ماهان شبکه ایرانیان

ریشه های گسترش اسلام و تشیع در ایران (۱)

اشاره ای به ضرورت این پژوهش (×)

گروه تاریخ اسلام

مقدمه

اشاره ای به ضرورت این پژوهش (×)

قبل از پرداختن به شناخت ریشه های گسترش اسلام و تشیع در ایران، توجه به ضرورت پرداختن به این موضوع و نتایج و کارآییهای آن، بایسته خواهد بود. چرا که موضوعات و مسائل علمی و پژوهشی، هر اندازه که حضور جدیتر و ملموستری در حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نسل موجود داشته باشد، بهتر می تواند ارزشگذاری شود و شوق مخاطبانش را به تامل و تحقیق در آن زمینه، برانگیزد.

تاریخ، با همه ابهامهایش، دست کم در این زمینه فروگزار نکرده است که قبل از ظهور اسلام، سرزمین حجاز در اهلیت به سر می برد و حتی از داشتن حکومت و مدیریت اجتماعی محروم بود. در حالی که دو امپراتوری بزرگ آن روزگار - روم و ایران - از نظر نظم اجتماعی و اقتدار سیاسی و مظاهر مادی تمدن برتر از سایر جوامع به شمار می آمدند.

تاریخ، این نکته را نیز بروشنی و بی هیچ تردید ثبت کرده است که همان مردم بدوی و همان جامعه ابتدایی و امی، پس از ظهور اسلام، گام در مسیر تعالی و تکامل نهاد تا آنجا که به تمدنی نیرومندتر از سایر جوامع و به دانش و فرهنگی غنی دست یافت.

اسلام به عنوان یک باور و اندیشه و ارزش، از مرزهای عرب گذشت و دژهای تمدن فرسوده ساسانیان را تسخیر کرد و به دهها سرزمین و قلمرو دیگر نفوذ یافت، و امروز نیز یکی از بزرگترین ادیان جهان به شمار می آید که بخش عظیمی از جغرافیای انسانی و طبیعی زمین را دربرگرفته است.

اسلام از آغاز پیدایش تاکنون، در کنار موفقیتهای چشمگیر و گسترده اش از کینه توزیهای دشمنان فارغ نبوده است.

منکران اسلام، هماره درصدد بوده اند تا به هر وسیله ممکن ارزشهای آن را بی رنگ و وارونه جلوه دهند و بی شک در این میان هر گروهی، هدفی ویژه را دنبال می کرده است.

صلیبیان و مستشرقان مسیحی و یا قلم به دستان صهیونیست، از جمله پیشقراولان ستیزه جویی با اسلام بوده اند که در جهت اغراض خود علاوه بر کشیدن تیغها و حمله به مرزها، قلم خود را با کینه توزی به خدمت گرفتند و با عیبجویی و تحلیلهای مغرضانه به تحریف واقعیتهای تاریخی پرداختند و نفوذ شگرف اسلام به قلوب ملتها را، کشورگشایی و سلطه جویی قلمداد کردند.

در این جا البته نمی خواهیم بگوییم که فرمانروایان مسلمان و کسانی که در طول تاریخ به نام اسلام بر ملتهای مسلمان حکومت کرده اند، همه صالح و نیکخواه بوده و انگیزه کشورگشایی نداشته اند ولی سخن در این است که آنچه بنای اسلام را در کشورهای فتح شده استوار کرد و در قلبها نفوذ داد، فتوحات نظامی و سلطه های سیاسی عرب نبود، و دلیل بارز آن، این که همین ملتها بارها علیه سلطه سیاسی عرب بر جهان اسلام شوریدند و دست سلطه آنان را کوتاه کردند ولی همچنان به اسلام و ارزشهای اسلامی پایبند ماندند.

گذشته از مستشرقان، طیفها و گروههای دیگری نیز تلاش می کنند تا حضور اسلام را در سرزمینهای غیر عرب، ناشی از غلبه نظامی و به حکم اجبار قدرتهای سیاسی عرب در روزگار گذشته معرفی کنند و می کوشند تا هرگونه ارزش حقیقی و محتوایی برنامه ها و پیامهای اسلام و تاثیر آنها در گسترش شریعت محمدی و استقبال امتها از آئین توحیدی رسول خاتم صلی الله علیه وآله را انکار کنند!

از سوی دیگر برخی تحلیلگران غیرشیعی و گاه مستشرقان غیرمسلمان، برای مخدوش ساختن اندیشه شیعی و اصالت تشیع، تلاش کرده اند تا گرایش ایرانیان را به اندیشه شیعی، نوعی حرکت سیاسی و انشعاب متکی بر حس ناسیونالیستی و ملیت گرایی معرفی کنند و هویت فرهنگی و ارزش دینی و الهی آن را مورد تردید قرار دهند.

بنابراین دو جریان و دو تبلیغ مغرضانه در این میان وجود دارد:

1- منتسب کردن مسلمانی ملتهای غیرعرب به کشورگشاییهاوسلطه های سیاسی-نظامی فرمانروایان عرب!

2- مرتبط ساختن تشیع و اندیشه شیعی به مواضع سیاسی ایرانیان در قبال حکومتها و سلطه های عربی و معرفی تشیع به عنوان مذهبی ساخته و پرداخته ایرانیان!

جالب است که وقتی ما در مقام ابطال جریان نخست برمی آییم، بسیاری از عالمان و متفکران اهل سنت را نیز در کنار خود می بینیم که با ما همصدا می شود و اتهام یاد شده را از ساحت اسلام به دور می شمرند. اما زمانی که به رد و ابطال جریان دوم می پردازیم، بسیاری از آن همنوایان را نه در کنار خود، بل در مقابل خویش می یابیم!

غرض از ترسیم ویژگیهای این دو منظر و دو میدان، یادآوری این حقیقت است که اصولا در نقد و تحلیل جریانها، اگر پیشداوری، تعصب و غرض ورزی راه یابد، ارجی برای تحقیق برجای نمی ماند پس اگر بناست کنکاشی در شناخت ریشه ها صورت گیرد - چه ریشه گرایش ایرانیان به اسلام و چه ریشه گرایش آنان به تشیع - بهتر آن است که در همه میدانها، مدارک معتبر و ملاکهای همسان مورد توجه قرار گیرند. نه آن که براساس منابع تاریخی و قوانین اجتماعی گرایش ایرانیان به اسلام را امری طبیعی و ارزشی معرفی کنیم ولی در گرایش ایرانیان به تشیع از مدارک عینی تاریخی و منابع معتبر روی گردانیم و به جای تحقیق به تخطئه ذهنی روی آوریم.

سعی ما در این پژوهش، پایبندی به اصولی است که یاد کردیم و از آنجا که تاریخ و منابع تاریخی را بستر تحقیق قرار داده ایم، سعی خواهیم کرد تا هر نظریه ای را براساس مدارک تاریخی مطرح کنیم.

البته از این نکته غافل نیستیم که تاریخ و تاریخنگاری و تاریخنگاران از مقام عصمت برخوردار نیستند و قطعا تنگناهای سیاسی و نارساییهای اطلاعاتی و گرایشها و تعصبها در تدوین تاریخ بی تاثیر نبوده است! ولی نکته این است که جریانهای مختلفی که اسلام و یا تشیع ایرانیان را به عوامل مختلف نسبت می دهند و هر کدام به نحوی سعی دارند تا در این میان به حقانیت اسلام و یا اصالت تشیع خدشه وارد آورند، به کدام شواهد و مدارک استناد می جویند؟ آیا به منابع تاریخی نگاشته شده توسط مسلمانان اتکا می کنند و یا به منابع تاریخی و تحلیلهای ارائه شده توسط مستشرقان و اسلامشناسان غیرمسلمان!؟ و یا این که اصولا به نقلها و آرای هیچ یک اعتماد ندارند و خود به تصویر و تحلیل ذهنی می پردازند و براساس حدس و گمان اظهارنظر می کنند!

اگر به سخنان و نقلهای تاریخنگاران مسلمان اعتماد دارند، ما نیز از همان منابع سود خواهیم جست و اگر به تاریخنگاران و نظریه پردازان و اسلامشناسان غیرمسلمان اتکا دارند، باید دلیل بیاورند که دیرآمدگان قافله تمدن - یعنی آنان که در دوره تمدن اسلامی روزگار بی دانشی و حقارت خود را می گذرانیده اند و بعدها در رشته های مختلف علمی از منابع اسلامی وام گرفته اند - چگونه می توانند قابل اعتمادتر از تاریخنگاران مسلمانی باشند که مسایل را از نزدیک دیده و یا شنیده و حوادث را در زمان رخداد آنها ثبت کرده اند. چه دلیلی دارد که تاریخنگاران مسلمان در نقلها و تحلیلها تعصب داشته باشند ولی تاریخنگاران صلیبی و صهیونی از چنین اتهامی مبرا باشند!

و اما در صورتی که هر دو گونه منابع غیرقابل اعتماد شناخته شوند، استدلالها مبتنی بر نظریه پردازی ها و حدس و گمانها باشد چه دلیلی دارد که این گونه استدلالها ریشه در پیشداوریها و تعصبها نداشته، بعلاوه که در این صورت با فقدان مدارک معتبر و حتی غیرمعتبر، استدلالها بکلی مخدوش و فاقد ارزش خواهد بود.

بنابراین اگر بناست، اظهارنظری عالمانه و آگاهانه و قابل تامل صورت گیرد، عاقلانه ترین و پسندیده ترین راه - از میان راه های سه گانه یاد شده - اعتماد بر منابعی است که تدوین آنها به زمان وقوع حادثه نزدیکتر و شواهد و قراین صحت در آنها مشهودتر است.

امید آن که مقالات آتی در این بخش بتواند با ملاکهای صحیح پژوهشی به بررسی ریشه های گسترش اسلام و تشیع در ایران بپردازد و بدون پیشداوری ذهنی، با ارائه مدارک کافی، نتیجه گیری لازم را، برای مخاطب میسر سازد.

غلبت الروم فی ادنی الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون.

روم 2-3

سرآغاز انحطاط ساسانیان

آخرین دوره جنگهای خانمانسوز ایران و روم 593-628م که در دوره خسروپرویز روی داد، نخست به پیروزی ایرانیان انجامید و سپاهیان ساسانی از مصر تا آسیای صغیر را به تصرف خود آوردند، اما در نهایت شکست سنگینی را از رومیها متحمل شدند و تمام متصرفات خود را از دست دادند و سپاهیان رومی به کناره های دروازه های تیسفون رسیدند! (1) شکست تشکیلات عظیم جنگی ساسانیان به سود مسلمانان بود و آنان را از هجوم ارتش ساسانیان به شبه جزیره عربستان - که پیش از آن نیز سابقه داشت (2) و می توانست موجودیت مسلمانان را به خطر اندازد - مصون داشت که بحق نوید شادی برای مؤمنان بود و قرآن به آن اشاره کرده است. (3)

شکست نظامی زمینه شکست سیاسی ساسانیان

شکست نظامی ساسانیان آغازگر فروپاشی جدی بود و تصفیه های درونی سردمداران حکومت را تشدید کرد و به سرپیچی و حرکت گریز از مرکز حکام محلی انجامید. سرانجام خسروپرویز به سبب همین اختلافات زندانی شد و سپس به قتل رسید. پس از او فرزندش شیرویه 628م برای حفظ تاج و تخت تمام برادران و نزدیکان خود را به قتل رسانید. اما طولی نکشید که خود بر اثر بیماری طاعون درگذشت. پسرش اردشیر نیز قربانی همین درگیریها شد و تا روی کار آمدن یزدگرد سوم 632م دست کم ده تن به حکومت رسیدند. (4)

حکومتهای کم دوام شاهزادگان ساسانی نشان دهنده شکاف عمیق در میان طبقات بالای جامعه ساسانی بر سر قدرت و حکایتگر بحران و ناآرامی در جامعه بود. طبقات فرادست یعنی مغان، نجبا و اشراف و فرماندهان سپاه که موقعیت خود را در خطر می دیدند هر کدام برای تثبیت منافع خویش تلاش می کردند.

تعارضهای عقیدتی و جنگ قدرت در حکومت ساسانیان

آخرین دوره این کشمکشها از زمان خسروپرویز(590-628م) آغاز شد (5) که با حمایت رومیان روی کار آمده بود و گرایش به مسیحیت داشت. از این رو موبدان که بعد از «کرتیر» (6) قدرت و نفوذ بسیار زیادی به دست آورده بودند، سخت به مخاطره انداخت. در حالی که قدرت موبد موبدان در دوره ساسانیان به حدی بود که می توانست در صورت اختلاف رئیس دبیران و فرمانده کل سپاه و موبد موبدان بر سر انتخاب پادشاه، پس از مشورت با خاصگان روحانی خود درباره گزینش پادشاه تصمیم بگیرد. (7) آنان علاوه بر این در سراسر قلمرو ساسانی صاحب املاک زراعی پهناوری بودند (8) با این همه موبدان زرتشتی با گسترش روزافزون دین مسیح در قلمرو ساسانی (9) و تبلیغ مانویت (10) در شمال شرق قلمرو ساسانی و فعالیت طرفداران مزدک که در میان طبقات عامه مردم پایگاه وسیعی داشت (11) روبرو بودند. موبدان نیز با تعصب و بی تسامح به تعقیب و آزار ملحدان و پیروان دیگر ادیان می پرداختند. (12) و در صورتی که مشاهده می گردید کسی از پیروان زرتشت به آن ادیان گراییده است اعدام می شد (13) این سختگیری و عدم تسامح و عدم کارآیی دین زرتشتی مردم را آماده پذیرش شرایط تازه می کرد.

نقش اشراف در استثمار مردم

نجبا و اشراف زمیندار که بیشتر حکومت ولایات را برعهده داشتند طبقه نیرومند دیگری را تشکیل می دادند. اینان در ولایات مالک زمینهای پهناور بودند و در اواخر دوره ساسانیان نقش مهمی در عزل و نصب شاهزادگان ساسانی داشتند. (14) نجبا علاوه بر دارا بودن امتیازهای بسیار، زندگی و مرگ مردم را در اختیار خود می دانستند، (15) از آنجا که اکثریت مردم در جامعه ساسانی کشاورز بودند که طبق قانون آزاد به شمار می رفتند، اما عملا برده بودند و نجبا آنها را با اراضی و دهکده ها خرید و فروش می کردند. آنان مکلف بودند در زمان جنگ به عنوان سرباز پیاده نظام خدمت کنند. (16) در حالی که فاقد تجهیزات مناسب بودند و بیشترین صدمات را در جنگها متحمل می شدند. (17) مردم علاوه بر پرداخت مالیات سرانه به دولت مرکزی، پیشکشهای مرسوم و اجباری نوروز و مهرگان را نیز تحمل می کردند. (18)

عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نارضایی مردم

در کنار رنجها و فشارهایی که مردم از دیرباز بر دوش می کشیدند، ناگزیر از تحمل مشکلات بیست وچهار ساله جنگ ایران و روم و تلفات و قحطی و مالیاتهای ناشی از آن بودند. طغیان رودخانه های دجله و فرات و سپس شیوع طاعون در این منطقه که تلفات فراوان از خود به جای گذاشت (19) این فلاکتها را تشدید می کرد. مجموعه این حوادث امپراتوری ساسانیان را به اندازه ای ناتوان کرده بود که حکومت قادر نبود حتی حملات دسته های پراکنده اعراب بیابانگرد را که به قصد غارت هجوم می آوردند، دفع کند. (20)

ضعف ساسانیان و اقتدار سیاسی اعراب

ضعف ساسانیان از دید اعراب همجوار نیز پوشیده نماند، آنها به خالدبن ولید که از جانب ابوبکر مامور عراق شده بود اطلاع دادند که ایرانیان درگیر اختلافات درونی هستند. (21) خالد بدون آن که با مقاومت جدی ایرانیان روبرو شود، حملات خود را در کناره غربی رود فرات تا بالای رودخانه محل تقاطع مرز ایران و روم ادامه داد. (22) از این زمان مرکز خلافت در جریان کامل اوضاع ایران قرار گرفت و این نکته از سخن عمر هنگامی که ابوعبیده ثقفی را مامور فتح ایران کرد، کاملا پیداست. خلیفه به او چنین گفت:

«تو به سرزمین مکر و خدعه و خیانت و زورگویی می روی، سرزمینی که مردمش در انجام اعمال گستاخ و بدان آگاهند، سرزمینی که مردمش خیر را فراموش کرده و هیچ از آن نمی دانند». (23)

تهاجم سپاهیان مسلمان به فرماندهی ابوعبیده ثقفی در حالی صورت می گرفت که به علت کشتار شاهزادگان ساسانی، در میان ایشان مردی که شایستگی تصدی مقام شاهی را داشته باشد به دشواری یافت می شد. از این رو تاج شاهی را بر سر پوران - دختر خسروپرویز - گذاشتند. (24) مورخان از عدالت پوران یاد می کنند که خود نشان دهنده وضعیت یاس آور اجتماعی و سیاست شاهان قبلی بویژه، خسروپرویز است. وی با توجه به جنگهای ممتد و طولانی با رومیان و داشتن درباری پرخرج و پرتجمل، پس از جنگ، خزانه ای انباشته از زرو و سیم که حاصل غارت و وصول مالیاتهای گوناگون بود، از خود به جا گذاشت. (25) به هر حال پادشاهانی که بعد از خسروپرویز روی کار آمدند، قدرتی نداشتند و ملعبه نجبا و موبدان بودند. و پس از مدتی کوتاه به قتل می رسیدند. یکی از نجبای اواخر دوره ساسانیان رستم فرخزاد بود که نایب السلطنه به شمار می آمد و قدرت بسیار داشت. (26)

وی نخست مخالف فرمانروایی یزدگرد سوم بود اما با شورشی، احتمالا به سرکردگی فیروزان، روبرو شد. شورشیان او را به ضعف حکومت و شکست در برابر مسلمین متهم می کردند. (27)

یزدگرد سوم، آخرین پایگاه قدرت ساسانیان

به هر حال، یزدگرد جوان که در 632م روی کار آمد نیز نتوانست بر مشکلات چیره شود و با حملات فزاینده مسلمانان روبرو گردید و عمر که متوجه تمرکز قدرت در تیسفون شده بود حتی اعراب اهل رده را که ابوبکر آنها را در فتوحات شرکت نمی داد، به خدمت گرفت (28) و سپاهیان کمکی را یکی پس از دیگری روانه عراق کرد. ساسانیان خود را ناگزیر از رویارویی جدی در برابر مسلمانان دیدند و رستم خود برای مقابله با مسلمانان به سوی قادسیه شتافت. اما در راه قادسیه حوادثی رخ داد که بوضوح انحطاط و فساد جامعه ساسانی را می نمایاند. سپاهیان در مسیر خود اموال و ناموس رعایا را به زور می گرفتند و اعمالی از این دست چندان وسعت یافت که رستم در میان سپاه برخاست و سخنانی به شرح زیر ایراد کرد:

ای گروه پارسیان! به خدا آن مرد عرب راست می گفت: به خدا اعمال ما سبب زبونی ما شده، به خدا رفتار عربان که با ما و مردم در حال جنگند از رفتار شما بهتر است. خدا به سبب رفتار نیکو و عدالت و پیمانداری و نیکی، شما را بر دشمنانتان پیروز می گرداند و بر بلاد مسلط می کند. اکنون که از آن رفتار روی گردانده اید و این کارها را در پیش گرفته اید، خدا وضع شما را تغییر می دهد و بیم هست که قدرت را از شما بگیرد.

وی پس از این سخنان دستور داد چند تن از غارتگران را گردن زدند و سپس به راه خود به طرف قادسیه ادامه داد. (29) او که از ضعف و انحطاط سپاه و دربار آگاهی داشت و تمایل طبقات فرودست را به پیوستن به مسلمانان دریافته بود (30) در جنگ با مسلمین تعلل می ورزید و سه بار خواستار ملاقات با سفرای مسلمین شد و تلاش می کرد تا مسلمانان را بدون جنگ و خونریزی بازگرداند. (31) اما موفق نشد و جنگ در محل قادسیه آغاز گردید.

سیاستهای غلط جنگی ساسانیان

از آنجا که در این گونه نظامها جان افراد فاقد ارزش است، اجساد کشته شدگان را در نبردگاه رها می کردند (32) که سبب کاهش قدرت تحرک سربازان می شد و قطعه قطعه شدن اجساد آنان در زیر پای اسبها روحیه سپاهیان را بشدت تضعیف می کرد و همین را می توان از عوامل شکست ایرانیان در جنگ قادسیه به شمار آورد. ساسانیان برای جلوگیری از فرار و یا احتمالا پیوستن سپاهیان به صفوف مسلمانان، افراد را با زنجیر به یکدیگر بسته بودند، (33) ، با این همه گروههایی از ایرانیان به صفوف مسلمانان پیوستند و به نفع آنان جنگیدند. (34) سرانجام ساسانیان با وجود تجهیزات بهتر و سپاهیان بیشتر شکست خوردند و رستم به دست مسلمانان کشته شد. (35) ساسانیان پس از جنگ قادسیه سپاه دیگری در بابل به رهبری نخیرخان، مهران رازی، هرمزان و به فرماندهی فیروزان گردهم آورد، اما آنان به خاطر اختلافات داخلی، پس از درگیری کوتاهی عقب نشینی کردند، (36) ساسانیان در بیشتر جنگهای با مسلمین سپاهیان را با زنجیر به یکدیگر می بستند تا از صحنه جنگ فرار نکنند از آن جمله در جنگ اصفهان 21 ه زنجیرهای ده نفری و یا پنج نفری و سه نفری وجود داشت. (37) این کار از تحرک سپاهیان بشدت می کاست و روحیه آنان را تضعیف می کرد که این خود یکی از عوامل مهم شکست قطعی و کشتار فراوان در جنگها بوده است.

اختلاف حکمرانان و شکستهای نظامی

با این همه، حکمرانان ایالتهای ساسانی در آتش اختلاف نیز می سوختند و این اختلافها به حدی بود که حتی حمله خارجی که همه آنان را مورد هدف قرار داده بود، قادر نبود آنان را متحد کند، آنان حتی سعی می کردند به کمک اعراب مسلمان، یکدیگر را از صحنه رقابت خارج کنند. (38) آنها از پادشاه ساسانی اطاعت نمی کردند و او را در جنگ یاری نمی دادند، با توجه به این که شدت حملات و قدرت و سرعت فتوحات مسلمانان را درک کرده بودند. (39)

سرانجام امپراتوری ساسانی فرو ریخت و سرزمینهای ایران سریعتر از آنچه مسلمانان انتظار داشتند تصرف شد. ایرانیان با پیوستن به صفوف مسلمین و شرکت در جنگها و یا راهنمایی سپاهیان مسلمان و تسلیم ذخایر سلطنتی زوال کومت ساسانی را شتاب بخشیدند.

سرانجام یزدگرد که چیزی جز عنوان شاهنشاهی نداشت با دربار و حرمسرای خود در حالی که هزار نفر آشپز و هزار نفر نوازنده و هزار نفر یوزبان و هزار نفر با زبان و گروه بسیار دیگری به عنوان خدمه او را همراهی می کردند، (40) از برابر سپاهیان مسلمان شهر به شهر عقب نشینی کرد سپس برآن شد با گنجینه هایی که همراه داشت به چین پناهنده شود اما بیشتر سربازانش از این که پادشاه، مردم و سرزمین خویش را رها کند بشدت مخالفت کردند و از او خواستند تا با مسلمین صلح نماید و یا در صورت پناهندگی گنجینه ها را که متعلق به مردم است، رها کند، اما به نتیجه نرسیدند و کارشان به جنگ کشید و سرانجام یزدگرد را فراری دادند (41) و در نهایت در مرو به دست آسیابانی به قتل رسید. (42)

گرایش ایرانیان به اسلام

در نخستین رویارویی مسلمانان با ایرانیان به فرماندهی خالدبن ولید نامه ای به فرمانده سپاه پارسیان نوشته شد:

بدانید، هر کس که گمراهی را رها کند و به سوی قبله ما نماز گزارد و فرمانهای خدا و پیامبر ما را اطاعت کند و شهادت دهد به آنچه ما گواهیم و دشمنی با ما را رها کند، او از ماست و ما از اوییم و اگر در پناه ما قرار گیرد و جذیه (مالیات سرانه) بپردازد، او نیز در امان است و اما هر که دشمنی با ما را می خواهد به میدان بیاید... (43)

در ابتدا مسلمانان به طور کلی در همه جنگها، نخست ایرانیان را به اسلام دعوت می کردند و به همه کسانی که مسلمان می شدند، نوید تساوی حقوق و برابری با فاتحین را می دادند و در صورتی که حاضر به قبول اسلام نمی شدند، تنها به جزیه اکتفا می کردند. (44) حتی از مسلمان شدن آنان که نخست دست به شمشیر می بردند و سپس مغلوب و تسلیم می شدند ابراز شادمانی می کردند.

آزادی در انتخاب مذهب

در این مورد داستانی از فتح اسکندریه در مصر به شرح زیر آمده است:

اسرایی که در چنگ ما بود گرد آوردیم، مسیحیان نیز اجتماع کرده بودند. اسیران را یکی یکی می آوردیم و او را بین پذیرفتن اسلام و یا پیوستن به مسیحیت آزاد می گذاشتیم، چنانچه اسلام را انتخاب می کرد با صدای بلند، بلندتر از زمانی که روستایی فتح می شد، تکبیر می گفتیم و سپس او را به طرف خود می آوردیم و اگر به مسیحیت می پیوست مسیحیان شعار می دادند و به سوی خودشان می بردند و ما جزیه بر او قرار می دادیم و بشدت اندوهناک می شدیم به گونه ای که گویا کسی از مسلمانان به آنان پیوسته باشد. این شیوه تا پایان به اجرا درآمد. یکی از آنهایی را که آورده بودیم، ابومریم [کنیه ای که بعد از مسلمان شدن برای خود انتخاب کرده بود] بود... که پدر و مادر و برادرانش مسیحی بودند، پذیرفتن اسلام و یا مسیحیت را به او پیشنهاد کردیم و او اسلام را انتخاب کرد، به سوی خودمان آوردیم، پدر و مادر و برادرانش نیز هجوم آوردند و او را به طرف خود می کشیدند تا جایی که لباسهایش از هم درید... (45)

تاثیر رفتار شایسته مسلمانان در روح ایرانیان

سخنان رستم فرخزاد نیز حکایت از نحوه رفتار مسلمانان با ملل مغلوب دارد، وی هنگامی که سربازانش به غارت روستاها و تجاوز روستاییان دست زده بودند ضمن نکوهش کار آنان عامل پیروزی مسلمین را رفتار خوب و ستم روا نداشتن و وفای به عهد و نیکی به مردم می شمارد. (46) بر اثر همین رفتار خوب سپاهیان مسلمان بود که ایرانیانی حتی پیش از آمدن سعدبن وقاص به عراق و با وجود این که مسلمانان در جنگ پل تقریبا شکست خورده بوند، مسلمان شدند. (47) اینان در حقیقت پل آشنایی ایرانیان بین النهرین با اسلام و مسلمانان بود و با توجه به این امر به نظر می رسد که مردم برای تکمیل اطلاعات قبلی خود به دیدن سفرایی که عازم دربار یزدگرد می شدند، فراهم می آمدند. (48) درباریان نیز پس از سه دوره ملاقات با سفرای مسلمان، بویژه آخرین سفیر، گرایش مردم را به مسلمانان درک کرده و این گونه واکنش نشان می دهند:

«به خدا سوگند سخنانی گفت که بندگان ما به سوی او می گرایند». (49)

پیامهای اسلام، نوید رهایی برای ایرانیان

نابسامانی حکومت ساسانیان و خشم مردم که در یورش کفشگر به سوی خسروپرویز تجلی یافت (50) و علاقه مندی طبقات ضعیف به اسلام را رستم فرخزاد نیز درک می کرد، از این رو در جنگ با مسلمانان تعلل می ورزید و سعی داشت که سپاهیان مسلمان را به صورت مسالمت آمیز از جنگ منصرف کند. (51) اما مسلمانان موقعیت ساسانیان را نیک می دانستند از این رو برای جذب ایرانیان به اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. در شهر مدینه حتی پیش از اعزام سپاه به طرف عراق، سلمان فارسی ماموریت یافته بود که مسؤول تبلیغات و ارشاد و راهنمایی ایرانیان باشد. (52) اما از این که آیا سلمان فارسی بتنهایی مامور ارشاد بوده است و یا همکاران ایرانی دیگری از ایرانیان بحرین و یمن (که سابقه ای در اسلام داشتند) و تازه مسلمانان ایرانی (که پیش از اعزام سعد به طرف عراق ایمان آورده بودند) داشته است یا نه، و همچنین از میزان فعالیت و ثمربخشی کارهای او اطلاع دقیقی در دست نیست. با این همه مسلمان شدن گروهی از ایرانیان سپاه رستم پیش از جنگ قادسیه از ثمره تلاشهای او می تواند به شمار آید. این گروه از ایرانیان با آموزش دادن چگونگی از پای درآوردن فیلها (53) که پیش از این در جنگ پل از عوامل مهم شکست مسلمین گردیده بود، نقش مهمی در شکست ساسانیان ایفا کردند. سرانجام پس از شکست ساسانیان و کشته شدن رستم فرخزاد گروه دیگری از سربازان دیلمی و فرماندهان دژبانی سپاه به مسلمانان پیوستند و در کنار مسلمانان با باقیمانده سپاه بی سردار که هنوز مقاومت می کردند، وارد نبرد شدند و در پایان برای تشویق این تازه مسلمانها و به پاس خدماتشان، برابر با دیگر جنگجویانی که از ابتدا در جنگ شرکت کرده بودند، غنایم جنگی تعلق گرفت. (54)

نقش ایرانیان در پیروزی مسلمانان بر ساسانیان

پس از جنگ قادسیه مردم ایران هنگامی که متوجه شدند یزدگرد درصدد جمع آوری و انتقال گنجینه های سلطنتی و فرار از تیسفون است و به منظور جلوگیری از عبور سپاهیان مسلمان از دجله، تمام پلها را شکسته و قایقها را از رودخانه دور کرده است، (55) خود را به فرمانده سپاهیان مسلمان سعدبن وقاص رسانیدند و گفتند:

«چه نشسته ای! اگر سه روز بگذرد، یزدگرد هر آن چه در تیسفون هست با خود می برد».

مردم به این نیز بسنده نکردند و سپاهیان مسلمان را به سوی تیسفون هدایت کردند (56) و حتی برای تصرف شهر منجنیق در اختیار مسلمانان قرار دادند (57) اما شهر تیسفون دارای استحکامات نظامی بود و مسلمانان قادر به تصرف قهری شهر نبودند و تنها به محاصره شهر ادامه دادند. سرانجام به سبب عدم حمایت مردم از مدافعان شهر و عقب نشینی آنان به قسمت کاخ مسلمانان به شهر راه یافتند که می توان آن را از نتایج تلاشهای ارشادی سلمان فارسی به شمار آورد. او در این مدت توانست شیوه رفتار اسلام و مسلمانان را به ایرانیان بشناساند که در واکنش مردم به هنگام ورود سپاهیان مسلمان به شهر کاملا مؤثر واقع شد. گزارشگر مسلمانی که خود در ورود به شهر حضور داشته است و از نحوه ورود سپاهیان مسلمان به شهر و واکنش ایرانیان سخن به میان آورده است، می گوید:

... مردم از سپاهیان مسلمان ترس و رعبی به دل نداشتند و به کسی برخورد نکردند که از آنان وحشت کند و یا بترسد بجز آنهایی که در کاخ پناه و موضع گرفته بودند.

سرانجام آنها که در کاخ پناه گرفته بودند نیز پس از سه روز جنگ مایوسانه با مسلمانان، بر اثر کوششهای سلمان فارسی تسلیم شدند. (58) با سقوط تیسفون پایتخت ساسانیان ساکنان آن نواحی امان یافتند، اگر چه برخی از آنان از ساسانیان حمایت و یا به نفع آنان خانه هایشان را ترک کرده بودند. (59)

حضور ایرانیان در کنار رزمندگان مسلمان

ایرانیان بویژه آنها که مسلمان شده بودند، دوش به دوش اعراب مسلمان تا زوال کامل امپراتوری ساسانیان جنگیدند از آن میان گروه «الحمراء» را می توان نام برد که به عنوان واحدی قبیله ای با قبایل «ایاد»، «عک »، «عبدالقیس » و اهل هجر همپیمان شده بودند. (60) آنها در جنگ جلولا و بعد از آن به صورت دسته ای مستقل و منظم شرکت کردند. بخشی از این نیرو پس از پیروزی مسلمانان در جلولا به همراه گروهی از اعراب مسلمان به فرماندهی «قعقاع بن عمر» به تعقیب سپاهیان ساسانی پرداختند و تا خانقین پیش رفتند و شهر حلوان (قصر شیرین) را به تصرف خود درآوردند و سرانجام سعدبن وقاص پس از فراخوانی قعقاع، یکی از ایرانیان به نام «قبادبن عبدالله » را که اهل خراسان بود، به فرماندهی سپاه خط مقدم جنگ با ساسانیان منصوب کرد، این سپاه مامور حفظ سرحدات و وصول جزیه از ساکنان آن بود. (61) بخشی دیگر از این نیرو پس از پیروزی مسلمانان در جنگ موصل در این منطقه مستقر شدند و پس از احضار «عبدالله بن معتم » فرمانده این سپاه، «مسلم بن عبدالله » که پس از اسارت در جنگ قادسیه مسلمان شده بود، از جانب سعدبن وقاص به فرماندهی سپاه موصل منصوب شد. (62) اما موضوع قابل توجه در این دو سردار که می تواند بیانگر کیفیت ترکیب سپاه باشد، آن است که این دو به جای نام حقیقی پدرشان خود را منسوب به «عبدالله » (بنده خدا) کرده اند و در دومی حتی تغییر نام مشاهده می شود: «مسلم بن عبدالله » (مسلمان فرزند بنده خدا) که شیفتگی این تازه مسلمانان را به اسلام می رساند. در کنار این شیفتگان به اسلام گروه دیگری نیز به چشم می خورد که اگر چه هنوز بصیرت کافی برای پذیرش اسلام نیافته بود، اما از حکومت ساسانیان بشدت متنفر بود و برای زوال آنان گرایش به همکاری با مسلمین داشت. مسلمانان از این نیروها نیز بهره می گرفتند، از آن جمله در پادگان موصل در کنار دیگر نیروهای مسلمان، از این گونه سربازان استفاده می شده است. (63)

ایرانیان سواد عراق که پس از شکست ساسانیان در جلولا و فتح موصل به دست مسلمانان از خطر هجوم دوباره ساسانیان کاملا رهایی یافته بودند، دسته دسته برای صلح با مسلمانان می شتافتند. (64) یزدگرد در شهر اصفهان پناه گرفته بود و درصدد تهیه نیرو برای جنگ دیگری با مسلمین بود و بدین منظور دسته هایی از سپاهیانش را برای جمع آوری نیرو به این طرف و آن طرف گسیل می داشت. یکی از این دسته ها به استعداد106 نفر و به فرماندهی فردی به نام «سیاه » پس از خروج از اصفهان سربازانش را گرد آورد و آنها را به مسلمان شدن و پیوستن به مسلمین ترغیب کرد و پس از توافق سربازان، «شیرویه » را به اتفاق ده نفراز چابکسواران برای تعیین شرایط خود نزد مسلمین فرستاد و پس از تایید آن از جانب خلیفه مسلمان شدند، و در فتح شوشتر و پیرامون آن نقش مهمی ایفا کردند و مسلمانان نیز پاداش آنها را از غنایم جنگی بیش از دیگر سربازان قرار دادند. (65) این نیرو که شش نفر فرمانده لایق (سیاه، خسرو، فریدون، سارویه، شهریار، شیرویه) را در میان خود داشت، به نظر می رسد پس از فتح خوزستان بر تعداد سربازانش افزوده شده باشد و به احتمال قوی همین نیرو به همراه پنج دسته از سپاهیان عرب مسلمان در مرزهای بین اهواز و فارس مستقر شده بودند تا از رسیدن نیروهای کمکی ساسانیان در جنگ نهاوند جلوگیری کنند. (66) و در پایان پس از پیروزی مسلمانان سهمی برابر با دیگر جنگجویانی که مستقیما در جنگ شرکت داشتند، به آنها پرداخت شد. (67)

همان گونه که پیش از این ذکر شد سپاهیان ناراضی یزدگرد که حاضر به ترک سرزمین خود و انتقال گنجینه ها به چین نبودند ضربه نهایی را بر پیکره پوسیده حکومت ساسانیان وارد آوردند و پس از تصاحب ثروتها با مسلمانان صلح نمودند و تمام اموال را تسلیم آنها کردند و هر یک از آنها به سرزمینهای خود بازگشتند. (68)

این بررسی کوتاه نشان می دهد که برخی از ایرانیان اعم از مسلمان و یا غیرمسلمان در شکست قطعی ساسانیان و زوال حکومتشان دوش به دوش دیگر مسلمانان جنگیدند و یا در تصرف شهرهای این سرزمین آنها را راهنمایی کردند، زیرا مسلمانان را مردمی دیندار و باوفا می دانستند، آنها حتی پس از پیروزی مسلمین در جنگها و یا در تصرف تیسفون در جمع آوری گنجینه های شاهی و سپردن آنها به مسلمین کمک شایانی کردند (69) و علاوه بر آن در تاسیس دیوان و بنای مسجد کوفه و ساختمانهای اداری مسلمانان را یاری دادند (70) و خلیفه دوم در جنگهای خود با ساسانیان از مشورت ایرانیان برخوردار بود». (71)

گرچه ایرانیان، مسلمانان را در رفتار، بهتر از ساسانیان یافتند و بسیاری مسلمان شدند اما سرعت فتوحات و عدم آمادگی مسلمین برای اداره این سرزمین وسیع و گرایش برخی از مسلمین به غنایم و ثروتها و در پیش گرفتن سیاستهای ناسنجیده، آن گرایش روزافزون مردم به اسلام که تا تصرف تیسفون و جنگ جلولا در میان ایرانیان رواج داشت، کم کم به ضعف گرایید که بدین موضوع در صفحات آینده خواهیم پرداخت.

مآخذ

1- گیرشمن، رومن: ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، علمی فرهنگی، چاپ پنجم، 1364، ص 368،367.

2- نولدکه، تئودور: تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، انجمن آثار ملی، 1358، ص 116،110، 363،353.

3- سوره روم، آیه 1.

4- ابن مسکویه، احمدبن محمد: تجارب الامم،. به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، دار سروش،1366، ج 1، ص 143،144; ابن الاثیر، عزالدین ابی الحسن علی: الکامل فی التاریخ، دارصادر/ دار بیروت،1386/1966، ج 2، ص 416،434،448; ابن خلدون،:العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، پرچم، چاپ اول، 1363، ج 1، 508، 504،503; هوار، کلمان: ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، چاپ اول،1363، ص 137; صفا، ذبیح الله: خلاصه تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران از آغاز تا پایان عهد صفوی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم،1356، ص 52،55.

5- تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص 524; مشکور، محمدجواد: تاریخ سیاسی ساسانیان، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول،1366، ج 2، ص 1150، 1151.

6- کرتیر یا تنسر: یکی از شخصیتهای مهم مذهبی دین زردشتی است که بیش از هفتادسال نفوذ فوق العاده ای در ولت ساسانیان داشت و با سختگیری و تعصب با مذاهب بیگانه چون مسیحیت، یهودیت، بودایی، برهمایی و مانوی مبارزه کرد. رک: تاریخ سیاسی ساسانیان، ج 1، ص 103-110.

7- ایران و تمدن ایرانی، ص 163.

8- همان، ص 152.

9- کریستن سن: ایرانیان در زمان ساسانیان، ترجمه رشید دیلمی، تهران، دنیای کتاب، 1371، ص 365-418.

10- ایران از آغاز تا اسلام، ص 382-384.

11- تاریخ ایرانیان و عربها...، ص 695; ایرانیان در زمان ساسانیان، ص 477،478; زرین کوب، عبدالحسین: تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1364، ص 467.

12- ایران و تمدن ایرانی، ص 153; ایرانیان در زمان ساسانیان، ص 363.

13- ایرانیان در زمان ساسانیان، ص 410.

14- ایران در زمان ساسانیان، ص 649،650.

15- ایران در زمان ساسانیان، ص 662; لمتون، ا، ک، س: مالک و زارع در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران، علمی فرهنگی، چاپ سوم، 1362، ص 58.

16- تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ص 373، 411; مالک و زارع در ایران، ص 57.

17- تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ص 377; ایرانیان در زمان ساسانیان، ص 430.

18- ایران و تمدن ایرانی، ص 156.

19- ایران در زمان ساسانیان، ص 646; ایران و تمدن ایرانی، ص 136.

20- فرای، ر - ن: ایران; از اسلام تا سلاجقه، ترجمه حسن انوشه، تهران، سپهر، چاپ اول، 1364، ص 12،111.

21- ابن اعثم، ابی محمد احمد: الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول،1986، ج 1، ص 78.

22- طبری، محمدبن جریر: تاریخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358/1939، ج 2، ص 583،551.

23- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 437، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 505.

24- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 434; ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 504.

25- ایران در زمان ساسانیان، ص 591.

26- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب: تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، افست، نشر فرهنگ اهل بیت، قم، ج 2، ص 143; تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 633.

27- تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 658،633، 508; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 144،143; الکامل فی التاریخ، ج 2، 448، 440; تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 506.

28- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 441; ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 506.

29- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 25،24; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 460،459; تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 512.

30- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 28; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 465،464; تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 515،514.

31- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 52-32; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 467-460.

32- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 59; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 477.

33- ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد: شرح نهج البلاغه، دارالاحیاء الکتب العربیة، چاپ اول،1959، ج 9و10، ص 98.

34- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 28.

35- تاریخ سیاسی ساسانیان، ج 2، ص 1329،1330.

36- تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 114.

37- همان، ص 226; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 12.

38- تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 231; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 24.

39- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 158.

40- ایران در زمان ساسانیان، ص 658،655.

41- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 248; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 36،35; تجارب الامم، ج 1، ص 256.

42- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص؟; بلاذری، فتوح البلدان...

43- الفتوح، ج 1و2، ص 77.

44- صفا، ذبیح الله: خلاصه تاریخ سیاسی و اجتماعی...، ص 59.

45- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 197.

46- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 24و25; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 459، 460.

47- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 10; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 453..

48- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 16; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 456.

49- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 463،462.

50- ایران در زمان ساسانیان، ص 642.

51- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 462; تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 513.

52- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 9، 124; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 453.

53- تجارب الامم، ج 1، ص 208; تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 62.

54- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 28،70،71.

55- ایران در زمان ساسانیان، ص؟.

56- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 121،120.

57- همان، ص 117.

58- همان، ص 123; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 513.

59- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 117،137.

60- همان، ص 28.

61- همان، ص 135،140،141،146،147،153; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 521.

62- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 146،147.

63- همان، ص 146،147،153.

64- همان، ص 85.

65- تجارب الامم، ج 1، ص 235،236; تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 185،186; الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 552.

66- تجارب الامم، ج 1، ص 235; تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 186-213; الکامل فی التاریخ، ج 3،ص 9.

67- تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 219.

68- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 248; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 35،36; تجارب الامم، ج 1، ص 206.

69- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، صص 80،119، 204،248; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 14،115.

70- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 148،149، 150; تجارب الامم، ج 1، ص 259; تاریخ سیاسی ساسانیان، ج 2، ص 1359.

71- تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 225; ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 240.

× - مقدمه توسط فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام احمد ترابی نگارش یافته است.- بر خود لازم می دانم از همکار فاضل جناب آقای صدیقی نسب که در کار تحقیق مقاله حاضر این جانب را یاری رسانده اند سپاسگزاری کنم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان