نوتیلوس؛ عزیز انصاری و اریک کلیننبرگ، چند سال پیش پای زنی به زندگی من باز شد که شبی در لس آنجلس با یکدیگر آشنا شده بودیم، اسمش را تانیا میگذارم. هر دو به یک جشن تولد رفته بودیم و وقتی کمکم بساط مهمانی جمع میشد، پیشنهاد داد مرا به خانه برساند. تمام شب را به گپزدن گذرانده بودیم، بنابراین از او دعوت کردم برای صرف نوشیدنی داخل بیاید.
در آن زمان خانهای زیبا در تپههای هالیوود اجاره کرده بودم، خانهای شبیه خانۀ رابرت دنیرو در فیلم «مخمصه»، اما حالوهوایش کمتر به خانۀ یک سارق حرفهای واقعی با خودروهای زرهی شبیه بود. دو تا نوشیدنی ترکیبی درست کردم و با گپ و خنده نوشیدیم. بههرحال، رفتارش را معنادار میدیدم و لحظات خوشی داشتیم. یادم میآید وقتی خانهام را ترک میکرد، در حال سرخوشی حرف بسیار احمقانهای زدم، چیزی شبیه «تانیا تو زن خیلی جذابی هستی...» او هم گفت: «عزیزجان، تو هم مرد خیلی جذابی هستی».
این دیدار امیدوارکننده به نظر میرسید، چون هرکسی که در آن اتاق بود تأیید کرده بود که: ما هر دو جذابیم. میخواستم دوباره تانیا را ببینم، ولی با معمای سادهای روبهرو شدم که مشکل همۀ ماست: دفعۀ بعدی کی و چطور با او ارتباط برقرار کنم؟ زنگ بزنم؟ پیامک بزنم؟ در فیسبوک پیام بفرستم؟ با دود علامت بدهم؟ بقیه چطور این کار را میکنند؟
بالاخره تصمیم گرفتم پیامک بفرستم، چون به نظر میرسید زیاد پیامکبازی میکند. چند روز منتظر ماندم تا فکر نکند زیادی مشتاقم. فهمیدم که گروه موسیقی بیچهاوس، که شب ملاقاتمان به آهنگشان گوش دادیم، آن هفته در لسآنجلس اجرا دارد، بنابراین برای دعوت موقعیت خیلی خوبی به نظر میرسید.
پیامک من این بود:
«سلام، نمیدونم رفتی نیویورک یا نه، اما امشب گروه بیچهاوس در سالن ویلترن اجرا داره. دوست داری بری؟ شاید اگر محترمانه از آنها خواهش کنیم، اجازه بدهند آهنگ ماتو را بازخوانی کنی...»
درخواستی مودبانه و مصمم با کمی چاشنی طنز دوستانه. (آن شب تانیا در مهمانی آهنگ «ماتو» را که دریْک خوانندهاش بود میخواند و جالب اینکه تقریباً همۀ متن آهنگ را بلد بود.)
چند دقیقه گذشت و وضعیت پیامک من به «خوانده شده» تغییر کرد. قلبم از تپش ایستاد. لحظۀ سرنوشتساز فرا رسیده بود. خودم را آماده کردم و چشم دوختم به نقطههای کوچک روی صفحۀ آیفون. همان نقطههایی که بهطور وسوسهانگیزی به شما میگویند کسی در حال تایپ کردن پاسخ است، درست مثل حرکت آهسته به بالای ترن هوایی و پیش از هیجانِ افتادن به سرازیری. اما در عرض چند ثانیه آن نقطهها ناپدید شدند؛ و دیگر هیچ پاسخی از تانیا نیامد.
خوب... بالاخره چه شد؟ چند دقیقۀ دیگر گذشت و ... هیچ خبری نشد. پانزده دقیقه گذشت ... خبری نشد. اطمینانم رفتهرفته کمرنگ و به تردید تبدیل میشد. یک ساعت گذشت ... خبری نشد. دو ساعت گذشت... خبری نشد. سهساعت گذشت... خبری نشد. هراسی ملایم وجودم را گرفت. به پیامکم زل زدم. شروع کردم به اگر و باید آوردن برای پیامکی که آن ابتدا خیلی دربارهاش مطمئن بودم و کلمه به کلمهاش را بازخوانی میکردم.
خیلی احمقم! باید «سلام» را با دوتا «ا» مینوشتم، نه یکی! زیادی سوال پرسیدم. چه فکری بود این؟ای بابا، چرا اینطوری پرسیدم. عزیز مشکل تو و سوالهایت چیست؟
بعد نکتۀ جالبی را کشف کردم: کمکم به جنونی گرفتار میشدم که حتی در طول 20 یا 10 سال گذشته تجربه نکرده بودم. هر چنددقیقه یکبار گوشیام را دیوانهوار چک میکردم و همان طوفان هراس، درد و خشم را دوباره تجربه میکردم، چون طرف با آن گوشی مسخرهاش یک پیامک مختصر هم ننوشته بود.
رابطۀ عاشقانۀ مدرن پرتنش است؛ بهخصوص وقتی کار به پیامکبازی میکشد. پیامک در حال تبدیل شدن به هنجاری جدید برای قرارگذاشتن است. در سال 2010 فقط 10درصد از جوانان از پیامک برای دعوت به اولین قرار خود استفاده میکردند. در سال 2013 این رقم 32 درصد بود؛ و بهاینترتیب هرروز تعداد بیشتر و بیشتری از ما خودمان را تنها مییابیم و با طیف وسیعی از احساسات مختلف به صفحۀ گوشی زل میزنیم. اما بهطرزی عجیب، همۀ ما در این کار شریکیم و باید خودمان را با این واقعیت تسلی خاطر بدهیم که هیچکس نمیداند چه اتفاقی خواهد افتاد؛ بنابراین تصمیم گرفتم خودم قضیه را واکاوی کنم، ولی میدانستم که من، عزیز انصاری، کمدین کمتجربه، شاید نتوانم خودم بهتنهایی موضوع را به سرانجام برسانم، بنابراین از همکاری اریک کلیننبرگ جامعهشناس دانشگاه نیویورک استفاده کردم.
ما پروژۀ پژوهشی بزرگی از سال 2013 تا 2014 طراحی کردیم که عبارت بود از هدایت فوکوسگروپها و مصاحبه با مردم سراسر دنیا و نیز مصاحبه با پژوهشگرانی سرشناس که کارهای خود را وقف مطالعۀ عشق مدرن کردهاند. ما چیزهای زیادی دربارۀ پیدا کردن عشق در دنیای امروز یاد گرفتیم، ازجمله اینکه موقع پیامک فرستادن، یا پیامک گرفتن، چه کار باید بکنیم.
یکی از مباحث چالشبرانگیز در این حوزه مدتزمان انتظار فرد قبل از ارسال پاسخ پیام بود. برخی موافق ایدۀ دوبرابر کردن زمان پاسخ بودند. (اگر پاسخ طرف پنج دقیقه طول میکشد، شما بعد از 10 دقیقه پاسخ دهید) با این روش برتری خواهید یافت و همیشه پرمشغلهتر و دسترسناپذیرتر از طرف مقابل به نظر خواهید رسید. برخی دیگر بر این باور بودند که چنددقیقه دستنگهداشتن کافی است تا نشان دهد در زندگی غیر از گوشی کارهای مهمتری هم دارید. برخی نظرشان این بود که بهتر است زمان را دوبرابر کنید، اما گهگاهی نیز سریع پاسخ دهید تا کارتان خیلی حسابشده به نظر نیاید (هرچند فاصلهها نباید بیش از حد طولانی باشد). بعضی افراد اگر از 1٫25 برابر بیشتر منتظر بمانند زبان به ناسزا باز میکنند. برخی دیگر بر این ادعا بودند که سهدقیقه زمان مناسبی است. کسانی هم آنقدر از این بازیها خسته شده بودند که از نظرشان پاسخ بهموقع و خالی از این بازیها، نیروبخش و حاکی از اطمینان است.
اما آیا این کارها جواب میدهد؟ چرا مردم تا این حد دست به چنین کارهایی میزنند؟ آیا این استراتژیها با یافتههای روانشناختی واقعی همخوانی دارند؟
قدرت انتظار
در سالهای اخیر دانشمندان علوم رفتاری به روشنشدن این موضوع کمک کردهاند که چرا تکنیکهای انتظار میتواند قدرتمند باشد. ابتدا به این ایده میپردازیم که پاسخ آنی به پیامک از جذابیت شما میکاهد. روانشناسان طی صدها مطالعه بهروشهای مختلف و در شرایط گوناگون به حیوانات آزمایشگاهی جایزه میدهند. یکی از جالبترین یافتهها این است که «نااطمینانی جایزه» -که در آن برای مثال حیوانات نمیتوانند پیشبینی کنند که کشیدن یک اهرم آنها را به غذا میرساند یا نه– میتواند علاقهشان به گرفتن جایزه را بهنحو چشمگیری افزایش دهد و درعینحال سطح دوپامین آنها را چنان بالا میبرد که گویی کوکائین مصرف کردهاند.
اگر پاسخدادن به پیامک از طرف کسی را «جایزه» بدانیم، در نظر بگیرید که حیوانات آزمایشگاهی که هر بار بهخاطر کشیدن اهرم جایزه میگیرند درنهایت کُند خواهند شد، چون میدانند دفعۀ بعد که جایزه میخواهند، آماده است. پس دراصل اگر از آن دسته دختران یا پسرانی هستید که جواب پیامک را فوری میدهید، در دسترس خواهید بود و ارزش خود را بهعنوان جایزه پایین خواهید آورد. درنتیجه شخص مقابل چندان رغبتی برای پیام دادن به شما نخواهد داشت یا در مورد حیوان آزمایشگاهی رغبتی برای کشیدن اهرم نخواهد بود.
پیامک رسانهای است که ذهن ما را بهگونهای متمایز شرطی میکند و انتظار داریم محاورات ما در پیامک درمقایسه با تماسهای تلفنی متفاوت عمل کند. پیش از آنکه همه موبایل داشته باشند، معمولاً مردم میتوانستند مدتی منتظر بمانند -حتی گاهی تا چند روز- و قبل از رسیدن به مرحلهای که طرف مقابل را نگران کند با او دوباره تماس نگیرند. اما پیامک ما را به دریافت هرچه سریعتر پاسخ عادت داده است. طبق مصاحبههای ما این بازۀ زمانی از شخصی به شخص دیگر متغیر است، اما ممکن است بسته به سابقۀ ارتباط از 10 دقیقه تا یک ساعت طول بکشد یا حتی پاسخ بلافاصله داده شود. وقتی پاسخ را سریع نمیگیریم، ذهنمان آشفته میشود.
ناتاشا شول، انسانشناسی که آن زمان با دانشگاه ام. آی. تی کار میکرد، به مطالعۀ اعتیاد به قمار مشغول است، بهخصوص اینکه در ذهن و بدن افراد معتاد به رضایت آنیِ حاصل از دستگاه اسلات چه اتفاقی میافتد. او طی ملاقاتمان در بوستون توضیح داد که برخلاف بازی ورق، مسابقات اسبسواری یا لاتاری هفتگی -بازیهایی که قمارباز را در انتظار نگه میدارند (تا نوبتشان برسد، اسبها به پایان خط برسند یا زمان قرعهکشی هفتگی برسد) - قمار با دستگاه اسلات سرعتی برقآسا دارد، بنابراین قمارباز فوری به اطلاعات دست مییابد.
شول میگوید: «منتظر نتیجهای آنی میشوید و دیگر تحمل هیچ تأخیری را ندارید». او دستگاه اسلات را به پیامک تشبیه میکند، چون هر دو در ما انتظار دریافت پاسخی سریع ایجاد میکنند. «وقتی با کسی که جذبتان کرده پیامکبازی میکنید، کسی که هنوز کاملاً نمیشناسیدش، این کار مثل بازی با دستگاه اسلات است: سطح نااطمینانی، انتظار و تشویش بسیار بالاست. کل سیستم شما آمادۀ دریافت پاسخ شده است. همین الان پاسخ پیام را میخواهید -به آن نیاز دارید- و اگر پیام نرسد، کل سیستم شما به هم میریزد. نمیدانید با عدم دریافت پاسخ، این عقدۀ ناگشوده، چه کنید».
شول میگوید ارسال پیامک خیلی فرق دارد با پیام گذاشتن روی پیغامگیر خانگی، کاری که پیش از رواج گوشیهای هوشمند میکردیم. او توضیح میدهد که: «بهلحاظ زمانی و هیجانی، پیامگذاشتن روی پیغامگیر دیگران بیشتر شبیه خرید بلیت لاتاری بود. میدانستید که برای برندهشدن ممکن است زمان زیادی منتظر بمانید. انتظار پاسخ آنی برای تماستان را نداشتید و حتی ممکن بود از این تعلیق لذت ببرید، چون میدانستید این کار چند روز طول خواهد کشید. اما درمورد پیامک، اگر پاسخ سریع دریافت نکنید حتی در عرض 15 دقیقه احتمالاً برآشفته خواهید شد.
شول به ما گفت که خودش نیز این اضطراب را شخصاً تجربه کرده است. چندسال پیش با یک نفر که خواستگارش بود پیامک رد و بدل میکرد، با او بیرون میرفت و واقعاً به او علاقهمند شده بود و همۀ نشانهها حاکی از آن بود که او هم به شول علاقهمند است. سپس ناگهان طرف در سکوت فرو رفت. شول سهروز تماس یا پیامی از او دریافت نکرد. همۀ فکر و ذکرش شد غیبشدن آن مرد و دیگر نمیتوانست حواس خود را متمرکز کند یا حتی زندگی اجتماعی عادیاش را داشته باشد. میگوید: «هیچکس نمیخواست با من وقت بگذراند، چون همۀ دغدغهام شده بود فکر کردن به اینکه آن مرد کجاست؟!»
بالاخره مرد تماس گرفت و شول خیالش راحت شد با شنیدن اینکه گوشی طرف گم شده بوده و، چون شمارۀ شول را در گوشی ذخیره کرده بوده، راه دیگری برای تماسگرفتن با او نداشته است.
او میگوید: «سهروز فاصله در تماس تلفنی احتمالاً ما را چندان آشفته نمیکند، اما از آنجا که ذهنم به پیامک خو کرده بود، از دست دادن آن جایزه ... باید بگویم که سه روز در جهنم واقعی بودم». حتی افرادی که وارد رابطۀ جدی شدهاند چنین تشویشی را در پیامک تجربه میکنند. مثلاً من خودم که رابطۀ عاطفیِ محکمی دارم چندین بار تأخیرِ منجر به پریشانی خاطر را در پیامک تجربه کردهام. نمونۀ آن را در زیر میآورم:
در فاصلۀ زمانی پس از جملۀ «میخواهی ما را ببینی؟» مطمئن بودم که از چیزی عصبانی است. همیشه فوری جواب میداد و این دفعه به نظر میرسید این وقفه حاکی از آن باشد که اتفاقی افتاده و باید به هتل برمیگشتم یا کاری میکردم.
بازهم وقتی پس از «اون پیامک قبلی یعنی قهری؟» جواب نداد مطمئن شدم که قهر کرده، وگرنه چرا باید برای اینکه بگوید قهر نیست اینقدر دستدست میکرد؟ همۀ فهم من از تغییرات در احساسات او و وضعیت روانی خودم، فقط بهخاطر اختلاف زمانی در پیام دادن بود.
اگر تأثیر این کار روی افرادی که روابطی جدی و متعهدانه دارند اینقدر قوی است، پس منطقی است که همۀ اصول روانشناختی انتظار را بهعنوان نوعی استراتژیِ کارساز برای مجردهایی که میخواهند جذاب باشند تأیید کند.
مثلا فرض کنید مرد هستید و در باشگاه با سه زن آشنا میشوید. روز بعد به آنها پیامک میفرستید. دو نفر از آنها کموبیش سریع جواب میدهند و یکی اصلاً جواب نمیدهد. دوتای اول با پاسخ دادن به پیامک علاقه نشان داده و درنتیجه خیال شما را راحت کردهاند. اما زن سوم با جوابندادن خود در شما تردید و نااطمینانی ایجاد کرده است و اکنون ذهن شما به دنبال توضیحی برای چرایی این ماجراست. مرتب با خود فکر میکنید: چرا جوابم را نداد؟ کجای کار میلنگد؟ آیا کار احمقانهای از من سر زده؟ این زن دودلی و شرایط نامطمئنی به وجود آورده است که طبق یافتۀ روانشناسان اجتماعی میتواند منجر به جذابیت رومانتیک شدید بشود.
گروه پژوهشی ارین ویچرچ، تیموتی ویلسون و دنیل گیلبرت مطالعهای ترتیب دادند که در آن زنان پروفایل فیسبوک مردانی را میدیدند که گفته میشد پروفایل ایشان را مشاهده کردهاند. به یک گروه پروفایل مردانی را نشان دادند و گفتند که آن مردان به پروفایل آنها (زنان بیننده) بالاترین امتیاز را دادهاند. به گروه دومی نیز گفته شد پروفایل مردانی را مشاهده میکنند که پروفایل زنان را متوسط ارزیابی کردهاند. به گروه سومی هم پروفایل مردانی را نشان دادند و گفتند که معلوم نیست آنها را چقدر پسند کردهاند. همانطور که انتظار میرفت، زنان مردانی را که گفته شده بود بالاترین امتیاز را به آنها دادهاند بر مردانی که امتیاز متوسط داده بودند ترجیح دادند. (اصل مقابله به مثل: کسانی را میپسندیم که ما را میپسندند.) بااینحال، زنان بیشتر مجذوب گروه مردان نامطمئن شدند که ارزیابیشان از زنان معلوم نبود. همچنین بعدها گفتند که بیش از همه به مردان «نامطمئن» فکر میکنند. وقتی به یک آدم بیشتر فکر میکنید، حضورش در ذهن شما بیشتر میشود و ممکن است دستآخر منجر به احساس علاقه و کشش شود.
روانشناسی اجتماعی نظریۀ دیگری درمورد پیامکبازی مطرح میکند که اصل کمیابی نام دارد. اساساً چیزی که کمتر دردسترس باشد برای ما مطلوبتر است. وقتی به کسی کمتر پیامک میفرستید عملاً خود را کمیابتر و در نتیجه جذابتر جلوه میدهید.
مشکل تانیا چه بود؟
نکتهای که باید به یاد داشت این است که، باوجود همۀ، اما و اگرها دربارۀ محتوا و زمانبندی پیامتان، گاهی فقط شما مقصر نیستید و عوامل دیگری در کارند. وقتی با موضوع تانیا درگیر بودم، یکی از دوستانم بهترین پند را پس از واقعه به من داد. او گفت: «بیشتر اوقات گرفتار چنین موقعیتهایی میشویم و حرفها، کارها یا نوشتههای خود را با اگر و شاید به نقد میکشیم، اما گاهی موضوع مربوط میشود به چیزی در طرف مقابل که هیچ سرنخی از آن نداریم».
چند ماه بعد اتفاقی تانیا را دیدم. اوقات خوشی با هم گذراندیم و او درنهایت به من گفت: از اینکه آن موقع با من تماس نگرفته متأسف است. ظاهراً آن زمان درمورد هویت جنسی خود دچار تردید شده بود و سعی میکرد شناخت بهتری از خود به دست بیاورد.
بههرحال این نظریه هرگز به ذهنم خطور نکرده بود. آن شب رابطهمان صمیمیتر شد و اینبار گفت: بازیای در کار نخواهد بود. چندروز بعد به او پیامک زدم تا برنامهمان را پیگیری کنم. پاسخ او: سکوت.
منبع: ترجمان
مترجم: مجتبی هاتف
اطلاعات کتابشناختی:
Ansari, Aziz and Eric Klinenberg. Modern Romance: An Investigation. Penguin, 2015
پینوشتها:
• این مطلب را عزیز انصاری و اریک کلیننبرگ نوشتهاند و در تاریخ 11 فوریه 2016 با عنوان «She’ll Text Me, She’ll Text Me Not» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 17 آذر 1397 با عنوان «برای پاسخدادن به پیامک مخاطب خاصتان چقدر باید صبر کنید؟» و ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر کرده است.
•• عزیز انصاری (Aziz Ansari) بازیگر و کمدین آمریکایی است. او بازیگر سریال «پارکز اَند ریکریایشن» و خالق، نویسنده و بازیگر سریال شرکت رسانهای نتفلیکس با عنوان «مَستر آو نان» است. رمانس مدرن (Modern Romance) اولین کتاب اوست. اریک کلیننبرگ (Eric Klinenberg) استاد جامعهشناسی دانشگاه نیویورک و علاقهمند به مطالعات شهری، فرهنگ و رسانه است. او علاوه بر رمانس مدرن پنج کتاب دیگر نیز نوشته است.
••• این مطلب برگرفتهای است از کتاب رمانس مدرن نوشتۀ عزیز انصاری و اریک کلیننبرگ.