اشاره
«غفلت »دارای مفهوم وسیع و گسترده ای است که هر گونه بی خبری از شریط زمان ومکانی(که انسان در آن زندگی می کند)و از واقعیت های فعلی و آینده و گذشته خویش و از صفات و اعمال خود و از پیامها و آیات حق و همچنین هشدارهایی که حوادث تلخ و شیرین زندگی،به انسان ها می دهد را شامل می شود.
بی خبری از این واقعیت ها و نداشتن موضع گیری صحیح در برابر آنها،خطر بزرگی برای سعادت انسان ها است،خطری که هر لحظه ممکن است،دامان انسان را بگیرد و اورا به کام نیستی فرو برد،خطری که می تواند زحمات سالیان دراز عمر انسان را در یک لحظه بر باد دهد.
شاید بارها،شنیده باشیم که فلان شخص با زحمت بسیار،اموال و سرمایه های عظیمی به دست آورده بود،اما بر اثر یک لحظه «غفلت »آتش سوزی عظیمی به وجود آمد که تمام آنها را در کام خود فرو برد،انسان نیز در مسیر سعادت چنین است. ممکن است،افتادن در دام «غفلت »در یک لحظه کوتاه،سرمایه های معنوی او را مبدل به خاکسترحسرت کند.
به همین دلیل علمای اخلاق،بحث های وسیعی درباره «غفلت »و ذکر و بیداری(که نقطه مقابل آن است)در کتاب های خود آورده اند و از عواملی که می تواند پرده های «غفلت »را کنار زند و انسان را از خواب «غفلت »بیدار کند،بحث نموده اند.
با این مقدمه،به قرآن مجید مراجعه می کنیم و اهمیتی را که این کتاب بزرگ آسمانی بر این امر قایل شده،در آیات زیر مورد بررسی قرار می دهیم:
1- و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون(سوره اعراف،آیه 179)
2- و اقترب الوعد الحق فاذا هی شاخصة ابصار الذین کفروا یا ویلنا قد کنا فی غفلة من هذا بل کنا ظالمین(سوره انبیاء،آیه 97)
3- و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه و لا تعدعیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا (سوره کهف،آیه 28)
4- ان الذین لا یرجون لقائنا و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمانوا بها و الذین هم عن آیاتناغافلون×اولئک ماواهم النار بما کانوا یکسبون (سوره یونس،آیه 7 و 8)
5- یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون (سوره روم،آیه 7)
6- ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلاذلک بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین (سوره اعراف،آیه 146)
7- فانتقمنا منهم فاغرقناهم فی الیم بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنهاغافلین (سوره اعراف،آیه 136)
8- فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذاهم یشرکون (سوره عنکبوت،آیه 65)
9- و من یعش عن ذکر الرحمان نقیض له شیطانا فهو له قرین (سوره زخرف،آیه 36)
10- ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون (سوره اعراف،آیه 201)
11- لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید (سوره ق،آیه 22)
12- و انذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر و هم فی غفلة و هم لا یؤمنون(سوره مریم،آیه 39)
ترجمه
1- به یقین،گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم،آنها دل ها(عقل ها)یی دارند که با آن(اندیشه نمی کنند و) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند،آنها همچون چهارپایانند،بلکه گمراهتر!اینان همان غافلانند.(زیرا باداشتن همه گونه امکانات هدایت،باز هم گمراهند!)
2- و وعده حق(قیامت)نزدیک می شود،در آن هنگام چشم های کافران از وحشت،ازحرکت باز می ماند،(می گویند)ای وای! بر ما که از این(جریان)در غفلت بودیم،بلکه ماستمکار بودیم!
3- با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند،و تنها رضای او رامی طلبند!و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها بر مگیر!و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم،اطاعت مکن!همان ها که از هوای نفس پیروی کردند وکارهایشان افراطی است.
4- آنها که ایمان به ملاقات ما(و روز رستاخیز)ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و برآن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند-(همه)آنها جایگاهشان آتش است،به خاطرکارهایی که انجام می دادند!
5- آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت(و پایان کار)غافلند!
6-به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند،از(ایمان به)آیات خودمنصرف می سازم!آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند،به آن ایمان نمی آورند.اگر راه هدایت را ببینند آن را،راه خود انتخاب نمی کنند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را،راه خودانتخاب می کنند!(همه اینها)به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند!
7- سر انجام از آنها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق کردیم،زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند. 8-هنگامی که سوار بر کشتی شوند،خدا را با اخلاص می خوانند(و غیر او را فراموش می کنند)،اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد،باز مشرک می شوند!
9- و هر کس از یاد خدا روی گردان شود،شیطان را به سراغ او می فرستیم،پس همواره قرین اوست!
10- هنگامی که پرهیزگاران،گرفتار وسوسه های شیطان شوند،به یاد(خدا و پاداش وکیفر او)می افتند و(در پرتو یاد او،راه حق را می بینند و)ناگهان بینا می گردند!
11- (به او خطاب می شود)تو از این صحنه(و دادگاه بزرگ)غافل بودی و ما پرده را ازچشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملا تیزبین است!
12- آنان را از روز حسرت(روز رستاخیز که برای همه مایه تاسف است)بترسان،در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد و آنها در غفلتند و ایمان نمی آورند!
تفسیر و جمع بندی
«غفلت »سرچشمه اصلی بدبختی ها
در نخستین آیه،به معرفی گروهی از بدترین افراد انسان پرداخته شده،گروهی که شاید بدتر از آنان در میان انسان ها یافت نشود که درباره اوصاف آنها می فرماید:«مابسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم،آنها دل ها(و عقل هایی)دارند که با آن چیزی درک نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بیند و گوش هایی دارند که با آن نمی شوند.آنهاهمچون چهارپایانند،بلکه بدترند.آنها همان غافلانند، و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بهااولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون » (1)
در این آیه عامل نهایی بدبختی این گروه دوزخی را«غفلت »شمرده است.غفلتی که از ترک اندیشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله ای حتی فروتر از چهارپایان سقوط می دهد.زیرا اگر چهارپایان غافلند،استعداد غفلت زدایی راندارند،ولی اگر انسان با داشتن منبع آگاهی در غفلت غوطه ور شود،به طور قطع از چهارپایان هم کمترند.
مفهوم آیه بالا این نیست که خدا گروهی را به اجبار به دوزخ می فرستد،بلکه همان گونه که در آیه با صراحت آمده،دوزخی شدن آنان از ناحیه خودشان است،چون به آنها عقل داده شده ولی به کار نمی بندند،چشم و گوش دارند،اما با آن حقایق رانمی بینند و نمی شنوند.
پس هر چه هست از ناحیه خود آنها است،منتهی خداوند حکم مشروطی دارد و آن این که:کسانی که استعدادهای خدادادی را به کار نگیرند،سرنوشتشان آتش دوزخ است!و حصول این شرط بستگی به اراده خود انسان دارد.
در دومین آیه سخن از کافران در آستانه رستاخیز است.در آن هنگام که وعده خدانزدیک می شود،چنان وحشتی سراسر وجودشان را فرا می گیرد که چشمانشان ازحرکت باز می ایستد و در این جاست که فریاد آنها بلند می شود که:«ای وای!بر ما،ما ازاین صحنه در غفلت بودیم،بلکه ظالم و ستمگر بودیم، و اقترب الوعد الحق فاذا هی شاخصة ابصار الذین کفروا یا ویلنا قد کنا فی غفلة من هذا بل کنا ظالمین » (2)
به این ترتیب،این گروه از کافران،عامل اصلی انحراف خویش را«غفلت »معرفی می کنند،غفلتی که آنها را به ظلم کردن به خویشتن و دیگران دعوت نموده و حتی به انبیاء الهی و کتب آسمانی ظلم و ستم روا داشتند.
آنان این سخن را زمانی می گویند که لرزشی،سراسر جهان را فرا می گیرد و نشانه های رستاخیز ظاهر می شود و پرده های «غفلت »در آن شرایط هولناک کنار می رود،در حالی که تمام درهای توبه و بازگشت بسته شده است. (3)
«شاخصه »از ماده «شخوص »بر وزن «خلوص »در اصل به معنی خروج از منزل یا ازشهری به شهر دیگر است و از آن جا که انسان به هنگام وحشت شدید،چشم او ازحرکت باز می ایستد و به جایی خیره می شود،به گونه ای که گویی از حدقه بیرون می آید،به این حالت «شخوص »گفته شده است.
در سومین آیه،خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله دستور می دهد که با چه کسانی معاشر وهمراه باشد و چه افرادی را از اطراف خویش براند:«با کسانی باش که پروردگار خود راصبح و عصر می خوانند و تنها ذات او را می طلبند، هرگز چشم های خود را به خاطر زینت های دنیا از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم،اطاعت مکن،همانها که پیروی هوای نفس کردند و کارهایشان افراطی است، و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا » (4)
در این آیه،اوصاف کسانی که شایسته همنشینی پیامبر را در ایمان و عبادت و ذکرپروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت(و همنشینی با)کسانی که دل هایشان از ذکر خدا غافل بوده و از هوای نفس پیروی نموده و کارشان به افراطگراییده است،نهی می نماید.
از تعبیرات این آیه،رابطه هواپرستی و افراط در آن،با«غفلت »استفاده می شود.
آری!غافلان از یاد خدا،هواپرستند و در راه افراط گام بر می دارند و اگر در مذمت «غفلت »چیزی جز این نباشد،کافی است.
طبق بیان آیه فوق که:«خداوند دل های آنها را غافل کرده »،به یقین به خاطر اعمالشان است که نتیجه آن مجازات الهی، یعنی،«غفلت »از یاد خداست.
معروف است که آیه فوق درباره جمعی از ثروتمندان متکبر و خودخواه عصرپیامبر صلی الله علیه و اله نازل شده که به حضور حضرت رسیدند و گفتند:ای محمد!اگر تو در صدرمجلس بنشینی و این گونه افرادی را که بوی بدشان مشام ما را آزار می دهد و لباس های خشن و پشمینه بر تن دارند (5) از خود دور سازی،مجلس تو،مجلسی در خور اشراف وشخصیت هایی همچون ما بشود،آن گاه ما نزد تو خواهیم آمد و از سخنانت بهره خواهیم گرفت،ولی با وجود این دو گروه، دیگر جای ما نیست! (6)
ولی خداوند از درون این گروه غافل و بی خبر آگاه بود و می دانست که این گونه افراد پر ادعا و بی محتوا،نه یار روز صلح اند و نه سرباز روز جنگ.بر آنها نمی توان اعتماد کرد و از فکر آنها نیز نمی توان استفاده کرد،به همین دلیل خداوند به پیامبر صلی الله علیه و اله هشدار داد که مراقب وسوسه های آنها باشد.
در چهارمین آیه،دوزخیان را با ذکر چند ویژگی،معرفی می کند:«کسانی که امیدلقای ما را ندارند(به معاد و رستاخیز معتقد نیستند)و تنها به زندگی دنیا خوشنودند و به آن اطمینان دارند و نیز کسانی که از آیات ما غافلند،جایگاهشان آتش است،به خاطراعمالی که انجام می دادند.
در این آیات،آخرین چیزی که روی آن تکیه شده «غفلت »از آیات الهی است که در واقع،ریشه اصلی انکار معاد و اعتماد بر دنیا و فراموشی آخرت است.خلاصه این که «غفلت »ریشه اصلی همه بدبختی های انسان است،در حالی که ریشه خوشبختی بهشتیان،آگاهی و بیداری و ذکر خدا است که در آیات بعد همین سوره،به آن اشاره شده است.
در تفسیر روح البیان در ذیل این آیه،در یک حدیث قدسی،چنین می خوانیم که خداوند می فرماید:«از سه گروه در شگفتم: از کسانی که ایمان به آتش دوزخ دارند و می داننددر پیش روی آنهاست،چگونه می خندند و از کسانی که به دنیا دل بسته اند،در حالی که می دانند به زودی از آن جدا می شوند و از کسانی که غافلند و می دانند(فرشتگان پروردگار)ازآنها غافل نیستند،چگونه مشغول لهو و لعب هستند.»
تفسیر مذکور در ذیل همین حدیث،داستانی از«نعمان بن منذر»-یکی از پادشاهان حیره در عصر جاهلیت-نقل می کند: روزی(پادشاه)در زیر درختی برای گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد.
عدی،-یکی از نزدیکان او-گفت:ای پادشاه!این درخت آوازی دارد،آیا می دانی چه می گوید؟این درخت می گوید:
رب رکب قدانا خوا حولنا یمزجون الخمر بالماء الزلال ثم اضحوا اسف الدهر بهم و کذلک الدهر حالا بعد حال
چه بسیار سوارانی که در اطراف ما از مرکب فرود آمدند و بساط عیش و نوش گستردند و شراب را با آب زلال آمیختند، ولی چیزی نگذشت که طوفان های روزگار،آنها را از میان برداشت و این گونه است دنیا،هر زمانی بعد از زمانی دیگر. (7)
در پنجمین آیه،سخن از افراد ظاهربینی است که بر اثر«غفلت »و بی خبری نه تنهااسرار جهان هستی را که ما را با سرایی دیگر پیوند می دهد،نمی بینند،بلکه از زندگی دنیانیز تنها به ظاهر آن قناعت کردند،قرآن در این رابطه بیان می دارد:«این گروه(از کافران)،تنها ظاهری از زندگی دنیا را می بینند و از آخرت غافلند، یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون » (8)
اگر غفلت و بی خبری،سایه شوم و سنگین خود را بر قلوب آنها نیفکنده بود،درجای جای زندگی دنیا،هم خدا را و هم معاد را می دیدند.در قرآن مجید،اسرار آفرینش موجودات و گوشه هایی از نظام جهان ماده به عنوان نشانه ها و آیات خدا مطرح شده وزندگی انسان در رستاخیز نیز در لابلای همین زندگی دنیا و حوادثی که در اطراف مامی گذرد،نشان داده شده است،منتها،فقط افراد بصیر و بینا و آنها که نغمه توحید ومعاد را از درون این حوادث می شنوند،به آن واقف می گردند،نه غافلان کوردل وبی خبر.
ضمنا تکرار ضمیر«هم »در آیه،تاکیدی بر این مطلب است که این «غفلت »سبب ظاهربینی و عدم وصول به عمق مسایل است.
این نکته قابل توجه است که واژه «غفلت »در جایی به کار می رود که اسباب ومقدمات آگاهی فراهم باشد،ولی انسان بر اثر هوای نفس یا ضعف ایمان یا علل دیگر آنها را نادیده بگیرد.شاهد این سخن آیاتی است که بعد از این آیه در سوره روم آمده است،خداوند به نمونه هایی از آثار توحید و معاد که در جهان هستی و در گرداگردوجود ما قرار دارد،اشاره می کند و غافلان را هشدار می دهد.
در ششمین آیه از خطرناکترین گروه کافران سخن به میان آمده،کسانی که علاوه برکفر،آلوده به تکبر و لجاجت شدید نیز شده اند.در پایان آیه،دلیل بدبختی آنها راغفلت از آیات الهی دانسته و می فرماید:«به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند،از ایمان به آیات خود منصرف سازیم،(به طوری که)اگر هر آیه و نشانه ای راببینند،به آن ایمان نمی آورند و اگر راه هدایت را ببینند،راه خود را انتخاب نمی کنند و اگر راه گمراهی را ببینند راه خود را انتخاب می کنند، (همه اینها)به خاطر آن است که آیات ما راتکذیب کردند و از آن غافل بودند، ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیرالحق و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یرواسبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین » (9)
درباره جمله «ساصرف عن آیاتی » ،(به زودی آنها را از آیات خود منصرف می سازیم)،بحث های زیادی در میان مفسران دیده می شود،شاید به این دلیل که کارخداوند،هدایت به سوی آیات و نشانه های اوست،و اساسا تمام انبیاء و اوصیاء برای همین آمده اند،با این حال،چگونه ممکن است خداوند گروهی را از آیات خودش ممنوع و محروم سازد؟بر همین اساس دست به توجیهات زیادی زده اند که بسیاری ازآنها مشتمل بر تکلف است.
پاسخ این سؤال با بررسی آیات دیگر قرآن روشن می شود،زیرا،پاره ای از اعمال انسان ها مانند تکبر در برابر حق و لجاجت و تعصب شدید،به صورت حجاب و پرده تاریکی بر قلب انسان می افتد و او را از مشاهده جمال زیبای حق باز می دارد.در واقع اعمال و صفات زشت خود آنهاست که «حجاب »آنها می شود و اگر«حجاب افکنی »به خداوند نسبت داده شده،به خاطر این است که خداوند،این اثر را در این گونه اعمال وصفات آفریده است و یا به تعبیر دیگر،یکی از مجازات طبیعی کسانی که دارای این صفات و اعمالند،انصراف از آیات الهی است.
قابل توجه این که:در پایان آیه،باز تاکید می کند که علت منصرف ساختن آنها ازآیات الهی،همان اصرارشان بر تکذیب و غفلت و بی خبریشان از نشانه های خداست.
در هفتمین آیه،به دنبال آیات قبل از آن که سخن از لجاجت فرعونیان در برابرآیات الهی و بلاهای مختلفی است که به عنوان بیدار باش بر آن قوم نازل شد و به دعای «موسی بن عمران »برطرف گردید،می فرماید:«(هنگامی که نه معجزات الهی در آنها اثرگذاشت و نه بلاهای هشدار دهنده)سر انجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق نمودیم،زیرا،آنها آیات ما تکذیب کردند و از آن غافل شدند، فانتقمنا منهم فاغرقناهم فی الیم بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین » (10)
همان گونه که از آیه استفاده می شود،سرچشمه بدبختی و هلاکت قوم فرعون،تکذیب آیات الهی و«غفلت »بود.
ممکن است «غفلت »سرچشمه تکذیب باشد،بنابراین ریشه اصلی،همان «غفلت وبی خبری »بوده است و یا این که بعضی از آیات را تکذیب کردند و بعضی را به فراموشی و«غفلت »سپردند که در این صورت هر کدام،عامل مستقلی محسوب می شوند.
بعضی از مفسران ضمیر«عنها»را به نقمت و عذاب الهی باز گردانده اند که در این صورت تنها تکذیب آیات الهی موجب بدبختی آنها محسوب می شود،ولی این احتمال بسیار ضعیف است،زیرا،این ضمیر در کنار آیات قرار گرفته و ظاهرا به آن بازگشت می کند.
بعضی از مفسران در این جا،سؤالی مطرح کرده اند که شاید همین سؤال سرچشمه احتمال بازگشت ضمیر«عنها»به نقمت و عذاب باشد و آن این که «غفلت »از اختیارانسان بیرون است و چیزی نیست که موجب عذاب الهی شود.
ولی پاسخ این سؤال روشن است،زیرا،در بسیاری از موارد،سرچشمه «غفلت »
اختیاری است.هنگامی که انسان به سراغ آیات الهی نرود و در آنها تدبر نکند و گوش به سخنان معلمان الهی ندهد، طبیعی است که حالت «غفلت »بر او چیره می شود و از همین رو،بسیار دیده ایم که افراد خطاکار را به خاطر غفلتشان مذمت کرده اند.
در هشتمین آیه گرچه از واژه «غفلت »سخن به میان نیامده،ولی محتوای،آن مفهوم «غفلت »را می رساند.این آیه،درباره مشرکان عصر پیامبر صلی الله علیه و اله که گرفتار غفلت شدیدی بودند و گاه از خواب غفلت بیدار می شدند و به توحید روی می آوردند و گاه به کلی درمنجلاب شرک غرق می گشتند،می فرماید:«هنگامی که بر کشتی سوار می شوند(و باطوفان های شدید و گرداب های وحشتناک و امواج کوه پیکر دریا روبرو می گردند)خدا را بااخلاص می خوانند(و بتها را به فراموشی می سپارند)،اما هنگامی که خدا آنها را نجات می دهد و به خشکی می رساند،باز مشرک می شوند، فاذا رکبوا فی الفلک دعو الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون ». (11)
آری!طوفان حوادث خطرناک،پرده های «غفلت »و بی خبری را کنار می زند وچشم عقل را بینا و روشن می سازد.گروهی این بیداری را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهای خویش می پردازند،ولی گروه بیشتری،تنها در همان لحظات بیدارند،اما بعداز پایان حادثه،دوباره پرده های «غفلت »بر عقل و قلب آنها کشیده شده و به همان راه سابق باز می گردند.
بعضی از مفسران در ذیل این آیه نقل کرده اند:«مشرکان عرب به هنگام سفر دریا،بعضی از بتها را با خود می بردند تا حافظ و نجات دهنده آنها باشد،اما هنگامی که با خطرروبرو می شدند و امواج کوه پیکر دریا را می دیدند که کشتی آنها را همچون پر کاهی،جا به جامی کند،بتها را به دریا می ریختند و صدای آنها به «یا الله یا الله »بلند می شد» (12)
در نهمین آیه،به صورت یک حکم کلی و عمومی-که درباره همه اقوام و افرادصادق است-می فرماید:«هر کس از یاد خدا روی گردان شود(و غافل گردد)،شیطان را به سراغ او می فرستیم تا همواره با او قرین باشد، و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانافهو له قرین » (13)
آری!توجه به خدا به مقتضای «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة...» سبب همنشینی با فرشتگان می گردد،حال آن که «غفلت »و بی خبری از یاداو،شیاطین را قرین انسان می سازد.شیاطینی که بر گرده او سوار می شوند و به هر راهی که خواستند،می برند.این که می فرماید:«ما شیطانی را به سراغ او می فرستیم تا قرین اوباشد»،در واقع به این معنی است که عمل او،یعنی،«غفلت »و بی خبری در روی گردانی از خداوند رحمان،چنین اثری را به دنبال دارد و به تعبیر دیگر،این مجازاتی است که دردنیا دامنگیر این افراد می شود.
با توجه به این که «یعش »از ماده «عشو»(بر وزن نشر)به معنی:ضعیف و کم نور شدن چشم است،آن چنان که گویی پرده ای بر آن افتاده که مفهوم آن،چیزی جز«غفلت »وبی توجهی و اعراض نیست.
رسول خدا صلی الله علیه و اله در حدیثی فرموده اند:«اذا اراد الله بعبد شرا قیض له شیطانا قبل موته بسنة،فلا یری حسنا الا قبحه عنده حتی لا یعمل به،و لا یری قبیحا الا حسنه حتی یعمل به،هنگامی که خداوند شر بنده ای را(به خاطر«غفلت »و بی خبری از خدا)بخواهد،شیطانی را یک سال قبل از مرگ او سراغ او می فرستد(که همه چیز را در نظر او دگرگون می سازد)آن گاه هیچ کار خوبی را نمی بیند،مگر این که آن کار در نظرش،زشت جلوه می کندو آن را رها می سازد و هیچ کار بدی را نمی بیند،مگر این که آن کار در نظرش،زیبا جلوه می کند و آن را انجام می دهد» (14)
بحث درباره این آیه را با شعر مناسبی از تفسیر روح البیان که ذیل همین آیه نقل شده است،پایان می دهیم:
دریغ و درد که با نفس بد قرین شده ایم×و از این معامله با دیو همنشین شده ایم به بارگاه فلک بوده ایم و رشک ملک×ز جور نفس جفا پیشه این چنین شده ایم در دهمین آیه،سخن از پرهیزگارانی است که هرگاه به خاطر غفلتی مختصر، امواج وسوسه های شیطان،آنها را احاطه کند،پرده های «غفلت »را با یاد خدا،می درند.آن گاه طوفان فرو نشیند و پرده ها کنار رود و چشمشان بینا شود،خداوند در این رابطه می فرماید:«پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند،به یاد(خدا)می افتند وبینا می گردند، ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون » (15)
این تعبیر نشان می دهد که یاد خدا،چشم قلب انسان را بینا می کند،در حالی که «غفلت »از یاد او،راه را برای نفوذ شیاطین در دل انسان هموار می سازد.
«طائف »به معنی طواف کننده است و منظور از آن-همان گونه که جمعی از مفسران بزرگ گفته اند-همان وسوسه هایی است که از ناحیه شیطان صادر می شود و گویی اطراف قلب طواف می کند تا راهی برای نفوذ در کعبه دل پیدا کند و آن را به بتخانه ای مبدل سازد که این نفوذ تنها در حال «غفلت »انسان از یاد خداست،زیرا،به محض این که انسان به یاد خدا بیفتد، آن وسوسه ها و خطورات از قلب دور می شود و نور رحمت حق بر آن متجلی می گردد.
یازدهمین آیه،از غافلانی سخن به میان آمده است که تا پایان عمر در عالم بی خبری و«غفلت »به سر می برند،اما هنگامی که سیلی «اجل »به صورت آنها نواخته شود و درسکرات موت قرار گیرند و آثار اعمال خود را به چشم بنگرند(در وحشت و اضطراب شدیدی فرو می روند)آن گاه به آنها گفته می شود:«این همان چیزی است که از آن فرار می کردید».
سپس اشاره به وضع آنها در قیامت می کند که هر انسان،در حالی که کسی وی را به پیش می راند،وارد محشر می شود و گواه(یا گواهانی)نیز هستند(که آماده اندتا در دادگاه عدل الهی،اعمال او را بازگو کنند،در این حالت اضطراب شدیدی سر تا پای او را فرا می گیرد،آن چنان که گویی قالب تهی کند).
در این حال به او خطاب می شود:«گفته می شود تو از این موضوع غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملا بینا شده است.»
در واقع حادثه تازه ای رخ نداده،فقط چشم تو بینا شده است و پرده های «غفلت »کنار رفته و حقایق را،آن چنان که هست، می بینی، «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید» (16)
دو ماموری که در قیامت با انسان همراهند،یکی او را به دادگاه عدل الهی می راند ودیگری به عنوان گواه اعمالش در دادگاه الهی با او همراه می شود.احتمالا این دو همان فرشته هایی هستند که در دنیا دائما همراه او بودند و تمام اعمال کوچک و بزرگ او رامی نوشتند،در قیامت نیز دست مجرمان را گرفته و با پرونده ای که همراه دارند،به دادگاه عدل الهی می برند،آنها هرگز در دنیا این دو فرشته الهی را نمی دیدند و اصلا به آنهاایمان نداشتند،در حالی که پیوسته همراهش بودند،ولی در قیامت که پرده های غفلت کنار می رود و چشم آنها بینا می شود،آنان را می بیند.
در دوازدهمین و آخرین آیه،پیرامون روز قیامت و شرح حال غافلان،در آن روز پرحسرت و اندوه می فرماید:«آنها را از روز حسرت بترسان،روزی که همه چیز پایان یافته،درحالی که آنها در غفلتند و ایمان نمی آورند، و انذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر و هم فی غفلة و هم لا یؤمنون » (17)
یکی از نامهای روز قیامت یوم الحسرة است،زیرا،غافلان و بی خبران از خواب غفلت بیدار شده و همه اعمال خود را می بینند.نامه اعمال و پرونده جنایات آنها از یک سو،فرشتگان گواه بر اعمال،از سوی دیگر و از همه دردناکتر،گواهی تک تک اعضاءبدن،حتی پوست تنشان نسبت به اعمالشان،آتش ندامت و پشیمانی را بر سر تا پای وجودشان مستولی می گرداند،اما آنان راهی جز سوختن و ساختن در پیش ندارند،چون پرونده ها بسته شده و بازگشت به دنیا برای جبران غیر ممکن است.از این جهت،حسرت و اندوه،تمام وجود آنها را فرا می گیرد مخصوصا هنگامی که فرشتگان الهی آنها را ملامت و سرزنش کرده و به آنها می گویند:«اینها همه نتیجه غفلت شماست »
روشن است که این غفلت ها مربوط به قیامت و حتی عالم برزخ نیست،زیرا،به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ و انتقال از دنیا،پرده ها کنار رفته و انسان با چشم برزخی،حقایق جهان را می بیند که در آن هنگام دیگر چیزی از«غفلت »باقی نمی ماند،همان طور که در آیه 99 و 100 سوره مؤمنون آمده است: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون×لعلی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمة هو قائلها و من ورآئهم برزخ الی یوم یبعثون ،(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند)تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرا رسد،می گوید:پروردگار من!مرا بازگردانید تا شاید آنچه را ترک کرده ام(وکوتاهی نموده ام،عمل صالحی انجام دهم.به او می گویند:)چنین نیست!این سخنی است که او به زبان می گوید، (و اگر باز گردد اعمالش مانند سابق است)و پشت سرشان برزخی است تاروزی که برانگیخته می شوند»
نتیجه
از آیات بالا چنین می توان نتیجه گرفت:خطری که به وسیله «غفلت »و بی خبری از«یاد خدا»و مسایل سرنوشت ساز زندگی، متوجه سعادت انسان می شود،بیش از آن است که غالبا تصور می کنیم.«غفلت »همه ارکان سعادت ما را ویران می سازد و مانندآتش سوزان،خرمن زندگی را می سوزاند و تمام امکانات و استعدادهای خدا داد رابر باد می دهد.
«غفلت »در اخبار اسلامی
از خواب غفلت بیدار شو!
در منابع روایی اسلام،روایات تکان دهنده ای پیرامون عواقب سوء«غفلت »و آثارزیانبار و مرگبار آن وارد شده است که به خاطر کثرت،گلچینی از آنها را در ذیل آورده ایم:
1- هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به معراج رفت،خطاب هایی از سوی خداوند به اوشد،از جمله این که:«یا احمد انت لا تغفل ابدا من غفل عنی لا ابالی بای واد هلک،ای احمد!هرگز غافل مشو،هر کس از من غافل شود،من سبت به این که او در کدام راه هلاک و نابود می شود،اعتنا نمی کنم.» (18) این بیان به خوبی نشان می دهد که عاقبت «غفلت »ازخداوند،هلاکت و نابودی است.
2- امام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام در عبارتی کوتاه و پرمعنی می فرمایند:
«الغفلة اضر الاعداء،غفلت از بزرگترین دشمنان انسان است » (19) ،زیرا سرچشمه بسیاری از گناهان و معاصی است.
3- آن حضرت در حدیث دیگری فرموده اند:«الغفلة تکسب الاغترار و تدنی من البوار،غفلت سبب غرور انسان می شود،و مقدمات هلاکت او را فراهم می سازد» (20)
4- باز از همان حضرت نقل شده است:«الغفلة ضلال النفوس و عنوان النحوس،غفلت مایه گمراهی افکار و سرلوحه نحوست هاست » (21) ،زیرا تنها راه نجات از گمراهی،تفکر و اندیشه است،ولی «غفلت »دشمن سر سخت آن می باشد.
5- در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است:«ویل لمن غلبت علیه الغفلة فنسی الرحلة و لم یستعد،وای!بر کسی که «غفلت »بر او غلبه کند و نتیجه سفر آخرت را به فراموشی بسپارد و آماده آن نشود.» (22)
6- امام صادق علیه السلام می فرمایند:«ان کان الشیطان عدوا فالغفلة لماذا،اگر شیطان،دشمن اسلام است(که هست)، پس غفلت برای چیست؟» (23)
در احادیث گذشته،گاه «غفلت »از خدا و گاه «غفلت »از روز قیامت و گاه «غفلت »ازوسوسه های شیطان،مطرح شده است.
7- امیر مؤمنان علی علیه السلام در حدیثی می فرمایند:«فبالها حسرة علی کل ذی غفلة ان یکون عمره علیه حجة و ان تؤدیه ایامه الی الشقوة،ای وای!بر غافلی که عمرش،حجتی علیه اوست و روزگارش او را به بدبختی کشاند» (24) منظور از«غفلت »در این حدیث،«غفلت »از ترک انجام وظایف،در طول عمر است.
8- این مساله به قدری دارای اهمیت است که حتی یکی از هدف های بعثت انبیاء، درمان دردهای «غفلت »شمرده شده است،همان گونه که در خطبه 108 نهج البلاغه دربیان اوصاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آمده است:«متتبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة،او طبیبی است که داروهای خود را برای درمان موارد«غفلت »آماده ساخته و به دنبال بیمارانش می گردد.» (25)
9- در حدیث دیگری از همان بزرگوار در مورد آثار زیانبار غفلت چنین نقل شده است:«بینکم و بین الموعظة حجاب من الغفلة و الغرة،حجاب غفلت و غرور،مانع از آن می شود که مواعظ و اندرزها در شما اثر کند» (26)
10- در روایات اسلامی در حالات «عیسی بن مریم »علیه السلام آمده است:«از کنار قریه ای عبور کرد که همگی به غضب الهی نابود شده بودند.یکی از آنها را زنده کرد و از او سؤال نمود:
اعمال شما چگونه بود که چنین بلایی دامنتان را گرفت.در پاسخ گفت:پرستش بت،محبت دنیا،ترس کم،آرزوی دراز و غفلت آمیخته با لهو و لعب (27) »
11- امیر مؤمنان علیه السلام درباره جنبه اجتماعی غفلت فرموده اند:«من دلائل الدولة قلة الغفلة،از دلایل پیشرفت دولتها(یا پیشرفت در امور زندگی مادی و معنوی)کمی غفلت است » (28)
آری!«غفلت »و بی توجهی در امور اجتماعی،ضایعه عظیمی به دنبال دارد.
12- این بحث را با حدیثی از امام امیر مؤمنان علیه السلام پایان می دهیم که مردم را با بیان رسای خویش مخاطب ساخته و می فرمایند:«اتق ایها السامع من سکرتک و استیقظ من غفلتک،و اختصر من عجلتک،ای شنونده!از مستی(مال و قدرت و مقام و نعمت)بپرهیزو از خواب غفلت بیدار شو و از شتابزدگی بکاه » (29)
طبق بیان مولای متقیان علی علیه السلام عامل بدبختی انسان،سه چیز است:مستی شهوت،غفلت از واقعیت ها و شتابزدگی در کارها و امام نیز در این بیان کوتاه،هشدار می دهد تاشنوندگانش(از هر گروه و هر جمعیت)از این سه امر بپرهیزند تا خوشبخت شوند و اهل نجات گردند.
نتیجه
گرچه بیشتر مردم از آثار زیانبار«غفلت »غافلند،اما پیشوایان بزرگ ما که فاجعه حاصل از آن را می دیدند،با عبارتهای مختلف و تعبیرهای گوناگون هشدار دادند وهمان گونه که در عبارت های گذشته بیان شد،اهمیت موضوع را گوشزد کردند.
یادآوری این موضوع نیز لازم است که «غفلت »مفهوم وسیع و گسترده ای دارد،یعنی،شامل «غفلت »از خدا و«غفلت »از یوم المعاد و ناپایداری دنیا و«غفلت »از شیطان و وسوسه های او می شود و در یک بیان کلی،«غفلت »از تمام اموری که به نوعی باسعادت انسان ارتباط دارد.
نکات مهمی درباره غفلت
گرچه این صفت در سرنوشت انسان تاثیر فوق العاده دارد و جزء صفات رذیله محسوب می شود،ولی چرا علمای اخلاق به سراغ آن نرفته و سخن درباره آن نگفته اندو یا اگر گفته اند،بسیار مختصر و کوتاه بوده است.به هر حال در این بحث، مسایلی وجوددارد که باید هر کدام جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:
1- عوامل غفلت
الف- جهل و نادانی
«غفلت »و بی خبری سرچشمه های زیادی دارد که نخستین عامل آن،جهل وناآگاهی است.
عدم شناخت مقام پروردگار،بی توجهی به مساله قیامت،ناآگاهی نسبت به بی اعتباری مال و مقام و ثروت دنیا،بی خبری از وسوسه های شیطان و شیطان صفتان،ازمهمترین عوامل غفلت است.
امام امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند:«ان من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد،کسی که وضع روزگار(و بی اعتباری دنیا)را بداند از آمادگی برای سفر آخرت غافل نمی شود» (30).آری!جهل به هر یک از این امور،سبب افتادن در گرداب «غفلت »وگرفتار شدن در عواقب شوم آن است.
ب- غرور و خودبینی
غرور یکی دیگر از عوامل «غفلت »و گاه ناشی از«غفلت »است،زیرا،انسان مغرورتنها پیروزیهای خود را می بیند و به امتیازهای خود می بالد و گاه همه اینها را جاودان می پندارد و همین امر،سبب «غفلت »او از واقعیت ها می گردد. این «غفلت »عامل مؤثری برای شکست او خواهد شد.
در طول تاریخ افراد زیادی دیده شده اند که بر اثر غرور،در دام «غفلت »گرفتار شده و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت کنند،از این رو ضربات دشمن،آنها را از پای در آورد.
ج- مستی نعمت
مستی نعمت(که با غرور شباهت زیادی دارد،اما در واقع چیزی جدای از آن است)
نیز انسان را در گرداب غفلت می افکند.
هنگامی که افراد کم ظرفیت خود را در ناز و نعمت دیدند،گویی مست می شوند ومستی آنها را در«غفلت »از واقعیت هایی که اطراف او را گرفته است،فرو می برد و این بی خبری و غفلت همچنان ادامه می یابد تا سر انجام سیلی اجل در صورت او نواخته شودو بیدارش کند،همان گونه که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده اند:«من غفل عن حوادث الایام ایقضه الحمام،کسی که از حوادث روزگار غافل شود،مرگ او را بیدار خواهد کرد.» (31)
امام سجاد،علی بن الحسین علیه السلام نیز فرموده اند:«ان قسوة البطنة و کظة الملاه و سکرالشبع،و غرة الملک مما یثبط و یبطی عن العمل و ینسی الذکر و یلهی عن اقتراب الاجل حتی کان المبلی بحب الدنیا به خبل من سکر الشراب، سنگدلی حاصل ازشکم پرستی و پرخوری و مستی سیری و غرور حاکمیت،از اموری است که انسان را از عمل باز می دارد و یاد خدا را به فراموشی می سپرد و او را از نزدیک شدن اجل،غافل می کند تا آنجاکه گویی گرفتار حب دنیا،مست شراب است » (32)
د- عافیت و سلامت جسمانی
عافیت و سلامت گرچه از نعمتهای بزرگ خداست،ولی به خصوص یکی از عوامل غفلت است،به همین دلیل یکی از الطاف خفیه الهی آن است که گهگاه عافیت و سلامت را از انسان می گیرد و او را به درد و رنج مبتلا می سازد تا پرده های «غفلت »از برابرچشم های او کنار رود و واقعیت ها را با چشم دل ببیند و آمادگی برای عکس العمل مناسب در برابر آنها پیدا کند.
به همین جهت در یکی از بیانات رسول خدا صلی الله علیه و اله در حدیثی در فوائد و برکات بیماری آمده است که خطاب به سلمان فارسی به هنگام عیادتش فرمودند:«در موقع بیماری نعمتهایی به نصیبت می شود،از جمله:انت من الله بذکر و دعاؤک فیه مستجاب،تو به یاد خدا می افتی و(پرده های غفلت کنار می رود و به همین جهت)دعای تو به اجابت می رسد. (33) »
ه- آرزوهای دراز
یکی دیگر از عوامل «غفلت »آرزوهای دراز و دست نیافتنی است،زیرا تمام فکرانسان را مشغول ساخته و از سایر امور غافل می سازد.امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه معروف به دیباج می فرمایند:«و اعلموا عباد الله ان الامل یذهب العقل و یکذب الوعد ویحث علی الغفلة و یورث الحسرة،بدانید ای بندگان خدا!آرزوهای دراز،عقل انسان رامی برد و وعده قیامت را دروغ می شمارد و انسان را بر غفلت ترغیب می کند و سرانجام،حسرت به بار می آورد.» (34)
2- عواقب شوم غفلت
«غفلت »و بی خبری از خدا و روز جزا و سرنوشت انسان و بی مهری زمانه و آثارسوء گناه،همه چیز انسان را به سیلاب فنا و نیستی سپرده و باعث خسارتهای جبران ناپذیری می گردد که بیانات معصومین علیهم السلام اشارات پرمعنایی به آن شده است از جمله:
الف: غفلت مایه قساوت قلب
سنگدلی و قساوت قلب نتیجه غفلت و دوری از معارف الهی است زیرا،عامل مهم لطافت روح و انعطاف قلب در برابر حق، یا خداست.هنگامی که ریزش باران رحمت ذکر الهی از سرزمین دل قطع شود،قلب او به صورت بیابان خشک و سوزانی در می آیدکه پر از سنگلاخ وحشتناک است.همان گونه که امام باقر علیه السلام فرموده اند:«ایاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب،از غفلت بپرهیز که مایه سنگدلی است » (35)
ب- غفلت و مرگ قلب
غفلت قلب انسان را می میراند،یعنی،پس از قساوت و سنگدلی،مرگ قلب فرامی رسد،به گونه ای که دیگر مواعظ و اندرزها تاثیری در آن نمی کند.در چنین حالتی،راه بازگشت به روی او بسته می شود و امیدی برای سعادت او باقی نمی ماند.
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:«من غلبت علیه الغفلة مات قلبه،کسی که غفلت بر اوچیره شود،قلبش می میرد» (36)
در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است:«بینکم و بین الموعظة حجاب من الغفلة و الغرة،میان شما و موعظه و اندرز، حجابی از غفلت و غرور است » (37)
ج- غفلت و فساد اعمال
«غفلت »موجب فساد اعمال انسان می شود.افراد غافل و بی خبر به سراغ اعمال صالح کمتر می روند و اگر بروند دیگر«غفلت »اجازه نمی دهد که اعمال خالص با حضور قلب و جامع تمام شرایط و اجزاء،برای خدا انجام دهند.
از این رو،امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده اند:«ایاک و الغفلة و الاغترار بالمهلة فان الغفلة تفسد الاعمال،از غفلت و غرور ناشی از مهلت الهی بپرهیز زیرا،غفلت اعمال آدمی رافاسد می کند.» (38)
این احتمال نیز در تفسیر این حدیث وجود دارد که منظور،فساد اعمال گذشته انسان به خاطر غفلتهای آینده است،زیرا، غفلت موجب گناه است و گناه موجب حبط اعمال.
د- غفلت و دوری از خدا
غفلت،آمادگی لقای پروردگار و گام نهادن در بساط قرب او را از انسان می گیرد،زیرا وصول به این مقام والا،جز در سایه معرفت و آگاهی امکان پذیر نیست.
در یکی از مناجاتهای امیر مؤمنان علی علیه السلام که مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوارنقل کرده است به این موضوع اشاره نموده است:«الهی ان انا متنی الغفلة عن الاستعدادللقائک فقد نبهتنی المعرفة بکرم آلائک،پروردگار من!اگر غفلت مرا به خواب فرو برده واستعداد لقای تو را از من گرفته،شناخت کرم نعمتهایت مرا از این خواب غفلت بیدار ساخته است.
این جمله،بخشی از مناجات معروف «شعبانیه »است که طبق گفته مرحوم علامه مجلسی قدس سره مناجاتی است که علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام در ماه شعبان با آن،با خداراز و نیاز می کردند (39)
ه- غفلت و هلاکت انسان
غفلت سبب هلاکت در دنیا و آخرت است،زیرا،انسان را از مصالح او(اعم ازمادی و معنوی)بی خبر می سازد و با این بی خبری،فرصتها را از دست می دهد،امکانات را ضایع کرده و استعدادهای خویش را بر باد خواهد داد.به همین جهت،در حدیثی ازامام علی علیه السلام آمده است:«من طالت غفلته تعجلت هلکیه،کسی که غفلتش طولانی شود، هلاکت او به سرعت فرا می رسد» (40)
3-نشانه های غفلت
ممکن است این مساله برای بسیاری از مردم،مورد شک و تردید واقع شود که آیاواقعا در صف غافلانند یا نه؟پس لازم است تا پویندگان راه خدا و سالکان سبیل الی الله،در هر مرحله خود را بیازمایند تا مبادا در صف «غافلان »باشند،لذا باید به علائم ونشانه های «غفلت »توجه کنیم تا ناخواسته در دام آن گرفتار نشویم.
خوشبختانه در روایات اسلامی،علایم و نشانه های فراوانی برای غافلان ذکر شده است که به چند نمونه اشاره می کنیم:
1-در حدیث مشروحی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله،در پاسخ «شمعون بن لاوی »-یکی ازمسیحیان معروف زمان خود-آمده است،هنگامی که شمعون از علائم غافلان ازحضرتش سؤال کرد،ایشان در جواب فرمودند:«اما علامة الغافل فاربعة العمی والسهو و اللهو و النسیان،نشانه های غافل چهار چیز است:نابینایی(و بستن چشم بر روی حقایق)و سهو و لهو و نسیان(به گونه ای که گرفتار فراموشکاری و سردرگمی به شهوات وعدم توجه به سرنوشت آینده خویش می شود» (41)
همین مضمون در اندرزهای لقمان حکیم به فرزندش دیده می شود آنجا که می گوید:
«فرزندم هر چیزی نشانه ای دارد که با آن شناخته می شود...و غافل سه نشانه دارد:سهو ولهو و نسیان. (42)
تفاوت سهو و نسیان در این است که نسیان به معنی فراموش کردن چیزی است که قبلا می دانست،ولی سهو به معنی عدم توجه به اموری است که باید به آن توجه کند.
2-یکی دیگر از نشانه های «غفلت »همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری ازمجالس عبادت است.امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:«الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد،غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از مفسد اطاعت نمایی » (43)
3-از دیگر نشانه های مهم «غفلت »بی اعتنایی به عوامل هشدار دهند و بیدار کننداست،مثلا،هنگام عبور از قبرستان فکر نمی کنند که ممکن است فردا،جایگاهشان همین جا باشد،یا اگر در تشییع جنازه یکی از دوستان و آشنایان شرکت کنند، فراموش می کنند که او را هم روزی دیگران تشییع کرده و در مراسم یاد بود او شرکت می کنند.
در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی علیه السلام در تشییع جنازه مؤمنی شرکت نموده بودند،ناگهان صدای بلند خنده کسی را شنیدند،حضرت علیه السلام ناراحت شدند و این گفتارحکیمانه را بیان فرمودند:«کان الموت فیها علی غیرنا کتب و کان الحق فیها علی غیرناوجب و کان الذی نری من الاموات سفر عما قلیل الینا راجعون،گویی مرگ برای غیر مامقرر شده و حق(تنها)بر دیگران واجب شده است،و گویی(این)مردگانی را که می بینیم(مثل)مسافران هستند،به زودی به سوی ما باز می گردند»
سپس افزودند:«نبوئهم اجداثهم و ناکل تراثهم کانا مخلدون بعدهم ما آنها را درقبرشان می گذاریم و میراثشان را می خوریم،گویی بعد از آنها،عمر جاودان داریم » (44)
4-یکی دیگر از نشانه های «غفلت »آن است که انسان عمر خود را در اموری صرف کند که برای آخرت او هیچ سودی ندارد، یا در اموری صرف کند که نه سودی در دنیادارد و نه در آخرت.
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:«کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لا ینجیه،برای غفلت انسان،همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست،ضایع کند» (45)
و در تعبیر دیگری از همان حضرت علیه السلام آمده است:«کفی بالمرء غفلة ان یصرف همته فی ما لا یعنیه، برای «غفلت »انسان،همین بس که عمر خود را در چیزی که مربوط به او نیست،صرف کند» (46)
4- راه های زدودن غفلت
«غفلت »از بیماریهای خطرناک اخلاقی است و برای درمان آن باید از اصول کلی حاکم بر این مباحث استفاده کرد.
نخست این که:به عواقب و پیامدهای «غفلت »بیندیشیم و آنچه را که در بحث های گذشته،مخصوصا روایاتی که در این باب ذکر شد،مورد توجه قرار دهیم،تاثیر به سزایی در زدودن آثار«غفلت »و بازگشت به «یقظه »و بیداری دارد،مثلا،برای ترک اعتیاد به مواد مخدر یا جلوگیری از ابتلاء به آن،به اشخاصی اشاره می کنیم که به خاطر ان،به روز سیاه افتاده و آثار مرگبار آن،روح و جسم و پیوندهای خانوادگی و اجتماعیشان رانابود ساخته است تا از این طریق سایر مبتلایان،بیدار شوند و راه بازگشت را پیش گیرند وغیر مبتلایان نیز به هوش باشند و در دام آن گرفتار نشوند.همچنین باید به سراغ ریشه هارفت، زیرا تا ریشه های یک بیماری قطع نشود،درمان آن امکان ندارد.
در بحث های گذشته ریشه های «غفلت »را مشروحا آوردیم که نیاز به تکرار نیست.
علاوه بر مطالب گذشته،امور ذیل نیز برای زدودن اثرات زیانبار«غفلت »از وجود انسان بسیار مفید و اثر بخش است:
1- عبرت از تاریخ
باید تاریخ را با دقت بررسی کرد.ایوان مدائن ها که آینه عبرتند،کاخ کسراها که ویرانه هایش با زبان بی زبانی با ما سخن می گویند و اهرام مصر که از فراعنه و سرنوشت آنها خبر می دهد و خلاصه این که باید در جای جای این جهان،از آثار باقی مانده پیشینیان دیدن کنیم و درس عبرت بگیریم.
قبور در هم شکسته نیرومندان دیروز و اسیران خاک امروز و یا پیرمردان و پیرزنانی را در نظر بگیریم که نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن وبه یاد آوریم که همه اینها روزی جوان و نیرومند و با نشاط بودند، اما گذشت روزگارآنان را به چنین سرنوشتی گرفتار ساخته است و بدانیم که ما هم،همین راه را در پیش داریم.
به یقین هر چه درباره این موضوعات و تحول روزگار و جابجا شدن حکومتها و قدرتها و ثروتها و عزتها بیشتر بیندیشیم، کمتر گرفتار«غفلت »خواهیم شد.
امام امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:«ان من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد،آن کس که وضع روزگار را بشناسد،از آمادگی(برای سفر آخرت)غافل نمی شود» (47)
در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام چنین فرموده اند:«اغفل الناس من لم یتعظ بتغیرالدنیا من حال الی حال، غافلترین مردم کسی است که از تغییر و تحول روزگار از حالی به حال دیگر،پند نگیرد» (49)
2- استمرار و دوام ذکر
عامل مؤثر دیگر برای زدودن آثار«غفلت »استمرار و دوام ذکر است،زیرا،یاد خدادل را بیدار می کند،روح را صفا می بخشد و چشم بصیرت را بینا می سازد و در پرتوی آن،انسان،حق را حق می بیند و باطل را باطل و قادر به تشخیص دوست و دشمن سعادت خود می شود.
لذا امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:«بدوام ذکر الله تنجاب الغفلة،با استمرار یاد خدا،آثار غفلت زدوده می شود» (50)
3- نماز با حضور قلب
ادای نماز در وقت مقرر و با حضور قلب و توجه به محتوای راز و نیاز و مناجات باخدا،قلب را صیقل داده و زنگار«غفلت »را از آینه روح می زداید.
طبیعت زندگی دنیا،غفلت زا است که گاهی انسان را چنان به خود مشغول می سازدکه همه چیز را فراموش می کند، حتی،خویشتن خویش را.نماز فرصت بسیار خوبی برای بازنگری در اعمال و بازیافتن خویشتن خویش و نجات از چنگال اهریمن «غفلت »است.
امام باقر علیه السلام در این رابطه می فرمایند:ایما مؤمن حافظ علی الصلوات المفروضة فصلاها لوقتها فلیس هذا من الغافلین،(اگر)هر فرد با ایمانی،نمازهای واجب را به موقع و به طور صحیح انجام دهد،از غافلان نخواهد بود.» (51)
4- تفکر و اندیشه
راه دیگر پیشگیری و درمان «غفلت »تفکر و اندیشه است.هرگاه انسان به کارهای خوب و آثار مثبت آن و همچنین به کارهای بد و نتایج سوء آن بیندیشد،امواج ظلمانی «غفلت »از روح و جانش دور می شود.
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خطاب به ابوذر فرمودند:«یا اباذر!هم بالحسنة و ان لم تعملهالکی لا تکتب من الغافلین،ای اباذر تصمیم به کارهای نیک بگیر،هر چند توفیق عمل به آن برای تو حاصل نشود تا در زمره غافلان نوشته نشوی » (52)
فکر مرگ و پایان زندگی از جمله افکاری است که در زدودن زنگار«غفلت »از آینه روح آدمی بسیار مؤثر است،مخصوصا اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان،این شعر یامانند آن را با خود زمزمه کند:
هر که باشی و به هر جا برسی×آخرین منزل هستی این است این فکر و اندیشه به یقین جلوی سرچشمه های اصلی «غفلت »را که هوا پرستی وخودخواهی و فزون طلبی است،می گیرد.
امیر مؤمنان علی علیه السلام در یکی از وصایای خویش به فرزندش امام حسین علیه السلام فرمودند:
«ای بنی الفکرة تورث نورا و الغفلة ظلمة ای فرزندم!تفکر،نورانیت می بخشد و«غفلت »
ظلمت و تاریکی.» (53)
5- تغییر محیط
بسیاری از محیطها به طور طبیعی غفلت زاست.مجالس غافلین و بطالین(بیهوده کاران)،جلسات لهو و لعب،خانه های پر زرق و برق و اشرافی،انسان را به سوی «غفلت »می کشاند،حتی بسیاری از شهرها در دنیای امروز،مبدل به کانون «غفلت »وفساد شده است.
یکی از راه های رهایی از چنگال «غفلت »ترک شرکت در این گونه جلسات و اماکن و هجرت از شهرهای آلوده به فساد است، در غیر این صورت،رهایی از دیو«غفلت »بسیار مشکل است.
امام سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه،به هنگام مناجات با خدا در بیان یکی از عوامل سلب توفیق،عرض می کنند:«او لعلک رایتنی آلف مجالس البطالین فبینی و بینهم خلیتنی،شاید مرا علاقه مند به مجالس غافلین دیدی و مرا در میان آنها رها ساختی.»
این سخن را با حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام پایان می دهیم:«احذر منازل الغفلة والجفاء و قلة الاعوان علی طاعة الله،از منزلگاههای «غفلت »و خشونت و جایی که یار ومددکاری بر اطاعت خدا ندارید،بپرهیز» (54)
یقظه و بیداری
«یقظه »نقطه مقابل غفلت،به معنای خود آگاهی است.بعضی از عارفان آن را یکی ازمنازل آغازین سیر و سلوک ذکر کرده اند.
«یقظه »در اصطلاح عارفان اسلامی،بیداری از خواب «غفلت »و توجه به اعمال وکردارهای گذشته،برای جبران خطاها و جهت گیریهای صحیح در آینده است.
امام خمینی قدس سره در کتاب «جهاد اکبر یا مبارزه با نفس »ضمن این که «یقظه »را گام اول در تهذیب نفس می دانند، ذیل این عنوان چنین نوشته اند:«تا کی می خواهید در خواب «غفلت »به سر برید و در فساد و تباهی غوطه ور باشید،از خدا بترسید و از عواقب اموربپرهیزید،از خواب «غفلت »بیدار شوید.شما هنوز بیدار نشدید،هنوز قدم اول را برنداشتید، قدم اول در سلوک «یقظه »است،ولی شما در خواب به سر می برید،چشم ها باز و دل ها در خواب فرو رفته است،اگر دل ها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمی شد،این طورآسوده خاطر و بی تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمی دادید،اگر قدری در امور اخروی وعقبات هولناک آن فکر می کردید،به تکالیف و مسؤلیتهای سنگینی که بر دوش شماست،بیشتر اهمیت می دادید» (55)
یقظه آمد نوم حیوانی نماند انعکاس حس خود از لوح خواند همچو حس آن که خواب او را ربود چون شد او بیدار عکس او نمود
آیات و روایات فراوانی به همین منظور،از منبع وحی یا از سرچشمه قلب پیامبراکرم صلی الله علیه و اله صادر شده است. اساسا تمام آیات انذار و بشارت،برای رسیدن به همین هدف است،یعنی،هدفش زدودن آثار«غفلت »و بیدار ساختن افراد و اقوامی است که درخواب بی خبری فرو رفته اند.
هشدارهای قرآن مجید با جمله هایی مانند «ا فلا تعقلون (56) ،آیا اندیشه نمی کنید و عقل خود را به کار نمی اندازید»و «ا فلا تذکرون (57) ،آیا متذکر نمی شوید»و «ا فلا تتفکرون ،آیااندیشه نمی کنید»و «او لم یتدبروا القرآن » و مانند اینها،همه به منزله بانگهایی است که رهبر بیدار دل،به پیروانی که در خواب سنگین فرو رفته اند،می زند تا بیدار شوند وآماده حرت به سوی مقصد گردند.
همچنین آیاتی که تاکید بر ذکر خدا دارد و اعراض از ذکر حق را منشا تباهی انسان و«معیشت ضنک »در این جهان و نابینا محشور شدن در آن جهان می شمرد،مسلمانان رااز اسباب لهو،یعنی،آنچه که انسان را از یاد خدا غافل سازد،بر حذر می دارد،همه برای رسیدن به این مقصود،یعنی،حالت «یقظه »و بیداری است.
در روایات اسلامی نیز به طور گسترده به مساله «یقظه »اشاره شده است،از جمله:
1- امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای که اشاره به هدف بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله دارد،می فرمایند: «ایها الناس ان الله ارسل الیکم رسولا لیزیح به علتکم و یوقظ بها غفلتکم،خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا بیماریهای(روحی و اخلاقی و اجتماعی)شما رابرطرف سازد و شما را از خواب غفلت بیدار کند.» (58)
نه تنها پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله بلکه تمام انبیاء،برای همین منظور مبعوث شده اند،یا حداقل یکی از اهداف اصلی آنها،ایجاد حالت «یقظه »می باشد.
2- امام حسن مجتبی علیه السلام در خطبه ای که برای مردم کوفه خواند،آمده است:
«ایها الناس تیقظوا من رقدة الغفلة و من تکاشف الظلمة،فو الذی خلق الحبة و برءالنسمة و تردی بالعظمة،لئن قام الی منکم عصبة بقلوب صافیة و نیات مخلصة،لایکون فیها شوب نفاق و لا نیة افتراق لاجاهدن السیف قدما قدما و لاضیقن من السیوف جوانبها و من الرماح اطرافها و من الخیل سنابکها فتکلموا رحمکم الله،ای مردم!ازخواب «غفلت »بیدار شوید و از تراکم ظلمت بی خبری بپرهیزید.سوگند!به کسی که دانه را درزیر خاک شکافته و بندگان را آفریده،و ردای عظمت پوشیده،هرگاه گروهی از شما با دل های پاک و نیت های خالص که در آن آلودگی به نفاق نباشد و قصد افتراق در آن راه نیابد،بپا خیزند(و مرا یاری کنند)،من با شمشیر،گام به گام جهاد می کنم و با ضربات خود،عرصه را بر آنهاتنگ می سازم و شمشیر را بر پیکر آنها تنگ می کنم و نوک سرنیزه ها را بر پیکرشان کندمی کنم و سم اسبها را در این راه،فرسوده می سازم،پس سخن بگویید،خدا رحمتتان کند(و ازدشمن نترسید). (59)
امام مجتبی علیه السلام این سخن را در حالی بیان داشتند که خواب «غفلت »بر کوفیان غلبه کرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد با غارتگران شام و لشکر معاویه می فرمودند،آنها اجابت نمی کردند.
3- در کتاب «فلاح السائل »دعایی که مورد تایید امام صادق علیه السلام نیز قرار گرفته،پیرامون جبران خطاها و غفلتهای نماز،چنین بیان می دارد:«فصل علی محمد و آله واجعل مکان نقصانها تماما و عجلنی تثبتا و تمکنا و سهوی تیقظا و غفلتی تذکرا و کسلی نشاطا،پس درود بر محمد و آلش بفرست و هر نقصانی در نماز من رخ داده،کاملش فرما وبه زودی به من ثبات قدم و توانایی عنایت کن(تا کاستی ها را جبران کنم)و سهو مرا به بیداری و«غفلتم »را به یادآوری و کسالتم را به نشاط مبدل فرما» (60)
4- امام امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه خطاب به انسان های بی درد می فرمایند:«امامن دائک بلول ام لیس من نومک یقظة،آیا درد تو را درمان و جواب تو را بیداری نیست.» (61)
5- در حدیث دیگری،همان بزرگوار می فرمایند:«الا مستبقظ من غفلته قبل نفادمدته،آیا کسی هست که از خواب غفلتش بیدار شود،قبل از مدت پایان عمرش؟» (62)
در تمام این روایات «غفلت »به نوعی خواب و گاهی به مستی و«تذکر»به نوعی بیداری و هشیاری تشبیه شده است.امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند:
«سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور،مستی «غفلت »و غرور،هشیاریش ازمستی شراب دورتر است.» (63)
5- این بحث را با حدیث دیگری از امام امیر مؤمنان علی علیه السلام که «یقظه »را به چراغ نورانی تشبیه فرموده،پایان می دهیم:«فاستصبحوا بنور یقظة فی الابصار و الاسماع و الافئدة،با نور یقظه و بیداری،چشم و گوش و قلب را روشن سازید» (64)
تغافل مثبت
همان گونه که «غفلت »در امور زندگی،مایه بدبختی است،«تغافل »نسبت به این امورنیز همین گونه است،یعنی،انسان، واقعیت ها را بداند و باور داشته باشد که زندگی دنیاناپایدار است و این جهان گذرگاهی است که باید از آن بگذرند،و به سرایی دیگر بشتابندو مرگ قانون تخلف ناپذیری است،و هیچ اعتباری به قدرتها و ثروتهای مادی نیست،ولی با این حال، چنان از کنار این مسایل می گذرد که گویی هیچ چیزی نمی داند ونمی بیند.
این تغافل منفی است که آثار زیانبارش از«غفلت »هم بیشتر است،زیرا،غافلان،ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار می شوند، اما«تغافل کنندگان »با آگاهی در این دام قدم می گذارند که مسؤولیت الهی اش بیشتر و نکوهش مردم درباره آن شدیدتر است.
تغافل مثبت نیز داریم و آن این است که انسان،چیزهایی را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است،یعنی،فردی خود را نسبت مساله ای که اظهارش عواقب نامطلوب دارد،به ناآگاهی و بی اطلاعی بزند و با بزرگواری از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروی دیگران شود.
از جمله مواردی که «تغافل »در آن پسندیده است،پنهان ساختن عیوب دیگران است.
هر کس عیب یا لغزشی دارد،لذا سعی دارد تا مردم آن را ندانند،ولی گاهی افرادهوشمند از آن آگاه می شوند.«تغافل »در این گونه موارد،در حقیقت یک نوع عیب پوشی است که جز در موارد امر به معروف و نهی از منکر،آن هم به صورت محرمانه ولطیف،بسیار پسندیده است.
اگر در مواردی پرده دری شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود،افراد تشویق به گناه می شوند و طبق منطق «من که رسوای جهانم،غم دنیا سهل است »رسوایی را مجوزی برای گناه می شمرد و به بیان دیگر،اگر پرده حیای گنهکاران دریده شود،دست به هرکاری می زنند،پس در این جا جز با«تغافل »نمی توان جلوی این پدیده شوم اجتماعی راگرفت.
در یک بیان کلی می توان گفت:یکی از اصول مهم زندگی آرام و خالی از دغدغه،همین مساله «تغافل »است،به ویژه مدیران باید از این مساله در حل بسیاری ازمشکلاتشان بهره بگیرند،یعنی،هر جا که احتیاج به اخطار و هشدار است باید اخطار وهشدار دهند و هر جا که با«تغافل »مشکلات حل می شود،از این طریق وارد شوند.به یقین اگر مدیران اصل «تغافل »را از زندگی خود حذف کنند،گرفتار دردسرهای بی دلیل خواهند شد.
به همین دلیل،پیشوایان بزرگ اسلام در گفتار و عمل،نسبت به این مساله تاکیدکرده اند.«تغافل »پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در بعضی از موارد باعث خرده گیری بعضی از افرادناآگاه می شد،مثلا،اعتراض می کردند به این که پیامبر صلی الله علیه و اله خیلی سریع تحت تاثیرسخنان این و آن قرار می گیرند و اگر گفته شود که فلان کس پشت سر شما چنین و چنان می گوید،می پذیرد و به سراغ آن شخص می فرستد،اما هنگامی که او قسم یاد می کند که چنین چیزی را نگفته ام، سخن او را نیز می پذیرد.
قرآن مجید نیز در آیه 61 سوره توبه به این مطلب اشاره می کند: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم... ،از آنها کسانی هستند که پیامبر صلی الله علیه و اله را آزار می دهند و می گویند:او آدم خوش باوری است،بگو:خوش باوری او به نفع شماست،او ایمان به خدا دارد و مؤمنان راتصدیق می کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند.»
مسلم است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله با آن هوش و کیاست و درایت که دوست و دشمن به آن معترفند،آدم ساده اندیش و خوش باور نبوده است،بلکه در بسیاری از مواردوظیفه خود را«تغافل »می دید.این «تغافل »مایه رحمت برای همه مؤمنان محسوب می شد.
تغافل در بیان معصومین علیهم السلام
1-در حدیث معروفی که هم از امام سجاد علیه السلام و هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام نقل شده است،پیرامون «تغافل »چنین می فرمایند:«صلاح حال التعایش والتعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل،مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد. (65)
این روایت،در واقع ضمن تاکید بر تغافل مثبت،از تغافل منفی بر حذر می دارد.ابتداتاکید به هوشیاری و بیداری و ترک «غفلت »می کند و سهم آن را دو سوم می دانند ومفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگی بی خبر بماند،بلکه باید با کمال دقت،مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است،باشد.از سوی دیگر نسبت به اموری که لازم است مورد بی اعتنایی و بی توجهی قرار گیرد،دستور به «تغافل »می دهد،مانند،فکر و دقت در مسایل جزئی زندگی که اهمیت چندانی ندارند،انسان را از تفکر در امورمهم باز می دارد و همچنین مخفی کردن عیوب پنهانی دیگران در مواردی که مصلحت ایجاب می کند،کار پسندیده ای است.
2-امیر مؤمنان علی علیه السلام در این رابطه می فرمایند:«من اشرف اعمال الکریم غفلته عما یعلم،یکی از باارزشترین کارهای کریمان،«تغافل »از چیزهایی است که از آن آگاهند» (66) (و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است.)
3-در حدیث دیگری آن امام بزرگوار علیه السلام می فرمایند:«من لم یتغافل و لا یغض عن کثیر من الامور تنغصت عیشته، کسی که «تغافل »و چشم پوشی از بسیاری امور نکند،زندگی برای او ناگوار خواهد شد» (67)
بدیهی است،زندگی انسان ها خالی از اموری که بر خلاف توقع باشد،نیست.اگرانسان جزئیات زندگی دیگران را با کنجکاوی و دقت پیدا کند و آنها را موردبازخواست قرار دهد،زندگی برایش تلخ و دوستان از اطراف او پراکنده می شوند.
این بحث را با حدیثی از همان بزرگوار علیه السلام پایان می دهیم:«و عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور...و لا تکونوا بحاثین عما غاب عنکم،فیکثر عائبکم...و تکرموابالتعامی عن الاستقصاء،قدر و منزلت خود را با«تغافل »نسبت به امور پست و کوچک بالابرید...و زیاده از اموری که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب جویان شما زیادمی شوند...و با چشم بر هم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات،بزرگواری خود را ثابت کنید» (68)
از این حدیث و بعضی از احادیث دیگر،به خوبی موارد«تغافل »روشن می شود ونشان می دهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگی نیست،بلکه مربوط به امورجزئی و کم اهمیت است که در زندگی وجود دارد.
بنابراین «تغافل »منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد سازنده ندارد،زیرا،«امر به معروف و نهی از منکر»مربوط به واجبات و محرمات است که از محدوده «تغافل »بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به اموری است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظه ای دارد،در حالی که «تغافل »مربوط به امور جزئی و کم ارزش و یاعیوبی که مصلحت در آن است که در پرده بماند.
پی نوشتها:
1- اعراف/ 179.
2- انبیاء/ 97.
3- در این که مرجع ضمیر«هی »چیست؟در میان مفسران نظرهای زیادی است،ولی بهتر است که آن را به ابصار بازگردانیم،گویی که در عبارت تقدیم و تاخیری رخ داده است.
4- کهف/ 28.
5- اشاره به افراد با ایمانی همچون سلمان فارسی،ابوذر غفاری،صهیب و خباب بوده است.
6- این شان نزول را مرحوم طبرسی در«مجمع البیان »و قرطبی در تفسیر«الجامع لاحکام القرآن »وبرسویی در«روح البیان »و جمعی دیگر با تفاوت هایی نقل کرده اند.(توجه داشته باشید،گر چه سوره کهف مکی است ولی مفسران تصریح کرده اند که آیه مورد بحث،یعنی آیه 28 این سوره،در مدینه نازل شده است.)
7- روح البیان،جلد 4،ص 18.
8- روم/ 7.
9- اعراف/ 146.
10- اعراف/ 136.
11- عنکبوت/ 65.
12- روح البیان،ج 6،ص 493.
13- زخرف/ 36.
14- روح البیان،ج 8،ص 369.
15- اعراف/ 201.
16- ق/ 22.
17- مریم/ 39.
18- ارشاد القلوب،ط.دار الفکر بیروت،ص 214،ج اول.
19- شرح فارسی غرر الحکم،ج 1،ص 128.
20- همان،ج 7،ص 295.
21- همان.ج 1،ص 369.
22- همان.ج 6،ص 227.
23- بحار الانوار،ج 75،ص 190.
24- نهج البلاغه،خطبه 64/ 7.
25- نهج البلاغه،خطبه 108/ 5.
26- شرح فارسی غرر الحکم،ج 7،ص 296.
27- سفینة البحار،ماده غفل.
28- شرح فارسی غرر الحکم،ج 7،ص 296.
29- همان.ج 7 ص 296.
30- میزان الحکمة،ج 3،حدیث 15189،(باب الغفلة)
31- شرح فارسی غرر الحکم،ج 7،ص 296.
32- تحف العقول،کلمات امام سجاد علیه السلام «و من کلامه علیه السلام فی الزهد»،ص 311،طبع انتشارات علمیه اسلامیه با ترجمه.
33- بحار الانوار،ج 74،ص 60.
34- بحار الانوار،ج 74،ص 293.
35- بحار الانوار،ج 75،ص 164.
36- شرح فارسی غرر الحکم،ج 5،ص 293.
37- همان.ج 3،ص 268.
38- همان،ج 2،ص 312.
39- بحار الانوار،ج 91،ص 96- 99.
40- شرح فارسی غرر الحکم،ج 5،ص 272
41- بحار الانوار،ج 1،ص 122.
42- خصال صدوق،ص 138.طبع انتشارات علمیه اسلامیه با ترجمه سید احمد فهری.
43- بحار الانوار.ج 75،ص 115.
44- نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت 122
45- شرح غرر الحکم،ج 4،ص 585.
46- همان.
47- میزان الحکمة،ج 3،ح 15189،ص 2285.
48- بحار الانوار،ج 74،ص 112.
49- غرر الحکم،حدیث 4269.
50- فروع کافی،ج 3،ص 270.
51- میزان الحکمة،ج 3،حدیث 15188.
52- بحار الانوار،ج 74،ص 237.
53- غرر الحکم حدیث 600
54- میزان الحکمه حدیث 15147
55- امام خمینی(ره).کتاب جهاد اکبر یا مبارزه با نفس،ص 151.
56- این عبارت 13 بار در قرآن کریم ذکر شده است.
57- این عبارت نیز در7 مورد ذکر شده است.
58- بحار الانوار،ج 74،ص 296.
59- بحار الانوار،ج 44،ص 67.
60- بحار الانوار،ج 83،ص 14.
61- غرر الحکم،حدیث 2752.
62- همان،حدیث 5651.
63- نهج البلاغه،خطبه 222
64- تحف العقول،ص 264.(آنچه در بالا آمد،متن حدیثی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است واز دو امام دیگر نیز شبیه آن نقل شده است.
65- نهج البلاغه،کلمات قصار،شماره 222.)
66- غرر الحکم،شماره 9149.
67- بحار الانوار،ج 75،ص 64.