به گزارش مشرق، 14تیر هر سال ما یک یادآوری داریم و آن هم برای چهار دیپلماتی است که در 14 تیر سال 1361 در یکی از پستهای ایست و بازرسی لبنان، متوقف و توسط مزدوران رژیم صهیونیستی ربوده شدند. طی این 37 سال حرفهای گوناگونی درباره سرنوشت این چهار دیپلمات زده شده اما در نهایت هیچ مسالهای به صورت قطعی اعلام نشده است.
حمید داودآبادی، نویسنده دفاع مقدس یکی از افرادی است که طی این سالها بیشترین پیگیریها را برای روشن شدن ماجرای این چهار دیپلمات بهویژه شخص حاج احمد متوسلیان داشته است. یکی از مهمترین کتابها در اینباره «کمین جولای 82» -روزشماری از کلیه اخبار و وقایع اتفاقافتاده از 14 تیر 1361 (چهارم جولای 1982)، روز ربوده شدن چهار دیپلمات تا تابستان 84- است؛ هر چند بعدها به دلایل نامعلوم از تجدید چاپ کتاب جلوگیری شد. تازهترین اثر داودآبادی درباره ماجرای چهار دیپلمات به نام «سی و هفت سال» ابتدای امسال توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. به همین بهانه نگاهی به این کتاب میاندازیم. داودآبادی در این اثر به ناگفتههایی از ماجرای این چهار دیپلمات اشاره میکند.
مطالب این کتاب عمدتاً برگرفته از حرفها و مصاحبههای مکتوب داودآبادی با رسانهها در پیگیری این ماجرا و البته پستهایی بود که وی در یک مقطع زمانی درباره سرنوشت نهایی این دپیلماتها منتشر کرد که مورد توجه رسانهها هم قرار گرفت؛ هر چند برخی مطالب کتاب اهمیت خاصی ندارد و فقط میتوان در حد یک دلنوشته در کتاب به آن نگاه کرد. در همین ابتدای مطلب به آخر کتاب و به سراغ یادداشتی میرویم که با امضای نویسنده کتاب در 25 اسفند 97 منتشر شده است. او نوشته «در زمستان 97 با کسانی صحبت کردم که باعث شد نتایح تحقیقات 25 سالهام درباره این پرونده تأیید شود و آنچه را میخواستم، یافتم و از این به بعد دیگر درباره آن نه هیچ خواهم گفت و نه در فضای مجازی خواهم نوشت». مشخص است که نویسنده به قطعیتی رسیده که مطالب کتابش را فصلالخطاب ماجرای چهار دیپلمات میداند؛ البته در جریان باشید که حمید داودآبادی در نهایت شما را به این میرساند که شهادت حاج احمد متوسلیان به دست نیروهای فالانژ در همان ساعات ابتدایی بازداشت قطعی بود و دولت ایران نیز بعد از مدتها به این نتیجه رسیده است اما برخی عوامل در معلق نگهداشتن این پرونده دارای منافع هستند و این باعث شده است که 37 سال این مسأله لاینحل بماند.
نخستین مطلب کتاب به قدری چکشی است که مخاطب شوکه میشود. وقتی تیرماه 96 وی در صفحه اینستاگرامش به خاطره 22 سال قبلش از پیداکردن یکی از عوامل اصلی ربایش چهار دیپلمات اشاره میکند و با ذوق به سراغ یکی از دوستان حاج احمد در لبنان میرود تا این خبر را به او بدهد ولی با این برخورد مواجه میشود: «لبخند تلخی زد و گفت خب حالا بنشین صبحانهات را بخور. فکر کردم شوخی میکند. با تعجب گفتم آقا رضا، حاج احمد! اونی که دزدیدنش! و باز خندید و گفت صبحونه چی میخوری؟.. بعدها شنیدم روبرت مارون حاتم، عامل اصلی ربایش چهار گروگان ایرانی از لبنان گریخته است- صفحات12 و 13». بلافاصله پشتبند این مطلب خاطرهای مستقیم از روبرت مارون حاتم به نقل از یکی از مقامات بلندپایه کشوری که مدعی بوده خودش از حاتم شنیده که حاج احمد را کشته است: «ما اونا را نمیشناختیم. اون روز حدود چهارمسلمان را کشته بودیم. ماشین آنها که به برباره رسید، جلویش را گرفتیم و ساعتی معطلشون کردیم... یکی که پیراهن سفید تنش بود و بینیاش شکسته بود، با عصبانیت از ماشین پیاده شد و آمد طرف من. احساس خطر کردم. تا نزدیکم شد کلت کبرای خودم را از کمر کشیدم و گلولهای در صورتش خالی کردم صفحه 15».
بعد از یکی دو تا دلنوشته و مطالب تکراری، نویسنده به جلسهای محرمانه در سال 1370 در وزارت خارجه اشاره میکند که نماینده سفارت آلمان اعلام میکند طرف اسرائیلی حاضر است در قبال اطلاع از ران آراد، فیلمی نشان دهد که در آن سه نفر از افراد ایرانی زنده هستند. جالب اینجاست که در همین جلسه یکی از نمایندگان لبنانی حاضر در جلسه مدعی شدند یکی از ایرانیهای مرتبط با این پرونده مانع اصلی است و این فرد ایرانی هم در قبال حرف نماینده آلمان میگوید: «اینها شایعه است. شما دروغگو هستید و میخواهید ما را فریب دهید. ما میدانیم گروگانهایمان شهید شدهاند- صفحه31» .
یکی از نقاط ضعف کتاب این است که داودآبادی برای اکثر مطالبش استنادات فرامتنی ندارد و به مخاطب، منبع قابل اتکایی نمیدهد؛ هر چند اینها باعث نمیشود از کنار حرفهایی که در اینباره دارد به سادگی بگذریم. فیالمثل در صفحات 48 و 49 به خاطره سیدمحسن موسوی اشاره میکند و آن هنگامی است که دیپلماتهای ایرانی قصد دارند از بعلبک عازم بیروت شوند و با مخالفت لبنانیها مواجه میشوند. در نهایت استخاره میکنند که نتیجه استخاره شهادت دو نفر است «احمد متوسلیان با تعجب میگوید: ببخشید حاج آقا استخاره چی اومد؟ و سیدعباس {موسوی، دبیرکل وقت حربالله لبنان} میگوید: استخاره بد آمده است.
در این راه شما دو نفر به شهادت خواهید رسید. احمد تبسمی میکند و راه میافتند به سمت بیروت». خب ذکر منبع این خاطره به متن و مخاطب در پذیرش حرفها کمک میکند ولی عموماً منبعی ارائه نمیشود.
یکی از مهمترین مطالب کتاب، مصاحبهای است که نویسنده با سایت مشرق در مهر 97 انجام داده و تقریباً ناگفتهای درباره این پرونده جا نگذاشته است. او در این مصاحبه صراحتاً مدعی میشود از حاج احمد باخبر است: «من بهعنوان یک محقق اگر سندها و بیان افراد مختلف را بخواهم رسانهای کنم، فردا همان شخصیتهای زیر حرفهایشان میزنند و من نمیتوانم پاسخگو باشم. من از شخصیتهای بزرگ و مطرحی فایل صوتی دارم که از وضعیت حاج احمد خبر دارند اما میگویند از قول ما هیچچیز ننویس. اگر کمیته پیگیری پیش دو نفر ایرانی و دو نفر لبنانی که اسامیشان را هم میدانند، بروند، مشکل کل پرونده حل میشود». او در همین مصاحبه مدعی میشود میتواند یک ماهه پرونده ربایش چهار دیپلمات ایرانی را ببندد.
داودآبادی در مطلب صفحه 76 با بیان اینکه همه میدانند یک نفر همان ابتدا در درگیری با فالانژها به شهادت رسیده است و سه نفر دیگر به طرابلس منتقل شدهاند، میگوید: «مسوولان پرونده از روز اول اصلاً به دنبال آن یک نفر نبوده و نیستند که سرنوشت او برایشان روشن شده است. آنها فقط دنبال موسوی و دو نفر دیگر هستند». با توجه به علاقه زیاد و پیگیریهای داودآبادی به سرنوشت حاج احمد متوسلیان مشخص است که وی از چه چیزی حرف میزند و شهادت آن یک نفر به چه عکسی معطوف میشود. نکته ماجرا این است که داودآبادی صراحتاً میگوید سرنوشت یک نفر کاملاً برای همه مشخص است و اینکه مسأله اعلام نمیشود، جای شبهه دارد.
همانطور که در گزارش بالا گفته شد، تاکنون هیچ نهاد رسمی اعم از وزارت خارجه و سپاه و حتی کمیته پیگیری سرنوشت این چهار دیپلمات، واکنشی به اظهارات و نوشتههای حمید داودآبادی که دال بر شهادت حاج احمدمتوسلیان است، نشان ندادهاند و به نظر میسد فعلاً این تنها اسناد قابل اتکا در ماجرای چهار دیپلمات ایرانی است.
*صبح نو