عدل فراگیر

اشاره
ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الماوردی (450-364ه 1058-974م)، فقیه، ادیب، لغوی و سیاستمدار عصر عباسی است. کتاب «البغیة العلیا فی ادب الدین والدنیا»ی او را که اینک به نام «ادب الدنیا و الدین » معروف است، در شمار آثار ادبی او جای داده اند. موضوع این کتاب، اخلاق، فضایل دینی و آداب اجتماعی و یا به تعبیر ماوردی «اخلاق المواضعه » است. کتاب با نثری ادیبانه نگارش یافته است و مشتمل است بر: آیات و احادیث، میراث ادبی عرب و نیز فرهنگ و ادب پیش از اسلام. شیوه ماوردی در این کتاب، چیزی است میان شیوه اهل حدیث و لغت و شیوه پژوهشگران مباحث نظری.
کتاب در پنج باب ترتیب یافته است: 
باب اول: فی فضل العقل و ذم الهوی 
باب دوم: فی ادب العلم 
باب سوم: فی ادب الدین 
باب چهارم: فی ادب الدنیا 
باب پنجم: فی ادب النفس 
این نوشته، ترجمه قسمتی از باب چهارم کتاب است. در این مختصر سعی شده ست سیاق ادبی کتاب حفظ شود. (1) 
ماوردی در بحثی با عنوان «ما تصح به حال الدنیا» می گوید: «بدان که آنچه کار دنیا با آن بهبود یابد، چندان که احوالش بسامان و امورش شایگان شود، شش چیز است که اصولند گرچه شاخه شاخه شود: دین پیروی شده، پادشاه چیره، عدل فراگیر، ایمنی همگانی، فراوانی پایدار و امید بی پایان...». (2)
...اصل سوم: «عدل فراگیر» است; دعوتگر به الفت و وادارگر بر طاعت است; سرزمینها به آن آبادان شود، خواسته ها (3) به آن افزونی گیرد، و دودمان به آن فراوانی پذیرد، و پادشاه با آن آسودگی بیند. «هرمزان »، «عمر» را حالی که با تن پوشی فرسوده در خواب می شد گفت: «عدل پیشه کرده ای که آسودگی می کنی و می خسبی ».
تیزتر از ستم، چیزی هستی را بر باد ندهد و هم تباهگرتر از او اندیشه مردمان را به تباهی نبرد; زیرا نه مرزی می پذیرد و نه فرجامی می گیرد، و هر پاره ای از آن را بهره ای از تباهی است تا آن که سراسر شود.
از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد! بازگو شده است که فرمود: «بدترین رهتوشه آن جهان، ستم بر بندگان است »، و فرمود: «سه چیز رستگاری آورد و سه چیز به هلاک افکند، اما آنچه رستگاری آورد: عدل در خشم و خوشدلی، خشیت خدا در نهان و عیان، و میانه کاری در فراخی و تنگدستی است; و آنچه به هلاک افکند: پیروی آز، هواپرستی و خویشتن خواهی است ».
حکایت شده است که اسکندر چون به هندوستان قانونها را اندک شمار دید از حکیمان آن دیار پرسید: «چرا سنتهای (4) سرزمینتان اندک است؟»، پاسخ گفتند: «زیرا هم خود، حقگزاریم و هم حکمرانانمان بر ما عادلند»; اسکندر ایشان را پرسید: «کدام والاتر است: عدل یا شجاعت؟»، گفتند: «چون عدل در کار آید، بر شجاعت حاجت نیفتد». حکیمان گفته اند: «پیوستگی تا آن گاه برقرار است که عدل و انصاف در کار است »، و سخن ترازان گفته اند: «عدل، تراز خداوند است که بر خلق نهاد و از بهر حق برپای داشت; پس در تراز او خلاف میاور و در پادشاهی او ستیزه مکن و برای [برپایی] عدل از دو یاور، یاوری بگیر: اندکی آز و بسیاری پارسایی ».
پس، از آن رو که عدل یکی از اصول دنیاست که دنیا جز به آن سامان نگیرد و با هیچ چیز جز او صلاح نپذیرد نخست باید از عدل انسان با خود سخن در میان آید و آن گاه از عدل ورزی اش با دگران.
اما عدل انسان بر خود، [نخست] به واداری خود است بر شایستگیها و پرهیزش از ناشایستیها، آن گاه به پایداری بر یکی از دو چیز که از عدل مایه ورترند در حال تجاوز و تقصیر، که در تجاوز، بیدادگری است و در تقصیر، ستمکاری، و آن که بر خود ستم کند بر دیگری ستمکارتر است و آن که بر خود بیداد روا دارد، بر دیگری بیدادگرتر است. حکیمان گفته اند:«هرکه بر خود سستی روا دارد، تباه شود».
اما حال انسان در عدل ورزی با دگران بر سه گونه است:
یکم: عدل بر آن که فروتر است; چون پادشاه با رعیت، و چون امیر با یاران، و عدل ورزی با ایشان به چهار چیز است: فراآوردن آنچه فراهم آوردنی است [برای آسودگی مردمان]، برداشتن دشواری، بازنشستن از سلطنت زورمندانه و سرشت حقجو داشتن; چرا که فراآوردن آنچه فراهم آوردنی است، ماناتر است، و برداشتن دشواری، آرامبخش تر است، و بازنشستن از سلطنت زورمندانه، رغبت زای بر محبت است، و حقجویی برانگیزاننده یاری است. اینها فرمانهایی است که اگر پیشوای کاردان آنها را برنگیرد، تباهی رای او بیشتر و خلاف در کاردانی او نمایانتر شود.
از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد! بازگو شده است که فرمود: «در روز رستخیز، عذاب آن کس که خدای را در سلطنت، بی همتا ندانست و در حکمرانی، ستمکاری پیشه کرد، از همگان تیزتر است ». حکیمان گفته اند: «پادشاهی، با کفر برقرار می ماند و با ستم، نه »، و سخنوران گفته اند: «ستمکار را همجواری نباشد و سرایی از بهر او آبادان نشود». برخی سخن ترازان گفته اند: «زود آینده ترین چیزها، نابودی ستمگر است و خلنده ترین ناوکها، فریادخواهی ستمدیده است ». یکی از حکیمان [دربار] ملوک گوید: «شگفتا از پادشاهی که رعیت خویش را به تباهی می افکند، حالی که می داند شوکتش به فرمانبرداری ایشان است ». اردشیر، پوربابک گوید: «سلطان چو از عدل روی گرداند، رعیت از فرمان او سرپیچد». چون انوشیروان به دست فروداشتن از کیفر خطاکاران نکوهش شد، گفت: «ایشان دردمندانند و ما طبیبانیم; چون ما ایشان را درمان نکنیم به عفو، چه کس دریابدشان؟».
دوم: عدل بر آن که فراتر است; چون رعیت با پادشاه و چون یاران با امیر که به سه چیز است: طاعت پاکدلانه، آستین افشاندن به یاری و دوستی راستین; که طاعت پاکدلانه، فراهم آورنده یکدلی است، و آستین افشاندن به یاری، واپس زننده خواری است، و دوستی راستین، بردارنده بدگمانی است. اینها اموری است که اگر در مرد فراهم نیاید، کسی بر او چیره شود که واپس زده می شد و ناگزیر به پناهجویی از کسی شود که از وی پرهیز می کرد، چنانکه «بحتری » سراید:
«چون کریمی را نیازدار خود کردی
با تو به خوی سفلگان رفتار کند». (5)
پیوسته آمدن این [حالت سبب] پریشانی سامان جمع و تباهی صلاح فراگیر است. پرویز [پور هرمز] گوید: «فرمانپذیر بالادست خود باش تا زیر دستت فرمانپذیر تو باشد». حکیمان گفته اند: «ستم، تاراجگر نعمتهاست و بیدادگری، برآرنده نقمتها» و [نیز] حکیمان گفته اند: «خدای تعالی از آفریدگانش خشنود نشود جز به حقگزاری ایشان، و حق خدای تعالی، سپاس نعمت، شفقت بر امت و نیکوکاری و دینمداری است ».
سوم: عدل بر همپایگان است و آن به سه چیز است: دوری از گردنکشی و پرهیز از گستاخی، و بی آزاری; که دوری از گردنکشی، دوستی آور، و پرهیز از گستاخی، مهرآمیزتر، و بی آزاری، دادورتر است. اینها اموری است که اگر در همپایگان راست نیاید، گردهم آمدن بدخواهان بر، ایشان شتاب گیرد، پس تباه شوند و به تباهی برند. «عمر بن عبدالعزیز» از «ابن عباس » رضی الله عنهما و او از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد! بازگو می کند که فرمود: «آیا آگاهتان نسازم از بدکردارترین مردمان؟»، گفتند: «بلی یا رسول الله!»، فرمود: «آن که تنها خورد و از یاری دریغ ورزد و غلام خود را تازیانه زند»، آن گاه فرمود: «آیا آگاهتان نسازم به بدکردارترین اینان؟»، گفتند: «بلی یا رسول الله!»، فرمود: «آن که بر خیرش امید نرود و از شرش ایمنی نباشد»، آن گاه فرمود: «آیا آگاهتان نسازم به بدکارترین ایشان؟»، گفتند: «بلی یا رسول الله!»، فرمود: «آن که بر مردمان کین ورزد و مردمان نیز کین توزی او کنند».
بازگو شده است که عیسای مریم علیهما السلام به سخنگویی میان بنی اسرائیل برخاست و فرمود: «ای بنی اسرائیل! سخن حکمت مگویید با بی خردان که بر آن ستم روا داشته اید، و دریغ مدارید حکمت را از اهل آن، که بر ایشان ستم کرده اید، و با ستمکاره دمساز نباشید که فرهنگتان را به ناراستی برد. ای بنی اسرائیل! امور سه چیز است: آنچه هودگی اش هویداست، پس در پی آن روید; آنچه فریبکاری اش پیداست، پس، از آن دامن گیرید، و آنچه در آن به اختلاف درمی افتید، پس آن را به خدای تعالی واسپارید». این سخن، جامع آداب عدل است در تمامی حالها. حکیمان گفته اند: «هر آن خرد که مایه مدارا با همگان نباشد، خرد تام نیست ».
برخی شاعران سروده اند:
«تا آن دم که زنده ای با تمامی مردم، بر مدارا باش
که تو در سرای مدارایی
آن که مدارا کند، با او مدارا شود و آن که مدارا پیشه نسازد
بزودی با پژمانیها همنشین شود». (6)
هریک از این رسته ها را اموری است ویژسته که عدل در آنها به میانه کاری در دو حالت «تقصیر» و «اسراف » است; زیرا «عدل » برگرفته از «اعتدال » است. پس در گذشتن از اعتدال، بیرون شدن از عدل است و حکیمان گفته اند: «فضیلتها، هیئتهایی میانه اند میان دو حالت ناقص ». کارهای نیک، میانه دو رذیلت اند: حکمت، میانه شر و بی خردی است; شجاعت، میانه خطرانگیزی و بزدلی است; پاکدامنی، میانه آتش مزاجی و شلی شهوت است; سکینت، میانه خشماگینی و ضعف غضب است; غیرت، میانه حسدورزی و بدمنشی است; خوش طبعی، میانه هرزه درایی و درشتخویی است; فروتنی، میانه خودستایی و خوارمایگی است; سخاوت، میانه تبذیر و تنگ چشمی است; بردباری، میانه زیاده کاری در خشم و نبود آن است; مودت، میانه چرب زبانی و خوشخویی است; حیا، میانه سادگی و خشکرویی است، و وقار، میانه لودگی و گولی است.
چون فرارفتن از اعتدال به بی اعتدالی، بیرون شدن از [دایره] عدل [و در آمدن] به بی عدلی است، [پس] فرارفتن از آنچه برتر است به آنچه برتر نیست، بیرون شدن از [دایره] عدل [و درآمدن] به بی عدلی است. سخن ترازان گفته اند: «پادشاه بدسرشت، پاک را به هراس دراندازد و بر فرومایه نیکویی ورزد، و زمین ناپاک [بدگهر]، سفله پرورد و ناخوشی برجای نهد، و زاده ناخلف، دودمان بدنام کند و آبرو بریزد، و همسایه بد، راز پوشیده بر آفتاب افکند و پرده بر درد». پس در این امور، فرارفتن از آنچه برتر است به آنچه برتر نیست، بیرون شدن است از [دایره] عدل [و در آمدن است] به آنچه عدل نیست.
و هیچ تباهی یی نمی یابی الا که سبب آن، بیرون شدن از حال عدل [و در آمدن] به آنچه عدل نیست باشد در دو حالت زیادت و نقصان; پس، از عدل سودمندتر هیچ نیست، چنان که زیانبارتر از آنچه عدل نیست، هیچ نیست.
پی نوشت ها:
1. مشخصات کتابشناسی کتاب مورد بحث چنین است:
ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، ادب الدنیا و الدین، حققه و علق علیه: مصطفی سقا، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الرابعه: 1978م، 348ص. این ترجمه مربوط به صفحات 141 تا 144 کتاب است. مقدمه، برگرفته از پیشگفتار مصحح کتاب است.
2. ادب الدنیا و الدین، ص 135.
3. خواسته ها: ثروتها، اموال.
4. مصحح کتاب تذکر می دهد که منظور از «سنن » در اینجا، قوانینی است که برای فصل خصومت میان مردم وضع شده است.
5.
متی احوجت ذا کرم تخطی
الیک ببعض اخلاق اللئام.
مصحح کتاب تذکر می دهد که اشعار استفاده شده در این کتاب، اگرچه بسیار است، اما بیشتر آنها چندان بهره ای از فصاحت ندارد; زیرا بیشتر این اشعار، حاصل طبع عالمان و متصوفان است [نه شاعران]; قسمتی از اشعار نیز سروده برخی شاعران گمنام و مجهول است. اما با وجود ضعف بلاغی اشعار، از حکمت و تجربه انسانی خالی نیست، (ص 13; مقدمه مصحح کتاب).
6.
ما دمت حیا فدار الناس کلهم
فانما انت فی دار المداراة
من یدر، داری و من لم یدر سوف یری
عما قلیل ندیما للندامات.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر