ماهان شبکه ایرانیان

مقایسه مفاهیم فقر و مسکنت با دو مفهوم فقر مطلق و نسبی

تقدیم به امام موسی صدر و آنان که نشاندن لبخند بر رخسار زرد محرومان را راه و رسم زندگی خویش می دانند آنان که به «انسان » می اندیشند.
چکیده فقر یکی از زشت ترین چهره های جوامع انسانی است. اما با همه تلخی فقر، ادبیات اقتصادی، فقهی آن وسعت لازم را نیافته است. در این نوشتار، ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبی تبیین شده اند. فقر مطلق به ناتوانی از تامین حداقل سطح درآمدی معیشتی معین که به منظور ادامه بقا برای تامین سه نیاز جسمانی اصلی یعنی خوراک، پوشاک و مسکن ضروری است، اشاره دارد و فقر نسبی به ناتوانی از دستیابی به سطح معیشت سایر مردم اطلاق می شود. بر خلاف تعریف کیفی فقر، تعریف کمی و عملیاتی آن با مشکل روبروست. دو واژه فقر و مسکنت در فقه خصوصا در مصارف زکات مورد بحث قرار گرفته اند. این دو واژه به دو مرحله درآمدی دلالت می کنند. فقر مطلق به مرحله نخست یاد شده قابل تطبیق است. در نتیجه این تطبیق به نظر می رسد، زمینه بحث پیرامون نحوه مواجهه فقیهان باید پدیده فقر مطلق و بررسی ادله فقهی مبارزه با فقر مطلق فراهم شده است.
زمینه بحث
در میان تلخیهای بسیار زندگی، فقر تلخی ویژه ای دارد. فقر، کانونهای زندگی را متلاشی می کند، پیوندها را می گسلاند، دام فحشاء را می گستراند، استعدادها و فضایل انسانی را به مسلخ می کشاند و مانع شکوفایی کمالات اخلاقی می گردد. و در شرایطی که رفاه بشر به طور چشمگیر ترقی کرده و به گونه بی سابقه ای افزایش نشان می دهد، دیدن انسانهای بسیاری که هنوز از تامین ابتدایی ترین نیازهای خویش عاجز بوده، با گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند، تلختر و دردآور است. رهبران دینی به فقر با دیده از میان برنده فضایل انسانی و کرامتهای اخلاقی می نگرند. پیشوای نخستین ما، علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) چنین توصیه می کند: «فرزندم، انسانی را که به دنبال روزی خویش است ملامت مکن، زیرا کسی که هیچ نداشت لغزشهایش بسیار خواهد شد». 2 بدین ترتیب چهره تیره و تار فقر بر ارزشهای انسانی سایه ای سنگین انداخته، آنان را به فراموشی می سپرد. با همه تلخی و وسعت فقر، هنوز ادبیات آن، گسترش لازم را نیافته است. مطالعات اولیه در انگلستان توسط راونتری ( Rawntree) در اواخر قرن نوزده میلادی صورت گرفت. در دهه 1970 به دنبال ناکامیهای رشد شتابان در کشورهای در حال توسعه، این موضوع مورد توجه برخی سازمانهای بین المللی و اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. اما با احیای تفکر نئوکلاسیکی در اقتصاد توسعه در دهه 1980، این افکار و مطالعات نیز به صورتی کم رنگ درآمد. این درحالی است که به نظر می رسد بدون مواجهه با خشن ترین چهره فقر، دستیابی به توسعه ای پایدار و انسانی، یک سراب است. از نگاه دینی نیز صرف نظر از نوشته های عمومی، با نگاهی دقیق ابعاد فقر کاویده نشده است. گرچه به صورتی پراکنده در برخی از ابواب فقهی از این پدیده بحث به میان می آید، اما کتاب و باب معینی برای پرداختن به این پدیده مهم که تاثیری شگرف در روابط جوامع انسانی دارد، طراحی نشده است تا به گونه ای مستقل و از نگاهی دینی، موشکافیهای دقیق پیرامون آن صورت پذیرفته، زوایای آن به روش متداول فقهی تبیین گردد. به همین دلیل به نظر می رسد صرف نظر از نوشته های عمومی که تلاش می کنند تا ناسازگاری اسلام با فقر و مبارزه جدی آن با این پدیده را نشان دهند، سوالهای کاملا جدی پابرجا مانده، پاسخی درخور می طلبند. پرسشهایی نظیر: آیا جوامع دینی، جوامعی بدون فقر می باشند؟، اسلام چه راههای عملی برای از میان بردن و یا کاهش آلام فقر بیان داشته است؟، مبارزه با خشن ترین چهره فقر (فقر مطلق) چه حکمی دارد؟ ، اگر حکمش وجوبی است، این الزام تنها بر عهده دولت است یا بر دوش آحاد توانگران جامعه نیز قرار داشته، وظیفه ای همگانی می باشد؟، دولت دینی تا چه میزان در رفع فقر وظیفه دارد؟، آیا راههای مبارزه با فقر همان راههای متداول در جوامع گذشته مانند خمس و زکات و انفاقات مستحبی است و یا می توان مالیاتهای نوین با هدف فقرزدایی وضع نمود؟ فقرزدایی در میان اهداف نظام اقتصاد اسلامی از چه جایگاه و اهمیتی برخوردار است؟ تحت چه شرایطی، فقرزدایی از فهرست هدفهای کوتاه مدت حذف می شود؟، از دیدگاه دینی، سطح مطلوب زندگی چیست؟ و...، پرسشهایی کاملا جدی بوده، نیازمند تاملی دقیق می باشند. به این دلیل، به نظر می رسد پرداختن به مسایل این پدیده با نگاه عمیق فقهی در بابی مستقل، ضروری است، تا بدین وسیله فقهیان با نگاهی دیگر به بحث پرداخته، ادبیات فقهی آن گسترش یافته، ابعاد و زوایای این مساله بخوبی کاویده شود. این نوشتار گامی کوچک در جهت تبیین مفهوم فقر مطلق در مقایسه با مفاهیم فقر و مسکنت در فقه، برداشته، و در سه بخش تنظیم شده است. در بخش نخست مفهوم فقر مطلق، زمینه های پیدایش آن، برخی از مشکلات تعریف کمی و عملیاتی آن، تفاوتهایش با فقر نسبی و نیازهای اساسی بیان می شود. در بخش دوم دو واژه فقر و مسکنت که از مصارف زکات می باشند، تبیین می شوند. در بخش سوم دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبی با دو مفهوم فقر و مسکنت که به صورت دو مرحله درآمدی تا پیش از برابری درآمد و هزینه خانوار بیان می شوند، با هم مقایسه می شوند. اگر نوشتار حاضر در برداشتن این گام کوچک موفق شده باشد، می توان در گامهای بعدی بدون اینکه در تاریخ فقه نامی از فقر مطلق و فقر نسبی برده شود، با توجه به برابرسازی بخش سوم این مقاله، نحوه مواجهه فقهیان را با پدیده فقر مطلق و فقر نسبی در تاریخ ادبیات فقهی به دست آورد. همچنین زمینه بحث فقهی پیرامون مباحث یاد شده در بابی مستقل بهتر فراهم می شود.
بخش اول- تبیین مفهوم فقر مطلق
انسانها، نیازها و خواسته های متنوعی دارند. در میان این خواسته ها، برخی نیازهای اساسی انسان نامیده شده است. زمانی «آدام اسمیت »، معتقد بودکه نیازهای اساسی صرف نظر از کالاهایی که برای ادامه حیات و زندگی لازم می باشند همه چیزهایی که طبق آداب و رسوم یک کشور، عدم دسترسی به آنها برای افراد محترم حتی در پایین ترین سطوح جامعه نامطلوب تلقی می شود را نیز در بر می گیرد. 3 سازمان بین المللی کار (ILO) در سال 1978، نیازهای اساسی را در چهار مقوله بیان کرد: 1) حداقل نیازهای مصرفی خانوارها یعنی خوراک، پوشاک و مسکن. 2) برخورداری از خدمات اساسی مانند آب آشامیدنی سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامت، آموزش و پرورش. 3) دسترسی به شغلی با مزایای مکفی برای هر فردی که توانایی و تمایل به کار کردن دارد. 4) تامین نیازهایی که بیشتر ماهیتی کیفی دارند مانند برقراری محیطی سالم، انسانی و دلپذیر، مشارکت عموم مردم در تصمیم گیریهایی که بر زندگی و آزادیهای فردی آنان اثر می گذارد. 4 در میان نیازهای یاد شده، تامین حداقل نیازهای مصرفی، ابتدایی ترین و اساسی ترین نیازهای انسان به حساب می آیند. هنگامی که انسان از تامین اولین و اساسی ترین نیاز خویش عاجز باشد و با گرسنگی، برهنگی و بی خانمانی دست و پنجه نرم می کند، سخن از نیاز به آزادی فردی، مشارکت در تصمیمات سیاسی اجتماعی، زمینه مناسبی نمی یابد. در واقع چنانکه محققانی مانند «آماریتاسن » معتقدند، در اینگونه موارد سخن از مراحل بعدی نیازهای اساسی قابل توجیه نیست و به طور طبیعی بحث از اولین نوع محرومیت که شدیدترین نوع فقر محسوب می شود، باید محور توجه قرار گیرد. در خلال دهه 1970، پس از پشت سر گذاردن دو دهه توسعه، رشد اقتصادی مورد نظر سازمان ملل رخ داده و درآمد سرانه برخی از کشورهای در حال توسعه به نحو قابل ملموسی افزایش یافته بود، اما به طور همزمان نه تنها شدیدترین نوع فقر کاهش نیافته بلکه در برخی موارد بر وسعت و عمق آن نیز افزوده شد. بر اساس گزارش سازمان جهانی خواربار و کشاورزی (FAO) در سال 1975، 22 درصد از جمعیت آفریقا، 27 درصد جمعیت خاور دور، 13 درصد آمریکای لاتین و 11 درصد خاور نزدیک از سوء تغذیه رنج می بردند. بر اساس آمارهای این سازمان، چهار میلیون نفر که نیمی از آنان کودک بودند، هر ساله جان خود را به خاطر گرسنگی و سوء تغذیه از دست می دادند. یونیسف (UNICEF) برآورد کرده بود که بیش از 100 میلیون کودک زیر 5 سال از کمبود پروتئین و سوء تغذیه رنج برده، حداقل 10 میلیون نفر آنان بر اثر سوء تغذیه شدیدا بیمار بودند. 5 بانک جهانی اعلام نمود که جمعیت گرسنه در نیمه دوم دهه 1970 بین 400 تا 600 میلیون نفر برآورد شده است. بر اساس برآورد این بانک در سال 2000 این جمعیت به 3/1 میلیارد نفر می رسد. همچنین یونیسف پیش بینی کرد که در سال 2000، یک نفر از هر پنج کودک در جهان دچار سوء تغذیه خواهد بود. 6 از این رو فقر مورد توجه سازمان بین المللی کار، بانک جهانی و برای مدتی کانون مباحث اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. استفاده کردند. 7 فقر مطلق زمانی رخ می دهد که خانوارها از تامین حداقل نیازهای ضروری برای ادامه حیات بازمانده، در تداوم زندگی دچار مشکل می شوند. آنان از تامین نیازهای اساسی از قبیل خوراک، پوشاک و سرپناه ناتوان اند و در حقیقت «درمانده » بوده، راه به جایی ندارند به گونه ای که فقر در وضع ظاهری آنان منعکس می شود. اقتصاددانان توسعه، فقر مطلق را «ناتوانی از تامین حداقل سطح درآمدی معیشتی معین که به منظور ادامه بقا برای تامین سه نیاز جسمانی اصلی یعنی خوراک، پوشاک و مسکن ضروری است،» 8 تعریف کرده اند. آنان پس از تعریف کیفی، مفهوم فقر مطلق، عملیاتی کردن تعریف یاد شده را در دستور عمل خود قرار دادند. تا بدین وسیله، نخست بتوان به گونه ملموس درصد افراد و خانوارهای دچار فقر مطلق در هر کشور را شناسایی کرده، سپس مقایسه میان کشورها را ممکن ساخت. از این جهت آنان به تعریف خط فقر (Line Poverty) روی آوردند. مشکل اصلی در تبیین کمی فقر مطلق به نسبیت آن باز می گردد. زیرا مجموعه نیازهای افراد به عواملی مانند عوامل محیطی، شرایط اقلیمی، آداب و رسوم، عادات، و ارزشهای فرهنگی وابسته است، بنابراین یافتن حداقل نیازمندیهای قابل استفاده در همه موارد مشکل می نماید. سازمان بین المللی کار، با توجه به منطقه زندگی نیازهای پایه هر فرد در روز را از 2180 تا 2380 کیلوکالری و 25/5 تا 50/7 متر مربع فضای مسکونی اعلام کرده است. 9 مشکل دیگر تبدیل میزان کالری یاد شده به مقیاس پولی بوده است. مناطق مختلف بر حسب نظامهای اقتصادی مختلف و نظامهای پولی گوناگون شکل گرفته اند، لذا امکان مقایسه را دشوار نموده است. به دلیل مشکلات یاد شده، برخی به «استفاده از نتایج به جای داده ها» تمایل پیدا کرده اند یعنی استفاده از معیارها و شاخص های اجتماعی نظیر سواد، امید به زندگی و... را به جای سوء تغذیه یا کمبودهای درآمدی، مناسب دیده اند. با این همه، اقتصاد دانان در تلاش برای یافتن معیاری جهت مقایسه میان کشورها و سیاهه ای از واقعیت، «خط فقر بین المللی » را تعریف کردند. به عنوان مثال 370 دلار به قیمت ثابت (بر اساس ارزش دلار سال 1985) را به عنوان معیار برگزیده، سپس کوشش کردند که «قدرت خرید معادل » آن را بر حسب پول محلی کشورهای در حال توسعه برآورد کنند. 10 بر اساس ضابطه خط فقر بین المللی در سال 1989، تقریبا 25/1 میلیارد نفر و یا 23 درصد جمعیت جهان از فقر مطلق رنج می برند. بر اساس گزارش بانک جهانی در سال 1990، 133/1 میلیارد نفر معادل 3/25 درصد جمعیت کشورهای جهان سوم دچار فقر مطلق می باشند. 11 بر اساس گزارش توسعه انسانی، در ایران به سال 1992، 8/7 میلیون نفر روستائیان کشور از فقر مطلق رنج می برند (آمار فقر مطلق شهرنشینان وجود نداشت). به علاوه در همان سال 145/4 میلیون کودک زیر پنج سال در کشور دچار سوء تغذیه بوده اند. 12
فقر مطلق و نیازهای اساسی (Basic Needs)
ایده نیازهای اساسی توسط «لوئیس امریج » (Louis Emerij) و همکارانش در سازمان بین المللی کار مطرح شد. «نیازهای اساسی » در کنفرانس بین المللی اشتغال در سال 1975 که به پیشنهاد امریج برگزار شد، محور بحث کنفرانس قرار گرفت. پس از یک سال نتیجه مباحث تحت عنوان «اشتغال، رشد و نیازهای اساسی » منتشر شد. در این کنفرانس، تجربه دو دهه برنامه های توسعه و تلاش کشورهای جهان سوم مورد ارزیابی قرار گرفت. کوشش دو دهه نشان می داد که رشد سریع اقتصادی نتوانست فقر و نابرابری را کاهش دهد و دیدگاه «رخنه به پایین » (Tricle down) موفق نبوده است. بدین جهت هدف برنامه های توسعه تا پایان قرن بیستم، دستیابی به حداقل استانداردهای سطح زندگی بیان شد. با بیان هدف یاد شده، نیازهای اساسی چنین تعریف شد «تامین حداقل استاندارد زندگی برای فقیر ترین گروههای یک جامعه ». این استاندارد که حداقل امکانات خانوارها را بیان می کند عبارت است از خوراک، پوشاک و مسکن، به علاوه دسترسی به خدمات اساسی مانند آب سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامتی، آموزش، دستمزد کافی. در نهایت هدف این است که سلامتی، محیط لذت بخش و انسانی، مشارکت مردم در تصمیم گیریهای موثر بر زندگیشان و آزادیهای فردی تحقق یابد. بحثهای گسترده ای درباره مشکلات مفهومی نیازهای اساسی صورت گرفت. مفهوم نیازهای اساسی در طول زمان و در فرایند های مختلف وسعت یافت 13 . در سالهای اخیر در فهرست نیازهای اساسی مربوط به کشورهای غربی، منابع محیطی پایان پذیر، مشارکت و رفع تبعیض قراردارد. هنوز نیازهای اساسی در هاله ای از ابهام قرار دارد. «پل استریتن » (Paul streeten) که یکی از طراحان نیازهای اساسی است، معتقد است الگوی نیازهای اساسی توانست ابهام را از پدیده فقر و ابعاد آن بزداید، اما همراه آن، سؤالاتی را نیز ایجاد کرد. اولین سؤال این است که چه کسی نیازهای اساسی را تعیین می کند؟ کدام مردم معیار هستند؟ مردمی که تماشای سیرک را بر نان و تماشای تلویزیون را بر آموزش ترجیح می دهند. در واقع گروههای درآمدی مختلف، انتخابهای گوناگونی دارند. فقیران وافراد مرفه مانند طبقه پزشکان و سایر متخصصان دارای انتخابهای متفاوتی هستند. دومین سؤال این است که آیا نیازهای اساسی یعنی یک زندگی سالم و طولانی یا ترکیب خاصی از کالاها و خدمات. «استریتن » این نکته را گوشزد می کند که نیازهای اساسی در هر جامعه تنها شامل تغذیه، آموزش، سلامتی، مسکن، آب و بهداشت نمی شود. مردم ممکن است به امنیت اهمیت بیشتری دهند. در واقع گستره نیازهای اساسی می تواند تابع شرایط اجتماعی کشورها باشد. در انگلستان، برگزاری آئین تدفین شایسته، برخورداری از خدمات پزشکی و تلویزیون در زمره نیازهای اساسی است و حال آنکه مالکیت زمین برای روستائیان جزء نیازهای اساسی محسوب می شود. «استریتن » در نهایت می گوید: نیازهای اساسی ممکن است به گونه های مختلفی تعریف شود، ممکن است به حداقل کالاهای ویژه غذایی، پوشاک و مسکن، آب و بهداشت که برای جلوگیری از بیماری لازم بوده تفسیر شود و ممکن است به صورت ذهنی به رضایت مصرف کنندگان از مصرف کالاها در مقایسه با پزشکان، متخصصان تغذیه و سایر متخصصان تفسیر شود. 14 برای حل مشکل یادشده «موریس » (Moris) و «لیزر» (Liser) و «گرانت » (Grant) به استفاده از نتایج نیازهای اساسی به عنوان معیارهای راهنمای تامین نیازهای اساسی دست زدند. آنان سه معیار 1) کاهش مرگ و میر کودکان 2) افزایش امید به زندگی 3) افزایش نسبت با سوادی، را پیشنهاد کردند. 15 بنابراین با همه کوششهایی که برای تبیین مفهوم نیازهای اساسی صورت گرفته، هنوز دامنه این مفهوم از ابهام برخوردار است. با این حال بروشنی می توان قضاوت نمود که ایده نیازهای اساسی مفهومی گسترده تر از فقر مطلق را در بر می گیرد. چنانکه در گزارش توسعه انسانی نیز این دو مفهوم با یکدیگر مقایسه شده، گستره نیازهای اساسی را فراتر از نیازهایی مانند خوارک، پوشاک و مسکن (که همان فقر مطلق می باشند) دانسته، نیازهایی مانند آموزش، بهداشت، امکان بهره مندی از سایر خدمات اساسی را نیز داخل در مفهوم آن برمی شمرد. 16
فقر مطلق و فقر نسبی (Relative poverty)
فقر نسبی به ناتوانی از دستیابی به سطح معیشت سایر مردم اطلاق شده، به عبارت دیگر به ناتوانی در فراهم کردن زندگی آبرومند گفته می شود. بدین جهت این مفهوم با پدیده نابرابری مرتبط می شود. یک شخص دچار فقر نسبی است اگر درآمدش کمتر از متوسط جامعه باشد، اما او هنگامی دچار فقر مطلق است که درآمدش کمتر از خط فقر باشد. به عبارت دیگر فقر مطلق به فقدان حداقل نیازمندیهای اساسی اشاره دارد و فقر نسبی به پایین تر بودن نسبت به داشتن کالاها. 17 در تفاوت فقر مطلق و فقر نسبی می توان از توضیح «آمارتیاسن » برنده جایزه نوبل در سال گذشته میلادی استفاده کرد. وی فقر را به لحاظ ظرفیتهای افراد به صورت مطلق و از لحاظ کالاها به صورت نسبی تعریف می کند. 18 می توان این تفاوت را به صورت نمودار زیر ترسیم کرد: نمودار یک: مقایسه فقر مطلق و فقر نسبی
در صورتی که فقر مطلق با شاخص خط فقر بین المللی سنجیده شود، ممکن است فقر مطلق حتی از سطح زندگی عموم مردم نیز بالاتر باشد. بدین جهت نمودار فوق با استفاده از شاخص منطقه ای خط فقر معنی دار است.
نتیجه سخن
در میان نیازهای انسان، نیازهای اولیه وی یعنی خوراک، پوشاک و مسکن از اولویت برخوردار می باشند. فقدان حداقل ممکن نیازهای یاد شده توسط اقتصاددانان توسعه در دهه 1970 به فقر مطلق تعبیر شد. گرچه به لحاظ کیفی فقر مطلق مبهم نیست، اما عملیاتی کردن این مفهوم و انتقال به یک مفهوم کمی به دلیل تفاوت شرایط اقلیمی، آداب و رسوم، نظامهای اقتصادی کاری مشکل می باشد. به همین سبب اقتصاد دانان در تعریف خط فقر بین المللی صرفا بیانگر دورنمایی از واقعیات خواهد بود. بر خلاف مفهوم کیفی فقر مطلق، ایده مفهومی نیازهای اساسی دارای ابهام است، زیرا این مفهوم، مفهومی گسترده تر از فقر مطلق را در برگرفته و شامل سایر نیازهای اساسی به حسب سطح جامعه مورد نظر می باشد و از آنجا که سطوح جوامع مختلف بوده دامنه نیازهای اساسی نیز می تواند متفاوت باشد. در نهایت فقر نسبی با پدیده نابرابری پیوند دارد و در واقع به فقدان یک زندگی شرافتمند و آبرومندانه نسبت به سایر مردم اشاره دارد. در حالی که فقر مطلق بر ناتوانی از تامین حداقل نیازهای اولیه یعنی خوارک، پوشاک و مسکن دلالت دارد.
بخش دوم- مروری بر نظریات پیرامون مفاهیم فقر و مسکنت
چنین شهرت یافته است که هر گاه دو کلمه فقیر و مسکین (یا فقر و مسکنت) به تنهایی به کار روند، به مفهوم «ناداری » بوده و بر یک معنی دلالت می کنند و هر گاه در کنار یکدیگر قرار گرفته و مورد استفاده قرار گیرند، بر دو مفهوم جداگانه و مستقل از یکدیگر دلالت کرده، دو معنی خواهند داشت. قرآن کریم در مقام بیان مصرف زکات این دو کلمه را در کنار یکدیگر به کار برده، فرموده است: (انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضة من الله و الله علیم حکیم » 19 صدقات برای فقیران است و مسکینان و کارگزاران جمع آوری آن. و نیز برای به دست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافران نیازمند و آن فریضه ای است از جانب خدا. و خدا دانا و حکیم است. بنابراین با توجه به به کارگیری این دو واژه در کنار یکدیگر می توان از تفاوت این دو پرسش نمود. دو اصطلاح فقر و مسکنت در مورد فردی به کار می روند که درآمد وی کمتر از حد غنی باشد. حد غنی به وضعیتی گفته می شود که درآمدهای فرد بتواند در حد متعارف، هزینه زندگی خود و افراد تحت تکفل او را در طول سال اداره کند. در نتیجه این دو کلمه در مورد انسانهای نیازمند به کار برده می شوند. 20 نکته مهم و قابل توجه این است که کدامیک از این دو مفهوم به شرایط و وضعیت بدتری دلالت می کنند. در این مورد اتفاق نظری وجود ندارد. با یک دید ابتدایی به شش نظریه متفاوت برخورد می کنیم که در این میان دو دیدگاه از سایر نظریات از شهرت بیشتری میان مسلمانان برخوردارند. 1- فقیر فرد نیازمندی است که تا اندازه ای درآمد و دارایی دارد، اما درآمد وی به میزانی نیست که هزینه ها و مخارج متعارف زندگی او را تامین کند و در نتیجه با کسری درآمد رو به رو می باشد، در مقابل مسکین به نیازمندی اطلاق می شود که هیچ درآمدی ندارد. شیخ مفید در کتاب مقنعه 21 ، شیخ طوسی در نهایه 22 ، ابن زهره در غنیه 23 ، حسن حلبی در اشاره السبق 24 ، شهید اول در لمعه 25 ، دروس 26 و بیان 27 بر این نظر هستند. 2- این دیدگاه بر عکس دیدگاه قبلی است، و توسط افرادی مانند شیخ مفید در کتاب اشراف 28 ، شیخ طوسی در مبسوط 29 ، و ابن براج در مهذب 34 تایید می شود. 3- قطب راوندی در کتاب فقه القرآن از قتاده نظر سومی را نقل می کند. قتاده معتقد است که مسکین نیازمندی است که از سلامت جسمی برخوردار بوده، در حالی که فقیر نیازمندی است که زمینگیر بوده و از معلولیت های جسمی رنج می برد. 35 در نتیجه بر خلاف دو دیدگاه نخست که تفاوت فقیر و مسکین را در درجه نیازمندی بیان می کردند، قتاده معتقد به تفاوت در وصف ظاهری این دو یعنی سلامت و معلولیت جسمی است. 4- ابن عباس بر این اعتقاد است که مسکین، نیازمندی است که برای رفع نیازهای خویش از دیگران تقاضای کمک کرده به تکدی دست می زند اما فقیر، شخص ناداری است که عفت نگاه داشته، از دیگران خواهشی ندارد. 36 5- سلار در مراسم فقیر را نیازمندی می داند که درخواست کمک نمی کند و مسکین را نیازمندی دانسته که از دیگران تقاضای کمک دارد. 37 6- بنابر نظری هر چند ضعیف، فقیر و مسکین همیشه دارای معنی واحد بوده و این دو از الفاظ مترادف می باشند. 38 با تامل و دقت در گفتار سلار و قتاده می توان نظریات آنان را به نظریه های اول و دوم بازگرداند. سلار تفاوت فقیر و مسکین را در تقاضای کمک از دیگران ذکر کردند. با تحلیلی می توان دریافت که عموما آنچه باعث درخواست کمک از دیگران می شود، شدت ناداری و نیازمندی است. هر گاه گرسنگی بر انسان و خانواده اش فشار آورد، کاملا درمانده شده بالاجبار دست تقاضایش به سوی دیگران دراز می شود. اما در صورتی که گرچه درآمدش کفاف هزینه هایش را نکند، اما تا زمانی که نیازهای ابتدایی خود و خانواده اش را تامین می کند، معمولا دست نیاز به سوی دیگران بلند نمی کند. در نتیجه بیان سلار به نظریه نخست نزدیک است و بنابر هر دو، فقیر کسی است که دارای در آمد است، اما درآمدش هزینه های متعارف زندگی او و خانواده اش را نمی پوشاند، در صورتی که مسکین، نیازمندی است که هیچ درآمدی برای تامین نیازهای خود ندارد. در واقع سلار وصف غالب و نتیجه ویژگیهای یاد شده را بیان کرده است، زیراغالبا کسی که هیچ درآمدی نداشته برای سیر کردن شکم خود و خانواده اش و پوشانیدن بدن، دست به گدایی می زند، در حالی که افرادی که درآمدی دارند که هزینه متعارف زندگیشان را تامین نمی کند معمولا تقاضای کمک از دیگران نمی کنند. به همین دلیل است که شیخ مفید در کتاب مقنعه هنگامی که به تعریف فقیر و مسکین می پردازد می نویسد: «فقیر نیازمندی است که درآمدش کفایت زندگیش را نمی کند، اما مسکین نیازمندی است که به خاطر شدت نیازمندی، از دیگران تقاضای کمک می کند» 39 روایات نیز همین تحلیل را تایید می کنند، در صحیحه ابی بصیر از امام صادق (ع) آمده است: «فقیر نیازمندی است که از دیگران تقاضای کمک نمی کند، (اما) مسکین کسی است که در شرایط بدتری قرار دارد» 40 به قرینه تقابل در روایت، علت عدم تقاضای کمک، وضعیت بهتر اقتصادی انسان فقیر نسبت به مسکین است و برعکس شرایط بسیار نامناسب مسکین او را وادار به تقاضای کمک از دیگران می کند. صحیحه محمد بن مسلم نیز بر همین مضمون وارد شده است. 41 قتاده تفاوت فقیر و مسکین را در سلامت و معلولیت جسمی بیان داشت. با تحلیل و تامل نیز می توان نظر او را به دیدگاه دوم ملحق دانست. معمولا افرادی که از سلامت جسمی برخوردار بوده، توانایی انجام کار را داشته و در نتیجه با انجام کار دارای درآمد خواهند بود. گرچه ممکن است این درآمد کفایت نکرده و در حد متعارف، هزینه زندگی وی را تامین نکند، اما افرادی که زمینگیر هستند و از معلولیتهای حادی رنج می برند به طور طبیعی توان انجام کار را ندارند، لذا هیچ درآمدی نیز نخواهد داشت، بدان جهت از وضعیت دشوارتری نیز برخوردار خواهند شد. بنابراین می توان گفت که فقیر که فرد سالمی است دارای درآمد است اما درآمدش، هزینه هایش را کفایت نمی کند، اما مسکین که معمولا فردی زمینگیر و معلول است، هیچ درآمدی ندارد پس نتیجه اش همان دیدگاه اول است. در نتیجه قتاده در مقام بیان وصف غالبی بوده است، زیرا کسانی که هیچ درآمدی ندارند معمولا افرادی هستند که از معلولیتهای شدید رنج برده، توانایی کارو کسب درآمد را ندارند و بر عکس کسانی که درآمدی دارند افرادی هستند که از سلامت جسمی برخوردارند. می توان مساله را به گونه ای دیگر نیز طرح کرد. قتاده به تبیین علت پرداخته، در حالی که سلار به تبیین معلول دست زده است. علت عمومی کسی که دارای هیچ منبع درآمدی نیست، معلولیت جسمانی شدید است و نتیجه هیچ نداشتن، تقاضای کمک از دیگران می باشد. و این دو به جای تعریف فقر و مسکنت، لوازم علی و معلولی را بیان داشته اند. در روایتی از امام موسی بن جعفر (ع) آمده است: «فقیران نیازمندانی هستند که از دیگران تقاضای کمک نمی کنند، اما بار مخارج خانواده بر آنها سنگینی می کند و مساکین افراد زمینگیر هستند» 42 در این روایت، افراد زمینگیر را در تقابل با افرادی که از دیگران تقاضای کمک نمی کنند،قرار داده است، در نتیجه این نکته فهمیده می شود که افراد زمینگیر، تقاضای کمک می کنند و از سوی دیگر آنها که تقاضای کمک نمی کنند معمولا از سلامت جسمی برخوردار و بدین ترتیب بیان روایت تایید تحلیل یاد شده می باشد. در نتیجه با تبیین فوق، نظرات سلار و قتاده به دو دیدگاه نخست باز می گردد. ابن عباس تفاوت میان فقیر و مسکین را در تفاوت تامین نیازهای ابتدایی و یا سلامت جسمی و معلولیت نمی داند. وی مسکین را کسی می داند که تکدی می کند، اما فقیر را کسی می داند که از روی حیا و عفت به این کار دست نمی زند. در واقع اگر معیار فقط تقاضای کمک باشد نظیر نظر سلار می شد، اما عامل عدم تقاضا از دیگران نه تنها تامین درجه ای از نیازها بوده، بلکه به عامل عفت و حیاء مرتبط است. در واقع از نظر ابن عباس ممکن است که شخص فقیر در وضعیت اقتصادی بدتری نسبت به مسکین نیز قرار گرفته باشد، اما عامل یاد شده مانع از درازکردن دست نیاز به سوی غیر می باشد. احتمال دارد که تعریف ابن عباس نه براساس معنای لغوی این دو واژه، بلکه با الهام از آیه شریفه ذیل باشد: (للفقراء الذین احصروا فی سبیل الله لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم) 43 «صدقات برای تهیدستانی است که خود را وقف (جهاد) در راه خدا کرده اند، و نمی خواهند (جز آن) سیر و سفری کنند و از مناعتی که دارند، هر کس نا آگاه باشد آنان را توانگر می انگارند. آنان را به سیمایشان می شناسی، از مردم به اصرار چیزی نمی خواهند و هر مالی که ببخشید خداوند از آن آگاه است » احتمال دارد در این آیه که عدم تقاضا از روی عفت را به فقیران مجاهد نسبت داده است، مراد این معنی نبوده است که فقیر به نیازمندی گفته می شود که اولا از دیگران تقاضای کمک نمی کند، ثانیا عفت، انگیزه عدم تقاضا می باشد. قید عدم تقاضا از روی عفت و مناعت طبع داخل در مفهوم واژه فقیر نیست، بلکه ویژگی افرادی است که به دلیل جهاد در راه خدا از تجارت و معاملات محروم شده، منبع درآمدی نداشته، در نتیجه نیازمند شده اند، اما این افراد که خود را وقف راه خدا کرده اند از روی بزرگ منشی حاضر نیستند تا فقر خویش را اظهار کنند. لذا به نظر می رسد در تعریف ابن عباس خلط مصداق به جای مفهوم رخ داده است. از آنجا که نظر وحدت مفهومی و ترادف فقر و مسکنت نیز قایل مشخصی ندارد. می توان در تحلیل نهایی اقوال و نظریات باقیمانده در مورد تفاوت فقر و مسکنت را در دو دیدگاه نخست خلاصه کرد. گروهی معتقدند فقیر نیازمندی است که دارای درآمد بوده اما به میزان متعارف، توان تامین هزینه های زندگیش را ندارد و در مقابل مسکین در شرایط بدتری قرار داشته، منبع درآمدی ندارد. و برخی نیز دیدگاهی بر عکس را دارند. برای هر کدام از این دو دیدگاه دلایلی از قرآن و استشهاداتی از اشعار و... بیان شده است، اما از آنجا که بیان دلایل آنان، موضوع مورد علاقه ما در این مقاله نبوده، به طرح آنها نمی پردازیم، زیرا قصد ما، تعیین واژه ای نیست که بر شرایط بدتری دلالت می کند. صرف نظر از اینکه فقیر بر وضعیت دشوارتری دلالت می کند یا مسکین، می توان قبل از رسیدن به حد غنی و کفایت (برابری درآمد با هزینه های متعارف زندگی) بحث را به دو مرحله تقسیم کرد. مرحله نخست، فرد نیازمندی است که هیچ درآمدی نداشته و در تامین نیازهای اولیه خویش مانند خوارک، پوشاک، عاجز و درمانده شده، به همین دلیل ممکن است برای سیر کردن خود و خانواده اش از دیگران تقاضای کمک کند، خواه این مرحله را فقر بنامیم خواه مسکنت. دومین مرحله به فردی اشاره می کند که دارای درآمد است، اما درآمدهای وی، هزینه های متعارف زندگی او و افراد تحت تکفلش را پوشش نمی دهد، به عبارتی درآمدش کمتر از حد غنی می باشد. می توان دو مرحله یاد شده را به صورت نموداری تشریح کرد. نمودار دوم: ترسیم مراحل قبل از حد کفایت
بنابر نظر اول، مسکین برای مرحله نخست و فقیر برای مرحله دوم به کار برده می شود و بنابر نظر دوم، فقیر برای مرحله اولی و مسکین برای مرحله دوم می باشد. بدون اینکه بر این مساله و اختلاف نظر حساسیتی داشته باشیم، صرف اینکه بدانیم یکی از این دو مفهوم مرحله نخست (ناتوانی از تامین حداقل نیازهای اولیه یعنی حداقل خوارک، پوشاک و مسکن) را در بر می گیرد و دیگری، مرحله دوم (ناتوانی از تامین متعارف زندگی است) را شامل است، ما را در قدم بعدی یاری می رساند.
بخش سوم- مقایسه مفاهیم فقر مطلق و فقر نسبی و دو مفهوم فقر و مسکنت
در بخش اول فقر مطلق به ناتوانی از تامین نیازهای اولیه یعنی خوارک، پوشاک و مسکن تعریف شد، گرچه تلاش برای تعریفی عملیاتی و کمی با مشکلاتی رو به رو بود و فقر نسبی بر ناتوانی از تامین حداقل یک زندگی آبرومندانه دلالت می کرد. در بخش دوم، در تحلیل دو مفهوم فقر و مسکنت به این نتیجه رسیدیم که یکی به ناتوانی از تامین حداقل نیازهای اولیه دلالت می کند و دیگری به ناتوانی از تامین حد کفایت زندگی اشاره دارد. بنابراین می توان نتیجه گرفت مرحله نخست همان مفهوم فقر مطلق را تداعی می کند. فقدان حداقل نیازهای اولیه برای هر دو به کار برده می شود، اما مرحله دوم تا اندازه ای با فقر نسبی تفاوت می کند، تفاوت اول: فقر نسبی که کمتر از سطح عمومی جامعه را شامل می شود به گونه ای است که هر دو مرحله ناتوانی از تامین نیازهای اولیه و هم ناتوانی از تامین حد کفایت زندگی را در بر می گیرد. در واقع فقر مطلق اخص از فقر نسبی است گرچه در نوع نگاه تفاوت کلی دارد، زیرا فقر مطلق از نگاه ظرفیتهای انسانی است و فقر نسبی از نگاه کالری است، اما مرحله دوم فقط از تامین نیازهای اولیه به بعد را در بر گرفته و شامل مرحله نخست یعنی ناتوانی از تامین نیازهای اولیه نمی شود. تفاوت دوم، به ورود مفهوم «شان و منزلت » در فقه بر می گردد. ورود این مفهوم به تعریف مرحله دوم تا اندازه ای جنبه شخصی می دهد. ممکن است که دو خانوار پنج نفره که هر دو دارای درآمد یکسانی باشند به دلیل عواملی که منشا تفاوت شان دو خانوار شده، انجام هزینه هایی را برای خانواده دارای شان بالاتر تحمیل کند که برای خانواده اول از ضرورت برخوردار نیست. به همین دلیل حد کفایت خانواده دارای شان بالاتر، بالاتر از خانواده دوم می باشد، لذا ممکن ست خانواده اول درآمدش به حد کفایت هزینه آنها نرسد، اما برای خانواده دوم چنین اتفاقی بیفتد. بنابراین خانواده دوم فقیر شرعی محسوب شود. 44 بنابر توضیح یاد شده با ورود مفهوم شان، فقر شرعی تا اندازه ای جنبه شخصی پیدا می کند، درحالی که فقر نسبی بر پدیده نابرابری دلالت می کند. در فقر نسبی سطح متوسط مردم معیار می باشد. گفته می شود برای جوامع صنعتی مانند آمریکا 4 میانه درآمدی دهکهای جمعیتی محک و معیار بوده درآمدهای پایین تر از میانه یاد شده دچار فقر نسبی است و برای جوامع در حال توسعه دهک چهارم معیار است. 45 دهکهای درآمدی کمتر از دهک چهارم دچار فقر نسبی می باشند. در نتیجه در حالی که مرحله نخست از فقر و مسکنت قابل تطبیق به فقر مطلق است، اما مرحله دوم درعین داشتن وجوه اشتراک تا اندازه ای با فقر نسبی متفاوت می باشد.
پی نوشتها
1- عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه مفید 2- محمدرضا، محمد و علی حکیمی (1368)، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول، ج 4، ص 280. 3- امیر هوشنگ مهریار، مجله برنامه و توسعه، ش 8، تابستان 1373، «فقر: تعریف و اندازه گیری، ص 46». 4- دایانا هانت، نظریه های اقتصاد توسعه، تحلیلی از الگوهای رقیب، ترجمه غلامرضا آزاد، نشر نی، چاپ اول، 1376، ص 277. 5- فیدل کاسترو، بحران اقتصادی و اجتماعی جهان، ترجمه غلامرضا نصیرزاده، انتشارات امیرکبیر، اول، 1364، ص 186. 6- همان، ص 190. 7- مایکل تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، مؤسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه، ششم، 1377، ص 51. 8- همان. 9- کیت گریفین، راهبردهای توسعه اقتصادی، ترجمه حسین راغفر و محمد حسین هاشمی، نشر نی، اول، 1375، ص 257. 10- مایکل، تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، مؤسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه، چاپ ششم، سال 1377، ص 51. 11- همان، ص 52 و 154. 12- برنامه توسعه سازمان ملل متحد، گزارش توسعه انسانی 1994، ترجمه قدرت الله معمارزاده، سازمان برنامه و بودجه، ص 122. .278-281 £ ,عDطç , 16- Human development report, 1997, page 16.    
14- Paul streeten, basic needs; some unsettled questions, PغDçDغDëCk -15 
 
13-H. W/ Arndt, "worlddevelopment, Vol 12, No 9, 1984, page 973-974.  
 
Economic development, the history of Idea, University of chicago, 1987, page  
17- Ibid, page 13. 100-106.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان