چکیده
شواهد متعددی هست که پیروان محمد بن عبدالوهاب به وهابیون و مسلکشان به وهابیت شناخته می شود و حتی بزرگانشان از منتسب بودن به وهابیت ابائی نداشته اند اما اخیرا برخی با توجیه های مختلف از انتساب خودشان به وهابیت و وهابی بودن فرار می کنند و سعی می کنند خود را پیرو خالص سنت پیامبر معرفی کنند. اما علت این چرخش چیست؟ در نوشتار ذیل به شواهد متعدد اعتراف خودشان به وهابی بودن و همچنین علت این چرخش پرداخته شده است
1- اعتراف پیروان نجد به وهابی بودن
پیروان عقاید محمد بن عبدالوهاب در ابتدای عملکرد خود به این اسم(وهابیت) در نامه نگاری های خود و فتاوایی که صادر می کردنند افتخار زیادی می کردنند
محمد بن عبداللطیف که یکی از بزرگان وهابیت است در طی نامه ای که به مردم یمن می نویسد: وصار بعض الناس یسمع بنا معاشر الوهابیة، ولا یعرف حقیقة ما نحن علیه، وینسب إلینا، ویضیف إلی دیننا ما لا ندعو إلیه. ترجمه: بعضی از مردم چیزهایی در مورد ما که وهابی هستیم بیان می کنند که حقیقتا آنچه که ما بهان اعتقاد داریم و انچه که ببیان مینیم آن چیزی نیست که مردم آن چیز ها را به ما نسبت می دهند.
محل تامل در نامه ایشان اینجاست که بدون هیچ نگرانی و ناراحتی بصراحت عبارت « یسمع بنا معاشر الوهابیة » بکار می برد و هیچ نوع استنکاری از کلمه وهابی نمی بیند.
همچنین، شخصیت هایی که تابع عقیده نجد و محمد بن عبدالوهاب بوده اند هنگامی که در صدد نقد مخالفین خود و دفاع از محمد بن عبدالوهاب بودند برای ردود خود از نام وهابی استفاده می کردند؛ لذا می بینم عبدالله القصیمی که فرستاده وهابی ها به مصر بوده؛ کتابی در رد یکی از علمای مصر می نویسد و عنوان آن را «الفصل الحاسم بین الوهابیین و مخالفیهم» می نویسد که در آن کتاب عبدالله القصیمی به دفاع از عقیده نجد پرداخته است.
رشید رضا عالم سوری که تابع فکر نجد بوده زمانی که در مصر ساکن می شود و مشاهده می کند که چگونه مسلمین علیه این نوع تفکر موضع گیری می کنند اقدام به نوشتن رساله ای بنام «الوهابیون و الحجاز» برای دفاع از این تفکر می نویسد؛
حتی گاهی هم مشاهده می شود که پیروان نجد برای خود مذهبی غیر از چهار مذاهب اهل سنت قائل هستندکه از جمله مهم ترین کتاب در این زمنه جهت بیان این موضوع؛ کتاب « حقیقه المذهب الوهابی » است که توسط یکی از پیروان عقیده نجد بنام سلیمان بن صالح الدخیل است.
شاهد بعدی استفتائی است که از بن باز مفتی عربستان پرسیده می شود: مردم به علمای عربستان و تابعین عقیده نجد وهابی می گویندآیا به چنین لقبی شما راضی هستید؟ ایشان در پاسخ می نویسد:« هذا لقب مشهور لعماء التوحید علماء نجد،ینسبونهم الی الشیخ محمد بن عبدالوهاب. فهو لقب معروف شریف و لیس بمستنکر » این لقب مشهوری است که به علماء نجد و افرادی که به محمد بن عبدالوهاب منسوب هستند اطلاق می شود و این لقبی معروف و شریفی است که ازآن نمی توان دوری کرد.
2- اطلاق کلمه وهابیت توسط منتقدین
همچنین علمای مسلمین که منتقد و مخالفین افکار محمدبن عبدالوهاب هستند در کتاب هایی که در نقد این تفکر به نگارش درمی آوردند؛ از عنوان «الوهابیه» استفاده می کردند و جالب اینکه بیشتر کتابهای که در آن زمان یعنی در زمان شروع این حرکت نوشت شده با عنوان «الرد علی الوهابیه» نوشته شده است که نشان می دهد چنین اسم و لقبی در آن زمان بر پیروان این نوع تفکر گفته می شد؛ از جمله کتابی که می توان آن را از اولین کتابهای رد بر وهابی ها به حساب آورد کتاب «الصواعق الالهیه فی الدر علی الوهابیه» که برادر محمد بن بعدالوهاب و قاضی شهر بنام شیخ سلیمان بن عبدالوهاب به رشته تحریر در آمد؛ همچنین رساله «الرد علی الوهابیه» که الشیخ محمد صالح ابن ابراهیم الزمزمی المکی نوشته و شیخ یوسف الامیر الاصنعانی رساله بنام «القول المبین فی ادخاص حجج الوهابیین» در نقد این تفکر نوشته شد و هزاران رد و نقد هایی که بر عقاید و پیروان ان تفکر توسط علمای مسلمین نوشته شده که مخاطبین کتاب خود را؛ که همان پیروان نجد هستند را با نام «الوهابیه» خطاب قرار داده بودند.
3- اطلاق کلمه الوهابیه توسط مستشرقان و مورخان
از جمله قرائنی که نشان می دهد چنین اسمی از همان ابتدای شروع این فرقه برآنها اطلاق می شده است، استعمال این کلمه توسط تاریخدانان بوده است ، که می بینیم جبرتی برای بیان حوادث آن زمان ها بر آنان اسم «الوهابیه» استفاده می کند؛ همچنین ایوب صبری پاشا که از فرماندهان عثمانی درزمان شروع حرکت نجدیه بوده است عنوان کتاب خود را «تاریخ الوهابیین» قرار می دهد و به جنایات و کشتار پیروان نجد می پردازد.؛ مستشریقین هم چنین نگاهی به این حرکت داشته اند و کتابهایی که در مورد این نوع تفکر نوشته اند از این لفظ برای آنان استفاده کرده اند همانند لوئیس دکورانسی کتابی بانام «الوهابیون تاریخ ما أهمله التاریخ» نوشته که در آن به جنایات این جریان پرداخته است.
در نتیجه:
1.خود تابعین عقیده نجدیه و پیروان محمد بن عبدالوهاب در نامه های خود اسم وهابی را به خود اختصاص داده بودند؛
2.علمای سعودی به چنین اسمی در زمان بن باز و افراد دیگرافتخار می کردنند؛
3.علمایی که در ابتدای شروع حرکت عقیده نجد برای رد کردن اعتقادات آنان در کتابهای خود به انان از لفظ وهابی استفاده می کردند؛
4.مورخین و مستشرقین تفکرات عقیده نجد را به عنوان وهابی مشناختند.
علت فراری شدن تابعین عقیده نجد از لقب وهابی
حال که با دلائل و قرائن تاریخی و کتابهای وهابیان روشن شد که به تابعین عقیده محمد بن عبدالوهاب؛ وهابی گفته می شود و به هیچ عنوان دیده نشده که این افرادبرای خود لقبی به عنوان سلفی یا موحد قرار داده اند، پس باید دید که این فرقه ضاله در ابتدای کارخود چه جنایاتی بر سر مردم مسلمان آورده اند که حتی پیروان خود در این روز گار حاضر به پذیرش اسم وهابی برای خود نیستند؛ بطوریکه که اگر به یک نفر از آنان گفته شود وهابی بسرعت واکنش نشان می هد و این نوع لقب داد به خود را در حکم سب و ناسزا تلقی می کند؛
این نوع فرار تابعین عقیده نجد از لقب وهابی در واقع حکایت از یک سری رفتارهایی جنایتکارنه ای دارد که محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود و همچنین تابعین آنان بر مذاهب اسلامی آورده اند که در ذیل به چند نمونه از این جنایات اشاره خواهیم کرد؛ در ابتدا به جنایات تابعین عقیده نجد بر اهل سنت را باین خواهیم کرد چرا که می خواهیم بیان بکینم که عقیده نجد نه کاری به اهل سنت دارد ونه شیعه بلکه دشمنی با اسلام عزیز دارد؛ و برای سرپوش نهاد ن بر عقاید خود از مطالب فقهی اهل سنت استفاده نموده است.
جنایاتی که پیروان محمد بن عبدالوهاب مرتکب شده اند بدین شرح است:
1.جنایات وهابی ها در عیینه
محمد بن عبدالوهاب و پیروان او، عثمان بن معمر حاکم عُیینِه را متهم به شرک و کفر کردند و وی را در سال 1163 هجری قمری، هنگام ادای نماز جمعه، ترور کردند و به قتل رساندند. لشگر سعودی ـ وهابی در سال 1163 هجری قمری به دستور محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب به شهر عُیینِه یورش برد و آن را تخریب کرد. وهابی ها هنگامی که واردشهر شدند،تمام ساختمان های شهر را ویران ساختند. چاه های آب را پر کردند.درختان را آتش زدند و به ناموس مسلمانان تجاوز کردند. شکم های زنان حامله را دریدند و دستان کودکان بی گناه را بریدند و تمامی زنان و کودکان را در آتش سوزاندند. چهارپایان را به سرقت بردند و هر آنچه در خانه ها بود، به یغما بردند و تمامی مردان شهر را به قتل رساندند. شهر عُیینِه از سال 1163 هجری قمری که مورد هجوم وهابیان قرار گرفت تا به امروز به صورت یک شهر مخروبه است
2.جنایات وهابیت بر احساء
در پاییز 1793 میلادی قوای سعودی- وهابی در تهاجم به احساء و اشغال آن نیز مرتکب جنایات متعددی شدند. نیروهای وهابی در مسیر راه، اموال مسلمانان را غارت کردند و هر کس قصد مقاومت در برابر آنان را داشت، با بی رحمی تمام کشته می شد. نخلستان ها نیز از تهاجم وهابیان در امان نماند و به طور کامل نابود شد.
ابن بشر درباره حمله مجدد وهابیان به احساء در سال 1796 میلادی و جنایات آنان می نویسد: براثر تیراندازی وهابی ها بسیاری از زنان حامله سقط جنین کردند. بعد از اشغال احساء، امیر نجد وارد شهر شد و در طول اقامت چند ماهه خود در احساء، هرکسی را که اراده می کرد، به قتل می رساند. برخی را از احساء اخراج کرد و عده ای را به زندان انداخت. اموال زیادی از اهالی احساء گرفت. بسیاری از خانه ها و محله ها را تخریب و اهالی احساء را مجبور به پرداخت جرائم و مالیات های سنگینی کرد(ابن بشر نجدی حنبلی، عنوان المجد فی تاریخ النجد)
3- تکفیر و مشرک خواندن مسلمین
از جمله رویکردهای تندروانه و افراطی و در عین حال نادرستی که پیروان فرقهوهابیت در پیش گرفتند تکفیر و مشرک خواندن دیگر مسلمانان به بهانه های واهی بوده است. از جمله این موارد توسل است که این ها بر خلاف رویه دیگر مسلمین و نه تنها شیعیان، به شدت آن را رد کرده و آن را مساوی با کفرو شرک می دانند.
از بن باز سوال شده از بن باز که اگر کسی به اموات توسل بکند و یا طلب استغاثه نماید حکمش چیست؟
وی جواب داده است که: أما سؤال الأموات والاستغاثة بالأموات والنذر للأموات فشرک أکبر، هذا عمل الجاهلیة، عمل قریش فی جاهلیتها وعمل غیرهم من الکفرة، سؤال الأموات وأصحاب القبور والاستغاثة بهم والاستعانة بهم هذا الشرک الأکبر، هذا عبادة غیر الله التی قال فیها جل وعلا: وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا [الجن:18]
ترجمه: درخواست و استغاثه به اموات و نذر برای انان شرک اکبر است؛ و این عمل از جاهلیت است , چنین کارهایی را قریش در زمان جاهل انجام می داده اند لذا بر این اساس کاری فوق الذکر تمام شرک هستند و فرد از از دایره اسلام خارج می کند.
حال می خواهیم ببینیم نقطه نظر علمای اهل سنت بر اساس چهار فرقه آنها در مورد توسل چیست؟
سبکی شافعی که معاصر ابن تیمیه بوده است در باره توسل می گوید:
إعلم: أنه یجوز ویحسن التوسل، والاستغاثة، والتشفع بالنبی صلی الله علیه وآله وسلم إلی ربه سبحانه وتعالی.
وجواز ذلک وحسنه من الأمور المعلومة لکل ذی دین، المعروفة من فعل الأنبیاء والمرسلین، وسیر السلف الصالحین، والعلماء والعوام من المسلمین. ولم ینکر أحد ذلک من أهل الأدیان، ولا سمع به فی زمن من الأزمان، حتی جاء ابن تیمیة، فتکلم فی ذلک بکلام یلبس فیه علی الضعفاء الأغمار، وابتدع ما لم یسبق إلیه فی سائر الأعصار.
بدان که توسل و استغاثه و تشفیع به پیامبر جایز است و این نوع عمل از بهترین کارهایی است که هر دینداری باید ان را انجام بدهد؛ و بدان که چنین کاری از جمله کارهایی بوده که انبیا و مرسلین و سلف صالح و علما و عوام مسلمین آنها را انجام می دادند.. و هیچ کسی چنین کاری را انکار نکرده است تا اینکه ابن تیمیه در توسل یک سری مطالبی را گفت که با این گفته هاش افراد ضعیف را فریب می داد و از توسل کردن منع می کرد که این کار ابن تیمیه بدعتی بود که قبل آن کسی چنین کاری را نکرده بود.
حال سوالی که ما از وهابیان و معتقدین به عقیده نجد داریم این است که
1- یک آیه واضح الدله بیاورید که توسل به مردگان شرک است و توسل به احیاء شرک نیست؟
2- روایتی صحیح السندی بیاورید که در آن از رسول الله نقل شده باشد که توسل به مرده ها شرک است؟
3- اگر شما از اهل سنت هستید بر اساس این فتوای لازم می آید بزرگترین عالم معاصر ابن تیمیه تقی الدین سبکی است را مشرک و خارج از ملت بدانید؟
آیا زمان آن نرسیده است که دست از مشرک خواندن مسلمین بردارید و این همه با اسلام عزیز دشمنی نداشته باشد
4- اتهام های عجیب به علما و بزرگان
هئیت افتاء وهابیت که خود را سردمدار تابعین عقیده نجد می دانند برای پیشبرد اهداف خود حاضر هستند به بزرگترین علمای خود هم انتساب بدعت بدهند؛ از جمله این دروغ های شاخ دار جوابی است که در مورد سوالی که از آنان در موضوع تلقین میت می شود؛ داده شده است:
اینان می نویسد که تلقین میت بدعت است و بدعت از ضلالت است و ضلالت در جهنم می باشد
یعنی هر کسی که قائل به تلقین میت باشد در واقع جهنمی است. متن فتوای این ها این است:
الصحیح من قولی العلماء فی التلقین بعد الموت أنه غیر مشروع، بل بدعة، وکل بدعة ضلالة(فتاوی اللجنة الدائمة - المجموعة الأولی؛ ج8؛ ص 339)
جالب اینکه وقتی به کتاب های فقهی اهل سنت مراجعه بکنیم می بینیم فقیه بزرگ آنان بنام محی الدین النووی در کتاب الاذکار خودش ادعای اجماع کرده است که تلقین جایز است وبلکه مستحب هم می باشد
"وأما تلقینُ المیت بعد الدفن فقد قال جماعة کثیرون من أصحابنا باستحبابه، وممّن نصَّ علی استحبابه: القاضی حسین فی تعلیقه، وصاحبه أبو سعد المتولی فی کتابه " التتمة "، والشیخ الإِمام الزاهد أبو الفتح نصر بن إبراهیم بن نصر المقدسی، والإِمام أبو القاسم الرافعی وغیرهم، ونقله القاضی حسین عن الأصحاب" (الأذکار النوویة للإمام النووی (1/ 225)
ترجمه: و اما تلقین میت بنا بر نظر بیشتر علماء اهل سنت جایز و مستحب است همانطوری که بر این نظر افرادی ازقبیل:
1.القاضی حسین در التعلیقه 2.ابو سعد المتولی در التتمه 3.ابو الفتح نصر بن ابراهیم بن نصر المقدسی 4. الرافعی، بر این امر تائیداتی داشته اند.
حال چند سوال از پیروان عقیده نجد داریم که منتظر پاسخ انان هم هستیم:
سوال اول : اینکه ادعای اجماع بر بدعت بودن تلقین میت می کنند چه شاهد و مستنداتی دارید؟
سوال دوم: بر اساس فتوای شما محی الدین نووی بدعت گذار و در ضلالت است؟ پس شما چه از چه کسانی پیروی می کنید؟
سوم سوم: آیا وقت ان نرسیده است که دست از عقاید کج خود بردارید و به صراط مستقیم بپیوندید؟
نتیجه گیری
می بینیم که عملکرد پیروان وهابیت در طول حیات کوتاه این تفکر، و جنایات و لغزش های علمی و عملی بزرگی که مرتکب شده اند باعث شده است که امروزه، پیروانشان کارنامه روشن و قابل دفاعی پیش روی خود نداشته باشند و نتوانند از عهده توجیه ان چه که در گذشته مرتکب شده اند برآیند. لذا ساده راه را برگزیده و به طور کلی صورت مساله را پاک می کنند و به جای اینکه مسئولیت این جنایات و لغزش ها را قبول کنند خود را پشت عنوان اهل سنت پنهان می کنند تا بدین وسیله اندکی از سنگینی این بار رسوایی شانه خالی کنند.