ماهان شبکه ایرانیان

امام باقر علیه السلام و پاسخ به شبهات

از مسائلی که بر هر عالمی فرض و لازم است، این است که اوّلا شبهات و پرسشهای عصر خود را به خوبی بداند و به عمق و ریشه های آن آشنا باشد و ثانیا در حدّ توان خویش تلاش کند که به این شبهات از هر طریقی به روز پاسخ دهد؛ چه از طریق سخنرانی، مناظره و گفتگوی مستقیم و چهره به چهره و چه از طریق قلم و نوشتن کتاب

امام باقر علیه السلام و پاسخ به شبهات

ضرورت پاسخگویی به شبهات زمان

از مسائلی که بر هر عالمی فرض و لازم است، این است که اوّلا شبهات و پرسشهای عصر خود را به خوبی بداند و به عمق و ریشه های آن آشنا باشد و ثانیا در حدّ توان خویش تلاش کند که به این شبهات از هر طریقی به روز پاسخ دهد؛ چه از طریق سخنرانی، مناظره و گفتگوی مستقیم و چهره به چهره و چه از طریق قلم و نوشتن کتاب. عالم ربانی آن است که به این وظیفه به عنوان مرزداری واقعی از اسلام و تشیّع عمل نماید و از نوشتن کتابهایی که نیاز و ضروری نیست، پرهیز کند و تمام نیروها و بودجه ها را صرف نیازهای فوری و ضروری عصر، که دفع شبهات است، بنماید.

استاد مطهّری(ره) که جان خویش را در این راه گذاشت، می گوید: «... تنها چیزی که در همة نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام، حلّ مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینة مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است... انتشارات مذهبی ما از نظر نظم، وضع نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هایی که اساساً مضرّ و مایة بی آبرویی است. آثار و نوشته های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست؛ یعنی بر اساس محاسبة احتیاجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است... از این نظر مانند کشوری هستیم که اقتصادش هیچ پایة اجتماعی ندارد... و همه چیز به دست تصادف سپرده شده است.»[1]

امروز با تبلیغات شدیدی که دشمن دارد، بر عالِم مبلّغ و حتی طلبه لازم است خود را برای شبهات مردم آماده کند و همچون پیشوایان خود در دفع شبهات از اذهان جوانان مسلمان و شیعه پیش قدم باشد.

حضرت باقر(ع) به خوبی این مسئله را درک کرده بود و با شناخت عمیق، شبهات و پرسشها را پاسخ می گفت و به زیبایی حق را اثبات و باطل را رسوا می ساخت.

امتیاز پاسخهای حضرت باقر(ع)

1- پاسخگویی به تمام شبهات: از آنجا که علوم امامان و از جمله حضرت باقر(ع) برگرفته از علم الهی است، رشته تخصّصی و پاسخگویی به شبهاتی که در اندازة تخصّص باشد، برای او مطرح نیست؛ امام با تمام علوم آشناست و پاسخگوی هرگونه شبهه و پرسش از طرف هر کس و هر فرقه ای می باشد. هرگز شنیده نشده که ائمه(ع) در جایی بگویند: من پاسخ این شبهه و یا این پرسش را نمی دانم و یا فعلاً حضور ذهنی ندارم، باید مراجعه کنم. از سخت ترین شبهات علمی و فلسفی گرفته تا ساده ترین پرسشها را به راحتی پاسخ می دادند.

2- پاسخهای قرآنی: جوابهای حضرت بر محور قرآن دور می زد و در جایی که لازم بود از سنّت پیامبر(ص) و استدلالهای عقلی نیز بهره می برد. راز استفاده از قرآن، مقبولیت همگانی آن است؛ یعنی تمام گروه های اسلامی با هر فکری قرآن و استدلالهای قرآنی را می پذیرند.

3- در پاسخ پرسشها و یا در مناظرات علاوه بر پاسخگویی، اشتباهاتی که در شیوة پرسش وجود دارد را نیز اصلاح می فرمود و از کنار آن ساده و راحت نمی گذشت.

4- پاسخها را به جایی منتهی می فرمود که هیچ راه فراری برای مخالف باقی نمی گذارد و آن چنان استدلال را محکم بیان می کرد که فرد مقابل، جز پذیرفتن و تسلیم شدن، راهی دیگر برای خود نمی دید.

با توجه به نکات فوق نمونه هایی از پاسخها و مناظرات حضرت باقر(ع) را در چند بخش ارائه می کنیم:

الف) پرسشها و شبهات دربارة توحید

1- عینیّت صفات خداوند با ذات او: گروهی ذات الهی را فاقد صفات و گروهی صفات را (همچون اشاعره ) زاید بر ذات می دانند؛[2] امّا شیعه به برکت وصل به منبع علم اهل بیت(ع) قائل به عینیّت صفات ذاتی با ذات الهی است. حضرت باقر(ع) این معنای عمیق را برای عقل بشری که به راحتی نمی تواند به حقیقت آن برسد، بیان نموده است.

«محمد بن مسلم» می گوید: به حضرت ابی جعفر باقر(ع) عرض کردم: «جُعِلْتُ فِدَاکَ یَزْعُمُ قَوْمٌ منْ أَهلِ الْعرَاقِ أَنهُ یسْمَعُ بِغَیْرِ الَّذِی یُبْصِرُ وَ یبْصِرُ بغَیْرِ الَّذِی یَسْمَعُ؛ فدایت شوم! گروهی از مردم عراق (اشاعره یا مجسّمه) گمان می کنند که خداوند به غیر آن چیزی که می بیند می شنود، و به غیر آن چیزی که می شنود می بیند.»

حضرت در پاسخ فرمود: «کذَبُوا وَ أَلْحَدُوا وَ شَبَّهُوا تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ إِنَّهُ سَمِیعٌ بَصِیرٌ یَسْمَعُ بِمَا یُبْصِرُ وَ یُبْصِرُ بِمَا یَسْمَع؛ دروغ گفته اند و ملحد شده اند و خدای بلندمرتبه را به خلقش تشبیه کرده اند. خداوند از آن بلندمرتبه تر است، شنوا و بینا است؛ می شنود با چیزی (و ذاتی) که می بیند، و می شنود با چیزی که می شنود. (یعنی صفات او عین ذاتش است. لذا همان ذاتی که سمیع است، بصیر نیز هست).»

«محمد بن مسلم» عرض کرد: عده ای گمان می برند که: «اَنَّهُ بَصِیرٌ عَلَی مَا یَعْقِلُونَهُ؛ خداوند بینا است، طبق آنچه آنها تعقل می کنند؟»[3]

مرحوم مجلسی(ره) در توضیح «اَنَّهُ بَصِیرٌ عَلَی مَا یَعْقِلُونَهُ»؛ فرموده است: «یا مراد «ابْصَارُ بِآلةِ البَصَرِ؛ دیدن به وسیلة آلت بصر (یعنی چشم) است که در این صورت نقل کلام اهل مجسّمه است (که قائل اند خداوند چشم دارد) و یا به اعتبار صفات زائدة قائم به ذات است که در این صورت نقل قول اشاعره می شود. جواب این است که کسی اینگونه تصور می شود که دارای صفات مخلوق باشد.

و یا مراد این است که خداوند منزه است از اینکه متّصف شود به آنچه که در عقل و خیالها به تصویر کشیده می شود، خلاصه این است که آنان آنچه در ذهن خود می سازند، برای خداوند به عنوان صفات اثبات می کنند و خداوند، منزه است از مشابهت و مشارکت با مخلوق در صفات امکانی.»[4]

خداوند ازلی است: از پرسشهایی که امروز نیز جوانها مطرح می کنند این است که: اگر خداوند همه چیز را آفریده است، خود خداوند را چه کسی آفریده؟ این پرسش به خاطر عدم توجه به این معنی است که وجود ممکن و حادث؛ یعنی پدیده و آفریده شده، به علت نیاز دارد، نه وجود واجب الوجود و کسی که هستی او ذاتی اوست. به بیان دیگر هر پدیده و حادث و معلول به علّت نیاز دارد، نه هر وجودی و علّتی که غیر معلول است. این شبهه از قدیم نیز مطرح بوده است.

«نافع بن ازرق» که از خوارج است و انحراف فکری دارد، به حضرت باقر(ع) عرض کرد: «أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَتَی کَانَ؟ فقَالَ: مَتَی لَمْ یَکُنْ حَتَّی أُخْبِرَکَ مَتَی کَانَ؟! سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ فَرْداً صمَداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً؛[5] خبر بده مرا از خداوند عزیز و جلیل که از چه زمانی بوده است؟ حضرت فرمود: کی بوده که خدا وجود نداشته، تا من خبرت دهم که از کجا بوده است؟ منزه است کسی که همیشه بوده است و خواهد بود؛ در حالی که یکتا، بی نیاز و بدون شریک و فرزند است.»

خداوند خود خالق زمان است؛ چون وجودش ازلی است و وجودش ذاتی او می باشد، پس این پرسش معنی ندارد که خداوند چه زمانی بوده است.

خدا با چشم دیده نمی شود: کسانی که از اهل بیت(ع) فاصله گرفتند، در ساده ترین مسائل توحیدی دچار انحراف شدند. مسئله دیدن خداوند در دنیا و یا در آخرت از مسلّمات مذاهب مختلف اهل سنّت به حساب می آید؛ ولی امامان ما در مقابل این انحراف مقاومت می کردند و صد البته معنای صحیح دیدن خدا را نیز بیان می فرمودند.

«عبد الله بن سنان» از پدرش نقل کرد که: خدمت حضرت ابی جعفر امام باقر(ع) بود که مردی از خوارج وارد شد و عرض کرد: ای ابوجعفر! چه چیزی را می پرستی؟ حضرت فرمود: خدا را می پرستم.

عرض کرد: او را دیده ای؟ فرمود: «بَلَی. لَم ترَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ، وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ، لَا یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ، وَ لَا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ، وَ لَا یُشَبَّهُ بِالنَّاسِ، مَوْصُوفٌ بِالْآیَاتِ، مَعْرُوفٌ بِالدَّلَالَاتِ، لَا یجُورُ فی حکْمِهِ، ذَلِکَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، قَالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ یَقُولُ: (اللَّه أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه)؛ بله؛ اما چشمها او را با مشاهده (چشم ) نمی بینند؛ ولکن قلبها با حقیقت ایمان او را مشاهده می کنند. او با قیاس (به دیگر موجودات) شناخته نمی شود و با حواس قابل درک نیست، و به مردم (نیز) شباهت ندارد؛ (بلکه) با نشانه ها توصیف می شود و با راهنماییها (ی عقل و فطرت و... ) شناخته می شود. در حکمش ستم روا نمی دارد. این است خدای یگانه و معبود یکتا.»

راوی می گوید: مرد خارجی از نزد حضرت باقر(ع) خارج شد، در حالی که می گفت: «خدا داناتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد (و چه کسی را به عنوان پیامبر و امام انتخاب نماید).»[6]

معنای غضب خدا: عده ای خیال می کنند که خشم و غضب در خداوند به معنای اوج عصبانیت و غلیان خون در انسان است، و حالی آنکه معنای غضب خداوند در واقع منع رحمت و فرو فرستادن عذاب می باشد. چنان که خوشحالی در خداوند به معنای انفعالی و حالت انبساط نیست؛ بلکه به معنای رضایت دادن به کاری است.

در زمان حضرت باقر(ع) گویا معنایِ درستِ غضب و خشمِ خدا را هضم نکرده بودند و به معنای خشم و غضبِ انسان می گرفتند.

«عمرو بن عبید» بر امام باقر(ع) وارد شد. عرض کرد: «فدایت شوم! از معنای این آیه به من خبر دهید: (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی[7] «کسی که مورد غضب من قرار گیرد، هلاک خواهد شد.» معنای این غضب چیست؟

«قَالَ: الْعَذَابُ یَا عَمْرُو! إِنَّمَا یَغْضَبُ الْمَخْلُوقُ الَّذِی یَأْتِیهِ الشَّیْ ءُ فیَسْتَفِزُّهُ وَ یغَیِّرُهُ عَنِ الْحَالِ الَّتِی هُوَ بِهَا إِلَی غَیْرِهَا فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یُغَیِّرُهُ الْغضَبُ وَ الرِّضا، وَ یَزُولُ عَنْهُ مِنْ هَذَا اِلَی هَذَا، فَقَدْ وَصفَهُ بصِفَةِ الْمخْلُوقِ؛[8] فرمود: (مقصود) عذاب است ای عمرو! همانا مخلوق است که خشمناک می شود، بخاطر چیزی که پیش می آید، پس از حالت عادی خارج شده، به حالت غیر عادی تغییر جهت می دهد (و خونش به جوش می آید) پس هر کسی گمان برد که خدا را نیز غضب و خشم تغییر داده و از حالت (رضایتمندی) به حالت خشم تغییر حالت می دهد، پس او را به صفت مخلوق توصیف نموده است.»

خدا به صورت آدم: «محمد بن مسلم» می گوید: از ابا جعفر (امام باقر(ع) ) دربارة این روایت پرسیدم: «اَنَّ الله خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ؛ خداوند آدم را بر صورت خودش آفرید. (که ظاهر آن تأیید سخنان مجسّمه است)؟»

«فقَالَ: هیَ صُورَةٌ مُحْدَثَةٌ مخْلُوقَةٌ، اصطَفَاهَا اللَّهُ وَ اخْتَارَهَا عَلَی سائِرِ الصوَرِ الْمُخْتَلِفَةِ، فَأَضَافَهَا إِلَی نَفْسِهِ، کَمَا أَضَافَ الْکَعْبَةَ إِلَی نَفْسِهِ، وَ الرُّوحَ إِلَی نَفْسِهِ، فَقَالَ: «بَیْتِی» وَ قَالَ: نَفَخْتُ فیهِ منْ رُوحِی؛[9] پس حضرت(ع) فرمود: مراد از صورت، صورت پدیده و خلق شده ای است که خداوند آن را برگزید و اختیار نمود و بر صورتهای مختلف دیگر برتری داد. پس [بخاطر همین برتری] آن را به خود نسبت داد [و فرمود: علی صورته] چنانکه کعبه و روح را به خود نسبت داد و فرمود: «خانة من» و فرمود: «از روحم در آن دمیدم.»

احتمال می رود ضمیر «علی صورته» به خود آدم برگردد که در این صورت، شبهه ای پیش نمی آید که خداوند آدم را بر صورت خود آدم آفرید.

در ادامه به یک شبهة دیگر نیز پاسخ داده شده و آن این است که قرآن می فرماید: (نَفَخْتُ فیِهِ مِنْ رُوحِی[10] «از روحم در انسان دمیدم.» این نفخ و دمیدن، چگونه بوده است؟

اگر خداوند از روح خود دمیده؛ پس چگونه این روح گمراه و آلوده می شود؟ و چرا به جهنم می رود؟ و اصلاً معنای اینکه از روح خود دمیده است، چیست؟ حضرت باقر(ع) به این شبهه نیز پاسخ داده است که مراد از «نَفَخْتُ» همان «خَلَقْتُ» است و اضافة روح به خداوند اضافة تشریفی است.

در روایت دیگری از «محمد بن مسلم» به صورت مستقل به این پرسش پرداخته است.

وی از حضرت باقر(ع) پرسید: معنای این سخنِ خدای عزیز و جلیل چیست که می فرماید: (نَفَخْتُ فیِهِ منْ رُوحِی[11] «از روحم در انسان دمیدم.» این نفخ و دمیدن چگونه بوده است؟

حضرت فرمود: «إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ، وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتُقَّ اسْمُهُ مِنَ الرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَلَی لَفْظَةِ الرُّوحِ لِأَنَّ الرُّوح مجَانِسٌ لِلرِّیحِ، وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَی نفْسِهِ لِأَنهُ اصْطَفَاهُ عَلَی سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، کَمَا اصْطَفَی بَیْتاً مِنَ الْبُیُوتِ. فَقَالَ: «بَیْتِی» وَ قَالَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ: «خَلِیلِی» وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ، وَ کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّر؛[12] روح همچون باد متحرک است و به این جهت روح نامیده شده است که از ریح، مشتق شده و چون با ریح، هم سنخ است، روح، نامیده شده است.

خداوند روح را به خود نسبت داد؛ زیرا روح (انسان) را بر سایر روحها برتری داد؛ چنان که خانه ای از خانه ها (کعبه) را به خود نسبت داد و فرمود: «خانة من» و به رسولی از رسولان (حضرت ابراهیم(ع) ) فرمود: «دوست من» و امثال آن. تمام اینها مخلوق و ساخته شده و تحت تربیت و مدیریت الهی است.»

به قول مرحوم علامه: «روح مخلوق مستقیم الهی است که با امر ملکوتی حق «کُنْ» بدون دخالت اسباب طبیعی و طی کردن مراحل تدریجی زمانی و مکانی آفریده شده است.»[13] و این نسبت به خدا، انتساب از باب تکریم و حرمت گزاری است.

ب) پرسشها و شبهات دربارۀ اهل بیت(ع)

1- امام علی(ع)

«نافع بن ارزق» که از گروه خوارج بود، نزد امام محمّد باقر(ع) آمد و نشست و از حلال و حرام پرسید. آنگاه حضرت فرمود: به این مارقین (از دین خارج شده) بگو: چرا جدایی از امیرمؤمنان(ع) را حلال شمردید، در صورتی که قبلاً خون خویش را در کنار او و در راه اطاعت از او نثار می کردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدا می دانستید؟!

حضرت افزود: آنان در پاسخ خواهند گفت که او در دین خدا حکَم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر خود دو مرد ازخلق خویش را [در مورد زوجین] حکم قرار نداده است؟ پس فرموده: «و اگر از جدایی و شکاف میان آنها بیم داشتید داوری از خانوادۀ شوهر و داوری از خانوادۀ زن انتخاب کنید (تا بین آنان داوری کنند) اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند (؛ زیرا) خداوند دانا و آگاه است.»[14]

و (همچنین) رسول خدا(ص) «سعد بن معاذ» را بین خود و قبیلۀ «بنی قریظه» حکَم قرار داد و او طبق حکم خدا نظر داد.

آنگاه حضرت افزود: آیا نمی دانید که امیرمؤمنان(ع) حکمیّت را به این شرط پذیرفت که دو داور براساس حکم قرآن داوری کنند. و از حدود قرآن تجاوز نکنند، شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأی بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتی که به امیرمؤمنان(ع) گفتند: داوری که تعیین کردی بر ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم؛ بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم. پس مارقین (و خوارج) چگونه حکمیّت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهی می شمارند و بدعت و بهتان خود را گمراهی به حساب نمی آورند؟

نافع بن ارزق (با شینیدن این سخنان) گفت: بله، به خدا سوگند این سخنان را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود. حق همین است ان شاء الله!»[15]

در این گفتگو نکاتی وجود دارد:

1- در رفع شبهه، فقط به شبهات مطرح شده اکتفا نشود؛ بلکه اگر در ذهن طرف و همفکران او شبهه ای وجود دارد ولو مطرح نکرده باشد، باز باید پاسخ داد. نافع، شبهۀ خوارج دربارۀ امام علی(ع) را مطرح نکرده بود، با این حال حضرت باقر(ع) پاسخ داد.[16]

2- در گفتگوها نباید فقط مدافع بود؛ بلکه گاه لازم است که مهاجم باشد، چنان که حضرت باقر(ع) در برخورد با نافع چنین عمل کرد.

3- در پاسخگویی خوب است هم از قرآن بهره گیریم و هم از سنّت پیامبر(ص) و هم برهان عقلی، کاری که حضرت باقر(ع) در این گفتگو انجام داد.

مرد دیگری از همین خوارج به نام «سالم» بر حضرت باقر(ع) وارد شد. عرض کرد: آمده ام دربارۀ این مرد با شما گفتگو کنم. حضرت فرمود: کدام مرد؟ گفت: علی بن ابی طالب(ع). فرمود: دربارۀ چه امری از او پرسش داری؟ عرض کرد: دربارۀ امر جدیدش (کفر پس از ایمان).

حضرت فرمود: در آنچه که روات از پدرانشان (دربارۀ امیرالمؤمنین(ع)) نقل کرده است، دقت کن! آنگاه اسامی راویان را ذکر نمود. سپس فرمود: ای سالم! آیا به تو رسیده است (و شنیده ای) که رسول خدا(ص) «سعد بن عباده» (و یا معاذ) را با پرچم انصار به سوی خیبر فرستاد، پس شکست خورده، برگشت؟ آنگاه عمر بن خطاب را با پرچم مهاجر و انصار فرستاد، سعد مجروح شد و عمر و یارانش ترسان برگشتند، پس رسول خدا(ص) فرمود: مهاجرین و انصار این گونه عمل کردند، و سه بار این جمله را تکرار کرد. آنگاه فرمود: «لَأُعْطِینَّ هذِهِ الرَّایةَ غداً رَجُلًا کَرَّاراً لَیسَ بِفَرَّارٍ، یحبُّهُ الله وَ رَسولُهُ، وَ یحِبُّ اللهَ وَ رَسولَهُ؛ فردا پرچم را به دست مردی مقاوم و جنگجو که فرار نمی کند، خواهم داد. خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد.» سالم گفت: بلی، درست است. جمعیتی که آنجا بودند نیز تصدیق کردند. آنگاه حضرت باقر(ع) فرمود: ای سالم! آیا آن وقتی که خدا او را دوست می داشت (و رسولش آن را اعلام کرد) نمی دانست در آینده (علی(ع)) چه می کند؟ در این صورت کافر شده‎ ای (چون نسبت جهل به خدا داده ‎ای) و اگر بگویی خدا می دانست و با این حال محبّت (مطلق و بی قید) به علی(ع) داشت، پس خداوند می دانست او چه کارهایی انجام می دهد، پس بدعت گذاری (و کفر بعد از ایمان) معنی ندارد.

سالم عرض کرد: سخنانت را اعاده کن. حضرت اعاده کرد. (وقتی خوب متوجه شد) گفت: هفتاد سال است که خدا را با گمراهی عبادت کردم.[17]

مورد سومی که درباره حضرت علی(ع) شبهه شده این است که در جریان جنگ تبوک امام علی(ع) در مدینه ماند و پیامبر اکرم(ص) «حدیث منزلت» را دربارۀ او خواند، و فضایلی برای او بیان کرد و از جمله فرمود: «یأْمُرَ جَبْرَئِیلَ فِی جَمِیعِ مَسِیرِنَا هَذَا أَنْ یرْفَعَ الْأَرْضَ الَّتِی یسِیرُ عَلَیهَا وَ الْأَرْضَ الَّتِی تَکونُ أَنْتَ عَلَیهَا وَ یقَوِّی بَصَرَک حَتَّی تُشَاهِدَ مُحَمَّداً وَ أَصْحَابَهُ فِی سَائِرِ أَحْوَالِک وَ أَحْوَالِهِم... ؛ خداوند جبرئیل را در تمام مسیرمان امر می کند که زمین مسیر ما را بالا برده و زمینی که تو بر آن قرار داری نیز بالا برد و قدرت دیدت را تقویت کند تا آنجا که محمد(ص) و اصحاب او را در همه حال مشاهده می ‎کنی.» وقتی این جریان را علی بن الحسین(ع) برای جمعی نقل کرد، مردی اعتراض کرد که این گونه اعجاز مخصوص انبیاء است، چگونه برای علی(ع) اتفاق افتاده است؟ حضرت زین العابدین(ع) فرمود: این معجزۀ محمد(ص) است که با دعای او برای علی(ع) اتفاق افتاد. حضرت باقر(ع) بعد از نقل این جریان اضافه فرمود: چه قدر ظلم این امّت در حق علی(ع) زیاد است و انصاف آنها درباره حضرت بسیار کم است! کارهایی را از علی(ع) منع می کنند، در حالی که همانها را نسبت به مابقی صحابه می پذیرند و حال آنکه علی(ع) افضل صحابه است.

عرض شد: چگونه ای پسر رسول خدا! فرمود: شما ابوبکر را دوست دارید و از دشمنان او هر کس باشد، بیزاری می جویند و همین طور عمر را دوست می دارید و از دشمنان او بیزاری می جویید، هر کس می خواهد باشد. و همچنین عثمان را... وقتی به علی بن ابی طالب(ع) می رسید، می گویید: «نتَوَلَّی مُحِبِّیهِ وَ لَا نَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَائِهِ، بَلْ نُحِبُّهُم؛ دوستان علی را دوست می داریم؛ ولی از دشمنان او بیزاری نمی جوییم؛ بلکه آنها را دوست می داریم.» [آیا این بی انصافی نیست؟] چگونه این امر را دربارۀ او روا می دادند، در حالی که رسول خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود: «اللهمَّ والِ مَن والاهُ، وَعادِ مَن عاداهُ، وانصُر مَن نَصَرَهُ ، واخذُل مَن خَذَلَه» آیا شما (بر خلاف کلام رسول خدا(ص)) با دشمنان او دشمنی نمی کنید؟ و کسانی که او را خوار کردند، خوار نمی کنید؟ این از انصاف نیست.

همین طور وقتی کرامت مخصوص علی(ع) را که با دعای پیامبر(ص) به وجود آمد، ذکر می شود انکار می کنید؛ ولی شبیه آن را در مورد صحابۀ دیگر می پذیرید؟ مثلاً درباره عمر نقل شده که در مدینه در حال خطبه گفت: «یا ساریه! اَلجبل، ای ساریه به کوه پناه ببر.» وقتی از او پرسیدند که این کلام چه بود؟ گفت: خدا پرده ها را از جلو چشمم برداشت، ساریه را در نهاوند دیدم که عده ای از کفار می خواستند محاصره اش کنند، من به او گفتم: به کوه پناه ببر و او نیز این کار را کرد و نجات یافت. و بعداً این قضیّه را متوجه می شوید. با اینکه بین مدینه تا نهاوند بیش از پنج روز فاصله است. آنگاه حضرت باقر(ع) فرمود: «فَإِذَا کانَ مِثْلُ هذَا لِعمَرَ فَکیفَ لَا یکونُ مِثْلُ هَذَا لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)؟ وَ لَکنَّهُمْ قَوْمٌ لَا ینْصِفُونَ بَلْ یکابِرُون؛[18] وقتی برای عمر مثل این قضیه باشد، چگونه مثل آن برای علی بن ابی طالب(ع) امکان ندارد؟ [با اینکه پیامبر(ص) برای علی(ع) دعا کرد؛ ولی برای عمر دعا نکرد]؛ ولی شما قوم بی انصافی هستید و حرف بدون دلیل می زنید؟» حضرت باقر(ع) علاوه بر استدلال پدر بزرگوارش (علی بن الحسین(ع)) از مقبولات خود طرف استفاده می کند و کرامت امیرالمؤمنین(ع) را به خوبی اثبات می کند که طرف جز پذیرفتن راهی ندارد.

2- دربارۀ حسنین(ع)

«ابی الجارود» می گوید: حضرت باقر(ع) فرمود: ای ابی الجارود! مخالفین دربارۀ حسن و حسین(ع) چه می گویند؟ عرض کرد: فرزند رسول خدا بودن آن دو را انکار می کنند؟

حضرت فرمود: شما (برای اثبات فرزند بودن) به چه چیز علیه آنها استدلال می کنید؟ عرض کرد: به قول خداوند دربارۀ عیسی بن مریم(ع) که فرمود: (وَ منْ ذُرِّیتهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیوبَ إِلَی قَوْلِهِ وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ)[19] خداوند عیسی را از فرزندان ابراهیم قرار داده است (با اینکه نوۀ دختری است) و همین طور استدلال می کنیم به آیۀ مباهله: (فَقُلْ تعالَوْا ندْعُ أَبناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکم...)[20] [که از حسنین به نام پسران ما یاد شده است] سپس حضرت فرمود: آنها چه می گویند؟

عرض کرد: می گویند: گاهی فرزند دختر، فرزند خوانده می شود؛ ولی (فرزند) صلبی نیست.

راوی می گوید: حضرت باقر(ع) فرمود: «وَ اللهِ یا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِینَّکمْ مِنْ کتَابِ اللهِ آیةً یسَمِّی لِصُلْبِ رَسُولِ اللهِ(ص) لَا یرُدُّهَا إِلَّا کافِر؛ به خدا سوگند ای ابا الجارود! شما را به آیه ای راهنمایی کنم از کتاب خداوند که آن دو را صلب رسول خدا(ص) خوانده اند که جز کافر آن را رد نمی کند.»

عرض کردم: فدایت شوم! کدام آیه است؟ فرمود: سخن خداوند که می فرماید: (حرِّمَتْ عَلَیکمْ أُمَّهاتُکمْ... وَ حَلائِلُ أَبْنائِکمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِکمْ)؛ «مادران شما و همسران فرزند شما از صلب شما بر شما حرام است.»

ای ابا الجارود! از آنها بپرس آیا ازدواج رسول خدا(ص) با همسران حسنَین حلال است؟ اگر بگویند: بله، پس به خدا قسم دروغ گفته اند، و اگر بگویند: نه «فَهُمَا وَ اللهِ ابْنَا رَسُولِ الله لِصلْبِهِ وَ مَا حَرُمْنَ عَلَیهِ إِلَّا لِلصُّلْب؛[21] پس به خدا قسم آن دو پسران صلبی رسول خدا(ص) هستند، و این حرمت نیست، مگر به خاطر (فرزند) صلبی بودن.»

این جریان نشان می دهد که اولاً باید دنبال شبهات رفت و آن را شناسایی کرد لذا حضرت باقر(ع) پرسید که مخالفین علیه ما چه می گویند؟ ثانیاً به پاسخهای داده شده اکتفا نکرد؛ بلکه سعی شود همیشه بر پاسخهای داده نشده، مطلب جدیدی اضافه کرد.

ج) دفع پرسشهای ساده و همگانی

گاهی گروهی – از جمله حاکمان – پرسشهای معمّا گونه ای دارند که آنها را مطرح می کنند تا شخصیتهای معنوی و مورد توجّه مردم و جامعه را تخریب کنند. لازم است در موارد ضروری به این پرسشها نیز برای رفع اتّهام پاسخ داد. به نمونه هایی از این بخش اشاره می شود:

«ابی حمزه ثمالی» از «ابی الربیع» نقل نموده است که: سالی با امام باقر(ع) به حج مشرّف شدیم که «هشام بن عبدالملک» نیز در آن سال به حج آمده بود و همراه او «نافع» غلام عمر بن خطاب بود. نافع نگاه کرد که در رکن خانۀ خدا مردم دور امام باقر(ع) حلقه زده اند. پرسید: ای امیرمؤمنان! این کیست که مردم به دور او هجوم آورده اند؟

هشام گفت: محمد بن علی بن الحسین(ع) است. نافع گفت: من می روم پرسشهایی که جز نبی یا وصی نبی نمی تواند پاسخ دهد، مطرح می کنم. گفت: برو شاید او را با پرسشهایت خجالت دادی.

ابی الربیع می گوید: نافع نزد حضرت باقر(ع) آمد و عرض کرد: ای محمّد بن علیّ! من تورات و انجیل و زبور و فرقان را خوانده ام و حلال و حرام آن را می شناسم، آمده ام پرسشهایی مطرح کنم که جز نبی یا وصیّ یا فرزند آن نمی تواند به آن پاسخ دهد. حضرت باقر العلوم(ع) سرش را بالا آورد و فرمود: از هر چه می خواهی، بپرس!

عرض کرد: بین عیسی و محمد(ع) چند سال فاصله بوده است؟ حضرت فرمود: طبق نظر خودم پاسخ دهم یا طبق نظر شما؟

گفت: طبق هر دو قول جواب بده. حضرت فرمود: طبق قول خودم پانصد سال و طبق قول شما ششصد سال (فاصله بوده است).

گفت: در این صورت مقصود از این آیه چیست؟ (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رُسُلِنا[22] «از پیامبرانی که پیش از تو فرستاده ایم، بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان معبوداتی برای پرستش قرار دادیم.» با اینکه بین محمد(ص) و عیسی پانصد سال فاصله بود، محمد از که پرسید؟ حضرت این آیه را تلاوت فرمود: (سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقصَی[23] «منزه است آن کس که بنده اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی – که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم – برد تا برخی از نشانه های خود را به او ارائه دهیم.» یکی از آیاتی که در شب معراج نشان داد این بود که اولین و آخرین انبیا و رسولان را دستور داد محشور شوند، سپس به جبرئیل دستور داد که اذان و اقامه را جفت جفت بگوید، آنگاه محمد جلو افتاد و همگی پشت سر او نماز گذاردند، بعد از نماز، خداوند فرمود: (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا...) رسول خدا(ص) نیز پرسید: بر چه شهادت می دهید و چه کسی را می پرستید؟ گفتند: ما شهادت می دهیم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد و تو رسول خدا(ص) هستی و بر همین (شهادت) عهد و پیمان ما را دریافت کرده ای. پس نافع گفت: راست گفتی ای ابا جعفر!..![24]

پرسید: خبر بده خدا از کی بوده است؟ حضرت فرمود: وای بر شما! تو خبر بده کی خدا نبوده است تا من بگویم خدا از کی بوده است؟ منزه است خدایی که همیشه بوده و خواهد بود. خدایی که فرد و بی نیاز و بی شریک و بی فرزند است.

آنگاه نافع نزد هشام بن عبدالملک آمده او گفت: چه کردی؟ گفت: رهایم کن. او اَعلَمُ الناس است و حقّاً فرزند رسول خدا می باشد.[25]

از این نمونه پرسشها فراوان داریم.[26] آنچه آمده، نمونه هایی در هر بخش بود.

از مجموع مناظرات و گفتگوهای آن حضرت معلوم می شود که دفع شبهه یکی از ضروری ترین وظایف امام و یک عالم در جامعه است؛ اگرچه دفع شبهه از طرف حضرت باقر(ع) ویژگیهایی دارد که می تواند درس آموز باشد. به عنوان نمونه:

1- حضرت به تمام شبهات جواب می داد، و بر تمام علوم اشراف و آگاهی داشت؛

2- پاسخهای حضرت بر محور قرآن و سنت پیامبر(ص) و گاه استدلالهای عقلی و مقبولات پرسشگر دور می زند؛

3- سعی می کند علاوه بر شبهات مطرح شده شبهاتی را که طرح نشده و در اذهان وجود دارد، پاسخ گوید؛

4- در پاسخگویی گاه اشتباهات پرسشگر را نیز اصلاح می کند؛

5- در ردّ شبهات همیشه مدافع نبود؛ بلکه گاهی حالت هجومی می گرفت و بر آنها شبهه وارد می کرد؛

6- در رد شبهه به پاسخهای داده شده اکتفا نمی کرد؛ بلکه سعی داشت پاسخ نو ارائه دهد (مثل جریان فرزند صلبی بودن حسنین(ع))؛

7- به پرسشهایی ساده و معمّا گونه نیز به خاطر رفع اتهام پاسخ می داد؛

8- در پاسخگویی به حدّ فهم پرسشگر توجه می کرد؛

9- همیشه منتظر نبود که دیگران شبهه را مطرح کنند؛ بلکه گاه خود شبهه یابی می کرد، مثل برخورد با نافع خارجی.

پی نوشت ها

[1] عدل الهی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، قم، بی تا، مقدمه، ص 8  9 با تلخیص.

[2] کشف المراد، علاّمه حلّی با تعلیقات استاد حسن زاده آملی، جامعه مدرسین، قم، 1415 ق، ص 296.

[3] التوحید، شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، مکتبة الصدوق، تهران، ص 144؛ الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، انتشارات اسوه، قم، دوم، 1413 ق، ج 2، ص 167  168.

[4] بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 4، ص 69.

[5] همان، ج 3، ص 284؛ التوحید، شیخ صدوق، ص 173؛ الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج 2، ص 166؛ الکافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 88.

[6] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تصحیح علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیه، تهران، دوم، 1389ش، ج 1، ص 97؛ التوحید، شیخ صدوق، ص 108؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 2، ص 167.

[7] طه/ 81.

[8] التوحید، شیخ صدوق، ص 168؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 4، ص 67؛ اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 110؛ الاحتجاج، مرحوم طبرسی، ج 2، ص 169.

[9] التوحید، شیخ صدوق، ص 168؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 4، ص 67؛ اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 110؛ الاحتجاج، مرحوم طبرسی، ج 2، ص 169.

[10] حجر/ 29.

[11] همان.

[12] التوحید، شیخ صدوق، ص 171؛ اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 133؛ بحارالانوار، مرحوم مجلسی، ج 4، ص 11 و ج 58، ص 28؛ الاحتجاج، مرحوم طبرسی، ج2، ص 173.

[13] المیزان، علامه طباطبایی، ج13، ص 208 - 212.

[14] بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج33، ص427؛ الاحتجاج، احمد بن علی طبری، نشر المرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403 ق، ج2، ص174، ش 203؛ الارشاد، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ص265.

[15] نساء/35: (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکماً مِنْ أَهلِها إِن یریدا إِصلاحاً یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً).

[16] شبیه این برخورد را حضرت با «حسن بصری» دارد که پرسشهایی از قرآن مطرح کرد. حضرت بعد از پاسخگویی، او را مورد هجوم قرار داد و عقیدۀ فاسد او را دربارۀ تفویض و اینکه خداوند بندگان را به حال خود رها کرده است، مورد نقد قرار داد و کاملاً او را محکوم نمود. (الاحتجاج، طبرسی، ج2، ص183؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج24، ص232.

[17] الکافی، شیخ کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1379ش؛ ج 8، ص 349؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج32، ص444؛ الاحتجاج، طبری، ج2، ص185، ش209.

[18] الاحتجاج، طبرسی ج2، صص 190 -193، شماره 211؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج21، صص237 و 244.

[19] انعام/84.

[20] آل عمران/61.

[21] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج43، ص232؛ الاحتجاج، طبرسی، ج2، صص 175 -179.

[22] زخرف/45.

[23] اسراء/1.

[24] به جهت طولانی بودن، بخشهای غیرضروری حذف شد.

[25] الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص120؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج33، ص425؛ التوحید، شیخ صدوق، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1398 ق، ص173؛ الاحتجاج، طبرسی، ج2، صص177 – 180.

[26] الاحتجاج، طبرسی، ج2، صص 180 – 181.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان