برخی اوقات فیلمهایی که انتظارشان را داریم، آنطور که باید و شاید در جلب نظرمان موفق عمل نمیکنند. در مقابل، مواقعی وجود دارد که فیلمی بی سر و صدا میآید و هر چند در ظاهر ایدهای کلیشهای دارد اما به شکل غیرمنتظرهای به یکی از آثار محبوبمان در آن سال تبدیل میشود. اما آیا فیلم A.X.L با وجود ایده تکراریاش باید دیده شود یا خیر؟
- کارگردان: اُلیور دیلی
- استودیو تهیه کننده: فانتوم فور، اوپن رود فیلمز و لیک شور اینترتینمنت
- بازیگران: الکس نیوس تِدتر، ربکا ماری گومز و توماس جین
- بودجه: 10 میلیون دلار
در بخشهای آغازین، اینطور به نظر میرسد که فانتاین نقش مهمی را در ادامه روند داستان داشته باشد. این شخصیت اما در ادامه به گونهای ناپدید میشود که انگار از ابتدای کار وجود خارجی نداشته است
فیلم A.X.L. در زیر شاخه ژانر علمی تخیلی قرار میگیرد و آغاز روند ساخت آن نیز به سال 2014 باز میگردد. الیور دیلی که کارگردانی این فیلم را بر عهده داشته، در آن سال فیلمی کوتاه با نام Miles ساخت که قرار بود محو شدن تفاوتها بین انسانها و تکنولوژی را به تصویر بکشد. اهل فن، فیلم کوتاه او را مورد ستایش قرار میدهند و نهایتا در سال 2015 و با اضافه شدن دیوید اس. گویر (که سابقهی همکاری با کریستوفر نولان در پروندهی کاری او دیده میشود) دیلی تصمیم گرفت تا فیلم بلندی بر اساس ایدهی خود بسازد. ایدهای که او برای ساخت نخستین فیلم سینماییاش انتخاب کرده، کلیشهای است و بارها فیلمهایی با مضامین مشابه ساخته شدهاند.اما چیزی که در سینمای امروز اهمیت دارد، پرداخت متفاوت یک ایدهی کلیشهای است؛ پرداختی که باید دید دیلی چقدر به آن رسیده است.
در طول فیلم متوجه میشویم که مایلز مادر خود را از دست داده است اما به چگونگی رخ دادن آن هیچ اشارهای نمیشود. البته اگر مخاطب مقداری تیز بین باشد، بدون شک با به یاد آوردن روبان صورتی رنگ روی لباس مسابقه مایلز پی به همه چیز پی خواهد برد.
داستان فیلم A.X.L دربارهی سگی رباتیک و کشنده به همین نام است که برای کمک به سربازهای نسل آینده در میدانهای نبرد طراحی و ساخته شده است. پس از اینکه روند انجام آزمایش روی این ربات با مشکل مواجه میشود، اَکسِل از تاسیسات فرار میکند و به صحرا پناه میآورد. در حالی که اکسل از پهپادهای جستجوگر پنهان شده، توسط جوانی به نام مایلز پیدا میشود که تفاوتهای بسیاری با هم سن و سالهای خود دارد. پس از اینکه مایلز اعتماد اکسل را جلب میکند، آرام آرام رابطهای صمیمانه میان این دو شکل میگیرد که همین مسئله آغازگر اتفاقات اصلی فیلم است.
نخستین تجربهی دیلی را میتوان ترکیبی از دو فیلم موفق و شناخته شدهی ای تی: موجود فرازمینی (E.T. the Extra-Terrestrial) و هاچی: داستان یک سگ (Hachi: a Dog's Tale) دانست. در فرم کلی داستان، شباهت فیلم A.X.L به شاهکار علمی تخیلی اسپیلبرگ کاملاً آشکار است. فیلم دربارهی رباتی است که از مرکز ساخت خود فرار کرده، با یک جوان آشنا میشود و در نهایت رابطهای صمیمانه و انسانی میان آن دو شکل میگیرد. در این بین که همه چیز در حال طی کردن سیر طبیعی خود هست، ناگهان سر و کله نیروهای دولتی پیدا میشود که به دلایل مختلف قصد بازگرداندن «طرف دوم» رابطه را دارند. شخصیت انسانی نیز تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا جلوی این اتفاق را بگیرد.
باید گفت در بخش داستانی فیلم A.X.L فیلم هیچ چیزی جدیدی برای ارائه ندارد. البته در مقایسه با فیلم ای تی شاهد اضافه شدن چند المان جدید هستیم که با توجه به تفاوتهایی که بین این دو فیلم وجود دارد و فضا سازی کلی داستان، کاملاً منطقی به نظر میرسند. برای مثال، مایلز (شخصیت اصلی فیلم) پس از مدت کوتاهی از آغاز فیلم، عاشق دختری به نام سارا میشود. همچنین به غیر از نیروهای دولتی که طبق معمول نقش آدم بدهای ماجرا را ایفا میکنند، شاهد اضافه شدن یک شخصیت منفی دیگر هم هستیم که البته خوشساخت نیست ولی به پیرنگ داستان کمی اصالت بخشیده است.
کارگردان سعی کرده است تا با اضافه کردن سکانسهای موتور سواری، جای خالی جذابیت داستانی را پر کند اما موفق نمیشود. البته شاید دیدن این سکانسها برای طرفداران این ورزش هیجان انگیز باشد.
نکتهی دیگری که مقداری در ذوق مخاطب، به خصوص مخاطبهای شرقی میزند، استفاده از یک بازیگر شرقی برای تصویر کشیدن یکی از شخصیتهای منفی ماجراست. این اتفاق در چند سال اخیر روند به رو رشدی به خود گرفته است و در فیلمهای شناخته شدهای همچون The Amazing Spider Man شاهد آن بودهایم. این مسئله چنین پیامی را به مخاطب القا میکند که افراد با استعداد به دلیل محدودیتهای مختلفی که در کشورشان داشتهاند، میخواهند به هر قیمتی شده در آمریکا به اهدافشان دست یابند.
بحث از کشورهای شرقی شد و نمیتوان از شباهت بین فیلم A.X.L. و هاچی: داستان یک سگ (که در حقیقت داستان یک سک ژاپنیست) گذشت کرد. شباهت بین این دو اثر به بخش اصلی داستان بازمیگردد؛ در فیلم هاچی شاهد بودیم که چگونه سگی که بهطور اتفاقی وارد زندگی یه فرد از همه جا بی خبر میشود و تاثیر غیر قابل انکاری روی زندگی او میگذارد. فیلم هاچی به خوبی توانست رابطه میان یک سگ و صاحبش را به نمایش بگذارد و حتی کارگردان آن، لاسه هالستروم، برای ایجاد ارتباط بیشتر بین مخاطب و هاچی، برخی از سکانسها را از دید سگ به نمایش میگذارد.
فیلمنامه در زمینه شخصیتهای منفی افتضاح عمل کرده است؛ اندریک شخصیتی است که تنها هدف برایش اهمیت دارد و سَم فالنتاین نیز یک پسر از خود راضی و مغرور است که تنها کاری که از پسش بر می آید، عیاشی با دوستانش است
اما متاسفانه دیلی، کارگردان فیلم A.X.L سکانسهایی که سعی میکند تا رابطه میان مایلز و اکسل را به نمایش بگذارد به تعداد انگشتان یک دست خلاصه کرده و به دلیل اشتباهاتش در نحوه نشان دادن صمیمیت میان دو شخصیت اصلی داستانش، هرگز رابطه آنها برای مخاطب قابل باور نمیشود.
علاوه بر این، دیلی سعی کرده است تا از همان روشی که هالستروم در فیلمش به کار برد، در فیلم A.X.L. نیز استفاده کند و برخی نماها را از دید اکسل به نمایش بگذارد تا بدین ترتیب حس همزاد پنداری میان مخاطب و سگ رباتیک فیلم ایجاد کند. نتیجه اما چیزی نیست که دنبالش بوده است چرا که در نماهایی که اتفاقات فیلم را از دید اکسل دنبال میکنیم، شاهد بررسی و شناسایی اشخاص به عنوان دوست یا تهدید هستیم و حسی که بیننده از این POVها میگیرد بیشتر شبیه فیلمهای ترمیناتور است.
پس از نقش آفرینی در فیلم Power Rangers، گومز بار دیگر در انتخاب فیلم برای نقش آفرینی اشتباه کرده است. هر چند او به خوبی از پس وظیفه خود بر آمده است اما ضعفهای فیلم نمیگذارند تا عملکردش چندان به چشم بیاید
نکته منفی بعدی که در فیلم A.X.L وجود دارد به بودجه پایین آن برمیگردد که در برخی از جنبههای فیلم تاثیر گذار بوده است. اگر تاکنون از دیدن فیلم منصرف نشدهاید و همچنان به تماشای آن مُصر هستید، نگران نباشید، هیچ ضعفی در جلوههای ویژه فیلم وجود ندارد و طراحی اکسل به عنوان یک سگ رباتیک نه تنها با جزئیات، بلکه بسیار واقع گرایانه است. جالب است بدانید در بسیاری از سکانسها ربات A.X.L واقعا ساخته شده و از او بازی گرفته شده است.
تاثیرات بودجه پایین فیلم A.X.L اما زمانی شروع به خودنمایی میکند که مخاطبی تیز بین پای تماشای فیلم نشسته باشد. برای مثال، در بخشی از فیلم مشخص میشود که شرکت کراین که اکسل را ساخته است، 70 میلیون دلار از ارتش ایالات متحده برای تکمیل پروژه بودجه دریافت کرده است. وقتی فیلم نماهای بیرونی ساختمان شرکت کراین را به تصویر میکشد، بسیار بزرگ به نظر میرسد اما هیچ گاه فیلم بخشهای داخلی آن را نشان نمیدهد.
فیلم سعی میکند تا با رها کردن شخصیتهای اصلی به حال خود در برخی سکانسها، گفتگویی میان آنها آغاز کرده و به رابطه عاشقانه میان این دو پر و بال دهد که تا حدودی به دلیل شباهتهای اخلاقی و شخصیتی میانشان موفق میشود. شیمی دو بازیگر هم خوب از آب در آمده و بخش درام فیلم از بخش تخیلی آن موفقتر عمل میکند.
در بخش بازیگری، به شخصه اتفاقی را شاهد بودم که اصلا و ابداً انتظارش را نداشتم. ربکا ماری گومز که احتمالاً او را به عنوان یک خواننده میشناسید، در فیلم حضور دارد و نقش معشوقه مایلز را ایفا کرده است. وقتی از حضور او در فیلم اطلاع پیدا کردم، مطمئن بودم که انتخاب او بیشتر به خاطر مسائل بازاریابی بوده است. شاید هم اینطور بوده باشد اما به هر حال گومز توانسته به خوبی از پس ایفای نقشش بر بیاید.
الکس نیوستدتر هم که نقش مایلز را بر عهده داشته، عملکرد متوسطی را به عنوان یک شخصیت گوشه گیر و کم حرف دارد و میتوانست بهتر از اینها ظاهر شود. دومینیک رینس، بازیگر ایرانی حاضر در فیلم، هم به خوبی توانسته نقش یک شخصیت منفی که تنها هدف برایش مهم است را به خوبی به تصویر بکشد. در مجموع، تیم بازیگری عملکرد قابل قبولی داشتهاند و به دلیل ضعفهای فراوان فیلمنامه در شخصیت پردازی نباید انتظار بالایی از آنها داشت.
اکسل نمیتواند ماندگار شود؛ اکسل، ای تی یا هاچی نیست!
فیلم A.X.L. برخلاف آن چیزی که انتظار دارید، در هیچ زمینهای تقریبا حرفی برای گفتن ندارد و بیشتر شبیه عاشقانهایست که به زور رنگ و بوی تخیلی به خود گرفته. فیلم نه به مفهوم هوش مصنوعی میپردازد، نه میتواند رابطه میان کاراکترهایش را به شکل باور پذیری به تصویر بکشد و نه حتی میتواند در زنده نشان دادن اکسلِ رباتیکِ داستان موفق عمل کند. همه چیز در حد متوسط بوده و بهتر است گزینههای جالبتری برای دیدن یک اثر علمی-تخیلی برای خودتان دست و پا کنید.