ماهان شبکه ایرانیان

قیمومت مردان بر زنان

الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوامن اموالهمکلمه(قیم)به معنای آن کسی است که مسؤول قیام به امر شخصی دیگر است، وکلمه(قوام)و نیز(قیام)مبالغه در همین قیام است، و مراد از جمله: بما فضل الله بعضهم علی بعضآن زیادتهایی است که خدای تعالی به مردان داده، به حسب طاقتی که بر اعمال دشوارو امثال آن دارند، چون زندگی زنان یک زندگی احس ...

الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوامن اموالهمکلمه(قیم)به معنای آن کسی است که مسؤول قیام به امر شخصی دیگر است، وکلمه(قوام)و نیز(قیام)مبالغه در همین قیام است، و مراد از جمله: بما فضل الله بعضهم علی بعضآن زیادتهایی است که خدای تعالی به مردان داده، به حسب طاقتی که بر اعمال دشوارو امثال آن دارند، چون زندگی زنان یک زندگی احساسی و عاطفی است، که اساس وسرمایه اش رقت و لطافت است، و مراد از جمله: بما انفقوامهریه ای است که مردان به زنان می دهند، و نفقه ای است که همواره به آنان می پردازند.

و از عمومیت علت به دست می آید که حکمی که مبتنی بر آن علت است یعنی قیم بودن مردان بر زنان نیز عمومیت دارد، و منحصر به شوهر نسبت به همسر نیست،و چنان نیست که مردان تنها بر همسر خود قیمومت داشته باشند، بلکه حکمی که جعل شده برای نوع مردان و برنوع زنان است، البته در جهات عمومی که ارتباط با زندگی هر دو طایفه دارد، و بنا بر این پس آن جهات عمومی که عامه مردان در آن جهات بر عامه زنان قیمومت دارند، عبارت است از مثل حکومت و قضا(مثلا)که حیات جامعه بستگی به آنها دارد، وقوام این دو مسؤولیت و یا بگو دومقام بر نیروی تعقل است، که در مردان بالطبع بیشتر و قوی تر است، تا در زنان همچنین دفاع از سرزمین با اسلحه که قوام آن برداشتن نیروی بدنی و هم نیروی عقلی است، که هر دوی آنهادر مردان بیشتر است تا در زنان.

و بنا بر این، این که فرمود: الرجال قوامون علی النساء،اطلاقی تام و تمام دارد، واما جملات بعدی که می فرماید: فالصالحات قانتات...که ظاهردر خصوصیاتی است که بین زن و شوهر هست نمی خواهد این اطلاق را مقید

صفحه : 544

کند، بلکه می خواهد فرعی از فروع این حکم مطلق را ذکرنموده، جزئی از میان جزئیات آن کلی را بیان کند، پس این حکم جزئی است که از آن حکم کلی استخراج شده، نه اینکه مقیدآن باشد.

فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ اللهمراد از صلاح همان معنای لغوی کلمه است، و آن همان است که به لیاقت شخص نیزتعبیر می شود، و کلمه(قنوت)عبارت است از دوام طاعت و خضوع، و از اینکه در مقابل این گونه زنان زنان ناشزه را قرار داد، و فرمود: و اللاتی تخافون نشوزهنبه دست می آید که مراد ازصالحاتنیز همسران صالح است، نه هر زن صالح، و خلاصه حکمی که روی صالحات کرده، و فرموده صالحات چنین و چنانند، مخصوص زنان در حال ازدواج است نه مطلق زنان.

و در این جمله که به تعبیر(زنان صالح چنین و چنانند)دستورداده که زنان صالح بایدچنین و چنان باشند در واقع حکم مربوط به شؤون زوجیت و کیفیت معاشرت منزلی را بیان کرده، و این حکم در عین حال حکمی است که در سعه و ضیقش تابع علتش، یعنی همان قیمومت مرد بر زن از نظر زوجیت است پس بر زن واجب است شوهر را اطاعت کند، و او را در هرشانی که به شؤون زوجیت راجع می شود حفظ نماید.

مراد ومفاد ازالرجال قوامون علی النساءو به عبارتی دیگر همان طور که قیمومت صنف مردان بر صنف زنان در مجتمع بشری تنها مربوط می شود به جهات عامه ای که زنان و مردان هر دو در آن جهات شریکند، و چون جهاتی است که نیازمند به تعقل بیشتر و نیروی زیادتر است که در مردان وجود دارد، یعنی امثال حکومت و قضا و جنگ بدون این که استقلال زن در اراده شخص و عمل فردی اوخدشه ای بخورد، و بدون این که مرد حق داشته باشد اعتراض کند که تو چرا فلان چیز رادوست می داری و یا فلان کار را می کنی،مگر آن که زن کار زشت را دوست بدارد، یامرتکب شود، به شهادت این که فرمود:فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف.

همچنین قیمومت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادی از اراده زن و تصرفاتش درآنچه مالک آن است بکند، و معنای قیمومت مرد این نیست که استقلال زن رادر حفظ حقوق فردی و اجتماعی او، و دفاع از منافعش را سلب کند، پس زن همچنان استقلال و آزادی خودرا دارد، هم می تواندحقوق فردی و اجتماعی خود را حفظ کند، و هم می تواند از آن دفاع نماید وهم می تواند برای رسیدن به این هدفهایش به مقدماتی که او را به هدفهایش می رساند متوسل شود.

صفحه : 545

بلکه معنای قیمومت مرد این است که مرد به خاطر این که هزینه زندگی زن را از مال خودش می پردازد، تا از او استمتاع ببرد، پس بر او نیز لازم است در تمامی آنچه مربوط به استمتاع و هم خوابگی مرد می شود او را اطاعت کند، و نیز ناموس او را در غیاب او حفظ کند، و وقتی غایب است مردبیگانه را در بستر او راه ندهد، و آن بیگانه را از زیبائیهای جسم خود که مخصوص شوهر است تمتع ندهد و نیزدر اموالی که شوهرش در طرف ازدواج و اشتراک درزندگی خانوادگی به دست او سپرده و او را مسلط بر آن ساخته خیانت نکند.

پس معنای آیه مورد بحث این می شود که زنان مسلمان سزاوار است صفت صلاح راپیشه خود بسازند، که اگر چنین کنند قهرا قانتات خواهند بود، یعنی همواره و دائماشوهران خودرا در هر چه که از ایشان بخواهند اطاعت خواهند کرد، البته هر چیزی که با تمتع شوهران ارتباط داشته باشد، و واجب است بر آنان که جانب خود را در همه چیزهایی که متعلق حق شوهران است در غیاب شوهران حفظ کنند.

و اما جمله: (بما حفظ الله)ظاهرا کلمهمادر آن مصدریه است و حرف(با)به اصطلاح بای الت است، و معنای جمله این است که زنان مطیع شوهران خویشند، و حافظ غیب ایشانند، به حفظی که خدا از حقوق ایشان کرده، چون قیمومت را برای آنان تشریع و اطاعتشان وحفظ غیبتشان را بر زنان واجب فرموده است.

ممکن هم هست حرف(با)را برای مقابله بگیریم، که در این صورت معنای آیه چنین می شود: واجب است بر زنان قنوت و حفظ الغیب شوهران، در مقابل این که خدای تعالی حقوق آنان را حفظ نموده، و آنان را - که در جاهلیت جزء انسانها به شمار نمی آمدند.

داخل مجتمع بشری نموده، و در این ظرف حقوقشان را احیا کرد،و بر مردان واجب فرمود مهر ونفقه ایشان را بپردازند، ولی معنای اول روشن تر است.

البته در این میان معانی دیگری از ناحیه مفسرین برای آیه شده،که ما از ذکر آنهاصرفنظر کردیم، چون آیه شریفه با هیچ یک از آنها مساعد نبود.

واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهنکلمهنشوزبه معنای عصیان و استکبار از اطاعت است، و مراد از خوف نشوز این است که علائم آن به تدریج پیدا شود، و معلوم گردد که خانم می خواهد ناسازگاری کند، و اگردر جمله: فعظوهنفای تفریع را آورد، و موعظه را نتیجه ترس از نشوز،قرار داد، نه از خودنشوز، شاید برای این بوده که رعایت حال موعظه را در بین علاجهای سه گانه کرده باشد، و

صفحه : 546

بفهماند از میان این سه راه علاج موعظه علاجی است که هم در حال نشوز مفید واقع می شود، وهم قبل از نشوز، و هنگام پیدا شدن علامتهای آن و علاجهای سه گانه همان است که عبارت: فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهنبر آن دلالت می کند، و گو این که این راه های علاج با حرف و او به یکدیگر عطف شده، و حرف واو دلالتی بر ترتیب ندارد، ولی ازمعنای آیه می دانیم که بین این سه علاج ترتیب هست، و می خواهد بفرماید اول او را موعظه کنید، اگر موعظه اثر نگذاشت با او قهر کنید، و رختخوابتان را جدا سازید، و اگر این نیز مفیدواقع نشد، او را بزنید دلیل بر این که رعایت تدریج و ترتیب لازم است این است که ترتیب نامبرده به حسب طبع نیز وسایل گوناگونی از کیفر دادن است، هر کس بخواهد کسی را کیفر کندطبیعتا اول از درجه ضعیف آن شروع می کند، و سپس به تدریج کیفر را شدید و شدیدترمی سازد،بنا بر این ترتیبی که از آیه فهمیده می شود از سیاق آن به دست می آید، نه از حرف واو.

و ظاهر جمله: و اهجروهن فی المضاجعاین است که بستر محفوظ باشد، ولی در بستربا او قهر کند، مثلا در بستر پشت به او کند، و یا ملاعبه نکند، و یا طوری دیگری بی میلی خودرا به او بفهماند، گو اینکه ممکن است با مثل این عبارت جدا کردن بستر نیز اراده بشود، ولی بعیداست(معمولاوقتی بخواهند بگویند بسترت را از او جدا کن نمی گویند در بستر از او کناره بگیر)و ای بسا معنای اول از این نظر تاییدشود، که مضجع را به لفظ جمع آورده، چون بنا بر این که منظور جدا کردن مضجع بوده باشد، دیگر به حسب ظاهر احتیاج نبود کلمه نامبرده را به لفظجمع بیاورد، و کثرت را بفهماند(زیرا کسی، همسرش مضاجع دارد که هر شب با او بخوابد)مترجم.

فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا...یعنی اگر در اثراعمال آن سه راه علاج به اطاعت شما در آمدند، دیگر علیه آنان بهانه جویی مکنید، و با این که اطاعت شمامی کنند برای اذیت و آزارشان دنبال بهانه نگردید، و در آخر این مطلب را تعلیل می کند به این کهان الله کان علیا کبیراواعلام می دارد به این که مقام پروردگارشان علی و کبیر است، پس از قدرت و تفوقی که بر زنان خود دارند مغرورنشوندو سوء استفاده ننموده در اثر غرور به آنها ظلم و استعلا و استکبار نکنند، و همواره به یاد علومقام پروردگارشان باشند.

و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا...کلمه(شقاق)به معنای قهر کردن و عداوت است، خدای سبحان برای مواردی که

صفحه : 547

احتمال برود کار زن و شوهر به دشمنی بیانجامد دستورداده یک حکم از طرف زن، و یک حکم از طرف مرد به مساله رسیدگی کنند، زیرا دخالت یک حکم این خطر را داردکه او جانب یک طرف را بگیرد، و حکم جائرانه کند، و معنای اینکه فرمود: ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهمااین است که اگر واقعا هر دو طرف نزاع بنای اصلاح داشته باشند، و عناد و لجبازی در کارشان نباشد خدای تعالی به وسیله این دو حکم بین آن دو توافق و اصلاح بر قرار می کند، چون وقتی دو طرف زمام اختیار خود را به حکم خود بدهند(حکمی که خودشان پسندیده اند)قهرا توافق حاصل می شود.

ولی در آیه شریفه حصول توافق را به خدای تعالی نسبت داده، به اینکه سبب عادی یعنی اصلاح خواهی آن دو تسلیم بودنشان در برابر حکمی که حکم ها می کننددر کار هست، و باید نتیجه را به این سبب نسبت بدهد، لیکن به خدای تعالی نسبت داد تا در ضمن بفهماندسبب حقیقی و آن کسی که میان اسباب ظاهری و مسببات آنها رابطه برقرار می کند خدای تعالی است، او است که هر حقی را به صاحب حق می دهد،و در آخر آیه فرمود: ان الله کان علیما خبیرا، و مناسبت این جمله با مضمون آیه روشن است.

گفتاری در معنای قیمومت مردان بر زنان

این معنا بر احدی پوشیده نیست، که قرآن کریم همواره عقل سالم انسان ها را تقویت می کند، و جانب عقل را بر هوای نفس و پیروی شهوات و دلدادگی در برابر عواطف و احساسات تند وتیز ترجیح می دهد، و در حفظ این ودیعه الهی از این که ضایع شود توصیه می فرماید، و این معناازآیات کریمه قرآنی آنقدر روشن است که احتیاجی به آوردن دلیل قرآنی ندارد، برای این که آیاتی که به صراحت و یا به اشاره و به هر زبان و بیانی این معنا را افاده می کند یکی دو تا ده تا نیست که ما آنها را نقل کنیم.

قرآن کریم در عین حال مساله عواطف پاک و درست و آثارخوبی که آن عواطف درتربیت افراد دارد از نظر دور نداشته، اثر آن را در استواری امر جامعه پذیرفته، در آیه شریفه: اشداءعلی الکفار رحماء بینهم(1) دو صفت از صفات عاطفی را به عنوان دو صفت ممدوح مؤمنین ذکر کرده، می فرماید مؤمنین نسبت به کفار خشن و بیرحمند، و نسبت به خودشان

............................................ (1)سوره فتح آیه 29.

صفحه : 548

مهربانند.

مودت و رحمت را که اموری عاطفی هستند، دو تا نعمت از نعم(1) خود شمرده و فرموده، از جنس خود شما، همسرانی برایتان قرار داد، تا دلهایتان با تمایل و عشق به آنان آرامش یابد، و بین شما مردان و همسران مودت ورحمت قرار داد،و در آیه: قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (2) علاقه به زینت و رزق طیب را که آن نیز مربوط به عواطف است مشروع معرفی نموده، به عنوان سرزنش از کسانی که آن را حرام دانسته اند، فرموده: (بگوچه کسی زینت ها و رزق طیب راکه خدا برای بندگانش پدید آورده تحریم کرده است؟).

چیزی که هست قرآن کریم عواطف را از راه هماهنگ شدن با عقل تعدیل نموده، عنوان پیروی عقل به آنها داده است، به طوری که عقل نیز سرکوب کردن آن مقدار عواطف راجایز نمی داند.

در بعضی از مباحث سابق نیز گذشت که یکی از مراحل تقویت عقل در اسلام این است که احکامی را که تشریع کرده بر اساس تقویت عقل تشریع کرده، به شهادت این که هرعمل و حال و اختلافی که مضر به استقامت عقل است و باعث تیرگی آن در قضاوت و در اداره شؤون مجتمعش می شودتحریم کرده، نظیر شرب خمر، و قمار، و اقسام معاملات غرری، ودروغ، و بهتان، و افترا، و غیبت، و امثال آن.

خوب معلوم است که هیچ دانشمندی از چنین شریعتی و با مطالعه همین مقدار ازاحکام آن جز این توقع ندارد که در مسائل کلی و جهات عمومی و اجتماعی زمام امر را به کسانی بسپارد که داشتن عقل بیشتر امتیاز آنان است، چون تدبیر امور اجتماعی از قبیل حکومت و قضا و جنگ نیازمندبه عقل نیرومندتر است، و کسانی را که امتیازشان داشتن عواطف تند و تیزتر و امیال نفسانی بیشتر است، از تصدی آن امور محروم سازد، و نیز معلوم است که طایفه مردان به داشتن عقل نیرومندتر و ضعف عواطف، ممتاز اززنانند، و زنان به داشتن عقل کمتر و عواطف بیشتر ممتاز از مردانند.

و اسلام همین کار را کرده، و در آیه ای که گذشت فرموده: الرجال قوامون علی النساء، سنت رسول خدا(ص)نیز در طول زندگیش بر این جریان داشت،

............................................ (1)سوره روم آیه 21. (2)سوره اعراف آیه 32.

صفحه : 549

یعنی هرگز زمام امور هیچ قومی را به دست زن نسپرد، وبه هیچ زنی منصب قضا نداد، وزنان را برای جنگیدن دعوت نکرد، - البته برای جنگیدن، نه صرف شرکت در جهاد، برای خدمت و جراحی و امثال آن - .و اما غیر این امور عامه و اجتماعی، از قبیل تعلیم و تعلم، وکسب، و پرستاری بیماران، و مداوای آنان، و امثال این گونه امور که دخالت عواطف منافاتی بامفید بودن عمل ندارد، زنان را از آن منع نفرمود، و سیرت نبویه بسیاری از این کارها را امضاکرد، آیات قرآن نیز خالی از دلالت بر اجازه این گونه کارها برای زنان نیست، چون لازمه حریت زن در اراده و عمل شخصی این است که بتواند این گونه کارها را انجام دهد، چون معنا نداردازیک طرف زنان را در این گونه امور از تحت ولایت مردان خارج بداند، و ملکیت آنان را در قبال مردان معتبر بشمارد، واز سوی دیگر نهیشان کند از این که به نحوی از انحا ملکشان را اداره واصلاح کنند، و همچنین معنا ندارد به آنان حق دهد که برای دفاع از خود در محکمه شرع طرح دعوی کنند، و یا شهادت بدهند، و در عین حال از آمدن در محکمه و حضور نزد والی یا قاضی جلوگیرشان شود.و همچنین سایر لوازم استقلال و آزادی.

بلی دامنه استقلال و آزادی زنان تا آنجایی گسترده است که به حق شوهر مزاحمت نداشته باشد، چون گفتیم در صورتی که شوهر در وطن حاضر باشد زن در تحت قیمومت او است، البته قیمومت اطاعت و در صورتی که حاضر نباشد مثلا به سفر رفته باشد موظف است غیبت اورا حفظ کند،و معلوم است که با در نظر گرفتن این دو وظیفه هیچ یک از شؤون جایززن درصورتی که مزاحم با این دو وظیفه باشد دیگر جایز و ممضی نیست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان