عصر ایران؛ سروش بامداد- هر چند احمدرضا احمدی به عنوان شاعر و دکلمه کننده شعر و نویسنده شناخته میشد ولی توصیف بهتر او این است که بگوییم برای کودکان مینوشت.
برخی گمان میکنند او تنها کودک درون خود را زنده و پویا نگاه داشته بود. بله، اما قریب 50 سال برای کودکان هم نوشت و از این رو جا دارد وزیر متولی کودکان و نوجوانان در بزرگداشت او پیشگام باشد اما تا این لحظه دریغ از دو خط پیام تسلیت.
حالا چرا وزیر آموزش و پرورش؟ چون وزارتخانه متولی کودکان و نوجوانان همین وزارتخانه است نه وزارت صنعت و معدن و تجارت یا بهداشت و درمان و آموزش و پزشکی.
از دو حال خارج نیست: یا آقای رضا مراد صحرایی احمد رضا احمدی را نمیشناسد و این یعنی از ادبیات کودک هیچ نمیداند.
وزیر فعلی متولد 1355 است یعنی وقتی به دنیا آمده احمد رضا احمدی 36 ساله بوده و از کودکی فرصت داشته آثار او را بخواند. اگر نمیشناسد به طریق اولی دیگران را هم نمیشناسد و این دیگر کلمه بیگانه «دربی» نیست که نشناختن او چندان به فرهنگ آسیب نرساند. اگر میشناسد چرا هیچ واکنشی نشان نداده است؟
جدای اینها احمد رضا احمدی در زمره معدود بازماندگان دوران درخشان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و این کانون هم با وزارت آموزش و پرورش پیوند ارگانیک دارد.
واقعیت این است که وزیران ما به مرور به رییس وزارتخانه تبدیل شدند و دغدغهشان اداره و تامین بودجه کارکنان همان وزارتخانه است و تازه همین کار را هم سازمان برنامه و بودجه و بوروکراسی انجام میدهد. پس نقش فرد در نگاهی است که تزریق و حاکم می کند وگرنه اداره وزارتخانه که به بود و نبود وزیر بستگی ندارد.
اگر آقای مراد صحرایی چهار کلمه درباره احمد رضا احمدی بنویسد و اگر اختیار داشته باشد دستور دهد شعر او را در کتاب درسی قرار دهند تصویر دیگری از خود ترسیم کرده و گاف تاریخی دربی را که با توجیه بعدی تشدید هم شد پوشانده است وگرنه تکرار مکررات و تاکید بر اجرای سند تحول یا وعده به معلمان و فرهنگیان که از هر که برمی آید.
بهترین گواه نوشته دکتر میلاد عظیمی است که دو سال قبل بر وجه نویسنده کودک بودن احمد رضا احمدی تاکید کرد و نوشت:
«آخرین کتابی که از او خواندم و پسندیدم اسب و سیب و بهار بود؛ تلفیقی از خیال خوش و زبان شاعرانۀ نرم و تصویرهای دلپسند. باید تأکید کنم بر نثر این کتابها؛ شفاف و لطیف و بلیغ. با جملات کوتاه و چالاک. سودمند و کارساز برای آموزش درست نوشتن و روشن نوشتن به کودکان.
در این کتابها هرچند خیال نویسنده تا دورجاها میرود اما فضای سوررئال با منطق وهمپرورد جهان کودکان و افسانههایشان سازگار است. تأویلپذیری داستانها کودکان را به اندیشیدن راهنمون میشود و قریحۀ کودکانه را میپرورد و ورزیده میکند. احمدی گفته نمیخواهد در دهان کودک راحتالحلقوم بگذارد بااین همه کام کودک از خواندن شیرین است.
محتوای کتابها بی آن که شعار بدهد، پر امید است و برانگیزاننده به خیر و نیکی. کفۀ مهربانی و دوست داشتن را گرانبار میکند. از صبح و چراغ و رنگینکمان و باران و بهار میگوید. از سیب و عشق و انار. از تنهایی و رهایی و کمند مهر. از گنجشک تنهای غمگینی که از قفس بیرون آمد و آنقدر بر تصویر گنجشک نقاشیشده بر دیوار، نوک کوفت که سرانجام گنجشک باغ نقاشی از قفس دیوار رهید و با او دوست شد.
به گوش کودکانمان میخواند وقتی خانه و باغچه ویران شده، وقتی کاری نمیتوان کرد، دستکم یک بوته گل لادن از باغچه بردارند و در گلدان بکارند. همیشه ملازم گلدان خود باشند و تمام روز به او بنگرند. شب با گلدان خود بخوابند و صبح با گلدان خود از خواب برخیزند. تا در روزی و نوروزی دیگر و باغچهای دیگر لادن خود را بکارند.»
در همان نوشته آمده بود: «احمدرضا احمدی جایی گفته تا دم مرگ پیوسته برای کودکان حکایت دل میگوید وامید او به کودکان هرگز گسسته نمیشود» و به این عهد وفا کرد.
آقای وزیر آموزش و پرورش!
یا احمد رضا احمدی را نمیشناسید که نشان میدهد از ادبیات کودک هیچ نمیدانید و آن گاه باید انگشت حیرت و حسرت گزید که چگونه وزارتخانه متولی پرورش کودکان را به شما سپرده اند (کودک به معنی عام و نه خردسالان پیشادبستانی) و یا میشناسید و هیچ پیامی و نظری ندارید که نشان میدهد وزارت آموزش و پرورش را با سازمان تبلیغات و فرهنگ را با ایدیولوژی اشتباه گرفتهاید یا میترسید مورد لطف کیهان قرار گیرید.
آموزش و پرورش واقعی و ایرانی و بومی و ملی و تمیز و شریف پاکیزه همان کاری بود که احمد رضا احمدی به تنهایی 50 سال انجام داد و یک تنه کار هزاران میلیارد تومان بودجه را میکرد. این هزاران میلیارد اغراق نیست. چون به نام ترویج فرهنگ و آموزش بیش از اینها بودجه صرف می شود و دست آخر میبینیم آموزش و پرورش هویت خود را از دست داده و تابع کنکور شده است. یعنی سیستم آموزشی بچه ها را برای شرکت در مسابقه ورودی دانشگاه ها آماده میکند و اگر هدف کسی شرکت در این مسابقه نباشد حس میکند 6 سال دوم چیز زیادی نیاموخته است.
در 6 سال اول زبان مادری و جغرافیا و ادبیات و ریاضی و هنر یاد میگیرند اما 6 سال دوم عملا زیر سایه کنکور است.
اصرار بر این که آقای مراد صحرایی برای احمد رضا احمدی پیام بنویسد به خاطر این نیست که بر قدر و منزلت او بیفزاید چرا که بزرگان فرهنگ و هنر برای او در حیات نوشتند و در ممات هم می نویسند و وزیر جایگاهی اداری دارد نه علمی.
به خاطر این است که بدانیم وزیر آموزش و پرورش تنها با واژه دربی بیگانه بود که البته پارسی هم نیست یا شاعران و نویسندگان و خالقان واژهها را هم نمیشناسد؟
90 درصد بودجه وزارت آموزش و پرورش صرف حقوق و مزایا میشود و تامین آن با سازمان برنامه و بودجه است. ساختار اداری و بوروکراسی وزارت آموزش و پرورش هم وابسته به اشخاص نیست و بی وزیر هم کار می کند. اما نگاه و روحیات وزیر مهم است. ستایش احمد رضا احمدی یعنی دمیدن روح شاعرانه به یک پیکره فرسوده و اسیر کنکور.
کاری که بعید میدانیم آقای وزیر انجام دهد چون دغدغه های دیگری دارد و خیال میکند ماموریت او این است که نسل تازه را در قالبهای مورد نظر شکل و فرم دهد. حال آن که زمان به سرعت میگذرد و این خیال پردازی هم ره به جایی نخواهد برد.
دو گونه خیال داریم: خیال اول آن است که شاعران و هنرمندان میپرورند و یک سر شکوه است و زیبایی و زندگی را معنی میدهد. خیال دوم آن است که مدیران ایدیولوژیک میپزند و گمان میکنند آدم ها را می توان به شکل مورد نظر درآورد و از آنان خواست آن گونه بیندیشند و بپوشند و بگویند که مربیان خواستهاند.
احمد رضا احمدی به گروه اول تعلق دارد و دریغ است که وزیر کنونی به گروه دوم متعلق باشد. حافظ که برجسته ترین نماد و نمود گروه اول است درباره خیالهای محال چینن سروده است:
خیالِ حوصله بحر میپزد هیهات!
چههاست در سرِ این قطره محالاندیش