ماهان شبکه ایرانیان

سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر/۱۱

روزنامچه فجر ۳؛ حال خوب روز سوم، با دو فیلم حماسی

در روز سوم دو فیلم حماسی توانستند جشنواره را سر حال بیاورند؛ «روز صفر» در خصوص دستگیری عبدالمالک ریگی و «آبادان یازده ۶۰» دربارۀ نقش رادیو نفت آبادان در نجات شهر از دست بعثی‌ها.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ویژه‌نامه جشنواره فجر 38 - / سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از 12 بهمن ماه بدون برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سال‌های گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه را بر فیلم‌های در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلم‌های اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود.

****

روزنامچه فجر - شماره سه

نویسنده: امیر اهوارکی

  بعد از دو روز بی‌خاصیت، بالاخره در روز سوم دو فیلم حماسی توانستند جشنواره را سر حال بیاورند؛ روز صفر در خصوص دستگیری عبدالمالک ریگی و «آبادان یازده 60» که دربارۀ نقش کارکنان رادیو نفت آبادان در نجات شهر از دست بعثی‌ها است.

   

فیلم‌های نمایش‌یافته در روز سوم در سالن رسانه‌ها (سینما ملت) :

روز صفر/ سعید ملکان

ابر، بارانش گرفته/ مجید برزگر

آبادان یازده 60/ مهرداد خوشبخت

جایی برای فرشته‌ها نیست (مستند) / سام کلانتری

امتحان (کوتاه) / سونیا حداد

«ریگی»

نام فیلم: روز صفر

کارگردان: سعید ملکان

ارزیابی: (متوسط)

 خلاصه داستان: ماجرای دستگیری عبدالمالک ریگی (ساعد سهیلی) به دست یک مأمور وزارت اطلاعات (امیر جدیدی).

فیلم روز صفر، نخستین ساختۀ سعید ملکان است که قبل از این، فقط در عرصه‌های گریم و تهیه کنندگی فعال بود. ملکان در سال 1358 در تهران به دنیا آمد و از سال 1378 کار خود را آغاز کرد و در بیست سال اخیر، طراحی گریم 64 فیلم را بر عهده گرفت. از سال 1391 به عرصۀ تهیه کنندگی وارد شده و تاکنون 13 فیلم را به ثمر رسانده است. در عرصۀ فیلمنامه نویسی، دومین کار اوست که مانند فیلم قبلی‌اش تختی (1397) در معیت بهرام توکلی بوده است.

فیلم روز صفر، زندگی یک مأمور بی‌نام وزرات اطلاعات (امیر جدیدی) است که زندگی‌اش را وقف دستگیری عبدالمالک ریگی (ساعد سهیلی) و خنثی کردن فعالیت‌های تروریستی او کرده است. گروه جند الله قصد دارند در یک عملیات به نام روز صفر، چند نقطه از ایران را به طور همزمان منفجر کنند. برای این کار، حتی از انفجارهای انتحاری که توسط برخی نوجوانان انجام دهند، ابا ندارند.

فیلم در واقع، یک تریلر سیاسی ـ امنیتی است که ریتم تند دارد و مخاطب را تا پایان همراه می‌کند و یک حس زیبای وطن‌پرستی را به کام او می‌نشاند. بازی امیر جدیدی در فیلم بسیار چشمگیر و تماشایی از کار در آمده است. شخصیت این مأمور در واقع، ادغام‌شدۀ چند شخصیت است. بنابراین می‌بینیم که او به عملیات‌های فرعی نیز شخصاً وارد می‌شود، مانند خنثی‌سازی جلیقۀ انفجاری که به یک نوجوان انتحاری (مهدی قربانی) بسته شده است.

ضعف فیلم که متأسفانه رتبۀ آن را تنزل داده، انتخاب نادرست ساعد سهیلی برای ایفای نقش عبدالمالک ریگی است. این بازیگر اصلاً مناسب این نقش نیست. مسئله آنقدر واضح است که حتی مخاطبان نابلد نیز آن را در ناخودآگاهشان احساس می‌کنند. ساعد سهیلی نتوانسته نقش ریگی را به‌درستی بازی کند. در حالی که در فیلم شبی که ماه کامل شد (1397) یک بازیگر گمنام به نام آرمین رحیمیان، به خوبی از ایفای این نقش برآمد و حتی نامزد سیمرغ بهترین بازیگر نقش دوم مرد شد. جایزه‌ای که در نهایت به علی نصیریان (مسخره‌باز) اهدا شد.

اینکه شکل‌گیری گروهک جند الله و ماجرای عبدالمالک ریگی، در دو سال متوالی در سینمای ایران به پردۀ نمایش برسد، حاصل حضور یکی از مأموران وزرات اطلاعات است که در تیتراژ فیلم‌ها از او با نام «مرتضی اصفهانی» یاد می‌شود.

فیلم روز صفر مطابق آنچه در تیتراژ آمده، با سرمایۀ سعید ملکان و تهیه کنندگی او به سرانجام رسیده است. آقای ملکان در کنفرانس خبری علن کرد که بنیاد فارابی در زمان پیش‌تولید، از حمایت فیلم عقب نشست و او ناچار شد از چند نفر از دوستانش سرمایه را تأمین کند.

 ********

«اوتانازی یا کاهن بعل»

نام فیلم: ابر، بارانش گرفته
کارگردان: مجید برزگر

ارزیابی: (بی‌ارزش)

خلاصه داستان: سارا امینی (نازنین احمدی) پرستاری است که گاهی بیماران را خلاص می‌کند...

این فیلم، چهارمین ساختۀ مجید برزگر است، یکی از فیلمسازان گروه هنر و تجربه که فیلمنامه‌هایش را خودش می‌نویسد و در عرصۀ تهیه کنندگی نیز فعال است. مهمترین ساختۀ او پرویز (1391)، توسط هیئت انتخاب جشنواره فجر، انتخاب نشد اما در محافل روشنفکری مورد تحسین قرار گرفت.

 مشخصۀ تکنیکی در آثار جناب برزگر، ریتم کند آنها و حرکت آهستۀ دوربین است. به این سبب، بسیاری از تماشاگران در کاخ جشنواره، عطای فیلم را به لقایش بخشیدند و به تدریج از سالن خارج شدند. اما مشخصۀ دوم جناب برزگر استفاده، بیان‌های نمادین اوست. مانند دو فیلم قبلی او، پرویز (1391) و یک شهروند کاملاً معمولی (1394). فیلم اخیر به همین سبب، همچنان در محاق توقیف است. (برای یادآوریِ نمادهای فیلم، نگا. یادداشت‌های روزانه امیر اهوارکی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، یادداشت‌های روز دوم)

به نظرم رسید که فیلم ابر...، از فیلم عسل (2013) اقتباس کرده است (Honey\ Valeria Golino). در این فیلم که محصول ایتالیا و فرانسه است، یک زن به نام ایرنه بیماران را به طریق اتانازی به سرای باقی می‌فرستد. جناب برزگر در کنفرانس خبری رسماً اعلام کرد که این فیلم را اصلاً ندیده و نمی‌شناسند. اما آرش خوانساریان همکار فیلمنامه‌نویس برزگر، خبر داد که بعد از نگارش فیلمنامه، فیلم عسل را تماشا کرده است. اما از اینکه بعداً ویرایشی به این سبب در فیلمنامه صورت گرفته یا نه، صحبتی نشد.

موضوع اتانازی در اخلاق پزشکی، مطرح است. برخی کشورهای اروپایی با آن موافق هستند اما در ایران به حکم شریعت متعالی اسلام، معادل با قتل است. اما متأسفانه منظر کارگردان به این موضوع، همدلانه است. در نیمۀ اول فیلم می‌بینیم که قهرمان فیلم یعنی سارا (نازنین احمدی) دو بیمار را در هنگام پرستاری، با تزریق مواد سمی به دنیای دیگر می‌فرستد: اول یک پیرمرد را به درخواست خود پیرمرد، و سپس یک جوان 20 سالۀ قطع نخاع شده را به تشخیص خودش برای آسوده شدنِ او از درد.

واضح است که جناب برزگر، به جهان باقی اعتقاد ندارد و خلاصی از درد در این دنیا را، موجب خلاصی همیشگی و رسیدن به نیستی و آسودگی می‌داند. در حالیکه طبق مقدسات ادیان ابراهیمی، دردهای آن جهانی بسیار شدیدتر و پایدارتر از این جهان گذرا هستند. چون روح است که حس می‌کند و درد می‌کشد، نه جسم. با نابودی جسم و جسد، روح همچنان باقی است. عذاب قبر (برزخ)، در واقع به سبب درد کشیدن‌های روح است. کسانی که با ارواح مردگان ارتباط گرفته‌اند نمونه‌هایی از این موارد را بازگو کرده‌اند.

درست از نیمۀ دومِ این فیلم 105 دقیقه‌ای، سارا به پرستاری از یک بیمار در شمال کشور مأمور می‌شود؛ یک پیرمردِ مرگ مغزی که فرزندانش در آرزوی معجزه هستند. و این معجزه، سرانجام رخ می‌دهد. نیروی ماورایی که مسبب این معجزه شده، یک مجسمه است که در ابتدای فیلم، شبکۀ خبر تلویزیون از آن گزارش داده بود. منطقه‌ای در شمال که مردم برای دیدن و شفا گرفتن به آنجا مراجعه می‌کنند.

جالب توجه است که روشنفکران با نفی خدا و دین، در واقع بت را به جای آن می‌نشانند. بت‌های روزگار ما، عمدتاً همین روشنفکران و سلبریتی‌هایی هستند که تقدیس می‌شوند. سخنان آنها همچون مقدسات تلقی گردیده، مورد چون و چرا قرار نمی‌گیرد. (مثلاً به سخنان همایون غنی‌زاده در حمایت از رخشان بنی‌اعتماد در روزهای منتهی به جشنواره دقت کنید که چطور این افراد حاضرند با بولدوزر از روی مخالفان با احکام این خانم، رد شوند). اما حالا در فیلم ابر...، عملاً یک مجسمه است که در فیلم تقدیس می‌شود! جناب کارگردان، موضوع را چندان گل‌درشت نکرده و راه فرار و انکار را باز گذاشته است.

اگر آحاب در رمان موبی دیک/ هرمان ملویل (1851) به دنبال نهنگ سفید بود، این فیلم با چند ارجاع به پلنگ صورتی، در نهایت یک «نهنگ صورتی» به مخاطب نشان می‌دهد تا او را به معجزۀ بت بزرگ آشنا کند. می‌گویند بت بعل در بابل، معجزه هم می‌کرده است. خوشبختانه حضرت دانیال (ع)، شگردهای کاهنان بعل را علن کرد (نگا. صحیفۀ دانیال، باب 14، کتاب‌های قانونی ثانی). حالا مردی باید که همچون حضرت ابراهیم این بت‌های بعلِ زمانۀ ما را بشکند. ان شاء الله که این وعدۀ قدیم، در زمان ما رخ دهد تا ما نیز در این کار نصیبی ببریم.

 ********

«رادیو ملی نفت آبادان»

نام فیلم: آبادان یازده 60

کارگردان: مهرداد خوشبخت

ارزیابی: (خوب)

خلاصه داستان: چگونه رادیو نفت آبادان باعث نجات شهر از دست بعثی‌ها شد.

فیلم آبادان، چهارمین ساختۀ مهرداد خوشبخت است. فیلم قبلی او به نام عقاب صحرا (1391) یکی از وقایعِ صدر اسلام را روایت می‌کرد. جناب کارگردان، متولد 1348 در آبادان است و انگیزۀ کافی برای ساخت فیلمی در مورد مقاومت مردم این شهر در خود داشته و انصافاً هم از عهده برآمده است. علتش این است که خود او آن شرایط و زمانه را درک کرده است. این فیلم کم‌هزینه که محصول سازمان اوج است، مخاطب را به زیبایی با خود همراه می‌کند. باید به مهرداد خوشبخت و سازمان اوج برای ساخت این اثر حماسی تبریک گفت. ساخت حماسه، جزو دشوارترین کارها در سینما است که فقط از عهدۀ معدود افرادی مانند حاتمی‌کیا برمی‌آید.

فیلم آبادان... مانند یک قالی زیبای ابریشمی، پر از جزئیات و نقش و نگار است. صدها ارجاع تاریخی در فیلم وجود دارند که یکی از آنها شخصیت غلامرضا رهبر است که در عملیات کربلای 5 مفقود الاثر شد. بنده از مقالات سید مرتضی آوینی نام این شهید را شنیده بودم. او در مقالۀ «واقعیت در سینمای مستند» از غلامرضا رهبر به عنوان کسی یاد کرده است که «نامش در تاریخ ما جاودان خواهد ماند» (آینۀ جادو، ج 3). و در مقالۀ «یک تجربۀ ماندگار» که به سفارش ماهنامۀ فیلم نوشته شده، توضیحات جالب توجهی در خصوص شهید رهبر داده است که بنده سخن خود را با آن به پایان می‌برم. فیلم آبادان... به توصیفات شهید آوینی معنا داده و آن را تصدیق کرده است.

سید مرتضی آوینی در مقالۀ «یک تجربۀ ماندگار» که دربارۀ چگونگیِ ساخت روایت فتح نوشته، از گروه‌های دیگری که همزمان در دوران جنگ تحمیلی کارهای خبری یا تصویری می‌کردند، نام برده و چنین نوشته است:

در عملیات ثامن ‌الائمه(ع) فیلمبرداری به نام سگوندی که گویا از کارمندان تلویزیون مرکز اهواز بود به شهادت رسید. فهمیدیم که گروه‌های فیلمبرداری دیگری نیز در جنگ حضور دارند که نتایج کارشان احتمالا در تلویزیون‌های محلی پخش می‌شود. گویا شهید بزرگوار غلامرضا رهبر ــ که بر گردن همه مردم ایران حقی انکار ناپذیر دارند ــ نخست وابسته به یکی از همین گروه‌ها بود.

شهید غلامرضا رهبر تنها گزارشگری بود که در هر عملیات حضور داشت و در همه جا نیز، خبر را از خط مقدم مخابره می‌کرد. مردم ایران او را در صحنه‌های بسیار عجیبی دیده‌اند تا آنجا که در یکی از خبرگزاری‌های خارجی گفته بودند: مردم ایران جنگ را از تلویزیون مثل مسابقه فوتبال تماشا می‌کنند. مقصود آن است که گزارشگران تا آنجا به خطوط دشمن یعنی نزدیک می‌شوند که می‌توان سربازان دشمن را نیز به چشم دید. این گزارش‌ها را غلامرضا رهبر می‌فرستاد. (آینۀ جادو، ج 3، یک تجربۀ ماندگار) (ماهنامه فیلم، شمارۀ 132، شمارۀ ویژه پاییز 1371)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان