ماهان شبکه ایرانیان

راهبردهای عاشورایی برای بسیج

‫بسیج، رویش مبارکی است که از زلال عاشورا سیراب و بارور شده و بسیجی،  ‫صحابی حسین(ع) است که در کربلای انقلاب اسلامی، همپیمان و همعهد و همراه ‫اندیشه و آرمان سال ۶۱ هجری حضور یافته است.

راهبردهای عاشورایی برای بسیج

مقدمه

‫بسیج، رویش مبارکی است که از زلال عاشورا سیراب و بارور شده و بسیجی،  ‫صحابی حسین(ع) است که در کربلای انقلاب اسلامی، همپیمان و همعهد و همراه ‫اندیشه و آرمان سال 61 هجری حضور یافته است.

‫گره خوردگی روح و اندیشه و حرکت بسیج با عاشورا فقط در جبهه و جنگ ‫ظهور و بروز نداشت، که در همۀ عرصههای علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی،  ‫ملی و جهانی چهره نموده است و بسیج، که حرکتی سنجیده، هوشمندانه و ‫وقفه ناپذیر تا تحقق جامعۀ آرمانی موعود است، همواره باید بکوشد پل ارتباط با ‫عاشورا را به منزلۀ کانون جوشش و اسوة زنده و زایندة همۀ اعصار حفظ کند. برای ‫اینکه بسیج بتواند با مصباح هدایت حسینی(ع) از ظلمتها بگذرد و با سفینۀ نجات ‫عاشورا، به تعبیر علی(ع)، امواج فتنه را بشکافد و از موجها و گردابها به سالمت به ‫ساحل فالح و فوز برسد، باید «ارزشهای بسیجی عاشور» را مرور کند، برنامۀ عمل ‫خود قرار دهد و در درونی کردن آنها بکوشد. اینک برای روشن کردن «ویژگیهای ‫بسیج عاشورایی»، به اهداف نهضت حسینی(ع) نگاهی از سر تأمل باید داشت تا ‫امروز بدانیم بسیج چه باید باشد و از چه ویژگیهایی باید مبرا باشد. به دیگر بیان؛ ّ ‫بایسته ها و نابایسته ها در فرهنگ حسینی(ع) چیست تا بسیج پیرو حسین (ع) و ‫عاشورا، بصیرتمندانه و باورمندانه رهپوی صراط مستقیم حسینی(ع) و عامل به این ‫ارزشها و پرواگر از ضد ارزشها باشد؟ بهترین و رساترین سند، که مرامنامۀ نهضت ‫حسینی(ع) است، «وصیت نامۀ اباعبدالله حسین (ع)» است.

‫میدانیم که وصیت، عصاره و خلاصۀ بینش و آرمان و خواستۀ وصیت کننده ‫است و اگر نگارندۀ این وصیت، حسین(ع) باشد، آن هم در آغاز حرکت بزرگ و ‫جاودانۀ کربلا و عاشورا، چقدر درنگ و ژرفنگری در آن، ما را با ابعاد و آفاق نهضت ‫حسینی(ع) آشنا میکند.

‫امام(ع) در آغاز وصیت، پس از حمد الهی و طرح باورها، چهار ویژگی را نفی ‫و سه ویژگی را اصول و اساس حرکت خویش میداند. نکتۀ لطیف و ظریف آن ‫است که امام(ع)، نخست مسائل سلبی را بیان میکند و سپس به مسائل ایجابی ‫میپردازد و این ویژگی به شعار کلیدی اسلام؛ یعنی «لا اِله اِلا الله» شبیه است که ‫با نفی، آغاز و با اثبات، پایان میپذیرد؛ نفی «اله ها» و اثبات و پذیرش «الله».

‫چهار عنصر سلبی

‫امام حسین(ع) در آغاز وصیت خویش میفرماید: «و اِنّی لَم اَخرج اَشِ راً و ال بطراً و‫لا مفسداً و لا ظالماً». (کوفی، 1406، ج 3، ص 24-23؛ خوارزمی، 1418، ص 273)‫ُ

‫در همین آغاز، چهار عنصر نفی شده است:  

‫1- اَشراً؛ یعنی خودخواهی، منافع شخصی و حزبی و مال و منال و ثروت و ‫قدرت را انگیزة حرکت گرفتن. معلوم است چنین حرکتی چه فرجامی خواهد ‫داشت. وقتی «خود» محور قرار گیرد، «خدا» گم میشود و «خدا گم کردگان» جز‫َ ‫«خود گمکردگی» سرانجامی نخواهد داشت: «ولا تکونوا کالذین نسوالله فانسیهم ‫اَنفسهم». (حشر، آیۀ 19)

‫اَشر را سرمستی و ناسپاسی و تکبر معنا کرده اند(فرهنگ لاروس، 1377، جلد اول) و ‫این ویژگیها همه محصول خود گم کردگی و خدا گم کردگی است و بسیجی که ‫رهپوی راه حسین(ع) است، در آغاز هر حرکتی خواهد کوشید تا «اَشِر بودن» در ‫بینش، منش و کنش او راه نیابد. نهضت حسینی مظهر «خود رهاکردگی» و اشر ‫زدایی است. عظمت این نهضت در آن است که هیچ کس «خود» را نمیبیند. جلوة ‫شکوهمند این نگرش و منش را در رفتار ابوالفضل العباس میتوان جستجو کرد. ‫َ

‫2- بَطر؛ ویژگی منفی دیگری است که امام عاشورا، خود و نهضت خود را از آن ‫مبرا میداند. بطر در فرهنگها، از راه حق و صواب در هنگام فرا رسیدن نعمت، دور ‫ّ‫افتادن و گمراه شدن؛ در برابر حق، گردنکشی کردن و نعمت خدا را در غیر راه او ‫صرف کردن است(همان، ص 466). اشارت قرآن است که: «وکم اهلکنا مِن قریه بطرت ‫معیشتها»(قصص، آیه 58)؛ و چه بسیار جامعه ها که به سبب گردنکشی و ناسپاسی تباه ‫شدند.

‫دامنه و گسترة نعمتها به همین مظاهر معمولی حیات محدود نمیشود؛ که ‫نعمت دین و هدایت و در روزگار ما نعمت بزرگ انقلاب و عزت و رهایی و استقلالّ ‫را در بر میگیرد.

‫مردی از اهل بصره میگوید: در خانۀ خدا، امام حسین(ع) را دیدم در حالی ‫که عبدالله بن عمر (فرزند خلیفۀ دوم) در خدمتش بود و هر دو طواف میکردند.

‫ابتدا از ابن عمر سؤال کردم: در کلام خدا که: «و اما بنعمة ربک فحدث»؛ و اما ‫نعمت پروردگارت را بازگو کن، منظور کدام نعمت است؟ گفت: خدا به پیامبر(ص) ‫دستور داده که از هرچه نعمت به او داده، سخن گوید. سپس به امام حسین(ع) ‫عرض کردم: دربارة آیۀ شریفۀ «و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن»، شما چه میفرمایید؟ فرمود: خدای سبحان به پیامبر(ص) فرمان داده تا از نعمت پایدار ‫دینش (اسلام) سخن گوید. (مؤیدی، 1381، ص 636)

‫با این بیان تفسیری امام حسین(ع)، بطر کسی است که:

‫ −نعمت اسلام و انقلاب را رها کند یا از آن دچار غفلت شود؛

‫ −نعمت انقلاب و اسلام را در راه غیر حق مصرف کند؛ یعنی به ‫جای آنکه خود را برای دین مصرف کند، دین را برای خود ‫مصرف کند؛

‫ −نسبت به ارزشها و دستاوردهای دین و انقلاب، ناسپاس باشد.

‫بسیجی که آشنای معارف حسینی(ع) و رهپوی صراط مستقیم اوست، هرگز ‫دچار «بطر» نمیشود و با بهرهوری از نعمتهای الهی و مصداق بارز آن، نعمت دین و ‫اسلام و انقلاب اسلامی، خود را وقف خدمت و پاسداشت ارزشها و مرزهای اعتقادی ‫میکند و روشن بینانه و روشنگرانه و هشیارانه و خالصانه در این راه مجاهدت ‫میکند.

‫سهم خواهی، اشرافیگری، پرداختن به خود به بهانۀ اینکه خدماتی انجام داده ایم ‫و پشت کردن به آرمانها و ارزشها، از مصادیق بارز بطر بودن است؛ آفت بزرگی که ‫اندکی پس از رحلت پیامبر(ص) چهره نمود و دستاوردهای عظیم نهضت نبوی را ‫در کام خویش کشید.  

‫آیا امام حسین(ع) در وصیت خویش به این نمودها و نمونه ها اشاره ندارد؟ آیا ‫طرح اینکه حرکت من به قصد «بطر» نیست، گویای انحرافهای نیم قرنۀ پس از ‫رحلت پیامبر(ص) نیست؟ آیا امروز، پس از انقلاب اسلامی، شاهد «بطر» شدن ‫برخی سهم خواهان مجاهد و غیر مجاهد انقلاب نیستیم؟

‫نوشتهاند سعد ابن ابی وقاص، که منصب فرماندهی سپاه اسلام را در فتح ایران ‫بر عهده داشت و پیروزمند میدان نبرد با ایرانیان بود، پس از آنکه خود را سردار ‫فاتح دید و امپراتوری ساسانی را فرو ریخته یافت، همین انحراف دامنگیرش شد و ‫به جای حفظ اسلام، حفظ خود و منافع و روحیۀ اشرافیت پنهان خویش را اصل و ‫سرقت اموال بیت المال را بهانه قرار داد و نامهای به خلیفۀ دوم نوشت که چه باید ‫کرد؟ خلیفه نیز پاسخ داد: مسجدی در کوفه بساز و در کنار آن خانه ای برای خود ‫و حفظ و پاسداری از بیت المال بنا کن. سردار قادسیه به جای خانه، قصری ساخت ‫مرمرین که زینت و زیبایی و خوشگذرانی در آن به گوش مردم مدینه هم رسید؛ به ‫گونه ای که خلیفه، به محمد بن مسلم دستور داد تا راهی کوفه شود و قصر را خرابِ ‫کند و درهای مرمرین آن را آتش بزند و به مدینه بازگردد. ابن مسلم پس از این ‫مأموریت به مدینه بازگشت. (طبری، 1378، ج 4، ص 47؛ دینوری، 1409، ص 124)

‫اسوة بسیج در این راه، بیش از هر کس و هر چیز، شیوه و روش امام عاشوراست ‫که بر حق پای فشرد و در مسیر دین، استقامت ورزید و از آغاز تا فرجام، هیچ چیز ‫جز حق نگفت و جز حق نخواست. در عصر ما نیز امام بسیج و سیجیان سالک و ‫عاشقی که لبیک گویان حسینی(ع) و خمینی(ره) بودند، چنین بودند و هستند و ‫دمی انحراف از این راه را بر نمی تابند و گردن نمی نهند.

‫3- مفسد بودن: نخستین نگرانی فرشتگان از خلقت انسان، به روایت قرآن،  ‫فسادانگیزی و تبهکاری است؛ شیوة ناپسندی که در قرآن، 48 بار نکوهش و از ‫آن بر حذر داشته شده است. قرآن بارها هشدار داده است که در زمین سیر کنید ‫و سرانجام مفسدان و تبهکاران را عبرتمندانه بنگرید(اعراف، آیات 86 و 103) و زنهار! ‫تباهکار و فسادگر و بدمنش و بدکنش نباشید.

‫مظلومیت علی(ع) و غربت و تنهایی او، محصول همین تبهکاری بود. آن ‫حضرت در مالمت برخی از یارانش فرمود: «لیتنی لم اعرفکم معرفه»؛ کاش شما را‫ًَ ‫نمیدیدم و نمیشناختم. «قاتَلَکم اهلل لَقد مألتُم قلبی قیحاً و شحنتم صدری غیظاً»‫ُ

‫... «وجرعتمونی نُغَب التهام انفاساً وَافسدتُم علَی رأیی بالعصیان و الخذلان»؛ خدا ‫نابودتان کند قلبم را با خونابه پر کردید و سینه ام را از خشم مالامال کردید و ‫غمهای متوالی را جرعه پس از جرعه به من خوراندید و رأی و نظرم را با نافرمانی ‫و تنها گذاشتن من، مختل ساختید. (نهج البلاغه، ص 114-110)

‫«اَفسدتُم علَی رأیی» گویای آن است که فسادکاران، نخست اندیشه ها را زیر پا ‫میگذارند تا پس از آن، ارزشها را پایمال و رهبران حق را به تعبیر امیرمؤمنان(ع)، ‫ ‫خونجگر و تنها رها کنند.

‫پیروان فرهنگ حسینی(ع)، از فساد و تبهکاری میپرهیزند و جز به «اصلاح» ‫نمی اندیشند. پرهیز از فساد، در چند قلمرو قابل طرح است:

‫ −پرهیز از فساد در حوزة اندیشه؛  

‫ −پرهیز از فساد در حوزة ارزشها؛

‫ −پرهیز از فساد در حریم عرف و قراردادهای مقبول اجتماعی ‫و هنجارهای اجتماعی؛

‫ −پرهیز از فساد در روابط عمومی.

‫بسیج پیرو فرهنگ علوی است و در هیچیک از این قلمروها به تباهی و فساد ‫تن نمیدهد.

4- ظلم؛ بدترین پدیده و رخداد حیات انسان است؛ پدیده ای که پیامبر آن را ویرانگر ‫قلبها نامیده است: «اِیاکم و الظلم فاِنه یُخرب قلوبَکم». (محمدی ریشهری، 1387، ج 2، ص 772)

‫امیرمؤمنان ظلم را سه گونه دانسته است:

‫1- ظلمی که هرگز بخشیده نمیشود و آن شرک به خداست؛

‫2- ظلمی که بازخواست میشود، ظلم به بندگان خداست؛

‫3- ظلمی که با استغفار بخشوده میشود و بازخواست نمیشود؛ ظلمی است که ‫انسان با گناهان به خود روا میدارد. (نهج البلاغه، خطبه 176)

‫امام حسین (ع) نهضت خویش را منزه و بری از ظلم میداند و با انگیزة ظلم زدایی ‫و ستیز با ظالم معرفی میکند. در فرهنگ باورمندان مکتب و فرهنگ حسینی (ع)،  ‫نه شرک (ظلم به خدا) راه دارد، نه ظلم به بندگان خدا و نه ظلم به خویشتن؛  ‫و عدالت که نقطۀ مقابل ظلم است و نقطۀ مقابل آن عدالتجویی و تکاپو در راه ‫استقرار عدالت، باید پیش چشم و اصل راهبردی در همۀ برنامهها و حرکتها باشد.  

‫اگر کربلا و عاشورا اسوة عصر ظهور است و امام منتظر(عج)، منتقم خونهای ‫مظلوم عاشورا و پایانبخش همۀ بیدادها و ستمها و مستقرکنندة «عدل»؛ بسیجی ‫که هویت خویش را از «عاشورا» یافته و اصلیترین برنامۀ خویش را تمهید برای ‫ظهور عدالت گستر میداند، باید ظلم ستیز و عدالت پذیر باشد و این اصل راهبردی ‫را در پیوند با خویش (ظلم به خویش نکردن)، پیوند با دیگران (ظلم به بندگان ‫خدا نکردن) و فراتر از همه، پیوند با پروردگار (ظلم نکردن به خدا نکردن) رعایت ‫و پاسداری کند.

‫سه عنصر ایجابی

‫امام عاشورا، پس از نفی چهار عنصر اشر، بطر، مفسد و ظالم بودن از نهضت خویش،  ‫به سه عنصر راهبردی و کلیدی، که روح و جان نهضت عاشورایند، اشاره میفرماید؛  ‫سه عنصری که باید در همۀ برنامه ها، طرحها و حرکتها، مصباح راه رهنوردان صراط ‫مستقیم و بسیجیان حسین(ع)آشنا در همۀ روزگاران باشد:

‫1- اصلاح امت: امام(ع) در وصیتنامۀ خویش که به دست محمد حنفیه،  ‫برادرش، سپرده است، نخستین هدف و برنامۀ خویش را اصلاح امت معرفی میکند:

‫«انما خرجت لطلب الاصلاح فی اُمة جدی».

‫این اصلاح، به مفهوم تغییر سطحی و محتوایی در جامعه نیست؛ که اصلاحی ‫از جنس اصلاح انبیاست؛ که زدودن طاغوت و استقرار عبودیت الهی است: «و لقد ‫بَعثنا فی کل اُمة رسولاً اَن اَعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت»(نحل، آیه 63)؛ بی تردید ‫پیامبران را در هر جامعه با نشانه های روشن فرستادیم تا خدا را بپرستند و از ‫طاغوت پرهیز کنند. و برپایی میزان و اقامۀ قسط است: «لَقد اَرسلنا رسلنا بِالبیناتِ ‫واَنزلنا معهم الکِتاب و المیزان لیقوم الناس بِالقِسط»(حدید، آیه 52)؛ بی تردید پیامبران ‫را با نشانه های روشن فرستادیم و کتاب و میزان بخشیدیم تا مردم را به قسط و ‫عدالت برانگیزانند.

‫اصلاحی که امام حسین (ع) در پی آن است، اصلاح بینش، نگرش، منش و ‫کنش اجتماعی است؛ کژاندیشی، کژبینی و کجروی در حاکمیت نیمقرن روشهای ‫ضد علوی(ع) و گسترش اندیشه های اموی رایج شده و امام(ع) در پی اصلاح چنین ‫وضعیتی است و معلوم است که چنین اصلاحی، هزینه های سنگینی چون: هجرت،  ‫محاصره، شهادت و اسارت در پی دارد.

‫اصلاح اندیشی همان راه فرهنگ علوی و حسینی(ع) و حسین(ع) «مصلح» ‫بزرگی که به پای اصلاحگری از همه چیز میگذرد تا علفهای هرز فساد را درو و ‫بذر «اصلاح» را در جامعه بیفشاند. علی (ع) وحسین(ع)، بزرگترین بسیجیان عالم ‫اند و موعود منتظر(عج) که «مصلح نهایی جهان» خواهد بود نیز بسیجی است و ‫هرکس مقتدایش این سه بسیجی بزرگ باشد، دمی از اصلاح خود، خانواده و جامعه ‫غافل نخواهد بود.

‫امروز اصلاح در همۀ عرصه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و علمی و در همۀ ‫گسترههای فردی، خانوادگی، ملی و جهانی باید معنا و تفسیر شود. بسیج و بسیجی ‫باید جهانی بیندیشد و عمل کند؛ زیرا قرار است سرباز کسی باشد که مأموریت او ‫اصلاح جهان است.

‫2- امر به معروف و نهی از منکر: یکی از وظایف مهم اسلامی در عرصۀ ‫اجتماع، امر به معروف و نهی از منکر است؛ وظیفهای که باعث حفظ ارزشها،  ‫حذف ناروایی ها، اصلاح کژروی ها و پاسداشت بنیانهای اجتماعی خواهد شد. بر ‫اساس آموزههای قرآن کریم، از مهمترین وظایف حاکمان اسلامی، پس از تمکن

‫و حاکمیت در جامعه، همین مأموریت خطیر و سترگ است: «اَلَّذین اِن مکناهم‫فی الاَرض اَقاموا الصلوة و أتوا الزکوة و اَمروا بِالمعروف و نَهوا عن المنکر». (حج، آیه 14)

‫«آیۀ مزبور، چهار وظیفۀ مهم حکومت دینی را برمیشمرد؛ زیرا در سایۀ آن،  ‫بقیۀ اعمال صالح، ظاهر خواهد شد»(جوادی آملی، 8831، ص 232-132). این چهار وظیفه؛  ‫برپایی نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر است.  

امر به معروف و نهی از منکر، نوعی نظارت و مراقبت فردی و اجتماعی است و ‫کسی که آمر به معروف و ناهی از منکر است باید:

‫ −معروف شناس باشد؛ چه بسا معروف، منکر و منکر، معروف دانسته شود.  ‫معیار تشخیص، آموزه های مستند دینی است.  

‫ −منکرشناس باشد؛ شناخت منکرات- عالمانه و مبتنی بر معارف دینی- لازمۀ ‫بازداشتن و نهی کردن است.

‫ −روشهای امر و نهی را بداند؛ کی، کجا، چگونه، چه اندازه و به چه شیوه ای ‫باید امر و نهی کرد؛ به اندازة محتوای امر و نهی، مهم و قابل توجه است.

‫ −خود، عامل به معروف و اهل پرهیز و احتراز از منکر باشد؛ زیرا عامل بودن،  ‫شرط تأثیرگذاری و لازمۀ ورود به عرصۀ دعوت به معروف و نهی از منکر ‫است.

‫جایگاه و ارزش امر به معروف و نهی از منکر، به حدی است که امیرالمؤمنین ‫علی(ع) اینگونه آن را توصیف میفرمایند: «و ما اعمال البر کلّها و الجهاد فیَ ‫سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی و اِن الامر ‫ً‫بالمعروف و النهی عن المنکر لایقربان اَجل و لا ینقصان من رزق... و افضل من ذلک ‫کله کلمه عدل عند امام جائر»(معادیخواه، 2731، ص 883)؛ زیرا همۀ اعمال ارزشمند- ‫حتی جهاد در راه خدا- در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست ‫مگر در حد «های» دهان در برابر دریایی مواج و خروشان؛ و دانستنی است که امر ‫به معروف و نهی از منکر را نه در نزدیکی اجل، نقشی و نه در کاستن روزی، تأثیری ‫است و از تمامی ارزشها برتر، شعار عدالتخواهی است رویاروی حاکمی ستمگر.

‫با این ارج و جایگاه برای امر به معروف و نهی از منکر، به ویژه ایستادن در ‫مقابل حاکمان ستمگر - همانگونه که حسین(ع) ایستاد - مسئولیت و مأموریت ‫بسیج، ایستادن در مقابل همۀ دنیای ستم و برنتابیدن بیدادگری و سلطۀ جهانی ‫است. بسیج باید استوار و نستوه در این راه قدم بردارد تا به تعبیر مولا علی (ع) هم ‫مصلحت توده های ناآگاه را تحقق بخشد و هم سبک مغزان و کژاندیشان را مهار کند:

‫«والامر بالمعروف مصلحة للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء». (همان، ص 983)

‫َُ ‫ٌ ‫رسالت عظیم امر به معروف و نهی از منکر بسیج بر اساس اسوة عاشورا، ایجاب ‫میکند که بسیجی خود را برای صحنه های دشوار و آزمونهای بزرگ آماده کند تا ‫در لحظه های شماتت، تمسخر، تحقیر، هجمه و حتی دادن جان و خانمان، دچار ‫سستی و کندی نشود؛ همانگونه که عاشوراییان همۀ رنجها را به پاس حفظ کیان ‫دین به جان پذیرفتند و سستی و تردید روا نداشتند.  ‫

‫3- عمل به سیرۀ نبوی (ص) و علوی (ع): امام حسین (ع) در بخش پایانی ‫وصیتنامۀ خویش، عمل به سیرة پیامبر(ص) و پدرش، علی بن ابیطالب(ع) را ‫انگیزة حرکت و قیام خود میداند: «و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.»

‫«سیره و سلوک و سنت پیامبر(ص)؛ سخنان، فعل و تقریر آن بزرگوار است ‫ّ‫و سخنان و رفتار اهل بیت(ع) همچون سیرة پیامبر(ص)، جز آنچه کالم وحی ‫بیان داشته است نیست. همۀ آنچه که اهل بیت میگویند، سخن قرآن است؛

‫لیکن سخن با واسطۀ قرآن، که از باطن و اسرار قرآن گرفته و برای مردم تبیین ‫میکنند». (جوادی آملی، بیتا، ج 1، ص78؛ همو، 1378، ص 390)

‫عمل به سیرت نبوی(ص) و علوی(ع)، عمل به همان حدیث معروف ثقلین است ‫که در روایات تسنن و تشیع آمده و دو میراث گرانقدر پیامبر(ص)؛ یعنی قرآن و ‫ّ ‫عترت(ع) را منبع هدایت معرفی کرده است. در این روایت که در بخشی از خطبۀ ‫حجة الوداع پیامبر(ص) انعکاس یافته، چنین آمده است: «انی تارک فیکم الثقلین،  ‫ما ان تمسکتم بِهما لَن تضلوا: کتاب الله و عترتی اهل بیتی و اِنَهما لَن یفترقا حتی ‫ِ‫یرداَ علَی الحوض»؛ من میان شما دو چیز گرانبار یادگار گذاشته ام که اگر به آنها ‫َ‫چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم؛ و آنها از ‫یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه بر حوض به من خواهند پیوست. (نصیری، 6831، ص 341)

