مقدمه
بسیج، رویش مبارکی است که از زلال عاشورا سیراب و بارور شده و بسیجی، صحابی حسین(ع) است که در کربلای انقلاب اسلامی، همپیمان و همعهد و همراه اندیشه و آرمان سال 61 هجری حضور یافته است.
گره خوردگی روح و اندیشه و حرکت بسیج با عاشورا فقط در جبهه و جنگ ظهور و بروز نداشت، که در همۀ عرصههای علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ملی و جهانی چهره نموده است و بسیج، که حرکتی سنجیده، هوشمندانه و وقفه ناپذیر تا تحقق جامعۀ آرمانی موعود است، همواره باید بکوشد پل ارتباط با عاشورا را به منزلۀ کانون جوشش و اسوة زنده و زایندة همۀ اعصار حفظ کند. برای اینکه بسیج بتواند با مصباح هدایت حسینی(ع) از ظلمتها بگذرد و با سفینۀ نجات عاشورا، به تعبیر علی(ع)، امواج فتنه را بشکافد و از موجها و گردابها به سالمت به ساحل فالح و فوز برسد، باید «ارزشهای بسیجی عاشور» را مرور کند، برنامۀ عمل خود قرار دهد و در درونی کردن آنها بکوشد. اینک برای روشن کردن «ویژگیهای بسیج عاشورایی»، به اهداف نهضت حسینی(ع) نگاهی از سر تأمل باید داشت تا امروز بدانیم بسیج چه باید باشد و از چه ویژگیهایی باید مبرا باشد. به دیگر بیان؛ ّ بایسته ها و نابایسته ها در فرهنگ حسینی(ع) چیست تا بسیج پیرو حسین (ع) و عاشورا، بصیرتمندانه و باورمندانه رهپوی صراط مستقیم حسینی(ع) و عامل به این ارزشها و پرواگر از ضد ارزشها باشد؟ بهترین و رساترین سند، که مرامنامۀ نهضت حسینی(ع) است، «وصیت نامۀ اباعبدالله حسین (ع)» است.
میدانیم که وصیت، عصاره و خلاصۀ بینش و آرمان و خواستۀ وصیت کننده است و اگر نگارندۀ این وصیت، حسین(ع) باشد، آن هم در آغاز حرکت بزرگ و جاودانۀ کربلا و عاشورا، چقدر درنگ و ژرفنگری در آن، ما را با ابعاد و آفاق نهضت حسینی(ع) آشنا میکند.
امام(ع) در آغاز وصیت، پس از حمد الهی و طرح باورها، چهار ویژگی را نفی و سه ویژگی را اصول و اساس حرکت خویش میداند. نکتۀ لطیف و ظریف آن است که امام(ع)، نخست مسائل سلبی را بیان میکند و سپس به مسائل ایجابی میپردازد و این ویژگی به شعار کلیدی اسلام؛ یعنی «لا اِله اِلا الله» شبیه است که با نفی، آغاز و با اثبات، پایان میپذیرد؛ نفی «اله ها» و اثبات و پذیرش «الله».
چهار عنصر سلبی
امام حسین(ع) در آغاز وصیت خویش میفرماید: «و اِنّی لَم اَخرج اَشِ راً و ال بطراً ولا مفسداً و لا ظالماً». (کوفی، 1406، ج 3، ص 24-23؛ خوارزمی، 1418، ص 273)ُ
در همین آغاز، چهار عنصر نفی شده است:
1- اَشراً؛ یعنی خودخواهی، منافع شخصی و حزبی و مال و منال و ثروت و قدرت را انگیزة حرکت گرفتن. معلوم است چنین حرکتی چه فرجامی خواهد داشت. وقتی «خود» محور قرار گیرد، «خدا» گم میشود و «خدا گم کردگان» جزَ «خود گمکردگی» سرانجامی نخواهد داشت: «ولا تکونوا کالذین نسوالله فانسیهم اَنفسهم». (حشر، آیۀ 19)
اَشر را سرمستی و ناسپاسی و تکبر معنا کرده اند(فرهنگ لاروس، 1377، جلد اول) و این ویژگیها همه محصول خود گم کردگی و خدا گم کردگی است و بسیجی که رهپوی راه حسین(ع) است، در آغاز هر حرکتی خواهد کوشید تا «اَشِر بودن» در بینش، منش و کنش او راه نیابد. نهضت حسینی مظهر «خود رهاکردگی» و اشر زدایی است. عظمت این نهضت در آن است که هیچ کس «خود» را نمیبیند. جلوة شکوهمند این نگرش و منش را در رفتار ابوالفضل العباس میتوان جستجو کرد. َ
2- بَطر؛ ویژگی منفی دیگری است که امام عاشورا، خود و نهضت خود را از آن مبرا میداند. بطر در فرهنگها، از راه حق و صواب در هنگام فرا رسیدن نعمت، دور ّافتادن و گمراه شدن؛ در برابر حق، گردنکشی کردن و نعمت خدا را در غیر راه او صرف کردن است(همان، ص 466). اشارت قرآن است که: «وکم اهلکنا مِن قریه بطرت معیشتها»(قصص، آیه 58)؛ و چه بسیار جامعه ها که به سبب گردنکشی و ناسپاسی تباه شدند.
دامنه و گسترة نعمتها به همین مظاهر معمولی حیات محدود نمیشود؛ که نعمت دین و هدایت و در روزگار ما نعمت بزرگ انقلاب و عزت و رهایی و استقلالّ را در بر میگیرد.
مردی از اهل بصره میگوید: در خانۀ خدا، امام حسین(ع) را دیدم در حالی که عبدالله بن عمر (فرزند خلیفۀ دوم) در خدمتش بود و هر دو طواف میکردند.
ابتدا از ابن عمر سؤال کردم: در کلام خدا که: «و اما بنعمة ربک فحدث»؛ و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن، منظور کدام نعمت است؟ گفت: خدا به پیامبر(ص) دستور داده که از هرچه نعمت به او داده، سخن گوید. سپس به امام حسین(ع) عرض کردم: دربارة آیۀ شریفۀ «و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن»، شما چه میفرمایید؟ فرمود: خدای سبحان به پیامبر(ص) فرمان داده تا از نعمت پایدار دینش (اسلام) سخن گوید. (مؤیدی، 1381، ص 636)
با این بیان تفسیری امام حسین(ع)، بطر کسی است که:
−نعمت اسلام و انقلاب را رها کند یا از آن دچار غفلت شود؛
−نعمت انقلاب و اسلام را در راه غیر حق مصرف کند؛ یعنی به جای آنکه خود را برای دین مصرف کند، دین را برای خود مصرف کند؛
−نسبت به ارزشها و دستاوردهای دین و انقلاب، ناسپاس باشد.
بسیجی که آشنای معارف حسینی(ع) و رهپوی صراط مستقیم اوست، هرگز دچار «بطر» نمیشود و با بهرهوری از نعمتهای الهی و مصداق بارز آن، نعمت دین و اسلام و انقلاب اسلامی، خود را وقف خدمت و پاسداشت ارزشها و مرزهای اعتقادی میکند و روشن بینانه و روشنگرانه و هشیارانه و خالصانه در این راه مجاهدت میکند.
سهم خواهی، اشرافیگری، پرداختن به خود به بهانۀ اینکه خدماتی انجام داده ایم و پشت کردن به آرمانها و ارزشها، از مصادیق بارز بطر بودن است؛ آفت بزرگی که اندکی پس از رحلت پیامبر(ص) چهره نمود و دستاوردهای عظیم نهضت نبوی را در کام خویش کشید.
آیا امام حسین(ع) در وصیت خویش به این نمودها و نمونه ها اشاره ندارد؟ آیا طرح اینکه حرکت من به قصد «بطر» نیست، گویای انحرافهای نیم قرنۀ پس از رحلت پیامبر(ص) نیست؟ آیا امروز، پس از انقلاب اسلامی، شاهد «بطر» شدن برخی سهم خواهان مجاهد و غیر مجاهد انقلاب نیستیم؟
نوشتهاند سعد ابن ابی وقاص، که منصب فرماندهی سپاه اسلام را در فتح ایران بر عهده داشت و پیروزمند میدان نبرد با ایرانیان بود، پس از آنکه خود را سردار فاتح دید و امپراتوری ساسانی را فرو ریخته یافت، همین انحراف دامنگیرش شد و به جای حفظ اسلام، حفظ خود و منافع و روحیۀ اشرافیت پنهان خویش را اصل و سرقت اموال بیت المال را بهانه قرار داد و نامهای به خلیفۀ دوم نوشت که چه باید کرد؟ خلیفه نیز پاسخ داد: مسجدی در کوفه بساز و در کنار آن خانه ای برای خود و حفظ و پاسداری از بیت المال بنا کن. سردار قادسیه به جای خانه، قصری ساخت مرمرین که زینت و زیبایی و خوشگذرانی در آن به گوش مردم مدینه هم رسید؛ به گونه ای که خلیفه، به محمد بن مسلم دستور داد تا راهی کوفه شود و قصر را خرابِ کند و درهای مرمرین آن را آتش بزند و به مدینه بازگردد. ابن مسلم پس از این مأموریت به مدینه بازگشت. (طبری، 1378، ج 4، ص 47؛ دینوری، 1409، ص 124)
اسوة بسیج در این راه، بیش از هر کس و هر چیز، شیوه و روش امام عاشوراست که بر حق پای فشرد و در مسیر دین، استقامت ورزید و از آغاز تا فرجام، هیچ چیز جز حق نگفت و جز حق نخواست. در عصر ما نیز امام بسیج و سیجیان سالک و عاشقی که لبیک گویان حسینی(ع) و خمینی(ره) بودند، چنین بودند و هستند و دمی انحراف از این راه را بر نمی تابند و گردن نمی نهند.
3- مفسد بودن: نخستین نگرانی فرشتگان از خلقت انسان، به روایت قرآن، فسادانگیزی و تبهکاری است؛ شیوة ناپسندی که در قرآن، 48 بار نکوهش و از آن بر حذر داشته شده است. قرآن بارها هشدار داده است که در زمین سیر کنید و سرانجام مفسدان و تبهکاران را عبرتمندانه بنگرید(اعراف، آیات 86 و 103) و زنهار! تباهکار و فسادگر و بدمنش و بدکنش نباشید.
مظلومیت علی(ع) و غربت و تنهایی او، محصول همین تبهکاری بود. آن حضرت در مالمت برخی از یارانش فرمود: «لیتنی لم اعرفکم معرفه»؛ کاش شما راًَ نمیدیدم و نمیشناختم. «قاتَلَکم اهلل لَقد مألتُم قلبی قیحاً و شحنتم صدری غیظاً»ُ
... «وجرعتمونی نُغَب التهام انفاساً وَافسدتُم علَی رأیی بالعصیان و الخذلان»؛ خدا نابودتان کند قلبم را با خونابه پر کردید و سینه ام را از خشم مالامال کردید و غمهای متوالی را جرعه پس از جرعه به من خوراندید و رأی و نظرم را با نافرمانی و تنها گذاشتن من، مختل ساختید. (نهج البلاغه، ص 114-110)
«اَفسدتُم علَی رأیی» گویای آن است که فسادکاران، نخست اندیشه ها را زیر پا میگذارند تا پس از آن، ارزشها را پایمال و رهبران حق را به تعبیر امیرمؤمنان(ع)، خونجگر و تنها رها کنند.
پیروان فرهنگ حسینی(ع)، از فساد و تبهکاری میپرهیزند و جز به «اصلاح» نمی اندیشند. پرهیز از فساد، در چند قلمرو قابل طرح است:
−پرهیز از فساد در حوزة اندیشه؛
−پرهیز از فساد در حوزة ارزشها؛
−پرهیز از فساد در حریم عرف و قراردادهای مقبول اجتماعی و هنجارهای اجتماعی؛
−پرهیز از فساد در روابط عمومی.
بسیج پیرو فرهنگ علوی است و در هیچیک از این قلمروها به تباهی و فساد تن نمیدهد.
4- ظلم؛ بدترین پدیده و رخداد حیات انسان است؛ پدیده ای که پیامبر آن را ویرانگر قلبها نامیده است: «اِیاکم و الظلم فاِنه یُخرب قلوبَکم». (محمدی ریشهری، 1387، ج 2، ص 772)
امیرمؤمنان ظلم را سه گونه دانسته است:
1- ظلمی که هرگز بخشیده نمیشود و آن شرک به خداست؛
2- ظلمی که بازخواست میشود، ظلم به بندگان خداست؛
3- ظلمی که با استغفار بخشوده میشود و بازخواست نمیشود؛ ظلمی است که انسان با گناهان به خود روا میدارد. (نهج البلاغه، خطبه 176)
امام حسین (ع) نهضت خویش را منزه و بری از ظلم میداند و با انگیزة ظلم زدایی و ستیز با ظالم معرفی میکند. در فرهنگ باورمندان مکتب و فرهنگ حسینی (ع)، نه شرک (ظلم به خدا) راه دارد، نه ظلم به بندگان خدا و نه ظلم به خویشتن؛ و عدالت که نقطۀ مقابل ظلم است و نقطۀ مقابل آن عدالتجویی و تکاپو در راه استقرار عدالت، باید پیش چشم و اصل راهبردی در همۀ برنامهها و حرکتها باشد.
اگر کربلا و عاشورا اسوة عصر ظهور است و امام منتظر(عج)، منتقم خونهای مظلوم عاشورا و پایانبخش همۀ بیدادها و ستمها و مستقرکنندة «عدل»؛ بسیجی که هویت خویش را از «عاشورا» یافته و اصلیترین برنامۀ خویش را تمهید برای ظهور عدالت گستر میداند، باید ظلم ستیز و عدالت پذیر باشد و این اصل راهبردی را در پیوند با خویش (ظلم به خویش نکردن)، پیوند با دیگران (ظلم به بندگان خدا نکردن) و فراتر از همه، پیوند با پروردگار (ظلم نکردن به خدا نکردن) رعایت و پاسداری کند.
سه عنصر ایجابی
امام عاشورا، پس از نفی چهار عنصر اشر، بطر، مفسد و ظالم بودن از نهضت خویش، به سه عنصر راهبردی و کلیدی، که روح و جان نهضت عاشورایند، اشاره میفرماید؛ سه عنصری که باید در همۀ برنامه ها، طرحها و حرکتها، مصباح راه رهنوردان صراط مستقیم و بسیجیان حسین(ع)آشنا در همۀ روزگاران باشد:
1- اصلاح امت: امام(ع) در وصیتنامۀ خویش که به دست محمد حنفیه، برادرش، سپرده است، نخستین هدف و برنامۀ خویش را اصلاح امت معرفی میکند:
«انما خرجت لطلب الاصلاح فی اُمة جدی».
این اصلاح، به مفهوم تغییر سطحی و محتوایی در جامعه نیست؛ که اصلاحی از جنس اصلاح انبیاست؛ که زدودن طاغوت و استقرار عبودیت الهی است: «و لقد بَعثنا فی کل اُمة رسولاً اَن اَعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت»(نحل، آیه 63)؛ بی تردید پیامبران را در هر جامعه با نشانه های روشن فرستادیم تا خدا را بپرستند و از طاغوت پرهیز کنند. و برپایی میزان و اقامۀ قسط است: «لَقد اَرسلنا رسلنا بِالبیناتِ واَنزلنا معهم الکِتاب و المیزان لیقوم الناس بِالقِسط»(حدید، آیه 52)؛ بی تردید پیامبران را با نشانه های روشن فرستادیم و کتاب و میزان بخشیدیم تا مردم را به قسط و عدالت برانگیزانند.
اصلاحی که امام حسین (ع) در پی آن است، اصلاح بینش، نگرش، منش و کنش اجتماعی است؛ کژاندیشی، کژبینی و کجروی در حاکمیت نیمقرن روشهای ضد علوی(ع) و گسترش اندیشه های اموی رایج شده و امام(ع) در پی اصلاح چنین وضعیتی است و معلوم است که چنین اصلاحی، هزینه های سنگینی چون: هجرت، محاصره، شهادت و اسارت در پی دارد.
اصلاح اندیشی همان راه فرهنگ علوی و حسینی(ع) و حسین(ع) «مصلح» بزرگی که به پای اصلاحگری از همه چیز میگذرد تا علفهای هرز فساد را درو و بذر «اصلاح» را در جامعه بیفشاند. علی (ع) وحسین(ع)، بزرگترین بسیجیان عالم اند و موعود منتظر(عج) که «مصلح نهایی جهان» خواهد بود نیز بسیجی است و هرکس مقتدایش این سه بسیجی بزرگ باشد، دمی از اصلاح خود، خانواده و جامعه غافل نخواهد بود.
امروز اصلاح در همۀ عرصه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و علمی و در همۀ گسترههای فردی، خانوادگی، ملی و جهانی باید معنا و تفسیر شود. بسیج و بسیجی باید جهانی بیندیشد و عمل کند؛ زیرا قرار است سرباز کسی باشد که مأموریت او اصلاح جهان است.
2- امر به معروف و نهی از منکر: یکی از وظایف مهم اسلامی در عرصۀ اجتماع، امر به معروف و نهی از منکر است؛ وظیفهای که باعث حفظ ارزشها، حذف ناروایی ها، اصلاح کژروی ها و پاسداشت بنیانهای اجتماعی خواهد شد. بر اساس آموزههای قرآن کریم، از مهمترین وظایف حاکمان اسلامی، پس از تمکن
و حاکمیت در جامعه، همین مأموریت خطیر و سترگ است: «اَلَّذین اِن مکناهمفی الاَرض اَقاموا الصلوة و أتوا الزکوة و اَمروا بِالمعروف و نَهوا عن المنکر». (حج، آیه 14)
«آیۀ مزبور، چهار وظیفۀ مهم حکومت دینی را برمیشمرد؛ زیرا در سایۀ آن، بقیۀ اعمال صالح، ظاهر خواهد شد»(جوادی آملی، 8831، ص 232-132). این چهار وظیفه؛ برپایی نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر است.
امر به معروف و نهی از منکر، نوعی نظارت و مراقبت فردی و اجتماعی است و کسی که آمر به معروف و ناهی از منکر است باید:
−معروف شناس باشد؛ چه بسا معروف، منکر و منکر، معروف دانسته شود. معیار تشخیص، آموزه های مستند دینی است.
−منکرشناس باشد؛ شناخت منکرات- عالمانه و مبتنی بر معارف دینی- لازمۀ بازداشتن و نهی کردن است.
−روشهای امر و نهی را بداند؛ کی، کجا، چگونه، چه اندازه و به چه شیوه ای باید امر و نهی کرد؛ به اندازة محتوای امر و نهی، مهم و قابل توجه است.
−خود، عامل به معروف و اهل پرهیز و احتراز از منکر باشد؛ زیرا عامل بودن، شرط تأثیرگذاری و لازمۀ ورود به عرصۀ دعوت به معروف و نهی از منکر است.
جایگاه و ارزش امر به معروف و نهی از منکر، به حدی است که امیرالمؤمنین علی(ع) اینگونه آن را توصیف میفرمایند: «و ما اعمال البر کلّها و الجهاد فیَ سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی و اِن الامر ًبالمعروف و النهی عن المنکر لایقربان اَجل و لا ینقصان من رزق... و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر»(معادیخواه، 2731، ص 883)؛ زیرا همۀ اعمال ارزشمند- حتی جهاد در راه خدا- در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست مگر در حد «های» دهان در برابر دریایی مواج و خروشان؛ و دانستنی است که امر به معروف و نهی از منکر را نه در نزدیکی اجل، نقشی و نه در کاستن روزی، تأثیری است و از تمامی ارزشها برتر، شعار عدالتخواهی است رویاروی حاکمی ستمگر.
با این ارج و جایگاه برای امر به معروف و نهی از منکر، به ویژه ایستادن در مقابل حاکمان ستمگر - همانگونه که حسین(ع) ایستاد - مسئولیت و مأموریت بسیج، ایستادن در مقابل همۀ دنیای ستم و برنتابیدن بیدادگری و سلطۀ جهانی است. بسیج باید استوار و نستوه در این راه قدم بردارد تا به تعبیر مولا علی (ع) هم مصلحت توده های ناآگاه را تحقق بخشد و هم سبک مغزان و کژاندیشان را مهار کند:
«والامر بالمعروف مصلحة للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء». (همان، ص 983)
َُ ٌ رسالت عظیم امر به معروف و نهی از منکر بسیج بر اساس اسوة عاشورا، ایجاب میکند که بسیجی خود را برای صحنه های دشوار و آزمونهای بزرگ آماده کند تا در لحظه های شماتت، تمسخر، تحقیر، هجمه و حتی دادن جان و خانمان، دچار سستی و کندی نشود؛ همانگونه که عاشوراییان همۀ رنجها را به پاس حفظ کیان دین به جان پذیرفتند و سستی و تردید روا نداشتند.
3- عمل به سیرۀ نبوی (ص) و علوی (ع): امام حسین (ع) در بخش پایانی وصیتنامۀ خویش، عمل به سیرة پیامبر(ص) و پدرش، علی بن ابیطالب(ع) را انگیزة حرکت و قیام خود میداند: «و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.»
«سیره و سلوک و سنت پیامبر(ص)؛ سخنان، فعل و تقریر آن بزرگوار است ّو سخنان و رفتار اهل بیت(ع) همچون سیرة پیامبر(ص)، جز آنچه کالم وحی بیان داشته است نیست. همۀ آنچه که اهل بیت میگویند، سخن قرآن است؛
لیکن سخن با واسطۀ قرآن، که از باطن و اسرار قرآن گرفته و برای مردم تبیین میکنند». (جوادی آملی، بیتا، ج 1، ص78؛ همو، 1378، ص 390)
عمل به سیرت نبوی(ص) و علوی(ع)، عمل به همان حدیث معروف ثقلین است که در روایات تسنن و تشیع آمده و دو میراث گرانقدر پیامبر(ص)؛ یعنی قرآن و ّ عترت(ع) را منبع هدایت معرفی کرده است. در این روایت که در بخشی از خطبۀ حجة الوداع پیامبر(ص) انعکاس یافته، چنین آمده است: «انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بِهما لَن تضلوا: کتاب الله و عترتی اهل بیتی و اِنَهما لَن یفترقا حتی ِیرداَ علَی الحوض»؛ من میان شما دو چیز گرانبار یادگار گذاشته ام که اگر به آنها َچنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم؛ و آنها از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه بر حوض به من خواهند پیوست. (نصیری، 6831، ص 341)
همۀ فاجعه ها و تلخکامی های تاریخ اسلام پس از پیامبر (ص)- از جمله واقعۀ عاشورا- نتیجۀ همین گسست و فاصله افکنی بین قرآن و عترت(ع) بود. نادیده گرفتن و انزوا عترت، که خود ستم به سیره و وصیت پیامبر(ص) بود، انحرافها و اِعوجاج هایی را سبب شد که هنوز و همیشه جهان اسلام از آن آسیب دیده و میبیند.
نتیجه گیری
عاشورا، تکاپویی برای اصلاح امت امر به معروف و نهی از منکر و بازگشت به سیرۀ نبوی (ص) و علوی(ع)؛ یعنی پایان بخشی به انحراف و ا عوجاج است و تداوم عمل به سیرة نبوی(ص) و علوی(ع)، حرکت در صراط این بزرگواران و چراغ راه قرار دادن شیوة زندگی فردی و اجتماعی آن چراغهای هدایت و فلاح است. (عباس نژاد، 8831؛ همو، 9831)
بسیج با اعتقاد به عاشورا و مکتب حسین(ع) و در لبیکگویی به حنجرة حقگو و عطشناک حسین(ع)، پیمودن مسیر ولایت را تداوم عمل به سیرۀ نبوی(ص) و علوی(ع) میداند و ولایت فقیه را جلوه گاه تحقق آرمانهای همۀ انبیا و ائمۀ اطهار(ع) و به ویژه تحقق اهداف قیام نهضت عاشورا میداند.
منابع
1- قرآن کریم.
2- نهج البلاغه؛ ترجمۀ علامه جعفری(1380)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ هفتم.
3- جوادی آملی، عبدالله (بیتا)؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء.
4- جوادی آملی، عبدالله (1388)؛ جامعه در قرآن، قم، اسراء، چ دوم.
5- جوادی آملی، عبدالله (1378)؛ قرآن در قرآن، قم، اسراء.
6- خوارزمی(1418 ق)؛ مقتل الحسین، تحقیق شیخ محمد سماوی، قم، انوار الهدی.
7- دینوری، ابی حنیفه احمد بن داوود(1409 ق)؛ الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه.
8- طبری، محمد بن جریر(1378 ق)؛ تاریخ طبری ( تاریخ الرسل و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث.
9- عباس نژاد، محسن(1388)؛ سیرۀ فردی امام علی (ع)، [بیجا]، بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
10- عباس نژاد، محسن(1389)؛ سیرۀ مدیریتی امام علی(ع)، [بیجا]، بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه.
11- فرهنگ لاروس(1377)؛ ترجمۀ سید حمید طبیبان، تهران، امیرکبیر.
12- کوفی، محمد احمدبن علی اعثم(6041 ق)؛ الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه.
13- محمدی ریشهری، محمد(1387)؛ منتخب میزان الحکمه، تلخیص سید محمد حسینی و ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث.
14- معادیخواه، عبدالمجید(1372)؛ فرهنگ آفتاب، تهران، ذره.
15- مؤیدی، علی(ترجمه)( 1831)؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، قم، مشرقین و معروف، چ چهارم.
16- نصیری، علی(6831)؛ رابطة متقابل کتاب و سنّت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.