توسعه، 24/5/83
چکیده: به نظر آقای سروش جامعه ما نیاز به نقد اخلاقی دارد و باید از میراث گذشته خود توبه فرهنگی کند. اخلاق با تئوری درست نمی شود و نیاز به اصلاح ساختارها و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جدیدی است.
جامعه ما به بازسازی و شست وشوی مجدد اخلاقی و به دیده تردید نگاه کردن به میراث گذشته خود احتیاج دارد. اخلاقیات ما به یک حافظ و ناقد احتیاج دارد تا با تسلط بر ریشه های تاریخی، به نقد آنها بپردازد. باید از تجربه ها و میراث گذشته، توبه ای فرهنگی کنیم. سخنرانی های روشن فکران و روزنامه ها مملو از حجت های سیاسی و در سطح بالاتر از آن، سخن از عقلانیت، سنت و مدرنیته است؛ اما گاهی این مقولات بزرگ، حجابی برای طرح موضوعات مهم تر می شود.
حتی در سیاست نیز باید به نقد اخلاقی سیاست اندیشید و نمی توان صرفا به کارآمدی نظام ها اکتفا کنیم. چون گاهی نظام های دیکتاتوری کارآمدتر از نظام های دموکراتیک هستند. امکان انتخاب آزاد در جامعه مدنی وجود دارد و در فضای سیاسی بازتر، افراد می توانند اخلاقی تر عمل کنند.
دین داران باید اعتقاد داشته باشند که با دینشان، زندگی اخلاقی برای آنان ممکن تر می شود؛ درغیراین صورت، اگر در جهان دینی پیدا شود که حاجب اخلاق باشد و به جای خدمت به اخلاقی بودن، مانع ایجاد آن شود، چنین دیانتی، غیرپذیرفتنی و پای بندی به آن ضداخلاقی خواهد بود. اخلاق، تقدس منطقی بر دین و دین داران دارد. چرا که ما در ابتدا نظام و سلسله مراتب ارزش های خود را معین می کنیم و سپس دین داری و هر فعالیت و انتخاب دیگری را در آن می گنجانیم و می سنجیم که روی آوردن به آن مکتب، اخلاقی است یا خیر. دین داری و خداپرستی ما در گرو اخلاق است و نمی توانیم خدای غیراخلاقی را بپرستیم و حق و وظیفه ای نیز در این زمینه نداریم. اخلاق با تئوری و کتاب به پیش نمی رود و این سؤال مطرح است که چه چیز اخلاقیات و رفتارهای اجتماعی ما را در عمل شکل داده است. تجربه تاریخی و نظاماتی که به وجود آمدند، تمام اخلاقیات ما را شکل دادند. باید شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تازه ای به وجود آوریم تا آن عوارض و زنگارهای غیراخلاقی که بر ما تأثیرگزار بوده است، زایل شود. عادت به استبداد و عدم تقبیح آن و نقض حقوق شخصی افراد از دیگر مواردی است که در قاموس اخلاقی ما در عین تأکیدات تئوریک، نهادینه شده است.
اشاره
1. این گفتار مضمون جدیدی ندارد. خود آقای سروش در سال 1381 نیز همین محتوا را در سخنرانی ای با عنوان «نقد اخلاقی قدرت» مطرح کرد. نظریه ایشان در یک کلام، «نقد اخلاقی نظام توتالیتر و حمایت از جامعه مدنی» است. این موضوع هم در آن زمان و هم در این مقال آمده است. بی شک نظام توتالیتر سفله پرور است و اخلاق ذلت پذیری را ترویج می کند. همچنین دورویی و تزویر و ریا، کتمان حقیقت، چاپلوسی و تملق و ده ها اخلاق رذیله دیگر در نظام های استبدادی پدید می آید. از سوی دیگر در نظام های آزاد و در جامعه مدنی روحیه حریت و آزادگی، استقلال به رأی، حق طلبی و نپذیرفتن زور و مانند آن پرورش پیدا می کند. اما این چنین نیست که جامعه مدنی، بی آفت باشد و هیچ گونه امکان پرورش رذیلت های اخلاقی نباشد و یا کم باشد. در جامعه مدنی بی مهار غربی نیز ریا و تزویر به گونه ای دیگر رخ می نماید. در آنجا دروغ گویی و حیله گری باب می شود. هنگامی که برای کسب قدرت، مراجعه به آراء دیگران لازم باشد، باب تبلیغات دروغین و رنگ و لعاب زنی و شعارهای پوچ و عوام فریبی به طور جدی باز می شود. بسیار خوب بود اگر آقای سروش به این آفات نیز اشاره می کردند.
2. تردیدی نیست که جامعه ما ایرانیان واجد اخلاقیات ناپسندی است که آنها را تجربه تاریخی و نظام ها و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم در گذشته ایجاد کرده اند. جامعه ما وارث اخلاقیات نظام شاهنشاهی دوهزاروپانصد ساله بود. اخلاقیات چنین نظامی آن چنان در عمق وجدان جمعی ایرانیان نفوذ کرده است که به سادگی از جان آنان برون نرود.
فرصت طلبی، ریاکاری، چاپلوسی، ظاهرسازی و ... از رذایل رایج جامعه ما بود. اما به یمن انقلاب اسلامی، انقلابی جدی در بسیاری از ارزش های جامعه رخ داد. ریشه برخی از رذایل همچنان باقی است؛ اما تغییراتی جدی در آنها پیدا شد. به ویژه در دوران جنگ، اخلاقیاتی همچون از خودگذشتگی و ایثار، واقع گرایی و حق جویی، مبارزه با ظلم و ... رواج یافت. به دلیل گذار جامعه ما از دیکتاتوری شاهنشاهی به مردم سالاری دینی، اخلاقیاتی از نظام های دموکراتیک در جامعه ما نیز جاری شده است. از جمله اخلاقیات خوب آن دخالت در سرنوشت و احساس حق داشتن نسبت به سرنوشت اجتماع و مبارزه برای به کرسی نشاندن اصلح و مانند آن. البته آفاتی از دموکراسی نیز در ایران به صورت یک اخلاق رواج یافته درآمده است، مانند اخلاق ناشایست انتخاباتی که در آن دروغ، نیرنگ و فریب، شعارهای باطل، تهمت و افترا و مانند آن رایج است.
3. سخن آقای سروش در مورد لزوم اخلاقی بودن دین درست است. اگر خداوند عادل نبود، سزاوار پرستش هم نبود. اگر احکام شریعت اسلام، بر اساس موازین عدل و حکمت و خیر و مصلحت انسان نبود، قابلیت پیروی نداشت. مبنای حقانیت هر دینی در ابعاد نظری و عملی، عقلانیت و اخلاق است. در عین حال، باید توجه داشت که این مسئله نباید دست آویزی برای شریعت گریزان گردد تا به بهانه تشخیص مصادیق عدل و ظلم از تبعیت از احکام شرع سرباز زنند. دست عقل بشر از شاخسار بلند مصالح کلی هستی و بشر عاجزست؛ بنابراین تشخیص بسیاری از مصداق های عدل و ظلم برای او ناممکن است. انسان می تواند اصول اولیه و بارز عدل و ظلم را تشخیص دهد و بر همین اساس به انتخاب دین دست زند و مابقی را به عالم مطلق هستی بسپارد.