در کتاب "الصراط المستقیم" می نویسد:
امام سجاد(ع) در بیت الله الحرام مشغول طواف کعبه بود که با عبدالملک بن مروان روبه روشد.
عبدالملک گفت:چرا نزد ما نمی آیی تا چیزی از دنیای ما به تو برسد؟
امام (ع) ردای مبارکش را پهن کرد وفرمود:
اللهم أره حرمه أولیاتک
خداوندا !احترام و مقام اولیای خودت را به او نشان بده
ناگاه ردای مبارکش پر از درگردید
آنگاه امام سجاد(ع) رو به او کرد و فرمود:کسی که احترام و مقام او در پیشگاه خداوند چنین است نیاز به دنیای تو ندارد.
سپس فرمود:خداوندا! بگیر اینها را که من نیازی ندارم.
الصراط المستقیم:2/180 ح1،بحارالانوار:46/120 ح11
باز درهمان منبع آمده سات هنگامی که فرزدق شاعر توانای عرب آن اشعار زیبا را در حضور هشام بن عبدالملک در حق اما سجاد (ع) سرود که :
هذا الّذی تعرف البطحاء و وطائه و البیت یعرفه و الحل و الحرم
این کسی است که سرزمین بطحاء او را می شناسد و خانه خدا حل و حرم او را می شناسد.
تا آخرابیات
هشام از این مدیحه سرایی در خشم شده و او را زندانی نمود وقتی زندانش طول کشید به امام (ع) شکوه نمود حضرت دعا فرمود و او آزاد شد
فرزدق گفت :خلیفه اسم مرا از دفتر ش پاک کرده و سهمیه مرا از بیت المال قطع نموده است
امام سجّاد (ع) هزینه و مخارج چهل ساله اش را به او عطا نموده و آنگاه فرمود:
لو علمت أنّک تحتاج أکثر منه لا عطیتک
اگر می دانستم که بیش از این نیاز داری به تو می بخشیدم
فرزدق پس از چهل سال از دنیا رفت.
الصراط المستقیم: 2/181 ح9