طلوع فاطمه(س)

تا دهد پایان به ساز و سوز زن زادروز «فاطمه »، شد «روز زن » زن که در عصر سیاه پهلوی گشت پامال ستمکاری قوی گرچه در مهد تمدن جای داشت پا به عصر جاهلیت می گذاشت زن کجا آزاد و فارغ بال بود؟ معنویت های او پامال بود ظلم آن فرعون، چون از حد گذشت بر همه خوبان عالم بد گذشت ناگهان از نور زهرا و حسین آذرخشی شد پدیدار از «خمین » کز ره و رسم علی آگاه بود موسوی ...

طلوع فاطمه(س)

محمد جواد غفوری «شفق »

تا دهد پایان به ساز و سوز زن زادروز «فاطمه »، شد «روز زن » زن که در عصر سیاه پهلوی گشت پامال ستمکاری قوی گرچه در مهد تمدن جای داشت پا به عصر جاهلیت می گذاشت زن کجا آزاد و فارغ بال بود؟ معنویت های او پامال بود ظلم آن فرعون، چون از حد گذشت بر همه خوبان عالم بد گذشت ناگهان از نور زهرا و حسین آذرخشی شد پدیدار از «خمین » کز ره و رسم علی آگاه بود موسوی رفتار و «روح الله » بود رهبری روشندل و روشن ضمیر منطقش برنده تر از تیغ و تیر همتش والاتر از اوج فلک نیتش صافی تر از روح ملک مکتبش آمد شهادت آفرین «مصطفی »ی او شهید راه دین پنجه اندر پنجه طاغوت کرد شرق را و غرب را مبهوت کرد راستی جان داد بر تن ها همه اعتلا بخشید بر «زنها»، همه شد دلیل ره به نور معرفت وان زنان شیردل، زینب صفت بهر سرکوب ستم برخاستند مردها اینگونه کم برخاستند قد علم کردند پیش ظلم و زور تا بدل شد ظلمت مطلق به نور عطر رحمت هم بر این امت وزید خود دلیل راه را خود برگزید ما در این مکتب «حسینی » زاده ایم دست بیعت با «خمینی » داده ایم انقلاب اکنون به پیروزی رسید نک، زمان عالم افروزی رسید یا رب، اینک ملک و ملت خوش دلند در پی تعمیر این آب و گلند عید ما را خود مبارک عید کن «رهبر اسلام » را تاءیید کن پرده غیبت بگیر از روی دوست آنکه قلب عالمی مشتاق اوست خود «شفق » را جان و دل بیدار کن چشم او را لایق دیدار کن

مبارک باد میلاد

وحیده مهدویان

فاطمه آنکه خدا گوهر عصمت دادش کرد در سوره کوثر به شرافت یادش فاطمه بنده فرمان خدا شد که خدای به زنان دو جهان قدر و شرافت دادش این همان جلوه انسیه حورا زهراست که بهرحال غم از دل بزداید یادش به حقیقت حرم کعبه حرمخانه اوست که نهادند به لبیک زدن بنیادش یازده اختر تابان امامت هستند پرورش یافته دامن عصمت زادش هر که دل بست به این واسطه مبدا و فیض هست با خیر و صلاح ابدی میعادش از سحاب کرم فاطمه هر سوخته دل می برد فیض به اندازه استعدادش شکر لله که یاران بنی فاطمه هم جشن دارند به فرخندگی میلادش اهل دل رابه چنین مژده فرا می خوانند به گل افشانی راهش به مبارکبادش هر که بر رونق این محفل انس افزاید می کند لطف حق از پنجه غم آزادش

چه خوب می شد...

چه خوب می شد اگر معلم ادبیات، تنها درس ادب را تصویر نمی کرد، بلکه گاهی «هندسه ادب » را نیز، روی تخته می کشید و پیش چشمهای ما، آن را ضرب در «فلسفه زندگی » می کرد.

چه قدر خوب می شد اگر معلم هندسه، زاویه محبت را در دایره عشق و بیرون از متوازی الاضلاع خطهای سیاسی ترسیم می نمود!

چه خوب می شد اگر معلم فیزیک، در آزمایشگاه ذهن دانش آموزان خود، پروتونهای سبز دوستی را ازالکترونهای زرد کینه جدا می کرد و در جاذبه میکروسکوپ مهر، اتم اصلاح شده را به آنها نشان می داد.

چه قدر خوب بود، اگر معلم شیمی، با کیمیای عشق خود، مس «من » را به طلای «هو» تبدیل می کرد.

چه قدر خوب می شد اگر به زنبورهای بی عسل، جواز کندوسازی نمی دادند!

چه قدرخوب می شد اگر قطره، دریا نمی شد، که رنج سفر دوباره را از خود به خود،هموار سازد.

چه قدر خوب می شد اگر تصویر «ای کاش، ای کاش » کاشیهای خانه ما را تزیین نمی کرد.

فهرست غم

در سوگ زهرای عزیز، (سلام الله علیها)

جواد محدثی

باز هم موسم پرپر شدن گل آمد باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد آسمان دل ما ابری و بارانی شد دیده را موسم اشک و گهرافشانی شد دل بی سوز و گداز از غم زهرا دل نیست دل اگر نشکند از ماتم او، جز گل نیست خون و اشک از دل و از دیده ما می جوشد فاطمه صورت خود را ز علی می پوشد عمر کوتاه تو، ای فاطمه فهرست غم است قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است رفتی، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند با دل خسته و بشکسته علی تنها ماند اثر دست ستم از رخ نیلی نرود هرگز از یاد علی، ضربت سیلی نرود با علی راز نگفتی تو زبازوی کبود باپدرگوی که بعد از تو چه بود و چه نبود شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا؟ داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز باغ، تاراج شده، عطر اقاقی مانده است سنت دفن شبانه ز تو باقی مانده است

بقیع بود و علی ..

مصطفی قلیزاده

شب فراق تو غم در کمین دلها بود شب غریبی و اندوه آل طه بود به غیر غربت و غم با علی نبود آن شب شب فراق تو غم میهمان مولا بود بقیع بود و علی بود و دردهای نهان و یک مدینه جفا بود و کین و حاشا بود چراغ چشم تو خاموش شد در آن شب تار ولی علی نگران طلوع فردا بود علی به بحر غم و گوهر ولایت او به چنگ فتنه سوداگران دنیا بود به جز سکوت، علی را نبود دادرسی همیشه گرچه دلش در فغان و غوغا بود

میلاد کوثر

به مناسبت تولد بزرگ بانوی اسلام سلام الله علیها

وحیده مهدویان

امشب رواق منظر هستی منور است امشب زمین و هفت فلک نورگستر است امشب به رغم کوردلان جاودانه شد نسل پیمبری که عدو گفت ابتر است ای دل سرود صف بصف قدسیان شنو میلاد با سعادت زهرای اطهر است یا رب چه الفتی است میان سماء و ارض ماه فلک ز ماه زمینی منور است بنگر کنون به سوره کوثر که ذات حق زهرا عیان نمود که تفسیر کوثر است خورشید احمد است و علی ماه و فاطمه بر آسمان وحی فروزنده اختر است نادیده چشم دهر چنین دختری که او بهر پدر زراه محبت چو مادر است دختی که از عفاف بدامان روزگار رخشنده زیور است و گرانمایه گوهر است آن دختری که آیه تطهیر بهر او در مصحف شریف گواهی زداور است او را سفارش است زنان را که از عفاف حفظ حجاب زینت و ارزنده زیور است چون او مقام و مرتبه ای نیست در زنان او همسر ولایت و دخت پیمبر است کوتاه کن «وحیده » سخن را که مدح او در آیه های سوره کوثر مقرر است

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر