روزهای عجیبی را میگذرانیم. نه شور و شوق سال نو داریم و نه حال و حوصله خرید و آماده شدن برای نوروز. همهچیز زیر سایه این ویروس ترسناک و البته کمی سینمایی قرارگرفته است. خیابانها از همیشه خلوت تراست، خبری از جمعهای دوستانه نیست و قرنطینههای خودخواسته، اخبار مرگومیر، شرایط تاریک و نامطمئنی که با آن روبرو هستیم؛ باید اعتراف کنیم اوضاع کمی سینمایی است.
انگار همه در میان فیلمی که از وسط رمانهای استفن کینگ بیرون آمده است گیر افتادهایم. از آن فیلمهایی که یک اپیدمی مرگبار شهر را دربر میگیرد و آدمها برای بقا به جان هم میافتند. از آن فیلمها که قهرمان ازخودگذشته داستان به همراه عشقش در میان جنون شهر راهی برای فرار میجویند. چقدر این روزها همه دلمان میخواهد ما آن قهرمان باشیم که در سکانس آخر از مرزهای مرگ عبور میکند و به هلیکوپتری که برای نجات آمده است میرسد. بعد پرواز میکند و با نگاهی مغموم، مرگ و ویرانی را جا میگذارد.
همهچیز خیلی شبیه فیلمهاست، ولی اینها فیلم نیست و ما در رگهای تپنده و پرخون واقعیت گیر افتادهایم. واقعیتی که همهچیز را در هالهای از نگرانی فروبرده است و تکلیف هیچکس و هیچچیز مشخص نیست. در این اوضاعواحوال، سینما و اکران نوروز هم که جای خود دارد.
همچنین بخوانید:
مروری بر هفت فیلم ناامیدکننده سال 98
برای خیلی از ما، نوروز زمان سینما رفتن است. روزهایی که از خلوتی خیابانها استفاده میکنیم و سینما بهانهای میشود برایمان برای سر زدن به گوشه و کنار شهر. برای لذت بردن از هوای بهاری، روزهایی نو و حال و هوایی جدید. برای رفتن به پیشواز یک سال نو و یک تغییر اساسی.
درست است که حالا نمیتوانیم به سینما برویم، درست است که در خانههایمان حبس شدهایم و گذر زمستان و قدم رنجه بهار را از پشت پنجرهها نظاره میکنیم. اما سینما هنوز هست. میشود در خانه ماند و آمدن بهار را جشن گرفت. میشود خاطره بازی کرد، میشود بساط تخمه و چیپس و پفک را چید و ماراتن سریالی برگزار کرد. میشود بیشتر از هرسال کنار خانوادهمان باشیم و بیشتر به هم نزدیک شویم. میشود دید. دیدن را که کسی از ما نگرفته است.
ما هم در نماوا، سال نو را جشن میگیریم، دیدن را جشن میگیریم و از شما هم دعوت میکنیم تا در کنار ما باشید. یک مهمانی کوچک از ورای صفحههای مانیتور و تلویزیونهای خانگی. جمعکردن خانواده و چیدن تنقلات با شما، فیلم و سریال با ما.
از فیلمهای روز ببینیم
زهرمار – جواد رضویان
جواد رضویان را بیشتر بهعنوان یک بازیگر کمدی و آنهم بیشتر بهواسطه آثار نود شبی مهران مدیری میشناسیم. اما رضویان هم با «زهرمار» وارد وادی فیلمسازی شده است. رضویان در اولین اثرش سعی کرده است با لحنی کمدی، از دغدغههایش بگوید و نگاهی به زندگی سخت شهرنشینان تهرانی داشته باشد. همچنین درگذر این روایت اجتماعی است که «زهرمار» انتقاداتی را به بازیهای قدرت و سیاست وارد میکند و از یک اثر سطحی که فقط سعی در خنداندن مخاطب دارد فراتر میرود. پس اگر به دنبال یک کمدی خوب و سرحال میگردید، فرصت تماشای «زهرمار» را از دست ندهید.
پیلوت – ابراهیم ابراهیمیان
«پیلوت» سومین فیلم و بهترین فیلم ابراهیم ابراهیمیان، بعد از «عادت نمیکنیم» و «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» است. فیلمی بر اساس روابط انسانی و ترسیم موقعیتی بحرانی که واکنش واقعی همه آدمها را آشکار میکند. اگر از طرفداران سینمای اجتماعی و واقعگرای ایرانی هستید و دوست دارید بهجای لوکیشنهای لوکس و زندگیهای پرتجمل، طعم واقعیت زندگی توده مردم را بچشید، «پیلوت» انتخاب خوبی خواهد بود. بهعلاوه بازی جواد عزتی در «پیلوت» بهشدت متفاوت و جذاب است و بهدخت ولیان هم نشانههایی از یک بازی نبوغ آمیز در این فیلم ارائه میدهد.
خاطره بازی کنیم
کفشهای میرزا نوروز – محمد متوسلانی
«کفشهای میرزا نوروز» در سال 1364 به کارگردانی محمد متوسلانی و نویسندگی داریوش فرهنگ، بر اساس نمایشنامه “کفشهای مبارک” نوشته بهرام بیضایی ساختهشده است. «کفشهای میرزا نوروز» لحنی طنز دارد و عادات و خلقوخوی آدمیان را به نقد میکشد.یک فیلم کمدی به تمامعیار، با متنی قوی که خاطرهانگیز و جذاب است. بازی علی نصیریان و محمدعلی کشاورز در کنار یکدیگر هم از آن همکاریهای تکرار نشدنی است.
بگذار زندگی کنم – شاپور قریب
یک ملودرام زناشویی در مذمت طلاق. «بگذار زندگی کنم» بیش از آنکه با ساختار یا قصهاش شمارا شگفتزده کند، در ابتدا درکی از مفهوم طلاق در سالهای دهه شصت دارد و در مرحله بعدی یک خاطره بازی صرف است با فضاها و داستانهایی که دیگر جایی در جریان سینمایی ایران ندارد. «بگذار زندگی کنم» محصول سال 1364 به کارگردانی شاپور قریب است و از بازی مثل همیشه بینظیر مهدی هاشمی، مهین شهابی و محبوبه بیات در کنار افسانه بایگان بهره میبرد.
بهوقت تئاتر و مرگ تصادفی یک آنارشیست
یکی از دیگر از تفریحاتی که حتماً خیلیهایمان دلمان برایش تنگشده است، تئاتر است. اگر از آن دسته از هنردوستانی هستید که دیدن یک نمایش را با هیچچیز عوض نمیکنید، فیلم تئاترها میتوانند در این روزها بهترین جایگزین باشند. گرچه تجربه حضور در سالن نمایش و دیدن یک اجرای زنده چیز دیگری است.
«مرگ تصادفی یک آنارشیست»، نمایشی است به کارگردانی مصطفی عبدالهی و بر اساس نمایشنامه “داریو فو”، که یک اتفاق واقعی را دستمایه نمایشنامه هجوآمیزش کرده است. «مرگ تصادفی یک آنارشیست»، به سبک کمدی دل آرته از دل آشوب میآید و با آشوب و شلوغکاری، با ضدونقیض گویی و رسیدن به یک مضحکه تمام و کمال، بیننده را وادار میکند در مقابل سیستم اداری و سیاسی و حقیقت دست به انتخاب بزند. بازی میکائیل شهرستانی چشمگیر و جذاب است و گرچه از اولین حضورش روی صحنه مخاطب را جذب میکند، اما بهجای گرفتن هم ذات پنداری از او، همپا با متن نمایش، فاصله مخاطب با روایت را حفظ میکند تا تحلیل و قضاوت او را خدشهدار نکند.
سریال هم گناه را ببینیم
«هم گناه» یکی از آخرین تولیدات شبکه نمایش خانگی است. مجموعهای متفاوت به کارگردانی مصطفی کیایی و بازی برخی از مهمترین ستارههای سینمای ایران. در «هم گناه» همانقدر که زندگی تجملی کاراکترها را میبینیم، به اوضاعواحوال قشر ضعیف جامعه هم نزدیک میشویم و این تضاد اولین چیزی است که «هم گناه» را به اثری متفاوت تبدیل میکند. متن کیایی با شبکهای از کاراکترها، حوادث گذشته را به اتفاقات حال گره میزند. معما و تلاش کاراکتر اول برای رسیدن به حقیقت، عاشقانهای فراموششده و دغدغههای جوانان امروزی، «هم گناه» را به اثری قابلتأمل و مهم در شبکه نمایش خانگی تبدیل کرده است. چه زمانی بهتر از روزهای نوروز که به تماشای یک مجموعه نمایش خانگی بنشینید که هم حرفی برای گفتن دارد، هم جذاب است و هم ازلحاظ ساختار حداقل یکسر و گردن از باقی آثار شبکه نمایش خانگی بالاتر است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
243