از این زاویه سازمان بورس دخالت موفقیتآمیزی داشته است. اما میتوان از زاویه دیگری نیز به مساله نگاه کرد که به قضاوت کاملا معکوسی منتهی میشود. بازار سرمایه به خودی خود بازاری است که محل تعارض حدس و قضاوت متفاوت افراد است. فرض کنید بخشی از بازار فکر میکند سهام الف در هفته جاری بالا خواهد رفت و کسان دیگری فکر میکنند که این سهم کاهش خواهد یافت. طبعا این تفاوت قضاوت و تحلیل موجب میشود تا گروه اول در مقام خریدار و گروه دوم در مقام فروشنده ظاهر شوند. بعد از گذشت یک هفته واقعیت روشن میشود و فرض کنید قیمت سهم بالا برود. در این حالت کسانی که رشد آن سهم را پیشبینی کرده بودند منتفع و کسانی که افت آن سهم را پیشبینی کرده بودند زیان دیده میشوند. آیا این امر فینفسه بد است؟ پاسخ منفی است. بازار سرمایه سازوکاری است که در آن افرادی که قضاوت و تحلیل نادرست داشته باشند با زیان کردن تنبیه و به اصطلاح نقرهداغ میشوند و همین امر انگیزه میشود تا در تحلیلها و قضاوتهای خود درباره آن سهم بازنگری کنند.
همچنین کسانی که به درستی رشد آن سهم را پیشبینی کرده بودند با سود کردن جایزه دریافت میکنند و انگیزه مییابند تحلیل درست خود را ادامه دهند. واقعا اگر زیانی در کار نبود انگیزهای برای بازنگری در نظام تحلیلی وجود نمیداشت! شاهد این معنا رفتار بیشتر سیاستمداران و اقتصاددانان است. بسیاری از سیاستمداران کشور، تحلیلهای اشتباهی میکنند و بهدلیل تحلیلهای اشتباه آنها، مردم ایران متضرر میشوند؛ اما به خود آنها زیان مستقیمی نمیرسد. نتیجه آنکه انگیزه پیدا نمیکنند که در ذهنیت نادرست و پوسیده خود بازنگری کنند و طبیعتا افرادی تنگنظر و دور از واقعیت میمانند و ارتباط منطقی خود را با واقعیت و جامعه از دست میدهند. نمونه دیگر اقتصاددانان هستند. برخی از اقتصاددانان قضاوتهای نادرستی دارند.
مثلا زمانی که آقای روحانی در سال1394 قیمت بنزین را از 700تومان به 1000تومان افزایش داد، برخی اقتصاددانان هشدارها میدادند که این امر به تورم شدید منجر خواهد شد؛ اما برعکس شد و تورم تکرقمی شد! کسانی از بروز ابرتورم در سالهای 1397 و 1398 دم میزدند، اما همه اشتباه بود و با این اشتباه مردم را به رفتارهای نادرستی رهنمون شدند. کسانی بودند که در سال1397 پیشبینی میکردند ظرف یکسال قیمت دلار به 40هزار تومان خواهد رسید، اما پنج سال طول کشید تا نرخ ارز در سال1401 به این عدد برسد! اگر وقتی اقتصاددانان چنین حدسهای نادرستی میزدند قراردادی میبستند که با خطاشدن پیشبینیشان زیان میکردند یا با درست از آب درآمدن پیشبینی منتفع میشدند، آنگاه انگیزه زیادی پیدا میکردند تا ذهنیت خود را اصلاح کنند.
با این وصف روشن میشود چرا فعالان بازار سرمایه افرادی دقیق با ذهنیتهای واقعگرایانه میشوند؛ اما برخی از سیاستمداران و اقتصاددانان کماکان در جهل مرکب خود باقی میمانند. در قضیه اخیر هم عملا سازمان بورس مانع شد تا کسانی که فکر میکردند کشور به یک جنگ کشیده میشود تنبیه مالی شوند و کسانی که به درستی فکر میکردند نظام تصمیمگیری کشور هوشمندتر از آن است که کشور را به جنگ بکشاند یا با قضاوت درست خود منتفع شوند! در واقع اقدام سازمان بورس به نفع قضاوتهای غلط و به زیان قضاوتهای درست تمام شد. گفته میشود اگر دامنه نوسان محدود میشد پول زیادی از بورس خارج میشد.
پاسخ این ذهنیت روشن است. وقتی فردی سهمی را میفروشد فرد دیگری آن را میخرد و به همین دلیل معادل پولی که از بازار خارج میشد به بازار وارد میشد! و از این بابت جای نگرانی نیست. گفته میشود اگر دامنه نوسان بازتر بود حقیقیها بیشتر خارج میشدند و سهم حقوقیها از بازار بیشتر میشد. در پاسخ باید گفت چه باک! این امر در جهت سالمسازی بازار سرمایه است. باید جامعه را از ورود مستقیم به بازار بازداشت و آنها را به ورود از طریق صندوقهای سرمایهگذاری مشترک ترغیب کرد. در کشورهای پیشرفته ورود مستقیم به بازار سرمایه بسیار بسیار اندک است و توده مردم از طریق نهادهای سرمایهگذاری به بورس ورود پیدا میکنند. مردم عادی وقتی ببینند که بیجهت ترسیدهاند و زود از بازار خارج شدهاند، میآموزند که باید به تجربه افراد صاحب صلاحیت اعتماد کنند. در مجموع به باور اینجانب اقدام مذکور یک حرکت رو به عقب بود؛ زیرا به جای حذف یا بازتر کردن دامنه نوسان، آن را محدودتر هم کرد.