‫همۀ فاجعه ها و تلخکامی های تاریخ اسلام پس از پیامبر (ص)- از جمله واقعۀ ‫عاشورا- نتیجۀ همین گسست و فاصله افکنی بین قرآن و عترت(ع) بود. نادیده ‫گرفتن و انزوا عترت، که خود ستم به سیره و وصیت پیامبر(ص) بود، انحرافها ‫و اِعوجاج هایی را سبب شد که هنوز و همیشه جهان اسلام از آن آسیب دیده و ‫میبیند.

نتیجه گیری

‫عاشورا، تکاپویی برای اصلاح امت امر به معروف و نهی از منکر و بازگشت به سیرۀ ‫نبوی (ص) و علوی(ع)؛ یعنی پایان بخشی به انحراف و ا عوجاج است و تداوم عمل به ‫سیرة نبوی(ص) و علوی(ع)، حرکت در صراط این بزرگواران و چراغ راه قرار دادن شیوة ‫زندگی فردی و اجتماعی آن چراغهای هدایت و فلاح است. (عباس نژاد، 8831؛ همو، 9831)

‫بسیج با اعتقاد به عاشورا و مکتب حسین(ع) و در لبیکگویی به حنجرة حقگو ‫و عطشناک حسین(ع)، پیمودن مسیر ولایت را تداوم عمل به سیرۀ نبوی(ص) ‫و علوی(ع) میداند و ولایت فقیه را جلوه گاه تحقق آرمانهای همۀ انبیا و ائمۀ ‫اطهار(ع) و به ویژه تحقق اهداف قیام نهضت عاشورا میداند.

منابع

‫1- قرآن کریم.  ‫

‫2- نهج البلاغه؛ ترجمۀ علامه جعفری(1380)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ‫‫هفتم.

‫3- جوادی آملی، عبدالله (بیتا)؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء.  ‫

‫4- جوادی آملی، عبدالله (1388)؛ جامعه در قرآن، قم، اسراء، چ دوم.  ‫

‫5-  جوادی آملی، عبدالله (1378)؛ قرآن در قرآن، قم، اسراء.  ‫

‫6-  خوارزمی(1418 ق)؛ مقتل الحسین، تحقیق شیخ محمد سماوی، قم، انوار الهدی.  ‫

‫7-  دینوری، ابی حنیفه احمد بن داوود(1409 ق)؛ الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم ‫‫عامر، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه.

‫8-  طبری، محمد بن جریر(1378 ق)؛ تاریخ طبری ( تاریخ الرسل و الملوک)،  ‫‫تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث.

‫9-  عباس نژاد، محسن(1388)؛ سیرۀ فردی امام علی (ع)، [بیجا]، بنیاد پژوهشهای ‫ ‫قرآنی حوزه و دانشگاه، شرکت چاپ و نشر بین الملل.

‫10-  عباس نژاد، محسن(1389)؛ سیرۀ مدیریتی امام علی(ع)، [بیجا]، بنیاد ‫‫پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه.  

‫11- فرهنگ لاروس(1377)؛ ترجمۀ سید حمید طبیبان، تهران، امیرکبیر.  ‫

‫12- کوفی، محمد احمدبن علی اعثم(6041 ق)؛ الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه.  ‫

‫13- محمدی ریشهری، محمد(1387)؛ منتخب میزان الحکمه، تلخیص سید محمد ‫‫حسینی و ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث.

‫14-  معادیخواه، عبدالمجید(1372)؛ فرهنگ آفتاب، تهران، ذره.  ‫

‫15- مؤیدی، علی(ترجمه)( 1831)؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، قم،  ‫‫مشرقین و معروف، چ چهارم.

‫16-  نصیری، علی(6831)؛ رابطة متقابل کتاب و سنّت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و ‫‫اندیشۀ اسلامی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان