تجلیل از مقام ایمانی حضرت ابوطالب علیه السلام (۲)

در مقالۀ پیشین (مبلّغان / ۲۲۵) به مطالبی پیرامون زندگینامه حضرت ابوطالب(ع) اشاره شد؛ مطالبی همچون نسب، فضائل و

تجلیل از مقام ایمانی حضرت ابوطالب علیه السلام (2)

اشاره

در مقالۀ پیشین (مبلّغان / 225) به مطالبی پیرامون زندگینامه حضرت ابوطالب(ع) اشاره شد؛ مطالبی همچون نسب، فضائل و... در ادامه نیز به یکی از مباحث مهم یعنی «ایمان حضرت ابوطالب(ع)» اشاره کردیم که یکی از موضوعات مورد اختلاف بین شیعه و وهابیت است؛ موضوعی که برخی مخالفان شیعه به آن قائل هستند؛ گروهی متعصب که چشم خویش را بر حقیقت بسته اند و گناه شرک را به مؤمن قریش نسبت می دهند. آنها بر این ادعای خویش دلایلی سست ذکر کرده اند که در مقاله پیشین به مواردی از آن اشاره شد. در اینجا به ادامۀ این موضوع و نقد آن می پردازیم.

الف) ایمان حضرت ابوطالب در کلام پیامبر(ص)

پیامبر خدا(ص) بارها به موضوع ایمان حضرت ابوطالب(ع) اشاره کردند که به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:

1. طلب خیر پیامبر(ص) برای ابوطالب(ع)

شمس الدین ذهبی در «تاریخ الإسلام» می نویسد: از عباس نقل شده است که از رسول خدا(ص) سؤال کرد: برای ابوطالب چه چیزی را امید داری؟ او فرمود: هر خیری که از خدایم امیدوارم.[1]

2. حضور رسول خدا(ص) در تشییع جنازه ابوطالب(ع)

بیهقی در «دلائل النبوة» می نویسد: از ابن عباس نقل شده است که رسول خدا(ص) هنگام بازگشت از دفن ابوطالب(ع) فرمود: ای عمو! تو صلۀ رحم را نیکو بجا آوردی و پاداش نیکی داری.[2]

3. محبت پیامبر(ص) به عقیل به خاطر ابوطالب(ع)

«محمد بن سعد» دربارۀ محبت رسول خدا(ص) به جناب عقیل(ع) می نویسند: من تو را از دو جهت دوست دارم؛ دوستی به خاطر خویشاوندیی که با من داری و دوستی به خاطر آنکه می دانم عمویم ابوطالب تو را دوست داشت.[3] از این جمله معلوم می شود که اگر ابوطالب(ع) مشرک بود، هرگز رسول گرامی اسلام(ص) به او علاقه نشان نمی داد که به خاطر دوستی او عقیل را دوست داشته باشد؛ زیرا دوستی کافر و مشرک برای رسول خدا(ص) نهی دارد.

4. نامگذاری سال وفات ابوطالب(ع) به سال عزای عمومی

پیامبر(ص) از شدت محبت به حضرت ابوطالب(ع) سال وفات وی را «عام الحزن» نامید. چنان که در تاریخ آمده است: ابوطالب و خدیجة(ع) در یک سال فوت کردند و رسول خدا(ص) آن سال را عام الحزن نامیدند.[4]

ب) ایمان ابوطالب در کلام اهل بیت(ع)

بیانات اهل بیت(ع) سند دیگری بر ایمان ابوطالب(ع) است که به چند نمونه اشاره می کنیم:

1. قبول شفاعت ابوطالب(ع) در حق تمام گنهکاران

امام صادق(ع) از پدرانش نقل کرده است که روزی امیرالمؤمنین(ع) در مسجد نشسته بود و مردم گرد حضرت جمع بودند که مردی برخاسته، عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! چطور می شود که شما در مکانی هستی که خداوند شما را در آن مکان فرو آورده، در حالی که پدر تو به آتش در عذاب است؟ حضرت فرمودند: خدا زبانت را ببرد! قسم به خدایی که حضرت محمد(ص) را به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند، خداوند آن را می پذیرد. مگر می شود که پدرم به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسیم بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آنکه حضرت محمد(ص) را به پیامبری مبعوث فرمود، بی شک نور پدرم در روز قیامت همۀ انوار خلایق، جز پنج نور: نور محمد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین(ع) را خاموش و بی اثر می سازد؛ زیرا نور او از نور ماست که خداوند آن را دو هزار سال پیش از خلق آدم(ع) آفریده است.[5]

2. عدم بت پرستی ابوطالب(ع)

«اصبغ بن نباته» می گوید: از امام علی(ع) شنیدم که فرمود: به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبد مناف، هیچ بتی را نپرستیدند. پرسیدند: پس چه می پرستیدند؟ فرمود: به سوی کعبه نماز می گزاردند و بر دین ابراهیم(ع) بوده، به آن چنگ زده بودند.[6]

3. جایگاه بهشتی ابوطالب(ع)

ابن جوزی در «تذکرة الخواص» شعر زیبایی از امیر مؤمنان علی(ع) را دربارۀ پدر گرامیش، حضرت ابوطالب(ع) نقل می کند که امام در این شعر تصریح می فرمایند که جایگاه پدرشان بهشت خواهد بود:

أَبا طالِبٍ عِصْمَةَ الْمُسْتَجِیرِ

وَ غَیثَ الْمُحُولِ وَ نُورَ الظلَمِ

لَقَدْ هدَّ فَقْدُک أَهْلَ الْحِفَاظِ

فَصَلَّی عَلَیک وَلِی النِّعَمِ

وَ لَقَّاک رَبُّک رِضْوَانَه

فَقَدْ کنْتَ لِلطُّهْرِ مِنْ خیرِ عم

ابوطالب، ای پناه پناهندگان و ای باران خشکسالی ها و ای نور تاریکی ها! فقدان تو اهل دین را به لرزه درآورد و صاحب نعمتها [خداوند] بر تو درود فرستاد. خداوند بهشت خویش را بر تو ارزانی دهد که برای پیامبر(ص) بهترین عمو و یاور بودی.[7]

کلید کعبه باشد بین دستان ابوطالب

چه معنا می دهد این کار در شأن ابوطالب

خدا یعنی که زایشگاه حیدر را به او داده

چه می داند کسی از سرّ پنهان ابوطالب

کفیل خاتم پیغمبران عمّ رسول الله

نبی المصطفی پرورده دامان ابوطالب

جوانمردی که دارد نور حیدر را به صلب خویش

همین کافی است در اثبات ایمان ابوطالب

اگر ایمان او سنجند با ایمان مخلوقات

زمین و آسمان فرق است به میزان ابوطالب

ابوطالب اگر شیر خدا را پرورش داده

شجاعت می شود طفلی به میدان ابوطالب

بود از صلب ابراهیم و توحید است دین او

چرا مکه نمی گردد مسلمان ابوطالب

رسول الله را حامی کتاب الله را حامل

علی قرآن ناطق هست و قرآن ابوطالب

حمایت می کند با مال و جانش از رسول الله

و این اسلام مدیون است بر جان ابوطالب

هزاران لعنت و نفرین بر آن قوم که جای شکر

بنا کردند کار خود به کفران ابوطالب

قسیم النار و الجنة شفیع ماست در محشر

پسر ما را به جنت کرده مهمان ابوطالب

به جا باشد که شعر شاعران در مدح حیدر را

کنند تألیف با عنوان دیوان ابوطالب

یقین دارم که ایوان نجف پیشش ادب می کرد

اگر ویران نمی کردند ایوان ابوطالب[8]

ج) نظر صحابه دربارۀ حضرت ابوطالب(ع)

بسیاری از صحابه نسبت به ایمان حضرت ابوطالب(ع) و گفتن «لا اله الا الله» قبل از وفات او اقرار کرده اند و در کتب اهل سنت نیز نقل شده است.

ابوبکر و عباس بن عبدالمطلب

ابن ابی الحدید می گوید: روایاتی با سندهای بسیار که بعضی از آنها از عباس بن عبدالمطلب است و بعضی نیز از ابوبکر بن ابی قحافه، دال بر اینکه حضرت ابوطالب(ع) از دنیا نرفت، مگر اینکه گفت: لا اله الا الله، محمد رسول الله(ص).[9]

طبرانی در «معجم الکبیر» خود می نویسد: روایت شده است که ابوبکر و پدرش ابوقحافه در روز فتح مکه خدمت پیامبر(ص) رسیدند، در حالی که ابوقحافه پیرمردی کور بود، پس رسول خدا(ص) فرمود: آیا این پیرمرد را رها نمی کنی که ما نزد او بیاییم؟ پس ابوبکر گفت: می خواستم خدا او را اجر دهد. قسم به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، خوشحالی من از اسلام ابوطالب(ع) بیش تر از خوشحالی من از اسلام پدرم است. از آن چشم روشنی شما را انتظار داریم، پس حضرت فرمودند: راست می گویی.[10]

د) اقرار و اعتراف علمای بزرگ اهل سنت

بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت نیز به ایمان حضرت ابوطالب(ع) اعتراف کرده اند.

«زینی دحلان» مفتی مکه و از علمای بزرگ اهل سنت، به نقل از «ابن التین» می نویسد: امام عبدالواحد سفاسقی در شرح بخاری نوشته است: اشعار ابوطالب(ع) دلالت دارد که او قبل از بعثت از نبوت پیامبر(ص) به وسیلۀ اخباری که بحیراء راهب و دیگران داده بودند، با خبر بوده است. عملکرد های ابوطالب(ع) نیز بر این مطلب شهادت می دهد که از جملۀ آنها، وسیله قرار دادن پیامبر(ص) برای طلب باران و خبر داشتن از نبوت او بوده است. این مطلب در روایات بسیاری، علاوه بر اشعاری که از او نقل شده، آمده است.[11]

دشمنی ابوطالب(ع)، برابر با کفر

ابوالقاسم راغب اصفهانی در «محاضرات الأدباء» می نویسد: سفیان بن عیینه گفت: هر کسی ابوطالب(ع) را دشمن بدارد، کافر است. از او سؤال کردند: دلیل این مطلب چیست؟ در جواب گفت: زیرا رسول خدا(ص) او را دوست دارد و به همین خاطر خداوند فرموده است: تو نمی توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی و کسی که دشمن بدارد فردی را که رسول خدا(ص) او را دوست دارد، کافر است.[12]

دلیلهای واهی در کفر ابوطالب (ع)

مخالفین در اثبات کفر ابوطالب(ع) به روایات ضعیف و ادلۀ واهی تمسک کرده اند که هیچ یک از آنها، نه تنها بر مبنای ما در حدیث و رجال صحیح نیست؛ بلکه بر مبنای خود اهل سنت نیز فاقد صحت است و قابل استناد نیست. در این مجال تنها یکی از این روایات را که در صحیح بخاری (به اعتقاد اهل سنت صحیح ترین کتاب بعد از قرآن) آمده، از نظر قواعد حدیثی اهل سنت بررسی می کنیم و از بررسی بقیۀ احادیث صرف نظر می نماییم و طبیعی است که اگر روایت منقول در بخاری ضعیف و مردود باشد، بقیۀ روایات نیز خالی از اشکال نیست؛ چراکه اگر روایتی صحیح تر از این روایت وجود داشت، جناب بخاری حتماً آن روایت را نقل می کرد.

حدیث ضحضاح

اصل روایت: «حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیی عن سُفْیانَ حدثنا عبدالْمَلِک حدثنا عبداللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبدالْمُطَّلِبِ قال لِلنبِیِّ(ص): ما أَغْنَیتَ عن عَمِّک، فإنه کان یحوطُک وَ یغضَبُ لک؟ قال: هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَ لَوْلَا أنا لَکانَ فی الدَّرَک الْأَسْفَلِ من النَّارِ؛ عباس بن عبدالمطلب به رسول خدا(ص) عرض کرد: عمویت از تو سودی نبرد، در حالی که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچه ای از آتش می باشد و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایین ترین درجۀ جهنم به سر می برد.»[13]

و در روایت دیگری آورده است: «حدثنا عبداللَّهِ بن یوسُفَ حدثنا اللَّیثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبداللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِی أَنَّهُ سمع النبیّ(ص) وَ ذُکرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال: لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیامَةِ فَیجْعَلُ فی ضحْضَاحٍ من النَّارِ یبْلُغُ کعْبَیهِ یغْلِی منه دِمَاغُهُ؛ از ابوسعید خدری نقل شده است که از ابوطالب(ع) نزد رسول خدا(ص) یاد شد. آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود؛ زیرا او در میان حوضچه ای از آتش قرار می گیرد که ساق او را فراگرفته، از آنجا تا مغز او را می جوشاند.[14]

ما به جهت اختصار، روایت اول را بررسی سندی کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آنها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت خواهیم پرداخت.

الف) اشکالات سندی حدیث ضحضاح

1. سفیان ثوری:

در سند این روایت سفیان ثوری است که وی مدلس و تدلیس وی از نوع تدلیس «تسویه» بوده است؛[15]

2. عبدالملک بن عمیر:

ذهبی دربارۀ او می گوید: عمر او طولانی و حافظۀ او ضعیف شد. ابوحاتم می گوید: او حافظ نیست؛ زیرا حافظۀ او تغییر کرد. و احمد می گوید: ضعیف است و اشتباه می کند. و ابن معین می گوید: اشتباه می کند. و ابن خراش می گوید: شعبه او را قبول نداشت. کوسج از احمد بن حنبل نقل کرده است: او جداً ضعیف است.[16]

مخالفت حدیث ضحضاح با قرآن

در این روایت به پیامبر(ص) نسبت داده شده است که حضرت، ابوطالب(ع) را از سخت ترین جای جهنم خارج می کند و او را به ضحضاح می برد و در عذاب او تخفیف قائل می شود، در حالی که قرآن و سنت نبوی تخفیف عذاب بر کفار را رد می کند.

نفی تخفیف عذاب بر کفار

قرآن کریم با صراحت می فرماید کفاری که داخل جهنم می شوند، در عذاب آنها تخفیفی داده نخواهد شد و این آیه جای هر شک و اما و اگر را می بندد: «وَ الَّذینَ کفَرُوا لَهُمْ نارُ جهَنَّمَ لا یقضی عَلَیهِمْ فَیمُوتُوا وَ لا یخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کذلِک نَجْزی کلَّ کفُورٍ»؛[17] «و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست. هرگز فرمان مرگشان صادر نمی شود تا بمیرند، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود. این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم.»

نفی شفاعت از کفار و مجرمین

در روایت بخاری آمده بود: «لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شفَاعَتِی یوم الْقیامَةِ فَیجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ» در حالی که قرآن کریم هر نوع شفاعت را نسبت به کفاری که داخل در جهنم شده اند، رد می کند و می فرماید: آنها در باغهای بهشتند، و سؤال می کنند از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ تا جایی که خدای متعال می فرماید: از این رو، شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد.[18] بنابراین، اگر حضرت ابوطالب(ع) کافر باشد، صحیح نیست که پیامبر(ص) برای او طلب شفاعت کند و برای ایشان امکان پذیر نیست که در عذاب او تخفیف قائل شود، پس ثابت می شود که حدیث ضحضاح مخالف با نص کتاب الله است.

مخالفت حدیث ضحضاح با سنت نبوی

حدیث ضحضاح علاوه بر مخالفت با نص صریح آیات قرآن، با سنت پیامبر(ص) نیز مخالفت صریح دارد؛ زیرا سنت حضرت صراحت دارد بر اینکه شفاعت مخصوص کسانی است که به خدای عزوجل ایمان دارند و شامل مشرکین و کفار نمی شود.

احمد بن حنبل در مسند خود می نویسد:

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: درخواست خود از خدای متعال را تا روز قیامت به تأخیر انداخته ام، پس آن درخواست (شفاعت) برای شما و کسانی است که شهادت به یگانگی خدای متعال می دهند.[19]«البانی» دربارۀ این روایت می گوید: این روایت را احمد با سند «حسن» نقل کرده است.[20]

نقد استدلال وهابیت به آیۀ «هُمْ ینْهَوْنَ عَنْهُ وَ ینْأَوْنَ عَنْهُ»

یکی از آیاتی که دشمنان اهل بیت(ع) برای اثبات کفر جناب ابوطالب(ع) به آن استدلال کرده اند، آیۀ شریفۀ 26 سورۀ انعام است که خداوند می فرماید: «وَ هُمْ ینْهَوْنَ عنْهُ وَ ینْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یهْلِکونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یشْعُرُونَ»[21]؛ «آنها دیگران را از آن باز می دارند و خود نیز از آن دوری می کنند. آنها جز خود را هلاک نمی کنند؛ ولی نمی فهمند.»

«طبری» سنی می نویسد: حبیب بن ثابت می گوید: شنیدم از کسی که از ابن عباس شنیده بود که او دربارۀ این آیه می گفت: این آیه دربارۀ ابوطالب نازل شده است که او به مردم اجازه نمی داد حضرت محمد(ص) را اذیت کنند و خود نیز از پیروی کردن از او دوری می کرد.[22]

نقد و بررسی

در جواب از استدلال به این روایت تذکر چند نکته ضروری است:

1. روایتی که ابن اسحاق، طبری و... به آن استدلال کرده اند، از نظر سندی مشکل دارد؛ زیرا این روایت مرسل است: «حدثنی من سمع ابن عباس؛ کسی که از ابن عباس شنیده بود، برای من نقل کرد.» و مشخص نیست که این شخص، چه کسی است؛

2. معنای آیه این نیست که برخی از حضرت دفاع و نیز از او دوری می کردند؛ بلکه می فرماید: آنها مردم را از پیروی او منع می کردند و خود نیز دوری می نمودند، در حالی که حضرت ابوطالب(ع) هرگز مردم را از پیامبر(ص) دور نمی کرد و از آن حضرت دفاع می نمود و بین تشویق مردم از دوری با پیامبر(ص) تا دفاع از آن حضرت، معنا کاملاً متفاوت می باشد؛

3. دلیل دیگر در رد این تفسیر غلط آن است که «ینأون » به معنای دوری است، در حالی که ابوطالب(ع) همواره با پیامبر(ص) و در کنار حضرت بود و از ایشان دوری نمی نمود؛

4. طبق این روایت، این آیه تنها در مورد ابوطالب(ع) است، با اینکه «ینهون» و «ینأون» جمع هستند، نه مفرد. اگر این آیه تنها دربارۀ ابوطالب(ع) نازل شده بود، باید می گفت: و هو ینهی و ینأی عنه.

بلکه این آیه در مورد کفار و مشرکینی است که هم خود از پیامبر(ص) دوری می کردند و هم دیگران را از پیروی ایشان بازمی داشتند؛

5. برخی از دانشمندان اهل سنت تصریح کرده اند که این آیه دربارۀ مشرکین مکه نازل شده است، نه شخص ابوطالب(ع)، چنانکه طبری نیز این قول را همراه با ذکر مستندات نقل می کند: علمای تفسیر دربارۀ این آیه دچار اختلاف شده اند؛ برخی گفته اند که مراد از آن، مشرکینی است که آیات قرآن را تکذیب کردند، مردم را از پیروی حضرت محمد(ص) بازمی داشتند و خود نیز از ایشان دوری می کردند.[23]

استدلال وهابیت به آیۀ شریفۀ: «مَا کانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ»[24]

بخاری نقل می کند: هنگامی که حضرت ابوطالب(ع) در بستر احتضار قرار گرفت، رسول خدا(ص) نزد وی آمد و ابوجهل و عبدالله بن أبی امیه را در کنار او دید. پس فرمود: ای عمو! بگو خدایی جز خدای یکتا نیست، سخنی که با آن نزد پروردگارم به آن احتجاج خواهم کرد. ابوجهل و عبدالله بن امیه گفتند: آیا از دین عبدالمطلب دست برمی داری؟ رسول خدا(ص) نتوانست این سخن را بر زبان او جاری کند و آن دو با آن سخنی که گفتند، ابوطالب را از گفتن کلمۀ توحید دور کردند تا اینکه ابوطالب آخرین کلمه ای را که آن دو گفته بودند؛ یعنی «علی ملة عبدالمطلب» را بر زبان جاری کرد و از گفتن «لا اله الا الله» خودداری نمود. رسول خدا(ص) فرمود: به خدا قسم! برای تو از خداوند طلب بخشش خواهم کرد... سپس خداوند این آیه را نازل کرد: «برای پیامبر و مؤمنان شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هرچند از نزدیکانشان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند.»[25]

نقد و بررسی

1. مدنی بودن آیه شریفه: اولاً این آیه شریفه از آیات مدنی است که در سورۀ برائت آمده و جزو آخرین سوره هایی است که بر پیامبر(ص) نازل شده است، چنان که بخاری می گوید: «عن الْبَرَاء رضی اللّه عنه قَالَ: آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ بَرَاءَةَ.»[26]

در حالی که روایت دلالت دارد بر اینکه رسول خدا(ص) امر به گفتن کلمۀ توحید کردند و ابوطالب(ع) از ایمان آوردن امتناع ورزید و بعد این آیه نازل شد و وقوع این جریان قبل از هجرت به مدینه و در مکه بوده است.

2. فاصلۀ ده ساله بین رحلت ابوطالب(ع) و نزول آیه: اگر بپذیریم که این آیه در شأن جناب ابوطالب(ع) نازل شده است، باید معتقد شویم که ده سال بعد از وقوع جریان نازل شده است؛ یعنی رسول خدا(ص) ده سال برای جناب ابوطالب(ع) طلب استغفار می کرده و خداوند بعد از ده سال به آن حضرت فرموده است که تو در این سالها حق نداشتی برای ابوطالب استغفار کنی.

تعدادی از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که این آیه در جنگ بدر، سال دوم هجری نازل شده است، چنان که قرطبی می نویسد: ابن مسعود گفته: این آیه دربارۀ أبی عبیدۀ جراح نازل شد که پدر او در روز احد و برخی گفته اند که در روز بدر کشته شده است.[27]

تردیدی نیست که طلب استغفار برای کسی، نوعی محبت کردن به آن شخص است و طبق این آیه، دوستی با کفار منع شده است. اگر بگوییم که رسول خدا(ص) تا سال دهم هجری از خداوند دربارۀ ابوطالب(ع) طلب استغفار می کرده است، تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد، بدین معناست که رسول خدا(ص) نعوذ بالله هشت سال از دستور خداوند سرپیچی کرده است.

نتیجه

مدعیان کفر جناب ابوطالب(ع) هیچ دلیل محکمی بر مدعای خود ندارند، و ابوطالب(ع) حامی پیامبر(ص) و مؤمن بوده است. در واقع تنها گناه ابوطالب(ع) این است که پدر حضرت علی(ع) بوده که دشمنان آن حضرت و امویان، به خصوص معاویه و هم پیمانانش، سعی بسیار برای مخدوش کردن جلوۀ نورانی امیرالمؤمنین(ع) نمودند و در این جنایت از هر حربۀ ممکنی، حتی بدنام کردن نام حضرت ابوطالب(ع) نیز استفاده کرده اند و جیره خوران سفرۀ بنی امیه (وهابیون) نیز به تبع اجداد خود، به این خباثتها و خیانتها، نمی توانند حقیقت را پنهان کنند. همان طور که فضایل امیرالمؤمنین علی(ع) را نتوانسته اند بپوشانند.

یگانه حامی قرآن و پیغمبر، ابوطالب

به ایمانت سلام از خالق داور، ابوطالب

سلام الله بر اخلاص و صدق و دین و توحیدت

که ایمانت بود از کوه سنگین تر، ابوطالب

تو آن دریای نور استی که پروردی به دامانت

همانند امیرالمؤمنین گوهر، ابوطالب

سزد خاک رهت را توتیای دیده گردانم

که عمّ المصطفایی و ابوالحیدر، ابوطالب

عجب نبود شفاعت گر کشد ناز تو را فردا

چو آیی با علی در عرصۀ محشر، ابوطالب

تو در امواج سختی یار گردیدی محمد(ص) را

تو بودی مصطفی را بهترین یاور، ابوطالب

رسول الله خُرسندت، ولی الله فرزندت

عروست حضرت صدیقۀ اطهر، ابوطالب

کیم من تا کنم وصف تو را ای حامی احمد

تو را باید خدا گردد ثناگستر، ابوطالب

وفات توست عام الحزنِ شخص اول خلقت

ز بس بودی گرامی نزد پیغمبر، ابوطالب

به غیر از تو که چون جان پرورش دادی محمد را

نگردد کس در این عالم علی پرور، ابوطالب

سرم خاک کف پایت که در یاری پیغمبر

ز یاران بودی ای پاکیزه طینت سر، ابوطالب

تو از قرآن و از اسلام و از پیغمبر اکرم

حمایت کرده ای تا لحظۀ آخر، ابوطالب

نه تنها خود، که شد یار محمد چار فرزندت

عقیل و طالب و مولا علی، جعفر، ابوطالب

سزد کافرترم خوانند از هر کافری فردا

نخوانم دشمنانت را اگر کافر، ابوطالب

رسول الله دشمن شاد شد با رفتنت، آری

غمت زد بر دل ختم رسل آذر، ابوطالب

تو تا رفتی علی گرد یتیمی ماند بر رویش

زجا خیز و بگیر او را چو جان در بر، ابوطالب

تو گویی جان برون شد از تن اصحاب پیغمبر

که بودی جمله راچون روح در پیکر، ابوطالب

اگرچه نیست قبرت را رواق و قبّه و صحنی

مزارت شهر دلها راست روشنگر، ابوطالب

عجب نی گر محمد(ص) در کنار تربت پاکت

فشاند اشک ماتم از دو چشم تر، ابوطالب

سزد در سوز هجرانت بسوزد آنچنان میثم

که سوزد در عزایت صفحه و دفتر، ابوطالب[28]

پی نوشت ها:

[1] تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد ذهبی، دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا، ج 1، ص233.

[2] دلائل النبوة، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی بیهقی، دار النفائس، بیروت، 1406ق، ج 2، ص 349.

[3] الطبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع الزهری بن سعد، مکتبة الخانجی، بی جا، 2001م، ج 4، ص 43.

[4] نهایة الأرب فی فنون الأدب، شهاب الدین النویری، دار الکتب والوثائق القومیة، قاهرة، 1423ق، ج 1، ص 157.

[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، دارالرضا، بیروت، بی تا، ج35، ص 69.

[6] الخرائج والجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسة الامام المهدی(عج)، قم، 2000 م، ج 3، ص 1075.

[7] تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی الحنفی، مؤسسة أهل البیت(ع)، بیروت، 1401ق، صص 37  39.

[8] صمد علیزاده.

[9] شرح نهج البلاغة، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1418ق، ج 13، ص 170.

[10] المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی، مکتبة المعارف، بی جا، 1415ق، ج 9، ص 40.

[11] السیرة النبویة و الآثار المحمدیة، سید احمد زینی دحلان الشافعی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 1، ص 43.

[12] محاضرات الأدباء و محاورات الشعرء و البلغاء، ابوالقاسم الحسین بن محمد بن المفضل الراغب الأصفهانی، دار القلم، بیروت، 1420ق، ج 2، ص 498.

[13] صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیه، بی جا، 1422ق، ج 3، ص 1408، ح3670، کتاب فضائل الصحابة، بَاب: قِصَّةِ أبی طَالِبٍ(ع).

[14] همان، ص 1409، ح3672.

[15] تدریب الراوی، شرح تقریب النواوی، جلال الدین سیوطی، بی نا، قاهرة، 1379ش، ج 1، ص 224.

[16] میزان الإعتدال فی نقد الرجال (المیزان)، محمد بن أحمد ذهبی، دار المعرفة، بیروت، 1995م، ج 4، ص 406.

[17] فاطر/ 36.

[18] مدثر/ 45  48.

[19] مسند أحمد بن حنبل شیبانی، مؤسسة قرطبة، مصر، بی تا، ج 2، ص 222.

[20] إرواء الغلیل، محمد ناصر ألبانی، المکتب الإسلامی، بیروت، 1985م، ج 1، ص 317.

[21] انعام/ 26.

[22] جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، أبی جعفر محمد بن جریر طبری، دار الفکر، بیروت، 1405 ق، ج 7، ص 173.

[23] همان، ص 171.

[24] توبه / 113.

[25] صحیح بخاری، ج 6، ص 17، ح 4772، کتاب التفسیر، ب 1، باب: «قَوْلِهِ إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی منْ یشاءُ».

[26] همان، ج 5، ص 115، ح 4605، کتاب التفسیر، ب 27، باب: «یسْتَفْتُونَک قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِی الْکلاَلَةِ».

[27] الجامع لأحکام القرآن، أبو عبدالله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهرة، ج 17، ص 307.

[28] نخل میثم، غلامرضا سازگار.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان