هفته نامه سلامت - سیما روشن ، معصومه سلیمینسب: بابدیلن، هنرمندی که در سال 1999 میلادی جزو 100 چهره تاثیرگذار از نظر مجله تایم در قرن بیستم شد؛ در سال 2004میلادی در فهرست بهترین هنرمندان کل تاریخ در مجله رولینگاستون رتبه دوم را به دست آورد و درباره او چندین فیلم و مستند ساخته شده که یکی از این مستندها با نام no directio- home را مارتین اسکورسیزی ساخته.
کودکی
بابدیلن اولین فرزند آبراهام زیمرمن و بئاتریس زیمرمان بود که با 5 کیلوگرم وزن به دنیا آمد! میگویند سر او به نسبت بدنش کمی بزرگتر بوده! او از 10 سالگی نواختن ساز گیتار را شروع میکند، آن هم نه گیتاری که پدر و مادر برایش بخرند، بلکه گیتارش را در یکی از خانههایی که پدرش خریده بود، پیدا میکند. او آنقدر از پدر و مادرش ناراضی است که جایی درباره آنها گفته: «متاسفانه من از پدر و مادر درستی به دنیا نیامدم!» و حتی با انزجار از دوران کودکیاش یا دکرده: «من هیچ وقت یادم نمیاد که بچگی کرده باشم...»
نوازندگی
گیتار تنها ساز بابدیلن نبود. او از 6 سالگی سازدهنی و پیانو را شروع میکند و بعد از پایان دبیرستان برای مدتی پیشخدمت رستورانی میشود و همان جا هم با خوانندهای که گروهی محلی به نام دِشادوز را رهبری میکند، آشنا میشود. او شانس میآورد، چرا که آنها هم دنبال نوازنده پیانو بودند و این اتفاق شاید شروع کار حرفهای برنده جایزه نوبل امسال بود.
دانشگاه
دیلن به دانشگاه هم میرود اما مرتب در کلاسهای درسش حاضر نمیشود و بعد از 6 ماه تصمیم میگیرد بیخیال درس خواندن شود و به زندگیاش برسد، زندگیای که به گفته خودش ساز زدن بود: «با دوستانم شبها تا صبح ساز میزدیم و میخوندیم... صبحها هم میخوابیدیم و دیگر وقتی برای درس خواندن نداشتیم!»
عشق
دیلن در اولین ارتباط جدیاش با دختری به نام سوز آشنا شد که همراه خوبی برایش در کار – و درستتر بگوییم عشقش- بود اما این همراهی با مهاجرت سوز به ایتالیا ناکام ماند و آنقدر روی باب تاثیر داشت که نتیجهاش زایشی هنری و ترانههای زیبایی بود که باب گفت و اجرا هم کرد.
مسمومیت
بابدیلن چند سال بعد با جون بائز که ستاره موسیقی فولک بود، دوست صمیمی شدند اما پس از مدتی کدورتی بین آنها پیش آمد که باعث شد آنها تا 10 سال دیگر ارتباطی باهم نداشته باشند و با هم نخوانند اما از آنجایی که خیلی وقتها گره بیماری میتواند آدمها را بههم نزدیک کند، زمانی که دیلن در اثر مسمومیت غذایی در بیمارستان بستری شده بود، بائز تصمیم گرفت به دیدن او برود و در سال 1969 میلادی آلبومی از ترانههای او منتشر کند.
تصادف
موتورسواری یکی دیگر از علاقهمندیهای بابدیلن بود تا جایی که نزدیک بود جانش را هم بگیرد. این اتفاق در سال 1966 افتاد؛ زمانی که ترمزهای موتورش قفل کرد و او را مثل اسب چموشی به زمین زد. با اینکه خبر مهم بود، اما جزییات اتفاق اعلام نشد. در مورد مقدار جراحتها هم خبر رسمیای منتشر نشد، حتی میگویند هیچ کس آمبولانس خبر نکرد. پلیس هم از تصادف گزارشی تهیه نکرد، در حالی که بعدها تایید شد گردن بابدیلن در این اتفاق شکسته! دیلن بعد از تصادف شروع به نوشتن و ضبط کردن ترانههایش کرد و تا 8 سال هم کنسرتی نگذاشت.
سیاست
باب دیلن از همان سالهای اولیه فعالیت با توجه به انتخابهایش وجهه سیاسی پیدا کرده بود؛ مثلا حاضر نشد در برنامهای که یکی از آهنگهای اعتراضی او را سانسور میکرد، اجرا داشته باشد. دیلن و دوستش، جون بائر، هر 2 از اعضای برجسته جنبش حقوق مدنی (جریانهای سیاسی که برای برابری در برابر قانون در دهه 1960 میلادی راه افتاد) بودند. او در آلبومهایش کنار مضامین عاشقانه مثلا به مرگ یک کارگر سیاهپوست هم میپرداخت.
از طرفی، او و جون بائر بعد از سخنرانی معروف مارتین لوتر کینگ با عنوان «رویایی دارم» در سال 1963 میلادی در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که مقابل بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دیسی برگزار شد، آهنگ اجرا کردند. ترانه «دمیدن در باد» دیلن، به صدای اعتراض دهه 60تبدیل شده بود.
در تظاهراتهای مختلف سیاسی و اجتماعی و بهخصوص جنبشهای ضدجنگ از جمله ضدجنگ ویتنام، این آهنگ دیلن شنیده میشد. بهتدریج دیلن به سخنگوی غیررسمی جنبشهای اجتماعی و ضدفرهنگ و سیستم آمریکا تبدیل شد. بابدیلن، کنار چهرههایی مانند محمدعلی کلی، جک کرواک، چهگوارا، جیم موریسون و دیگران از جمله مهمترین اعضای جنبش ضدسیستمی آمریکا بودند. دیلن در این سالها در اغلب ترانههایش به موضوعاتی مثل نژادپرستی، فقر و فساد میپرداخت. به همین دلیل بیشتر مردم، او را یک منتقد و معترض اجتماعی میدانستند و صدایش «صدای اعتراض» خوانده میشد.
در سال 2012میلادی باراک اوباما، مدال آزادی ریاستجمهوری را در کاخ سفید به بابدیلن اهدا کرد. این مدال هر ساله به افرادی تعلق میگیرد که تلاشهایی برای پیشرفت امنیت و اهداف ملی آمریکا داشته و در راستای صلح جهانی و رشد فرهنگی چه در زمینه شخصی و چه اجتماعی تلاش کردهاند.
خیریه
کنسرت برای بنگلادش، عنوان کنسرتی بود که آن را گیتاریست سابق گروه بیتلز، جورج هریسون و استاد سهتار هند، راوی شانکار سازمان داد. این کنسرت، اولین روز آگوست سال 1971 میلادی، در 2 سانس در ساعت 5/2 ظهر و 8 شب در میدان مدیسون شهر نیویورک برگزار شد و هدف آن ارتقای آگاهی بینالمللی و تلاش برای کمک به پناهندگان شرق پاکستان (بنگلادش)، بعد از فاجعه پاکستان شرقی بود. در آن سال در پاکستان شرقی، رئیسجمهور وقت، ژنرال آقامحمد یحییخان و افسران ارشد او، قتل نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی بنگال را برنامهریزی کردند.
همچنین برنامهای ریختند تا بنیان اقتصادی پاکستان شرقی ویران شود و برای همیشه به پاکستان غربی وابسته بماند. آنها بدون هیچ تبعیضی صدها هزار هندو را قتل و عام کردند و کاری کردند که بقیه مجبور به فرار شوند. در واقع این کارهایشان نسلکشی محسوب میشد. این کنسرت، بهترین فروش آلبوم زنده را از آن خود کرد و مستندی از آن ساخته شد که در بهار سال 1972 میلادی در سینماها به نمایش درآمد. این رویداد اولین کنسرت به نفع آسیبدیدگان این ماجرا بود. بهترینهای موسیقی دنیا شامل جورج هریسون، رینگو استار، بابدیلن، اریک کلاپتون، بیلی پرستون، لئون راسل و باند بدفینگر در آن به اجرا پرداختند.
این کنسرت با حضور 40 هزار نفر (در مجموع) برگزار شد و نزدیک به 250 هزار دلار آمریکا برای کمک به بنگلادشیها در آن جمعآوری شد که با همکاری یونیسف به آنها رسید. کنسرت بنگلادش، یک پروژه موفق در زمینه کمکهای بشردوستانه است که توانست در هر 2 زمینه آگاهی دادن به جهان و جمعآوری بودجه برای مردم بنگلادش بسیار خوب و تاثیرگذار باشد.
همچنین توانست الهامبخش پروژههای اینچنینی در سالهای بعد هم باشد. بابدیلن یکی از آلبومهای خود را که مخصوص کریسمس بود و «کریسمس در قلب» نام داشت، در سال 2009 میلادی روانه بازار موسیقی کرد. او خواست سود حاصل از فروش این آلبوم به یک موسسه خیریه در آمریکا تحویل داده شود تا برای امور انساندوستانه صرف شود.
... و اما نوبل
باب دیلن وقتی نوبل ادبیات را گرفت، هیچ عکسالعملی از خودش نشان نداد و نوعی بیخیالی در رفتارش مشهود بود که دیگران را تعجبزده میکرد. این بیاعتنایی به نوبل در حدی ادامه پیدا کرده که برگزارکنندکان نوبل رسما اعلام کردهاند او به تماسها پاسخی نمیدهد و دیگر از یافتن او ناامید شدهاند اما قطعا خوشحال خواهند شد اگر او در مراسم رسمی شرکت کند و جایزهاش را دریافت کند.
باب دیلی هنگام تعریف از مراحل مختلف زندگیاش هم همین بیخیالی را بارها نشان داده است؛ مثلا در گفتوگویی درباره دلیل تغییر دادن نامش در یک گفتوگوی رسمی گفته: «واقعا نمیتونم بگم چرا این اسم را انتخاب کردم و این چیزها که در موردش میخونم، واقعا اتفاق نیفتاده؛ این نام فقط یک روز به ذهنم رسید و من هم انتخابش کردم، همین!»
نام اصلی بابدیلن 75 ساله «رابرت آلن زیمرمن» بوده. او این نام هنری را از روی اسم شاعر اهل ولز بریتانیا، «دیلن توماس»، برای خود انتخاب کرده. بابدیلن، 11 جایزه گرمی، یک اسکار و یک گلدنگلوب در کارنامه حرفهای خود دارد. به این ترتیب او دومین نفر بعد از جرج برنارد شاو، نمایشنامهنویس ایرلندی، است که هم جایزه اسکار و هم جایزه نوبل ادبیات را در کارنامه هنری خود دارد. دیلن به خاطر ترانههایش بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شده بود که در نهایت امسال این جایزه به او رسید.
البته به نظر نمیرسد این جایزه برای او اهمیت چندانی داشته باشد. به این دلیل که بعد از اعلام برنده شدنش هیچ واکنشی نشان نداد و عصر روزی که برنده شد، روی صحنه رفت و به اجرا پرداخت، بدون اینکه حرف یا اشارهای به نوبل داشته باشد. لئونارد کوهن، در مورد نوبل ادبیات امسال گفته: «به نظر من دادن این جایزه به دیلن مثل آویختن یک مدال روی اورست به خاطر بلندترین قله بودن است زیرا او پیش از این بزرگترین و مهمترین جوایز دنیا را به دست آورده و شهرت خودش از خود جایزه نوبل هم بیشتر است.»