سرزمین معان[1]
معان (به ضم و فتح آن) از شهرهای شام از نواحی بلقاء بوده است که تحت سیطرۀ امپراطوری روم شرقی اداره میشد.
اکنون، معان (مُحافَظَةُ مُعان) نام استانی در کشور پادشاهی اردن است و بزرگ ترین استان های آنجا و در 21 کیلومتری جنوب شهر عمان (پایتخت) اردن واقع شده است. معان نخستین منطقه ای از خاک اردن است که اسلام وارد آن شده است. در دوران خلافت اُمَویان به این منطقه توجه ویژه ای می شد و بناهای متعددی در این شهر ساخته اند، از آثار دوران اُمَوی می توان به موقف «حجاج و ابن السیبل» و شهر «قوم شُعَیب» اشاره کرد. معان در سدۀ اخیر، نقطهٔ پیوند شهروندان و مهاجران سوریه و عراق بوده است، و راه آهن ارتباطی بین عراق و سوریه از این شهر می گذرد. مردم استان معان از دو گروه تشکیل شده اند، صحرانشین و شهرنشین تشکیل شده اند.[2]
اسلام آوردن فَروَة بن عَمرو[3]
هنگام ظهور اسلام در حجاز، شهر معان از طرف سلطان روم به فروة بن عمرو جذامی تفویض شده بود و بر اعراب مجاور هم ریاست داشت[4] زیرا که ریاست عمان با فرزندان جلندی «جیفر و عبد» بود که عمروعاص به سوی آنان نامه برد. علاوه بر این جمع کثیری از دانشمندان و مورخین مثل یاقوت حموی، حلبی و صاحب «جمهرة رسائل العرب» بر این مطلب تصریح کرده اند. به هرحال، فروة بن عمرو جذامی پس از رسیدن نامه پیامبر به هرقل به حقانیت پیامبر اسلام پی برد، نامه ای به پیامبر اکرم نوشت و در آن نامه اظهار داشت که من دین اسلام را پذیرفته ام و رسالت تو را تصدیق می نمایم و می دانم که تو همان پیامبر حقی که «عیسی بن مریم» آمدن او را خبر داده است. نامه را با یک عبای زربافت که از سُندُس بود به همراه چند عدد جامه و یک اسب سفید و یک استر و درازگوش به وسیله یکی از ملازمان مخصوص خود به نام مسعود بن سعد به پیشگاه مقدس پیامبر اسلام فرستاد[5] مسعود بن سعد از معان حرکت نمود، به مدینه وارد شد و نامه را با هدایای حاکم معان به پیامبر اکرم تقدیم کرد. پیامبر اسلام نامه را قرائت نمود، هدایا را به اصحابش بخشید و به بِلال امر کرد که از فرستادۀ حاکم معان پذیرایی کن. بِلال مسعود را به خانۀ خود برد و مناسب شأن او از او پذیرایی کرد و نیز از طرف پیامبر پانصد درهم به مسعود بن سعد صله و جایزه داده شد. فرستاده حاکم معان پس از اقامت کمی در مدینه به معان بازگشت. پیامبر اسلام پاسخی به نامۀ حاکم معان نوشت و آن را بنابر نقل بعضی مورخین با عمرو بن امیه ضمری که سفیر حامل نامه به سوی نجاشی بود، فرستاد.
نامه پیامبر به حاکم معان
«مِن مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إلَی فَروَةَ بنِ عَمروٍ، أَمَّا بَعدُ، فَقَد قَدِمَ عَلَینَا رَسُولُکَ وَ بَلَّغَ مَا أَرسَلتَ بِهِ وَ خَبَّرَ عَمَّا قَبلَکُم وَ أَتَانَا بِإسلَامِکَ وَ إنَّ اللهَ هَدَاکَ بِهِدَایَةٍ إن إَصلَحتَ وَ أَطَعتَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَقَمتَ الصَّلَوةَ وَ آتَیتَ الزَّکَوةَ؛[6]نامه ای است از محمد به فروة بن عمرو، همانا فرستادۀ تو بر ما وارد شد و آن چه را که با او فرستاده بودی، همه را رسانید و از اموری که پیش شما است به ما خبر داد و از اسلام آوردن تو و این که خداوند به هدایت خود تو را راهنمایی فرمود ابلاغ نمود، اگر در اصلاح امور خود کوشیده و اطاعت خدا و رسولش را بنمایی و نماز را برپا داشته و زکوة را بدهی».
حبس و اعدام فروة به جرم مسلمانی
از پاره ای از اقدامات هرقل معلوم می شود که مراقبت شدید داشته تا از رجال و رؤسای دولتی و اداری و دربار، کسی به پیامبر اسلام ایمان نیاورد، و سیاست آن روز کشور روم همین امر را ایجاب می کرد، اگر شخصی از فرمانداران و استانداران تمایل به دین اسلام پیدا می کرد، او را شدیدا مورد بازخواست و شکنجه قرار می داد، تا کسی دیگر رغبت به دین محمد (ص) پیدا نکند، به همین مناسبت وقتی که جاسوسان هرقل مسلمان شدن فرماندار معان را به وی ابلاغ کردند فورا او را معزول ساخته، به بیت المقدس طلبید و محکوم به زندان کرد. فرماندار معان (فروة بن عمرو جذامی) به جرم مسلمانی مدتی در گوشه زندان به سر برد و از طرف هرقل پیامی به «فروه» داده شد که دست از مسلمانی و دین اسلام بردار. فرمانده معان در جواب ملوکانه چنین گفت:[7] «پادشاها! من هرگز دست از دین محمد برندارم، چون یقین دارم که او پیامبر خدا است و تو نیز می دانی که او مبعوث به حق و رسول خدا است و عیسی بن مریم به آمدن و بعثت او ملت نصاری را نوید و مژده داده است، لکن تو بر سلطنت و ملک خود می ترسی».
هرقل هرچه کوشید که فرماندار معان دوباره به نصرانیت برگردد و از دین اسلام بگذرد، ممکن نشد و فروة بن عمرو در حفظ عقیده و ایمان خود مردانه کوشید و صبر بزرگی نشان داد و از گوشۀ زندان به یاران خود در ضمن این اشعار پیامی داد:[8]
«طَرَقتُ سَلمَی مُوهِناً فَشَجَانی
وَ الرُّومُ بَینَ البَابِ وَ القِیروَانِ
صَدّ الخَیالُ وَ سَائَهُ مَا قَد رَأَی
وَ هَمَمتُ أَن أُغفِیَ وَ قَد أبکَانی
لَا تَکحُلَنَّ العَینَ بَعدی إثمَداً
سَلمَی وَ لَا تَدنِنَّ لِلإنسَانِ
فَلَئِن هَلَکتُ لَتَفقُدَنَّ أَخَاکُم
وَ لَئِن بَقِیتُ لَتَعرِفَنَّ مَکَانی
وَ لَقَد جَمَعتُ أَجَلَّ مَا جَمَع الفَتَی
مِن جُودَةٍ وَ شَجَاعَةٍ وَ بَیَانِ»[9]
«من نیمه شب سر زده نزد سلمى (همسر یا معشوقه اش) رفتم، در حالیکه رومیان میان در و حوض آب براى گرفتارى من کمین شده بودند. فکر و خیال مرا آسوده نمی گذارد، می خواهم بخوابم ولى فکر و خیال مانع خواب و باعث گریه می گردد. سلمى بعد از من چشم خویش را سرمه نکشد و نزدیک هیچ انسانى نرود (عزادار و حزین باشد)، چون رومیان در محل عفرى در فلسطین که در آنجا آب بود خواستند او را بدار بکشند.» از این اشعار تا حدی موقعیت و بزرگی فرماندار معان به دست می آید که در شجاعت و فصاحت و سخاوت و سیاست مرتبه ارجمندی داشته و به همین دلیل ابتدا هرقل بسیار کوشید که فرماندار معان توبه کند و خود را تبرئه نماید و لکن عملی نشد؛ ناچار قضات خائن و جنایتکار او را محکوم به اعدام نموده و به عنوان مقصر سیاسی به قتلش همگی رأی موافق دادند. فرماندار معان از زندان بیت المقدس توسط مأمورین زندان به فلسطین انتقال یافت، ولی تبدیل زندان و مکان هم در روحیه او کوچکترین اثری نبخشید و بدون ترس، طرفداری خود را از قرآن و پیامبر اسلام اعلام کرد، چون از وی مأیوس شدند او را از زندان بیرون آورده و در میدان بزرگ فلسطین کنار چوبه دار که قبلا آماده شده بود حاضرش کردند. مردم چون شنیدند که فرماندار معان بنا است اعدام شود برای تماشا در میدان اجتماع کردند و منتظر بودند که جنازه ای را بالای چوبه دار مشاهده کنند، ناگاه صدایی که از یک حرارت باطنی و ایمان قلبی حکایت می کرد توجه تماشاچیان را جلب کرد و شنیدند که این شعر را می خواند و پیامی بدان وسیله به مسلمانان جهان و پیروان اسلام می دهد: «بَلِّغ سُرَاةَ المُسلِمِینَ بِأَنَّنی سِلمٌ لِرَبّی أَعظَمی وَ مَقَامی» «ای آسمان فلسطین! و ای نسیم صبا از من به شرافتمندان و بزرگان مسلمانان برسان که من برای خشنودی و رضای حق و پروردگار خود از جان و ریاست و مقام گذشتم و همه را در راه خدا تسلیم کردم».
آهنگ جذاب و مؤثر فروة بن عمرو تماشاچیان را به حقایقی متوجه کرد و در ضمن پروندۀ قتلش برای مردم روشن شد. فروة در آخرین دقایق عمر خویش یادی از دوستان و یاران خود نیز کرد و بر فراق آنان نیز نالید و این شعر را گفت: «أَلَا هَل أتی سَلمَی بِأنَّ خَلِیلَهَا
عَلَی مَاءِ عَفرَی فَوقَ إحدَی الرَّوَاحِلِ
عَلَی نَاقَةٍ لَم تَلقَحِ الفَحلُ أُمَّهَا
مُشَذَّبَةً أَطرَافُهَا بِالمَنَاجِلِ»[10]
«آیا خبر به سلمى رسیده که یار (همسر) او در کنار عفرى و محل آبیارى بر یک مرکب (دار) سوار شده است. او بر ماده شترى سوار است که مادر آن شتر نر نپذیرفته است (کنایه از آن است جامد غیر ذى روح که چوب دار باشد). آن مرکب با داس شاخ و برگ آن تراشیده و بریده شده است.»
مأمورین طبق دستور ملوکانه طناب را برگردن فروة بن عمرو نهادند و طولی نکشید که برای ابد چشم از جهان پوشید، ولی نام نیکی از زندگی خود باقی گذارد. اعدام فرماندار معان در سال دهم هجری واقع شد و بعضی در سال هشتم هجری دانسته است. جرجی زیدان در کتاب «تمدن اسلام و عرب» گفته: «اعدام فروة بن عمرو در اسلامیت و مسلمان شدن نجد و یمن و سایر قبایل که در سر حدات شام و عراق بودند اثر شایانی بخشید و در عوض یک مرد که کشته شد صدها جوان به پیامبر اسلام گرویدند»[11]آری؛ افراد مؤثر حیات و مرگشان در ترقیات مردم و تحولات اجتماع مؤثر و نتیجه دهد از هر قطره خونشان فوجی مردان رشید تربیت شده و پدید آید.
پی نوشت
[1] برگرفته از «دانشنامه آزاد»
[2] لبیب، عبدالساتر، (قِصَة الحَضَاراة)، دار المشرق، بیروت، چاپ سال 1990 میلادی.
[3] برگرفته از از کتاب «محمد و زمامداران، احمد صابری همدانی»
[4] بسیاری از مورخین به جای مُعان، عُمان ضبط کرده و قطعا اشتباه است.
[5] سیره حلبی، ج 3، ص 358، چاپ مصر.
[6] طبقات: ج 1، ص 281 / جمهرة، ج 1 / صبح الاعشی، ج 6، ص 368
[8] کامل ابناثیر، ج 2، ص 203.
[9] سیره ابنهشام، ج 4، ص 261، چاپ مصر.
[10] کامل ابناثیر، ج 2، ص 203 / سیره ابنهشام، ج 4، ص 262 / حلیل بحاء هم ضبط شده است.
[11] تمدن اسلام و عرب، جرجی زیدان.