چکیده
با وجودی که از عمر ادبیات انقلاب اسلامی به خصوص شعر حدود دو دهه و اندی بیشتر نگذشته است در این مدت، چه بسا عمر دوره ی شعری و شاعران کوتاه تر از آن باشد که بتوان مدعی شد به سبک نوین و متفاوت از گذشته دست یافته باشند. اما جلوه ها و نمودهایی از نوآوری و سعی برای یافتن زبانی خاص مشهود است.
طیفی از شاعران تعلق خاطری به سبک خراسانی، گروهی عنایتی به سبک عراقی دارند و برخی علاقه مند به سبک هندی یا اصفهانی اند. همین گرایش ها ما را مجاز می کند که به بازگشت ادبی دوم معتقد باشیم. برخی به ضوابط و اصولی که گذشتگان به خصوص برای رابطه قالبها و محتوی تعریف کرده اند پایبند نیستند و از قالب غزل برای بیان سوگواره ها و منقبت ائمه هدی و حتی مضامین حماسی استفاده کرده، در صدد برآمده اند که به ظرفیت این قالب شعری بیفزایند. چون امکان بررسی همه شاعران در این مقال و گفتار نیست در حد نگاهی گذرا به ویژگی هایی شعری و سبکی علی معلم، قادر طهماسبی و آیت الله حسن حسن زاده آملی بسنده شد. تحلیل و بررسی جامع و فراگیر را به مقالت و فرصتی دیگر وا می گذاریم.
ملاک و معیار بررسی و تعیین شاخص های سبکی در شعر انقلاب اسلامی همان تعاریف و اصول و ویژگی هایی استاد محمدتقی بهار در کتاب تاریخ تطور شعر فارسی یا سبک شناسی است.
بسیاری از شاعران انقلاب اسلامی علاوه بر تجربه های شعری در قالب های کهن، در قالب شعر نو نیز آثاری را از خود به جای گذاشته اند. شاعران عصر ما نیز مانند پیشینیان از قوت و ضعف برخوردارند. از میان ده ها شاعر به بررسی سبک برخی می پردازیم.
الف شاعرانی که تمایل شعری و گرایش ذوقی ادبی آنها بیشتر معطوف به قالب های کلاسیک است از آن جمله اند: علی معلم دامغانی، نصرالله مردانی، فرید اصفهانی، محمود شاهرخی، حمید سبزواری، احمد عزیزی.
برخی از این شاعران در ساخت شعر نو تجربه های کوتاه ولی ناموفقی دارند که ایکاش به تعبیر ظریفی به این گناه آلوده نمی شدند مانند احمد عزیزی یا حمید سبزواری.
از میان قالب های شعری هر کدام تعلق خاطر به یک یا دو قالب نشان داده و اتفاقا در همان قالب ها هم حرف گفتنی دارند. مثلاً علی معلم دامغانی در قالب مثنوی موفق است و مردانی در شرایط خاص تاریخی در غزل. این بدین معنی نیست که معلم غزل نسروده است و یا مردانی مثنوی یا حمید سبزواری دو بیتی ندارد.
همانگونه که اشاره شد برخی فقط تحت تأثیر جو تقاضا و گرایش نسل جوان و یا برای اینکه از کاروان شعر نیمایی عقب نمانند بی آنکه از سَرِدل اعتقادی به قالب نو داشته باشند نمونه هایی را سروده اند. این آثار چون مصنوعی بوده اند فاقد جوهر شعری و خلاقیت و جاذبه اند. درست مثل پرداختن به برخی مفاهیم و مضامین عرفانی توسط جامی است که چون فاقد مایه و روح کارساز عرفانی بوده است شعرش تقلیدی از نظامی است بی آنکه توانسته باشد جایگاه مهمی را از این جهت در بین سایر شاعران بدست آورد. برای مثال احمد عزیزی یا حمید سبزواری اشعار نیمایی سروده اند که تصور این است که باید به حساب ضعف شان گذاشت. دلیل ما بر رد این اشعار اینکه اگر در جلسه ای از حمید سبزواری دعوت شود که از اشعارش شعری را بخواند با یقین و اطمینان مدعی ام که هرگز این شعر را نمی خواند. با توجه به این اصل که شاعران معمولاً سعی دارند بهترین آثارشان را بخوانند حتی اگر تکراری باشد همانگونه که هنرمندان تمایلی ندارند بر سر کارهای درجه دوم خود بحث کنند، همیشه تمایل و شوق دارند بهترین و سرآمد کارهایشان را به بحث بگذارند. قطعاتی از شعر سبزواری را مرور می کنیم: با بهاری که در آید فردا / با نسیمی که بلغزد به چمن / با فروغی که دمد از سر کوه / با نویدی که نوازد دل من / بگشایم به امید / چفن این پنجره ست / که زندانی آن جان من است / تا که این مرغ اسیر / بال و پر آراید / به فرازی که نه بیم / به فضایی که نه تیر / به گلستانی از ناوک صیادان دور /... (ص 43. دیوان اشعار دفتر اول، سرود درد)
یا این نمونه از احمد عزیزی که در سردی و بی روحی از شعر مذکور چیزی کم ندارد: شبی روشن / شبی مهتاب / شبی چون چشمه عکس آسمان در آب / شبی در کشتزار کشف / شبی با عابران خواب / و روی جاده های سبز رویا جلبک تصنیف / مرا برخیز / مرا بنشان به روی باد / در این رؤیای شیرین / روی کوه شانه فرهاد / (ص 11، باران پروانه. احمد عزیزی)
برگردیم به بررسی سبکی شعر علی معلم، علی معلم دامغانی در عین حال که علاقمندی اش به شعر سبک خراسانی مبرهن است. پیچیدگی و تراکم معنی بر لفظ و در مواردی تراکم لفظ بر معنی را از شاعری چون خاقانی به ارث برده است که از تبار سبک عراقی است. نکته مهم در شعر علی معلم که او را از افتادن به دامن سبک بازگشت دوم نجات می دهد، این است که در حال و هوا و فضا و سبک خراسانی، مسائل و موضوعات عصر خود را بازگو می کند. دقیقا خلاف اشتباهی است که شاعران سبک بازگشت مرتکب می شدند.
علی معلم در خلق مثنوی تاریخی، روایی از نوع مذهبی تجربه موفقی دارد. همانگونه که فردوسی حکیم موحد، تاریخ ایران را با تمام فراز و فرودها از پس قرنها فراموشی و خاموشی، زندگی و حیات بخشید و از این طریق بنای رفیع زبان فارسی را برافراشت. علی معلم با علقه خاص در تدوین شاعرانه تاریخ انبیاء و شاخص ترین لحظه های مهم را در زندگی هر شخصیت شعری در مثنوی بلند «هجرت» بسیار موفق و دقیق بازگو کرده است. وجود این مثنوی از پشتوانه شعری و اطلاعات ادبی شاعر خبر می دهد. داستانی که از خلقت حضرت آدم شروع و به پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ختم می شود. شعری که با ذوق و نوآوری برای جلوگیری از ملال تطویل بیت معروف:
با من بخوان این فصل را باقی فسانه است |
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است |
را به تکرار می خواند تا در بیان دلنشین این روایت بلند نفس چاق کند و رهیاران را از خستگی ادامه راه باز نگرداند.
1 معلم در جایی گویا از احضار و استخدام واژه ها از گذشته زبان فارسی و تعابیری از بایگانی زبان لذت می برد، بی آنکه دربند و فکر خوشایند و درک روشن و ساده مخاطب یا خواننده باشد. حرف دلش را می زند.
گویا خود را از ظرف و شرایط زمان خارج می کند. به برخی ابیات زیر بنگرید:
ابر فروگستریده تا به مجرهّ است |
ریشه کهریز کهنه تا سر درّه ات |
یا:
سنبله را بر حمل به ذوق چریده |
شور فلک را اسد به یوغ کشیده |
یا:
اشهب و اشقر هزار سال دوانده |
باره به منزل به ارتحال رسانده |
یا:
کتم کریچی به چارکشف مؤسس |
کهنه رباطی به هشت طاق مقرنس |
(نقل از رجعت سرخ ستاره. اثر علی معلم)
2 کهن گرایی در ساخت واژه ها: مانند دُروج، غراب البین، سوقه کژاغند، رکیب، خاج، ایلخی، می کوفد، پاتاوه. برچوخا، حرامی، باژگون، بهل، هِله، مرج، اوبار، مویه گر، خط مقرمط.
3 کاربرد تصاویر و اصطلاحات از خانواده علوم مختلف مانند: فلسفه، اساطیر کهن ایران، موسیقی، فقه و نجوم.
جبر مقدونیه می گفت سقر سقراط است |
نه که بقراط بقر نیست بقر بقراط است. |
(ص 97. جموعه گزیده اشعار)
یا:
جنس سقراط سقر بود سمندر را ساخت |
مُثُل جبر بقر بود سکندر را ساخت |
یا: (ص 97 همان)
کیست کاووس تو در سیطره دیو اینجا |
وارث پور قبا و پسر گیواینجا |
یا:
سالها بی من مسکین به عزیزیان بگذشت |
به حمل بذر نیفشاندم و میزان بگذشت |
یا: (ص 69 همان)
آتش مزد سینا فراهم |
آتش پاک زرتشت اعظم |
یا: (ص 22. رجعت سرخ ستاره)
عرصه گیرودار دمادم |
گرزه گیو زوبین رستم |
یا: (ص 22 رجعت سرخ ستاره)
همچو دولت که برایام دگر گشته بتابد |
یا چو شعرا که بر اعرابی سرگشته بتابد |
یا: (ص 40 گزیده اشعار)
نماز را که مجاور نشسته می خواند |
مسافریم و مسافر شکسته می خواند |
(ص 41 رجعت سرخ ستاره)
4 تنوع کثرت و تلمیحات بخصوص از داستانهای قرآنی و تاریخ اسلام:
قسم به عصر که پیوسته پوی آواره است |
که بر بساط زمین آدمی زیانکاره است |
یا: (ص 14 رجعت سرخ ستاره)
شب مرقس شب پولِس شب برنابا |
شب تکوینی همخوابی مریم با... |
یا: (ص 29 همان)
روز غدیر احمد مرسل عصا فکند |
بر مرتضی فکند که برخیل ما فکند |
(ص 100 رجعت سرخ ستاره)
چون شیر حق حسین علی میر طایفه |
چو زید فحل زید علی شیر طایفه |
یا: (ص 100 همان)
آنک برآمد هاجر اسماعیل با او |
بربوقبیس استاده جبرائیل با او |
(ص 108 همان)
یوسف گرامی گوهرافزون بها بود |
کنعان تهی از مردم گوهرستا بود |
(ص 115 همان)
موسی به ذوق جذبه پنهان کشش یافت |
بر سفره فرعونیان از او خورش یافت |
(ص 120 همان)
5 تلمیحات داستانی از اسطوره های شعری چون: لیلی، مجنون، منصور حلاّج، شیرین، فرهادخسرو.
ما را به غیر از اهل ما چون می شناسند |
آنکس که لیلی دیده مجنون می شناسد |
(ص 134 همان)
به صبر پهلوی خسرو درید عشق این زخم |
گمان مدار که تنهانصیب فرهاد است |
(ص 164 همان)
به وسواس اناالحقی بدار آویخت منصوری |
خنک جائی که با اسرار حق محرم ندارد دل |
(ص 208 همان)
لیلی وشان دشت غریبند و داغدار |
مجنون مگر هنوز ز صحرا نرفته است |
(ص 173 همان)
6 کاربرد برخی افعال با همراهی یکی از فعلهای معین (استن) و صرف آنان به سیاق گذشته مانند:
چنین به زاویه در چند پا فشردستید |
هلا هلا بدرآیید اگر نمردستید |
(ص 60 گزیده اشعار)
هلا که اید که در خویش پا فشر دستید |
ز خویشتن بدرآئید اگر نمردستید |
یا: (ص 60 همان)
اگر نه اید سقط در سقط چه ماند ستید |
اگر نه اید غلط در غلط چه ماند ستید |
(ص 61 همان)
7 کاربرد فعل دعایی در پایان برخی ابیات که امروز متداول نیست. مانند
پدر که لطف خدایش جزای خیردهاد |
به چارحد بقایش مجال سیردهاد |
(ص 62 همان)
8 شروع برخی ابیات به سیاق سبک خراسانی با حروف ندا که در مواردی مفید معنای تحذیر است: مانند.
الا شرک ستیزان برادران منا |
ستبر سینه و روشن روان و پیل تنا |
(ص 64 همان)
الا که در نُبی است این نبی اش آورده |
نه کم از آنچه شنیدی نه بیش آورده |
(ص 66 همان)
هلا به کام چه خفتید دیده بگشایید |
نظر به خرمن گلهای چیده بگشایید |
(ص 64 همان)
9 تکرار افعال یا کلماتی در آغاز چند بیت که معمول شعر خراسانی بوده است:
کدام ورد و عزیمت کلید گنج شماست |
کدام طعنه و تسخر علاج رنج شماست |
کدام خانه مطاف است در دیار شما |
کدام شحنه مطاع است در حصار شما |
کدام آیه نذیر است در خطاب آنجا |
کدام سوره بشیر است در کتاب آنجا |
کدام باد بلا غیرت آور است آن سوی |
کدام صاعقه ناموس پرور است آن سوی |
(ص 60 گزیده اشعار)
10 برخورد و موضعگیری تند در برابر اصحاب فلسفه و باطل دانستن اندیشه های فلسفی. این شواهد تداعی کننده نظر خاقانی و امام محمد غزالی با اصحاب فلسفه است. با استخراج نمونه ها تذکار این نکته ضرور می نماید که بیان این مطالب و حمله به فیلسوفان از طرف شاعر لزوما بمعنی درک مسائل پیچیده فلسفی از جانب شاعر نیست هم به اصحاب فلسفه قدیم از یونان و رُم باستان به تعریض و کنایه می تازد و هم به فلیسوفان و اصحاب فلسفه معاصر. مانند:
جنس سقراط سَقَر بود سمندر را ساخت |
مُثُل جبر بقر بود، سکندر را ساخت |
بتگران در همه ادوار دروگر بودند |
سدنه فلسفه او بار سروگر بودند |
بارها جهد شبانان رمه را ایمن کرد |
شره شاخ تراشان هه را ریمن کرد |
میخ خرگاه فلاطون خر عیسی راکشت |
پسر سایه سقراط کلیسا را کشت |
هله زین بلبله صد بار دگر شه گیتی |
بوعلی گم شدو سقراط بقر شد گیتی |
شاخ در شاخ بر این مرج مجارا رفته است |
گاه اگر سرخ ورنی نیست مرا را رفته است |
عرصه یوسف دین نیست خلاف آوردید |
ای کم از پیرزنان لاف و کلاف آوردید |
سوقیان خاج فروشند شمایان حاجید |
رشته تان پنبه شد از جهل عجب حلاجید |
قبض وسط وره و روز و نو و روشن لافید |
عرض نشخوار و یهودست خران علافند |
محو سورند و سرورند به بازی طفلان |
قبض و بسط سره دارند مجازی طفلان |
سگ ده را یله کردند به کشتی شان بین |
قصد ایل و گله کردند به پشتی شان بین |
(برگزیده اشعار، ص 97 تا 99)
اگر خاقانی با بیان سروده هایی به تعریض یا صراحت توانست در برابر طوفان تفکر فلسفی که گاهی تمام جریان تفکّر علمی را تحت تأثیر قرار می داد مقاومت کند، علی معلم هم با این اشعار که در ذهن اصحاب منطق و فلسفه حتی یک پی رنگ بی رنگ هم بجای نمی گذارد، خواهد توانست کاری کند. خارج ازمباحث ادبی و بلاغی ادب اخلاق حکم می کند که پاسخ منطقی داده شود تا اینکه به صرف برخورداری از مایه ای شاعرانه عنان عقل و استدلال را بریده و به ناسزا و اهانت روی آورد:
ب گروهی دیگر از شاعران از لحاظ رعایت وزن در دو ساحت کلاسیک و نو، طبع آزمایی کرده اند، البته شعرشان بوی طراوت و تازگی دارد تا رنگ و لعاب کهنگی. نه تنها اصراری ندارند که کلمات کنگ و پیچیده و دیر فهم و مهجور را از قدیمترین دفتر شعر پارسی یا حاشیه فلان کتاب باستانی یا دورترین معنای یک واژه را انتخاب کنند بلکه آگاهانه مواظبند که اگر واژه ای را در یاد و خاطر دارند ولی اینک با نسل همدوره و مخاطب امروزی شعر بیگانه است آن را به شادباش و همراهی با مردم روزگار خود کنار می زنند زبان و سبک شعرشان بسادگی و عذوبت و گیرایی می گراید تا آنکه از بستر کلمات سخت و پیچیده به طرح معما بپردازند. با وجودی که این طیف و جماعت از مایه و پشتوانه چندان قوی و عمیقی برخوردار نیستند، اما ذوق و نوآوری و نوجویی و جاذبه شعر یشان بیش از جماعت کهنه گرایی است که حداقل اصل زمان و مکان را در شعر از یاد برده اند. از آنجمله اند قیصر امین پور، علیرضا قزوه و حسن حسینی.
از جمله ویژگی دیگر طیف مورد نظر اینست که بیش از آنکه که به کمیت ییندیشند به کیفیت بها می دهند و همین وسواس و دقت به قدرت و قوت شعرشان افزوده است. نقد نمونه آثارشان را به مقالتی دیگر وامی گذاریم، زیرا در این مقاله اصل را بر آشنایی مخاطبان با اشعار و آثار شاعران مطرح قرار داده ایم.
ج برخی شاعران مثل بسیاری از دوره های پیشین شعر فارسی در کاربرد تعابیر و اصلاحات خاص عرفانی قدرت خارق العاده ای دارند و البته مدعی نیستند که از مراحل و منازل سلوک عرفانی منازلی را سپری کرده باشند. حتی در مواردی بر مرز دست یابی به زبان و سبک خاص شعری هم نزدیک شده اند. و این از آن جهت که در تلاش برای یافتن مکتب و اصول خاص شعری اند عیب بحساب نمی آید. مگر شهریار را یک شاهد عالی نمی دانیم که در مرحله ای از حیات شعری در حافظ و جادوی کلام و سحر بیان و قدرت شاعری او غرق شده بود و می گفت «هر چه دارم همه از دولت حافظ دارم.» و انصافا هم در استقبال و تضمین و اقتباس و تأسی به غزلهای او هنرمندی بخرج داده است در عین حال که از قافله روزگار خود جای نمانده. اینگونه شاعران هم در تقسیم بندی فرعی با یکدیگر تفاوت هایی دارند، اما از آن جهت که توان تبعیت و تقلید از شعر کلاسیک را دارند در یک طیف قرار می گیر ند از آنجمله است علی موسوی گرمارودی که همواره حرمت پیشینیان را نگه داشته و حتی در تقلید و پیروی از آنان در قصاید و چکامه هایی مایه و توان خویش را اثبات کرده است در عین حال که در نوسرایی در فرازی از تاریخ شعری معاصر برای بسیاری سرمشق بوده است.
از جمله در شعر ماندگار و حماسی «خط خون» در دست یابی به گونه ای خاص از شعر آنهم در عین پایبندی به اصول شعر نیمایی، توان و خلاقیت شعری به رخ دیگران کشیده شده است. قسمتهایی از شعر «خط خون» را می آوریم که در واقع سوگ سرودی است با زبان قوی حماسه در سوگ و منقبت حضرت امام حسین (ع). پیوند خانواده و عناصر شعری از ساحت طبیعت موجب تلطیف در تأثیرگذاری بیشتر شعر شده است:
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می توان عزیز بود
از گودال بپرس!
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد
هر چه در سوی تو، حسینی شد
و دیگر سو یزیدی.
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی اند
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات به دوباره کرد!
در رنگ!
اینک هر چیز: یا سرخ است
یا حسینی نیست!
(ص 141،142. خط خون، علی موسوی)
د رویکرد فراگیر را در شعر انقلاب باید گرایش فراگیر همه شاعران به طرح مضامین مذهبی و عرفانی دانست. از آن میان می توان از قادر طهماسبی یاد کرد که در خلوت عارفانه خود رها از غوغا سیر می کند از امواج گذاری تحولات شعر نو تاثیر نمی پذیرد، بیشتر از هر قالب با غزل، قصیده و مثنوی رابطه دارد. غزلهایی دلنشین با نوعی آمیختگی عرفانی و بهره مندی از زبانی با چاشنی حماسه. مثل هر شاعری کلمات و واژگان کلیدی دارد که از کاربرد آنها لذت می برد و البته در حد تعادل نه افراطی که عزیزی بدام آن گرفتار آمده است. نوجویی و نوآوری دارد بخصوص در ترکیب هایی که بکار می برد. شعر «واگویه» از غزلهایی است که با درون مایه سوگ سروده شده است. روان، دلنشین، شیوا و با انتخاب قافیه آهنگین که در قوت موسیقی کناری شعر بسیار اثر بخش است.
واگویه
ای اشک، ای ستاره دریایی |
امشب چرا به چشم نمی آیی؟ |
تاکی ترا از آینه ها پرسم |
ای مرکز تمرکز زیبایی |
چشمم دگر کنار نمی آید |
با گریه جز به شیوه زهرایی |
رنگی که چنگ خلسه زند بر دل |
کی بوده در حنای شکیبایی؟ |
یک مو ترک نمی خورد، ای فریاد |
این بغض بی مروّت خارایی |
درد مرا زدوست مکن پنهان |
ای گریه، ای نمایش رسوایی |
در من که مرده است خداوندا؟ |
کز ناله ام جدا شده گیرایی |
تا کی سراغت از شب و تب گیرم؟ |
ای عشق بی غروب اهورایی |
ای اتّفاق دیدن و جان دادن |
وی لحظه بزرگ تماشایی |
با این ضعیف خسته مدارا کن |
مولای من! به حرمت مولایی |
بیدار شو فرید! که شیطانی ست |
این خوابها به خلوت تنهایی |
(نقل از مجموعه «عشق بی غروب» اثر فرید اصفهانی)
از جمله نوآوری خاص فرید را باید سرودن اشعاری دانست که با مضمون تمجید و منقبت ائمه هدی و دفاع از انقلاب سروده است. از آن جمله اند غزل قصیده گونه معروف «مرکب بی سوار» و قصیده غزلوار «خم سر بسته» که برای آن آشکار صنعت پنهان، امام زمان سروده است و در هر دو اثر پویایی شاعر در دست یابی به زبان خاص شعری مشهود است. اگر قرار باشد از هر شعر یک بیت شاخص، سرآمد و برتر را بیرون بکشیم، در شعر خم سر بسته این بیت:
به یازده خم می گرچه دست مانرسید |
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است |
در شعر مرکب بی سوار این بیت:
زخون و ما و شما آسیا بگردانند |
قسم به خون که اگر روزگار برگردد. |
از آنجا که با محدودیت این گفتار نمی توان به نقد همه جانبه این نمونه ها پرداخت فقط به بازخوانی اشعار مذکور می پردازیم:
خم سر بسته
بتی که راز جمالش هنوز سربسته ست |
به غارت دل سوداییان کمر بسته ست |
عبیر مهر به یلدای طُرّه پیچیده ست |
میان لطف، به طول کرشمه بر بسته ست |
به آن بهشت مجسم، دلی که ره برده ست |
در مشاهده بر منظر دگر بسته ست |
زهی تموّج نوری که بی غبار صدف |
میان موج خطر، نطفه گهر بسته ست |
بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب |
میان به سلسله اشک، تا سحر بسته ست |
به پای بوس جمالت، نگاه منتظران |
زبرگ برگ شقایق، پل نظر بسته ست |
امید روشن مستضعفان خاک تویی |
اگرچه گرد خودی، چشم خود نگر بسته ست |
هزار سدّ ضلالت شکسته ایم و کنون |
قوام ما به ظهور تو منتظر بسته ست |
متاب روزی زشبگیر اشک بی تابم |
که آه سوخته، میثاق با اثر بسته ست |
به یازده خم می گرچه دست ما نرسید |
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته ست |
زمینه ساز ظهورند، شاهدان شهید |
اگر چه هجرتشان داغ بر جگر بسته ست |
کرامتی که زخون شهید می جوشد |
هزار دست دعا را زپشت سر بسته ست |
چنان وزیده به روحم نسیم دیدارت |
که گوش منتظرم چشم از خبر بسته ست |
در این رسالت خونین، بخوان حدیث بلوغ |
که چشم و گوش حریفان همسفر، بسته ست |
رواست سر به بیابان نهند منتظران |
که باغ وصل ترا عمر رفت و در بسته ست |
(نقل از گزیده اشعار قادر طهماسبی «عشق بی غروب»)
مرکب بی سوار
بخوان حماسه، که از دل قرار برگردد |
صفیر سوخته ام را شعار برگردد |
صداقتم به سریر کلام بنشیند |
صراحتم به سخن، آشکار برگردد |
به چهره ام تب غیرت چنان گل اندازد |
که صبر خشم کشم را عذار برگردد |
به رهگذار وقاحت نشسته ای تا چند |
که ننگ رفته بر این لاله زار برگردد؟ |
در این بهشت عدالت چه خیره می کوشی |
که بر مراد ستمکار، کار برگردد؟ |
زخون ما و شما آسیا بگردانند |
قسم به خون که اگر روزگار برگردد |
سنان ببارد اگر بر عمود قامت ما |
گمان مبر به یمین و یسار برگردد |
بر این شهید سرا کفر بر نخواهد گشت |
خلوص ما مگر از کردگار برگردد |
جفای رفته بر این ملک بر نمی گردد |
مگر زقبله وحدت مدار برگردد |
بخوان حماسه، که چابک سوار همت ما |
بر آن سراست به اصل و تبار برگردد |
بیار مرکب بی زین و جوش بی پشت |
که مرد نیست که از کارزار برگردد |
از این مدافعه بی فتح بر نمی گردیم |
مگر که مرکب ما بی سوار برگردد |
بریز باده ایثار، کز دماغ تهی ست |
کسی که از این شب می هوشیار برگردد |
امید سر زده من! خدای من تا چند |
زخُمسرای شهادت خمار برگردد؟ |
چنان در آتشم امشب که در حریم دلم |
اگر چمد نفسی، داغدار برگردد |
«فرید» سوی تو می آید ای نهایت سرخ |
از این سفر نکند شرمسار برگردد |
(نقل از مجموعه اشعار قادر طهماسبی «عشق بی غروب»)
ه شاعری که از جهت مضامین و طرح مطالب عرفانی سنایی ثانی است و از جهت محتوی و بن مایه های شعری در قلمرو سبک عراقی جای می گیرد ولی در جهت ساختار قالبهای شعری نظری به گذشته دارد و سبک خراسانی را پیشه گرفته است، عالم ربانی حسن حسن زاده آملی را باید نام برد که از جهتی آثار خاص و ارزشمندی در دیوانش می یابیم. از غزلهای نسبتا شیوا و دلنشین آمیخته و مأنوس با زبان محاوره تا ردیفهای پیچیده در قصایدی مطنطن و پر تکلف که در آنها قطعاً افزونی معنا بر لفظ می چربد. گویا آنقدر حرف زدنی دارد که قالب شعری در نظرش تنگ می نماید از اینروست که بواقع برای درک مطالب و مضامین شعری اش لازم است پیش استاد و شارح و شعر شناس درس خواند. موشکافی و نکته یابی و گهرشناسی در دیوان او محتاج به درک و شناخت علوم و اصطلاحات گوناگون در چندین رشته علمی است. مثنوی ها و قصایدی دارد که از جهت تنوع و تموج اصطلاحات علمی از نجوم، فقه، فلسفه، عرفان، طب قدیم، تلمیحات متفاوت و حتی کلمات خاص فلسفی زبان شعر پیچیده و سنگین شده است.
چندان مقید نیست که به منبّت کاری و خوش تراشی شعر بپردازد. مردی که رموز و اسرار عرفانی را درک کرده است از اینرو برایش لفظ در درجه دوم اهمیت است! بی تردید در خلوت خویش سقف آسمان را می شکافد چه بسا طیران روح را ورای عالم خاک تجربه کرده است. مردی که با شب و سکوت شبانه رازها دارد و انسی با شب دارد که دور از چشم غیر، صدای بال ملائک را می شنود. شعرش با تمام شاعران متفاوت است. شاید بتوان گفت مخاطب خاص الخاص از کملین دارد. خود سبکی است که نمی توان در ظرف بررسی و تحلیل سایرین برایش جای باز کرد.تاسی و تقلید از منوچهری دامغانی را در قصایدی به آشکار دارد. در عین حال که «دفتر دل» را بر روی هر صاحبدل می گشاید، اما رمز و راز و اسرای را که در نهانخانه دل دارد هر کس بسادگی و سهولت در نمی یابد. همانگونه که در آغاز معرفی ایشان اشاره شد حال و هوای سنایی دارد الا اینکه شعرش برآمده از تفکر شیعی ناب است که از این جهت جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. شعرش نمونه کامل عرفان شیعی است و مثل اعلای عارف امامیه. در عین احترام خاص به تمام شاعران سوای از شیعی و سنی بودن آنها. بازی با کلمات را که از ویژگیهای سبک خراسانی در غزل زیر که از ملمعات ایشان محسوب می گردد به روشنی درمی یابیم:
باز دلم آمده در پیچ و تاب |
انقلب ینقلب انقلاب |
همچو گیاه لب آب روان |
اضطرب یضطرب اضطراب |
صنع نگارم بنگر بی حجاب |
احتجب یحتجب احتجاب |
سرّ قدر از دل بی قدر دون |
اغترب یغترب اغتراب |
(دیوان اشعار، ص 28)
غزلی با ردیف «یعنی چه» دارد که بسیار روان، شیوا و دلنشین است این نوع سروده هایش کاملاً متفاوت است از قصاید و مثنویهای بلندی که در پی درک مفاهیم آن چه بسا لازم است از شخص استاد جویایی باز گفت مفاهیم مورد نظر باشیم. ابیاتی از غزل مذکور می آوریم:
ای که دوری زیار یعنی چه |
می بری انتظار یعنی چه |
آفتابی چنین درخشنده |
دیده ها در غبار یعنی چه |
تو بپنداریش نهانی و من |
بینمش آشکار یعنی چه |
تو بپرسی ز یار و من او را |
دارم اندر کنار یعنی چه |
من پی صید عشق و عشق مرا |
می نماید شکار یعنی چه |
هر دمی عالمی دگر بینم |
از تجلی یار یعنی چه |
من به یارم شناختم یارم |
تو به نقش و نگار یعنی چه |
ذره ای نیست در همه عالم |
نبود بی قرار یعنی چه |
حسن از وصل یار را خواهد |
نبود را هوار یعنی چه |
(ص 136 137دیوان)
آخرین نمونه از دیوان آیة اللّه حسن زاده آملی ابیاتی است که جلوه سبک عراقی دارد:
شعری که نکات و لطایف و کنایات و اشاراتش را هر نو رسیده و ابجد خوان حوزه عرفان در نمی یابد.
به بسم اللّه الرحمن الرحیم است |
که عارف در مقام کن مقیم است |
کن اللّه و بسم اللّه عارف |
چه خوش و زنند در بحر معارف |
زکن هر دم قضا آید بتقدیر |
دهد اسم مصور را به تصویر |
که دائم خلق در خلق جدید است |
که از هر ذره صد حبّ حصید است |
زبس تجدید امثالش سریع دست |
جهان را هر دمی شکلی بدیع است |
زکس هر لحظه اسمای جلالی |
بود اندر تجلی جمالی |
(دیوان اشعار دفتر دل)
سخن پایانی اینکه. از تمامی سبکهای دوره های پیشین می توان در شعر انقلاب اسلامی رگه هایی را سراغ گرفت در عین حال که بُن مایه شعری رنگ و صبغه انقلاب اسلامی و روزگار ما را داردشاید تعبیر سبک در سبک یا بازگشت ادبی دوم در این فرصت و مجال، مناسب نتیجه این مقاله باشد البته بشرطی که رگه هایی از سبک هندی را در نازک خیالی، ترکیب تراشی و باریک بینی و آینه کاریهای شاعرانه احمد عزیزی را از یاد نبریم.
منابع و مآخذ
1. اکبری، منوچهر. نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی، ج اول، ناشر: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1371.
2. حسن زاده آملی، حسن. دیوان اشعار، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اول، 1364.
3. سبزواری. حمید. دیوان اشعار، ج 1 (سرود درد)، انتشارات کیهان، چاپ اول، 1376.
4. عزیزی، احمد. باران پروانه، انتشارات برگ، چاپ اول، 1371.
5 . طهماسبی قادر (فرید)، عشق بی غروب، حوزه هنری. چاپ اول، 1375.
6 . معلم، علی. رجعت سرخ ستاره. حوزه هنر و اندیشه اسلامی. چاپ اول، 1360.
7 . موسوی گرمارودی، علی. خط خون، کتابفروشی زوّار. چاپ اول، 1363.
1. استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران