نقد مقاله خطبه غدیریه امام علی(ع)

شماره هفتم فصلنامه علوم حدیث، اختصاص به مقالاتی در باره حدیث غدیر داشت.در صفحات ۱۸۰-۲۰۳ از این ویژه نامه، مقاله ای تحت عنوان خطبه غدیریه امام علی(ع)به قلم جناب محمد فاکر میبدی منتشر شده است که هدف اساسی آن، اثبات استناد یک خطبه به امام علی(ع) است

شماره هفتم فصلنامه علوم حدیث، اختصاص به مقالاتی در باره حدیث غدیر داشت.در صفحات 180-203 از این ویژه نامه، مقاله ای تحت عنوان خطبه غدیریه امام علی(ع)به قلم جناب محمد فاکر میبدی منتشر شده است که هدف اساسی آن، اثبات استناد یک خطبه به امام علی(ع) است. جناب فاکر، متن خطبه را از نسخه خطی کتاب مصباح المتهجد به طور کامل نقل می کند و بدون آنکه توضیح دهد چرا آن را از روی نسخه های منتشر شده و رایج برداشت نکرده، از آن به عنوان سند جهانی اسلام نام می برد. او در بخش سوم مقاله،بحثی را تحت عنوان خطبه غدیریه در منابع روایی پی ریزی می نماید و اظهارمی دارد که خطبه مذکور، در منابع ذیل، روایت شده است: 1- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی (م 460ق) 2- اقبال الاعمال، سید رضی الدین بن طاووس (م 664ق) 3- مصباح الزائر، همو 4- جنه الامان الواقیه (معروف به مصباح کفعمی)، شیخ تقی الدین کفعمی (م 904/905ق) 5- بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی (م 1110/1111ق) 6- مسند الامام الرضا(ع)، شیخ عزیز الله عطاردی(معاصر). از کیفیت گفتار جناب محمد فاکر در این بخش از مقاله، چنین برمی آید که ایشان،وجود روایت و خطبه در این منابع معتبر(!) را قرینه ای برای اثبات استناد خطبه به امام علی(ع) می داند لذا می گوید: این خطبه، اگرچه در کتب اربعه اول یافت نمی شود، اما در دیگر منابع معتبر وجوددارد که برخی از آنها را یادآور می شویم: ...

در باره منابع این خطبه، تذکر نکاتی مهم را ضروری می دانم: 1- مسند الامام الرضا(ع) که توسط استاد شیخ عزیر الله عطاردی خبوشانی جمع آوری شده و برای اولین بار در سال 1406هجری قمری و با نظارت خود وی به چاپ رسیده است، خطبه غدیریه منسوب به امام علی(ع) را از مصباح المتهجد شیخ طوسی ص 524نقل کرده است 1 2- مصباح کفعمی نیز این روایت را عینا از مصباح المتهجد نقل کرده است 3- علامه مجلسی در بحار الانوار، خطبه را از مصباح الزائر نقل کرده 4- سید رضی الدین بن طاووس نیز این خطبه را در مصباح الزائر و اقبال الاعمال،عینا از مصباح المتهجد نقل نموده است. بنابر چهار اثر مذکور، تنها ماخذ این خطبه، مصباح المتهجد شیخ طوسی است پس این سخن جناب فاکر که فرموده اند: این خطبه در دیگر منابع معتبر وجود دارد، فاقدوجاهت است زیرا دیدیم که ماخذ اصلی خطبه، یکی بیشتر نبوده لذا استفاده ازتعبیر منبع به جای منابع، وجیه تر می نماید.

نکته دیگری که به نظر می رسد رسیدگی به آن ضروری است، استعمال لفظ معتبر توسطنامبرده می باشد زیرا چنین استنباط می شود که ایشان قصد داشته با به کار بردن این لفظ، به خواننده القا نماید که استناد خطبه مذکور به علی(ع)، به دلیل وجودش در این منابع معتبر(!) مسلم است. اگر مقصود ایشان این مطلب بوده باشد،باید عرض کنم که مسیری نادرست را برگزیده اند زیرا اولا: کتابهایی که ایشان نام برده اند، مملو از احادیث ضعیف و غیر معتبر هستند و صرف وجود یک حدیث در آنها،اعتبار آن حدیث را به اثبات نمی رساند ثانیا: اعتبار یک حدیث، صرفا با وقوعش دریک یا چند کتاب به اثبات نمی رسد بلکه در صورتی که مؤلف کتاب، ثقه و مورداعتماد باشد، باید آن روایت از حیث سندش در آن کتاب نیز مورد بررسی علمی قرارگیرد تا اولا: اتصال سند و ثانیا: ثقه و مورد اعتماد بودن تک تک راویان موجوددر سند به اثبات برسد فقط، در این صورت است که صحت استناد یک حدیث به اثبات می رسد.

نکته بعدی در باره این جمله جناب فاکر میبدی، به بخش اول آن باز می گردد که فرموده اند: این خطبه اگرچه در کتب اربعه اول یافت نمی شود، اما در دیگر منابع معتبر. از این عبارت، چنان استفاده می شود که ایشان، وجودیک حدیث در کتب اربعه اولیه را یکی از قرائن صحت و اعتبار می داند در حالی که این اعتقاد نیز باطل ونادرست است. ما در بخش دیگری از این مقاله، در این باره سخن خواهیم گفت.

نقد گفتار نویسنده در بخش چهارم مقاله

همان طور که ملاحظه کردید، جناب فاکر میبدی تا به این قسمت از مقاله،نتوانسته اند صحت و اعتبار خطبه را اثبات کنند و لذا در بخش چهارم مقاله، تحت عنوان پژوهشی در سند خطبه، کاری بس مهم را در پیش دارند. خوانندگان عزیز درقسمت های قبل نوشته ما دانستند که این خطبه فقط به یک سند در مصباح المتهجدشیخ طوسی نقل شده است. پس اگر جناب فاکر بتوانند در این بخش از مقاله شان صحت این سند را اثبات نمایند، در این صورت می توان با تسامح و اغماض از شذوذ خبر،سند خطبه مذکور را معتبر قلمداد نمود. بنابر این، گفتگو در باره سند خطبه، بحث مهمی است که باید به صورت روشمند و بر اساس قواعد علوم حدیث صورت پذیرد. متاسفانه، جناب فاکر میبدی نتوانسته اند از عهده این کار مهم، بر اساس قواعد پیش گفته، برآیند!

قبل از آن که گفته های جناب فاکر را در باره این سند مورد توجه قرار دهیم سندمذکور را مورد بررسی قرار می دهیم. در طریق خطبه مورد بحث، اشخاص ذیل وجوددارند: 1- جماعة، که یکی از آنها به قرینه اسناد قبل از این خطبه در مصباح المتهجد،شناخته شده و او حسین بن عبید الله غضائری ثقه و مورد اعتماد می باشد 2- ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری (م 385ق) که او نیز، ثقه و مورد اعتماد است 3- ابو الحسن علی بن احمد خراسانی حاجب، ناشناخته است و نام او در هیچ کتاب رجالی شیعه و غیر شیعه دیده نمی شود 4- ابو عمرو سعید بن هارون مروزی که ناشناخته است 5- فیاض بن محمد بن عمر طوسی که ناشناخته است و در بین اصحاب امام رضا(ع)ذکری از او نشده است. روش اهل حدیث چنین است که اگر در یک سند، فقط یک راوی ناشناخته وجود داشته باشد، آن سند را غیر قابل اعتماد می دانند. حال آن که در این سند، سه راوی ناشناخته وجود دارد. بنابر این، سند خطبه، ضعیف تر از آن است که بتوان به وسیله آن، سخنی را به کسی منتسب نمود. پس نتیجه می گیریم که هیچ راهی، از نظر علمی،برای تصحیح سند خطبه وجود ندارد و شهرتی نیز در کار نیست که اگر به جابر بودن آن قائل بودیم، بتواند ضعف موجود در سند را جبران نماید. البته، اگر چنین شهرتی هم در میان بود، شهرت روایی تلقی می شد که آن هم، فاقد حجیت می باشد. پس با توجه به این که تنها سند این خطبه، از ضعف غیر قابل جبرانی برخوردار است،لذا اظهار نظر قطعی ما در باره خطبه مذکور، آن است که: این خطبه، قابل اعتمادنمی باشد و انتساب آن به امام علی(ع) کاری غیر علمی و ناشیانه است مگر این که اسناد دیگری یافت شود که با توجه به صحت آنها بتوان این خطبه را از علی(ع)دانست.

اما نتیجه ای که ما گرفتیم، با نتیجه ای که جناب فاکر میبدی گرفته اند، کاملامتفاوت است. نتیجه گیری ایشان به شرح زیر می باشد: درنتیجه باید گفت: از آنجا که نسبت به رجال روایت مهمل تصریحی بر جهل و قدح نشده است و میان دانشمندان نیز سخن یکسانی در بی ارزشی روایت مهمل وجود ندارد،و از سوی دیگر، علامه مجلسی با فرض بی اعتباری و ضعف روایت مهمل، این خطبه رادر بحارالانوار نقل کرده است، می توان آن را تلقی به قبول کرد به ویژه این که بزرگانی چون شیخ طوسی، ابن طاووس، کفعمی، حر عاملی و امینی، این خطبه را نقل کرده اند.2

این نتیجه گیری از جمیع جهات، باطل و کاملا ناسنجیده است لذا برای اثبات بطلان آن، توجه خوانندگان عزیز را به مقدماتی که ایشان بیان کرده اند، جلب می نماییم. مقدمه اول: بزرگانی چون شیخ طوسی، سید بن طاووس، کفعمی، شیخ حر عاملی، مجلسی و امینی، آن را روایت کرده اند. مقدمه دوم: سه نفر از راویان این حدیث، مهمل -یعنی ناشناخته- هستند و چون کسی از دانشمندان، رجال مهمل را مجهول یا مذموم معرفی نکرده، لذا دلیلی برای بی اعتباری روایات رجال مهمل وجود ندارد. مقدمه سوم: علامه مجلسی با وجود این که روایت مهمل را ضعیف و بی اعتبارمی دانسته، این خطبه را نقل کرده است. مقدمه چهارم: در میان دانشمندان، سخن واحدی در بی ارزشی روایت مهمل وجود ندارد.

اظهار نظر در باره مقدمه اول

امام علی(ع) به ما آموخته است که به جای اطاعت از بزرگان به دلیل بزرگیشان،سخن آنان را به ملاک عقل بسنجیم و سپس در باره آن قضاوت کنیم انظروا الی ماقال و لا تنظروا الی من قال.- شخصیت زدگی، آفت اندیشه و علم است. اگر در طول تاریخ تطور اندیشه، شاگردان در سخنان استادانشان که بزرگ بودند، تردیدنمی کردند و در باره آن به تدبر و تفکر نمی پرداختند، آیا علم به این پایه ازرشد و پویایی خود می رسید؟ این جانب اعتقاد دارم که یکی از دلایل فرهنگی عقب ماندگی شرقیان و از آن جمله ما مسلمانان، همین بزرگ زدگی و شخصیت زدگی است که ما را قرنهای متمادی گرفتاربزرگی یک بزرگ می کند و مانع تعقل و تفکر و تشکیک در افکار و عقاید او می گردد وهر جامعه ای که از تفکر و تعقل دور افتد، از رشد و بالندگی باز می ماند و به ترقیات علمی دست نمی یابد. نباید احترام اشخاص را با احترام به افکارشان ملازم دانست در حالی که چه بسا مردان بزرگ ، افکار کوچک و نادرستی داشته اند. افلاطون یکی از این مردان بزرگ بوده است اما در کتابجمهوریت او دهها غلط و چندین فرضیه نادرست وجود دارد. حال، آیا چون افلاطون مردی بزرگ بوده است، باید سخنان غلط او توسط ارسطو پذیرفته می شد و مورد نقد قرار نمی گرفت؟ افلاطون به عدم تساوی انسانها قائل بود و آنها را به دو گروه برده و آزاد تقسیم می کرد. او معتقد بودکه باید زنان و فرزندان در میان پاسداران مشترک باشند و. آیا چون او مردی بزرگ بوده، ما باید سخنان او را بی هیچ گونه مقاومتی بپذیریم؟ شیخ طوسی نیز یکی ازهمین بزرگان بوده است اما می بینیم که اشخاصی چون ابن ادریس و علامه حلی، درمواردی عدیده، سخنان او را مورد نقد قرار می دهند و در عین احترام به شخصیت اوو پاسداشت مقام علمی اش، غلطهای وی را در فقه و اصول و حدیث یادآور می شوند.شاید اگر روزی صلاح باشد که رساله ای به نام سخنان بی پایه و کوچک از مردان بزرگ بنویسیم، حجم آن به صدها صفحه بالغ شود. افلاطون (م 347ق.م) سخن زیبایی گفته است: اگر به هوش باشی که نامها را بیش از اندازه جدی نگیری،هرچه از عمر توبگذرد، دانشت غنی تر خواهد گشت . 3

سخن به درازا کشید ولی بیان آن را ضروری می دانستم. دوست فاضل و محترم، جناب فاکر میبدی! نقل یک حدیث، توسط بزرگانی چون شیخ طوسی، سید بن طاووس، کفعمی،مجلسی و سایر اشخاص، هرگز دلیل اعتبار آن حدیث نمی شود و اگر غیر از آنان دههانفر دیگر هم در کتابهایشان این خطبه را نقل می کردند -به طوری که حتی یک نوع شهرت روایی نیز تحقق می یافت- باز هم نمی توانست روایتی را که سه شخص ناشناخته در سند آن قرار دارند، اعتبار بخشد. مطمئنا شما تردیدی ندارید که شان محمد بن یعقوب کلینی (م 328ق) در روایت، از شان تمام آنانی که شما نام بردید، بالاتراست در حالی که در کتاب او (الکافی)، دهها روایت وجود دارد که محتوای آنهاوجود تحریف در قرآن کریم را اثبات می کند. به نظر شما آیا چون دانشمند بزرگی مانند کلینی، آنها را در کتابی که صدها بار از مصباح المتهجد معتبرتر است،روایت کرده، باید ما آن روایات را بدون چون و چرا بپذیریم؟ حتی اگر سندشان ضعیف باشد یا محتوایشان به دلیل علل و بیماری های مختلف غیر معتبر بودن آنها راگواهی نماید؟ همچنین، دهها حدیث جعلی و نادرست توسط بخاری (م 256ق)، عالم بزرگ اهل سنت، نقل شده است. حال، به نظر شما چون این عالم، شخصی بزرگ بوده است، پس هر روایتی که در صحیح بخاری یا التاریخ الکبیر نقل کرده است، باید بپذیریم و العیاذ بالله بگوییم که خدا پا و دست دارد و پیامبر، تحت تاثیر سحر قرارداشته و؟! یعنی، همه این اباطیل را به علت این که یک دانشمند بزرگ(!) آنها رانقل کرده، بپذیریم؟ همین آدم بزرگ، از جاعلان مشهور حدیث، چون کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبد الله بن سلام، تمیم داری و نقل حدیث کرده. آیا چون وی دانشمندبزرگی بوده است، باید این گونه روایات را از او بپذیریم و بررسی علمی در باره آنها را کنار بگذاریم؟شیخ صدوق در کتابهایش از جاعلان شناخته شده ای چون عبدالرحمن بن کثیر، عبید بن کثیر، محمد بن موسی سمان، علی بن ابی حمزه بطائنی، محمد بن سنان زاهری، یونس بن ظبیان ازدی، علی بن حسان، عمرو بن شمر جعفی کوفی، ابو المفضل شیبانی و صدهاحدیث نقل کرده است. آیا چون شیخ صدوق(ره) مرد بزرگی بوده، باید این گونه روایات او را بدون هیچ گونه بررسی بپذیریم و در باره شرح آنها مقاله هم بنویسیم؟ شاید در میان مورخان مسلمان، کسی بزرگتر از ابو جعفر محمد بن جریر طبری (م 310ق)وجود نداشته باشد. کتاب تاریخی او به نام تاریخ الامم و الملوک نیز یکی ازبزرگترین کتابهای تاریخی است اما باید بدانیم که او هزاران حدیث جعلی، در باره تاریخ صدر اسلام، نقل کرده و تمام کتاب های جاعلان بزرگی چون سیف بن عمیر تمیمی را در این کتاب، وارد کرده است. حال، شما می گویید که چون او مردی بزرگ(!) بوده،ما باید تمام روایاتی را که در کتابش آورده است، بدون بررسی بپذیریم؟ جالب است بدانید که خود او هم در مقدمه تاریخش، این را از ما نخواسته است.

برادر گرامی، جناب فاکر میبدی! انتخاب شما و قلم شما نشان می دهد که حضرت عالی از مراتب فضل و علم برخوردارید. من این مثالها را برای تنویر افکار خوانندگان مبتدی ارائه کردم تا برای آنها معلوم کنم که بزرگان، گرچه محترم هستند، ولی گاهی بزرگی آنها مانع از آن نمی شود که اشتباهات بزرگ هم داشته باشند. ما اجازه نداریم به خاطر بزرگی آنها، عقل و خرد خود را نادیده بگیریم و گفته ها واعتقادات آنها را چون وحی منزل تلقی کرده، در مقابل آنها تسلیم شویم. نه خداوند متعال به ما این اجازه را داده است و نه اسلام عزیز. پس به صرف این که اشخاصی چون شیخ طوسی، ابن طاووس، کفعمی، حر عاملی، مجلسی وامینی، این خطبه را روایت کرده اند، استناد خطبه به علی(ع) به اثبات نمی رسد.استناد یک سخن به گوینده اش، فقط به کمک سند صحیح و معتبر به اثبات می رسد، نه به طرق و روش های دیگر. این اولین و کلیدی ترین نکته ای است که هر کس با علم حدیث سر و کار دارد، باید آن را بیاموزد و در عمل به کار بندد.

اظهار نظر در باره مقدمه دوم

جناب فاکر میبدی پذیرفته اند که سه نفر از راویان این خطبه، مهمل و ناشناخته هستند ولی تصریح کرده اند که چون کسی از دانشمندان، رجال مهمل را مذموم یامجهول ندانسته اند، لذا دلیلی بر بی اعتباری روایت رجال ناشناخته، وجود ندارد.اما اینکه ایشان فرموده اند:کسی از دانشمندان، رجال مهمل را مجهول یا مذموم ندانسته اند، باید بگویم: آیا برای اثبات غیر معتبر بودن روایات رجال ناشناخته،لازم است که ابتدا آنها را مجهول بدانیم و نازل به منزله مجهول قرار دهیم تاسپس به این واسطه، روایت آنها را از درجه اعتبار ساقط کنیم؟ آیا نمی شود وضع رجال ناشناخته را با یک ملاک کلی بسنجیم و بدین وسیله در باره اعتبار یا عدم اعتبار روایت آنها قضاوت کنیم؟ فکر نمی کنم کسی یافت شود که با روش های بحث علمی آشنا باشد و از طرف دیگر بداند که در زمینه شناخت رجال حدیث، ملاک های کلی وعلمی وجود دارد، در عین حال این راه را یعنی سنجش حال رجالی راویان ناشناخته و مهمل را با ملاک های موجود علمی رها کند و به روشهای دیگر متوسل شود. حال که رشته کلام به اینجا رسید، بهتر می دانم که اندکی در باره این ملاک کلی سخن بگویم. در اینجا یک سوال اساسی وجود دارد و آن اینکه: آیا ما برای قبول روایت یک راوی، باید ثقه و راستگو بودن او را احراز کنیم، یا اینکه احراز ثقه بودن لازم نیست بلکه همین که در باره آن راوی، تضعیف و مذمتی وارد نشده باشد،به واسطه اصاله الثقه روایت او مورد قبول واقع می شود؟ اگر مبنای اول رابپذیریم، در این صورت، روایات رجال مجهول و مهمل، غیر معتبر خواهند بود و به حدیث آنها اعتماد نخواهد شد زیرا ثقه بودن آنها احراز نشده است اما اگر مبنای دوم را قبول کنیم، در این صورت، روایت رجال مذکور، مقبول خواهد بود زیرا اصل اصاله الثقه، حال رجالی آنها را تصحیح می نماید. در باره این موضوع، سخن بسیاراست اما در این فرصت کوتاه، برای آنکه از اصل مطلب زیاد فاصله نگیریم، ناچاربه بحث در باره یکی از دلایل مفید در این مقام می پردازیم.

همه می دانیم که آیه نبا لزوم تبین و تحقیق در باره حال راوی را ( از نظرراستگویی و دروغگویی) به اثبات می رساند زیرا خداوند در این آیه می فرماید: اگردروغگویی برای شما خبری نقل کرد، آن را باور نکنید و در باره صحت آن خبر،جستجو نمایید. مفهوم این آیه، آن است که هرگاه کسی خبری نقل کرد، جستجو وتحقیق کنید شاید که آورنده خبر، دروغگو باشد و حداقل نتیجه ای که از این گفتاربه دست می آید، این است که: تا معلوم نشده که آورنده خبر دروغگو نیست، به روایت او اعتماد نکنید و به عبارت دیگر: تا عدم کذب راوی احراز نشده، به نقل آن راوی اعتماد نمی توان کرد.

این جانب، سعی کردم به گونه ای عامیانه، در باره موضوعی کاملا علمی، سخن بگویم تاافراد مبتدی که تازه با علوم حدیث سر و کار پیدا می کنند نیز بتوانند از این مطلب استفاده کنند. حال، باید از جناب فاکر بپرسیم که آیا عدم کذب راوی ناشناخته ازنظر شما محرز می باشد؟ اگر احراز نشده که نشده زیرا وی از هر نظر ناشناخته است آیا می توان به روایت او اعتماد کرد؟ وضع راوی مجهول نیز دقیقا همین طور است زیرا عدم کذب او به دلیل اینکه شناختی در باره او وجود ندارد- قابل احرازنمی باشد. پس طبق قواعد، یک اصل کلی، بر حال رجالی راویان مهمل و مجهول، به طوریکسان، حاکم می باشد و لذا هیچ ضرورتی ندارد که ابتدا رجال مهمل را از اقسام رجال مجهول بدانیم و سپس چون رجال مجهول غیر معتمد هستند- رجال مهمل را نیزغیر معتمد تلقی نماییم بلکه بر هر دوی آنها یک اصل به طور یکسان حکومت می کند وتکلیف هر دو را به صورت یکسان، برای ما مشخص می نماید. در این صورت، چه ضرورتی دارد که ما سعی کنیم یکی را تحت عنوان دیگری درآوریم و سپس در باره آن قضاوت کنیم؟ از طرف دیگر، خود همین گفته که: کسی از علما، رجال مهمل را مجهول ندانسته نیزکاملا غلط و اشتباه است زیرا اولا: جناب فاکر در صفحه 192 فصلنامه، تحت عنوان مهمل، مجهول لغوی است گفته میرداماد را در الرواشح السماویه البته به نقل از کتاب درایه الحدیث جناب شانه چی آورده اند. میرداماد در این گفتار، مهمل رامانند مجهول دانسته است. 4همچنین، قول شهید ثانی را نیز نقل کرده اند که مجهول را اعم از مجهول اصطلاحی و مهمل می دانسته -است. آیا با توجه به همین مقداری که جناب فاکر خودشان نقل کرده اند، باز هم صحیح است که بگویند کسی از علما، رجال مهمل را مجهول ندانسته است؟ مگر نه اینکه ظاهرا و طبق نقل ایشان، معلوم است که شهید ثانی و میرداماد، مهمل را از اقسام مجهول می دانسته اند؟ ثانیا: بعضی ازدانشمندانی را که رجال مهمل را از اقسام مجهول (یا عین مجهول) دانسته اند، نام می برم تا معلوم شود که این گفته در چه پایه ای از ضعف قرار دارد: 1- علامه حلی (م 726ق)، مبادی الوصول، ص 206 و207 2- ابن صلاح شهرزوری (م 642ق)، مقدمه ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ص 53 و54 3- محیی الدین نواوی(م 672ق)، التقریب، ص 210و 211ضمن تدریب الراوی. 4- ابن کثیر دمشقی (م 774ق)، الباعث الحثیث، ص 92 5 -جلال الدین سیوطی (م 911ق)، تدریب الراوی، ص 210و 211 6- بیقونی شافعی (م 1080ق)، شرح المنظومه البیقونیه،ص 762- بدرالدین ابن جماعه (م 733ق)، المنهل الروی،ص 66 8- محمد بن وزیر یمانی(؟؟؟)، تنقیح الانظار،2/9192- سخاوی (م 902ق)، فتح المغیث، ص 45135 10- نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث،ص 90 و 9و ...

بنابر این، اینکه ایشان در مقاله شان فرموده اند کسی رجال مهمل را مجهول ندانسته است، به خطا رفته اند. یکی به دلیل اینکه چنین نیست و بسیاری از علمای حدیث،رجال مهمل را از اقسام مجهول دانسته اند و دیگری به این دلیل که اساسا هر دودسته یعنی رجال مهمل و مجهول از نظر تعریف، رجالی، یکی هستند و حال رجالی آنها نامعلوم و ناشناخته می باشد. و اما اینکه گفته اند که کسی از دانشمندان، رجال مهمل را مذموم ندانسته اند، سخن ناصحیحی است چرا که خود ایشان، سخن ملا محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی (م 1263ق)را در لب اللباب، مورد توجه قرار داده اند و تصریح نموده اند که او حدیث مهمل رااز اقسام حدیث ضعیف می دانسته است. جهت مزید اطلاع ایشان عرض می کنم که تمام علمایی که حدیث راوی مجهول را ضعیف قلمداد کرده اند و مجهول بودن راوی را ضعف دانسته اند، مهمل را نیز ضعیف تلقی کرده اند گرچه به نظر این جانب، قضاوت آنهانادرست است و صحیح آن است که مجهول و مهمل (هردو) از راویانی هستند که هیچ گونه مدح یا ذمی در باره آنها وارد نشده لذا عقل اقتضا می کند که در باره روایت آنها قائل به توقف شویم کما اینکه مرحوم میرداماد در الرواشح به طورمفصل در این باره سخن گفته است و بسیاری از علمای درایه و رجال به آن ملتزم بوده و هستند.

جناب فاکر، در خاتمه مقدمه دوم نتیجه می گیرند که: دلیلی بر بی اعتباری روایت مهمل وجود ندارد. در پاسخ ایشان باید بگویم که اولا: چه دلیلی برتر و کامل تراز اینکه شرط اصلی قبول خبر (که در حداقل مرتبه اش احراز عدم فسق راوی است)در باره راوی مهمل، وجود ندارد و می دانیم که عقلا معتقدند هرگاه شرط مفقودباشد، مشروط نیز مفقود و غیر معتبر خواهد بود. ثانیا: اگر بپذیریم که دلیلی بربی اعتباری روایت مهمل وجود ندارد، ناچار باید بپذیریم که دلیلی بر بی اعتباری آن هم وجود ندارد. در این صورت، آیا چاره ای جز توقف وجود دارد؟ و آیا در این صورت، باز هم می توان خطبه غدیریه مذکور را که در سند آن، سه راوی ناشناخته به چشم می خورد، معتبر و صحیح دانست؟ یا اینکه باید در این مقام نیز سکوت وتوقف نمود؟

در اینجا، پیش از آنکه به بحث در باره مقدمه سوم بپردازم، ناچار هستم به یک اشتباه بسیار بزرگ جناب فاکر میبدی نیز توجه دهم و آن اینکه ایشان فرموده اند: روایت مهمل، جزو روایات ممدوح است.6 این جانب هنگامی که این جمله را مشاهده کردم،لحظاتی چند در بهت و حیرت به سر می بردم. قطعا شما خواننده فاضل و گرامی هم که سخنان مرا تا به اینجا ملاحظه فرموده اید، در این حیرت و بهت، شریک من خواهید بود. البته بدتر از این قاعده اختراعی، نسبت ناروایی است که نویسنده به علامه حلی و ابن داوود داده است در حالی که هیچیک از آنها بر این عقیده نبوده اند. البته در این مقام، جناب فاکر، به نتیجه گیری عجولانه و غیر دقیق علامه شوشتری(ره) اعتماد کرده اند که گفته است: علامه حلی، مهمل را اصلا عنوان نکرده و ابن داوود نیز آن را در جزو اول کتاب ودر شمار روایت های ممدوح ذکر کرده است. مفهوم این کار، آن است که به روایت مهمل عمل می کرده اند، همانند عمل به خبر ممدوح!!!. 7

جناب فاکر، نباید بدون تحقیق، این سخن علامه شوشتری را می پذیرفتند و بر اساس آن، نتیجه گیری می کردند زیرا در قاموس الرجال از این دست اشتباهات، بسیار یافت می شود و در باره این بیان ایشان، باید گفت که: اینکه علامه حلی در خلاصه اقوال، فصلی را برای رجال مهمل اختصاص نداده است، دلیل نمی شود که او رجال مهمل را ثقه یا ممدوح می دانسته و یا به روایت آنها عمل می کرده است زیرا اساساعلامه حلی در کتابش، در صدد معرفی رجال بوده و از آن جهت که رجال مجهول ومهمل را به دلیل اینکه اطلاعی از آنها در دست نیست. نمی توان معرفی کرد،بنابر این، نامی از آنها به میان نیاورده است. حال، باید پرسید: آیا عدم معرفی آنها در این کتاب، دلیل اعتبار روایت آنها از نظر علامه حلی است؟ مگر این همان علامه حلی نیست که می گوید: عدم کذب یک راوی باید احراز شود تا روایت او مورد قبول قرار گیرد؟8 آیا عدم کذب راوی مهمل و مجهول، احراز شده است؟ ابن داوود هم هرگز روایت راوی مهمل را جزو روایات ممدوح نمی دانسته است. کتاب ابن داوود بر دو بخش است: بخش اول: معرفی رجال ممدوح و رجالی که تضعیفی در باره آنها وارد نشده است بخش دوم: معرفی رجال ضعیف. پس بخش اول از رجال ابن داوود، دو دسته راوی را شامل می شود: 1)راویان ممدوح، 2) راویانی که تضعیفی در باره آنها وارد نشده است. حال، باید پرسید: از کجای این عنوان، فهمیده می شود که ابن داوود، راویان من لم یضعفهم الاصحاب 9 را جزوممدوحین می دانسته است؟ پس، نتیجه گیری علامه شوشتری(ره) در قاموس الرجال، اشتباه بوده است و هرگزعلامه حلی و ابن داوود، رجال مجهول و مهمل را جزو ممدوحین نمی دانسته اند و به روایات آنها عمل نمی کرده اند.

اظهار نظر در باره مقدمه سوم

اولا: همان طور که جناب فاکر گفته اند، علامه مجلسی روایت مهمل را ملحق به مجهول وضعیف و بی اعتبار می دانسته است. البته خود این گفتار، سخن دیگر ایشان راکه می گوید کسی روایت مهمل را بی اعتبار نمی دانسته نقض می کند. ثانیا: علامه مجلسی در بحار الانوار، اصلا مقید به اینکه روایاتش صحیح و معتبر باشد، نبوده است. بنابر این، علی رغم آن اعتقاد اولیه، نقل این خطبه در بحار الانوار، دلیل اعتقاد علامه به معتبر بودن آن نمی باشد.

اظهار نظر در باره مقدمه چهارم

اینکه گفته اند در میان دانشمندان، سخن واحدی در بی ارزشی روایت مهمل وجود ندارد،کلامی نادرست است زیرا اکثر منابعی که ما دیده ایم برخی از آنها را نیز نام بردیم - روایت راوی مهمل را بی اعتبار می دانند گرچه از نظر رجالی، در باره او،قائل به توقف هستند ولی روایتش را غیر معتبر می دانند، همان گونه که روایت راوی مجهول را بی اعتبار تلقی می کنند و در حکم ضعیف می دانند. از طرف دیگر، بایدپرسید که: فرض کنیم در باره بی ارزشی روایت راوی مهمل، سخن واحدی وجود نداشته باشد. آیا این عدم اتفاق نظر در بین دانشمندان، دلیل اعتبار روایت راوی ناشناخته و مهمل خواهد بود؟

جمع بندی و نتیجه گیری

هیچیک از دلایل جناب فاکر برای اثبات اعتبار خطبه منسوب به امام علی(ع) درست و قابل دفاع نمی باشد بلکه اکثر آنها نیز علیه ادعای خود ایشان بوده، گفتارشان را نقض می نماید. بنابراین، در تنها سند این خطبه، سه فرد ناشناخته هست و باوجود این سه نفر، راهی برای اثبات اعتبار خطبه مذکور، وجود نخواهد داشت.و الله العالم.

در خاتمه این گفتار، لازم می دانم نکته مهم دیگری را نیز متذکر شوم و آن اینکه: در خطبه ها و یا گفتارهایی که در ملا عام از گوینده ای صادر می شود باتوجه به حرص عرب در جمع آوری و نقل این گونه گفتارها حتما چند تن از شنوندگان حاضر، آن کلام را روایت خواهند کرد. به عنوان مثال، حدیث غدیرخم در محضر بیش از هشتاد هزار نفر، از رسول خدا(ص) صادر شده است. حال، اگر این واقعه عظیم رافقط یک نفر روایت می کرد، آیا ما حق نداشتیم در صحت وقوع آن تردید کنیم؟ ولی هنگامی که مشاهده می کنیم دهها نفر آن را روایت کرده اند و بیش از هفتصد و پنجاه طریق برای این حدیث وجود دارد، هرگونه تردید در باره صحت وقوع این واقعه، برطرف می گردد.

خطبه فدکیه حضرت فاطمه(س) نیز در مسجد و در ملا عام ایراد شده و بیش از بیست نفر که در آن مجلس حضور داشتند، آن را روایت کرده اند و 116 طریق برای این خطبه،وجود دارد. محققان علوم حدیث و تاریخ خصوصا تاریخ صدر اسلام باید به این نکته بسیار مهم، توجه داشته باشند که حوادث و وقایعی که در ملا عام صادر شده،صرفا به روایت یک راوی و یک سند، اثبات نمی شود بلکه باید تعداد بیشتری ازحاضران، آن را روایت کنند تا استناد آن گفتار به گوینده اش، یا صحت وقوع یک واقعه، اثبات شود. از مطلع خطبه ای که جناب فاکر در مقاله خود سعی کرده اند آن را به علی(ع) منتسب بدانند، معلوم می شود که این خطبه در زمان خلافت علی(ع)، در روز جمعه ای که مصادف با سالگرد واقعه غدیر بوده، صادر شده است. در این صورت، حتما تعداد کثیری از مردم و خصوصا دوستداران و شیعیان آن حضرت، این خطبه را استماع کرده اند. اگراین فرض ها صحیح باشد -که ظاهرا صحیح است- آیا ما حق داریم سؤال کنیم که چراهیچیک از مستمعان، این کلام را روایت نکرده اند؟ نگارنده قصد ندارد با این بیان، تصریح کند که خطبه مورد بحث در مقاله جناب فاکر، جعلی است و اشخاصی آن را ساخته و از زبان سه شخصیت ساختگی، به امام رضا(ع) و سایر ائمه شیعه، نسبت داده اند -که البته طبق قواعد علوم حدیث، زمینه های کافی برای چنین قضاوتی وجود دارد بلکه می خواهم بگویم که غیر از ضعف شدید در سند خطبه، از این ناحیه نیز استناد خطبه به علی(ع) محل تردید است.

غیر از آنچه گفته شد، دلایل دیگری هم برای اثبات سستی استناد خطبه به علی(ع)وجود دارد که به همین مقدار، اکتفا می کنم و حدیث پژوهان عزیز را اولا به فراگیری هر چه بیشتر علوم حدیث، توصیه می کنم و ثانیا از این عزیزان می خواهم که از هر گونه تعصب در هنگام کار عملی در باره احادیث، پرهیز کنند زیرا تعصب،انسان را به سوی پیش داوری سوق می دهد و کسی که با ذهنیت و پیش داوری با حدیث کارمی کند، قبل از ملاحظه قواعد، نتیجه خود را می گیرد. سپس برای آنکه نتیجه خوش آیندش را چهره علمی بدهد و به دیگران نیز بقبولاند، به هر حشیشی متشبث می شود و بر خلاف قواعد، سخنانی می گوید بلکه قواعد بی پایه و جدیدی را اختراع می کند، غافل از آنکه چنین روشهایی در نهایت به ضرر اسلام و حتی به ضرر مقصودخود او خواهد بود. در این قسمت از بحث، لازم می دانم -علی رغم میل باطنی- در باره دو روایت دیگری هم که جناب فاکر مورد استفاده قرار داده اند، اظهار نظر نمایم. اولین روایت،سخنی منسوب به رسول خدا(ص) است که از بحار الانوار نقل شده و متن آن چنین است:یوم غدیر خم افضل اعیاد امتی.10 ماخذ اصلی این روایت، امالی شیخ صدوق (ص 109،رقم ) است و در سند آن، محمد بن ظهیر قرار دارد که از راویان مجهول وناشناخته است. بنابر این، سند روایت مذکور، ضعیف و غیر معتبر است. البته،نویسنده می توانست به جای این روایت، از روایات دیگری که در این زمینه و باهمین مضمون وجود دارند و دارای اعتبار نیز هستند، استفاده کند و همین مقصود رابه وسیله آن روایات به اثبات برساند. همچنین، در باره روایت منسوب به امام صادق(ع): انه یوم عید و فرح و سرور،متذکر می شوم که این روایت، تنها از طریق محمد بن سنان زاهری، از داوود بن کثیررقی، از عماره بن جوین ابو هارون عبدی، روایت شده است و نجاشی در باره محمد بن سنان گوید: او مردی ضعیف است که به سخنان وی اعتنا نمی شود و روایاتی که فقط ازطریق او نقل شده اند، معتبر نیستند.11 همو در باره داوود بن کثیر رقی می گوید:این فرد، جدا ضعیف است.12 ابو هارون عبدی (عماره بن جوین) نیز از نظر رجال شیعه ناشناخته است و از نظر رجال اهل سنت، متروک و متهم به دروغگویی است.13 حال اگر فرض کنیم توثیق هایی که از محمد بن سنان و داوود بن کثیر شده است نیز برای معارضه با تضعیف های موجود در باره آن دو کافی باشد، در این صورت، ما با روایتی مواجه هستیم که دو نفر از راویان آن، مختلفء فیه و یک نفر هم حداقل ناشناخته است. آیا از نظر جناب فاکر میبدی، چنین روایتی دربردارنده تمام شرایط صحت می باشد؟ اگر پاسخ ایشان منفی است که اگر طبق قواعد نظر بدهند، منفی است چرا ایشان از چنین احادیث ضعیف یا غیر معتبر استفاده کرده اند؟ در همین مورد هم،جناب فاکر می توانستند به روایات مشابه دیگری استناد کنند که دسترسی به آنهانیز کار چندان دشواری نیست.

در خاتمه، مجددا تاکید می کنم که حدیث پژوهان عزیز، در هر موضوعی و به هدف اثبات هر چیزی، اگر قصد دارند از حدیث و روایت استفاده کنند، حتما باید احادیث مورد استناد آنها صحیح و معتبر باشد و برای پی بردن به اعتبار آن احادیث هم،حتما از فنون و روشهای شناخته شده و عقل پسند استفاده نمایند و هرگز به صورت سلیقه ای و با اتکا به روشهای بی پایه، به دنبال استفاده از حدیث نباشند. البته، این جانب اطلاع دارم که پژوهش روشمند در حدیث و اخبار، کاری دشوار ووقت گیر است و در عین حال، ممکن است انسان را به نتایجی برساند که مطلوب طبع اونباشد و یا مورد پسند دیگران واقع نشود ولی ما باید بیاموزیم که تحت هیچ شرایطی، حقیقت را فدای مصالح، منافع و خوشایند دیگران نکنیم و همواره پایبندنتایج به دست آمده از تحقیق روشمند باشیم. در اینجا لازم می دانم برای فاضل محترم، جناب فاکر میبدی، دعای خیر کنم و ازایشان و سایر خوانندگان، برای این همه اطاله در کلام، پوزش بطلبم و ازاندیشمندان حدیث شناس می خواهم که اگر در نوشته های این جانب نقص یا اشکالی ملاحظه فرمودند، یادآور شوند که احب اخوانی من اهدی الی عیوبی. 14

پی نوشتها

1. مسند الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 21-26، ح 28 2. فصلنامه علوم حدیث، ش 7، ص 93 3. رساله سیاستمدار. 4. الرواشح السماویه، ص 60-63 5. مبادی الوصول، ص 209 6. علوم حدیث، ش ، ص 192 7. قاموس الرجال، ج 1 ، ص 21 8. مبادی الوصول، ص 206 9. رجال ابن داوود، ص 29 10. بحار الانوار، ص 97 ، ح 110 11. رجال نجاشی، ج 2 ، ص 208 ، ح 889 12. همان، ج 1 ، ص 361 ، ح 408 13. تنقیح المقال، ج 3 ، ص 38 (الکنی). 14. بحار الانوار، ج 74، ص 282

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر