مبارزه با دشمن بیرون و دشمن درون

ائمه (علیهم السلام) به ما فرمودند: همان طوری که با دشمن بیرون می جنگید با دشمن درون هم مبارزه کنید. این روایت در کتاب جهاد نفس به وسیله مرحوم صاحب وسائل و سایر مجامع روایت نویس نقل شده است که فرمودند: «جاهدوا أهواءکم کما تجاهدون أعداءکم»؛همان طوری که با دشمن بیرون می جنگید، با دشمن درون مبارزه کنید.

ائمه (علیهم السلام) به ما فرمودند: همان طوری که با دشمن بیرون می جنگید با دشمن درون هم مبارزه کنید. این روایت در کتاب جهاد نفس به وسیله مرحوم صاحب وسائل و سایر مجامع روایت نویس نقل شده است که فرمودند: «جاهدوا أهواءکم کما تجاهدون أعداءکم»؛همان طوری که با دشمن بیرون می جنگید، با دشمن درون مبارزه کنید.

درباره دشمن بیرون بالأخره انسان باید خودش را حفظ کند. وسایل صیانت از دشمن بیرون گفتند زره است که از آن به جوشن یاد می شود، کلاه­خود و سپر است که اینها وسایل حفظ است. آنچه بیگانه نسبت به انسان رها می کند تیر است. مسئله سَهم یعنی تیر، مسئله مِغفر یعنی کلاه­خود، مسئله جوشن یعنی زره، مسئله سپر، همه اینها در جنگ های بیرون مطرح است. همه اینها را دین درباره جنگ درون هم مطرح کرده است که اگر کسی بخواهد با هوای خود مبارزه کند او احتیاج به سپر دارد، او به مِغفر و کلاه­ خود محتاج است، او به زره محتاج است و دشمن، تیراندازی می کند همه این عناوین در روایات ما هست. این بیان در بسیاری از تعبیرات دینی ما آمده که «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابلیس» گناه و نگاه به نامحرم، تیر سمّی از طرف ابلیس نسبت به آدم است، بالأخره انسان چقدر می تواند تیر را تحمل کند و اینها تمثیل است و نه تعیین؛ این چنین نیست که در بین گناهان فقط نگاه به نامحرم تیر باشد هر گناهی تیر است «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابلیس». ما برای اینکه از این سَهم و از این تیر نجات پیدا کنیم بالأخره باید سپری داشته باشیم به ما گفتند سپهر تهیه کنید «وِقایه» به معنای سپر است، «جُنّه» به معنای سپر است. تقوا که مستحضرید «تاء» جزء کلمه نیست اصل آن «وَقوا» بود از «وقایه» است بعد «واو» تبدیل به «تاء» شده، تقوا ریشه اصلی آن «وقایه» است «سپر» را می گویند «وقایه»، انسانِ باتقوا، سپر به دست است هرگز نمی گذارد تیر دشمن و تیر شیطان به او اصابت کند و اگر گفتند فلان کار، فلان ذکر، فلان عبادت باعث مغفرت است، مغفرت در حقیقت مِغفر است، کلاه خود است این «مِغفر» را از آن جهت مغفر گفتند که سرِ انسان را از آسیب حفظ می کند، اگر گفتند فلان دعا باعث مغفرت است؛ یعنی مثل مِغفَر، مثل کلاه خود که سرِ شما را حفظ می کند. بسیاری از شما این روایت را یا خواندید یا نوشتید که فرمودند: «الصوم جُنّةٌ مِن النار» «جُنّة»؛ یعنی سپر، «مِجَن و جُنّة» یعنی سپر که در نصاب خوانده اید جُنّة یعنی سپر، فرمودند روزه، سپری است از آتش. اینها تمثیل است نه تعیین؛ یعنی در بین عبادات این طور نیست که فقط روزه سپر باشد نماز که ستون دین است آن هم سپر است، حج و عمره هم سپر است. «الصوم جُنّةٌ مِن النار»، صلات هم «جُنّة من النار»، حج و عمره هم «جنّة من النار» اینها می شود سپر. برای زره گفتند این دعای «جوشن کبیر» و «جوشن صغیر» اینها زره است. اسمای الهی را مترنّم شدن، اینها را بر لب داشتن، یک؛ معنا را در ذهن داشتن، دو؛ از خدا خواستن که مظهر این اسامی بشوند، سه؛ با آن مظاهر اصلی در ارتباط باشند، چهار؛ همه اینها جوشن است، زره است، انسان را از خطر حفظ می کند.

غرض آن است که اگر در روایتی که صاحب وسائل و دیگران نقل کردند به ما فرمودند: «جاهدوا أهواءکم کما تجاهدون أعداءکم» راه مبارزه را هم به ما نشان دادند آنچه در دست دشمن است به عنوان تیر معین کردند که «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابلیس»، آنچه وظیفه ماست داشتن جهات دفاعی است که از گزند تیر محفوظ بمانیم، اینها وسیله است و راه خوبی هم است.

مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود: این قرآن برای شما نازل شده است و به دست شما به مردم می رسد، من با شما به وسیله فرشته حرف می زنم، گاهی هم بلاواسطه حرف می زنم؛ ولی با مردم به وسیله شما حرف می زنم تو فرستاده من هستی، ما مرسل الیه هستیم، مخاطب خداییم، خدا با ما حرف زد؛ منتها به وسیله پیکش به نام پیامبر، با پیامبر حرف زد یا بلاواسطه یا به وسیله فرشته وحی که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِک﴾ این یک امر جدّی است ما مخاطب هستیم، خدا با ما حرف زد، برای ما پیام فرستاد، پیغمبر فرستاد، گماشته فرستاد، ما را به حساب آورد با ما حرف زد. خدای سبحان فرمود: من با هیچ کسی حرف نمی زنم مگر اینکه یا بلاواسطه باشد ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً﴾ این سه راه دارد که جمع اینها شاید، اینها مانعةالخلو هستند نه جمع. فرمود من یا با فرستاده، با موجود امکانی حرف می زنم، فرستاده گاهی فرشته است گاهی انسان. خدا با ما سخن گفت، با ما حرف زد، پیامبرش را برای ما فرستاد و ما مخاطب او هستیم و مسئولیم و باید پاسخ بدهیم. بعد به پیامبر فرمود: این حرف هایی را که من گفتم به مردم برسان اینها چند بخش است یک بخش را با محاورات و بنای عقلا و فرهنگ عرفی و لغت و امثال ذلک می فهمند، یک بخش هم به وسیله روایات اهل بیت(علیهم السلام) روشن می شود، یک بخش هم تو برای اینها بیان کن ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ﴾ تو تبیین کن، تو تفسیر کن، تو آشناتر از همه هستی به قرآن، به حرف من، برای اینها بیان کن. بعضی از چیزهاست که ما به هر جا مراجعه کنیم معنایش را نمی فهمیم همان معنای عرفی را می فهمیم. در قرآن کریم ذات اقدس الهی احسان را ستود ﴿إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾ فرمود، به محسنین جزای نیک داد ﴿کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾ و مانند آن، از همه علما سؤال کنید که احسان یعنی چه؟ می فرمایند احسان دو قسم است: یکی «أحسَنَ»؛ یعنی کارِ خوب کرد، یکی «أحسَنَ»؛ یعنی نسبت به دیگری محبت کرد، لطف کرد، مشکل مردم را انجام داد برای احسان که دیگر غیر از این دو معنا که نیست. یک وقت می گوییم «أحسَنَ»؛ یعنی «فعل فعلاً حسنا». یک وقت می گوییم «أحسن» یعنی «أعطی غیره کذا و کذا» نسبت به دیگران محبت کرد. معنای سومی که ما برای «احسان» یاد نداریم؛ اما وقتی از ذات مقدس حضرت سؤال می کنند که «احسان» یعنی چه؟ شما این را به لغت مراجعه کنید حل نمی شود، به عرف مراجعه کنید حل نمی شود، بنای عقلا مراجعه کنید حل نمی شود، این یک معانی لطیفی است بین گوینده و شنونده که او امینِ وحی خداست اینها را می فهمد و به ما می گوید. فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله کأنّک تَراه فإن لم تَکن تَراه فإنّه یراک» احسان دو ویژگی و عنصر اصلی دارد: یکی مشاهده خدا، یا «کأنّ» مشاهده خدا، یکی مراقبت است. فرمود شما بالأخره عبادت می کنید؛ حالا یا به صورت نماز، یا به صورت روزه، یا به صورت حج و عمره، یا به صورت زکات و خمس، یا به صوَر دیگر بالأخره عبادت می کنید همه ما بنده خداییم. فرمود احسان این است که طرزی خدا را عبادت کنید که گویا او را می بینید رو در رو، چهره به چهره دارید با او حرف می زنید او که ﴿لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ﴾ حالا آنکه چهره به چهره ملکوتی هست او علی و اولاد علی است فرمود: «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره»این را می گویند مقام «أنّ»؛ اما ما که به آن مقام نرسیده و نمی رسیم، ما به مقام «کأنّ» می رسیم. فرمود: «أعبد الله کأنّک تراه»؛ مگر مُدارسه ما عبادت نیست، درس گفتن ما، سخن گفتن ما، چیز نوشتن ما عبادت نیست، «فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِیحٌ»عبادت که اختصاصی به نماز و روزه ندارد تبلیغ ما عبادت است، تألیف ما عبادت است، تدریس ما عبادت است، مباحثه ما عبادت است، فرمود طرزی مباحثه کنید، طرزی درس بگویید، طرزی سخنرانی کنید که گویا خدا را می بینید. اگر کسی چهره به چهره معبود خود را ببیند، خالصانه عبادت می کند وقتی خالصانه عبادت کرد پاداش او را هم خالصانه دریافت می کند. اگر این عنصر نصیب کسی نشد لااقل عنصر دیگر به نام «مراقبت» که از برجسته ترین دستورهای اخلاقی ماست نصیب ما می شود فرمود: «فإن لم تکن تراه» اگر طرزی خدا را عبادت کردید که او غایب است نه مشهود و نه مشهور، یک خدای مستوری را عبادت کردید، نه مشهور، این را بدان! «فإن لم تکن تراه فإنّه یراک» بدان که در محضر او هستی، مراقب باش که او تو را می بیند. اگر اوّلی حاصل شد که یقیناً دومی حاصل است، وقتی ما چهره به چهره با کسی داریم سخن می گوییم، هم ما او را می بینیم هم او ما را می بیند، اگر نشد ما با او چهره به چهره سخن بگوییم فرمود مراقب باش تو اگر نبینی، او می بیند ﴿لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾ این در سوره مبارکه «حج» است فرمود بعضی ها چشم باطنشان نابیناست؛ ولی ذات اقدس الهی که ﴿بِکلِّ شَی ءٍ بَصیرٌ﴾ است ﴿لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ﴾ اگر این دو قضیه را شما بخواهید در منطق، جهت بدهید، چون قضیه یک موضوع دارد، یک محمول دارد، یک جهت هم دارد می گویید «زیدٌ قائم بالامکان»، «زیدٌ ناطق بالضروره» قضیه بالأخره جهت می خواهد ﴿لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ﴾ بالضروره، ﴿وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ﴾ بالضروره، اینها قضایای ممکنه که نیست، قضایای مطلقه که نیست، قضایای ضروریه است. ابدا خدا را چشم ادراک نمی کند یک، حتماً خدا همه چشم ها و صاحبان چشم را می بیند دو، این می شود ضرورت. فرمود: «فإن لم تَکن تَراه فإنّه یراک»؛ آن وقت اگر ما به این عنصر مراقبت برسیم که بالأخره هم عالَم مظهر اوست، هم آدم محضر اوست، آن وقت خیلی مواظب حرف های خودمان هستیم، رفتار خودمان هستیم. مقداری که با اخلاص رفتار کنیم مَزه عبادت را می چشیم وقتی مزه عبادت را چشیدیم حاضر نیستیم این عبادت خوشمزه را به چیز دیگر مشوب و مخلوط کنیم، فرمود این معنا هست، فرمود شما برو رکوع، بگو «سبحان ربّی العظیم و بحمده» من می گویم «سَمِع الله» شما از طرف من بگو، خدا شنید، شما مگر نرفتی رکوع، مگر مرا حمد نکردی، من هم به شما اعلام می کنم من شنیدم، شنیدم یعنی پذیرفتم، این خداست! خب این دیگر به ما اجازه نمی دهد که بیراهه برویم یا راه کسی را ببندیم این خدا، این نظام را، این ملت را، این مملکت را یقیناً حفظ کرد و یقیناً حفظ می کند. بنابراین ما اگر از دشمن درونی مان نجات پیدا کنیم به تعبیر دیگران:

   گر شود دشمن درونی نیست٭٭٭ باکی از دشمن برونی نیست

او حافظ ماست، فرمود من شما را یاری می کنم الآن می بینید لحظه ای اینها رفتند بیراهه بروند این دو ابرقدرت الآن رو در روی هم قرار گرفتند، چه کسی اینها را قرار داد. غرض این است که اگر ما با ذات اقدس الهی درست رفتار کنیم او هرگز ما را رها نمی کند. یکی از دعاهایی که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) زیاد تکرار می کرد این بود که می گفت: «إلهی لا تَکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا» خدایا لحظه ای مرا به حال خودِ من وامگذار! خب اگر خدای سبحان کسی را به حال خودش وا نگذاشت خودش وکالت او را، ولایت او را، تدبیر و سرپرستی او را به عهده گرفت از هر خطری هم او را حفظ می کند.

بنابراین تنها مشکل ما همین مشکل توحیدی است یک شرک رقیقی در بسیاری از کارهای ما هست شما این آیه را ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾ فرمود مشرکین که حسابشان جداست مؤمنین دو قسم هستند اکثری مؤمنین یک شرک رقیقی دارند ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾ روایتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید از امام(سلام الله علیه) سؤال می کنند چطور مؤمن، مشرک می شود؟ فرمود اینکه می گویند: «لولا فلان لهلکتُ» اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمی شد، عرض کردند پس چه چیزی بگوییم؟ فرمود بگویید خدا را شکر می کنم که به وسیله فلان کس، مشکل ما را حل کرد، نه اینکه اول خدا دوم فلان شخص یا «لولا فلان لهلکتُ» مگر در برابر خدا کسی هست که مشکل ما را حل کند در برابر خدا کسی هست که خطر را از ما رفع کند؟! این نیست، بنابراین اگر ما با ایمان باشیم آن شرک رقیق را مواظب باشیم که در حریم زندگی ما راه پیدا نکند مؤمن باشیم ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ باشیم هیچ خطری ما را تهدید نمی کند نه دشمن درون و نه دشمن بیرون.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان