اشاره: متن زیر، برگرفته از دیدار و گفتگویی است که سرکار خانم طباطبایی (قائم مقام سردبیر پژوهشنامه متین و مدیر گروه عرفان پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی) و آقایان دکتر علی محمد حاضری (مدیر مسئول پژوهشنامه متین و مدیر گروه جامعه شناسی انقلاب پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی)، دکتر نجفقلی حبیبی (عضو هیات تحریریه پژوهشنامه متین و رئیس دانشگاه علامه طباطبایی)، دکتر علی شیخ الاسلامی (عضو هیات تحریریه پژوهشنامه متین و رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران) و حجت الاسلام والمسلمین حسین مستوفی (مدیر گروه پژوهشی معارف اسلامی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)) با حضرت آیت الله آقای سید عزالدین زنجانی در تاریخ 14/2/78 در مشهد انجام داده اند. از ایشان به خاطر فرصتی که در اختیار پژوهشنامه متین قرار دادند سپاسگزاریم.
متین: از جنابعالی به خاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. خیلی از کسانی که از محضر امام بهره مند شده و شاهد رفتار و گفتار ایشان بوده اند اطلاعات خود را در اختیار همه مردم نگذاشته اند، درحالی که لازم است این اطلاعات ثبت و ضبط شود و منتشر گردد، بخصوص از ناحیه کسانی مانند جنابعالی. یکی از عناوینی که این فصلنامه به آن می پردازد، توجه به زندگی و رفتار و گفتار حضرت امام از طریق دیدار با شاگردان دیرینه ایشان است.
زنجانی: من هم از شما متشکرم. شناخت این شخصیتها کار بسیار درستی است که باید به صورت دقیقتر و کاملتر انجام شود. افرادی چون حضرت امام واقعا معجزه اسلام و تربیت اسلامی هستند و باید درست شناخته شوند. البته ما تا پنج سال قبل از انقلاب در تبعید بودیم. فعالیتهای زیادی در آن دوران انجام می شد. بعضی آقایان هم بودند، آقای مروارید، حاج میرزا جواد آقا، مرحوم شهید هاشمی نژاد که خدا همه شان را بیامرزد. جناب آقای خامنه ای هم بودند. وقتی امام به ایران تشریف آوردند و در مدرسه رفاه بودند نظر به سوابقی که خدمت ایشان داشتیم پرسیده بودند که فلانی کجاست؟ حاج آقا یحیی عابدی که از ائمه جماعات تهران هستند به من خبر دادند که امام شما را خیلی می طلبند و می پرسند فلانی کجاست. بعد آقا یحیی به من اطلاع دادند مرحوم آقای فلسفی که تا آن وقت ممنوع المنبر بودند به دستور امام منبر رفته است. ایشان در حرفهایشان گفته بودند که این انقلاب حق یک نفر نیست; بلکه همه علما در آن حق دارند. من گفتم که نماز قضا دارد، اما کلام قضا ندارد. شما باید اینجا یک پرانتز باز کنید تا این بیت حافظ را من بخوانم که:
هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
آن وقتها همه علمای دیگر اگر استخاره می کردند و استخاره شان خوب می آمد و از همه جهات اطمینان حاصل می کردند، آخرش فقط یک اعلامیه آن هم با هزار احتیاط می دادند; اما امام خودش را به آب و آتش می زد. این انقلاب فقط حق ایشان است. مؤسس ایشان است، محرک ایشان است و مبقی هم ایشان است. این را برای آن می گویم که خدای ناکرده حقی از ایشان ضایع نشود. به هرحال در خدمت بعضی از ائمه جماعات و اهل منبر خدمت امام رسیدیم.
متین: شما از چه سالی با امام آشنا شدید؟
زنجانی: عرض کنم از خیلی قدیم، آن وقتها مرحوم والد مرجع نبودند. ایشان در همان وقتها توجه داشتند که عالم آینده باید یکی از زبانهای خارجی را بداند که در آن وقت در ایران زبان فرانسه معمول بود. من هم زبان فرانسه یاد می گرفتم طوری که می توانستم نامه بنویسم و از کتابهای فرانسه استفاده کنم. متاسفانه به خاطر متروک ماندن، بیشترش از یادم رفته، اگرچه همین حالا در همین سن هم اگر خدا کمک کند قصد دارم تعقیب کنم. به هرحال ما آمده بودیم به قم و به هدایت مرحوم حاج سید احمد زنجانی، در منزل یکی از فضلا وارد شده بودیم. یکی از بزرگان وقت حوزه که بعدها مرجع شدند تشریف آوردند دیدن ما - غرضم بیان فرق میان دو تفکر و دو روحیه است - من در میان صحبت یکدفعه از دهنم پرید و یک کلمه خارجی گفتم; مثلا شاید گفتم خرما انرژی زاست. از شنیدن این کلمه ایشان بسیار ناراحت شدند و گفتند: «آقا! اینجا قم است، مبادا دیگر از این حرفها بزنی! » باطن حرف ایشان این بود که مبادا از این غلطها بکنی. حالا این را مقایسه کنید با نظر امام، که یک وقتی به منزل ما آمده بودند، یک کتاب ادبی فرانسه روی کرسی بود و داشتم مطالعه می کردم. امام که آن را دیدند نه تنها اوقاتشان تلخ نشد، که هیچ، بلکه تشویق هم کردند و چند سؤال راجع به موضوع آن از من پرسیدند. بله، ببینید تفاوت از کجا تا به کجاست. بعدها هم ما رفتیم به درس اسفار ایشان.
متین: ببخشید، اولین درسی که رفتید درس اسفار امام بود؟
زنجانی: بله، و درس آقای حجت در فقه و اصول. من بودم و آقای فکور یزدی، و حاج آقا رضا صدر و حاج آقا هادی و آقا شیخ مهدی حائری و آقای روحی و آقای حاج شیخ عبدالجواد و آقا شیخ اصفهانی - که فوت شد - بله ما مرتب می رفتیم تا جلد دوم.
متین: چند سال طول کشید؟
زنجانی: سه تا چهار سال. از اول بحث وجود تا آخر.
متین: ایشان یک دوره کامل اسفار را تدریس کردند؟
زنجانی: بله، تدریس کردند. آن وقت من درس خارج فقه و اصول هم می رفتم. یادم می آید یک روزی که منزل ما فاتحه ای برگزار می شد ایشان تشریف آوردند. مرحوم والد از ایشان پرسیدند: «اینکه فلانی به درس فلسفه شما می آید درک و فهم آن را دارد؟» امام - البته روی حسن ظن - فرمودند که چه می فرمایید، خیلی هم خوش قریحه است. البته من نوعا مطالبی را که ایشان می فرمودند می فهمیدم.
متین: از آن درسها یادداشتهایی هم دارید؟
زنجانی: متفرقه، بله. آقای سید میرزا عبدالغنی دارد.
متین: آنچه ایشان داشته اند در بحث نفس و معاد چاپ شده; اما بعضی مباحث را ایشان ندارند.
زنجانی: نه، بنده هم نوشته های مرتبی برایم نمانده، چون مرحوم والد در ایامی که متفقین اینجا بودند با آنها خیلی معارض بودند. در آن دوران خیلی مصیبتها سر مرحوم والد آمد. مثلا شبانه به منزل ما می ریختند و هر چه بیشتر می جستند کمتر می یافتند. اوراق و دست نویسهای من هم در این جریانات از بین رفت، وگرنه من هم در نوشتن مطالب درسی دقت می کردم و هم در نگهداری از آنها.
متین: آیا امام نظر جدیدی در مورد ملاصدرا داشتند؟
زنجانی: بله، اما عجیب این بود که ایشان نوعا کم به متن نگاه می کردند. روح مطلب را می گفتند. اصلا خودشان فیلسوف بودند، شبهه ندارد. عارف بسیار عامل و متبحری هم بودند. در آن زمان فقط امام بود که راجع به اخلاق و اینکه حوزه چه جور باید باشد و چه جور باید درست شود حرف می زد. روزهای پنجشنبه ایشان درس اخلاق و عرفان می گفتند. ما هم با عده ای قلیل شرکت می کردیم. وقت نماز که می شد - اول وقت برای نماز می رفتیم پشت سر آقای خوانساری، آنجا آقا شیخ محمد علی اراکی پشت سر ایشان می ایستادند، امام در طرف راست و ما هم آن طرفتر از امام. بله، آن وقتها فقط امام بودند که به مسائل اخلاقی توجه داشتند و می گفتند که طلاب همان طور که درس فقه و اصول می خوانند باید درس اخلاق هم بیاموزند.
متین: ایشان در درس اخلاق که به نوشته های خودشان تکیه نمی کردند؟
زنجانی: نه. در درس اخلاق از خودشان انشاء می کردند.
متین: منبع خاصی، مثلا کتابهای خواجه عبدالله انصاری را درس می گفتند؟
زنجانی: اسم نمی بردند، ولی نوعا همانها بود.
متین: بیشتر سطح علمی درس مد نظر ایشان بود یا جنبه تربیتی و اخلاقی؟
زنجانی: هر دو حالت بود، چون طلبه ها هم سطوح مختلف داشتند. گاهی اصطلاحات فنی و خاص به کار می بردند و گاهی طوری صحبت می کردند که عموم طلبه ها استفاده کنند.
متین: حاج آقا، شما چند سال قم بودید؟
زنجانی: عرض کنم چهار سال قبل از آقای بروجردی آمدیم. آن وقت بیست ساله بودم یا کمی کمتر.
متین: آنجا در درس اصول و فقه امام هم شرکت می کردید؟
زنجانی: نه، آخر طوری شد که علامه طباطبایی تشریف آوردند. مرحوم آقا که از نجف با ایشان سابقه داشتند گفتند که حتما برو یک مرتبه دیگر اسفار را پیش ایشان شروع کن. علامه گفتند من اثاثیه ام در تبریز مانده با کتابها. کتاب اسفار را به ایشان دادم. عرض کردم: «این هم کتاب اسفار، خدا کریم است.» ایشان هم عذر نیاوردند و شروع کردند.
متین: این درس ایشان بعد از آن بود که یک دوره پیش امام خوانده بودید؟
زنجانی: بله، بعد که امام متوجه خلوص نیت ایشان شدند و دیدند که از عهده آن برمی آیند دیگر خودشان ادامه ندادند. درس اول مسجد سلماسی بود. درس آقای بروجردی هم می رفتیم. صبح و عصر درس آقای حجت می رفتیم. دیگر درس امام نشد که برویم.
متین: این درس قبل از آشنایی با مرحوم شاه آبادی بود؟
زنجانی: وقتی من آنجا بودم، آقای شاه آبادی آنجا نبودند. در تهران بودند. متین: علامه طباطبایی وقتی درس اسفار می گفتند با معانی عرفان هم آشنایی داشتند؟
زنجانی: بله، کاملا، کاملا. البته مقدسین مشهور کردند که این عرفان موجب شد که کتابهای ایشان آتش بگیرد.
متین: شما اطلاع دارید که امام متون عرفانی مثلا تمهید و فصوص را تدریس کرده باشند؟
زنجانی: بنده یادم نیست. فقط اسفار را می دانم.
متین: امام به عنوان یک معلم چگونه بودند؟
زنجانی: به نکته خوبی اشاره کردید. یک نمونه از توجه و رسیدگی ایشان به طلبه ها را عرض کنم. یک وقت بنده به مرض حصبه دچار شدم. از قضا آن وقتها خانه ما نزدیک منزل امام بود، گذر جدا. وقتی امام دیدند چند جلسه درس نیامدم پرسیده بودند که چه شده است فلانی نمی آید. وقتی با خبر شدند صبح اول وقت آمدند خانه ما به عیادت، زود هم رفتند منزل. از آنجا یک دست لحاف ملحفه شده منظم و مرتب فرستادند به منزل ما که وقتی کسانی به عیادت می آیند آن جهات شخصیت خانوادگی ملحوظ شود. یک شب زمستان هم بود، هوا هم خیلی سرد، ایشان آمدند و دکتری را با خود آوردند که مرا ببیند، او به من گنه گنه داد، که آن زمان رسم بود و برای مالاریا می دادند. امام وقتی این تجویز را دیدند گفتند: «نه، اشتباه کرده من باید بروم دکتر علم شیخی را بیاورم ». منزل او خیلی دور بود، در حوالی امامزاده سید جمال. در آن شب و سرما رفتند و دکتر را آوردند. دکتر نسخه ای داد و چون کسی نداشتم که نسخه را بگیرد خودشان رفتند داروخانه و دارو گرفتند و آوردند.
یک خاطره دیگر که یادم می آید این است که ایشان همیشه سبقت به سلام می کردند و هر چه من سعی می کردم سبقت به سلام کنم نمی شد.
بعد از نماز هم هر شب می رفتند زیارت و طوری هم طرف دیوار می ایستادند که مهماامکن شناخته نشوند. حالا همان وقتها بعضیها را می دیدیم که سالی یکبار هم به زیارت نمی رفتند. اصلا در آن زمان هر کس زیاد حرم می رفت به او نسبت درویشی و صوفی گری می دادند.
متین: واقعا اینطور تفسیر می شد؟
زنجانی: بله، ما دیده بودیم آن زمان قم چطور بود و الان هم می بینیم چطور شده است. به نظر من، واقعا اگر کسی کفران نعمت کند خداوند انتقام می گیرد. انتقامی که آن طرفش نامعلوم باشد. بنده این را مسلم می دانم.
متین: اگر به خاطر دارید جریانی را که در فرانسه اتفاق افتاده بود و امام را در حالت خاصی دیده بودند تعریف بفرمایید.
زنجانی: این جریان هم شنیدنی است. من آن را در سمینار نماز، که آقای قرائتی از من دعوت کرده بود، تعریف کردم. گفتم به عقیده من ترویج نماز دنبال کردن همان راهی است که امام انتخاب کرده بودند. امام خودشان را در قلوب مردم جای دادند و قهرا مردم هم ایشان را دوست داشتند و سعی می کردند در همه حرکات تابع ایشان باشند.
من آنجا عرض کردم که خصوصیت عجیبی از امام می دانم که خیلی شنیدنی است. آقای قرائتی فکر کرد می خواهم در مورد نماز شب امام چیزی بگویم. اما گفتم من با نماز شب ایشان کاری ندارم. هر مقدسی نماز شب می خواند. آنچه می خواهم بگویم از نماز شب بالاتر است. زمانی که امام پاریس بودند همشیره زاده و داماد ما از روی علاقه ای که به حضرت امام داشتند برای زیارت ایشان به فرانسه رفته بودند که چیز عجیبی دیده بودند و آن را برای من تعریف کردند. ایشان گفتند که وقتی برای زیارت امام رفته بودند، هیاتی هم از امریکا به صورت رسمی برای دیدار امام آمده بودند; اما امام را پیدا نمی کردند و همه دنبال امام می گشتند. بعدا دیده بودند که امام خودشان مشغول نظافت کردن آبریزگاههای منزل بوده اند. من این را که شنیدم داستانی را از مثنوی مولوی نقل کردم که یک شب منافقی مهمان رسول الله(ص) شد و از فرط پرخوری، خود را آلوده کرد.
مصطفی می دید احوال شبش لیک مانع بود فرمان ربش
حضرت رسول (ص) پنهانی در اتاق او را باز کردند تا او بتواند از آن وضعیت بگریزد. صبح که شد پیامبر به اصحابشان فرمودند که آب بیاورند آنجا را به دست خویش بشویند.
منظورم این است که این تواضعها و فروتنیهاست که انسان را به اوج می رساند. با اشاره امام هزاران نفر به جبهه می رفتند. بعضی می گفتند که این به دلیل انگشتری است که به دست دارند، اما من می گفتم: «این خاصیت انگشتر نیست، سرش نفس خودشان است.»
گر انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینی
امام بسیار مخلص و فروتن بودند. این ماجرا را من در سمینار نماز تعریف کردم.
یادم هست زمانی که قم تحصیل می کردیم، متفقین بودند و خیلی هرج و مرج بود، متاسفانه یکی از فرزندان علما کتابی نوشته بود به نام اسرار هزار ساله و در آن همه چیز را به باد مسخره گرفته بود. من آن موقع با جوش و خروش جوانی که داشتم طلبه ها را جمع کردم و رفتیم نزد یکی از علما. ایشان اصلا اهل این حرفها نبود. ما رفتیم و گفتیم چنین تبلیغاتی شده، ایشان با خشم گفت: «شما به این کارها کار نداشته باشید، سرتان را پایین بیندازید و مشغول درستان باشید!» این را گفتند و ما را از خودشان راندند. زمانی بود که ما جلد اول اسفار را نزد امام می خواندیم. امام آن موقع درس را تعطیل کردند و گفتند: «ما باید به این مرد جواب بدهیم ». بعد کتاب کشف اسرار را نوشتند. آن را بر اساس بزرگواری و روحیه طلبه پروری که داشتند لطف کردند و به من دادند تا به آن نگاه کنم. امام بسیار زیبا و مرتب می نوشتند - خطشان در دوران پیری تا حدودی فرق کرده بود. یادم هست که آن را در کاغذهای دو ورقی نوشته بودند. من آن را نگاه کردم و البته نقصی در آن ندیدم. من معتقدم که الان باید آن را قدری ویرایش کنند و در اختیار طلبه ها باشد تا بخوانند. در دوران قبل از انقلاب نمی دانید چه خبر بود، این کتاب دست هر کتابخوانی که پیدا می شد، کتابفروشی و کتابخانه و همه چیز را از بین می بردند; چون این کتاب خیلی روی جوانان تاثیر می گذاشت.
متین: پس این کتاب امام خیلی اثر گذاشت.
زنجانی: خیلی اثر گذاشت، اثری گذاشت که کسانی که بیدار بودند فهمیدند. آن موقع قم را خواب غفلت گرفته بود. عالمی که به فقه و اصول کمتر می پرداخت به چیزی گرفته نمی شد. عمل سیاسی یا دروس حوزوی دیگر، به عنوان کارهای جنبی و بیجا تلقی می شد. البته بعدا که امام دروس فقه و اصول را شروع کردند، همه درسها را تحت الشعاع قرار دادند.
متین: الان هم می گویند کتاب بیع امام در آثار فقهی ایشان از ویژگی خاصی برخوردار است.
زنجانی: بله، من آن را اینجا تدریس کرده ام.
متین: ویژگی آن چیست؟
زنجانی: ویژگی آن این است که امام خودشان را به مباحث موجود مقید نمی کردند و نمی گفتند این مبحث باید همین طور بماند. حضرت امیر(ع) می گویند: «مرد را با حق بشناسید نه حق را با مرد.» امام همین طور بودند. مثلا راجع به علم اجمالی در اصولشان به یک سلسله مبانی معتقد بودند که به طور کلی با مبانی دیگران تفاوت داشت. راجع به موسیقی، غنا، مجسمه سازی عقاید خاصی داشتند. البته خدا شاهد است که اینها به ذهن من یا شاید کسان دیگر آمده بود ولی قدرت اظهارنظر نداشتیم. مثلا مجسمه سازی در بستر خاصی از زمان نشانه و یادآور بت پرستی بود ولی الان دیگر نیست. این مبانی امام بود.
متین: مانند ماجرای شطرنج.
زنجانی: بله، عقیده من هم این است که حرام نیست. البته اگر فقط برای بازی باشد و برد و باخت نداشته باشد. من در رساله ام هم این را نوشته ام.
متین: نظر امام را در مورد موسیقی چگونه ارزیابی می کنید؟
زنجانی: یکی از اقوام ما که آدم خیلی خوش ذوق، شاعر مسلک و فیزیکدان بود و به اروپا رفته بود برای من تعریف می کرد و می گفت که ای کاش شما هم آنجا بودید تا نظرتان در مورد موسیقی تغییر می کرد. البته می گفت که به موسیقی اهل لهو و لعب کاری ندارد، منظورش نوع دیگری از موسیقی بود. می گفت که در پاریس خلقت عالم را با موسیقی نمایش داده اند. اینشتین هم در آن نمایش حضور داشته است. پس از اتمام موسیقی روی صحنه رفته و گفته بود: «بار دیگر برای من ثابت شد که ورای این جهان خدایی هست ». خلاصه می خواست به من بگوید که موسیقی فقط به معنای لهو و لعب نیست و کاربردهای دیگری هم دارد.
متین: یعنی امام مبانی خاصی داشتند که براساس آن مبانی به این نتیجه رسیدند که موسیقی مجاز است یا این را از روایات برداشت کرده بودند؟
زنجانی: برداشت از روایات آن است که لهو و لعب نباشد; اما از چیزی که مشکوک است و شبهه موضوعی دارد سوء استفاده می شود.
متین: اگر در پایان لازم می بینید که نکته ای را بیفزایید، برای ما مغتنم خواهد بود.
زنجانی: در مورد شناساندن مفاهیم و شخصیتهای اسلامی من گلایه ای دارم. خصوصا از صدا و سیما که رسانه ای عمومی است. ببینید، جنبه هایی از اسلام هست که باید به همگان معرفی شود، اما به جای آنها برداشتهای غلطی از اسلام ترویج می شود; مثلا اهمیت کار در اسلام و نفی فقر و بیکارگی یکی از مسائلی است که کاملا وارونه ترویج شده است. برخی اصحاب از رسول اکرم(ص) وقتی که ایشان مشغول تعمیر منزلشان به دست خودشان بودند، درخواست کردند که بهشت را برای آنها نزد خداوند ضمانت کند. ایشان گفتند که این شرطی دارد: «ان لایسال احد احدا شیئا». در جنگها اگر تازیانه ای از دست سواره ای بر زمین می افتاد، او از پیادگان اطرافش نمی خواست که آن را به او بدهند، بلکه خودش پیاده می شد. به جای همه این تعالیم، فقرپروری صوفیانه ترویج می شود. من به غزالی و عظمت فکری او بسیار اعتقاد دارم، اما هر چه او گفته است که درست نیست. بابی در احیاء العلوم دارد با نام «ترجیح الفقر علی الغنی.» آنجا می گوید که حتی به جای کسب روزی حلال هم چون آدمی را از آخرت باز می دارد، اگر ممکن باشد باید نشست و ذکر گفت. ولی در مقابل حضرت علی(ع) را ببینید که با دست خودشان چند نخلستان به بار آوردند و قنات ساختند و یکی یکی آنها را وقف کردند. نه آن طور که در مورد ابوسعیدابوالخیر می گویند که روزها گدایی می کرد و شبها انفاق.
متین: پس آن فقری که در روایات هست، لابد به معنای عرفانی فقر است.
زنجانی: بله، کدام فقر؟ فقر یعنی فقر به خدا، یعنی استغنا از بندگان خدا. این عکس آن فقر است. خود رسول خدا بشدت کار می کردند. در ضمن سند این روایات را هم باید دید که از طریق برخی متصوفه وارد نشده باشد یا دستکاری نشده باشد. حتی در مورد حضرت مسیح(ع) که شهرت داده اند در فقر زندگی می کرده است، با تعلیمات قرآن ناسازگار است. در سوره مؤمنون آمده است: «وجعلنا ابن مریم و امه ایة و اویناهما الی ربوة ذات قرار و معین » اینطور نبوده است که ایشان همیشه روی سنگ بخوابد.
نکات دیگری هم هست، ولی الان حالم مقتضی نیست و حافظه هم کمک نمی کند. خدا همه رفتگان و علی الخصوص امام راحل را بیامرزد و به ما هم توفیق بدهد که از زندگی این بزرگان درس بگیریم. ان شاء الله تعالی.
متین: از حضرت عالی بسیار سپاسگزاریم و امیدواریم در فرصتهای آینده بیشتر از جنابعالی بهره مند شویم.
پی نوشت:
×) آیت الله حاج سیدعزالدین حسینی زنجانی فرزند مرحوم آیت الله آقا میرزا محمود حسینی - قدس سره - در سال 1300 شمسی در خانواده علم و فقاهت در زنجان متولد شدند. دوره مقدمات و سطح و مقدار کمی از دروس خارج را در این شهر گذراندند و سپس به قم عزیمت نمودند و نزد استادانی نظیر آیت الله العظمی آقای بروجردی، آیت الله العظمی آقای سید محمد حجت کوه کمره ای، علامه طباطبایی، آیت الله حاج شیخ مهدی مازندرانی و امام خمینی(س) (حدود 8 سال) تلمذ نمودند.
معظم له در سال 1335 به زنجان بازگشتند و در زمینه های علمی و فرهنگی و اجتماعی فعالیت خود را آغاز کردند. در سال 1342 به دلیل مبارزه سیاسی بر علیه رژیم طاغوتی راهی زندان شدند. در سال 1351 به دلیل سخنرانی تند بر علیه شاه به مشهد تبعید شدند و بعد از انقلاب اسلامی به دستور امام خمینی(س) به زنجان بازگشتند و امام جمعه آن شهر شدند. پس از چندی به مشهد عزیمت نمودند و هم اکنون نیز از مراجع و مدرسین بزرگ این شهر هستند. از آثار مطبوع علمی ایشان می توان از شرح خطبه حضرت زهرا(س) در دو جلد، معیار الشرک فی القرآن چاپ بیروت، رساله توضیح المسائل و کتابچه ای به نام سخنی در خصیت حضرت زهرا(س) نام برد. تالیفات دیگری نیز در زمینه فقه و تفسیر و معارف دارند که هنوز به طبع نرسیده است.