ماهان شبکه ایرانیان

کتابی و سخنی

چشم همه اهل فرهنگ و ادب به بازگردان دوباره غررالسیر، روشن. حقیقت این است هر ترجمه، تحقیق، مقاله و شعری که با کتاب سترگ شاهنامه (و در حقیقت مردمنامه) پیوندی داشته باشد، در این آشفته بازار کتاب، همچنان توجه علاقه مندان را جلب می کند و تمایل آدمی را به خواندن آن برمی انگیزد. و همین است که این قلمزن را واداشته در باب کتاب مذکور چند سطری بنویسد.

گروه ویرایش

چشم همه اهل فرهنگ و ادب به بازگردان دوباره غررالسیر، روشن. حقیقت این است هر ترجمه، تحقیق، مقاله و شعری که با کتاب سترگ شاهنامه (و در حقیقت مردمنامه) پیوندی داشته باشد، در این آشفته بازار کتاب، همچنان توجه علاقه مندان را جلب می کند و تمایل آدمی را به خواندن آن برمی انگیزد. و همین است که این قلمزن را واداشته در باب کتاب مذکور چند سطری بنویسد.

این کتاب به بازگردان سید محمد روحانی و به وسیله انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد منتشر شده است. از شناسنامه کتاب درمی یابیم که ویرایش آن را دکتر رضا انزابی نژاد (استاد دانشکده ادبیات مشهد) به عهده داشته، تیراژ کتاب 3000 نسخه، چاپ اول و 438 صفحه است. باید از بهای کتاب نیز یاد کرد که در این بحبوحه گرانی کاغذ و ... مناسب می نماید یعنی 4600 ریال.

در ابتدای کتاب می خوانیم که مترجم آن را به همه ایرانیانی که به زبان و فرهنگشان مهر می ورزند، پیشکش کرده است و این می رساند که مترجم محترم در چه راستا و با چه هدفی دست به برگردان کتاب زده است. مؤلف کتاب در سال 429 ه 0 ق درگذشته است یعنی قرن پنجم; این نکته را بر روی جلد کتاب می توانیم ببینیم. اگر به فهرست مطالب کتاب نظری بیفکنیم، می بینیم که عناوین سرفصلهای کتاب با حروف سیاه چاپ شده تا از زیرعنوانهای داخل فصلهای کتاب، متمایز باشد. این عنوانها از پادشاهی کیومرث شروع می شود و به پادشاهی یزدگرد پور شهریار پایان می گیرد.

مترجم با استناد به سخنان علامه دهخدا، مجتبی مینوی و برخی دلایل دیگر، نویسنده کتاب را ابومنصور حسین بن محمد ثعالبی مرغنی می داند و نه ابومنصور عبدالملک ثعالبی نیشابوری، چنان که برخی گفته اند. همچنین اشارت می کند که نثر نویسنده در این کتاب، نثری فنی و استوار بوده و از آیات قرآن کریم نیز بهره برده است. واقع بینی و زنهارداری نویسنده، همانندیهای کتاب با شاهنامه فردوسی و تفاوتهایش با آن، از موارد دیگر ذکر شده در پیشگفتار است. طبق اظهار مترجم، این کتاب نخستین بار در 1328 به قلم محمود هدایت و در سال 1369 به قلم محمد فضایلی ترجمه شده است اما او به دلیل کاستیها و نقصهایی که در آن دو یافته، اقدام به ترجمه مجدد کرده است.

اگر چه سخن درباره این کتاب و زحمات قابل تقدیر مترجم بسیار است، اما با رعایت ایجاز و اختصار، و به قصد بهتر شدن کارهایی از این دست، ذکر چند نکته را ضرور می دانم:

1- نویسنده این سطور، فرصت آن را نداشته که از نظر تطبیقی و به قول مترجم، زنهارداری، ترجمه را با متن عربی غررالسیر، مقابله کند و این مهم را به کسانی وامی گذارد که هم بضاعت علمی بیشتری دارند و هم فرصت آزادتری; پس ناگزیر برای آشنا شدن خوانندگان و محض نمونه، یک بند از ترجمه کتاب را می آورم تا شیوه ترجمه نیز تا اندازه ای روشن شده باشد:

روزی که برادران در سراپرده تور گرد آمده بودند و لشکریان مسلح دورتادور را گرفته بودند، سخن بدانجا کشید که تور به ایرج گفت: ما هر سه از یک پدریم، می باید فرمانروایی از آن بزرگتر باشد. اکنون چنین است که تو که از ما کوچکتری، چگونه است که تخت و تاج را ویژه خود ساخته ای و دانی که ما بدان سزاوارتریم. (1)

2- در این کتاب داستان رستم و سهراب، که به اعتقاد من زیباترین داستان شاهنامه است، نیامده و مترجم در پیشگفتاری که بر کتاب نوشته یادآوری می کند که این کتاب در اصل چهار جلد بوده و تا روزگار سبکتکین را در برمی گرفته ولی متاسفانه فقط همین جلد اول باقی مانده است. خوب بود مترجم در بخش تفاوتهای کتاب با شاهنامه، این نکته را نیز ذکر می کرد.

3- مترجم سعی کرده است با انتخاب بیشتر واژگان پارسی، فضایی در خور داستانهای شاهنامه بسازد و در این مهم تا حدی نیز موفق بوده است اما گاه نداشتن ذوق کافی، کار دست مترجم محترم داده است. کافی است خوانندگان به این نمونه ها توجه فرمایند: شترنج (به جای شترنگ)، بکنهای دینی، نرمساری، پسواز.

4- عدم التفات مترجم به درستها و نادرستهای موجود در زبان فارسی موجب شده است ترجمه او، از رنگ علمی بی بهره باشد و خواننده به این نتیجه برسد که مترجم محترم یا از همه بحثهای مربوط به این مسایل بی خبر مانده یا اساسا این بحثها مورد قبول او نبوده است. البته شاید دخالت ویراستار محترم می توانست تا حدی از این نارسایی بکاهد، اما به نظر می رسد که این کتاب با دقت ویرایش نشده است. برای استناد، به کاربرد این موارد در ترجمه غررالسیر اشاره می شود:

حق دوستی تو را بگذارم، لشگر، خوش مزه، دوم، خوارزمی، ذغال، نگاه بان، زیبائی، زشتتر، ابرحه، کسری، دیبابافت (به جای دیبا باف که صفت مفعولی مرکب مرخم است)، خورده گیرد (به جای خرده گیرد).

5- درباره ویرایش فنی و ادبی این کتاب می توان گفت که اصلا ویرایشی انجام نشده است; عدم یکنواختی در قطع و وصل ترکیبها و واژگان، نداشتن رسم الخط واحد که در همه جا رعایت شده باشد و عدم دقت در کاربرد نشانه های سجاوندی، این مدعا را ثابت می کند.

الف - عدم یکنواختی در قطع و وصل واژگان: کافی است به این نمونه ها توجه بفرمایید:

قطع......وصل

خوبی ها...خوبیها دارایی ها..داراییها آن گاه.....آنگاه آن جا......آنجا این که.....اینکه افزون تر...فزونتر خشک سالی ..خشکسالی گرامی داشت (مصدر مرکب مرخم)..گرامیداشت (مصدر مرکب مرخم) کشتن گاه...کشتنگاه

مثالهای فوق، از کلماتی بود که به دو صورت آمده اند. نیز از کلماتی که فقط یک بار یا به صورت وصل یا به صورت قطع، بدون توجه به رعایت یک قاعده کلی به کار رفته اند این آشفتگی را می توان دریافت. توجه کنید:

قطع: چمن زار، شاداب تر، جوان تر، گرامی ترین، نزدیک تر، کندک ها، آبادانی ها، جهان گیر (صفت فاعلی مرکب مرخم)، ترسناک تر، کامرانی ها، بی باک، گل ناک، پیش کش، آسان تر، سنگین تر، خوشی ها، نگاه بان، ناآگاهی ها، تندیس ها، دل شده ای، پادشاهی اش، خون ریز.

وصل: سوگواریها، بزرگترین، بیچارگی، همسایگیش، نیکیها، فارسیش، فرماندهیش، فراخته، بیماریش، بزرگیها، گردنکشیش، بیناییش، خوشبختیها، برتریها، گودیش، زشتتر، خونریزی.

ب - نداشتن رسم الخط واحد: در این کتاب برخی واژه ها را می بینیم که به صورتهای مختلف نوشته شده اند، توجه کنید:

صد ..........سد

دارائی.......دارایی سیاوش........سیاووش جاماسب.......جاماسپ ارجاسب.......ارجاسپ فیلیب........فیلیپ بادافره......پادافره عیسا.........عیسی یحیا.........یحیی

ج- عدم دقت در کاربرد نشانه های سجاوندی: در ترجمه غررالسیر، گاه می بینیم در جایی که باید از علامتهای نگارشی، استفاده می شد، استفاده نشده و گاه علامتها در جای نامناسب به کار رفته است یا اصلا علامتی لازم نبوده، برای هر کدام مثالهایی ارائه می دهم:

چون افراسیاب گزارش درگذشت زو را شنید، بر آن شد که به ایران بازگردد و جنگ را از سرگیرد، زیرا که زان پیش از پستان ناز آن برخوردار گشته بود و میوه های آن را چشیده و از آن برخوردار شده بود این همه او را فریفت تا...» (2) روشن است که بعد از فعل «برخوردار شده بود» باید نقطه یا نقطه ویرگول گذاشت.

و یا: «گفت: فرزندم امروز تو را دوباره به من بخشیدند آن گاه او را با خود به کاخ پادشاهی برد و ...»، (3) واضح است که بعد از «فرزندم » ویرگول و بعد از «بخشیدند» نقطه باید بگذاریم.

و یا: «او که از تو نیرو گرفته. اکنون بر آن بسیجیده که بر تو بتازد (4) روشن است که بعد از فعل «گرفته » نقطه لازم یست بلکه ویرگول باید گذاشت.

و یا: «کمتر کسی را می بینی که چون نیک بیندیشی. نامش گزارشگرمنش وی نباشد (5) نقطه بعد از «بیندیشی » درست نیست.

و یا: «اسفندیار فرمان داد او را به جایگاهش برگردانیدند. و خود تا شامگاه نشست (6) قبل از حرف عطف «واو» نیاز به هیچ علامتی به ویژه نقطه نیست.

و یا: «او چه گناهی کرده که به کشتن او فرمان می دهی (7) ؟.» بعد از علامت سؤال، وجود نقطه بی مورد است.

و یا: «دیگر سروده او درباره، این سخن همسو است که:... (8) » وجود ویرگول بعد از «درباره » لازم نیست.

6- اشکالات دستوری: در ترجمه فارسی کتاب مورد بحث، متاسفانه از این دیدگاه نیز با مشکلاتی روبرو هستیم که تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

«سودابه دو کودک افگانه شده در میان تشت در پیش وی نهاد. (9) » بعد از «افگانه شده » حرف نشانه «را» لازم است.

«... تا افراسیاب بداند که پادشاهی چون من فریب او را نمی خورد. (10) » بعد از «او» حرف نشانه «را» لازم است.

«... و عفریت سرما و بوران دندانهای تیز خود به آنها نشان داد و... (11) » بعد از «خود» حرف نشانه «را» لازم است.

«خداوند، بخشایش خود را بر ما فرو فرستاد و سخن ما را یکی کرد و خوشی دهش را کامل فرموده و مرا به جانشینی بر بندگان و جهانیان برگماشت...» (12) با توجه به این که فعل «فرموده » وجه وصفی است، بعد از آن کاربرد حرف «واو» درست نیست.

«روتختی دیباباف » (13) از نظر دستور زبان فارسی، باید صفت به صورت دیبابافت می آمد که صفت مفعولی مرکب مرخم است و نه دیباباف که صفت فاعلی مرکب مرخم می شود.

«... و خداوند باغ در برخورد با او چندان آسان گیری کرد و او را واگذاشت که تا توانست انگور خورده و فربه گشت و... (14) » در جمله فوق، اولا یکی از دو حرف ربط (که - تا) کافی است و دیگری زاید است، ثانیا حرف «واو» بعد از «انگور خورده » درست نیست، چون وجه وصفی است.

7- رعایت فارسی نویسی: با این که از انتخاب واژگان پیداست که مترجم سعی بر آن داشته رنگ و بوی فارسی سره به ترجمه خود بدهد، اما عدم دقت کافی موجب شده است در مواردی این مساله نقض شود، مثلا کلمات: زیبائی، رائش، جندی شاپور و شترنج که باید با توجه به روش و ذوق و اعتقاد ادبی بازگردان: زیبایی، رایش، گندی شاپور و شترنگ نوشته می شدند.

8- توضیح اضافی: مترجم برای معادل ماوراءالنهر که یک ترکیب عربی است، کلمه «فرارود» را برگزیده که زیبا هم هست اما برای این که خواننده دقیقا بداند فرارود را به جای «ماوراءالنهر» به کار برده، در پرانتز کلمه «ماوراءالنهر» را آورده است. این مطلب، برای اولین بار، بجا و مناسب بود اما متاسفانه تا آخر کتاب همین توضیح در داخل پرانتز آمده که حشو می نماید.

9- کج سلیقگی: مترجم در صفحه 169 کتاب، ترکیب اضافی «خشخش شمشیر» را به کار برده است. اگر کمی دقت کنیم، می بینیم صدای خشخش، بیشتر مناسب مثلا کاغذ یا برگهای ریخته شده در پاییز است و نه شمشیر; قطعا چکاچاک شمشیر مناسبتر بود.

10- تکرار فعل: می دانیم که در آثار ایرانی قبل از اسلام یعنی اوستا، کتیبه های هخامنشی و متنهای پهلوی، تکرار فعل وجود داشته است.بعد از اسلام نیز تا قرن ششم این شیوه ادامه یافته و بعدها حذف فعل مکرر یا اختصار به یکی دو فعل، معمول گشته است. (15) احیای این ویژگی بخصوص در آنچه مربوط به سبک خراسانی می شود، می تواند بسیار سودمند باشد چرا که موجب کوتاه گشتن عبارات می گردد. اما نکته مهم این که در تکرار فعل، عموما از فعلهای ساده و معین (رابط) استفاده می شود و نه از فعلهای مرکب، چنان که مترجم به کار برده است. (16) برای بیان بیشتر، چند مثال می آوریم.

«... زیرا که زان پیش از پستان ناز آن برخوردار گشته بود و میوه های آن را چشیده و از آن برخوردار شده بود... (17) » بهتر بود بجای تکرار فعل مرکب، از فعل «بهره مند شده بود» استفاده می کرد.

و یا: «... او را به کشورش بازگردانید و هرگونه سخنان نیکو به او گفت و نیکی برای او را به گردن گرفت و پس با یارانش راه ایران در پیش گرفت (18) برای جلوگیری از تکرار فعل مرکب، بهتر بود به جای «به گردن گرفت » از فعل «تعهد کرد» یا «پذیرفت » استفاده می کرد.

11- متاسفانه بسیاری از توضیحات مترجم در پاورقی صفحات کتاب، بدون ذکر ماخذ است و این امر می تواند به اعتبار علمی کتاب آسیب برساند. ر.ک: صص 34، 84 ، 164، 253، 260، 265، 270، 348، 349، 352، 360، 394، 395.

12- در انتهای کتاب، مترجم شرحی از زندگی اش را آورده و در آن، فهرستی از کتابهای آماده چاپ خود را نیز ذکر کرده است. پژوهش در مورد این که آیا در فرهنگ اولیه ایران و اسلام این خودنوشتها چگونه بوده و به چه منظورهایی به کار می رفته است و همچنین در فرهنگ غرب، به چه شیوه ها و مقاصدی در ابتدا یا انتهای کتاب می آمده و می آید، خود می تواند موضوع کتاب یا مقاله ای باشد. آنچه مسلم است این که ارائه این زندگینامه ها باید از انائیت دور بوده، جنبه آگهی روزنامه ای نیز پیدا نکند. برای دریافت کاملتر مساله کافی است یک بار دیگر شرح زندگی و آثار مترجم را در پایان کتاب (پس از فهرست نامها) بخوانید.

13- سخن آخر: با این که در ابتدای کتاب با غلطنامه ای روبرو می شویم و به کمک آن می توانیم برخی غلطهای چاپی را اصلاح کنیم، اما وجود غلطهای فراوان مطبعی، ما را شگفت زده می کند. به طوری که می توان گفت: تقریبا غلطنامه نیز گرهی از کار خواننده باز نکرده است. البته راست است که گفته اند: هنوز در کشور ما کتابی بدون غلط مطبعی درنیامده اما این نیز حدودی می تواند داشته باشد و از این نظر می توان گفت: عرضه چنین کتابی با این همه غلط چاپی در شان انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد نیست.

پی نوشتها:

1- حسین بن محمد ثعالبی مرغنی، تاریخ غررالسیر (شاهنامه کهن)، ترجمه سید محمد روحانی، انتشارات دانشگاه مشهد، چاپ اول، ص 63.

2- همان ماخذ، ص 105.

3- همان ماخذ، ص 127.

4- همان ماخذ، ص 138.

5- همان ماخذ، ص 181.

6- همان ماخذ، ص 191.

7- همان ماخذ، ص 139.

8- همان ماخذ، ص 261.

9- همان ماخذ، ص 125.

10- همان ماخذ، ص 131.

11- همان ماخذ، ص 192.

12- همان ماخذ، ص 278.

13- همان ماخذ، ص 390.

14- همان ماخذ، ص 412.

15- محمدتقی بهار، سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، امیرکبیر، چاپ پنجم، 1/355.

16- مستفاد از توضیحات شفاهی استاد نجیب مایل هروی.

17- تاریخ غررالسیر (شاهنامه کهن)، ص 105.

18- همان ماخذ، ص 161.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان