مجموعه اشعار درباره حضرت معصومه (ع)

مجموعه اشعار درباره حضرت معصومه (ع)

 اعتبار قم

 

یارب بحق پرده نشین دیار قم

پاکیزه گوهر صدف اعتبار قم

 

روشن زنور او شده شبهای تار قم

مدفون شده با مر خدا در کنار قم

 

   در دست اوست در همه باب اختیار قم

 

قم گشته از شرافت معصومه با صفا

چون روضه بهشت برین گشته پرضیا

 

شاهدان بدگهش همه آورده التجا

بیشک که میرود ببهشت از ره عطا

 

   برنعش مجرمی که نشیند غبار قم

 

این گنبد رفیع که دایم منوّر است

این بارگاه دختر موسی بن جعفر است

 

خاک درش چو تربت پاکش معطر است

عمق یقین بدان که علی بن جعفر است

 

   یارب بود بروز جزا حمله دار قم

 

خاک فرج که مدفن اولاد مرتضی است

اینجا حریم خواهر سلطان دین رضا است

 

خاک درش بچشم خلایق چو توتیاست

شاهیکه خشت گنبد با رفعتش طلا است

 

  چندین حدیث گفته بوصف دیار قم

 

روزی که سیل سیمره از رود ناربار

آمد به شهر قم زقضایای کردگار

 

دانی که کرد دفع بلا را از این دیار

معصومه بود دختر موسی تاجدار

 

   ذرّیه رسول خدا غمگسار قم

 

اولاد مرتضی علی آنشاه لوکشف

هستند چهارصد و چهل و چار از شرف

 

مدفون بامر حق همه چون درّ در این صدف

فرقی مدان میان قم و کعبه و نجف

 

   جان میدهند اهل خرد در نثار قم

 

روزی که کس نبود بخلق جهان دلیل

معمار رنگ ریزی قم کرد جبرئیل

 

برد از دیار قم حجر کعبه را خلیل

محکم شد از شرافت قم خانه خلیل

 

   بنگر به چشم عقل تو بر اعتبار قم

 

روزی که ظلم در همه جا باب می شود

رحم از میان خلق چو نایاب می شود

 

روی زمین چو کوره سیماب می شود

ظالم بدشت قم چونمک آب می شود

 

   گردن کشان چه بهره برند از دیار قم

 

محفوظ از بلا بود این دارمؤمنین

طوفان بدور نوح نیامد در این زمین

 

از لطف حق شرافت این خاکرا ببین

یکدر گشوده می شود از خلد هشتمین

 

   بوی بهشت میوزد از مرغزار قم

 

روزی که حشر و نشر قیامت بپا شو

ایمان و کفر نیک و بد از هم جدا شود

 

بهر حساب خلق چه میزان بپا شود

بر اهل قم محاسبه در قبرها شود

 

   در دست اوست در همه باب اختیار قم

 

هر جا که موج فتنه ترا در میان گرفت

طغیان نمود ظلم و تمام جهان گرفت

 

فصل بهار زندگیت را خزان گرفت

باید که پند از (زکی باغبان) گرفت

 

   خود را کشید و رفت بقم یا جوار قم

 

مرحوم زکی باغبان

 

مدیحه فاطمه معصومه

 

فاطمه دخت موسی جعفر

سرّ پنهان ایزد داور

 

او عزیز حق است و معصومه

پاک و نسل پیغمبر

 

بر علی بن موسی کاظم

خسرو لامکان بود خواهر

 

ثانی فاطمه بود بانو

فاطمه نام و فاطمه مظهر

 

کی خرد آگه از جلالت اوست

در خرد هر چه آیدی برتر

 

نتوان کس ثنای او گفتن

کلمات خداست آن کوثر

 

نور حق است در سما و زمین

ذره نور اوست شمس و قمر

 

بس بود در شرافت و قدرش

چون که فرموده صادق آن سرور

 

حرم امن آل عصمت هست

مضجع و خاک آن نکو منظر

 

شد سفارش زیارتش بر خلق

چون بود او شخیصه محشر

 

در تحیّر فرود مانده (حقیر

که چه نوریست آن مه انور

 

رضا موحدی حقیر تهرانی

 

نظر کیمیا

تو ای حبیبه حق جلوه از خدا داری

که سوی خویش همه چشم ماسوی داری

 

به چرخ حشمت و اجلال بیشتر از مهر

به پیش دیده اهل صفا ضیا داری

 

تو آشنا نشوی گر چه با کسی از قدر

ولیک در همه عالم تو آشنا داری

 

به زائرین حریم خود ایستوده خصال

نظر ز راه محبّت جدا جدا داری

 

به خواب مهدی آل محمّدم فرمود

«بگوی مدح و راز آن که اجرها داری»

 

به جان آن که به من گفت مدح تو گویم

مرا یقین شده خواهان خود خدا داری

 

به یک نگاه مس قلب ما طلا سازی

تو که با نظر خویش کیمیا داری

 

بهر که می نگرم جانب تو روی آرد

تو خود نظر مگر از لطف سوی ما داری

 

از آن که دختر موسی بن جعفری به خدا

کنند مدح تو گر تا به حشر جا داری

 

شمیم باغ علی نوگل رسول تو

فروغ چشم محمّد پس از بتول تو

 

حیدرآقا تهرانی (معجزه)

 

در منقبت حضرت معصومه

 

این آستان کیست که با چرخ همبرست؟

ایوان بارگاه وی از عرش برترست

 

کاخ رفیع کیست که باشد بدین شکوه؟

این آستان کیست که پر زیب و زیورست؟

 

قصر رفیع کیست که باشد چنین بلند؟

پر جلوه تر ز قصر دلارای قیصرست

 

قیصر بر آستان جلالش چو برده است

خاقان ببارگاه کمالش چو چاکرست

 

آمد سروش عالم غیبم بگوش دل

کاین بارگاه دختر موسی بن جعفرست

 

قصری بدیع باشد و کاخی بود شگرف

وان گنبدش رفیع تر از چرخ اخضرست

 

هر صبح و شام بر سر گلدسته های آن

صوت رسا و دلکش الله اکبرست

 

این جاسن مضجع منوّر فرزند مصطفی

آرامگاه دختر و الای حیدرست

 

این روضه مطهره با چرخ همنواست

وین مرقد منوّره با عرش همبرست

 

معصومه دخت فاطمه آن دختری که او

در عصمت و شرف بهمه بانوان سرست

 

خاکش بمشک سوده تو گوئی شده عجین

آبش ز روی لطف و صفا همچو کوثرست

 

بگشوده بال فوج فرشته فراز صحن

نازم فرشته را که چو دربان برین درست

 

قم را چه فخر برتر از اینست در جهان

زیرا که سایه تواش ای ماه بر سرست

 

در پیشگاه فرّ و جلال و مقام او

اندیشه هست قاصر و پندار ابترست

 

ساطع ز آفتاب جمال تو ملک دین

روشن زمهر چهره تو شرع انورست

 

معصومه کیست؟ گوهر والاتبار دین

مخدومه ای مفخمه و پاک گوهرست

 

معصومه کیست؟ دختر والای اهل بیت

معصومه کیست؟ شافعه روز محشرست

 

معصومه کیست؟ اختر تابان ملک حق

معصومه یادگار ز شرع پیمبرست

 

اولاد مرتضی همه بر خلق رهبرند

معصومه نیز بر همه خلق رهبرست

 

فرزانه خواهر مکرم سلطان دین رضاست

فرزند مصطفی بود و دخت صفدرست

 

فرخنده یادگار رسول خداست او

او دیگرست و هر که بجز اوست دیگرست

 

در عصمت و شرف نبود هیچکس چو او

در آسمان شرع چو تابنده اخترست

 

بودند خاندان جلیل تو فخر دین

مهر تو در ضمیر همه خلق مضمرست

 

تابان بود جمال جمیلش چو آفتاب

از ذرّه کمترم من و او ذرّه پرورست

 

از بارگاه حشمت او مجد و افتخار

چون آفتاب طالع و چون مهر انورست

 

انگشت می گزی چو بینی جمال او

رخشنده تر ز قرص مه و مهر خاورست

 

او را سزاست حشمت و فرو شکوه و جاه

بر تارک جلالتش از فخر افسرست

 

ای بضعه رسول خدا ای که خاک تو

در پیش عاکفان درت مشک اذفرست

 

قم را شرف ز تربت پاک تو هست و بس

خاک رهش ز فرّ تو چون مشک و عنبرست

 

بر پایه مقام تو اندیشه پی نبرد

شهباز فکر پیش تو بشکسته شهپرست

 

از حیطه تصورات بشر آنهمه جلال

برتر بود چو حشمت و جاهت مقدرسّت

 

دارا به پیشگاه تو ساید جبین ز عجز

در آستان جاه تو چاکر سکندرست

 

شاهان ببارگاه جلال تو بنده اند

خاقان به پیشگاه رفیع تو چاکرست

 

تنها نه من مدیح تو گویم که مادحت

دا دار لایزال خداوند داورست

 

هر کس که مهر آل علی در دلش نبود

در پیشگاه ایزد دادار کافرست

 

گویم مدیح و منقبت آل مصطفی

کاندر صف شمار مرا روبدان درست

 

در حدّ من مدیج و ثنایش کجا بود؟

کاو رتبتش ز طارم اعلی فراترست

 

عزّ و جلال خاص تو و دودمان تست

فرّو شکوه در دو جهانت میسرست

 

تنها نه قم ز تربت او گشته مشکسای

از تربتش جهان تشیع معطرست

 

جاه و جلال او ز فلک هم گذر کند

تا ملکت شهود و وجودش مسخرست

 

خورشید آسمان جلالست فاطمه

«همّت» بر آستان وی از ذرّه کمترست

 

نیکو همت

 

افتخار قم

ای بشوکت از مه و خورشید برتر آمده

وی برفعت بر همه افلاک سرور آمده

 

قرة العین محمد پیشوای عالمی

حضرتت نور دو چشم پاک حیدر آمده

 

مصطفی را برترین فرزند شایان خلف

مرتضی را آیت عظمای انور آمده

 

خاندانت رهنمای خلق عالم بوده اند

ای وجودت بر همه آفاق رهبر آمده

 

خاک قم از مرقدت چون روضه رضوان بود

بلکه با عرش برین همدوش و همبر آمده

 

آستانت را همی رو بد ملک هر صبح و شام

همچو دربانی ملایک خاص آن در آمده

 

یادگار عترت پاک پیمبر چون توئی

ساطع از مهر رخت نور پیمبر آمده

 

خواهر فرزانه سلطان دین موسی الرضا

دودمان مصطفی را پاک گوهر آمده

 

دختر والای کاظم خواهر شاه رضا

برترین ذرّیه موسای جعفر آمده

 

زهره زهرای رضوان نبی معصومه است

آسمان دین احمد را چون اختر آمده

 

کرده روشن خاک قم را روی او چون آفتاب

مردم قم را وجودش ذرّه پرور آمده

 

زندگی می بخشد آن آب زلال پر صفا

آب آن بیت الشّرف چون ماء کوثر آمده

 

جانب آن صحن روی آور بچشم دل ببین

اهل معنی در صف محراب و منبر آمده

 

در صف ایوان او مشتاق بینی اهل دل

با نیاز از صدق و اخلاصی بمحضر آمده

 

نغمه داودی مردان راه حق ببین

گوش دلها را رسا الله اکبر آمده

 

خاکروب آستان او بسی اهل وفا

در طواف او بسا عمّار و بوذر آمده

 

از نوای دلکش الله اکبر صبح و شام

اجتماعی پر جلال و فر چو محشر آمده

 

سبد و سالار دنیا بوده اند اجداد تو

از همه فرمانروایان نیز سرور آمده

 

روشن از مهر ولایت آسمان دین ماست

مهر تواندر ضمیر خلق مضمر آمده

 

پایه آل نبی از عرش والاتر بود

خاندان پاکشان بر خلق مهتر آمده

 

ای وجود تو خجسته آیت دین خدا

یادگار مصطفی و دخت صفدر آمده

 

رتبه جاه تو از افلاک بالاتر بود

پایه قدر تو از گردون فراتر آمده

 

افتخاری داده ای قم را تو ای فخر نبی

ای عجین با خاک پاکت مشک اذ فرآمده

 

فرّ تو باشد فراتر از آسمان پر شکوه

رتبه ات از طارم افلاک برتر آمده

 

از وجودت قم بود چون گلشن از لطف و صفا

عالمی از نکهت گلها معّطر آمده

 

مکتب دین محمد را بنازم کاندران

ای بسا شاگرد دانا را میّسر آمده

 

پاک یزدان را، ستا «همت» ازین طبع بلند

از نتاج طبع بس گوهرها بدفتر آمده

 

ا. نیکوهمت

 

در مدح و منقبت حضرت معصومه (علیها السلام) و روضه منّور قم

 

رواق دختر موسی بن جعفر است اینجا

حریم فاطمه بنت پیمبر است اینجا

 

در بهشت برین گر طلب کنی بخدا

ببوُس با ادب آنرا که آندر است اینجا

 

زمین قم بِمَثَلْ چون صدف بودآری

وجود حضرت معصومه گوهر است اینجا

 

ببند عقد نماز اندریه مقام رفیع

که جای گفتن الله اکبر است اینجا

 

مخوان بخُلد برینم ز کوی او واعظ

برای من زد و صد خلد برتر است اینجا

 

حبیبه حق و ریحانه رسُول و علی یگانه

دختر زهرای اطهر است اینجا

 

ببوُس از سر صدق و صفا ضریحش را

که مورد نظر حیّ داور است اینجا

 

مسیح زنده شود در حریم ابن بانو

عجب زفیض دمش روح پرور است اینجا

 

زیمن موکب اجلال فاطمه بنگر

که دُرِّ تاج سر هفت کشور است اینجا

 

فروغ روضه او پرتوافکن است بمهر

چرا که مطلع خورشید انور است اینجا

 

اگر بدیده ادراک بنگری بینی

که مهر و ماه هم از ذرّه کمتر است اینجا

 

از آن شدند سلاطین مقیم در کویش

که خاک درگه از زیب افسر است اینجا

 

کند بدرگه او سجده صبحدم خورشید

که از فروغ ولایت مُنّور است اینجا

 

اگر تجلّی حق بینی از در و دیوار

عجب مدار که دُختر پیمبر است اینجا

 

تبارک الله از این روضه بلند رواق

که از تصوّر و از وصف برتر است اینجا

 

برو طهارت دل کن بیا بروضه او

که جای مردم پاک و مطهّر است اینجا

 

از آن پناه بکوی تو آرم ای بانو

که فیض روح زلطف میسّر است اینجا

 

مرا که نام بود حیدر آمدم بدرت

چرا که نور دو چشمان حیدر است اینجا

 

زمین قم شده روشن از آن بغیب و شهود

که نور حق بجمالت برابر است اینجا

 

ز آفتاب قیامت غمی نخواهد بود

مرا که سایه لطف تو بر سر است اینجا

 

سزد که «معجزه» قم همچنان بهشت بود

چرا که دختر موسی بن جعفر است اینجا

 

حیدرآقا طهرانی  معجزه

 

گوهر عرفان

دختر سلطان امکان حضرت معصومه است

خواهر شاه خراسان حضرت معصومه است

 

چون بود از خاندان وحی آن عالی نسب

عالِم اسرار قرآن حضرت معصومه است

 

گوهر ایمان منوّر می شود با مهر او

پرتو انوار ایمان حضرت معصومه است

 

چون بود محبوبه حق عرش رحمن قلب اوست

محرم خلاق سبحان حضرت معصومه است

 

زائرین روضه اش را ای صبا از من بگو

با خبر از سرّ پنهان حضرت معصومه است

 

یافت چون در دامن بحر ولایت پرورش

گوهر دریای عرفان حضرت معصومه است

 

گفته ام بسیار گرچه وصف ذاتش را ولی

هر چه گویم برتر از آن حضرت معصومه است

 

از سروش غیب بشنیدم سحرگاهان که گفت

(معجزه) محبوب یزدان حضرت معصومه است

 

حیدرآقا طهرانی  معجزه

 

بحر عصمت

زنسل موسی یگانه دختر

زکلک قدر بهین مصوّر

 

به نقش خلقت، جمال و زینت

به عرش داور، شکوه و منظر

 

ضمیر عفّت از او به مصداق

صدور عصمت از او به مصدر

 

هم او نفیسه، هم از زکیّه

هم او به زهرا کمال منظر

 

حریم ذاتش عفاف سرمد

همه صفاتش صفات مادر

 

حسب معزّر، نسب مبرّا

صدف منزّه، گهر مطهّر

 

شکسته کیوان، به طاق ایوان

کشیده طارم از عرش برتر

 

بجای فرشش بگستراند

ملک به صحن و رواق، شهپر

 

به روز محشر کند شفاعت

به نزد داور چنان پیمبر

 

وزان ز کویش نسیم جنّت

روان ز جویش زلال کوثر

 

قم و خراسان به عزّت و شأن

بود به امّ القری برابر

 

ز بارگاهش جهان هستی

بود معطّر، بود منوّر

 

یگانه گوهر به بحر عصمت

به بحر عصمت یگانه گوهر

 

مطاف این در حریم جانان

حریم جانان مطاف این در

 

عنایت اینجا، کرامت اینجا

کجا روی بر سرای دیگر

 

ز بلده قم، شود بلا گم

که هست لطفش هماره یاور

 

به آن امیدم که از (براتی

کند شفاعت به روز محشر

 

قم  محمدرضا براتی

 

بارگاه جلال

رواق بضعه خیرالوری و بانوی دین

که بارگاه جلالش بود چو خلد برین

 

شفیعه ای که همی سوده از طریق نیاز

به خاک درگه او، خسروان دهر، جبین

 

سمّی فاطمه بنت الحمیده ای که بود

ز جاه اخت ولایت ز قرب دختر دین

 

به قلب کشور ایران مزار وی چونان

که جا به خاتم حشمت نموده است نگین

 

سحرگهان بگشایند باب رحمت او

به شهپر ملک و بال جبرئیل امین

 

زگردزائر قبرش کنند استشفا

خدوم صحن و سرایش صفوف علّیین

 

برای آنکه نمایند کحل دیده حور

به ظرف نور کنند و برند خلد برین

 

صبا شمیمی از آن را سحر به دوش نسیم

برد به گلشن و گلها شوند عطرآگین

 

خدای را چون بخوانیم از صفا آنجا

فرشتگان همه گویند ربّنا، آمین

 

بزرگوار خدایا به جدّ این دختر

بحقّ حضرت زهرا و حرمت یاسین

 

رجال علم و عمل را زیاده کن توفیق

بپای دار همه رهبران دین مبین

 

نگاه دار زهر فتنه ملک و ملّت ما

به خادمین وطن ده مراتب تمکین

 

ثواب و اجر و عنایات خویش افزون کن

به خادمان رواق جلال خلد آیین

 

به (واصل) از ره احسان خود عنایت کن

مقام عالی عرفان و دیده حق بین

 

محمد آزادگان (واصل)

 

آسمان قم

 

بالد بر آسمان شرف آستان قم

ساید بر آستان تو سر آسمان قم

 

درگاه تو است مرکز دارالفنون علم

طلاّب دین کواکبی از کهکشان قم

 

در پیشگاه حضرت معصومه صبح و شام

بیزد گهر مدرس گوهرفشان قم

 

سبقت ز ساکنان حریم خدا برند

از راه دوستی علی عارفان قم

 

چون پای اهل علم بر این خاک می رسد

ای دل بجان ببوس تو هم خاکدان قم

 

ای درّ پر بها که بقم گشته ای مکین

کردی ز خلد باز دری در مکان قم

 

سر عاکفان کعبه یزدان بجان نهند

بر آستان قدس ملک پاسبان قم

 

الفاظ در معانی مدح تو قاصر است

ای نازنین که جسم تو باشد روان قم

 

آید اگر خلیل پیمبر در آن حرم

نبود شگفت گر شود از عاکفان قم

 

چشم دلم ز گرد ضریح تو روشن است

آری چه توتیا بود این ارمغان قم

 

ز اسرار دوست نیست کس آگه بغیر دوست

زاین افتخار گشته دلم را زدان قم

 

خواهم ز حق که موقف پنجه هزار سال

اذنم دهم که شرح دهم داستان قم

 

طالب هماره چشم به مطلوب باشدش

ای تو رجوع مطلب من در بیان قم

 

الازهر[1] و نظامیه، غزناطه، بعلبک

بودند خوشه چین همه از عز

 

من همچو موم ز آتش دل آب گشته ام

تا همچو شمع سوختم از ترجمان قم

 

گر بلبل روان من از تن برون شود

پرواز می کنید بسوی گلستان قم

 

ای مدّعی ببال و پرم سنگ غم مزن

هستم کبوتر حرم آشیان قم

 

اهل جهان بدار جهان بسته اند دل

گوئی مرا جهان نبود جز جهان قم

 

هر کس در این زمانه زمانی است شادمان

شاد آن که یافت خرّمی جاودان قم

 

بر دیده ای که ناظر روی تو گشته است

باغی است از بهشت برین بوستان قم

 

تاخر گه جلال تو در شهر قم زدند

خلقند میهمان و توئی میزبان قم

 

آن کوز خوان لطف تو طعمی چشیده است

داند به از نعیم جنان آب و نان قم

 

باشد روا که از تو و نام و نشان تو

پهلو زند به مینو نام و نشان قم

 

ای نور حق عزیز نبی زاده بتول

از عزّ و شان توست همه عزّ و شان قم

 

موسی نیم بطور مرا نیست حاجتی

چون دیده ام فروغ رخت در میان قم

 

یزدان ذوالجلال کلید بهشت را

بدهد بدیده روشنی زائران قم

 

موسی صفت بطور مقامت کنم طواف

چون خلوت خداست عیان در مکان قم

 

تا آشیان آل محمّد بقم[2] بود

مرغ دل است طایر عرش آشیان قم

 

چون آرزوی کعبه مقصود باشدم

آیم بروضه ات شوم از عاکفان قم

 

بیرون نگشتی آدم و حوّا ز خلد اگر

آن مایه خلد داشت که دارد جنان قم

 

از عرش تا بفرش بود زیر سایه ات

ای آنکه هست قبّه تو سایبان قم

 

در کویت ار نشد برهت خاک می شوم

تا بگذرد ز تربت من کاروان قم

 

خود بوی آشنا شنوم آن زمان که من

بینم به شهر خویشتن از مردمان قم

 

شد «معجزه » چو دور ز کویت بگریه گفت

ای خوش به حال مردم روشن روان قم

 

حیدرآقا طهرانی (معجزه)

 

پایگاه علم

 

ای سر نهاده بر قدمت سرفرازها

مخفی نماند از نظرت سوز و سازها

 

هم خواهر امامی و هم دختر امام

آری خدای داده تو را امتیازها

 

تو دختر گرامی موسی بن جعفری

جویند چاره از کرمت چاره سازها

 

کوی تو را بهشت نخوانم که از صفا

قم را بود به جنّت فردوس، نازها

 

تا آورند دامن لطف تو را به دست

آرند در حریم تو مردم، نمازها

 

قم پایگاه علم شد از احترام تو

بر او گذشت گرچه نشیب و فرازها

 

ای در حجاب عفّت و عصمت گشوده دست

بر حلّ مشکلات و به رفع نیازها

 

قم شاهد است داغ دلت را که داشتی

از دوری برادر، سوز و گدازها

 

سر تا به پا حقیقت، و آئینه دلت

هرگز کدر نشود ز غبار مجازها

 

معصومه ای و جلوه ئی از عصمت بتول

در جان تست ز آیت تطهیر رازها

 

دیدار کربلا و ورود بهشت را

دست گره گشای تو بخشد جوازها

 

آنجا که خوان لطف تو گسترده می شود

هستند میهمان تو، مهمان نوازها

 

از خاطر (موید) و (سروی)[3] تو پاک کن

گرد نفاق و کبر و ریا، حرص و آزها

 

گوهر پاک

 

اختر برج صفا معصومه جان

گوهر درج وفا معصومه جان

 

من بامید ولایت گفته ام

در ازل قالوا بلی معصومه جان

 

جای دارد گر کنم وصف تو را

چون توئی اخت الرّضا معصومه جان

 

طلعت یزدان نمایت از ازل

هست تفسیر لقا معصومه جان

 

دل سوای تو ندارد دلبری

کیست چون تو دلربا معصومه جان

 

نیست کس از درد و هجران باخبر

ای بدردم آشنا معصومه جان

 

محرم اسرار سبحانی توئی

در حریم کبریا معصومه جان

 

آنکه داده دل به عشق تو منم

(معجزه) خواهد تو را معصومه جان[4]

 

پی نوشت ها

[1] اسامی چهار سازمان علمی جهانی است.

[2] اشاره است به حدیثی از معصوم (علیه السلام).

[3] این شعر مشترکاً توسط آقایان سروی و مؤید سروده شده است.

[4] برگرفته از کتاب گلواژه

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر