ماهان شبکه ایرانیان

چرا یادداشت خاتمی و گفتگوی احمدی‌نژاد تکمیل پازل ترامپ است؟

خبرگزاری تسنیم: چندی پیش در گزارشی در خبرگزاری تسنیم استدلال کردیم که راهبرد فشار-مذاکره و پروژه‌ی مهار ایران توسط ترامپ، برای آنکه پیش‌ برود، نیازمند یک جریان داخلی به عنوان تکمیل کننده این پازل است.

در همین راستا گفته شد که گروهی از سیاسیون که دوگانه‌‌ی جنگ-صلح را در کشور مطرح و تاکید می‌کنند که برای جلوگیری از جنگ ترامپ علیه ایران باید به مذاکره با او و واگذاری امتیاز روی آورد، در واقع نقش ترامپیست‌های وطنی را بازی می‌کنند که به پروژه ترامپ کمک می‌کند.

موضوع این است که در حقیقت نبرد و کشمکش بیش از آنکه در بیرون و «میدان» باشد، در اذهان است. در «بازی بزدل» که ترامپ علیه ایران به راه انداخته، مسئله‌ی «محاسبه»‌ای که یک طرف از وضعیت خود و نیز فهمی که از راهبرد مطلوبش در این بازی دارد، تعیین‌کننده‌ترین عنصر است. در حالی که نشانه‌های غیرقابل انکاری از استیصال ترامپ و ناتوانی‌اش در مقابل مقاومت فعال ایران وجود دارد(لینک)، امّا ترامپیست‌های وطنی از او تصویری ارائه می‌کنند که اولاً نشان بدهد که ابتکار عمل به دست اوست و ثانیاً او در صدد تحمیل یک نبرد نظامی به ایران است، بنابراین به عنوان یک جمع‌بندی باید هرچه سریعتر به گفتگو با او نشست و با امتیازدادن، از یک فاجعه بزرگتر جلوگیری کرد!

یادداشت اخیر محمد خاتمی در روزنامه گاردین که شب گذشته (31 تیر 98) منتشر شد و نیز مصاحبه‌ی اخیر محمود احمدی‌نژاد نمونه‌هایی از این تکمیل پروژه ترامپ علیه ایران هستند که در خوش‌بینانه‌ترین حالت از سر ناآگاهی انجام می‌شود؛ هرچند برخی تحلیل‌گران برای آن انگیزه‌ها و ریشه‌هایی غیر از ناآگاهی و عدم درک درست شرایط نیز فهرست می‌کنند.

محمود احمدی‌نژاد در گفتگوی اخیر خود با نیویورک تایمز تاکید می‌کند که ایران باید مستقیم با آمریکا وارد گفتگو شود چرا که ترامپ مرد عمل است و گفتگوی ایران با او می‌تواند مفید باشد!

محمد خاتمی نیز در یادداشت خود تلویحاً از دنیا می‌خواهد که ترامپ را به گفتگو با ایران متقاعد کنند تا از فاجعه‌ی جنگ علیه کشورمان جلوگیری شود! و جالب‌تر اینکه او این پیشنهاد را ذیل پیشنهاد سابق خود درباره گفتگوی تمدن‌ها مطرح می‌کند!

آنچه در هر دوی این اظهارنظرها مشترک است، ارائه یک چهره‌ی منفعل و مستأصل از نظام و ملت ایران، و در برابر آن، روایت یک چهره‌ی خشن و البته قدرقدرت و صاحب ابتکار عمل در طرف آمریکایی است.

محمد خاتمی در یادداشت خود در حالی که ظاهراً بنا دارد مظلومیت ملت ایران را به تصور بکشد، امّا عملاً این مظلومیت را با ذلت جابجا می‌کند به نوعی که هر مخاطبی با خواندن این متن، تصویری غیر از درماندگی از این ملت درک نمی‌کند. امّا در مقابل، ریش و قیچی در دست دولت آمریکاست و اوست که می‌تواند انتخاب کند که با ایران گفتگو کند یا جنگی خانمان‌سوز علیهش به راه بیندازد!

این دو اظهارنظر (خاتمی و احمدی‌نژاد)، عملاً همان تصویری از وضعیت که لازمه پیشروی پروژه ترامپ است را می‌سازد و همان راهبردی که ترامپ و دولت او برای واقع‌نمایی آن می‌‌کوشند، یعنی راهبرد جنگ یا مذاکره را معتبر می‌کند. و بدتر از همه اینکه در موقعیتی صادر می‌شود که علیرغم آنکه ترامپ و دوست انگلیسی‌اش در وضعیت استیصال کامل قرار دارند، موقعیت را وارونه جلوه داده و عملاً صاحب ابتکار عمل را آمریکا و دوستان غربی او معرفی می‌کند.

طی روزها و هفته‌های جاری اتفاقات مهمی در خلیج فارس رخ داده و واکنش‌هایی که آمریکا و غربی‌ها در مقابل آن اتخاذ کرده‌اند، به روشنی گواه آن است که نه تنها آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها راهبرد فشار-مذاکره را عملی نمی‌بینند و برای تحقق آن دچار مشکلات جدی شده‌اند، بلکه برای حل معادلات نیز در انسداد جدی به سر می‌برند.

هم آمریکا -پس از آنکه پیشرفته‌ترین پهپادش را به دست نیروهای ایرانی ساقط شده می‌بیند- و هم انگلیس -بعد ازآنکه با توقیف یک کشتی و اخطار و هشدارهای جدی به کشتی‌های دیگرش خود را تحقیر شده می‌یابد- عملاً دچار سردرگمی در پاسخ شده‌اند، به نحوی که واکنش ترامپ در قبال ساقط شدن پهپادش، تشکر از ایران است برای آنکه هواپیمای با سرنشینش را ساقط نکرده است!

حال ترامپیست‌های وطنی، با ناآگاهی و یا انگیزه‌های دیگر چنان تصویری از ایران و راهبرد ترامپ می‌سازند، که از آن جز تلاش برای تکمیل پروژه‌ی دولت آمریکا برداشت نمی‌شود.

چرا یادداشت خاتمی و گفتگوی احمدی‌نژاد تکمیل پازل ترامپ است؟

یادداشت سلیمی‌نمین درباره مواضع اخیر خاتمی و احمدی‌نژاد؛ کوبیدن بر طبل ترامپیسم چرا؟
عباس سلیمی‌نمین در یادداشت تحلیلی به مواضع اخیر خاتمی و احمدی‌نژاد واکنش نشان داد و آن را کوبیدن بر طبل ترامپیسم علیه ایران توصیف کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، عباس سلیمی‌نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی اختصاصی برای تسنیم نوشت: یکی از پیش‌نیازهای رشد و تعالی بشر حاکمیت صلح بر محیط اوست، امّا آیا دست‌یابی به صلح و آرامش بدون تن دادن طرفین مخاصمات به عدالت ممکن خواهد بود؟ در صورت متفق بودن بر اصل عدل، نخستین گام برای نیل به صلح مقابله با زورگویی و بی‌عدالتی است. این مهم جز از طریق متوجه ساختن افکار عمومی به پایه‌گذاران تبعیض‌ها و زیاده‌خواهی‌ها در سطح جهان دست‌یافتنی نخواهد بود، اما آیا متجاوزان به حقوق ملت‌ها را می‌توان با نصیحت از تعدی به مظلومان و ضعفا بازداشت؟ پاسخ تاریخ به این پرسش بلادرنگ منفی است. همواره زورمندان فزونی‌طلب تصور کرده‌اند که پیچیده‌تر از گذشتگان می‌توانند بدون تن دادن به عدالت، صلح را تحمیل کنند.

بدون تردید هیچ بی‌عدالتی و ظلمی بی‌واکنش نمی‌ماند. تلاش برای بازگرداندن آرامش مجدد به جامعه بشری یا با رفع ظلم و یا تحت فشار قراردادن مظلوم ممکن خواهد بود. اما از آن‌جا که انسان‌ها حتی تحت فشار از رشد بازنمی‌مانند برای درهم‌کوبیدن اعتراض مظلوم واقع‌شدگان هر روز می‌بایست بر شدت فشارها افزود. این روند البته منجر به انفجار علیه تحمیل‌کنندگان صلح غیرعادلانه خواهد شد؛ به همین دلیل برخی به‌درستی صلح و آرامش در سایه شمشیر را از جنگ بدتر می‌دانند، زیرا انفجار ناشی از تداوم ظلم و بی‌عدالتی به کینه و عداوتی خانمان‌برانداز منجر می‌شود که حتی در جنگ‌ها نمی‌توان سراغ آن را گرفت؛ بنابراین صلح در سایه سرکوب مظلوم که به آن" صلح مسلح" نیز گویند هرگز پایدار نخواهد بود. متأسفانه با وجود در پیش رو بودن تجربیات فراوان گذشتگان بیشترین اهتمام به صلح در جهان امروز بر این اساس دنبال می‌شود؛ زیرا علاوه بر ابزار سرکوب، زورمداران با گسترش تجهیزات ارتباط جمعی به ابزارهای تحمیق نیز مسلط شده‌اند. این ابزارهای نوظهور آن‌ها را به کنترل مظلومان امیدوارتر ساخته است.

آن‌چه در این میان زیاده‌خواهان را یاور بوده مدل صلحی است که برخی سیاستمداران بومی مجامع غارت شده عرضه می‌دارند و آن صلح در سایه کرنش یا به رسمیت شناختن قدرت‌های زیاده‌خواه به عنوان کدخدای جهان امروز(یا به تعبیری «گریت پاورز») است؛ چنین صلحی که اساس آن بر پذیرش نابرابری از درون جوامع تحت ستم است البته تشخیص را بر مردم سخت‌تر می‌نماید؛ زیرا در این مدل، این سیاستمداران خوش‌نام دیروز و قدرت‌طلب امروز جامعه خود اویند که آنان را به صلحی نابرابر فرامی‌خوانند. این صلح نیز با از سکه افتادن اعتبار واسطه‌های رجحان‌دهنده منافع خویش بر منافع عمومی ناپایدار می‌شود. آخرین الگوی صلحی که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ترویج شد صلح در سایه مقاومت است.

این الگو هرگز پیروان خود را به پیشتاز بودن در جنگ فرانمی‌خواند، بلکه حتی مقاومت در برابر متجاوزان در چارچوب شیوه‌های عادلانه را پی می‌گیرد. این الگو برای جلوگیری از تحقیر مظلومان و به رسمیت نشناختن ظالم، حتی لعن و نفرین بر زیاده‌خواهان عالم را نوعی مقاومت تعریف می‌کند. این روش ضمن زنده نگه داشتن مقاومت حتی در سخت‌ترین شرایط، مظلومان را با جهت‌گیری دقیق به سمت ابزارهای مشروع مختلف برای مقاومت و ایثار بیشتر سوق می‌دهد، اما هرگز صلح عادلانه را از طریق تمسک جستن به روش‌های ظالمان مجاز نمی‌پندارد. این ویژگی مقاومت را به صورت آشکاری از اقدامات تروریستی( که همان «گریت پاورز»ها منشأ آنند) متمایز می‌سازد.


امروز وزانت الگوی مقاومت در یمن، لبنان، سوریه، عراق، بحرین و عدم توسل به خشونت کور حتی در تنگناهای جدی آن چنان ناظران را مجذوب کرده که برچسب تروریسم زدن بر آن توسط قدرت‌های زیاده‌خواه بسیار دشوار گشته است، به‌عکس تروریسم ترویج شده توسط این قدرت‌ها- در هر قالبی و در هر شکلی که برای بدنام نمودن مقاومت رخ نماید- چون دارای خصوصیات مشترکی است به‌سهولت قابل شناسایی و ارزیابی خواهد بود.

" صلح در سایه مقاومت" ضمن افزایش هزینه زورگویان، هزینه ملت‌ها را برای نیل به حقوق حقه‌شان به‌شدت کاهش می‌دهد و این پیام را به زیاده‌خواهان منعکس می‌سازد که این‌گونه نیست که ظلمی صورت گیرد و سودی عاید آید و عواقب آن به‌سهولت قابل مهار باشد، بلکه این مقاومت ملت‌ها خواهد بود که زیاده‌خواهی را پایان می‌بخشد. طرفداران " صلح در سایه مقاومت" از آن جا که به انجام وظیفه می‌اندیشند کمتر در مسیر افراط و توسل به ابزارهای غیرعادلانه قرار می‌گیرند؛ نه مقهور قدرت ظالم می‌شوند (زیرا در هر شرایطی از مبارزه فاصله نمی‌گیرند و حتی با برائت لفظی از ظالم شأنیت خود پاس می‌دارند) ، نه کینه‌ها در آن‌ها انباشته می‌شود که به اعمال انفجارگونه دست زنند.


آن چه امروز صلح در سایه مقاومت را در کانون توجه ملت‌ها قرار داده است رفع ظلم در چارچوب عدالت برای همگان است. درخشش ویژه الگوی « مقاومت» در این ایام و غرور آفرین بودن آن برای ملت ها، به ویژه ملت ایران، برخی سیاست پیشگان متفاوت اندیش را به فرصت طلبی سوق داده است.


یکی در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز می‌گوید: « همکاری متقابل ایران وآمریکا به نفع صلح، اقتصاد و فرهنگ جهانی خواهد بود.» دیگری در روزنامه گاردین بحث گفت وگوی تمدن ها با آقای ترامپ ؟! را مطرح می سازد. گرچه این دو جریان در ظاهر متفاوتند و یکی به لحاظ کنش سیاسی به میدان می آید و دیگری در پوشش نظری و تئوری، اما چنین رهنمودهایی جز تقویت موقعیت ترامپ حاصلی به بار نخواهد آورد. نژاد پرستان جسور حاکم بر واشنگتن نه مدنیتی برای سایر ملت ها قائلند و نه شأنی برای گفت و گو می شناسند، بنابر این آقایان برای طرح خود راه های دیگری جز تقویت موجود تنفر برانگیزی همچون ترامپ را در پیش گیرند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان