دیباچه؛
در مباحث گذشته در مورد دوران شیرخوارگی پیامبر (ص) مطالبی بیان شد. در نوشتار حاضر به بررسی دوران رشد و تربیت حضرت میپردازیم.
گزارشهای تاریخی بیانگر این مطلب است که رسول خدا چهار سال از دوران زندگی خود را نزد حلیمه گذراند(1) و پس از آن دو سال با مادرش آمنه زندگی کرد. پیامبر9 در سن شش سالگی مادرش را از دست داد و سپس جدش, عبدالمطلب سرپرستی او را عهدهدار شد. با مرگ عبدالمطلب سرپرستی پیامبر (ص) به ابوطالب رسید.(2)
بنا به نقل تاریخ همهی اجداد پیامبر (ص) و پدر و مادر ایشان از نیکان و برجستگان دهر بوده و در سلسله نسب حضرت فرد بتپرست وجود ندارد.
اصبغبن نباته از علی (ع) نقل میکند که حضرت فرمود: «به خدا قسم پدرم ابوطالب و اجدادم عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هرگز بتی را پرستش نکردند. گفته شد: پس چه چیزی را عبادت میکردند؟ فرمود: آنان به سوی کعبه نماز خوانده و متمسک به دین ابراهیم بودند.»(3)
هنگامی که به اکثم بن صیفی که از حکمای برجسته عرب و از معمرین دوران بود, گفته شد: تو در میان اعراب از عالمترین و حکیمترین و عاقلترین افراد هستی؟ پاسخ داد: چرا چنین نباشم در حالی که تمام دوران زندگانی عبدالمطلب و ابوطالب و هاشم و عبدمناف و قصی را درک کرده و با آنان مجالست داشتم. همه آنان از سروران و فرزندان سروران بودند و من اخلاق آنان را سرمشق خود قرار داده و از حلم و سیادت آنها بهرهمند شده و از رفتار و گفتار آنان پیروی کردهام.(4)
به دلیل آن که یکی از عوامل تأثیرگذار در شخصیت و پرورش روح و جسم افراد در دوران کودکی نزدیکان و اطرافیان او هستند, بر آن شدیم تا در این نوشتار به بیان برخی از ویژگیها و خصوصیات مهم اجداد نزدیک پیامبر (ص) و افرادی که با آن حضرت نزدیکترین رابطه را داشتهاند, بپردازیم. همچنین به برخی از روابط آنها با پیامبر (ص) اشارهای خواهیم داشت.
هاشم؛
حضرت هاشم جد دوم پیامبر (ص) و نامش عمرو و لقب او سیدالبطحاء بود. او و برادرانش به دلیل بزرگواری و سیادتشان نسبت به سایر اعراب, به «المجیرون» معروف بودند.(5)
در رابطه با نامیدن او به هاشم گفتهاند: او اولین کسی بود که بعد از ابراهیم با خردههای نان و خورش, تردید میکرد و در سالهای سختی مردم را اطعام مینمود.
هاشم در میان اعراب به جود و بخشش و صفات نیک اخلاقی مشهور بود. او به در راهماندگان زاد و توشه و به خائفان امان میداد.(6)
در منابع تاریخی خطبهی زیبایی از هاشم نقل شده که به خوبی بیانگر اعتقادات و کرم و بزرگواری وی میباشد. هنگامی که هلال ماه ذیحجه را رؤیت میکرد, در حالی که به دیوار کعبه تکیه زده بود میگفت:
«ای گروه قریش! شما عاقلترین و شریفترین گروه عرب هستید؛ نژاد شما بهترین نژادهاست؛ خدا شما را در کنار خانهی خود جای داده است. ای قوم من! زائران خانهی خدا در این ماه به شور عجیبی به سوی شما روی میآورند, آنان میهمانان خدایند, پذیرایی آنها بر عهدهی شما است. در میان آنها افراد تهیدست که از نقاط دور میآیند، بسیار است. سوگند به صاحب این خانه, اگر قدرت و توانایی داشتم که از میهمانان خدا پذیرایی کنم, هرگز از شما تقاضای کمک نمیکردم, ولی اکنون آنچه در قدرتم است و از راه حلال به دست آوردهام، در این راه مصرف میکنم و شما را سوگند میدهم به احترام این خانه؛ مبادا کسی مالی را بذل کند که آن را از راه ستم به دست آورده است, یا در دادن و بذل کردن آن دچار ریا, یا اکراه و اجبار گردد, اگر کسی در کمک کردن رضایت خاطر نداشته باشد از انفاق خودداری نماید.»(7)
از میان مشاغل مهم آن زمان که همه در ارتباط با خانهی کعبه بود, مقام سقایت و رفادت از آن هاشم بود.(8)
عبدالمطلب؛
حضرت عبدالمطلب نخستین جد پیامبر (ص) اسلام است. او از سلاله و نژاد هر دو تیرهی بزرگ عرب؛ عدنانی و قحطانی بود، زیرا پدرش هاشم از عدنانیها و مادرش سَلمیٰ از قحطانیها بود. شخصیتی که متجاوز از هشتاد سال در میان مردمی زندگی کرد که بتپرستی و میگساری و آدمکشی در نزد آنها رفتاری عادی بود, اما در سرتاسر عمر شریف خود هرگز رنگ محیط را به خود نگرفت.
عبدالمطلب فرزندانش را به ترک ظلم و ستم امر میکرد و آنها را بر کسب فضایل اخلاقی ترغیب مینمود و از آنها میخواست از پستیها دوری گزینند.
او از معتقدین به خدا و معاد بود و در این مورد میگفت: «پس از این جهان, جهانی خواهد بود که در آن نیکوکاران و بدکاران به پاداش و کیفر اعمال خود خواهند رسید.»
برخی از سنتهای عبدالمطلب در جاهلیت توسط اسلام امضاء و تأیید شد که از جملهی آنها میتوان به تحریم شراب, حرمت زنا, جاری کردن حد بر زناکار, وفا به نذر, نهی از نکاح با محارم, قطع دست دزد, نهی از زنده به گور کردن دختران, تحریم طواف با بدن برهنه, حرمت ماههای حرام, و مباهله اشاره کرد.(9)
پیامبر (ص) و عبدالمطلب؛
عبدالمطلب علاقه فراوانی به محمد (ص) داشت, این مسأله از دوران کوتاهی که سرپرستی محمد (ص) را عهدهدار بود به خوبی هویدا است.
در کنار کعبه، مکانی بود که تختی در آنجا قرار داده بودند که مخصوص عبدالمطلب بود و هیچ کس بر آن نمینشست. زمانی که عبدالمطلب از خانه خارج میشد, پسرانش دور او را میگرفتند تا بر روی تخت خود بنشیند, بسیار اتفاق میافتاد که محمد (ص) قبل از او بر روی تخت مینشست, عموهایش سریع میآمدند تا او را از آن مکان دور کنند اما عبدالمطلب به آنان میگفت: «فرزندم را رها کنید قسم به خدا این کودک مقامی بزرگ دارد. من زمانی را میبینم که او سید و سالار همهی شما باشد. سپس او را در آغوش گرفته در کنار خود مینشاند و میبوسید و در مورد او سفارش میکرد.»(10)
عبدالمطلب غذا نمیخورد مگر این که ابتدا امر میکرد که محمد (ص) را حاضر کنند و با آمدن او شروع به غذا خوردن میکرد.(11)
شاید بتوان گفت: در لحظات مرگ که سختترین لحظههای زندگانی انسان است تنها نگرانی عبدالمطلب به خاطر محمد (ص) بود.
در آن لحظات ابوطالب بر بالین او حاضر شد و محمد (ص) را بر سینهی او دید. عبدالمطلب در حالی که گریه میکرد, رو به ابوطالب کرد و گفت: «تو را در مورد این کودک که بوی پدر را استشمام نکرد و شفقت مادری را ندید, سفارش میکنم. مواظب باش, این کودک نسبت به تو مانند قلب نسبت به بدن است. من از میان همهی فرزندانم، تو را برای سرپرستی او برگزیدم زیرا تو و پدر او از یک مادر هستید. اگر روزگار او را درک کردی, بدان که من از آگاهترین مردم نسبت به او هستم. اگر توانستی تابع او باش و با زبان و دست و مال او را یاری نما و او را حافظ باش به دلیل این که او وحید است. سپس گفت: الله, الله فی حبیبه. و پرسید: ای ابوطالب آیا وصیت مرا میپذیری؟ ابوطالب پاسخ داد: آری قسم به خدا.»(12)
در برخی از منابع تاریخی این گزارش به گونهای دیگر مطرح شده است که در بحث مربوط به ابوطالب مطرح میگردد.
با توجه به سفارش اکید عبدالمطلب در مورد محمد (ص) سؤالی مطرح میشود و آن این که ابوطالب و همسرش چه خصوصیتی داشتند که در شمار سرپرستان محمد (ص) قرار گرفتند. برای یافتن پاسخ مناسب, بررسی مختصری از زندگی این دو بزرگوار خواهیم داشت.
ابوطالب
ابوطالب از سابقین در اسلام بود و دلایل بسیاری براین ادعا موجود است. بدون تردید حمایتهای او از پیامبر (ص) تنها به دلیل تعصب خویشاوندی نبود. بلکه ایمان محکمی که سراسر وجودش را در برگرفته و آن را مخفی میکرد. او را به حمایت همه جانبه از رسول خدا (ص) فرا میخواند.
بعد از وفات عبدالمطلب بنا به وصیت او، ابوطالب عموی گرامی پیامبر (ص) سرپرستی حضرت را بر عهده گرفت. به نظر میرسد علاوه بر این که ابوطالب و عبدالله _ پدر پیامبر (ص) _ از یک مادر بودند, در شخصیت ابوطالب ویژگی وجود داشت که باعث شد جد پیامبر (ص) سرپرستی او را به ابوطالب بسپارد.
در گزارشهای تاریخی در مورد چگونگی وصیت عبدالمطلب چنین آمده است: «زمانی که لحظهی مرگ عبدالمطلب فرا رسید, پسرانش را طلبید و در مورد سرپرستی محمد (ص) با آنها سخن گفت. ابولهب از او خواست تا محمد (ص) را به او سپارد، اما عبدالمطلب به او سفارش کرد, که شر خود را از او باز دارد. عباس داوطلب شد, اما عبدالمطلب به او نیز جواب رد داده و گفت: تو زود عصبانی میشوی, میترسم او را اذیت کنی. در این هنگام ابوطالب از عبدالمطلب خواست محمد را به او سپارد و او نیز پذیرفت. عبدالمطلب به او گفت: تو از شدت علاقهی من به او خبر داری؛ پس از تو میخواهم که مواظب او باشی. ابوطالب گفت: در مورد او نیازی به سفارش نیست؛ زیرا او فرزند من و فرزند برادر من است. ابوطالب، محمد (ص) را به خانهی خود برد و با جان و مال و تمام وجود، بیش از چهل سال از محمد (ص) سرپرستی و حمایت کرد. در خانهی خود، او را بر همه فرزندانش مقدم میداشت به طوری که هرگاه میخواستند غذا بخورند, به فرزندانش میگفت: منتظر بمانید تا محمد (ص) بیاید و تا او نمیآمد، لب به غذا نمیزدند.(13)
فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسدبن هاشمبن عبدمناف,(14) اولین زن هاشمی بود که هاشمی به دنیا آورد.(15) بیشترین دوران عمرش را در جاهلیت و در مکه سپری کرد.(16)
در بیشتر منابع به سبقت او در اسلام و هجرت اشاره شده است.(17)
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «اولین زنی که با پای برهنه از مکه به مدینه هجرت کرد, فاطمه بنت أسد بود. زمانی که آیه )یا ایها النبی اذا جائک المؤمنات یبایعونک( نازل شد, پیامبرصلی الله علیه واله وسلم زنان را به بیعت فرا خواند, و فاطمه بنت أسد اولین زنی بود که با رسولخداصلی الله علیه واله وسلم بیعت کرد.»(18)
او را در شمار یازده زنی نام بردهاند که بعد از جریان جنگ احد در میدان نبرد حاضر شدند.(19)
فاطمه (س) بنت اسد و پیامبر (ص)
فاطمه بنت اسد در جریان تولد پیامبر (ص) حضور داشت و از شاهدان عینی تولد پیامبر (ص) بود.(20)
فاطمه بنت اسد میگوید: «در حیاط خانه ما نخل خشکیدهای بود که ثمری نداشت. روزی محمد (ص) کنار نخل آمد و با دست آن را لمس کرد, از آن لحظه به بعد درخت سبز شد و ثمر داد. من هر روز میوههای آن را جمع کرده و در ظرفی میریختم, نزدیک ظهر محمد (ص) میآمد و میگفت: ای مادر خرماها کجاست؟ من آنها را به او میدادم او نیز خرماها را به خارج از منزل برده و میان کودکان بنیهاشم تقسیم میکرد. در یکی از روزها که برای گرفتن خرماها آمد, به او گفتم: فرزندم! امروز درخت نخل ثمری نداده است؛ قسم به نور چهرهی او, دیدم به طرف نخل رفت و با او صحبت کرد؛ در این هنگام شاخههای نخل خم شد تا نزدیک سر پیامبر (ص) آمد, و او از رطبهای آن چید, سپس درخت به حال اول خود بازگشت. از آن روز به بعد دعای من این بود:
«اللهم رب السماء والارض ارزقنی ولدا ذکرا یکون اخا لمحمد» خداوند نیز بر من منت نهاد و علی را به من عطا کرد.»(21)
از دیگر فضایلی که برای این بانوی بزرگ میتوان شمرد, آن است که رسول خدا خود مراسم نماز و خاکسپاری او را عهدهدار شد.
امام صادق (ع) میفرمایند: «از پیامبر (ص) نقل شده که فاطمه بنت اسد نیکوکارترین فرد نسبت به ایشان بوده است. و زمانی که از رسول خدا شنید که مردم در روز قیامت برهنه محشور میشوند, بسیار گریست و گفت: وای بر این مصیبت و گرفتاری. پیامبر (ص) با او گفت: از خداوند میخواهم که تو را پوشیده محشور گرداند. سپس حضرت از فشار قبر برایش گفت: فاطمه با ناراحتی گفت: وای بر ضعیفی ما. حضرت فرمود: از خدا میخواهم که تو را از آن برهاند.»(22)
در برخی از منابع تاریخی به وصیت فاطمه بنت اسد نزد رسول خدا (ص) اشاره شده است.
ماجرای خاک سپاری فاطمه و نمازی که حضرت بر او خواند از فرازهای زیبای تاریخ میباشد. ما در این جا ماجرای تدفین فاطمه بنت اسد و نماز رسول خدا (ص) بر او را به طور کامل ذکر میکنیم. به امید این که توانسته باشیم مقام این بانوی بزرگ را برای خوانندگان بیان کنیم.
در روز وفاتش, علی (ع) در حالی که گریه میکرد و کلمهی استرجاع را بر زبان میآورد نزد رسول خدا (ص) آمد. حضرت پرسید: یا علی چه شده؟ گفت: یا رسولالله مادرم از دنیا رفت. حضرت در حالی که میگریست فرمود: ای علی! اگر او برای تو مادر بود, برای من نیز مادر بود. سپس حضرت عمامه و لباس خود را به علی (ع) داد تا مادرش را در آن کفن کند و فرمود: به زنها بگو او را نیکو غسل دهند, اما از خانه خارج نکنند, تا من بیایم. بعد از مدتی پیامبر (ص) در آنجا حاضر شدند. زنان, فاطمه را غسل داده و کفن کرده و برای تشییع حاضر کرده بودند.
پیامبر (ص) لحظهای در زیر جنازه و لحظهای جلوی آن و گاهی در پشت سر آن میآمد تا این که به محل دفن رسیدند. حضرت بر جسد فاطمه نمازی خواند که قبل از او بر هیچ کس چنین نمازی خوانده نشده بود. سپس چهل تکبیر بر او گفت و وارد قبر او شد. مدت زمانی گذشت که هیچ صدا و حرکتی از پیامبر دیده نشد. بعد به امام علی و امام حسن8 امر کرد که داخل قبل شوند و آنها نیز داخل شدند, وقتی کارهای لازم را انجام دادند, فرمود: بیرون روید. سپس حضرت بر بالای سر فاطمه قرار گرفت و فرمود: یا فاطمه! من محمد سید اولاد آدم هستم, اما فخری نیست. اگر منکر و نکیر نزد تو آمده و از تو پرسیدند, پروردگارت کیست؟ بگو: الله ربی و محمد نبیی والاسلام دینی و القرآن کتابی و ابنی امامی و ولیّی. سپس حضرت برای فاطمه دعا کردند؛ که خدایا زبان فاطمه را گویا و قول او را ثابت گردان و از قبر بیرون آمده و دستهای خود را بر هم زده و فرمودند: قسم به خدایی که جان محمد در دست اوست, فاطمه صدای بر هم زدن دست مرا شنید.
عماربن یاسر که در این مراسم شرکت داشت, گفت: پدر و مادرم به فدای شما باد, نمازی بر فاطمه خواندید که بر هیچ کس چنین نمازی نخوانده بودید؟(23) رسولخدا (ص) فرمود: ای اباالیقظان! این زن از من است. او از ابوطالب فرزندان بسیاری داشت که خیر آن فرزندان برای او بسیار بود, اما من برای او جز زحمت چیزی نداشتم, اما او مرا میپوشاند در حالی که فرزندانش برهنه بودند, مرا سیر میکرد و کودکانش گرسنه بودند.
پرسید: چرا در نماز او چهل تکیبر گفتید؟ فرمود: زمانی که خواستم بر او تکبیر گویم, دیدم در اطرافم چهل صف از ملائکه وجود دارد و من برای هر صف یک تکبیر گفتم.
پرسید: چرا زمانی که در قبر بودید, از شما حرکت و صدایی دیده و شنیده نشد؟ فرمود: یا عمار مردم در روز قیامت برهنه محشور میشوند. من در قبر ماندم تا از خدا حکم مستوره بودن فاطمه را گرفتم. قسم به خدایی که جان محمد در دست اوست, از قبر خارج نشدم, مگر زمانی که دیدم دو چراغ از نور بالای سرش و دو چراغ از نور در دو طرفش و دو چراغ در پایین پاهایش روشن شد و دو ملک موکل بر بالین او حاضر شدند که تا روز قیامت برای او طلب استغفار کنند.(24)
عبدالله
حضرت عبدالله بنا به نقلی, کوچکترین فرزند عبدالمطلب بود. او از جهت رفتار و اخلاق و هم از نظر زیبایی در بین فرزندان عبدالمطلب نمونه بود. به طوری که در جریان نذر عبدالمطلب و قرعه زدن میان فرزندانش؛ زمانی که قرعه به نام عبدالله درآمد. مردم بسیار ناراحت و متأثر شدند و از عبدالمطلب خواستند که چارهای اندیشد و از عمل کردن به نذر خود منصرف شود.(25)
در رابطه با تاریخ مرگ عبدالله میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.(26)
عبدالله برای تجارت عازم شام شد, اما در راه بازگشت بیمار گردید و ناچار شد که نزد داییهای خود «بنی النجار» رود و مدت یک ماه در بستر بیماری به سر برد. عبدالمطلب فرزندش حارث را به مدینه فرستاد تا از عبدالله خبری کسب کند, اما او خبر مرگ عبدالله را برای پدرش آورد. در آن زمان عبدالله بیست و پنج ساله بود.(27)
آمنه بنت وهب
آمنه بنت وهب, با فضیلتترین زنان قریش از حیث نسب و موقعیت اجتماعی بود, به طوری که او را برترین عقیلهی قریش دانستهاند.(28)
پدرش, وهببن عبدمناف بن زهره, رئیس و سرور بنی زهره بود.(29) عبدالمطلب بعد از رهایی از جریان نذرش, به سراغ وهب بن عبدمناف رفت و آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. تنها ثمرهی این ازدواج وجود مقدس رسول خدا (ص) بود.
رسول خدا (ص) و مادرش آمنه
در رابطه با جریان بارداری و زایمان آمنه در منابع تاریخی گزارشهای شنیدنی و جالبی وجود دارد.
آمنه میگوید: «زمانی که باردار شدم, این مسأله را نمیدانستم و سنگینی حمل را احساس نمیکردم. حتی حالاتی را که زنان در این دوران پیدا میکنند, نداشتم. روزی در حال خواب و بیداری صدایی شنیدم که میگفت: آیا میدانی حملی را در خود داری؟ با تعجب گفتم: نه. گفت: تو سید این امت را در بطن خود داری. نشانهی او این است که همراه خود نوری دارد که همه جا را پر میکند. زمانی که به دنیا آمد, نامش را احمد گذار و بگو او را از شر هر حاسدی در پناه خدا قرار میدهم.»(30)
من این جریان را برای زنان گفتم. آنها به من گفتند: آهنی را در بازو و گردن خود بیاویز. من نیز این کار را کردم و چند روز آن را با خود داشتم, تا این که متوجه شدم که پاره شده و پس از آن دیگر آن را بر نداشتم.(31)
ارادهی خداوند بر این قرار گرفت که پیامبرش از کودکی پدر و مادر خود را از دست بدهد.(32)
زمانی که پیامبر (ص) شش ساله شد, آمنه تصمیم گرفت این بار به همراه فرزندش به زیارت قبر عبدالله رود. در این سفر عبدالمطلب و ام أیمن نیز همراه آنها بودند. آمنه در راه بازگشت به مکه در مکانی به نام «ابواء» از دنیا رفت.(33)
جبرئیل مربی پیامبر (ص)
در بین افراد بشر هرگاه شخصی مأموریت خطیر و مهمی بر عهده داشته باشد, سرپرستان و مربیانش سالیان متمادی در جهت آمادهسازی او برای مأموریتش تلاش میکنند. برنامهی سازندگی او از اوایل زندگیش آغاز میگردد. حال برای کسی که قرار است خاتم انبیا و راهنمای همهی انسانها تا روز قیامت باشد, چه باید کرد؟ و تا چه اندازه به تعلیم و تربیت نیاز دارد؟ این جاست که به این نکته مهم پی میبریم که؛ هیچ بشری توانایی و شایستگی تربیت روحی و معنوی پیامبر (ص) را نداشت و در حقیقت خداوند سبحان خود تربیت پیامبر خود را عهدهدار شد و این مهم را از طریق بزرگترین فرشتهی خود یعنی «جبرئیل امین (ع)» به انجام رساند. به طوری که پیامبر (ص) فرمود: «أدّبنی ربّی»(34)
امیر مؤمنان (ع) در این مورد میفرمایند: «ولقد قرن الله به (ص) من لدن أن کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم, ومحاسن أخلاق العالم, لیله ونهاره؛»(35) از همان لحظهای که پیامبر (ص) از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته (جبرئیل) خود را مأمور تربیت پیامبر (ص) کرد تا شب و روز او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند.
در شرح ابن ابیالحدید نیز آمده است: ... و این [جبرئیل] همان کسی بود که بر محمد (ص) با خطاب یا محمد (ص), یا رسولالله سلام میکرد, در حالی که آن حضرت جوانی بود که هنوز به مقام رسالت نرسیده بود؛ و میپنداشت که این صدا از زمین و سنگریزهها است؛ دقت میکرد اما کسی را نمیدید.(36)
یکی از حکمتهایی که برای یتیم شدن پیامبر در کودکی ذکر کردهاند, همین مسأله است که خداوند میخواست به پیامبرش بعد از رسیدن به درجات عالیه بفهماند که عزیز کسی است که خدا او را عزیز کند. و نیز طی کردن مراحل کمال به واسطهی پدر و مادر نمیباشد, بلکه تنها از ناحیه خداوند متعال است.(37)
مجاورتهای پیامبر (ص) در غار حراﺀ از مطالب مشهور تاریخ اسلام است. به طوری که نقل کردهاند: رسول خدا (ص) در هر سال یک ماه را در غار حراﺀ به سر میبرد, و در این مدت مستمندان را اطعام میکرد, و بعد از سپری شدن این دوران به مکه بازگشته و قبل از آن که به خانه رود, هفت بار دور کعبه طواف میکرد.(38)
در خاتمه ذکر این نکته ضروری است که برترین بندهی خداوند در بین بهترین سرپرستان و با راهنمایی و تربیت بزرگترین فرشتهی الهی دوران رشد و بالندگی خود را سپری میکرد. از سوی دیگر همهی فضایل و کرامات اخلاقی را از نیاکان و اجداد و پدر و مادر بزرگوار خود به ارث برده بود. در کنار این عوامل تحنث او را در غار حراء و تأمل و تعقل دائمی آن حضرت در مورد جهان آفرینش, او را به درجهای از شایستگی و لیاقت رساند که حامل وحی الهی شد و خاتم النبیین گردید و نور وجودش همهی هستی را در برگرفت.
پینوشت:
1. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 197 و المزی، تهذیب الکمال، ج 1، ص 185.
2. محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 51 , ص 152 _ 143.
3 . محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 51, ص 144.
4 . همان, ص 157 به نقل از کنزالکراجکی.
5 . سیره حلبی, ج 1, ص 7.
6 . همان, ص 91.
7 . همان و تاریخ یعقوبی, ج 1, ص 242.
8 . سقایت به معنی آب دادن و رفادت به معنی غذا دادن و پذیرایی از حجاج بود.
9 . سیره حلبی, ج 1, ص 7.
10 . همان, بحارالانوار, ج 51, ص 146و بدایه والنهایه, ج 2, ص 343.
11 . بدایه و النهایه, ج 2, ص 343.
12 . همان و بحارالانوار, ج 51, ص 143 و 152؛ این وصیتنامه در قالب اشعاری نقل شده است که در این جا دو بیت از آن را میآوریم:
اوصیک یا عبدمناف بعدی بموحد بعد ابیه فردی
فارقه و هو ضجیع المهدی فکنت کالام له فی الوجد
تاریخ یعقوبی, ج 2, ص 13.
13. الصحیح من سیرة النبی, علامه جعفر مرتضی, ج 1, ص 289.
14. طبقات الکبری, ج 8, ص 222.
15. خلیفة بن خیاط, تاریخ بغداد, ج 1, ص 143و ذهبی, سیر اعلام النبلاﺀ , ج 2, ص 118و ابن عساکر, تاریخ مدینه دمشق, ج 41, ص 9.
16. الاعلام, زرکلی, ج 5, ص 130.
17. ر.ک: به طبقات الکبری, ج 8 , ص 222؛ ابن حجر عسقلانی, إلاصابه, ج 8 , ص 268 و تاریخ یعقوبی, ج 2 , ص 14.
18. یوسفی غروی, موسوعة التاریخ الاسلام, ج 2, ص 435 _ 434.
19. همان.
20. همان, ج 1, ص 257.
21. العدد القویه, علیبن یوسف الحلی, ص 128.
22. مناقب خوارزمی, ص 277 و موسوعه, ج 2, ص 435.
23. در این مورد روایتی از آن حضرت نقل شده که حضرت فرمود: اذا رأیتمونی قد فعلت شیئا لم أفعله قبل ذلک فسئلونی لم فعلت؟ هرگاه دیدید من عملی را انجام دادم که قبلاً آن را انجام ندادهام از من علت را سؤال کنید. الصحیح من سیره النبی, ج 7, ص 64 _ 63 .
24. امالی صدوق, ص 314, حدیث 14؛ به همین مضمون نقلهای دیگری هم وجود دارد. رک: تاریخ یعقوبی, ج 2, ص 14, موسوعة التاریخ الاسلامی, ج 1, ص 288 و أسدالغابه, ابن اثیر, ج 5, ص 517 .
25. سیره ابن هشام, ج 1, ص 153؛ محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 16, ص 9 _ 74.
26. البدایه والنهایه, ابن کثیر, ج 2, ص 322 و سبل الهدی والرشاد, صالحی شامی, ج 1, ص 331؛ تاریخ طبری, ج 1, ص 579 .
27. همان.
28. البدایه والنهایه, ابن کثیر, ج 2, ص 322
29. همان, ج 2, ص 307, سبل الهدی والرشاد, ج 1, ص 326.
30. طبقات, ابن سعد, ج 1, ص 98؛ بدایه والنهایه, ج 2, ص 323, موسوعه تاریخ اسلام, ج 1, ص 249.
31. سبل الهدی والرشاد, ج 1, ص 328.
32. در مورد حکمت یتیم شدن رسول خدا مطالبی را ذکر کردهاند از جمله روایتی از امام صادق7 که فرمود: انما یتم رسولالله لئلا یکون علیه حق لمخلوق, همان, ج 1, ص 332 _ 331.
33. حموی, معجم البلدان, ج 1, ص 79 و تاریخ طبری, ج 1, ص 579 .
34. محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج 16, ص 210؛ بحار, ج 17, ص 382؛ ارشاد القلوب دیلمی, ص 160؛ تفسیر منهج الصادقین, ج 6 , ص 31.
35. نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, خطبه 192, فراز 17, ص 398.
36. ابن ابی الحدید, شرح النهج, ج 31, ص 207.
37. سبل الهدی, ج 1, ص 332 _ 331.
38. شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید, ج 31, ص 208.