و به آنان که در راه خدا کشته مىشوند مرده نگوئید بلکه آنان زنده هستند ولى شما کیفیت حیات آنان را درک نمىکنید.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ.
و به آنان که در راه خدا کشته مىشوند مرده نگوئید بلکه آنان زنده هستند ولى شما کیفیت حیات آنان را درک نمىکنید.
اگر انسان در خیال خود، مرگ را هم چون هیولائى بیمآور، و چهرهاى ترسناک و نقطه پایان همه چیز، و زنگخاموشى ابدى و عدم و نابودى همیشگى ببیند، از عبادت رب که نتائجش به خود انسان باز مىگردد، و خدمت به خلق که محصولاتش به خود انسان مىرسد، و از قدم گذاردن در عرصه بسیارى از خیرات و مبرات باز مىماند، و حیات او چون حیات حیوانات منحصر در شکمچرانى و شهوترانى مىگردد، و بر این پایه از هیچ گناه و معصیت و ظلم و ستمى روى نمىگرداند، و امید مثبت و آرزوهاى سازنده و نشاط براى فعالیتهاى لازم را از دست مىدهد.
انسان باید با تکیه بر فطرت که ابدى خواهى و جاوید طلبى در ذاتش نهفته است، و با بکار گرفتن عقل و اندیشه و با تکیه بر وحى و نبوت انبیا و امامت امامان که مرگ را پلى براى عبور از دنیاى محدود به جهانى نامحدود، و عوض کردن لباسى و پوشیدن لباس دیگر، و انتقال از خانهاى به خانه دیگر مىدانند، و سراى آخرت را جائى براى پاداش نیکان و محلى براى کیفر ناپاکان و ستمگران مىشمارند، مرگ را زیبا و نعمت عظیم حق مشاهده کند، و بر این اساس به گردونه عبادت رب و خدمت به خلق درآید، و با شور و شوق و نشاط و مسرت، به انجام هر خیر و عملى صالحى برخیزد و از آنچه براى خودش و براى دیگران زیان دارد که به عبارت دیگر گناه نامیده مىشود اجتناب ورزد.
آرى به دلایل گوناگون و براهین واضح و محکم و حجتهائى استوار متین و مباحثى دقیق و حقایقى غیر قابل انکار که به بخشى از آنها در شرح و توضیح آیه 25 و 28 سوره مبارکه بقره اشاره شد، ثابت گشت که جهان پس از مرگ که در دو مرحله برزخ و قیامت صورت مىگیرد وقوعش حتمى و قطعى است و هر انسانى پس از عبور از دنیا و ورود به عرصه دنیاى دیگر بنابر عدالت وحکمت حق به پاداش اعمالش چه خوب و چه بد خواهد رسید و در این زمینه کمترین ستمى به او نخواهد شد، و در زمینه حیات و زندگى پس از مرگ و دست یافتن به درجات عالى و مراتب ملکوتى براى شهیدان راه حق و کشته شدگان در راه دین پرونده ویژهاى باز است، و حیات خاصى به آنان عطا مىشود که فوق حیات دیگر مؤمنان در جهان پس از مرگ است، و این حیات در قدرت جذب الطاف و عنایات خدا و رحمت و مغفرت حضرت محبوب در حدى از کمال است که گوئى مرگ طبیعى گریبان آنان را نگرفته، بل احیاء بلکه زندهاند، و کیفیت حیات عالى آنان بگونهاى است که براى موجودین در دنیا قابل درک نیست.
قرآن مجید همه مؤمنان به حقایق را از بکار بردن لغت اموات درباره شهیدان موکّداً نهى مىکند، و از این اندیشه انحرافى، و خیال شیطانى که شهیدان را مرده پندارند برحذر مىدارد.
خداى مهربان حیات با عظمت، و شکوه زندگى الهى و ملکوتى شهیدان را در آیات قرآن مجید تجلى داده و از همه دعوت مىکند در آئینه آیات حیات پس از شهادت شهیدان را بنگرند، و آنان را اسوه و الگوى خود قرار دهند.
براى این که جوانان مدینه فاضله، شجاع و قهرمان بار آیند سقراط حکیم که برخى از بزرگان او را از جانب خدا پیامبرى مبعوث به ملت یونان مىدانند گفته:
باید به آنان درسهائى آموخت تا از اندیشههاى هراسانگیز مرگ آزاد شوند، و لغات و اشعار و اساطیرى که جهان دیگر را تاریک و وحشتزا مىنمایاند، و همچنین زارىها و بىتابىهائى که به مردان بزرگ نسبت مىدهند، نباید به گوش آنان برسد، و از زبانها و نوشتهها باید حذف شود واجب است چنان آزادمنش بار آیند که مرگآرى ذلت بندگى نه و مرگ دوستان و کسان را فاجعه نپندارند. «1»
گویندگان و نویسندگان باید شعارهاى بسیار مهمى که از قلب ملکوتى اولیاء خاص طلوع نموده، و در آنها درس شجاعت و فداکارى و یقین و معرفت، و نگاه به جهان آخرت، و نشاط براى عبادت و خدمت موج مىزند به مردم به ویژه به جوانان و نسل پر شور و نشاط بیاموزند و آنها را همه وقت و همیشه زنده و با طراوت نگاه دارند مانند:
«و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه»
به خدا سوگند پسر ابىطالب به انتقال از این جهان و رفتن به سراى آخرت که پلى جز مرگ ندارد از کودک گرسنه نسبت به سینه مادرش مأنوستر است.
«انى لا ارى الموت الا سعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما:»
من مرگ را جز سعادت ابدى و خوشبختى سرمدى نمىدانم، و زندگى با ستمگران و زیر بار آنها رفتن را جز ملالت و عار و ننگ به حساب نمىآورم، این شعار حضرت حسین در برخورد با یزیدیان بود که او را به بیعت با خود و قبول برنامههاى آنان دعوت مىکردند.
قاسم بن حسن که شب عاشورا بیش از سیزده بهار از عمرش نگذشته بود در پاسخ حضرت حسین که به او فرمود مرگ در نظر تو چگونه است عرضه داشت.
«احلى من العسل»
عموى بزرگوارم مرگ نزد من از عسل شیرینتر است. آرى مؤمنان، و اهل خدا، و آنان که تسلیم حق و وحى هستند، و دنیا را مقدمهاى براى آخرت مىدانند و این جهان را مزرعهاى براى عالم بعد مىشمارند، و مرگ را پایان کار ندانسته بلکه اول و مبدء حیات جاوید و زندگى پر از نعمت ابدى و همیشگى به حساب مىآورند نظرشان نسبت به مرگ از شعارهاى برخاسته از شعورشان پیداست.
علامه طباطبائى مفسر بزرگ زمان در پاسخ مطلب بىاساسى که ما دیگران و لائیکها نسبت به حیات شهیدان مىگویند که منظور از اموات نبودن آنان زنده بودن نام نیکشان در میان ملتها و در کتابهاست مىفرماید:
«این نوع حیات «باقى ماندن نام نیک» یک حیات خیالى بیش نیست، که جاى آن فقط در عالم وهم و خیال است و در خارج از خیال وجود ندارد، و چنین موضوعى شایستگى آن را ندارد که خداوند با این عظمت از آن یاد کند، این موضوع در واقع مصداق باطل است، در حالى که خداوند به حق دعوت مىکند:
فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ «2»
پس از حق جز گمراهى نیست.
اینگونه خیالات باطل و اوهام کاذب شایسته افکار مادىهاست، آنهائى که معتقدند روح انسان هم مادى و پس از مرگ نابود مىشود، و حیات دیگرى بعد از این حیات وجود ندارد!
چنین اشخاصى چون از یک طرف قائل به بقاء روح و حیات پس از مرگ نیستند، و از طرف دیگر در خود یک احساس فطرى به قائل شدن به بقاء نفوس و برخوردارى از سعادت و شقاوت پس از مرگ مىکنند و مشاهده مىنمایند که اگر انسان چنین اعتقادى را نداشته باشد و مرگ را به معنى نیستى مطلق بداند هیچ گونه دلیلى ندارد که در مواقع مخصوصى فداکارى و جانبازى کند، کدام عقل به او اجازه مىدهد که خود را نابود محض کند تا افراد دیگرى از لذات حیات و زندگى برخوردار شوند، و یا این که تن به ظلم در دهد تا دیگران از نعمت عدل بهرهمند گردند عقل مىگوید: اساس کار انسان باید بر پایه مبادله باشد، یعنى اگر چیزى را از دست مىدهد در برابر آن عوض و بدلى را دریابد، و اما از دست دادن بدون عوض مانند نابودى در راه بقاء دیگران و محرومیت در راه تنعم سایرین موضوعى است که فطرت انسانى جدا از آن امتناع دارد، این دسته افراد مادى با در نظر گرفتن این جهات ناچار شدند که براى جبران این نقیصه دست به دامن اوهام و خیالات باطله بزنند، و مطالبى را که جز در عالم خیال وجود ندارد براى خود درست کرده بگویند: انسانى که از چنگال اوهام و خرافات رهائى یافته! باید جان خود را در راه وطن و شرافت فدا کند تا حیات جاوید یعنى نام نیک ابدى پیدا کند، و به اصطلاح آنان تاریخ مشعشع طلائى از
خود به یادگار بگذارد، انسان باید انواع محرومیتها را در راه آسایش دیگران و تأمین عدالت اجتماعى و حفظ اصول مدنیت و اجتماع تحمل کند تا از حیات شرافت برخوردار گردد.
ولى این طایفه از این نکته غفلت کردهاند که وقتى بنا شد انسان نابود گردد، و این ترکیب ماده به کلى دستخوش امواج فنا شود، در نتیجه اثرى از حیات و شعور و ادراک او باقى نماند، این حیات و این شرف و نام جاوید را چه کسى دارا خواهد شد، و کى و چه زمانى آن را درک مىکند و از آن لذت میبرد؟ آیا این سخن از خرافات نیست؟!
ذیل آیه شریفه یعنى جمله وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ ولى شما کیفیت حیات شهید را درک نمىکنید با این معنائى که آقایان مىگویند هیچگونه سازشى ندارد، زیرا موضوع نام نیک را همه مىفهمند.
نظیر این آیه که در واقع مفسر آن است چنین مىگوید:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ..... «3»
در این آیات خداوند اوصافى براى حیات پس از شهادت ذکر کرده مانند روزى خوردن، شاد بودن از نعمتهاى خدا، که هیچگونه سازش با آن حیات خیالى ندارد و از اوصاف حیات حقیقى خارجى است.
آیه فوق همانند آیات مشابهش دلیل واضح و برهان محکمى بر وجود برزخ یعنى دنیاى میان این دنیا و آخرت است.
اگر کسى بگوید مؤمنان سطح بالا و نیز کافران سطح بالا بر اساس آیات قرآن داراى حیات برزخى هستند و هر یک به تناسب وضعشان یا متنعم از عنایات حقاند، یا معذب به عذابى که به سبب کفرشان دچار آن شدهاند، پس حیات پس از مرگ و زنده بودن در برزخ اختصاصى به شهدا ندارد، در پاسخ باید گفت حیات شهیدان و نحوهى روزى گرفتن آنان از خدا و شاد بودنشان به نعمتهاى الهى، حیاتى مافوق حیات برزخیان و رزقى مافوق رزق مؤمنان اوست، به خاطر قرب آنان به حضرت حق و تبدیل شدن همه وجودشان به نور محبوب حیاتى خاص و رزقى ویژه و مخصوص است و به کیفیتى است که گوئى بوى مرگ ابداً از آنان استشمام نمىشود بَلْ أَحْیاءٌ و حیاتشان و بهرهمندىشان از عنایات حق با حیات مؤمنان قابل مقایسه نیست.
چهره ملکوتى شهید در روایات
به سه نوع سند از حضرت رضا (ع) روایت شده که پیامبر فرمود:
«اول من یدخل الجنة شهید و عبد مملوک:» «4»
اول کسى که وارد بهشت مىشود و شهید و عبد مملوکى است که عبادت پروردگارش را نیکو بجا آورده و خیرخواه مولایش بوده است. «5»
ابوذر مىگوید وارد مسجد شدم در حالى که رسول خدا تنها نشسته بود فرصت را غنیمت شمرده عرض کردم:
«اى الاعمال احب الى الله عزوجل؟ فقال: ایمان بالله و جهاد فى سبیله الى ان قال قلت: فاى الجهاد افضل قال من عقر جواده و اهریق دمه (فى سبیل الله)»
کدام عمل نزد خداى عزوجل محبوبتر است؟ فرمود: ایمان به خدا و جهاد در راه او تا جائى که گفتم: چه جهادى برترین جهاد است؟ فرمود: جهاد کسى که مرکبش را در میدان جنگ بدواند و از این عمل خسته نشود و خونش در راه خدا بریزد.
امام صادق از رسول خدا روایت مىکند که آن حضرت فرمود:
«فوق کل ذى بر بر حتى یقتل الرجل فى سبیل الله فاذا قتل فى سبیل الله فلیس فوقه برّ:»
فوق هر صاحب نیکى، نیکى وجود دارد تا کشته شدن انسان در راه خدا، چون انسان در راه خدا شهید شود فوق آن برّى وجود ندارد.
حضرت باقر از پدر بزرگوارش حضرت علىبنالحسین روایت مىکند که آن حضرت همواره مىفرمود پیامبر خدا گفت:
«ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دم فى سبیل الله:»
قطرهاى نزد خدا محبوبتر از قطره خون در راه خدا نیست.
امیرالمؤمنین (ع) خطاب به مردم فرمود:
«.... انکم ان لم تقتلوا تموتوا و الذى نفس على بیده لالف ضربة بالسیف على الرأس اهون من الموت على فراش:»
شما اگر شهید نشوید به ناچار با مرگ طبیعى از دنیا خواهید رفت، سوگند به آن کسى که جان على در اختیار اوست هر آینه هزار ضربت با شمشیر بر سر، آسانتر از مردن در رختخواب است.
رسول خدا فرمود:
«اجود الناس من جاد بنفسه فى سبیل الله»
سخىترین مردم کسى است که جانش را در راه خدا داده است.
حضرت صادق مىفرماید: به رسول خدا گفتند:
«ما بال الشهید لا یفتن فى قبره فقال (علیهما السلام) کفى بالبارقة فوق رأسه فتنة»
چگونه است که شهید را در برزخش مورد پرسش و پاسخ قرار نمىدهند؟ حضرت فرمود: برق شمشیر بالاى سرش براى آزمودن او کافى است.
امیرمؤمنان (ع) در پاسخ جوانى که از حضرت شئون جهاد و فضل آن را پرسید فرمود: .......
«الجنة تحت ظلال السیوف فتکون الطغته و الضربة اهون على الشهید من شرب الماء البارد فى الیوم الصائف و اذا زال الشهید من فرسه بطغته او ضربة لم یصل الى الارض حتى یبعث الله عزوجل زوجته من الحورالعین فتبشره بما اعدالله عزوجل له من الکرامة فاذا وصل الى الارض تقول له مرحبا بالروح الطیبة التى خرجت من البدن الطیب ابشر فان لک مالا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر ......:»
بهشت در سایه اسلحههاست، زخم نیزه و ضربت شمشیر بر شهید آسانتر از خوردن آب سرد در تابستان گرم است، چون شهید به ضربت اسلحه از مرکبش به سوى زمینى سرازیر شود هنوز به زمین نرسیده خداى عزوجل همسرش از حوریان بهشت را به سوى او مىفرستد، پس او را به آنچه خدا از کرامت براى شهید مقرر فرموده بشارت مىدهد، و چون به زمین افتد مىگوید: خوشا به حال روح پاکى که از بدن پاک بیرون آمد، بر تو بشارت باد به پاداشى که چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر قلب بشرى خطور نکرده است.
رسول خدا فرمود:
«للشهید سبع خصال من الله: اول قطرة من دمه مغفور له کل ذنب، و الثانیة یقع رأسه فى حجر زوجتیه من الحورالعین، و تمسحان الغبار عن وجهه تقولان مرحبا بک و یقول هو مثل ذلک لهما، و الثالثة یکسى من کسوة الجنة و الرابعة یبتدره خزنة الجنة بکل ریح طیبة ایهم یاخذه معه، و الخامسه ان یرى منزله، و السادسة یقال لروحه اسرح فى الجنة حیث شئت، و السابعة ان ینظر فى وجه الله و انها لراحة لکل نبى و شهید:»
براى شهید از جانب خدا هفت خصلت است: 1- اولین قطره خونى که از او مىریزد همه گناهانش آمرزیده مىشود.
2- سرش در دامن دو همسرش از طایفه حورالعین قرار مىگیرد آنان غبار از چهرهاش پاک مىکنند و مىگویند به دنیائى فراخ و پر ناز و نعمت خوش آمدى و او هم به هر دو خوش آمد مىگوید.
3- از لباس بهشت به او مىپوشانند.
4- خزانهداران بهشت با هر بوى خوشى به سوى او مىشتابند.
5- منزلش را در بهشت مىبیند.
6- به روحش مىگویند از هر کجا که خواهى در بهشت رو،
7- به وجه خدا نظر مىکند که نظر به وجه خدا راحت هر پیامبر و شهید است.
حضرت باقر (ع) از پدرانش از رسول خدا (علیهما السلام) روایت مىکند:
«ثلاثة یشفعون الى الله یوم القیامة فیشفعهم، الانبیا ثم العلما ثم الشهداء»
سه طایفه در قیامت در پیشگاه خدا شفاعت مىکنند و خدا شفاعت آنان را مىپذیرد: پیامبران سپس علما آنگاه شهیدان.
حضرت صادق از پیامبر خدا روایت مىکند
«اشرف الموت قتل الشهادة»
شریفترین نوع مردن شهادت است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- کتاب سوم جمهوریت افلاطون.
(2)- یونس 32.
(3)- آل عمران 169.
(4)- روایات مربوط به شهید را از جلد 16 جامع احادیث الشیعه ص 22 ببعد نقل کردهام.
(5)- اوصاف عبد مملوک در روایتى که مفید در امالى نقل کرده آمده است.
برگرفته شده از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان