خبرگزاری مهر: در قسمت های پیشین معرفی کمپانی کلمبیا پیکچرز تا آنجا پیش رفتیم که پیوستن فرانک کاپرا به نقطه عطفی در تاریخ این کمپانی تبدیل شد؛ کارگردانی بی نام و نشان که از لحظه ورود با طغیان در برابر هری کوهن - رییس دیکتاتور کمپانی - جنم و کاریزمای متفاوت خود را نشان داد و در 12 سال فعالیت و ساخت 25 فیلم کلمبیا را به استودیوی رده اول صنعت سینما تبدیل کرد، اما این فیلم ها کدام بودند؟ و یا به طور مشخص، کدامیک از آن هاست که جایگاهی ویژه در این تاریخ دارد؟
کاپرا در 1927 وارد کلمبیا شد ولی چندین سال طول کشید تا نگاه ها را به خود جلب کند. اولین درخشش با فیلم خانمی برای یک روز (1933) اتفاق افتاد. یک کمدی درام که برای اولین بار کمپانی کلمبیا و فرانک کاپرا را نامزد جایزه اسکار کرد. فیلم در سه بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه کاندید شد اما در همه بخش ها جایزه را به رقبا باخت. جالب آن که یکی از لحظات خجالت آور اسکار نیز در همین دوره و زمانی به وقوع پیوست که مجری برنامه - ویل راجر - بعد از باز کردن پاکت برنده بهترین کارگردان به سادگی اعلام کرد بیا بالا و بگیرش فرانک!
کاپرای جوان که مطمئن بود او جایزه را برده با عجله به سوی سن رفت و آن جا بود که معلوم شد منظور مجری، فرانک لوید کارگردان فیلم سواران (1933) بوده است! گرچه لحظه ی شرم آوری بود اما کاپرا سال بعد این گاف را با نمایشی خیرهکننده به فراموشی سپرد.
یکی از لحظات خجالت آور اسکار نیز در همین دوره و زمانی به وقوع پیوست که مجری برنامه پس از باز کردن پاکت برنده بهترین کارگردان به سادگی اعلام کرد بیا بالا و بگیرش فرانک!به راه پر ستاره میکشانی ام
محصول بعدی کلمبیا و کاپرا فیلمنامهای عاشقانه به نام در یک شب اتفاق افتاد (1934) بود. داستان فیلم درباره دختری جوان از خانواده ای معروف و پرنفوذ است که به علت مخالفت پدر، برای ازدواج با پسری نیویورکی از خاندانی ثروتمند از خانه فرار می کند. خبرنگاری جوان که به طور تصادفی متوجه این قضیه شده به طور مخفیانه دختر را تعقیب و سرانجام با او همسفر می شود و کم کم در طول مسیر احساسات عاشقانه ای بین آنها شکل می گیرد.
کمپانی کلمبیا و شخص هری کوهن به موفقیت تجاری فیلم شک داشتند ولی آنها چاره ای جز قمار بر سر کارگردان خود نداشتند بنابراین کلمبیا با تمام قوا به حمایت از فیلم پرداخت و روند تولید تمام محصولات دیگر برای کمک به منابع مالی فیلم متوقف شد. کلمبیا خوب می دانست که داستان فیلم برای موفقیت در گیشه نیازمند ستارگانی نام آشناست ولی آوردن سوپراستارها به کلمبیا کار آسانی نبود بنابراین استراتژی استفاده قرضی از بازیگران کمپانی های رقیب در دستور کار قرار گرفت.
در همین هنگام آنها متوجه شدند روابط لوییس بی مایر مالک استودیوی ثروتمند متروگلدوین مایر و کلارک گیبل بازیگر تحت قرارداد آنها به دلیل سرکشی های ستاره جوان رو به وخامت گذاشته است. هری کوهن با زیرکی پیشنهاد استفاده از گیبل را ارائه می دهد و متروگلدوین مایر به سرعت آن را می پذیرد چراکه این را نوعی تنبیه برای آقای بازیگر به حساب می آوردند؛ بازی کلارک گیبل در کلمبیا؟! این یک سرافکندگی بود.
پیدا کردن نقش اول زن اما چالش بزرگتری بود. بعد از رد شدن فیلمنامه توسط بسیاری از ستارگان زن، در نهایت قرعه به نام «کلودت کولبرت» می افتد. کولبرت سال ها قبل در یکی از فیلم های اولیه و فاجعه بار کاپرا بازی کرده بود و از آن زمان قسم خورده بود که دیگر با او کار نکند. او که این فیلمنامه را نیز دوست نداشت برای از سر باز کردن کلمبیا دو شرط عجیب می گذارد. نخست دستمزد 50 هزار دلاری - معادل یک میلیون و دویست هزار دلار در سال2017 - و دیگر اینکه کل فیلمبرداری تنها 4 هفته به طول بیانجامد تا او به سفر تفریحی خود برسد! کلمبیا بر خلاف انتظار این شروط را می پذیرد و فیلم در نهایت کلید خورد.
بعد از اتمام فیلمبرداری نیز اما کسی امید چندانی به موفقیت ندارد. داستان عاشقانه فیلم حتی برای 1934 نیز زیادی ساده می نمایاند و کلمبیا نیز برای اکران آن کمپین خاصی برگزار نمی کند. حتی نقل قولی از کولبرت به دوستانش در پایان فیلمبرداری موجود است که می گوید تازگی ها بازی در بدترین فیلم عمرم را پایان برده ام!
نگاه کن؛ فراتر از ستاره می نشانی امواکنش ها اما متفاوت و عجیب بود. در موج اول اکران، منتقدان روی خوشی به فیلم نشان دادند و بازی بازیگران و دیالوگ های فیلم را ستایش کردند و آن را اثری زنده، داستانی پر کشش با بازی فوق العاده دانستند. موج دوم اکران اما ورق را کاملا برگرداند و تبلیغات دهان به دهان خصوصا در شهرهای کوچک، «در یک شب اتفاق افتاد» را به پرفروش ترین فیلم در تاریخ کلمبیا تبدیل کرد. بسیاری از کارشناسان این امر را به همذات پنداری تماشاچیان با فضای عاشقانه ساده و غیر لوکس فیلم می دانند آن هم در دوره ای که جامعه آمریکا به تازگی از سال های سیاه رکود اقتصادی دهه 30 جان به در برده و در پی نشانه هایی چون عشق برای امید به زندگی بود.
نقطه اوج داستان اما در هفتمین دوره جوایز اسکار اتفاق افتاد و فیلم که در بخش های بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر نقش اول زن و مرد و بهترین فیلمنامه نامزد شده بود تمامی پنج جایزه مهم جشنواره یا به عبارتی «Big Five» را از آن خود کرد؛ افتخاری که تا کنون در تاریخ اسکار تنها نصیب دو فیلم دیوانه از قفس پرید(1975) و سکوت بره ها(1991) شده است.
کلمبیا، کمپانی بی نام و نشان محله فقرای لس آنجلس و تبعیدگاه استودیوهای ثروتمند اینک در ردیف اول صنعت سرگرمی جهان جا خوش کرده بود. نگاه های احترام آمیز دیگران نتیجه سال ها زحمت و انضباط مالی، مزد اعتماد به فرانک کاپرا و البته جاه طلبی های رییس - هری کوهن - بود.
البته می توان یادی هم کرد از «کلودت کولبرت» بازیگر زن فیلم و ناسازگاری هایش که در هنگام مراسم نیز ادامه داشت. او که تصور بردن جایزه اسکار در مخیله اش نیز نمیگنجید در زمان برنامه در ایستگاه و در تدارک سفر بود و بعد از اعلام جوایز به دستور هری که گفته بود: «اون رو از قطار بکشید پایین» مجبور شد دوان دوان و با لباس سفر خود را به جشن اسکار برساند!