رویش های قیام امام حسین علیه السلام

ابوالشعثاء، یزید بن زیاد مهاصر بن نعمان کِنْدِی از اصحاب امام حسین(ع) و شهیدان کربلاست. در چگونگی پیوستن وی به کاروان حسینی میان مورّخان اختلاف است. برخی گفته اند: ابوالشعثا همراه عمرسعد از کوفه به کربلا آمد و آن گاه که عمر سعد پیشنهادهای امام حسین(ع) را رد کرد، از لشکرش جدا شد و به سپاه امام(ع) پیوست و با آن حضرت بود تا در رکابش به شهادت رسید.[۱]

رویش های قیام امام حسین علیه السلام

1. ابوالشعثاء کِنْدِی

ابوالشعثاء، یزید بن زیاد مهاصر بن نعمان کِنْدِی از اصحاب امام حسین(ع) و شهیدان کربلاست. در چگونگی پیوستن وی به کاروان حسینی میان مورّخان اختلاف است. برخی گفته اند: ابوالشعثا همراه عمرسعد از کوفه به کربلا آمد و آن گاه که عمر سعد پیشنهادهای امام حسین(ع) را رد کرد، از لشکرش جدا شد و به سپاه امام(ع) پیوست و با آن حضرت بود تا در رکابش به شهادت رسید.[1]

برخی دیگر آورده اند که ابوالشّعثا از کوفه بیرون آمد و پیش از رسیدن سپاه حرّ به امام حسین(ع) در میان راه به امام(ع) پیوست. ابوالشّعثا مردی شریف، شجاع و بی باک بود، و در تیراندازی مهارتی ویژه داشت. وی پس از وداع با امام حسین(ع) به میدان رفت و پس از جنگی دلیرانه، اسبش به وسیلۀ سپاه عمرسعد پی شد. آن دلاورمرد کنار امام (ع) زانو زد و دشمن را هدف تیر قرار داد. با پایان یافتن تیرها، ابوالشعثا برخاست و شمشیر کشید و به دشمن حمله برد و به شهادت رسید.

دربارۀ هنگام شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی وی را در شمار نخستین شهیدان و برخی در زمرۀ شهیدان وهلۀ دوم ماجرای کربلا آورده اند.[2]

2. ابوثمامۀ صائدی

بیشتر منابع از او با نام عمرو یا عمر و از پدرش به کعب یا عبدالله یاد می کنند. ابوثمامه از یاران امام علی(ع) و از دلاوران عرب و شخصیت های سرشناس شیعه بود. سماوی گوید:

وی که از تابعین است در تمام پیکارهای امیرالمؤمنین(ع) شرکت کرد و پس از شهادت آن بزرگوار به مصاحبت امام مجتبی(ع) درآمد. چون معاویه به هلاکت رسید و یزید بر مسند خلافت نشست، وی و گروهی از شیعیان کوفه در خانۀ سلیمان بن صُرد خزاعی گرد آمدند و برای امام حسین(ع) نامه نوشته و به مکّه فرستادند. با ورود حضرت مسلم(ع) به کوفه، ابوثمامه، بی درنگ به او پیوست و به فرمانش مشغول تحویل گرفتن کمک های مردم برای مصارف نهضت گردید و چون در اسلحه شناسی مهارت داشت، مسئولیت خرید و تهیّه سلاح را به عهده گرفت. پس از شهادت مسلم بن عقیل به قبیلۀ خود رفت و مدّتی در بین ایشان پنهان می زیست. با آن که ابن زیاد به شدّت وی را تعقیب می کرد موفّق به دستگیری او نشد. ابوثمامه پس از شنیدن خبر آمدن حسین بن علی(ع) از مکّه به عراق، همراه نافع بن هلال به آن حضرت پیوست. روز عاشورا هنگامی که وقت نماز فرارسید، ابوثمامه به امام حسین(ع) عرض کرد: جانم فدایت! می بینم که این گروه به تو نزدیک شده اند. به خدا سوگند تا من پیش روی تو کشته نشوم شما به شهادت نخواهی رسید؛ ولی دوست دارم هنگامی که خدای را دیدار می کنم این نمازی را که وقت آن نزدیک گشته بخوانم. امام حسین(ع) سر مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «از نماز یاد کردی، خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد. آری، این آغاز وقت نماز است. از آنها بخواهید از ما دست بردارند تا نماز بگزاریم. » سپس امام حسین(ع) با یارانش نماز ظهر را به طریق نماز خوف اقامه کرد. ابوثمامه پس از مالک بن دودان و خداحافظی با سیّدالشهدا(ع) به میدانِ جنگ تاخت. سرانجام وی به دست قیس بن عبدالله به فیض شهادت نایل شد.[3]

3. ابوحتوف بن حارث انصاری

ابوحتوف بن حارث و برادرش سعد، از خوارج و در سپاه عمربن سعد بودند. روز دهم محرم، هنگامی که از یاران امام(ع) به جز سوید بن عمرو بن ابی المطاع و بشیر بن عمرو حضرمی، کسی باقی نمانده بود، حضرت(ع) ندای یاری طلبی سر داد و زنان و کودکان ناله و شیون کردند. ابوالحتوف و برادرش سعد در حالی که بعد از نماز ظهر بود و در وسط‍ آوردگاه جنگ بودند با شنیدن ندای یاری طلبی امام(ع) و صدای گریه و نالۀ زنان و کودکان خاندان پیامبر گفتند: «این حسین(ع) فرزند دختر پیامبر ما محمد(ص) است. در حالی که ما آرزوی شفاعت از جدّ او در روز قیامت داریم، چگونه با این وضعی که هیچ یار و یاوری ندارد با وی بجنگیم؟ » سپس شمشیر کشیدند و در کنار امام حسین(ع) با دشمنان ایشان جنگیدند و پس از کشته و مجروح کردن شماری از آنان، هر دو با هم در یک مکان به شهادت رسیدند.[4]

4. اُمیّة بن سعد طائی

امیّة بن سعد مکنّی به ابوصمصام از قبیلۀ طی و از یاران شهید امام حسین(ع) است. منابع کهن بیش از این دربارۀ او چیزی ننوشته اند، ولی در نوشته های متأخران آمده است که امیّة بن سعد بن زید طائی ساکن کوفه و از تابعان و اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود و در غزوات و جنگ ها، به ویژه جنگ صفین حضور داشت. او با شنیدن خبر آمدن امام حسین(ع) به کربلا، در روزهای پیش از جنگ، با شماری دیگر از کوفه خارج شد و در شب هشتم محرم به کاروان حسینی پیوست و با آن حضرت بود تا آن که در روز دهم محرم در حملۀ نخست سپاه عمرسعد، همراه شماری دیگر از یاران امام در مقابله با آنان به شهادت رسید.[5]

5. یزید بن ثبیط (ثبیت) عبدی

وی از شیعیان اهل بیت و از اصحاب ابو الاسود دوئلی و از اشراف قبیله خود بود. وی که ده پسر داشت، پس از دریافت نامه سید الشهدا(ع) خطاب به اهل بصره، همراه دو پسرش عبدالله و عبید الله از بصره حرکت کردند و به علت بسته بودن راه ها با پیمودن بیراهه ها، در مکه خود را به امام حسین(ع) رساندند و به کاروان او پیوستند. در روز عاشورا پسرانش در حمله اول و خودش در مبارزه تن به تن به شهادت رسیدند. نام هر سه در زیارت ناحیه مقدسه آمده است. نام او یزید بن نبیط، بدر بن رقید و بدر بن رقیط نیز ضبط شده است.[6]

6. هفهاف بن مهند راسبی بصری

راسب تیره ای از قبیله ازد است: «راسب بن جدعان بن مالک بن نصر بن ازد بن الغوث». وی از پاکان و نیکان و از شیعیان و شجاعان بصره و از یاران ابی عبدالله است. اکثریت طایفه راسب ساکن بصره بوده اند.

هفهاف بن المهند راسبی بصری، برای یاری امام حسین (ع) از بصره به سوی کربلا حرکت کرد، ولی از آن جایی که دیر رسید، موفق به یاری امام(ع) نشد. او شیعه ای شجاع، سوارکار و مخلص در ولایت اهل بیت(ع) از اصحاب علی (ع) و مشهور در غزوات و جنگ ها بوده است. وی در جنگ صفین از سوی حضرت علی(ع) به فرماندهی ازدیان بصره منصوب شد و بعد از حضرت علی(ع) از اصحاب امام حسن(ع) و حضرت امام حسین (ع) به شمار می آمد.

وقتی خبر حرکت امام(ع) را از مکه به سوی کربلا شنید، خود را به کربلا رساند، اما زمانی رسید که حضرت امام حسین(ع) و اصحابش به شهادت رسیده بودند و خیام آن حضرت در حال سوختن بود. وی در آغاز خود را به عنوان هوادار حسین(ع) معرفی نمی کرد و فقط از لشکریان پرسید: آیا حسین جنگید و شهید شد؟ پاسخ دادند: بلی، او و اصحابش هرگز تسلیم نشدند، بلکه تا آخرین نفس، سخت جنگیدند و شهید شدند. گفت: حال که چنین است پس آماده نبرد باشید که من نیز از حسینیانم. آن گاه هفهاف شمشیر کشید و چون شیر بیشه به جنگ با لشکر ابن سعد پرداخت و جمع کثیری از دشمن را به هلاکت رساند و گروهی را مجروح نمود. سپس خود نیز به شدت خون آلود و مجروح شد تا این که جمعی از دشمنان او را محاصره کردند و به شهادت رساندند. او سرانجام در نزدیکی غروب عاشورا شهید شد و ظاهراً به هنگام شهادت، بیش از پنجاه سال داشته است.[7]

7. سوار بن منعم بن حابس همدانی

وی از شهدای حادثه کربلاست که پس از رسیدن امام حسین(ع) به کربلا، از کوفه آمد و به آن حضرت پیوست. برخی او را از شهیدان حمله اول می دانند و بعضی دیگر وی را از مجروحانی می دانند که اسیر شد و نزد عمر سعد بردند پس از شش ماه در اثر جراحات، به شهادت رسید.[8]

8. مسلم بن عوسجه

از قبیله بنی اسد بود. او را مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت دانسته اند. وی به مسلم بن عقیل در کوفه کمک زیادی کرد و وکیل او در قبض اموال و خرید اسلحه و گرفتن بیعت از مردم بود. مسلم بن عوسجه پس از شهادت مسلم بن عقیل، مخفیانه زندگی می کرد تا این که خبر ورود امام حسین (ع) به کربلا در میان مردم کوفه منتشر شد. پس از آن، با اهل و عیالش به سوی امام حسین(ع) رهسپار شد و در کربلا به خدمت امام رسید. مسلم اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین (ع) است که در حمله اول به شهادت رسید.[9]

9. حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی

او از قبیله بنی اسد، اهل کوفه و از اصحاب خاص حضرت علی (ع) و از یاران امام حسن و امام حسین(ع) بود. وی از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین (ع) برای آمدن به کوفه دعوتنامه نوشت. حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می کرد. زندگی پاک و ساده ای داشت و آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هرقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (ص) را مظلومانه به قتل برسانند.

پس از شهادت مسلم بن عقیل، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان می شدند و شب ها حرکت می کردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم در کربلا به کاروان امام پیوستند. در جنگ حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد و تعدادی از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد تا این که حبیب از اسب بر زمین افتاد و محاسنش با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند و فرمود:

اَحتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی؛[10]

پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم.

10. کردوس بن زهیر تغلبی

از اهالی کوفه و از فرزندان زهیر بن حرث تغلبی است و تغلبی منسوب به قبیله تغلب بن وائل، از اعراب قحطاند به شمار می آید. وی از اصحاب حضرت امام علی(ع) و از جهادگران معروف بوده است.

او و دو برادر دیگرش، قاسط و مقسط، هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بودند که در رکاب آن حضرت در جنگ های سه گانه شرکت داشتند. آنان پس از شهادت علی(ع) در کوفه ماندند. هنگامی که خبر آمدن امام حسین(ع) را به سوی کوفه شنیدند، در شب عاشورا مخفیانه خود را به امام رساندند و گفته شده که وی از جمله شهیدان کربلا در حمله اول سپاه عمر بن سعد در روز عاشوراست.[11]

11. جابر بن حجاج تیمی

جابر از بنی تیم الله ثعلبه بود و در زادگاهش کوفه، حوادث گوناگون را به چشم دید. دوران جوانی او معاصر با حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه بود. او شاهد شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی در کوفه بوده است. جابر بن حجاج، رزم دیده و میدان چشیده بود. او شجاع و سوارکار، باهوش و زیرک و در قرآن و روایت دستی داشت. بعضی وی را غلام عامر بن نهشل تیمی دانسته اند. در دوران قیام مسلم با وی همراهی کرد و پس از شکست قیام فرزند عقیل، مخفی شد. با شنیدن خبر آمدن اباعبدالله(ع) به کربلا به سپاه حسینی پیوست. او در کنار هم قبیله ای خود عبدالرحمن بن مسعود تیمی قرار گرفت. در شبِ تهجد و سوز و اشک و تضرع، او نیز همراه یاران زمزمه ها داشت و خود را برای حماسه عاشورا آماده کرد. پس از نماز صبح عاشورا، بی تابی ها افزون گرفت. جابر نیز خود را آماده نبرد کرد. در تیرباران صبح با همه توان ایستاد و جنگید و در سلک شهیدان عاشق و گلگون پیکر با تیر هایی که بر جای جای بدنش نشسته بود به خلوتیان وصال پیوست.[12]

12. زهیر بن قین

در روز 21 ذی الحجه، امام حسین(ع) به منطقه زرود وارد شدند. در نزدیکی اردوی امام، زهیر بن قین بجلی خیمه هایی برپا کرده بود که به همراه خانواده و برخی اطرافیانش در حال بازگشت از حج به سوی کوفه بودند. او فردی عثمانی بود و با خاندان حسین(ع) میانه ای نداشت. یکی از همراهان زهیر بن قین که در بازگشت از سفر حج با او هم سفر بود، می گوید: ما به ناچار با قافله حسینی که راه به سوی کربلا می پیمود، هم مسیر بودیم . به همین جهت زهیر می کوشید هر جا قافلۀ حسینی توقف می کند، اوحرکت کند و بالعکس ، تا آن که به ناچار در یکی از منازل، هر دو در یک بیابان توقف کردیم . مشغول صرف غذا بودیم که فرستادۀ امام حسین (ع) آمد و زهیر را به نزد خویش خواند. زهیر نمی خواست آن حضرت را در این سفر همراهی کند؛ از این رو از دیدن فرستادۀ ایشان بسیار ناراحت شد. دلهم _ همسر زهیر _ می گوید: به او گفتم: سبحان الله! نمی خواهی به پسر رسول خدا(ص) پاسخ مثبت بدهی؟ می توانی نزد او بروی و سخنش را بشنوی و بازگردی. زهیر به پیشنهاد همسرش و به رغم میل باطنی خود، به سوی خیام حسینی رفت. طولی نکشید که بازگشت، در حالی که چهره اش می درخشید و مسرور بود و یک باره دگرگون شد. وی همسرش را به همراه برادرزنش فرستاد و مهریه او را پرداخت و گفت: من جان خود را برای کشته شدن در راه امام حسین(ع) آماده کرده ام. به همراهانش نیز گفت: هر کس از شما دوست دارد، با من بیاید، وگرنه این آخرین دیدار ماست. سر انجام او از جمله برجسته ترین یاران حسینی و در شمار شهیدان کربلا جای یافت.[13]

13. عبدالله بن بشربن ربیعه خثعمی

عبدالله اصالتاً اهل یمن بود و در کوفه ساکن شد و در این شهر به مکنت و ثروت و موقعیت رسید. پدرش در کوفه صاحب ملک و زمین و مزارعی سرسبز بود که به آنها جبّانۀ بشر یا مقبرۀ بشر می گفتند.

عبدالله پس از خیانت کوفیان، تنهایی مسلم و سرانجام شهادت غریبانۀ وی و هانی، همواره اندیشه پیوستن به اباعبدالله را داشت. با حرکت لشکریان از نخلیه و کوفه به سمت کربلا، عبدالله نیز به یکی از کاروان ها پیوست و در اردوگاه عمر سعد قرار گرفت. در آغاز تصور نمی کرد عمر سعد با اباعبدالله بجنگد، اما هر روز که می گذشت، پسر سعد خشن تر و سرسخت تر می شد و با آمدن سپاهیان انبوه و نامه های پیاپی عبدالله بن زیاد موقعیت برای نبرد فراهم می شد. گویا در صبح گاه روز هشتم، عبدالله از سپاه عمر سعد گسست و به اردوگاه نور و رستگاری قدم گذاشت. پس از نماز صبح عاشورا، عبدالله به اشارۀ امام، چشم و دل سپرده بود تا صادقانه و مخلصانه، جان بازی و فداکاری کند. در تیرباران و حمله اولی عبدالله بن بشر نیز از یارانی بود که با پر و بالی از تیر آفاق وصل را پیمود. عبدالله شجاع، بصیر در دین، مدافع ستم دیدگان، عارف به حق اهل بیت، جوانمرد و بخشنده بود. وی در هنگام شهادت تقریباً 45 سال داشت.[14]

14. حرّ بن یزید ریاحی

روز یکشنبه، بیست و هفتم ذی الحجه، امام وارد منزل ذوحُسَمْ شد. در این روز حر بن یزید ریاحی با هزار نفر سر راه ایشان قرار گرفت. لشکریان حرّ تشنه بودند؛ بنابراین حضرت دستور داد به آنها و اسب هایشان آب دادند و خود نیز در این امر شرکت جُست. هنگام ظهر حضرت خطبه ای مختصر ایراد نمود و فرمود: «من به سوی شما نیامدم تا این که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند به نزد شما آیم... پس اگر بر سر پیمان خود هستید، به شهر شما می آیم و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من بازگردم.» حرّ در مقابل امام سکوت کرد. حضرت دستور داد حجّاج بن مسروق اذان و اقامه بگوید؛ سپس از حر پرسید: «تو با اصحاب خود نماز می گذاری؟» عرض کرد: «خیر، ما به شما اقتدا می کنیم.»

نماز ظهر اقامه شد و هر کس به جایگاه خود بازگشت. پس از آن، حضرت بار دیگر از دعوت کوفیان و نامه های آنها سخن گفت. حرّ پاسخ داد: «ما از جمله نویسندگان نامه ها نبودیم و مأموریت داریم به محض روبه رو شدن، شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم.»

خوارزمی گوید: امام حسین(ع) لبخندی زد و فرمود:

اَلْمَوْتُ اَدْنی اِلَیک مِنْ ذلِک؛

مرگ به تو از این پیشنهاد نزدیک تر است.

حضرت و همراهانش تصمیم برگشت گرفتند؛ اما حرّ و لشکریانش مانع آنها شدند. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بگرید! چه می خواهی؟» حرّ گفت: «اگر غیر از شما چنین سخنی گفته بود، درنمی گذشتم؛ ولی به خدا سوگند که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم.» سپس گفت: «من مأمور به جنگ نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم؛ پس اگر شما از آمدن خودداری می کنید، راهی را انتخاب کنید که به کوفه ختم و به مدینه پایان نیابد تا دستوری از ابن زیاد برسد و شما هم نامه برای یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد که در نزد من بهتر از آن است که به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.»[15]

در روز عاشورا وقتی حرّ فهمید کار جنگ با حسین بن علی(ع) جدّی است، به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین (ع) و جبهه حق پیوست. او توبه کنان به کنار خیمه های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد. سپس اذن میدان طلبید. این انتخاب شگفت و برگزیدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهره ای دوست داشتنی و قهرمان ساخت. حر با اجازۀ امام به میدان رفت و در خطابه ای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین(ع) توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار دهد و از جنگ با سید الشهدا منصرف سازد که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد.

حر نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. حسین بن علی(ع) بر بالین حرّ حضور یافت و خطاب به آن شهید فرمود:

انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة؛

تو همان گونه که مادرت نامت را حر گذاشته است، حر و آزاده ای؛ آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت!

آن گاه دست بر چهره اش کشید و سر او را با دستمالی بست.[16]

پی نوشت ها

[1] انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی؛ تحقیق: محمدباقر محمودی، 1977: 3/ 405.

[2] ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، سماوی، محمد بن طاهر، 1381: 172.

[3] همان، 120.

[4] تنقیح المقال فی علم الرجال، مامقانی، 1351ق: 2/ 13.

[5] اعیان الشیعه، امین، سید محسن؛ 1403ق: 1/ 611.

[6] ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، 21.

[7] ذخیرة الدارین: 257.

[8] ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، 76.

[9] لهوف، سید بن طاووس، ترجمه: بخشایشی، 1387: 80.

[10] اعیان الشیعه؛ 4/ 553.

[11] ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، 200.

[12] همان، 112.

[13] تاریخ طبری ، 1967: 4/ 298.

[14] آینه در کربلاست، سنگری، محمدرضا؛ 1392: 78

[15] مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، 1423: 2/ 16

[16] الامالی، صدوق، 1415: 131

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان