سبک مدیریت سلمان فارسی در ابعاد سیاسی، نظامی و فرهنگی

سلمان فارسی یا سلمان محمدی از اصحاب خاص پیامبر اکرم(ص) و از یاران وفادار امیرمؤمنان علی(ع) بود و از سوی رسول خدا(ص) به مقام ویژة «سلمان منّا اهل البیت» (ابن هشام، ۱۳۶۱، ج۱، ص۹۳؛ ج۲، ص ۷۳۹-۷۴۰؛ مفید، ۱۳۹۰ق، ص۳۳۷) نایل شد

سبک مدیریت سلمان فارسی در ابعاد سیاسی، نظامی و فرهنگی

مقدمه

سلمان فارسی یا سلمان محمدی از اصحاب خاص پیامبر اکرم(ص) و از یاران وفادار امیرمؤمنان علی(ع) بود و از سوی رسول خدا(ص) به مقام ویژة «سلمان منّا اهل البیت» (ابن هشام، 1361، ج1، ص93؛ ج2، ص 739-740؛ مفید، 1390ق، ص337) نایل شد. پیامبر(ص) سلمان را گذرگاه دانش اهل بیت(ع) شمرد که خداوند همواره از طریق جبرئیل به او سلام می رساند (مفید،1390ق، ص216؛ مجلسی، 1403ق، ج22، ص347). سلمان نیز با استفاده از موقعیت مصاحبت با این دو ولیّ بزرگ خدا، از مکتب اهل بیت(ع) آموخته های فراوانی کسب کرد. یکی از این آموخته ها نگاه او به قدرت و مسئولیت بود. او همانند پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) از فرصت مسئولیت برای حاکم کردن ارزش های اصیل دینی بهره برد و برهمین اساس، سبک مدیریتی او شکل پذیرفت.

در این تحقیق، با هدف شناخت سبک مدیریت و حکومت داری سلمان فارسی، سؤال اصلی این است که سبک مدیریت سلمان فارسی در ابعاد سیاسی، نظامی و فرهنگی چگونه بود؟ در این تحقیق، به این سؤال های فرعی نیز پاسخ داده خواهد شد که نگاه سلمان به قدرت و مسئولیت چگونه بوده است؟ مشروعیت قدرت از نگاه او مبتنی بر چه باوری بود و از چه اندیشه ای نشئت می یافت؟ «خودکنترلی» در مدیریت سلمان چه جایگاهی داشته است؟

دربارة سلمان، گرچه کتاب های گوناگونی نوشته شده، اما به چگونگی مدیریت و حکومت داری او کمتر پرداخته شده و به نظر می رسد که تحقیق حاضر بتواند تا اندازه ای این خلأ را پر کند. در بررسی این مسئله، تنها به بازة زمانی قریب به بیست سالة کارگزاری او در مدائن بسنده نخواهد شد، بلکه نظر به تمام دورانی است که او مسئولیت داشته و عهده دار کاری بوده است؛ چه سلمان جنگاور و در رکاب پیامبر(ص) و چه سلمان استان دار.

«مدیریت» از مفاهیم اساسی این تحقیق است. «مدیریت» در لغت عبارت است از: مدیر بودن، و مدیر یعنی: اداره کنندۀ کاری یا مؤسسه ای (معین،1360،ج3، ص39-73). اما در اصطلاح، در یک تعریف، «مدیریت» به عنوان «هنر انجام دادن کارها به وسیلة دیگران» شناخته شده که بر پایة آن، «مدیریت» به معنای کاربرد علم رفتار است تا مدیر بداند که چگونه افراد را به کار برانگیزد، آنان را رهبری کند و روابط متقابل افراد و رفتار گروهی را کاملاً درک کند (مهر علی زاده، 1388، ص3).

در تعریفی دیگر، «مدیریت» مجموعه ای از فعالیت ها بر روی منابع سازمان با هدف دستیابی به مقاصد سازمان به شیوۀ کارا و اثربخش است. همچنین این اصطلاح، به مفهوم «فرایند برنامه ریزی، سازمان دهی، رهبری و کنترل استفاده از منابع به منظور انجام اهداف عملکردی» آمده و گفته شده است: «مدیریت عبارت است از: دانش و هنر به کارگیری منابع سازمانی (انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعاتی) برای دستیابی به اهداف سازمان به شیوۀ مطلوب» (الوانی، 1388، ص3).

استاد شهید مطهری نیز در تعریف این اصطلاح می نویسد: «مدیریت انسان ها و رهبریِ آنها عبارت است از: فنّ بهتر بسیج کردن و بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر کنترل کردن نیروهای انسانی و به کاربردن آنها» (مطهری، 1364، ص225).

نگاه سلمان به قدرت

برای بررسی مدیریت سلمان فارسی، ابتدا باید به نوع نگاه او به یکی از اصلی ترین مولفه های مدیریت یعنی «قدرت» بپردازیم. سلمان به قدرت، به چشم ابزاری برای خدمت می نگریست، نه اینکه محو و مقهور آن شود. این نگاه او ناشی از نوع دیدگاه او به دنیا بود. سلمان اعتقاد داشت: «دنیا مانند مار می ماند که ظاهرش زیباست و درونش زهری مهلک و نابودگر» (سبیتی، 1368، ص189). برهمین اساس، وقتی از او پرسیدند: «از چه چیزِ فرمان روایی بیزاری»؟ پاسخ داد: «حلاوة رضاعها و مرارة فطامها» (همان، ص 91)؛ شیرینی شیر خوردن آن و تلخی از شیر گرفتن آن. منظور سلمان از «شیرینی شیر خوردن» همان حلاوت ظاهری امیر و حاکم بودن است و منظور از «تلخی از شیر گرفتن» نیز عبارت است از: نداشتن امارت و عزل از آن.

این نوع نگاه وی در سرتاسر دوران حکومت او بر مدائن حاکم بود. وقتی ابودَرْداء، که همزمان با حکومت سلمان در مدائن، منصوب خلیفه در سمت قضاوت در شام بود، نامه ای به سلمان نوشت و در آن، دربارة اوضاع مطلوب مالی خود، به صراحت گفت: «پس از آنکه از همدیگر جدا شدیم، خداوند ثروت و فرزندانی به من بخشیده است و در سرزمین مقدس سکونت کرده ام». سلمان در پاسخ به او نگاشت: «برای من نوشته ای که خداوند ثروت و فرزند به تو بخشیده است؛ اما بدان که سعادت در افزایش ثروت و فرزند نیست، بلکه سعادت در افزایش بردباری است؛ همچنین آن گاه که علم تو برایت سودمند باشد. نیز نوشته ای که در آن سرزمین مقدس زندگی می کنی؛ ولی این را بدان که سرزمین برای کسی جانشینِ عمل نمی شود. کارهای نیک انجام بده؛ آن گونه که گویی عمل خود را می بینی. خودت را آماده مرگ کن، گویا که در حال مرگ هستی و باید از این دنیا بروی» (ابن اثیر، 1409ق، ج2، ص268).

پاسخ سلمان به این نامه به روشنی گویای نگرش او به قدرت است. در واقع، سلمان قدرت را ابزاری برای تحقق آرمان ها و اهداف والا و تحقق ارزش ها می دانست و برای آن، به خودی خود، اصالتی قایل نبود.

مشروعیت قدرت از نگاه سلمان

نوع نگاه حاکمان به مسئلة «مشروعیت» و «قدرت» متفاوت است. حاکمان مادی و دنیوی مشروعیت را به همان معنای «مقبولیت» می دانند؛ اما حاکمان الهی مشروعیت را فراتر از مقبولیت می شمرند. سلمان مشروعیت قدرت را مبتنی بر باوری می دانست که نشئت گرفته از نوع نگاه شیعیان به این مسئله است. او مشروعیت قدرت را مبتنی بر رضایت الهی دانسته، برهمین اساس، ائمة اطهار(ع) و فرامین و تأیید آنان را مشروعیت بخش به قدرت می شمرد. سلمان با تأیید ولی زمان، یعنی امیرمؤمنان علی(ع) منصب امارت مدائن را پذیرفت و امور حکومت را نیز با تأسی از آموزه های آن حضرت اجرایی می کرد. او در نامة انتقادی و صریح خود به خلیفة دوم نیز به همین مسئله اشاره کرد و نگاشت: «من به این سرزمین آمده ام که سیاستی پیش گیرم که آن را پیشوای بزرگ من [علی(] به من آموخته و با ارشاد و پیروی از سیرة او، احکام و حدود الهی را استوار می گردانم. بنابراین، من بر اساس راهنمایی های آن پیشوای بزرگ عمل می کنم و حکم می رانم» (طبرسی، 1375، ص319).

شاید این پرسش پیش آید که اگر او مشروعیت قدرت را ناشی از اهل بیت(ع) می دانست، پس چرا امارت مدائن را از سوی خلیفة دوم پذیرفت؟ سلمان فارسی از سوی خلیفة دوم (خلافت: 1323ق) به عنوان والی مدائن انتخاب شد (مسعودی، 1973، ج1، ص663) و تا هنگام وفات (سال 35 یا 36ق) در آن منصب باقی بود. مدائن مجموعه ای از هفت شهر نزدیک به هم بود که در شش فرسخی بغداد و در کنار نهر دجله قرار داشت و پس از فتح قادسیه به وسیلة سعد بن ابی وقاص فتح شد (حموی، 1399ق، ج5، ص 7475). البته سلمان نیز در آن جنگ حضور داشت و فرمان دهی بخشی از سپاه اسلام را بر عهده داشت (اصفهانی، بی تا، ج1، ص189). بنا به گزارشی، هنگامی که خلیفة دوم، سلمان را به عنوان حاکم مدائن منصوب کرد، وی ابتدا با امیرمؤمنان علی(ع) مشورت کرد و پس از کسب اجازه از ایشان، این مسئولیت را بر عهده گرفت (مدنی شیرازی، 1397ق، ص215).

گزارش مزبور در منابع کهن موجود یافت نشد؛ اما در تحلیل پذیرش این مسئولیت، باید دانست که حضرت علی(ع) و یاران ایشان، به ویژه سلمان فارسی، از صحابة رسول اکرم(ص) و تربیت شدة اسلام بودند و به چیزی جز رضای خداوند اهمیت نمی دادند، و مصلحت اقتضا می کرد که برای حفظ اسلام، برخی از مسئولیت ها از سوی ایشان پذیرفته شود. به بیان دیگر، ایشان امارت و حکومت را فرصتی می دیدند تا با خدمت به بندگان خدا و رعایت و هدایت ایشان، خشنودی خدای سبحان را به دست آورند. دیگر اینکه سیاست حاکمان وقت و مشخصاً قریش این بود که اهل بیت(ع) را از صحنه های سیاسی و اجتماعی دور کنند. ازاین رو، لازم بود با این سیاست مقابله گردد و صدای اهل بیت(ع) و مردان مخلص اسلام، که همان ندای دین و حق و خیر بود، شنیده شود (عاملی، 1370، ص78-84).

براین اساس، می توان گفت: امیرمؤمنان علی(ع) مصلحت را در حفظ کیان اسلام می دیدند. سلمان نیز با همین نگاه و با کسب اجازه از امام، این مسئولیت را پذیرفت و این مسئله نشان دهنده این واقعیت است که از نگاه سلمان، مشروعیت قدرت مبتنی بر رضایت اهل بیت(ع) و ولیّ خداست.

سبک مدیریت سلمان فارسی

سبک مدیریت سلمان ناشی از نوع نگاه او به قدرت بود. او قدرت را ابزاری برای خدمت می دانست و در سبک مدیریتی خود نیز همین نگاه را حاکم کرده بود.

چیستی مدیریت اسلامی

نظریه های مدیریت در شاخه ها و مکاتب گوناگون تعریف شده است (الوانی، 1388، ص510). در این مکاتب، به این موضوع می پردازند که اگر رفتارها و انگیزه های انسان ها را بشناسید و بتوانید با برخورد صحیح، انگیزه های انسان ها را در جهت اهداف سازمانی به کار گیرید، به تولید بیشتری دست خواهید یافت؛ اما در مدیریت اسلامی، رسیدن به اهداف سازمانی یکی از اهداف است، نه تنها هدف.

در مدیریت اسلامی، هم به رعایت قوانین شرع مقدس اسلام و هم به مسئلة تولید و پیشرفت اهمیت داده می شود. همان گونه که مدیریت در بُعد کلان، متأثر از نظام ارزشی حاکم بر آن سازمان است (رضائیان، 1374، ص6)، نظام ارزش حاکم بر سازمان های اسلامی نیز متأثر از باورهای الهی و معارف دینی است. ازاین رو، می توان «مدیریت اسلامی» را «شیوة به کارگیری منابع انسانی و امکانات مادی، برگرفته از آموزه های اسلامی برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است» (الوانی، 1388، ص11) دانست. مدیریت در اسلام از اهمیت بسیار برخوردار است. رسول خدا(ص) در ضرورت وجود مدیر در جامعه می فرمایند: «هنگامی که سه نفر در سفر بودند، باید از یک نفرشان، فرمان ببرند» (متقی هندی، 1405 ق، ص717). امیرمؤمنان علی(ع) نیز در خطبۀ 146 نهج البلاغه، جایگاه یک امیر در جامعه را بسان رشته ای می دانند که مهره ها را به هم پیوند می دهد و هرگاه این رشته ها بگسلد مهره ها پراکنده شوند و چه بسا هرگز فراهم نیایند. برهمین اساس، استاد شهید مطهری، مدیریت و رهبری انسان ها در مسیر کمال را از بُعد این جهانی و آن جهانی، عالی ترین و مشکل ترین مقام انسانی قلمداد می کند (مطهری، 1364، ص221). مدیریت در اسلام، مدیریتی است که همزمان، به تعالی انسان در دنیا و آخرت می پردازد و در ادارة امور، با بهره گرفتن از نوین ترین شیوه های مدیریتی، از دایرة شرع خارج نشده و به بهترین وجه ممکن، جامعه و یا سازمان مشخصی را اداره می کند. مبانی مدیریت ارزشی اسلام نیز بر حق محوری، عدالت طلبی، معنویت طلبی، صداقت گرایی و خدامحوری استوار است و هدف غایی انسان ها را دست یابی به قرب و رضای خدا می داند (علی احمدی، 1383، ص111).

سبک مدیریت سلمان فارسی نیز بر همین مبنا تحقق می یافت. او به مفاهیم ارزشی یادشده، عمیقاً ایمان داشت و بدان ها پایبند بود. افزون بر این، یکی از مهم ترین مؤلفه های مدیریت، یعنی «خودکنترلی» را دارا و در این زمینه بسیار موفق بود.

«خود کنترلی» سلمان

«خودکنترلی» نوعی مراقبت درونی است که بر اساس آن، وظایف محول شده، انجام و رفتارهای ناهنجار و غیرقانونی ترک می شود، بدون آنکه نظارت یا کنترل خارجی در بین باشد؛ بدین معنا که فرد بدون توجه به کنترل خارجی، تلاش خود را مصروف انجام کاری می کند که بر عهدة او گذاشته شده است و مرتکب تخلف و کارهای نادرستی مانند کم کاری و سهل انگاری نشود (الوانی، 1388، ص317).

در نظام مدیریت ارزشی اسلام، برخلاف نظام مدیریت غربی، اولاً، هدف قرب الهی است. ثانیاً، مدیر مسلمان به شغل خویش به عنوان یک تکلیف و مسئولیت نگاه می کند و خود را در محضر خدا پاسخگو می داند. ثالثاً، در نظام ارزشی اسلام، هدف و غایت اصلی کمال و رشد الهی انسان است (فروزنده، 1387، ص10). «خودکنترلی» همان خویشتن داری است که در قرآن از آن به «تقوا» تعبیر شده است. از نگاه قرآن، مؤمنان موظف به نظارت و کنترل بر خویشتن (مائده: 105) و افزون بر آن، موظف به کنترل اهل و خانواده خویش اند (تحریم:6).

اندیشه های بنیادینی همچون «باور به خدای یگانه» (مبدأ) و معاد، موجب خودکنترلی می شود،؛ به گونه ای که مدیر اسلامی از حق و حقیقت تخطی نمی کند. او با رعایت تقوا، به ارزش های اخلاقی نیز متعهد است و برای نمونه، در برابر ارباب رجوع، فروتن و پاسخگوست و از آنچه امروزه به عنوان «پارتی بازی» و «رانت خواری» معروف شده است، پرهیز خواهد کرد. اینها همه نشانه های خودکنترلی یک مدیر اسلامی است.

امیرمؤمنان علی(ع) در زمان خلافت خویش، کارگزارانش را همواره به تقوا و خودکنترلی توصیه می فرمودند و در نامه هایی که برای والیان خود می نوشتند، این وظیفه را به آنها گوشزد می کردند. حضرت در بخشی از فرمان خویش به مالک اشتر نخعی، به او فرمان می دهند که خواسته های نابجای خود را در هم شکند، و به هنگام وسوسه های نفس، خویشتن داری را پیشة خود سازد (نهج البلاغه، 1379، ن 53).

دربارة سلمان فارسی شواهدی در دست است که به روشنی نشان می دهد که وی چگونه به این اصل پایبند بود. یکی از این نشانه ها، تواضع و فروتنی او بود. معمولاً افرادی که به منصب مهمی می رسند، در دام خودبزرگ بینی دچار می شوند؛ زیرا از خودکنترلی اجتناب می کنند؛ اما سلمان این گونه نبود. او به گروهی از قریش، که با یکدیگر تفاخر می کردند، گفت: «اما من از نطفه ای بدبو آفریده شده ام. پس از مدتی تبدیل به مرداری بدبو خواهم شد. اگر در روز قیامت کفة خوبی هایم سنگین بود، کریم خواهم بود، وگرنه لئیم خواهم بود» (ابن جوزی، 1406ق، ص55).

این نمونه ای از تواضع سلمان، بلکه فراتر از آن بیانگر معادباوری اوست که خود، عالی ترین نشانة خودکنترلی است. این حس تواضع و فروتنی، بعدها در زمان پذیرش مسئولیت از سوی او، دوچندان گردید و موجب خدمات بی منت و متواضعانة او به خلق خدا شد. نقل شده است که مردی از قبیلة بنی تمیم درحالی که بار کاهی حمل می کرد و خسته شده بود، از سلمان خواست تا بار او را به دوش گیرد و به منزل برساند. سلمان خواستة او را پذیرفت. مرد در بین راه فهمید که وی استاندار مدائن است. به همین سبب، از کار خود شرمنده شد و کوشید تا بار را از دوش او بردارد؛ ولی سلمان نپذیرفت و بار او را به مقصد رساند (ابن جوزی، 1406ق، ج1، ص210).

«ساده زیستی» و «بی اعتنایی به زخارف» نیز از جمله نشانه های خود کنترلی به حساب می آید. او در همان حال که صاحب منصب و استاندار بود، در دام امور مادی نیفتاد و بسیار بی پیرایه زیست. قدرت خودکنترلی سلمان حاصل زهد کم مانند او بود که در ادامه در این باره سخن خواهیم گفت.

مدیریت سیاسی

«مدیریت سیاسی» عبارت است از: «به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در بسیج همگانی، هدایت و کنترل، برنامه ریزی و سازمان دهی که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول، صورت می گیرد» (رضائیان، 1374، ص85). در اسلام نیز «مدیریت سیاسی» را می توان عبارت از استفاده از تمام توانایی های سیاسی و مدیریتی به منظور حاکم کردن نظام ارزشی اسلام دانست. در این زمینه، سلمان یک مدیر موفق سیاسی بود که توانست در محدودة اختیارات خود بدرخشد. سبک مدیریت سیاسی او را، که قرین با موفقیت نیز بود، می توان مبتنی بر مؤلفه های ذیل دانست:

1. ولایت مداری

سلمان را می توان یک مدیر ولایی تمام عیار به شمار آورد. سلمان مودت اهل بیت(ع) را بر هر مسلمانی واجب می دانست (مجلسی، 1403ق، ج22، ص315 و316) و بر اطاعت از امیرمؤمنان علی(ع)، آن هم به حکم خدا تأکید فراوان می کرد و اطاعت از ایشان و امامان از نسل ایشان را اطاعت از خدا و پیامبر می شناخت (همان). او بر وصایت و ولایت امام علی(ع) شهادت می داد (همان، ص318). نیز هشدار می داد که جز حضرت علی(ع) هیچ کس از اسرار نبوت آگاه نیست و در نزد حضرت علی(ع)، علومی است که نزد هیچ کس نیست (مفید، 1389، ص194).

در ماجرای سقیفه، او از اصلی ترین مخالفان بود و مانند برخی دیگر از اصحاب رسول خدا(ص) در کنار امیرمؤمنان علی(ع) ایستاد و از خلافت ایشان دفاع کرد (طبرسی، 1375، ص186). سلمان در بخش هایی از خطبة معروف خود، که سه روز پس از رحلت پیامبر(ص) و در دفاع از حقانیت حضرت علی(ع) بیان کرد، اعلان نمود: «ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در آن بیندیشید. بدانید که من از علم فراوانی بهره مندم. پس اگر با شما دربارة آنچه که از فضایل امیرمؤمنان می دانم سخن بگویم، عده ای از شما مرا مجنون می پندارید و عده ای دیگر نیز می گویید: خدایا قاتل سلمان را بیامرز. .. قسم به خدایی که جان سلمان در دست اوست، اگر ولایت علی(ع) را پذیرفته بودید، از آسمان و زمین بر شما برکت می بارید... افسوس که از ولایت علی(ع) شانه خالی کردید و پیروی دیگری را پذیرفتید! (همان، ص294 295).

2. انتقاد از حاکمان

سلمان به درستی آموخته بود که نه تنها باید پذیرای انتقادات مردم باشد، بلکه خود نیز مسئولان بالادست را نیز نقد می کرد. سبک مدیریت سیاسی سلمان به گونه ای بود که از تملق و چاپلوسی پرهیز می کرد و اگر نقدی را بر مسئولان روا می دانست به دور از ملاحظه کاری، مطرح می نمود. پاسخ صریح او به نامة اعتراضی خلیفة دوم گواهی بر همین مدعاست. خلیفة دوم در نامة خود به سلمان، از رویة حکومت داری وی، همچون حصیربافی سلمان انتقاد کرده بود (ابن سعد، 1377، ج 4، ص 89)؛ اما سلمان در پاسخ، نامه ای نوشت، و از جمله نگاشت: «اگر خداوند برای این امت، راه خیر و صلاح و رشد و تعالی آنان را اراده فرموده بود، اعلم و افضل آنان، ولایت و حکومت را عهده دار می شد. همچنین اگر این امت خداترس بود، از کلام پیامبر اطاعت می کرد و در راه حق قدم برمی داشت...» (طبرسی، 1375، ص 319).

همچنین گزارش شده است که روزی عمربن خطاب از سلمان پرسید: آیا من پادشاهم یا خلیفه؟ سلمان نیز بدون ملاحظه کاری های متداول، به خلیفه پاسخ داد: «اگر درهمی از اموال مسلمانان را به ناحق مصرف کنی، آن موقع تو پادشاهی، وگرنه خلیفه ای» (طبری، 1989، ص211). غزالی نیز روایتی را نقل می کند که از انتقاد سلمان به خلیفة دوم، به خاطر داشتن دو پیراهن و دو نوع غذا در سفرة خلیفه حکایت دارد (غزالی، 1361، ص407).

این برخورد انتقادی و صریح، پیش از این در زمان خلیفة اول، درحالی که جایگاه مدیریتی نداشت نیز دیده می شد. او در دفاعی حماسی از حضرت علی(ع)، شجاعانه در حضور خلیفة اول چنین گفت: «کردید و نکردید و ندانید چه کردید... ای ابوبکر! هنگامی که برای تو ماجرایی پیش آید که حکم آن را ندانی، به چه چیز تکیه خواهی کرد؟ هنگامی که از تو سؤال شود چیزی را که نمی دانی به چه کس پناه خواهی برد؟ چه عذری داری که خود را بر داناتر از خود و نزدیک ترین افراد به پیامبر و دانا به تأویل کتاب خدا و سنت پیامبر مقدم می داری؟...» (طبرسی، 1375، ص192-193).

3. عدالت محوری

سلمان در مدیریت خود، اعتقاد فراوانی به اجرای عدالت و مساوات داشت. وقتی خلیفة دوم آن نامة انتقادی را به سلمان نوشت و از سبک مدیریتی وی در مدائن انتقاد کرد، سلمان در بخشی از پاسخ به خلیفه، توجه او را به جملة مهمی از پیامبر اکرم(ص) جلب نمود که می فرمایند: «هر کس عهده دار ولایت و سرپرستی هفت تن از مسلمانان پس از من شود و آن گاه در میان آنان به عدالت رفتار نکند، خداوند را در حالی ملاقات می کند که مورد خشم و غضب الهی خواهد بود» (همان، ص319). او همچنین به خلیفه یادآوری می کند که از نظر رسول خدا(ص)، مردم، اعمّ از قریشی و غیرقریشی، عرب و غیرعرب، و سفید پوست و سیاه پوست، در دین داری مساوی و برابر بودند (همان).

4. مردم داری

سلمان برای حل مشکلات مردم و رسیدگی به حوایج آنان، سر از پا نمی شناخت. به تعبیر غزالی، «رسیدگی به امور مسلمین، اهمیت خاصی برای سلمان داشت، به گونه ای که نمازهای مستحبی او نیز نمی توانست او را از انجام کار مسلمین بازدارد» (غزالی، 2008، ص223). او نسبت به حفظ کرامت مردم بسیار مراقب بود، و از هر عملی که حرمت و کرامت آنان را مخدوش می ساخت، پرهیز می کرد. به همین سبب، وقتی مردم در مقابل او به خاک افتاده و به زعم خود به سلمان احترام گذاشتند، او از این اقدام آنان ناراحت شد و به خدا پناه برد (ذهبی، 1405ق، ج1، ص546). او از هرآنچه مایة مخدوش شدن کرامت انسان ها بود، بیزار بود. یکی از غلامان او قصد داشت تا برای سلمان نامه ای بنویسد و با این کار قیمت خود را مشخص کند تا با وصول آن آزاد گردد. سلمان از او پرسید: آیا مالی داری؟ غلام جواب منفی داد. سلمان با این پرسش خواست بداند که او چگونه می تواند مبلغ لازم را فراهم آورد. غلام گفت: او از پول هایی که مردم (در ازای گدایی کردن) به او می بخشند، آن پول را فراهم می کند. سلمان از این اقدام غلام خشمگین شد و او را از کارش منصرف ساخت و برای او دست دراز کردن پیش مردم را ناپسند دانست و به او گفت: آیا می خواهی مردم آبی را که با آن دست و صورت خود را شسته اند، به تو بدهند؟! تشبیهی که سلمان از آن نوع مال می کند و آن را همانند آبی می داند که چیزهای نجس را با آن شسته اند، بیان کنندة نفرت شدید او از گدایی است (مجیب مصری، 1373، ص222-223).

مدیریت نظامی

سلمان را باید یک استراتژیست و نظریه پرداز در زمینة نظامی دانست. او در این زمینه خبره بود و در ترسیم تاکتیک های جنگی و فرمان دهی آن، از نبوغ بالایی برخوردار بود. نقش او در تأسیس شهر کوفه، محوری بود. سلمان به همراه حذیفة بن یمان مأموریت یافت تا محل مناسبی را جست وجو کنند که در آن، دریا یا پلی حایل آن سرزمین تا مرکز حکومت اسلامی در مدینه نباشد. سلمان در انجام مأموریت، به انبار رسید و از طرف غرب فرات حرکت کرد تا به جایی رسید که بعداً شهر کوفه شد. او به همراه حذیفه با ملاحظات نظامی، کوفه را شناسایی کرد (ابن اثیر، بی تا، ج2، ص528-529).

سلمان در بسیاری از جنگ های صدر اسلام نیز حضور داشت و در ترسیم تاکتیک های جنگی از کارآمدی خاصی برخوردار بود. سلمان در دو جنگ احزاب و طائف، طراح عملیات بود و در فتح مدائن نیز از فرماندهان اصلی به شمار می آمد. در جنگ احزاب، که قبیله های مشرک عرب به فرمان دهی ابوسفیان سپاهی ده هزار نفری بر ضد مسلمانان بسیج کرده بودند، سلمان پیشنهاد کندن خندق به دور مدینه را مطرح کرد (ابن عبدالبر، 1415ق، ج2، ص195؛ ابن اثیر، 1409 ق، ج2، ص269). او این شیوه را در جنگ های ایران و روم آموخته بود، تا آنجا که برای اعراب تازگی داشت. ابن اسحاق نیز تأکید می کند که طرح سلمان در جنگ احزاب یا خندق، کیدی بود که هیچ یک از اعراب از آن اطلاعی نداشت (ابن اسحاق، بی تا، ص 739). کارایی سلمان در این جنگ، به قدری چشم گیر بود که هریک از گروه های مهاجر و انصار می خواستند او را از خود بدانند، ولی رسول خدا(ص) به این بحث ها خاتمه داد و در فرمایش معروف خود، فرمودند: «سلمان، از ما اهل بیت(ع) است».

سلمان همچنین پیشنهاد ساختن منجنیق برای فتح قلعة بزرگ و محکم طائف را به پیامبر(ص) داد. پیامبر نیز با پذیرش این پیشنهاد، در سال هشتم هجری، این قلعة مستحکم را فتح کرد (واقدی، 1409 ق، ص927).

نقش سلمان در نبرد مدائن نیز یکی از درخشان ترین رویدادهای زندگی او به شمار می آید. او وقتی هراس سعدبن ابی وقاص، فرمانده سپاه اسلام و سایر سپاهیان را به خاطر عبور از دجله مشاهده کرد، به آنان امید و روحیه داد که به لطف خدا خواهند توانست بدون هیچ دغدغه و مشکلی وارد آب و از آن خارج شوند؛ زیرا خشکی و دریا برای مسلمانان رام خواهد بود (ابن اثیر، بی تا، ص512-514). سلمان در کاهش تلفات انسانی و خون ریزی در فتح ایران به وسیلة مسلمانان نقش مهمی داشت. او به خاطر همزبانی با ایرانیان، مأموریت یافت تا با آنان صحبت کند. او با صحبت با افرادی که در نقطه ای به نام «قصر الابیض» پناه گرفته بودند، آنان را مجاب ساخت تا با پرداخت جزیه خود را خلاص کنند (ابن مسکویه، 1366، ص230). او در بیانی همراه با مهرورزی و خردمندی، به ایرانیان گفت: «اصل و نسب من از شما ایرانیان است و من خیرخواه شما هستم» (اصفهانی، بی تا، ج1، ص189) و آنان را مجاب کرد تا به حکومت اسلامی جزیه بپردازند (ابن سعد، 1377، ص76) و بدین سان، با حفظ جان و مال و آیین خود، در سایة امنیت حکومت اسلامی قرار گیرند.

کوتاه سخن اینکه در مدیریت نظامی سلمان فارسی، سه مؤلفه آشکار است: نخست. نبوغ و ابتکار در ارائة تاکتیک های کارآمد عملیاتی؛ دوم. شجاعت و جنگاوری. او تنها به ارائة تاکتیک نمی پرداخت، بلکه خود پیشاپیش سپاه به راه می افتاد و در خط اول نبرد حضور می یافت. سوم. رعایت اصول اخلاقی؛ آن گونه که در فتح مدائن با ایرانیان رفتار کرد.

مدیریت فرهنگی و تربیتی

در سبک مدیریت فرهنگی و تربیتی سلمان، نخست باید به این نکته توجه کرد که او نشان داد می توان هم مدیر و رئیس بود و هم ساده زیست و زاهد. نکتة دیگر اینکه او قبل از آنکه مدیر باشد، یک معلم بود و تعلیم و تربیت اسلامی را در نظر داشت. نکتة سوم هم اینکه او به عنوان استاندار جامعة اسلامی بر خود لازم می دید تا با انحرافات برخورد کند. اکنون تبیین این موارد:

1. زهد و ساده زیستی

زهد سلمان از تقوا و ایمان عمیق او سرچشمه می گرفت. یکی از نمادهای زهد و ساده زیستی او در بی توجهی به زخارف دنیایی تحقق می یافت. سلمان از اشرافی گری به شدت پرهیز می کرد. اشرافی گری یکی از آسیب های مهم صاحبان مناصب حکومتی دنیای اسلام بود که در آن زمان، به تدریج، در حال گسترش بود، به ویژه آنکه او در مکانی به استان داری و امارت رسیده بود که حاکمان آن به اشرافی گری و تجمل گرایی معروف بودند. ایوان کسری نمونه ای بارز از اشرافی گری پادشاهان ساسانی بود. به گزارش مورخان، پس از تصرف مدائن، شاه ایران همراه با دربار و حرم خویش، کاخش را ترک کرد و رفت. همراهانِ او را هزارآشپز، هزار رامشگر، هزار یوزبان، هزار بازدار و عدة زیادی از دیگر چاکران دانسته اند (ثعالبی، 1909، ص742).

سلمان حتی در مدائن، منزل شخصی نداشت و تنها پس از اصرار یکی از دوستان خود، آن هم به این شرط که خانه ای بسازد که سر او به سقف خانه بخورد و در هنگام خواب نیز پایش به دیوار برخورد کند، راضی به این مسئله شد (ابن ابی الحدید، بی تا، ص36). لوازم منزل او نیز بسیار ناچیز بود، تا آنجا که وقتی در مدائن حریقی روی داد، سلمان قرآن و شمشیرش را برداشت و از خانه خارج شد و گفت: «این چنین سبک باران می رهند» (شوشتری، 1379، ج4، ص425).

لباس او در نهایت سادگی بود و در دوره ای که امیر مدائن بود و این امارت قریب دو دهه طول کشید، تغییری نکرد. غذای او نیز ساده بود و به نان خشک و آب و نان و نمک اکتفا می کرد. منبع درآمد او از طریق زنبیل بافی بود (ابن عبدالبر، 1415 ق، ج2، ص196) و حقوق پنج هزار درهمی سالیانة خود را، که از بیت المال دریافت می کرد، به فقرا انفاق می نمود (ابن جوزی، 1406ق، ج1، ص538؛ ابن عبدالبر، 1415 ق، ج2، ص196). ساده زیستی و اجتناب از اشرافی گری او به حدی بود که حتی باعث اعتراض خلیفة دوم شد. سلمان در پاسخ به انتقادهای خلیفه، که ساده زیستی او را زیرسؤال برده بود، در نامه ای به وی نگاشت: «اما اینکه دربارة زنبیل بافی و خوردن نان جو مرا ملامت کرده ای، اینها برای یک شخص مؤمن عیبی شمرده نمی شود. به خدا سوگند، ای عمر! نان جو خوردن و زنبیل بافی از برگ درختان، که همراه با بی نیازی و خوردنِ حقِ اهل ایمان، به ناحق باشد، نزد خداوند متعال بهتر و محبوب تر است و به تقوای الهی هم نزدیک تر خواهد بود...؛ اما اینکه ایراد گرفته ای چرا من حقوق خود را به دیگران بذل و بخشش می کنم، باید بدانی آن را برای روز نیازمندی و تهی دستی خویش پیش می فرستم. این هم برای من مهم نیست که غذایی که از گلویم پایین می رود، مغز گندم و مغز قلم گوسفند باشد یا نان سبوس دار جوین. ..؛ اما اینکه تذکر داده ای که من حکومت الهی را تضعیف و خویشتن را (با ساده زیستی) ذلیل کرده ام، تا جایی که مردم مداین به مقام امارت من بی توجهی می کنند و مرا پل عبور (به خواسته های) خود قرار داده اند و حتی بار سنگین خود را بر دوش من می گذارند و بالاخره، این شیوه را موجب سست شدن حکومت دین خدا و تضعیف مقام خلافت پنداشته ای، باید بدانی ذلیل بودن در راه اطاعت خداوند، نزد من از عزت و عظمت در راه گناه و معصیت، محبوب تر است» (طبرسی، 1375، ص317-318).

ساده زیستی برای سلمان، نه تنها یک شیوة آرمان گرایانه بود، بلکه موجب کاهش مخارج و قید و بندهای دست و پاگیر می شد، بلکه عامل مهمی برای پیش گیری از تخلف ها و انحراف های دیگران و الگویی رفتاری  آموزشی شمرده می شد (صادقی اردستانی، 1391، ص139).

2. تعلیم معارف اسلامی

سلمان فارسی از دریای علوم پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) بهره برده بود و خود نیز دریای بی پایان دانش بود و دارای برهان و حکمت شد (مجلسی، 1403ق، ج22، ص348). در مدیریت خود نیز از تعلیم و تفسیر قرآن و معارف اسلامی دریغ نمی کرد. او به فراست دریافته بود که اصلی ترین نیاز مردم آن زمان مدائن و ایران، که سال ها با فرهنگ مجوس انس داشتند و در مرحلة آغازین آشنایی با اسلام بودند، آشنایی با معارف دینی و آموزه های اسلامی است. ازاین رو، به برگزاری تفسیر قرآن همت گماشت. همچنین گفته می شود که او اولین کسی است که قرآن را به فارسی ترجمه کرده است (رامیار، 1369، ص 653؛ زرقانی، بی تا، ج2، ص 56).

3. مبارزه با انحرافات

سلمان در برخورد با افکار انحرافی، هوشمندانه عمل می کرد. برای نمونه، باید به برخورد او با زیدبن صوحان اشاره کرد. سلمان از او می پرسد: «ای زید! هنگامی که قرآن و سلطان (حاکم) به مقاتله برخیزند چگونه خواهی بود (چه خواهی کرد)؟ زید پاسخ داد: با قرآن خواهم بود». سلمان گفت: در این صورت، چه زید نیکویی هستی.

علامه عاملی در تحلیل این ماجرا از مدیریت هوشمندانة سلمان در برخورد با افکار انحرافی سخن می گوید. به تعبیر وی، از این گفت وگو به دست می آید که سلمان بر امری دقیق و بسیار مهم، که در تکوین شخصیت یک مسلمان نقش اساسی دارد و در موضع گیری ها و اعمال او به طور مستقیم اثر می گذارد، انگشت گذاشته است. سلمان هوشمندانه به بروز دیدگاه های انحرافی در جامعة اسلامی پی برده بود و می دید که بسیاری در برخورد با مسائل، از نظرات غلط پیروی می کنند. سلمان با درک این وضعیت، از جایگاه مربی و مسئول، سعی می کرد هر اختلال یا فسادی را، حتی اگر در شخصیت صحابی برجسته ای همچون زید وجود داشت، شناسایی و کشف کند و در صورت نیاز، به درمان آن بپردازد (عاملی، 1370، ص59-63).

نتیجه گیری

سبک مدیریت سلمان فارسی، نشئت یافته از سبک مدیریت پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) بود. او به «قدرت»، نگاهی متعالی داشت و «قدرت» و «مسئولیت» را زمینه ای برای «خدمت» می دانست، و نه ابزاری برای رسیدن به مطامع دنیوی. مدیریت ارزشی  اسلامی بر حق محوری، عدالت طلبی، معنویت طلبی، صداقت گرایی و خدامحوری استوار است و هدف غایی انسان ها را دستیابی به قرب و رضای خدا می داند. مدیریت سلمان نیز بر همین اصول، استوار و نمادی از خودکنترلی یک مدیر مسلمان بود. مدیریت ارزشی او در بعد سیاسی، بر ولایت مداری، نقد حاکمان، عدالت محوری و مردم داری مبتنی بود. مدیریت نظامی سلمان فارسی در نبوغ و ابتکار در ارائة تاکتیک های عملیاتی، شجاعت و رعایت اصول اخلاقی تجلی می یافت. در مدیریت فرهنگی و تربیتی، سلمان نشان داد که می توان، هم مدیر و رئیس بود و هم ساده زیست و زاهد. هنر سلمان این بود که مدیریت را با زهد همراه کرده بود. او پیش از آنکه مدیر و رئیس باشد، یک معلم بود و به تعلیم معارف اسلامی و نیز برخورد با انحرافات اهتمام داشت.

منابع

نهج البلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتی، قم، مشرقین.

ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، بی تا، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه.

ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، 1415ق، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دارالکتب العلمیه.

ابن اثیر، علی بن محمد، بی تا، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.

-----، 1409ق، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر.

ابن اسحاق، محمدبن، بی تا، السیرة النبویه، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، مکتبة محمدعلی صبیح.

ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج، 1406ق، صفة الصفوة، تحقیق محمود فاخوری، بیروت، دارالمعرفه.

ابن سعد، محمدبن، 1377ق، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.

ابن مسکویه، احمدبن محمدبن یعقوب، 1366، تجارب الامم، تهران، سروش.

ابن هشام، 1361، السیرة النبویه، ترجمة رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، چ دوم، تهران، خوارزمی.

اصفهانی، ابونعیم، بی تا، حلیة الاولیاء، بیروت، دارالکتب العلمیه.

ثعالبی، 1909م، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زوتنبرگ، پاریس.

حموی، یاقوت بن عبدالله، 1399ق، معجم البلدان، بیروت، دارصادر.

ذهبی، محمدبن احمد، 1405ق، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله.

رامیار، محمود، 1369، تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر.

رضائیان، علی، 1374، اصول مدیریت، چ ششم، تهران، سمت.

زرقانی، محمد عبدالعظیم، بی تا، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

سبیتی، عبدالله، 1368، سلمان الفارسی، ترجمة محمدعلی مجیدیان، تهران، دفتر نشر کوکب.

شوشتری، محمدتقی، 1379ق، قاموس الرجال، تهران، مرکز نشر کتاب.

صادقی اردستانی، احمد، 1391، سلمان محمدی؛ استاندار مدائن، چ چهارم، تهران، مشعر.

طبرسی، احمدبن علی، 1375، الاحتجاج، تهران، اسوه.

طبری، محمدبن جریر، 1989م، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، موسسة الاعلمی.

عاملی، سیدمرتضی، 1370، سلمان فارسی، ترجمة محمد سپهری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.

علی احمدی، علیرضا و حسین علی احمدی، 1383، مبانی و اصول مدیریت اسلامی، تهران، تولید دانش.

غزالی، محمد، 1361، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی.

-----، 2008م، المستظهری فی فضائح الباطنیه، پاریس، دار بیبلیون.

فروزنده دهکردی، لطف الله و علی اکبر جوکار، 1387، مدیریت اسلامی و الگوهای آن، تهران، دانشگاه پیام نور.

متقی هندی، حسام الدین، 1405 ق، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرساله.

مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

مجیب مصری، حسین، 1373، سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، ترجمة حسین یوسفی آملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

مدنی شیرازی، سیدعلی خان، 1397 ق، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، قم، بصیرتی.

مسعودی، علی بن حسین، 1973م، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس.

مطهری، مرتضی، 1364، امامت و رهبری، چ دوم، تهران، صدرا.

معین، محمد، 1360، فرهنگ معین، چ چهارم، تهران، امیرکبیر.

مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1390ق، الاختصاص، نجف، مطبعة الحیدریه.

-----، 1389، الامالی، ترجمة عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام.

مهرعلیزاده، یدالله، 1388، نظریه های نوین مدیریت (مبانی نظری و تجربه)، اهواز، دانشگاه شهید چمران.

واقدی، محمدبن عمر، 1409ق، المغازی، بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات.

الوانی، سیدمهدی، 1388، مدیریت در اسلام، با همکاری جمعی از نویسندگان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه)، چ ششم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان