیره سخن گفته است. ایشان هم وزن بودن سیره با شکل «فِعلَه» را دلیل بر این قرار داده که این هیأت معنای خاصی به آن می بخشد و آن معنا عبارت از نوع و سبک خاص رفتار است. به نظر ایشان، هر رفتاری را نمی توان اصطلاحاً سیره نامید، بلکه رفتاری که دارای روش و سبک ویژه باشد، مصداق سیره خواهد بود؛[23] زیرا هیأت مذکور در لغت عرب، بر نوع و روش خاص دلالت دارد؛ چنان که اگر گفته شود: جَلَسْتُ «جِلسَه» نوع مخصوص نشستن را می رساند؛ بر عکس اگر بگوییم جلستُ «جَلْسَه» به مطلق نشستن دلالت دارد.[24] برخی دیگر از سیره نویسان بر همین اساس، «سبک و قاعده رفتار» را معنای سیره دانسته اند که بنابراین قواعد حاکم بر رفتار فرد را باید جست وجو کرد.[25]

در مجموع دو معنا از تعریف های پیش گفته، به دست می آید: یکی معنای عام سیره که عبارت است از ثبت وقایع تاریخی و سرگذشت افراد؛ دوم، معنایی خاص که سبک و قاعده رفتار است. تفاوت این دو معنا علاوه بر میزان فراگیری، در این جهت نیز ظاهر می شود که سیره به معنای اول یکی از مصادر سیره به معنای دوم است؛ یعنی از بررسی عملکرد فرد در طول زندگی او، به سبک و روش رفتاری وی می توان دست یافت.[26] منظور از سیره در این نوشتار نزدیک به معنای دوم، رفتارهای نسبتاً ثابت، روشمند و ضابطه محوری است که از مجموع عملکرد امام مجتبی (ع) در عرصه های مختلف زندگی ایشان به ظهور رسیده و می توان روش ها و در نهایت الگوی جامع تربیت را از آن ها استخراج و عرضه نمود.

روش های تربیت در سیره امام مجتبی (ع)

هر چند روش های تربیت در ابعاد مختلف از سیره امام مجتبی (ع) قابل استخراج و عرضه به مخاطبان است، در این مقاله، برای پرهیز از اطاله نوشتار، به مهم ترین آن ها اشاره می شود که به نظر در تربیت نسل جوان تأثیر بیش تر دارند. روش هایی بررسی می شوند که به نحوی، مترتب بر یک دیگر هستند؛ به گونه ای که با تبیین آن روش ها، در نهایت به یک مدل و الگوی جامع تربیتی در سیره آن حضرت دست خواهیم یافت.

الف) روش بصیرت دهی

واژه «بصیرت» از ریشه «بصر» در منابع واژه شناسی به معنای دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین آمده است.[27] علامه مصطفوی می گوید:

اصل کلمه «بصر» به معنای بینایی است و «بصیرت»، بار معنایی بیش تر از دیدن ظاهری دارد و بر بینایی باطنی و درونی اطلاق می شود که با دید عمیق و تأمل و تدبر حاصل می گردد.[28]

بر این اساس، آنچه مفهوم بصیرت را از بصر جدا می سازد، آن است که بصر به بینایی ظاهری اطلاق می شود و بصیرت به نیروی نهانی و قوای قلبی که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن نفوذ می کند و صاحب بصیرت، از پرتو آن، حقایق و بواطن اشیا را درمی یابد. بنابراین، بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است برای نفس انسان.[29] امام مجتبی (ع) این معنا را قبل از هر چیز در مردم تقویت می کردند و آن را پرورش می دادند تا از ظاهربینی برون آمده، به حقیقت برسند. زیرا بینش باطنی، پایه کارهای درست است؛ اگر بصیرت نباشد، احتمال اشتباه و در نتیجه میزان انحراف بسیار زیاد خواهد بود، چنان که معصومان (علیهم السلام) عموماً و امام علی (ع) و امام مجتبی (ع) خصوصاً ازاین جهت آسیب دیدند و متضرر شدند؛ زیرا طرف داران آن بزرگ واران در اثر تبلیغات دشمن فریب خوردند و در مقابل معاویه مقاومت نکردند؛ به همین علت، امام علی (ع) در صفین ناگزیر به پذیرش حکمیت شدند و امام حسن (ع) به صلح با معاویه تن دادند.[30]

ریشه بصر با شکل های مختلف در قرآن کریم به کار رفته و اغلب به معنای بینش باطنی است. افزون بر این نکته ای که به نظر مهم می رسد، این است که قرآن علاوه بر استعمال بصیرت به درک عمیق و حقیقت بین، راه های رسیدن به آن را هم نشان داده و می فرماید: (وَ فِی أَنْفُسِکمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ[31] «در وجود خود شما نیز نشانه های خدا فراوان است آیا چشم باز نمی کنید و این همه آیات و نشانه های بارز حق را نمی بینید.» آنچه در انسان از اندام ظاهری، ترکیبات شیمیایی، نفس، قوای نفسانی، ساختار نظام مند و مانند آن از ابتدا تا انتها وجود دارند، در واقع هرکدام راه های بصیرت و شناخت درونی به خدای تعالی است.[32] در حقیقت اگر نگاه کنیم، هر یک از این قوا و اعضای بدن انسان مثل قوه بینایی، دارای نظام مستقل هستند که تأمل در آن ها، راه بصیرت به آفریدگار را نشان می دهد.[33]

امام مجتبی (ع) در سیره قولی و عملی، به بصیرت دهی و آگاهی بخشی به مردم پرداختند و تا حد امکان، در این زمینه کوشیدند. ایشان در موضوع بصیرت می فرماید:

إِنَّ أَبْصَرَ الأَبْصارِ ما نَفَذَ فِی الخَیرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الْاسْماعِ ما وَعَی التَّذْکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ؛[34]

بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند و شنواترین گوش ها آن است که اندرز را در خود فراگیرد و از آن سود برد، سالم ترین دل ها آن است که از شبهه ها پاک باشد.

امام مجتبی (ع) در این روایت، هم به بصیرت و بینایی حقیقت بین اشاره کرده و هم راه های دست یابی به آن را بیان فرموده اند. آن حضرت می فرماید: «بیناترین دیدگان و چشم بصیر آن است که خیر و شر را درک کند و به حقیقت آن برسد.» چشم در واقع ابزار مهم بصیرت است و اگر از ظاهر اشیا به باطن آن ها راه یابد، بینش و درک باطنی حاصل می شود. هم چنین قوه شنوایی وسیله بصیرت است درصورتی که پندآموز و اندرزپذیر باشد؛ یعنی عوامل پند و اندرز را بشناسد و از آن ها درس آموزد و به نفع خود به کار برد. در جمله اخیر فرمود: «سالم ترین دل که مرکز بصیرت است، آن است که شبهات در آن نفوذ نکرده باشد.» اگر این سه ابزار و وسیله با آنچه ایشان فرموده اند، به کار رود، بی تردید بصیرت واقعی و درونی برای انسان حاصل می شود. طبق این حدیث، امام حسن (ع) به بصیرت و آگاهی مردم اهتمام ویژه ای داشته و راه های نیل به آن را برای مردم معرفی فرموده اند. بینایی و شنوایی، دو وسیله ای هستند که اطلاعات را به مرکز تعقل و تفکر، یعنی قلب وارد می سازند و اگر این داده ها تصفیه شده و خالص بود و قلب نیز راهی به شبهات نداشت، با ورود اطلاعات ناب، دل جلا و صفا گرفته، مرکز بینایی باطنی قرار می گیرد.

راه های دست یابی به بصیرت

امام مجتبی (ع) راه تحصیل بصیرت را هم به خوبی بیان فرموده که با استفاده از آن راه ها، به بینایی باطنی می توان دست یافت. راه های زیادی بدین منظور در سخنان آن حضرت وجود دارند و از سیره و رفتار آن بزرگوار قابل استخراج است. در ادامه به علت رعایت اختصار، فقط به دو مورد اشاره می شود:

1. خودشناسی

نخستین وظیفه انسان در برابر خود، شناخت درست از خویشتن است و این که خود را آن گونه که هست بشناسد و درک کند که چه موجودی است و از چه استعدادها و توانایی هایی برخوردار است: از کجا آمده و به کجا رهسپار است؛ زیرا شناخت درست فرد از خود و آگاهی از استعدادها و ظرفیت های نهفته در وجودش، این امکان را به او می دهد که اولًا ارزش واقعی خود را درک کند و بداند چه موجود ارزشمندی است؛ ثانیاً شناخت استعدادها، زمینه برنامه ریزی درست را برای وی فراهم می سازد تا برای آینده، تصمیم گیری مناسب داشته باشد؛ ثالثاً با برنامه ریزی درست، می تواند توانایی های خود را به کار اندازد و در عرصه های مختلف زندگی مادی و معنوی، به پیشرفت های چشم گیری دست یابد. سرانجام بصیرت باطنی و درک عمیق از خود و خدا و دنیای بیرون از خود پیدا می کند. رسول خدا (ص) و امام علی (ع) هر دو فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛[35] «هرکس خود را شناخت خدا را شناسد.» عرف به معنای بصیرت واقعی و درک باطنی از خود است که شناخت و بصیرت خداوند تعالی را به دنبال دارد.

خودشناسی و در نتیجه بصیرت عمیق، از جمله صفات یاران امام حسین (ع) بود که آن حضرت در توصیف آن ها فرمود:

اما بعدُ فإنّی لا اعلمُ اصحاباً اولی و لاخیراً من اصحابی؛

من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم.[36]

این سخن امام حسین (ع) توصیف عام از اصحاب است که صفت بصیرت درونی آن ها را نیز شامل می شود و نشان می دهد که آن یاران باوفا، از چنان درجه بالای بینایی عمیق برخوردار بودند که هیچ نقطه ضعفی در فکر و اندیشه آنان وجود نداشت. همان گونه که امام صادق (ع) درباره اباالفضل العباس (ع) فرمود:

کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِی نافِذَ البَصیرَه صُلبَ الإیمانِ؛

عموی ما، عباس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود.[37]

این بینش حضرت عباس (ع) و یاران عاشورا، برخاسته از آن شناخت ژرف و خودشناسی آنان بود که در صحنه کربلا خود را نشان داد.

امام حسن (ع) از بصیرت بخشی به مخاطبان به عنوان یک روش تربیتی استفاده می کردند و همواره آن را در جامعه ترویج می دادند. ایشان در توصیه به فرزندش می فرماید:

یا بُنَی! لا تُواخِ أحَداً حَتّی تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَه، وَ رَضیتَ الْعِشْرَه، فَآخِهِ عَلی إقالَه الْعَثْرَه، وَ الْمُواساه فی الْعُسْرَه؛[38]

ای پسرم! با کسی دوستی و برادری برقرار نکن، مگر آن که او را از هر جهت بشناسی و مطمئن باشد! پس هنگامی که چنین فردی را یافتی، در همه امور با او باش.

این دستورالعمل، یک روش تربیتی است که در تربیت اولاد به کار می رود و یک شیوه دوست یابی و رفیق گزینی است که فرمودند: «قبل از برقراری پیوند دوستی، باید بصیرت به فرد داشته باشی و اگر از همه جهات او را شناختی، آن گاه باید وی را همراهی کنی»؛ زیرا نقش دوست در تربیت و شکل دهی شخصیت و هویت انسان تأثیر بسزا دارد.

به همین دلیل امام خود را به کسانی معرفی نموده که او را نمی شناختند و می فرماید:

أنا الحسن ابن رسول الله، أنابن البشیر النذیر، أنابن المصطفی بالرساله و...»[39]

من حسن فرزند رسول الله (ص)، فرزند بشیر و نذیر و فرزند کسی هستم که به رسالت برگزیده شد.

امام در این جملات، در حقیقت خود را برای مخاطبان معرفی فرموده تا اگر کسی شناختی از ایشان ندارد آگاهی به حضرت پیدا نموده، بر اساس معرفت تصمیم بگیرد. ازاین رو، سخن را این گونه آغاز می فرماید:

من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی...؛[40]

هر کس مرا می شناسد که می شناسد و نیاز به معرفی ندارد و هرکسی نمی شناسد خود را به او معرفی می کنم.

هدف حضرت بصیرت دهی به مخاطبان است تا او را بشناسند و هر رفتار یا موضع گیری که نسبت به ایشان از خود نشان می دهند، با بینایی و شناخت باشد، نه نادانی.

2. خودسازی

اصطلاح «خودسازی»، ترکیبی از دو کلمه «خود» و «سازی» است که فهم آن مستلزم درک معنای کلمه اول، یعنی خود است. ابتدا باید تصور درستی از خود داشته باشیم تا بتوانیم به ساختن آن بپردازیم. انسان در یک تصویر کلی، مجموعه ای از توانایی ها و استعدادهای فراوان است که در طول زندگی باید به شکوفایی برسند. بنابراین، خودسازی یعنی فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی خود و به فعلیت رساندن امکانات بالقوه ای که خداوند تعالی در فطرت انسان قرار داده است.[41] این کار همان طور که بر خودشناسی مبتنی است، خود نیز مقدمه ای برای بصیرت دینی است؛ یعنی هراندازه انسان از نظر تقوا و تهذیب نفس رشد کند، به همان اندازه بر بینش او افزوده می شود.

آیات و روایات به این موضوع توجه کرده و تهذیب نفس و تقوا را عامل بصیرت معرفی نموده اند. قرآن کریم می فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً[42] «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای برای جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد (روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت).» کلمه «فرقان» صیغه مبالغه از ماده «فَرَقَ» و در این جا به معنای چیزی است که به خوبی حق را از باطل جدا می کند.[43] آن چیز همان نیروی درونی و بصیرت حقیقی است که در اثر تقوا و خودسازی برای انسان حاصل می شود.

امام حسن (ع) در یک راهنمایی تربیتی، در توصیه به همه متربیان می فرماید:

أُوصیکمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ إِدامَه التَّفَکرِ فَإِنَّ التَّفَکرَ أَبُو کلِّ خَیر وَ أُمُّهُ؛

شما را به تقوای الهی و استمرار اندیشه سفارش می کنم، زیرا تفکر، ریشه همه نیکی ها و مرجع اصلی آن است.[44]

از این ترتیب بیان شده در کلام امام، استفاده می شود که اندیشه درست و دست یابی به بصیرت، نتیجه تقوا و تزکیه نفس است؛ زیرا سفارش نخست به تقوا و سپس به تفکر و ذکر اثر اندیشه ورزی درست تعلق گرفته است. بنابراین، خودسازی و پاک سازی درون، از راه های دست یابی به بصیرت دینی و اجتماعی است. تفکر و خردورزی، عامل پیدایش بصیرت است که خود ارتباط مستقیم با تقوا و تهذیب نفس دارد. در مواعظ امام مجتبی (ع) آمده است:

اوصاکم بالتقوی و جعل التقوی منتهی رضاه و التقوی باب کل توبه و رأس کل حکمه و بالتقوی فاز من فاز من المتقین؛[45]

خداوند شما را به پرهیزگاری توصیه کرده و تقوا را نهایت رضایت خود قرار داده است. پرهیزگاری راه هر توبه و رأس هر حکمتی است. پرهیزگاران به وسیله تقوا به رستگاری رسیدند.

براین اساس، خودسازی و تقوا از منظر امام مجتبی (ع) مانند خودشناسی، از راه های مهم نیل به بصیرت درونی و بینش حقیقی است. هر کس خود را شناخت و خویشتن را ساخت، به بصیرت دینی و به تعبیر قرآن به «فرقان» و بینش باطنی دست می یابد. امام حسن (ع) در همه عرصه های زندگی بر این نکته تأکید داشتند. ایشان در تبیین آثار صلح با معاویه و نفع آن برای شیعیان، برای بصیرت بخشی به مخالفان صلح فرمودند:

وَ إِنَّ مُعَاوِیه نَازَعَنِی حَقّاً هُوَ لِی فَتَرَکتُهُ لِصَلَاحِ الْأُمَّه وَ حَقْنِ دِمَائِهَا؛[46]

معاویه درباره حقی که متعلق به من بود، با من نزاع داشت و آن را برای مصلحت امت و حفظ خون آن ها به او واگذار کردم.

امام مجتبی (ع) در روایت دیگر فرمود:

إِنَّمَا هَادَنْتُ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ صیانت ها وَ إِشْفَاقاً عَلَی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ الْمُخْلَصِینَ مِنْ أَصْحَابِی؛[47]

این کار را فقط برای حفظ خون و خوف بر نفس، خانواده و اصحاب مخلص انجام دادم.

کسانی که تندروی می کردند و به آن حضرت اسائه ادب روا می داشتند، درواقع نادان بودند و از فلسفه صلح اطلاع نداشتند. به همین علت، حضرت این جملات را برای آگاهی بخشی به آنان بیان فرمودند. اوضاعی در زمان امام حسن (ع) حاکم بود که جان شیعیان درخطر نابودی قرار داشت و اگر صلح آن حضرت نبود، شاید شیعیان قتل عام می شدند و مذهب جعفری شکل نمی گرفت. از این جا صلح ناعادلانه با معاویه را پذیرفتند تا پیروان تشیع سرخ علوی باقی بمانند و مذهب جعفری برای نجات اسلام از تحریف و خرافه گرایی شکل گیرد. بسیاری از اصحاب امام مجتبی (ع) با روشن گری و بصیرت دهی آن حضرت، حقیقت را درک کردند و در صراط مستقیم پایدار باقی ماندند.

ب) روش پرورش باورهای دینی

پس از کسب بصیرت به وسیله خودشناسی و خودسازی، پرورش باورهای دینی در متربیان اهمیت خاصی دارد؛ زیرا باور درست، بعد از بینایی، انسان را در برابر شبهات و افکار انحرافی، شکست ناپذیر می سازد. عقیده به اصول دین و باورهای اسلامی، از سیره قولی و عملی امام مجتبی (ع) به دست می آید. اصلی ترین باور از منظر اسلام و قرآن، عقیده به مبدأ و معاد است که قرآن و روایات اسلامی به آن تأکید کرده اند. ایمان به مبدأ، یعنی باور به وجود خداوند متعالی و یگانگی او که آفریدگاری غیر از خدا در جهان وجود ندارد. نظام هستی با توحید آغاز می شود و به سوی توحید بازمی گردد. بازگشت به خداوند متعال در واپسین زندگی و حشر اکبر، معاد گفته می شود که همه انسان ها از اولین و آخرین، در روز قیامت یک جا محشور می گردند. آیه معروف به استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ)[48] به مبدأ و معاد دلالت دارد. ایمان به این دو اصل مهم اسلامی، به انسان هویت می بخشد و آغاز و انجام حیات او را روشن می سازد. بر این اساس، انسان موجودی است هدفمند و با آینده روشن که باید برای ورود به عرصه زندگی و نیل به هدف نهایی آماده گردد. باورهای دینی، هر اندازه مستدل و منطقی باشد و انسان یقین به آن ها تحصیل کند، اثرش در زندگی بیش تر است. هویت و شخصیت شکل گرفته در اثر باورهای درست و برآمده از متون دینی، عامل عزتمندی فرد است.

قرآن کریم در زمینه اثربخشی باورهای دینی می فرماید: (یثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاه الدُّنْیا وَ فِی الآخِرَه[49] «خدا کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و در آخرت با قول استوار پابرجا می کند.» به یعنی خداوند کسانی را که ایمان آورده اند، به سبب گفتار و اعتقاد ثابت و پایدارشان، ثابت قدم می دارد هم در این جهان و هم در جهان آخرت؛ زیرا ایمان قوی و مستحکم، به منزله شجره طیبه ای می ماند که ریشه اش ثابت و شاخه هایش همراه با میوه های گوناگون است که در آسمان برافراشته اند. این مؤمنان راستین و ثابت قدم، با تکیه بر لطف خداوند، در برابر هرگونه حادثه ای چون کوه استوارند. لغزشگاهی که در زندگی هرکس اجتناب ناپذیر است، بر سر راه آن ها نمایان می شود، اما آن ها با تأیید خداوند خود را حفظ می نمایند. این حفظ و ثبات قدمی که در واقع عنایت الهی است، سراسر زندگی مؤمنان را دربرمی گیرد هم زندگی این جهان و هم زندگی آن جهان را. آن ها در دنیا باایمان و پاکی، ثابت قدم می مانند و دامانشان از ننگ آلودگی ها مبراست و در آخرت نیز در نعمت های بی پایان خدا، جاودان خواهند بود.[50]

امام مجتبی (ع) با صبر و حلم و پایداری در برابر مشکلات سیاسی و اجتماعی زمان خود، شیوه باورمندی به عقاید و ارزش های دینی را به مردم درس دادند. یاران نادان و بی وفا، به خیمه حضرت هجوم بردند و اسباب و اثاثیه را به یغما برده، به امام اهانت کردند. حتی زخمی به بدن مبارک ایشان وارد ساختند و حضرت با جسم مجروح، مدتی در مداین تحت درمان قرار گرفتند. بااین حال، امام مجتبی (ع) صبر پیشه کردند و از تقویت باورهای دینی مردم دست برنداشتند و از ایجاد بینش توحیدی به همراهان بازنماندند.[51] ایشان در زمینه باور به خدا و قیامت، خطاب به مردم می فرماید:

إنَّ اللّهَ لَمْ یخْلُقْکمْ عَبَثاً، وَ لَیسَ بِتارِککمْ سُدًی، کتَبَ آجالَکمْ، وَقَسَّمَ بَینَکمْ مَعائِشَکمْ، لِیعْرِفَ کلُّ ذی لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ما قَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یصیبَهُ؛[52]

خداوند شما انسان ها را بیهوده و بدون غرض نیافریده و شما را آزاد، رها نکرده است. لحظات آخر عمر هر یک معین و ثبت شده است، نیازمندی ها و روزی هرکس سهمیه بندی و تقسیم شده تا موقعیت و منزلت شعور و درک اشخاص شناخته گردد.

امام مجتبی (ع) در این فرمایش، هدفمندی نظام هستی، تقدیر اجل، معین بودن روزی و تعیین سرنوشت انسان را به روشنی تبیین کرده اند. ایشان هدف از این موضوع را آگاهی انسان به نحوه زندگی و بهره برداری درست از سرمایه عمر و امکانات موجود بیان فرموده اند. افزون بر آن، بصیرت بخشی آدمی و بینایی او در زمینه ارزشمندی، عزت و شخصیت خود است تا بفهمد که چگونه خداوند برای حیات او برنامه ریزی کرده و نباید خود را بدون هدف به زحمت بیندازد و بین حلال و حرام فرقی نگذارد؛ زیرا بسیاری از آدمیان، ارزش و منزلت خود را درک نمی کنند و به همین علت، به خواری تن می دهند. اگر کسی به این مسائل باورمند باشد، زندگی مادی و معنوی خود را تنظیم کرده، دچار مشکل و انحراف فکری و رفتاری نخواهد شد. بنابراین، تقویت باورهای دینی، از روش های مؤثر در تربیت و اصلاح رفتار است که امام مجتبی (ع) در سیره قولی و عملی به آن تأکید می فرمایند.

پرورش روحیه عبادت و بندگی

کلمه عبادت از ریشه «عَبَدَ» به معنای پرستش، تعظیم، اظهار بندگی، احترام گزاردن و پرستیدن آمده است.[53] راغب اصفهانی می گوید: «عبودیت به معنای اظهار تذلل در برابر معبود و عبادت غایت تذلل و خضوع در مقابل اوست که فقط خداوند شایسته آن است».[54] این واژه در زبان علما و فقهای مسلمان، به معنای پرستش خداوند متعالی به کار می رود که از اوصاف مؤمنان و متدینان شمرده شده است. عبادت از منظر اسلام و قرآن، در متن زندگی قرار دارد و با انجام دادن به موقع و درست آن، می توان پاره ای از امور لازم مانند نظم، برنامه ریزی، احترام به حقوق دیگران و نظایر آن را آموخت؛ زیرا عبادات نظیر حج و روزه و نماز، هرکدام دارای برنامه ریزی دقیق، زمان مشخص و اجزا و شرایط معین هستند که در وقت خاص خود باید انجام گیرند، وگرنه درست و مجزی نخواهند بود.[55] قرآن کریم آفرینش بشر را برای عبادت دانسته، می فرماید: (ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[56] «ما جن و بشر را نیافریدیم، مگر برای عبادت».

امام مجتبی (ع) عبادات را در همه ابعاد آن به کمال و تمام انجام دادند و برای مستحبات اهتمام ویژه قائل بودند. در سیره عبادی آن حضرت نقل شده که 25 مرتبه با پای پیاده به حج رفتند و طواف خانه خدا کردند.[57] در مورد نماز هم روایت شده هرگاه وقت نماز فرامی رسید، چون وضو می گرفتند، بندهای استخوانش به هم می خورد و رنگش زرد می گشت و چون سببش را پرسیدند فرمود: «هر کس که در پیشگاه پروردگار بزرگ می ایستد، باید این گونه باشد که بندهایش به هم بخورد و رنگش زرد شود».[58] هر وقت به درب مسجد می رسیدند، سر را به آسمان بلند نموده، عرض می کردند:

الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسی ء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم؛[59]

خدایا میهمانت بر در خانه توست، ای نیکوکار! بدکار به درب خانه ات آمده، پس از زشتی هایی که نزد من است، به خوبی هایی که نزد توست درگذر، ای بزرگوار!

آن حضرت برای تشویق مسلمانان به مسجدر رفتن و خواندن نماز جماعت می فرماید:

مَنْ أَدامَ الْاخْتِلافَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدی ثَمان: آیه مُحْکمَه وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَه مُنْتَظِرَه وَ کلِمَه تَدُلُّهُ عَلَی الهُدی أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًی وَ تَرْک الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیه؛[60]

هر کس پیوسته به مسجد رود به یکی از این هشت فایده می رسد: 1. نشانه ای استوار (فهم آیات الهی)؛ 2. دوستی قابل استفاده؛ 3. دانشی تازه؛ 4. رحمتی مورد انتظار؛ 5. سخنی که به راه راستش کشد؛ 6. سخنی که او را از پستی برهاند؛ 7. ترک گناهان به سبب شرم از خدا؛ 8. یا ترک گناهان به سبب خوف از خدا.

ذکر این آثار، برای حضور در مسجد جنبه تربیتی دارد. ایشان از روش تشویق استفاده کردند تا مردم را به نمازخواندن و رفتن به مسجد علاقه مند سازند. آثاری که همه به نفع نمازگزار است و بسیاری از آن ها در دنیا نصیب فرد می شود. فهم آیات الهی و دانش تازه، در واقع همان بصیرت دینی است که به وسیله نماز نصیب انسان می شود. دوستی و رحمت، جنبه عاطفی انسان است که با خواندن نماز تقویت می گردد؛ هم رحمت و محبت خدا به انسان افزایش می یابد و خداوند به او عنایت می کند و محبت انسان به دیگران بیش تر و هدفمندتر می گردد. نمازگزار گناه و نافرمانی خدا را هم انجام نمی دهد. این نتایج که در کلام امام مجتبی (ع) آمده، در عمل و زندگی هم عملی است و انسان می تواند هم در دیگران مطالعه کند و هم در خود امتحان نماید. امام، در سخن دیگر می فرماید:

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کلَّ شَی ء»؛[61]

«کسی که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند». یعنی عابد و نمازگزار واقعی، قدرتی الهی می یابد و در همه چیز تأثیر می گذارد. در کلام دیگر، عبادت را عامل تزکیه نفس دانسته، می فرماید:

«إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَه تَزَکی لَها»؛[62]

هر کس عبادت را برای عبادت طلب کند، خود را تزکیه نموده است.

امام مجتبی (ع) همان گونه که خود عاشق عبادت بودند و با علاقه خاصی به حج می رفتند و نماز به جا می آوردند و در حقیقت طاعت خدا را عامل رشد و تکامل انسان می دانستند، دیگران را نیز به این موضوع دعوت می فرمودند و روحیه بندگی را در آنان پرورش می دادند. سیره و گفتار آن حضرت، نشان دهنده این روش است و بیان آثار نماز، در واقع به همین منظور بوده تا روحیه بندگی کردن را در انسان تقویت کنند.

ج) روش مهر و محبت به متربی

انسان ذاتاً به محبت گرایش دارد و علاقه مند است که مورد مهرورزی و احترام دیگران قرار گیرد؛ زیرا محبت به عنوان یک نیاز اساسی در نهاد آدمی نهفته شده و تا پایان عمر ادامه دارد. این نیاز فطری، در رفتار انسان و برخورد او با دیگران ظهور می یابد؛ گاه به شکل ارتباط کلامی و گفتار محبت آمیز و گاه در قالب رفتار و عمل و ایجاد دوستی و رفت وآمد با همسالان و همسایگان متجلی می شود. قرآن کریم به این نیاز نوجوان، در قالب ابراز محبت به حضرت موسی (ع) پاسخ گفته و به وی به عنوان متربی و فرد قابل تربیت لطف و محبت کرده تا الگویی باشد برای همه اولیا و مربیان که به این نیاز فطری نسل جوان توجه کنند.[63] خداوند به او فرمود: (ألقَیتُ عَلَیک مَحَبَّه مِنِّی و لِتُصنَعَ عَلی عَینِی[64] «محبتی از خودم بر تو افکندم تا در برابر دیدگان من ساخته شوی.» اظهار محبت خداوند به حضرت موسی (ع) در واقع وی را برای انجام دادن وظیفه نبوت آماده کرد و روحیه پایداری را در او تقویت نمود. ایستادگی و مبارزه وی در برابر طاغوت زمانش (فرعون)، گواه بر این امر است. از این داستان قرآنی می توان استفاده کرد که پرورش عواطف و روحیه محبت خواهی نسل جوان و به ویژه فرزند، در رسیدن به اهداف عالی زندگی و اسلامی تأثیر بسزا دارد.

از رسول خدا (ص) سؤال کردند که از میان زنان و مردان، چه کسانی نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: «فاطمه (س) و زوج ها»؛[65] «فاطمه زهرا (س) و همسرش علی (ع)». هم چنین از عایشه نقل شده که امام علی (ع) از پیامبر (ص) سؤال کرد:

«أینا أحب الیک أنا او هی؟»

«کدام یک نزد شما محبوب تر هستیم، من یا فاطمه؟» فرمود:

«هی أحب الی و أنت أعزُّ إلی»؛[66]

«فاطمه نزد من محبوب تر است و تو برایم عزیزتر هستی.» همان گونه که پیامبر (ص) به دخترش فاطمه (س) محبت می ورزیدند و او را پاره تنش می خواندند، نسبت به حسنین (علیهما السلام) نیز همان رفتار را داشتند. پیامبر (ص) افزون بر آن که خود محبت فوق العاده به آن دو بزرگوار داشتند، دیگران را نیز به دوستی آنان فرامی خواندند و می فرمودند:

«من أحب الحسن و الحسین فقد أحبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی»؛[67]

هر کس حسن و حسین (ع) را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس آن ها را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.

مهر و محبت به متربی، از روش های مؤثر در تربیت اولاد است که در سیره همه معصومان (علیهم السلام) وجود داشته و آن بزرگواران از این شیوه در جذب و تربیت انسان ها استفاده می کردند. امام مجتبی (ع) که این روش تربیتی را از پیامبر (ص) و از امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) آموخته بودند، در تربیت دیگران به خوبی از آن بهره بردند و به کار بستند. انس بن مالک می گوید:

یکی از کنیزان امام حسن (ع) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود. آن حضرت آن شاخه گل را با کمال میل پذیرفتند و به او فرمودند: «تو را در راه خدا آزاد کردم.» من به عنوان اعتراض گفتم: «در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟» امام فرمود: «خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: (وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیه فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها[68] هرگاه کسی به شما تحیت گوید، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید. سپس فرمود: «پاسخ بهتر همان آزاد کردن اوست.»[69]

امام مجتبی (ع) روزی غلام جوانی را دیدند که ظرف غذایی در پیش دارد، لقمه ای از آن می خورد و لقمه دیگر را به سگی می دهد که نزدیک او نشسته بود. امام از جوان پرسیدند: «چرا چنین می کنی؟» پاسخ داد: «خجالت می کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند.» حضرت مجتبی (ع) خواستند به این غلام مهربان پاداشی نیکو عطا فرمایند، به این جهت او را به خاطر این عمل نیک، از مولایش خریدند و آزاد کردند و باغی را که در آن کار می کرد، خریده به او بخشیدند.[70]

این موارد نمونه هایی از محبت امام مجتبی (ع) و روش تربیتی آن حضرت است که ترویج شیوه مهرورزی در تربیت متربی را نشان می دهد. آن حضرت به این روش، به دلیل تأثیرگذاری آن در فرایند پرورش نسل جوان بیش تر توجه داشتند به عنوان یک دستورالعمل کلی می فرمایند:

أَلْقَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّه وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّه وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ؛[71]

خویشاوند کسی است که دوستی و محبت، او را نزدیک کرده باشد، اگر چه نژادش دور باشد و بیگانه کسی است که از دوستی و محبت به دور است، گرچه نژادش نزدیک باشد.

در این روایت، مهر و محبت را معیار قرابت و دوری قرار داده اند که مهرورزی انسان های دور را به لحاظ نسبی نزدیک و فقدان محبت، افراد را از هم دور می سازد، گرچه نسبت فامیلی نزدیکی با هم داشته باشند. از این رفتارهای عملی و توصیه های گفتاری، به روشنی استفاده می شود که آن حضرت از مهر و محبت به عنوان یک روش مفید در تربیت روحی و اخلاقی مخاطبان و متربیان بهره گرفته و به مسلمانان نیز سفارش فرموده اند.

د) روش دستگیری از نیازمندان

یاری رسانی به نیازمندان جامعه، از روش های مفید و اثربخش در ترییت اسلامی است که از آغاز بعثت پیامبر (ص) تاکنون رواج داشته و اینک نیز کاربرد وسیع در جوامع مسلمان دارد. این شیوه در سیره معصومان (ع) اهمیت داشته و اینک هم رهبران دینی و اسلامی توجه ویژه به این موضوع دارند و حتی در خارج از مرزهای جغرافیایی آن را اجرا می نمایند. زیرا اسلام و قرآن به این امر دستور اکید داده و همه مسلمانان را درواقع یک خانواده معرفی فرموده که باید به رفع نیازهای هم دیگر اقدام کنند. خداوند می فرماید: (وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ[72] و آن ها که در اموالشان حق معلومی است، برای تقاضاکننده و محروم.» این آیه در توصیف نمازگزاران ذکر شده که دست گیری از نیازمندان، بهترین عمل بعد از نماز است. حقی معلوم، چیزی غیر از زکات واجب است که در اموال ثروتمندان قرار داده شده تا به محرومان کمک کنند.[73]

امام حسن (ع) بر اساس دستورهای خداوند متعالی چند بار دارایی خود را در راه خدا انفاق و میان نیازمندان مدینه تقسیم کردند. تاریخ نگاران نوشته اند:

امام حسن (ع) دوبار، تمام ثروت خود را درراه خدا خرج کردند و سه بار، دارایی شان را نصف کرده، نیمی را برای خود و فرزندان گذاشتند و نصف دیگر را در راه خدا انفاق نمودند.[74]

محمد بن یوسف زرندی، از دانشمندان اهل سنت، در کتاب نظم درر السمطین روایت کرده که مردی نامه ای به امام حسن (ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام بدون آن که نامه را بخواند به او فرمود: «حاجتک مقضیه»؛ حاجتت رواست! شخصی عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ می دادی؟» امام پاسخی عجیب و خواندنی دادند و فرمودند:

اخشی ان یسئلنی الله عن ذل مقامه حتی اقرء رقعته؛[75]

بیم آن دارم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری مقامش مرا مواخذه فرماید.

امام مجتبی (ع) علاوه بر اصل حمایت از نیازمندان، نحوه کمک رسانی به آن ها را نیز معرفی فرمودند. به این طریق که امداد به فقرا، باید به گونه ای باشد که عزت و شخصیت فقیر لکه دار نشود. براین اساس، امام مجتبی (ع) به سائل دستور دادند تا خواسته اش را در کاغذی نوشته، به آن حضرت بدهد. وقتی نامه نوشته شد، ایشان بدون خواندن فرمود: «حاجتت برآورده است.» علت این امر را چنین بیان داشتند که مبادا در زمان خواندن نامه، آثار شرمندگی در چهره سائل نمودار گردد و خدا حضرت را به علت آن مواخذه نماید. این روش امام حسن (ع) درس و الگو برای همه سرمایه داران و کمک کنندکان به نیازمندان است که نباید با کمک هایشان بر فقرا منت گذارند یا آن ها را شرمنده سازند. زیرا خداوند از این کار به شدت نهی کرده، می فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی[76] «ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منت و آزار، باطل نسازید.»

بنابراین، کمک به نیازمندان از روش های تربیتی امام مجتبی (ع) بوده و آن حضرت همیشه یاور آن ها بودند. ایشان هیچ گاه تهی دستی را ناامید نمی کردند. آن حضرت فرمودند:

من سائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم و شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم. خداوند مرا به عادتی معتادم کرده که نعمت های خود را بر من فرو ریزد، و من نیز در برابر او معتاد شده ام که نعمتش را به مردم بدهم، و می ترسم اگر عادتم را ترک کنم، اصل آن نعمت را از من دریغ دارد.[77]

آنچه در روش امدادرسانی امام مجتبی (ع) مهم به نظر می رسد، شیوه بخشش ایشان است که به هیچ وجه راضی نبودند، عزتمندی و آبروی انسان نیازمند تضعیف گردد. به همین دلیل، گاه با دریافت نامه و گاه از پشت در به نیازمند کمک می کردند تا با او مستقیماً روبه رو نشوند.

گذشت از خطاکاران

عفو و گذشت، صفت برجسته و شایسته ای است که شخصیت های دینی و صاحبان روحیه بزرگ، هنگام مشاهده رفتار نادرست دیگران از خود نشان می دهند. امام مجتبی (ع) در زمره پیش گامان عرصه عفو قرار داشتند. یکی از خادمان آن حضرت کاری انجام داد که باید مجازات می شد و امام دستور دادند تا او را تنبیه نمایند. خادم خطاکار در آن لحظه پیش دستی کرد و خطاب به ایشان این آیه را قرائت نمود: (وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ[78] «همان ها که از خطای مردم درمی گذرند.» حضرت به غلام فرمودند: «تو را بخشیدم.» سپس خادم ادامه داد: (وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)؛ امام فرمودند:

«أنت حُرٌّ لوجه الله ولک ضعف ما کنت اعطیک»؛[79]

«تو را در راه خدا آزاد کردم و برای توست دو برابر آنچه دادم.»[80]

هم چنین روایت شده است که امام مجتبی (ع) گوسفند زیبایی در خانه نگه داری می کردند. روزی دیدند که پای گوسفند، شکسته است. به غلامش فرمودند: «چه کسی پای گوسفند را شکسته است؟» غلام گفت: «من شکستم.» فرمود: «چرا این کار را کردی؟» گفت: «می خواستم شما را ناراحت کنم.» امام لبخندی زدند و فرمودند:

«لأفرحنَّک، أنت حُرٌّ لوجه الله»؛[81]

من هم در عوض تو را خوش حال می کنم، تو در راه خدا آزاد هستی!»

سفیان ثوری یکی از شاگردان امام صادق (ع) می گوید:

روزی بر آن حضرت وارد شدم، دیدم رنگ چهره اش دگرگون است. سبب را پرسیدم، فرمود: «من اهل خانه را از این که بالای بام بروند، منع کرده بودم. از قضا امروز که وارد منزل شدم، دیدم یکی از کنیزان که مسئول تربیت فرزندم است، با آن کودک از نردبان بالا رفته است. او تا مرا دید، یکه خورد و کودک از دست او رها شده بر زمین افتاد و از دنیا رفت. اما من به جهت مرگ کودک برافروخته نیستم، بلکه از این ناراحتم که چرا این کنیز از من وحشت کرده است! آن گاه حضرت رو به کنیز کردند و دو بار فرمودند: «بر تو عیبی نیست، تو را آزاد کردم.!»[82]

روزی امام مجتبی (ع) سوار بر مرکب، در یکی از معابر مدینه عبور می کردند. مردی از اهل شام تا حضرت را شناخت، بی درنگ به لعن و نفرین امام پرداخت و سخنان ناشایستی را نثار امام کرد. آن حضرت در همان حال با کمال خون سردی و بردباری تمام، سخنان زشت و دشنام های ناروای او را با سکوت و صبر تحمل کردند و خشم خود را فرو بردند. تا این که مرد شامی عقده دل را خالی کرده، خاموش شد. در آن لحظه حضرت با سلام بر آن مرد و با لبخندی که حاکی از صفای دل بود، فرمودند: «ای مرد! گمان می کنم که در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی می شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می بخشیم؛ اگر راه گم کرده ای، راهنمایی ات می کنیم، اگر گرسنه ای، تو را سیر می نماییم، اگر لباس نداری، تو را می پوشانیم، اگر نیازمندی، تو را غنی می سازیم، اگر از جایی رانده شده یا فراری هستی، تو را پناه می دهیم، اگر خواسته ای داری برمی آوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن، از تو پذیرایی می کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی مان فراهم است.»

آن مرد وقتی با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس کرد که ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را می آزارد. آثار حیا بر صورتش ظاهر شد و پیش از آن که سخنی بگوید، اشک ندامت بر گونه هایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: «شهادت می دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی! خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد.[83] تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شما را محبوب ترین فرد روی زمین می دانم.» آن گاه به همراه امام حسن (ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود در مهمان سرای حضرت پذیرایی می شد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهل بیت (علیهم السلام) قرار گرفت.[84]

امام مجتبی (ع) با این گونه رفتارهای بزرگ منشانه، از گناه خطاکاران می گذشتند و آن ها را با وجود استحقاق مجارات، کیفر نمی کردند، بلکه در عوض عنایت خاص به آن ها داشته، اگر برده بودند، آزاد می نمودند. این برخوردهای حضرت با زیردستان و حتی مخالفان، جنبه تربیتی داشت و در حقیقت روش تربیت را به مردم یاد می داد که چگونه با افراد خلاف کار برخورد کنند و آن ها را جذب اسلام نمایند. مرد شامی که در اثر تبلیغات بنی امیه کینه و دشمنی خاندان امام علی (ع) را در دل داشت، با مهر و محبت و گذشت امام مجتبی (ع) هدایت شد و در زمره محبان اهل بیت (علیهم السلام) قرار گرفت. این روش امام مجتبی (ع) نشان دهنده سیره رسول خدا (ص) است که رفتار کریمانه و خلق عظیم آن حضرت، عامل جذب نومسلمانان شد و موجب پیروزی اسلام گردید.

اعتدال و میانه روی

واژه «اعتدال» از ریشه «عدل» است و «عدالت» به راه میانه و معتدل اطلاق می گردد که مفهوم عامی دارد و حوزه های مختلف فکری و رفتاری را شامل می شود. به عبارت دیگر اعتدال، دوری از افراط و تفریط و انتخاب حد وسط در اندیشه و عمل است که به منزله راه رفتن از وسط مسیر و جاده است. خطمشی اعتدال گرایانه آثار مثبت فراوانی دارد که در فرد و اجتماع ظهور می یابد. زیرا به فرموده نراقیان (ملامهدی و ملااحمد)، اعتدال و حد وسط دارای فضیلت و اطراف آن، همه رذیلت هستند. در برابر یک فضیلت، رذایل بی شماری وجود دارند. به عقیده آنان، یافتن حد وسط بسیار مشکل و باقی ماندن بر آن به مراتب مشکل تر است. اگر کسی موفق به این کار شود، و حدوسط را پیدا کند و بقای بر آن را نیز ادامه دهد، چنین فردی بی گمان هنگام عبور از صراط استوار و در جهان آخرت رستگار خواهد بود.[85]

موضوع عدالت اجتماعی، ارتباط نزدیکی با بحث میانه روی دارد؛ زیرا افراط و تفریط معمولًا همراه با ظلم و بی عدالتی و تجاوز به حقوق دیگران است. ازاین رو، دو فاضل نراقی، بر عدالت سیاست مداران تأکید فراوان دارند. به گفته آنان: «کسی که قوا و صفات خود را تعدیل کند و از افراط و تفریط بپرهیزد و بر جاده وسط و صراط مستقیم ثابت قدم باشد، او خلیفه خداوند بر زمین است و اگر بین مردم حاکم شود و زمام مصالح آنان را در دست گیرد، شهرها برای اهل آنان نورانی و درخشان خواهد شد و امور بندگان به صلاح خواهد آمد و حرث و نسل افزون و برکات آسمان و زمین دوام خواهد یافت.»[86]

امام مجتبی (ع) دقیقاً مصداق کامل میانه روی در تاریخ اسلام بودند و زندگی پربار آن حضرت، گواه بر این ادعاست. ایشان با توجه به روحیه فردی و اجتماعی و بردباری و هم چنین اوضاع خاصی سیاسی عصر خود، اعتدال را سیره و محور خطمشی خویش قرار داند. ایشان در آن برهه خاص، موفق شدند میان مسلمانان متخاصم آشتی برقرار کنند و به کشتار آنان و به خصوص شیعیان پایان دهند. خود آن حضرت در تبیین فلسفه و آثار صلح می فرماید:

لولا ما اتیتُ لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احداً الّا قُتِل؛[87]

اگر صلح نمی کردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمی ماند، مگر این که کشته می شد.

هم چنین وقتی معاویه از ایشان خواست با حوثره اسدی- که علیه معاویه شورش کرده بود- بجنگد، فرمود:

واللّه لقد کففتُ عنک لحقن دماء المسلمین و ما احبّ ذلک یسعنی أن اقاتل عنک قوماً، انت واللّه اولی بقتالی منهم؛[88]

سوگند به خدا! از تو دست کشیدم تا خون مسلمانان مصون بماند. گمان نمی کردم اینک چنین شود که از جانب تو به جنگ افرادی بروم که جنگ با تو یقیناً بهتر از جنگ با آنان است.

آن حضرت حتی در دعاهایشان هم این حکمت را آشکار می سازد و به خداوند عرض می کنند:

اللّهمّ فقد تعلم انّی ما ذخرتُ جهدی و لا منعتُ وجدی و تسکین الطاغیه عن دماء اهل المشایعه و حرستُ ما حرسه اولیائی من امرآخرتی و دنیای؛[89]

خدایا! تو می دانی که تلاشم را نیندوختم و از توانم دریغ نورزیدم تا حرمتم شکسته شد و تنها ماندم. پس راه پیشینیان خود را پیمودم که بازداشتن از شر تجاوزگران و آرام کردن طغیان گران از ریختن خون شیعیان باشد، و امر آخرت و دنیای خود را چون اولیایم نگهبانی کردم.

هرچند مخالفان، به ویژه کسانی که از طرف معاویه تطمیع شده بودند، به مخالفت با امام برخاستند و نسبت های ناروا به آن حضرت دادند، واقعیت این است که آن افراد از فلسفه صلح بی خبر بودند. ازاین رو، امام مجتبی (ع) همواره کوشیدند تا فلسفه صلح را برای مردم تبیین کنند. امام در واقع با میانه روی، جلو بسیاری از خطرها را که متوجه پیروان و خاندانش بود، گرفتند و اسلام ناب را بیمه کردند. اگر معاویه به مفاد پیمان نامه و بندهای آن عمل می کرد، مشکلات جهان اسلام حل و حق فردی و اجتماعی مردم رعایت می شد. به هرصورت، میانه روی از روش های شناخته شده در سیره امام مجتبی (ع) بود و پیروان آن حضرت می باید از ایشان الگو گیرند و از افراط و تفریط در رفتارهای فردی و اجتماعی دوری کنند. امروزه هر چه اسلام و مسلمانان ضربه خورده و آسیب دیدند، به جهت افراط و تفریط در جوامع اسلامی است.

الگوی جامع تربیتی امام مجتبی (ع)

الگوسازی از روش های کارساز در فرایند تربیت است که متربی سعی می کند خود را در گفتار و رفتار با کسی که از جهتی او را برتر می داند، منطبق سازد. الگوپذیری در واقع بر اساس کمال طلبی انسان صورت می گیرد و یک گرایش فطری در نهاد بشر است که هر قدر الگوی مورد نظر از کمالات بیش تری برخوردار باشد، متربی بیش تر سعی می کند خود را با او هماهنگ سازد. چون ساختار وجودی انسان به گونه ای آفریده شده که همواره تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار می گیرد و به نوعی از آن ها متأثرمی شود. این تأثیرپذیری انسان، امری ذاتی و فطری است که به اصل سرشت وشالوده وجودی او برمی گردد. شاید نتوان آدمی را پیدا کرد که صددرصد نفوذ ناپذیر باشد و هرگز چیزی بر او اثر نکند؛ زیرا انسان در هر وضعیتی، با یک سری عواملی بیرون از وجودش روبه روست که خواه ناخواه بر جسم و روح او اثر می گذارند. الگوپذیری انسان از محیط خانواده آغاز می گردد، سپس در مدرسه و اجتماع ادامه می یابد و فرد در اجتماع بیش از همه تحت تأثیر الگوهای سیاسی- اجتماعی قرار می گیرد. چنان که روی آوردن انسان به الگوها و همانند سازی با آنان از دوره کودکی آغاز می شود و در دوره های نوجوانی و جوانی به بالاترین سطح خود می رسد. الگو پذیری در تمام ابعاد زندگی انسان نمود می یابد، از نوع لباس و اصلاح موهای سرگرفته تا مسایل فکری و اعتقادی.

آنچه از سیره عملی و گفتاری امام مجتبی (ع) گفته شد، در جهت الگودهی به جامعه و به ویژه نسل جوان بود. با توجه به جامعیت روش های تربیتی موجود در سیره آن حضرت، می توان ادعا کرد که با دقت و تفکر در ابعاد رفتاری ایشان، جای ارائه یک الگوی جامع تربیتی برای پرورش نسل جوان از عملکرد فردی و اجتماعی امام حسن (ع) امکان پذیر است.

روش های یاد شده در این نوشتار، در واقع ترسیم کننده یک الگوی جامع تربیتی برای امت مسلمان و به ویژه نسل جوان است؛ زیرا این روش ها، سه جنبه مهم انسان، (جنبه شناختی، عاطفی و رفتاری) را شامل می شود که در تربیت آدمی نقش بسزا دارند؛ زیرا بخش های اصلی وجود انسان به همین سه بخش تقسیم می شود و فرایند تربیت یا مربوط به شناخت اوست یا گرایش و عواطف و یا رفتار او. روش های یاد شده، همه این سه بخش را پوشش می دهند. دو روش نخست، جنبه شناختی دارند که بصیرت و باورهای دینی را تقویت می کنند. تقویت روحیه بندگی و هم چنین مهر و محبت به متربی، جنبه عاطفی و گرایشی دارند که در شکل دهی رفتار فرد مؤثرند. سه روش دیگر در مورد تنظیم و اصلاح رفتار تربیت جویان است؛ چه اینکه بعد از پرورش جنبه شناختی و عاطفی، نیاز است که رفتار و عملکرد متربیان نیز اصلاح گردد. میانه روی، دست گیری از نیازمندان و گذشت، از جمله روش هایی هستند که دقیقاً در جهت پرورش و اصلاح رفتار فرد عرضه شده اند.

نتیجه

مدل به دست آمده از سیره امام مجتبی (ع) یک الگوی جامع تربیتی را به امت اسلامی نشان می دهد که به کارگیری آن، عامل سعادت دنیا و آخرت انسان است. با توجه به مطالب پیش گفته در سیره امام مجتبی (ع) نتایج زیر به دست می آید:

1. سیره امام مجتبی (ع) هم به لحاظ گستردگی و دامنه و هم به لحاظ عمق و ژرفا، بی نهایت است و همه حوزه های رفتاری را شامل می شود.

2. سیره ان حضرت به بررسی و تحلیل همه جانبه نیاز دارد؛ به نحوی که تمام ابعاد باید تجزیه و پردازش شوند تا نکات دقیق کاربردی آن استخراج و به علاقه مندان عرضه گردد.

3. سیره تربیتی امام مجتبی (ع) در عصر حاضر، نیاز جامعه اسلامی است تا با تأسی به آن حضرت، از افراط و تفریط رهایی یافت.

4. بصیرت دهی و اعطای بینش درست به متربیان و پرورش باورهای دینی آنان از نظر سیره و گفتار امام مجتبی (ع) در درجه اول از اهمیت قرار دارد که باید به آن توجه شود.

5. رشد بعد گرایشی و عاطفی تربیت جویان از منظر عمل و سخن امام حسن (ع)، اهمیت فوق العاده در تربیت آن ها دارد و باید با استفاده از شیوه های مفید و کارساز، به پرورش آن اقدام کرد.

6. دست گیری از نیازمندان جامعه و رفع نیازهای آنان و نیز گذشت از متخلفان، در شکل گیری جامعه دینی رو به رشد دارای اهمیت است.

7. میانه روی در جامعه امروز که از آتش افراطگرایی و تفریطپذیری می سوزد، نیاز درجه یک امت اسلامی است تا با روش معتدل به زندگی فردی و اجتماعی بپردازند.

8. در نهایت الگوی جامع تربیتی برآمده از سیره امام مجتبی (ع) قابل استخراج و عرضه به نسل جوان است.

منابع

قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: مؤسسه امیرالمؤمنین، 1378.

1. ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، چاپ دوم، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، 1385 ق.

2. ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1394 ق.

3. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، 1379.

4. ابن طاووس، سیدعلی بن موسی، مهج الدعوات، قم: انتشارات دارالذخائر، 1411 ق.

5. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق و ضبط: عبدالسلام محمد هارون، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1404 ق.

6. ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب (ع)، تحقیق محمدباقر بهبودی، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1394 ق.

7. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1405 ق.

8. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومان (علیهم السلام)، قم: انتشارات بین المللی جامعه المصطفی العالمیه، 1390.

9. آذرنوش، فرهنگ معاصر، تهران: نشر نی، 1379.

10. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت: درالاضواء، 1405 ق.

11. اسماعیل بن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، بی تا.

12. اعرافی، علی رضا، فقه تربیتی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تحقیق سیدنقی موسوی و همکاران، 1387.

13. امین، سیدمحسن، سیره معصومان (علیهم السلام)، ترجمه علی حجتی کرمانی، تهران: سروش، 1373.

14. انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسبط، چاپ دوم، بیروت: بی تا.

15. بهروز رفیعی، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم وتربیت و مبانی آن، ج 3 (امام غزالی).

16. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا.

17. جمعی از محققان، دائره المعارف تشیع.

18. حسینی زاده، سیدعلی، سیره پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1380.

19. حکیم سیدمنذر و همکاران، سبطاکبرحضرت امام حسن مجتبی (ع)، ترجمه عباس جلالی، قم: مجمع جهانی اهلبیت، 1385.

20. خوارزمی، الموفق، المناقب، تحقیق مالک محمودی، قم: مؤسسه النشر اسلامی، 1411 ق.

21. خوارزمی، مقتل، قم: مکتب مفید، بی تا.

22. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373.

23. رشاد، علی اکبر، دانشنامه علوی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380.

24. زابلی، علی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ترجمه علی زواریی، قم: نشر ادب حوزه، 1364.

25. سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران: کتاب فروشی اسلامی، بی تا.

26. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، بیروت: مؤسسه النور للمطبوعات، 1416 ق.

27. شیخ مفید، الجمل، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

28. صافی، لطف الله، پرتوی از عظمت حسین (ع)، قم: مدرسه الامام المهدی (ع)، بی تا.

29. صانعی، مهدی، پژوهشی در تعلیم وتربیت اسلامی، تهران: انتشارات سناباد، 1378.

30. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات اسلامی، 1417 ق.

31. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، تهران: المکتبه المرتضویه، 1362.

32. عروسی حویزی، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، قم: اسماعیلیان، 1415 ق.

33. فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، پژوهشکده باقر العلوم، قم: نشر معروف، 1385.

34. قیومی، احمد، المصباح المنیر.

35. کریمی، روش های مطالعه و تحقیق با تأکید بر کتابخانه، قم، مکتب القرآن، امور تربیتی آموزش و پرورش، 1375.

36. کلینی، محمد، اصول کافی، بیروت: دارالاضواء، 1413 ق.

37. لسان الملک (سپهر)، میرزامحمدتقی، ناسخ التواریخ، تهران، کتابچی، 1379.

38. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت: داراحیاء التراث، 1403 ق.

39. محمد، الراغب، المفردات فی غرایب القرآن، تحقیق عدنان داودی، دمشق: دارالقلم، 1416 ق.

40. محمدی ری شهری، محمد، حکمت جوان، ترجمه مهدی مهریزی، قم: دارالحدیث، 1384.

41. مسعود بن عیسی، مجموعه ورام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1376 ق.

42. مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی خودسازی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384.

43. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1371.

44. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ نوزدهم، تهران: صدرا، 1371.

45.--------، سیره نبوی، چاپ سی و سوم، تهران: صدرا، 1385.

46.--------، طهارت روح، تهران: ستاد اقامه نماز، 1381.

47. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر، 1360.

48. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ یازدهم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1373.

49. ملک زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان (علیهم السلام)، تهران: کانون اندیشه جوان، 1385.

50. الموسوی المقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (ع)، بیروت: دارالکتب الاسلامیه، 1399 ق.

51. نجفی یزدی، سیدجلیل، مناقب اهل البیت، تحقیق و تدرست: سیدمحمد نجفی یزدی، قم: نصایح، 1384.

52. نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، قم: هجرت، 1381.

53. نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، قم: دارالتفسیر، 1381.

54. نوری، میرزا، حسین، مستدرک الوسائل، بیروت: مؤسسه آل البیت، 1408 ق.

55. یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بی تا.

پی نوشت ها

[1] Method .

[2] الطریقه، المنهج و الاسلوب.

[3] نکته توجه درباره روش این که روش، نسبت به اصطلاحات دیگر مانند شیوه در زبان فارسى، اسلوب و منهاج در زبان عربى وProceed و نیزTechnique در زبان لاتین که کاربرد وسیع دارند، جنبه راهبردى دارد و از عمومیت برخوردار است. هر کدام از این واژگان از روش جزیى‏تر و در موارد خاصى به کار مى‏روند.( بهروز رفیعى، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، جلد سوم، امام غزالى، ص 267)

[4] على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه دهخدا، واژه« روش».

[5] کریمى، روش‏هاى مطالعه و تحقیق با تاکید بر کتابخانه، ص 14، قم: مکتب‏القرآن، امور تربیتى آموزش و پرورش، 1375.

[6] «Education » این واژاه از ریشه«Educar » به معناى تغذیه، رشد و نمو یا«Educacere » به معناى بیرون کشیدن، به چیزى رهنمون کردن و پرورش دادن است.( آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم وتربیت ومبانى آن، ج 3( امام غزالى)، بهروز رفیعى، ص 267.

[7] « الزیادة و النشاء و التغذیة و المحافظة و النماء».( ابن‏منظور، لسان‏العرب، بیروت: دارصادر، 1416 ق( مادة ربو).

[8] « انشاء الشی‏ء حالًا فحالًا الى حدالتمام»( محمد، الراغب، المفردات فى غرایب القرآن، تحقیق عدنان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1416 ق)( ماده رب).

[9] مرتضى، مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 6، تهران: صدرا، 1371.

[10] مهدى، صانعى، پژوهشى در تعلیم و تربیت اسلامى، ص 11، تهران: انتشارات سناباد، 1378.

[11] على‏رضا اعرافى، فقه تربیتى، ج 1، ص 28، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تحقیق سیدنقى موسوى و همکاران، 1387.

[12] محمد احسانى، سیره اخلاقى و تربیتى معصومین:، ص 23، قم: انتشارات بین‏المللى جامعة المصطفى العالمیه، 1390.

[13] المصباح المنیر، ج 1، ص 361.« السیره الطریقه فى الشی‏ء و السنته».( معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 61).

[14] لغت نامه دهخدا، واژه« سیره» ص 12242 12241؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج 1 و 2، ص 690؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ص 335- 336 ماده سیر؛ مجمع‏البحرین، ج 3، ص 340؛ معجم مقاییس‏اللغه، ج 3، ص 61، لسان‏العرب، ج 6، ص 454.

[15] مفردات الفاظ القرآن، واژه سار، ص 433.

[16] سوره طه، آیه 21.

[17] سوره انعام، آیه 11.

[18] سوره روم، آیه 42.

[19] تفسیرالمیزان، ج 14، ص 199.

[20] سیره سیاسى معصومان:، ص 21.

[21] نک: سیره ‏هاى نوشته شده به وسیله تاریخ‏نگاران مانند سیره ابن هشام، سیره حلبى، سیره نبوى از ابن‏عساکر و امثال آن.

[22] سیره پیامبر و اهل‏بیت( علیهم السلام)، ج 1، ص 10.

[23] سیره نبوى، ص 45.

[24] همان، ص 46.

[25] سیره پیامبر و اهل‏بیت( علیهم السلام)، ج 1، ص 10.

[26] همان.

[27]  .. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.

[28] التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 27.

[29] جمعى از محققان، دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 271.

[30] شیخ مفید، الجمل، ص 69، قم: کنگرة شیخ مفید، 1413 ق.

[31] سوره ذاریات، آیه 20.

[32] سیوطى، جلال‏الدین، تفسیر الجلالین، ج 1، ص 534، بیروت: مؤسسة النور للمطبوعات، 1416 ق.

[33] سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 18، ص 374، قم: انتشارات اسلامى، 1417 ق.

[34] ابن شعبة حرانى، تحف العقول عن آل الرسول، ص 170، بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ق.

[35] عبدالواحد تمیمى آمدى، غرر الحکم، ص 231، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، بى‏تا؛ بحار الانوار، ج 2، ص 32.

[36] فرهنگ جامع سخنان امام حسین( ع)، ص 447.

[37] دانش‏نامه امیرالمؤمنین، ج 1، ص 190، ح 106.

[38] تحف ‏العقول، ص 168؛ بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 3.

[39] تحف العقول، ص 167.

[40] همان.

[41] محمدتقى مصباح یزدى، به سوى خودسازى، ص 21، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384.

[42] سوره انفال، آیه 29.

[43] تفسیر نمونه، ج 7، ص 140.

[44] مجموعةورام، ج 1، باب الظن، ص 53.

[45] تحف العقول، ص 167.

[46] بحارالأنوار، ج 44، ص 23.

[47] همان، ص 55.

[48] سوره بقره، آیه 156.

[49] سوره ابراهیم، آیه 27.

[50] تفسیر نمونه، ج 10، ص 337.

[51] بحارالأنوار، ج 44، ص 61.

[52] تحف ‏العقول، ص 232؛ بحار الأنوار، ج 75، ص 110.

[53] آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر، ص 417.

[54] مفردات قرآن، واژه« عبد»، ص 542.

[55] طهارت روح، ص 45.

[56] سوره ذاریات، آیه 56.

[57] بحارالانوار، ج 43، ص 331.

[58] « ان الحسن بن على کان اذا توضا ارتعدت مفاصله و اصفر لونه، فقیل له فى ذلک فقال: حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله»( سبط اکبرحضرت امام حسن مجتبى( ع)، ص 41).

[59] مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 7.

[60] تحف العقول، ص 169.

[61] مستدرک الوسایل، ج 3، ص 359، ح 3778.

[62] تحف العقول، ص 170.

[63] حکمت نامه جوان، ص 333.

[64] سوره طه، آیه 39.

[65] بحارالانوار، ج 43، ص 38.

[66] همان.

[67] بحارالانوار، ج 43، ص 304؛ پرتوى از عظمت حسین( ع)، ص 45.

[68] سوره نسا، آیه 85.

[69] جلوه ‏هایى از نور قرآن، ص 27.

[70] البدایة و النهایه، ج 8، ص 38.

[71] تحف ‏العقول، ص 168.

[72] سوره معارج، آیه 24- 25.

[73] تفسیر نمونه، ج 25، ص 31.

[74] تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 215؛ اسدالغابه، ج 2 ص 13.

[75] بحارالانوار، ج 43، ص 350.

[76] سوره الرحمان، آیه 60.

[77] جلال ‏الدین سیوطى، کنزالمدفون،( چاپ بولاق)، ص 234؛ نورالابصار شبلنجى، ص 111.

[78] سوره آل‏عمران، آیه 134.

[79] بحارالانوار، ج 43، ص 352.

[80] همان، ص 342.

[81] مقتل خوارزمى، ج 1، ص 127.

[82] سیره معصومین:، ص 185( به نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 99).

[83] «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ»( سوره انعام، آیه 234).

[84] مناقب آل ‏ابى‏طالب، ج 3، ص 19.

[85] ملامهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 55- 56؛ ملااحمد نراقى، معراج السعادات، ص 34- 35.

[86] جامع ‏السعادات، طبع نجف، ص 85.

[87] بحارالانوار، ج 44، ص 1؛ نورالثقلین، ج 3، ص 290؛ الامامة و السیاسة، ص 163.

[88] کشف الغمّه، ج 1، ص 573؛ بحارالانوار، ج 44، ص 106.

[89] مهج الدعوات، ص 47؛ بحارالانوار، ج 85، ص 212.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان