ماهان شبکه ایرانیان

ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)؛ جوان و جوانی در تعالیم مکتب اسلام

در فرهنگ عربی برای جوان دو تعبیر رایج وجود دارد: یکی «فتی» و دیگری «شابّ» که اولی از ریشۀ «فتو؛ طراوت و شادابی» است و دومی از ریشۀ «شبّ؛ شکوفایی و برخورداری از حرارت»

ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)؛ جوان و جوانی در تعالیم مکتب اسلام

در فرهنگ عربی برای جوان دو تعبیر رایج وجود دارد: یکی «فتی» و دیگری «شابّ» که اولی از ریشۀ «فتو؛ طراوت و شادابی» است و دومی از ریشۀ «شبّ؛ شکوفایی و برخورداری از حرارت».[1] این چهار ویژگی در جوانها وجود دارند و هر کدام از اینها در فرد هشتاد ساله هم باشد، او جوان است: حرارت و طراوت داشته باشد، شکوفا شود. مثل زمینی که نو به نو میوه می دهد. هشتاد سال است مانند این زمین میوه می دهد؛ ولی همچنان جوان است. اگر انسان شکوفایی، حرارت، تازگی و طراوت داشته باشد، جوان است.

در روزگار ما امام خمینی(ره) هرچند هشتاد و چند سال سن داشت؛ ولی رهبر انقلابی دارای روحیۀ جوانی بود که جوانها را بسیج کرد. پس یکی از معانی جوان، شکوفایی و حرارت است.

عوامل شکوفایی در جوانان

برای شکوفا شدن جوانان عواملی مؤثر است که می تواند قیمت و ارزش آنان را افزایش دهد:

الف) آگاهی

اولین عامل شکوفایی در جوانان آگاهی است. اگر جوانها به دنبال دانش آموزی و دانش پژوهی بروند، سرمایه ای که خدا در وجودشان قرار داده است، شکوفا می شود. مثل زمین بکری که چیزی ندارد؛ اما وقتی به باغ تبدیل می شود، سر سبز و خرم می گردد و جمعیتهایی را به سامان می رساند. اولین چیزی که برای جوان لازم است، تعلیم و شناخت خدای خود می باشد؛ اما ابتدا باید خود را بشناسد که چه نقاط ضعف و قوتی دارد و چه توانایی هایی در وجودش نهفته است، بعد جهان اطراف را بشناسد که در چه روزگاری زندگی می کند.

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ جَاهَدَهَا، مَنْ جَهِلَ نَفْسَهُ أَهمَلَهَا؛[2] کسی که خود را بشناسد، با آن جهاد می کند و کسی که نسبت به خویشتن جاهل باشد، نفس خود را وا می گذارد.» و در روایت دیگری می فرمایند: «مَنْ لَمْ یعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ خَبَطَ فِی الضَّلَالِ وَ الْجَهَالات؛[3] کسی که خویشتن را نشناسد، از راه رستگاری دور می شود و به گمراهی ها و نادانی ها مبتلا می شود.»

جوان باید با قرآن انس پیدا کند. امام صادق(ع) می فرمایند: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِه؛ کسی که قرآن بخواند، در حالی که جوان است، قرآن با گوشت و خون او عجین می شود.» اینکه جوانی قرآن بخواند، فرق می کند تا پیرمردی قرآن بخواند. پیرها نیز باید قرآن بخوانند و ثواب و برکت دارد؛ اما تلاوت جوان مثل غذا است؛ پیرمرد غذا می خورد؛ ولی بسیار کم جذب بدن او می شود؛ بر خلاف جوان. علم نیز نوعی غذای معنوی است که جذب روح جوان می شود و به کار او می آید.

امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ 31 «نهج البلاغه» به امام حسن(ع) فرمودند: «وَ أَنْ أَبْدَأَک بِتَعْلِیمِ کتَابِ اللَّهِ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکامِهِ وَ حلَالِهِ وَ حرَامِه؛[4] پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام را به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم.» هم خود قرآن، هم تفسیر آن و بعد احکام و فقه.

امام صادق(ع) می فرمایند: «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیاطِ حَتَّی یتَفَقَّهُوا؛ دوست دارم با تازیانه بر سر یارانم بزنم تا دین را بیاموزند.» همچنین فرمود: «بادِروا اَحْداثَکمْ بِالْحَدیثِ قَبلُ أَنْ یسبِقُکم اِلَیهم الْمُرجِئَه؛ احادیث و معارف اسلامی را به کودکان و نوجوانان خود بیاموزید، پیش از آنکه مرجئه (مخالفان ) بر شما پیشی گیرند.» بنابراین، خواسته شده قبل از اینکه منحرفان سراغ جوانهای ما بیایند و مطالب گمراه کنندۀ خویش را در ضمیر پاک آنان وارد سازند. آنها را با حدیث باید آشنا کنیم.

ب) خودباوری

دومین عامل طراوت و شکوفایی «خودباوری» است؛ باور کنیم که سرمایه و توانایی داریم. پیامبرانی داریم که به آنها اولوالعزم می گویند؛ یعنی صاحب اراده های بزرگ که جهان مخاطب آنها بوده است. خداوند به پیامبر اسلام(ص) فرمان می دهد: «فاصْبِرْ کما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل»[5] همان گونه که پیامبران بزرگ کارهای بزرگی انجام دادند، تو نیز مقاومت کن تا به نتیجه برسی.

این مقاومت آن روی سکه خودباوری است، آن روی سکه اعتماد است.

امام علی(ع) درباره اعتماد به جوانان می فرمایند: «إذَا احتَجتَ إِلَی المَشوَرَةِ فی أَمرٍ قد طرَأَ علَیک، فاستَبدِهِ بِبِدایةِ الشُّبّانِ، فَإِنَّهُم أَحَدُّ أَذهانا وَأَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذلِک إلی رَی الکهولِ وَالشُیوخِ لِیستَعقِبوهُ وَیحسِنُوا، الاِختیارَ لَهُ فَإِنَّ تَجرِبَتَهُم أَکثَرُ؛ وقتی در پیشامدها به مشورت احتیاج داشتی، ابتدا به جوانان مراجعه کن؛ زیرا آنان ذهنی تیزتر و حدسی سریع تر دارند، سپس (نتیجه) آن را به نظر بزرگسالان و پیران برسان تا پیگیری نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند؛ زیرا تجربۀ آنان بیش تر است.»

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «ضادُّوا التَّوَانِی بِالْعَزْمِ؛[6] با تصمیمهای راسخ خود با سستی نبرد کنید.» با ایستادگی، خودتان را باور کنید.امام خمینی(ره) و رهبر فرزانۀ انقلاب(حفظه الله) روی تکیه به خود و توانایی های داخلی خیلی تأکید داشته و دارند و پیوسته فرموده اند که «ما می توانیم!»

در مراکز هسته ای یا موشکی و همچنین مراکزی که پهباد تولید می کنند، خیلی کم فرد سی ساله و بالاتر وجود دارد؛ اغلب جوانهای زیر سی سال هستند؛ یعنی صنعت موشکی، هسته ای و نظامی ما، دست جوانان است. اینها مایۀ افتخار ماست.

امام خمینی(ره) می فرمودند: در سابق انگلستان و بعد از آن آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند دنبال این بودند با تبلیغات دامنه دار به کشورهای ضعیف بباورانند که ناتوان هستند. بباورانند که اینها نمی توانند هیچ کاری انجام دهند. اینها باید در صنعت و ادارۀ کشور دستشان به طرف قدرتهای بزرگ، از مشرق و مغرب، دراز باشد. آنها می خواستند با این کارشان مخازن کشورهای ضعیف را غارت کنند.

اساس همۀ شکستها و پیروزی ها از خود آدم شروع می شود. باور انسان اساس تمام پیشرفتهاست. اگر جوان ما باور کند صنعت موشکی را راه اندازی می کند؛ صنعت هسته ای راه می اندازد. باید عزم خود را جزم کنیم و به هر قیمتی شده خودمان تولید کنیم و دیدید که توانستیم.

سنت الهی این است که هر کسی در مطلبی جدّ و جهد کند، آخر آن را در می یابد، چنانکه مشهور است:گفت پیغمبر که چون کوبی دریعاقبت زان در برون آید سریچون نشینی بر سر کوی کسیعاقبت بینی تو هم روی کسیچون ز چاهی می کَنی هر روز خاکعاقبت اندر رسی در آب پاک

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «من طلَبَ شیئاً وَ جَدَّ وَجَدَ، وَ مَن قَرَعَ بَابَاً وَ لَجَّ وَلَجَ؛ هر کس چیزی بخواهد و تلاش کند، می یابد و هر کس دری را بکوبد و اصرار ورزد، در گشوده می گردد.»

گه گران و گه شتابنده بُود

عاقبت جوینده یابنده بُود

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: برادری داشتم - البته اسم او را ذکر نمی کنند. مفسران گفته اند شاید ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون باشد که امیرالمؤمنین(ع) هردو را خیلی دوست داشت و به همین دلیل یکی از پسران خود را به نام عثمان نامید - که دوازده صفت این برادر را ذکر می کنند: «کانَ لِی فِیمَا مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کانَ یعْظِمُهُ فِی عَینِی صِغَرُ الدُّنْیا فِی عَینِهِ وَ کانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یشْتَهِی مَا لا یجِدُ وَ لا یکثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کانَ أَکثَرَ دَهْرِهِ صامِتاً فإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ کانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ...؛[7]

در گذشته برادری الهی و دینی داشتم (که وصفش چنین بود): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه می داد، کوچکی دنیا در نظر او بود. او از تحت حکومت شکم خویش خارج بود، از این رو آنچه نمی یافت، اشتهایش را نداشت (و به دنبال آن نمی رفت) و آنچه را می یافت، زیاد مصرف نمی کرد. بیش تر اوقات زندگی اش ساکت بود و اگر سخنی می گفت، بر گویندگان چیره می شد و عطش سؤال کنندگان را فرو می نشاند (و به دلیل نهایت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعیفی بود و مردم نیز او را ضعیف می شمردند؛ ولی هرگاه کار مهم و جدی به میان می آمد، همچون شیر بیشه می خروشید و مانند مار بیابانی به حرکت در می آمد.»

آن حضرت می فرمایند: «مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِیمَتُه؛[8] کسی که صاحب همت بالاست، قیمتش زیاد می شود.» جوان باید به این خوداتکایی و بلند همتی برسد.

و فرمود: «الْمَنِیةُ وَ لا الدَّنِیةُ؛ مردن آری؛ ولی تن دادن به پستی، نه.»«وَ التَّقَلُّلُ وَ لا التَّوَسُّلُ؛[9] و با زندگی ساده ساختن، بهتر است از وابستگی.»شنیده ایم که ژاپنی ها مدت زیادی شیشه نداشتند؛ اما حاضر نشدند شیشه وارد کنند. آنقدر ایستادند و با مقوا پنجره هایشان را درست کردند. باور داشتند این کار از ما بر می آید و به نتیجه رسیدند؛ این یعنی همان خودباوری.

ج) ارتباط با خدا

عامل سوم که در شکوفایی خیلی مهم است، «ارتباط با خدا» می باشد. ما در زندگی به دنبال چه هستیم؟ دارایی، دانایی، توانایی، زیبایی، پاکی؟ سرچشمۀ تمام اینها خداست؛ یعنی هر کسی زیبایی می خواهد، خدا جمیل است. هر کسی دارایی می خواهد: «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ مَا الْأَرْضِ» هر کسی علم و دانایی می خواهد: «عالِمِ الغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ»، پس ارتباط با خدا ما را به قله های کمال می رساند. یکی از مصادیق ارتباط با خدا «نماز» است.

در احادیث اهل بیت(ع) بارها بر این نکته تأکید شده است که عبادت برخی از بندگان، موجب مباهات خداوند متعال نزد فرشتگان می شود، مانند: عبادت جوان که می فرماید: «إنَّ الله تعالی یباهِی بالشابِّ العابِدِ المَلائکةَ، یقولُ: اُنظُرُوا إلی عَبدی! تَرَک شَهوَتَهُ مِن أجلی؛[10] مباهات می کند و می فرماید: بنده ام را بنگرید که برای من، خواسته های نفس خود را کنار نهاده است.» این جوان می توانست خود را به هر کاری مشغول کند؛ ولی مرا انتخاب کرده است.

ارتباط با خدا به ما انرژی و امید می دهد.

در کشور ما مدتی است مشکلات اقتصادی پیش آمده که یا باید دستها را بالا ببریم و مأیوسانه بگوییم: باید تسلیم آمریکا شویم و دم کدخدا را ببینیم؛ راه دیگر این است که به خداوند متصل و متوسل گردیم. نسخه پیامبر(ص) در چنین شرایطی چیست؟ پیامبر(ص) بدون اتکا به قدرتهای جهانی و بدون اینکه پولی داشته باشند، با ایمان به خدا پیش رفتند. در جنگ بدر مسلمانها پایین کوه بودند و مشرکین بالای کوه.

مسلمانان سیصد نفر بودند و آنها هزار نفر. مسلمانان حتی برای خوردن چیز زیادی نداشتند. پیامبر(ص) دست به دعا برداشت: پروردگارا! ما نهایت تلاش خود را کردیم، وقت آن است که تو خدایی خود را بکنی. خداوند خدایی کرد و آن سیصد نفر را بر هزار نفر غلبه داد.

«إِن أَحَبَ الْخَلَائِقِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی شَابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فِی صُورَةٍ حَسَنَةٍ جَعَلَ شبَابَهُ وَ جمَالَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ تَعَالَی ذَاک الَّذِی یبَاهِی اللَّه تَعَالَی بِهِ مَلَائِکتَهُ فیقُولُ هذَا عَبْدِی حَقّا؛[11] همانا محبوب ترین خلق نزد خداوند، جوانی زیباست که جوانی و زیبایی خود را در راه پیروی از خدا قرار داده است. کسی که خدا به او نزد ملائکه افتخار می کند و می فرماید: این بندۀ حقیقی من است.»

عبادت در دوران جوانی چنان اهمیتی دارد که پیامبر(ص) می فرمایند: «سَبْعَةٌ یظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ إِمَامٌ عَادِلٌ وَ شَابٌّ نشَأَ فی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و...؛ خداوند در روزی که سایه ای جز سایۀ او نیست، هفت کس را سایه خواهد داد: امام عادل، جوانی که با عبادت خدا رشد کرده و...» مهم تر از همه اینکه وقتی جوانی خود را در راه عبادت خدا سپری می کند، عبادت وی در پیری از کیفیت بهتری برخوردار خواهد بود و با همان کیفیت بالای عبادت در دوران جوانی محاسبه می شود.

امام باقر(ع) از پیامبر(ص) نقل می کنند: «إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا غَلَبَهُ ضَعْفُ الْکبَرِ، أَمَرَ اللَّهُ - عزَّ وَ جلَّ- الْملَک أَنْ یکتُبَ لَهُ فِی حَالِهِ تِلْک مثْلَ ما کان یعمَلُ وَ هوَ شابٌ نَشِیطٌ صَحِیح؛ هرگاه ضعف پیری بر مسلمان غلبه کرد، خداوند به ملک امر می کند: عمل او را همان گونه که در جوانی انجام می داد، برایش بنویسید.»

فضیلت جوانی که جوانی اش را به عبادت می گذراند، بر پیری که عبادت می کند، مثل فضیلت پیامبران بر سایر مردم است.[12] جوان عبادت کننده (دختر یا پسر؛ دختر مثل حضرت مریم(ع)، پسر مثل حضرت یوسف و لقمان(ع) که یک سوره در قرآن به نام ایشان است.) محور سورۀ یوسف یک زن جوان با یک پسر جوان است. در احادیث آمده است که پیامبران غالباً در جوانی به پیامبری رسیده اند.

پیامبر(ص) می فرمایند: «ما منْ شَابٍّ یدَعُ لَذَّةَ الدُّنْیا وَ لَهْوَهَا وَ یسْتَقْبِلُ بِشَبَابِهِ طَاعَةَ اللَّهِ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ سَبْعِینَ صِدِّیقاً یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیهَا الشَّابُّ الْمُتَبَذِّلُ شَبَابَهُ لِی التَّارِک شهَوَاتِهِ أَنتَ عِنْدِی کبَعْضِ مَلَائِکتِی؛ هیچ جوانی خوشی های دنیا و سرگرمی های آن را کنار ننهاد و در جوانی به استقبال بندگی خدا نرفت، مگر آنکه خداوند به وی پاداش 72 صدّیق را بخشید. آنگاه فرمود: خداوند بزرگ [خطاب به آن جوان] می فرماید: ای جوان رها کنندۀ شهوت به خاطر من و سپری کنندۀ جوانی برای من! تو در پیشگاهم مانند برخی فرشتگان من هستی.»

جوان چون نیرو و فراغت جوانیش زیاد و اراده اش فوق العاده است، پس می تواند زود پر بکشد. مثل جوانهایی که شهید شدند. از صدر اسلام تاکنون جوانهای بوده اند که غوغا به پا کرده اند. مثل کربلا که جوانها با انرژی خود تاریخ اسلام را رقم زدند. مثل 36 هزار دانش آموز شهید جریان انقلاب و جنگ تحمیلی، مثل شهدای مدافع حرم و....

امام باقر(ع) می فرمایند: ابراهیم خلیل(ع) موی سفیدی در ریش خود دید، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الَّذِی بَلَّغَنِی هَذَا الْمبْلَغَ لَم أَعصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَینٍ؛ سپاس از آن پروردگار جهانیان است که مرا به این سن و سال رسانید و چشم بر هم زدنی از فرمانش سر بر نتافتم.»

د) دوست خوب

عامل چهارم در طراوت و شادابی جوان «دوست خوب» است. انسانها در هم تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. پیامبر(ص) می فرمایند: «الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ؛[13] مرد بر دین دوست و همنشین خویش است.» اگر دین همنشینش خوب باشد، به او سرایت می کند و اگر فکرش بد و آلوده باشد، او را نیز آلوده می کند.

در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم: «لَا تَسُمِ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّی تَخْتَبِرَهُ بِثَلَاثٍ تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ یخْرِجُهُ مِنَ الْحَقِّ إِلَی الْبَاطِلِ وَ عِنْدَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ حَتَّی تُسَافِرَ مَعَهُ؛ نام دوست (به صورت کامل) بر کسی نگذار، مگر اینکه او را در سه چیز بیازمایی: هنگام غضب که ببینی آیا او از مسیر حق به باطل خارج می شود یا نه؟ در برابر درهم و دینار که آیا امتحان خوبی می دهد یا نه؟ و در مسافرت (چراکه در سفر باطن افراد بهتر آشکار می شود).»

دوست دو نوع است: دوست قابل اعتماد و دوست ظاهری غیرقابل اعتماد. چشمهایمان را باز کنیم، ببینیم چه دوستی بر می گزینیم! اکثر معتادان با سیگار کشیدن معتاد شده اند. اول هم با آلودگی کم شروع می شود.

امام صادق (ع) رفیقان را سه نوع می دانند:

1- کسی که مانند غذا به آن نیاز هست و آن «رفیق عاقل» است.

2- کسی که وجود او برای انسان به منزله بیماری مزاحم و رنج آور است و آن «رفیق احمق» است.

3- کسی که وجودش به منزله داروی شفا بخش است و آن «رفیق روشن بین و اهل خرد» است.[14]

شیوه انتخاب دوست در نگاه پیشوای ششم، این گونه است:«رفاقت، حدودی دارد، کسی که تمام آن حدود را دارا نیست، کامل نیست، و آن کسی که دارای هیچ یک از آن حدود نیست، اساسا دوست نیست:

1- ظاهر و باطن رفیق، نسبت به تو یکسان باشد.

2- زیبایی و آبروی تو را جمال خود بیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.

3- دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام، روش دوستانه او رانسبت به تو تغییر ندهد.

4- در زمینه رفاقت، از آنچه در اختیار دارد، نسبت به تومضایقه ننماید.

5- تو را در مواقع گرفتاری و مصیبت ترک نگوید.»[15]

یکی از یاران امام صادق(ع) پدرش از دنیا رفت و مالی برایش به جا نگذاشت. چند روز بعد یکی از دوستان پدرش به سراغش آمد و بعد از تسلیت گفتن، به او گفت: پدرت مالی برایت گذاشته که خودت و مادرت را بتوانی اداره کنی؟ گفت: نه. هزار درهم به این پسر داد و گفت: هر وقت دارایی پیدا کردی پول مرا برگردان! این دوست مثل دواست. روی چنین دوستانی سرمایه گذاری کنیم!

این پسر نزد مادرش آمد و گفت: مادرجان! غصه نخور. دوست پدر هزار درهم به ما داد تا سرمایه گذاری کنیم. دوست دیگری آمد مقداری پارچه به او داد. در مغازه کسب و کاری راه انداخت و خیلی زود به سودآوری رسید. ایام حج به مادرش گفت: من دلم هوای مکه را کرده است. مادر گفت: پول مردم چه می شود؟ هزار درهم قرض مردم؟ گفت: آن را آماده می کنم و پس می دهم. خواست هزار درهم را پس بدهد، او گفت: من نیازی ندارم. پسر گفت: می خواهم به مکه مشرف شوم، نباید دِینی به گردنم باشد. مرسوم بوده که شیعیان بعد از مکه برای زیارت امامشان به مدینه می رفتند.

این پسر نیز به خانۀ امام صادق(ع) رفت. آنجا جمعیت زیادی جمع بودند. چون کم سن و سال بود، آخرهای جمعیت ایستاد تا خلوت شد. سلام کرد و به امام صادق(ع) ماجرا را گفت. هنوز حرفش تمام نشده بود که امام فرمودند: هزار درهم آن شخص چه شد؟ عرض کرد: به او برگرداندم. امام فرمودند: آفرین که پول مردم را برگرداندی؛ اما نصیحت من به تو این است که همیشه امانتدار باش تا خداوند تو را کمک کند.[16]

در حدیث داریم وقتی پدرتان از دنیا رفت، به دیدن دوستان پدر بروید و ارتباطات قبلی را حفظ کنید.پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «أَبَرِّ الْبِرِّ صِلَهَّ الرَّجُلِ أَهْلَ وُدِّ أَبِیهِ بَعْدَ أَن یوَلِّی؛[17] بزرگ ترین نیکی ارتباط انسان با خانواده های دوستان پدرش - بعد از فوت پدرش - است».

ه) کار و تلاش

 عامل بعدی در طراوت و شکوفایی جوانی «کار» است. امیرالمؤمنین(ع) وقت ازدواج، خانه نداشت. شتری داشت که با آن برای باغدارهای مدینه آب می برد و مبلغی اجرت می گرفت. خانواده اش فقیر بودند. پیوسته باید در جنگ می بود؛ اما تا فاصله می افتاد، کار می کرد. وقتی به خواستگاری آمد، پیغمبر(ص) پرسیدند، حضرت علی(ع) عرض کردند: برای خواستگاری آمده ام. فرمود: باید از دخترم بپرسم؛ یعنی پیغمبر(ص) به دختر شخصیت داد که انتخاب در ازدواج با خود دختر است. خداوند از روی لطفش اجازۀ پدر را ضمیمه کرده است.

وقتی صحبت مسائل مالی شد، پیغمبر(ص) فرمودند: علی جان! چه داری؟ عرض کرد: مرکبی دارم که با آن کار می کنم؛ شمشیری که با آن می جنگم و زره ای که در جنگ از آن استفاده می کنم. پیامبر(ص) فرمودند: شتر را برای کار احتیاج داری. شمشیر نیز در جنگ لازم است. زره را بفروش و خرج عروسی کن. اما زرۀ خود را فروختند و با آن جهیزیه و وسایل خانه خریدند و عقد نیز در مسجد صورت گرفت. چهل روز گذشت، امام می خواستند عروس را به خانه ببرند؛ اما خانه نداشتند.

نزد شخصی که خانه می ساخت و می فروخت رفت و یک هفته بنّایی کرد؛ با دامنش شن می برد و کف اتاق را مسطح می کرد تا خانه ای بخرد. کار را عار ندانیم! امیرالمؤمنین(ع) به عنوان شخص دوم جهان اسلام، این طور تشکیل زندگی دادند. تا سه سال اتاقشان فرش نداشت. پارچه ای را به عنوان زیرانداز می انداختند و زندگی ساده و پر افتخاری داشتند. کار هم منظور درست کاری و محکم کاری است. کسی قبر می کند؛ ولی بد کار می کرد، پیغمبر(ص) فرمودند: چرا این طور قبر می کنی؟ گفت: می خواهیم مرده را درونش بگذاریم! حضرت فرمودند: خدا دوست دارد بنده اش هر کاری می کند، محکم کاری کند.

پیغمبر اکرم(ص) می فرمایند: «وَ لَکنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا فَأَحْکمَه؛ و خداوند بزرگ و جلیل دوست دارد وقتی بنده ای کاری را انجام می دهد، محکم انجام دهد» باید همه در کارهایمان مستحکم باشیم.

امام حسن مجتبی(ع) در آخرین ساعات حیات در پاسخ به جناده که از ایشان موعظه خواست، فرمودند: «وَ اعمَلْ لِدُنیاک کأَنَّک تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِک کأَنَّک تَمُوتُ غَدا؛ و برای کارهای دنیا، چنان محکم کاری کن که گویا تا روز قیامت می خواهی زندگی کنی؛ و برای کارهای مربوط به آخرت، چنان مهیا شو که گویا فردا از دنیا می روی.»این روایات اگر مد نظر تولیدکنندگان ما باشد وقتی کالای ایرانی به کشورهای دیگر صادر می شود، طالب دارد و عزت آفرین است.

پی نوشت ها:

[1] معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، قم، چاپ اول، 1404ق، ج4، ص473؛ مفردات الفاظ القرآن، حسین راغب اصفهانی، الدار الشامیة، بیروت، 1412 ق، ص625.

[2] غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ: دوم، 1410 ق، ج5، صص 177-178.

[3] همان، ج5، ص426.

[4] نهج البلاغة، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، ص394.

[5] احقاف / 35.

[6] عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد لیثی واسطی، دار الحدیث، قم، 1376ش، ص310.

[7] نهج البلاغه، صبحی صالح، ص526.

[8] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص448.

[9] همان.

[10] نهج الفصاحة [مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(ص)]، ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382 ش، ص303.

[11] اعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن دیلمی، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408، ص120.

[12] کنز العمّال، ح 43059.

[13] همان، ج2، ص642.

[14] تحف العقول، ص 223.

[15] الامالی، شیخ صدوق، ص 397.

[16] سفینه البحار، ج2، ماده عبد.

[17] نهج الفصاحة، ص268.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان