مقدمه
حکیم ناصرخسرو در میان شاعران و سخنوران مسلمان، مقامی ویژه دارد. در بیشتر سروده ها و قصاید این شاعر گرانمایه، از منزلت دین، کرامت انسان و مراتب ولای بنی فاطمه و لزوم اطاعت و فرمانبرداری از رسول الله و اهل بیت طاهرین، سخن به میان آمده است آن هم با سوز و گداز و تعبیرهایی بس شیوا و دلپذیر. اصولا مهر و محبت پیامبر اکرم و آل البیت و التزام عملی بر اطاعت و پیروی از ایشان مقوله ای دینی قرآنی است که برخی شاعران متعهد پارسی گوی و یا عربی سرا را همواره از چشمه جوشان خویش سیراب کرده است. آنان سرمست از زلال صافی مکتب رسالت، با عشق و اشتیاقی وصف ناشدنی، سخن گفته و فرهنگی ناب و انسانی را رواج داده و بشر را با اصیل ترین معارف و سازنده ترین اندیشه ها، آشنا کرده اند.
آثار ولا و مهر آل رسول(ص) و فرزندان علی(ع) و ذریه فاطمه زهرا(س) در دیوان بسیاری از شاعران پارسی گوی نیز، حتی آنان که به تشیع شهره نیستند، می درخشد و ابیاتی از سروده های ایشان ورد زبان ادب پژوهان و دوستداران خاندان پیامبر(ص) است.
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد(ص) (1) خدایا بحق بنی فاطمه که بر قول و ایمان کنم خاتمه اگر طاعتم رد کنی ور قبول من و دست و دامان آل رسول (2)
و فردوسی چنین سرود:
منم بنده اهل بیت نبی ستاینده خاک پاک وصی ابا دیگران مر مرا کار نیست جز این مر، مرا راه گفتار نیست (3) و در یک کلام، دین و انسانیت و ولای رسول و آل او، حقیقتی به هم آمیخته اند که تفکیک میان آنها نامعقول است.
من معشر حبهم دین و بغضهم کفر و قربهم منجا و معتصم (4) : جمع مبارکی که مهرشان دین، بغض و دشمنیشان کفر و تقرب به ایشان دستاویز و نجات بخش است.
این نکته نیز ناگفته نماند همه شاعران مادح ذریه پیامبر و آل علی و بنی فاطمه علیهم الصلوة والسلام که سرمایه سخنشان یاد فضایل و ذکر مناقب اهل بیت عصمت و طهارت بوده است، در یک سطح، سخن نگفته اند زیرا کلام برخی، از سهولت و روانی برخوردار است و همین معنی، سروده های ایشان را نقل مجالس و ورد محافل کرده است.
ولی در میان برخی دیگر از شاعران چه از خیل عربی سرایان و چه پارسی زبانان، شعرایی را می بینیم که شعرشان صعب و دشوار و حاوی لغات غریب است و ناصرخسرو از آن سلسله است و شاید به همین سبب و اسباب دیگر، سروده های او در عین پرمحتوا بودن، بر سر زبانها نیست هر چند که خود شهره آفاق است.
سخن حجت بشنو که همی بافد نرم و با قیمت و نیکو چو خز ادکن سخن حکمتی و خوب چنین باید صعب و بایسته و دربافته چون آهن (5)
البته ممکن است اشعار بعضی شاعران قبل و یا بعد از حکیم ما، حتی از این نیز دشوارتر باشد لیکن ادعای ما قرین حجت است و آن، کلام خود حکیم ناصرخسرو است. اولا: او سخنش را حکمت می نامد و حکمت، نه متاع همگانی است. و ثانیا: آن را صعب و پرصلابت چون آهن می خواند که باب دندان همه کس نیست. و ثالثا: آگاهی از مقوله سهل و ممتنع از دیدگاه ادب فارسی مطلبی درخور بحث و توجه است. و رابعا: گذشته از تصریح خود شاعر به صعوبت و سختی سروده هایش، وجود واژه های مهجور در قصاید وی این مدعا را اثبات می کند.
سخن چون زنگ روشن باید از هر عیب و آلایش که تا ناید سخن چون زنگ، زنگ از جانت نزداید (6)
و شاید سبب دیگر نامعروفی شعر ناصرخسرو، در افتادن او با غوغای عصر خویش باشد که خود او در این زمینه چنین سروده است:
ای حجت زمین خراسان، تو هر چند قهر کرده غوغایی پنهان شدی و لیک به حکمتها خورشیدوار شهره و پیدایی (7)
ما در این مقاله، برخی اشعار این شاعر حکیم و این سرایشگر بلندمرتبت تشیع و ولایت علوی را تحت سه عنوان: منزلت دین، کرامت انسان و لزوم طاعت و پیروی از آل یاسین، مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و ریشه قرآنی و حدیثی آن سروده های نغز و شیوا را بیان می کنیم تا ضمن آشنایی بیشتر با آن معارف والا، حکیم قبادیان را بهتر و بیشتر بشناسیم که او در غالب قصاید خویش، مراتب سرسپردگی و اخلاص خود را به بنی فاطمه و فرزندان حضرت زهرا علیها و علیهم السلام به اثبات رسانده است و در ابراز حقایق ضمن بیان نقش دین در تربیت انسان کامل به معارف انسان شناسی پرداخته و انصافا ادب پارسی را غنا بخشیده است.
و آخرین نکته قابل یادآوری در این مقدمه آن است که حکیم ناصرخسرو، هر چند به خلفای فاطمی مصر عشق می ورزیده و از دیدگاه کلامی، به اسماعیلیه منسوب و به «باطنیه » مربوط است، لیکن باید توجه داشت که اولا مقاله ما اصلا به آن مقوله وارد نشده و به آن موضوع به هیچ وجه نپرداخته است و بطور اجمال اشاره می کنم که صحت و سقم آنچه که در تاریخ، به خلفای فاطمی نسبت داده اند، چندان روشن نیست و آن، همانند برخی پدیده های دیگر عقیدتی عصر اموی و عباسی در هاله ای از ابهام فرو رفته است و می طلبد که پژوهشگران پرحوصله، آستین همت بالا زنند و در آن باره تحقیق و کنکاش بیشتر کنند تا غبار از چهره حق پاک سازند. (8)
ثانیا ما در این فرصت، فقط به آن دسته از اشعار عنایت داریم که شاعر در یکی از آن سه موضوع و یا هر سه، سروده است و عقاید و اندیشه های او در باب اسماعیلیه مطمح نظر ما نیست.
الف: منزلت دین
ناصر خسرو در بیان هویت انسان به اسباب گوناگون اشاره می کند و دین را مهمترین آنها برمی شمارد.
از دیدگاه او، دین همچون دژی است مستحکم با زیربنای راستی و درستی که از هرگونه خلل و آسیب مصون و از هر انحراف و کژی درامان است.
جز به دین اندر نیابی راستی حصن دین را راستی شد کوتوال (9)
شاعر حکیم ما، صدق و راستی و اعتدال و درستی را از آموزه های اصولی و روشهای پایه ای تربیت دینی می شمارد و بلکه میان دین و راستی، تساوی و برابری قایل است.
دین و دنیا هر دوان مر راست، راست راستی را دار دین راستین دین چه باشد جز که عدل و راستی چیز باشد جز که خاک و آب و طین؟ (10)
او در ابیاتی دیگر دو مفهوم دین و خرد را با یکدیگر بسیار نزدیک می بیند و به منظور درک این رابطه از احادیث معصومین(ع) الهام می گیرد:
امام صادق(ع): «من کان عاقلا کان له دین » (11) : خردمند دین باور است.
ناصرخسرو:
راست آن است ره دین که پسند خرد است که خرد اهل زمین را ز خداوند عطاست (12) دین خزینه تست شاید کاندر او از بهر دین بام و بوم از علم سازی وز خرد پرهون کنی (13) دل به یقین ای پسر! خزینه دین است چشم تو چون روزن است و گوش چو پرهون (14)
بنا به مفاد ابیات یاد شده، میان علم و عقل و دین، پیوندی متناسب و ارتباطی هماهنگ است که با همسویی و بهره گیری شایسته، انسان را کارساز خواهند بود.
قرآن کریم، مردمان کافر، مشرک و بی دین را پست، و گمراهتر از چارپایان دانسته و فرموده است:
«اولئک کالانعام بل هم اضل » (15) : آنان همچون چارپایانند بل گمراهتر.
« ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا» (16) : آنان همانند چارپایانند بلکه از آنان ره گم کرده تر.
و شاعر حکیم خراسان، با الهام از این آیات بینات، در آن باره، بی پرده، سخن رانده است:
بر ره دین رو که سوی عاقلان علت نادانی را دین شفاست جان تو بی علم خری لاغر است علم ترا آب و شریعت چراست جان تو بی علم چه باشد؟ سرب دین کندت زر که دین کیمیاست آنکه به دین اندر ناید خر است گرچه مر او را چو تو آدم نیاست سوی خردمند ز خر، خرتر است آنکه مر او را به ستوری رضاست راه سوی دینت نماید، خرد از پس دین رو که مبارک عصاست (17)
ناصرخسرو در این موضوع که دین مایه نجات رستگاری، و وسیله رهایی در بحران های زندگی است، به انسانها هشدار داده و آنان را از خطر راهزنان انسانیت و دشمنان بشر در درازنای تاریخ، آگاه کرده است. گویا مخاطبان او نسل امروز و جوانان عصر حاضرند که آنان را به مقابله با شبیخون فرهنگی غرب فرامی خواند.
سپس دین درون شو ای خرگوش که به پرواز بر شده ست عقاب (18)
نقش دین و مذهب باطل
ناصرخسرو علاوه بر سروده هایی که طی آنها دین را تجلیل و آن را با علم متحد و هماهنگ دانسته است ملازمه و توام بودن آن دو را با حصول آگاهی برای دیندار خاطرنشان می سازد:
دین گرامی شد به دانا و به نادان خوار گشت پیش نادان دین چو پیش گاو باشد یاسمن مرد بی دین گاو باشد تا نداری بانکش مر تو را پورا! همی مردم به دین باید شدن آن سخن باشد سخن نزدیک من کز دین بود آن سخن کز دین برون باشد چه باشد هین وهن گه به دل بینا شدستی راه دینی پیش توست گاه از این سو گاه از آن سو چونت باید تاختن؟ (19)
با وجود این، او با نقادی از دینهای باطل و مذهبهای پوشالی و ساخته و پرداخته دنیاداران، پرده از روی حقایقی کنار زده و چهره دین حق و مذهب راستین را از گرد و غبار اوهام خیالات واهی و عقاید بی اعتبار، زدوده است.
اگر این دین خدای است و حق این است و صواب نیست اندر همه عالم نه محال و نه مجاز آن که بر فسق تو را رخصت داده ست و جواز! سوی من شاید اگر سرش بکوبی به جواز (20)
ناصر خسرو به صراحت بیان می کند که دین حق و مذهب صحیح در دلهای ناپاک همانند مایع پاکیزه و زلال، در ظرف آلوده است. چنان که قرآن، بی ایمانان را کوری و ضلالت افزاید و خسران بی دینان را مضاعف گرداند.
«ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین » (21) : آن کتاب، که شکی در او نیست، رستگاری است برای پرهیزگاران و پاکدلان.
دین یکی جامه ست چون داناش پوشد پاک و نو باز چون نادانش پوشد چون گلیمی پر درن دین ز فعل بد نماند پاک، جز در پاک دل شیر پاکیزه کجا باشد در آلوده لگن (22)
ب: انسان
ناصرخسرو مردی حکیم و شاعری متفکر و عالمی شیعی است، خمیرمایه علم و دانش او را مضامین آیه های قرآنی، سخنان وحی و سروش آسمانی تشکیل می دهد. او در بسیاری از سروده هایش به هویت انسان توجه داشته و به ماهیت مرکب او اشارت دارد و با الهام از سوره «تین » اشعار می دارد که انسان از عالم زبرین و بالا و جهان فرودین و پست ترکیب یافته است که جزیی از وجود او جان و روح و نفخه رحمانی است و جزء دیگر کالبد خاکی است که از زمین تیره وتار برآمده است. «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین...» (23) : و ما همانا انسان را از پاره ای آفریدیم و آنگاه او را با آفرینشی دیگر، انشاء کردیم. «و بدء خلق الانسان من طین... ثم سواه و نفخ فیه من روحه » (24) : آفرینش انسان را از گل آغاز کرد و سپس او را کامل ساخت و از روح خویش در او بدمید.
جان و تن تو دو گوهر آمد یکی زبرین دگر فرودین (25)
بلکه به جان است نه بتن شرف مرد نیست جسدها همه مگر گل مسنون تن صدف است ای پسر به دین و به دانش جانت بپرور در او چو لؤلؤ مکنون (26)
ناصرخسرو انسان را به تهذیب نفس و جهاد برای خلاص و رهایی از شر عفریتی که در درون او منزل دارد و ممکن است او را بر خاک مذلت و روز سیاه بنشاند، فراخوانده و در این راستا انسان را ره نموده است و در این دعوت اصلاحی و رسالی با تلمیحی زیبا از ذکر حکیم الهام گرفته است.
غافل منشین ز دیو و برخوان بر صورت خویش سورة التین زی حرب تو آمده ست دیوی بدفعل تر از همه شیاطین این. آن تن توست ازو حذر کن وز مکر و فریب این بنفرین (27)
حیکم در این چند بیت از یک قصیده غرا، به هویت واقعی انسان براساس آیه های قرآن اشارت دارد همان که در سوره کوچک «تین » با بلاغت و رسایی کامل، آمده است:
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم » (28) : همانا، ما انسان را در نیکوترین اندازه و قامت، بیافریدیم.
استواری خلقت واستقامت صورت انسان و کمال آفرینش بشر که در اشعار ناصرخسرو، تکرار شده همان، هویت و ماهیت دوگانه اوست که در قرآن کریم بخصوص در سوره تین، آمده است.
تقویم صورت ما، کردند باغبانان برخوان اگر ندانی آغاز سورة التین (29)
و در اشاره به بعد تیرگی انسان و امکان انحطاط و سقوط او باز با الهام از همان سوره مبارکه، که فرمود:
«ثم رددناه اسفل سافلین » (30) : سپس او را به مرتبه پست ترین و نازلترین، برگرداندیم. چنین سرود:
این صورت خوب را نگه دار تا نفگنی اش به قعر سجین (31)
تعبیر «احسن تقویم » از نکات علمی، اخلاقی و تربیتی قرآن کریم است و بدون تردید به دنبال حسن ظاهر و در پس اندام زیبا و موزون، استعدادهای مثبت فراوان در باطن و درون انسان نهفته است که زیبایی او را صدچندان کرده است و همین معنا سبب شده که وجود او را آینه عالم بزرگ دانسته اند.
ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر (32)
یعنی: آیا تو خود را جسمی کوچک و موجودی ناچیز می پنداری؟ در حالی که در وجود تو، جهان بزرگ پیچیده شده است.
این عالم بزرگ برای چه کرده اند؟ از خویشتن بپرس تو ای عالم صغیر! (33)
راز سعادت و شقاوت انسان به نص آیات قرآن مجید در وجود خود او نهفته است که اگر ایمان و عمل صالح داشته باشد بر کلید خوشبختی و رستگاری دست یافته است و اگر کفر و تباهی پیشه سازد به دره پست و گودال آتش، سقوط خواهد کرد.
حکیم نکته سنج ما با الهام از قرآن کریم و احادیث نبوی و روایات امامان معصوم و پیشوایان برحق به نقش دیو نفس و تن خاکی و هوا و هوس سرکش و نفس اماره به سوء، اشارت دارد و انسان را از شر و مکر آنها برحذر داشته است.
زی حرب تو آمده ست دیوی بد فعل تر از همه شیاطین
و رسول اکرم(ص) فرمود: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » (34) : متجاوزترین و دشمن ترین دشمن تو، نفس تو است که در میان سینه ات جای دارد.
«و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها» (35) : و سوگند به جان و آن که آن را به کمال آفرید پس فجور و تقوا را به وی الهام فرمود.
فعل انسان
نکته دیگر در شناخت موقع انسان که جنبه کلامی دارد و در قصیده های ناصرخسرو هم انعکاسی وسیع یافته است، نقش عنصر اختیار در عملکرد اوست.
قرآن کریم در این باره آیه هایی روشن و روشنگر دارد و با ملاحظه مجموعه آیات و سنجش آنها با یکدیگر، انسان به یکی از مفاهیم روشن می رسد; هر چند در میان مسلمانان در این خصوص، مذاهب گوناگون است. «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (36) : ما انسان را ره نمودیم و او سپاسگزار و یا ناسپاس است.
«و هدیناه النجدین » (37) : و ما او را با راههای خیروشر آشناساختیم و هردو را به وی نشان دادیم.
راه تو، زی خیر و شر هر دو گشاده ست خواهی ایدون گدای و خواهی ایدون (38)
ناصرخسرو در نقد مذهب جبر و در انتقاد از اشعری گری و در تفسیر صحیح قضا و قدر و در توجیه عملکرد آدمی نظری حکیمانه و مدققانه دارد و بیان او در این زمینه، بسیار لطیف و روان است و محتوی دلیل سهل و ممتنع می باشد.
نام قضا خرد کن و نام قدر سخن یاد است این سخن ز یکی نامور مرا و کنون که عقل و نفس سخنگوی خود منم از خویشتن چه باید کردن حذر مرا ای گشته خوش دلت ز قضا و قدر بنام چون خویشتن ستور گمانی مبر مرا (39)
حکیم ناصرخسرو در رد پندار برخی عوام که اعمال بد خود را به گردن قضا و قدر می اندازند و شانه از بار مسؤولیتها خالی می کنند می گوید:
چند بنالی که بد شده ست زمانه عیب تنت بر زمانه برفگنی چون؟ تو شده ای دیگر، این زمانه همان است کی شود ای بیخرد زمانه دگرگون (40)
نقش غرایز در عملکردها
نکته دیگر در شناخت انسان، فهمیدن نقش غرایز و میزان تاثیر آنها به عنوان عامل رفتاری است. آیا ما مانند بهایم غریزی زیست می کنیم و یا عقل و خرد مبنای اختیار و گزینش ما است؟ بدون تردید اگر ما همانند ستوران محکوم غرایز می بودیم فرقی میان ما و آنها نبود و تکلیف و مسؤولیتی نداشتیم. ناصرخسرو در قصاید خویش به جد بدین تفکر پرداخته و آشکارا گفته است:
«چون خویشتن، ستور گمانی مبر مرا» و در قصیده ای دیگر به طرز زیبا و رسا چنین سرود:
بهترین راه گزین کن که دو ره پیش تو است یک رهت سوی نعیم است و دگر سوی بلاست از پس آن که رسول آمده با وعد و عید چند گویی که بد و نیک به تقدیر و قضاست گنه کاهلی خود به قضا بر چه نهی؟ که چنین گفتن بی معنی، کار سفهاست گر خداوند قضا کرد گنه بر سر تو! پس گناه تو به قول تو خداوند توراست
ناصرخسرو در قصاید حکیمانه خود عقاید قدریه و اشاعره را در مورد افعال عباد به شدت مورد انتقاد قرار می دهد و سخنی مستدل مطرح می کند:
اینت گوید همه افعال، خداوند کند کار بنده همه خاموشی و تسلیم و رضاست وانت گوید همه نیکی ز خدای است و لیک بدی ای امت بدبخت همه کار شماست وآنگه این هر دو مقرند که روزی است بزرگ هیچ شک نیست که آن، روز مکافات و جزاست چون مرا کار نباشد نبوم اهل جزا اندرین قول خرد را بنگر راه کجاست؟ چون بود عدل بر آنک او نکند جرم، عذاب؟ زی من این هیچ روانیست اگر زی تو رواست حاکم روز جزای تو شده ست مست سدوم نه حکیم است که سازنده گردنده سماست (41)
ناصرخسرو در اشعار مربوط به بیان قضا و قدر و در یاد از عقیده حق درباره افعال عباد و نفی جبر و تفویض، مرام عدلیه را تقریر کرده و در ابیاتی حکیمانه، «امر بین الامرین » و حال اعتدال میان خوف و رجا در عملکردها را خاطرنشان کرده است.
امام صادق(ع) فرمود: «لاجبر ولاتفویض بل امر بین الامرین » (42) : نه، جبر و نه تفویض بلکه امری میانه آن دو است. و ناصرخسرو هم می کوشد در عین حال که قدرت مطلقه خداوند را در همه کائنات ملحوظ کند اختیار و اراده انسان را که به مشیت الهی یک واقعیت در عالم هستی و در کارهای بشری است، نادیده نگیرد و تکلیف و عقاب و ثواب را در آن چارچوب بگنجاند و توجیه نماید.
بین خوف و رجا
همچنان که در احادیث امامان اهل بیت درباره افعال عباد به امر بین امرین رسیده اند و به تقدیر الهی نقش اراده و اختیار انسان را فراموش نکرده اند از نظر روانی نیز خوف مطلق و رجای بی قید و شرط را برای بشر زیانبار دانسته اند.
امام صادق(ع) فرمود: از نصایح لقمان به فرزندش این است که گفت: از خدای عزوجل، آنچنان بترس که اگر به اندازه طاعت و نیکوکاری انس و جن نزد او آیی عذابت کند و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناهان انس و جن را به دوش کشی، مغفرت او تو را شامل شود. آنگاه از پدرش امام باقر(ع) نقل فرمود که گفتند: انه لیس من عبد مؤمن الا و فی قلبه نوران: نور خفیه و نور رجاء...» (43) : هیچ بنده باایمانی نیست مگر آن که در دل او دو نور وجود دارد: نور بیم و نور امید که اگر وزن شوند، این بر آن و آن بر این فزونی نداشته باشد.
به میان قدر و جبر رود اهل خرد راه دانا به میانه ی دو ره خوف و رجاست به میان قدر و جبر ره راست بجوی که سوی اهل خرد جبر و قدر درد و عناست (44)
موضوع ماهیت مزدوج انسان و دو بعدی بودن وجود او و اثبات اراده و اختیار و انتخابی بودن خیر و شر برای او در غالب قصاید ناصرخسرو با تنوع بیان و گونه گونی شیوه استدلال و خردمندی تمام مطرح است.
از دیدگاه شاعر حکیم، جان و روح از عالم برین با تن خاکی از جهان فرودین با هم شده اند و از اجتماع آن دو، افعال انسان صدور می یابد و آن، نوعی زایش به حساب می آید و این تمثیل زیبا را نگارنده، فقط در قصاید حکیم ناصرخسرو یافت که او معیت جان و تن را زناشویی تعبیر کرده و اعمال او را موالید این ازدواج دانسته است.
ای پسر! جان و تنت هر دو زناشویند شوی جان است و زنش تنت و خرد کابین چو نمودم که تن و جانت زن و شویند عمل و علم پدید آمده زان و زین اینکه شد زرد و کهن پیرهن جان است پیرهن باشد جان را و خرد را، تن (45)
در کلام الهی است که: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن » (46) : زنان جامه ای برای شمایند و شما جامه ای برای ایشان. بدون تردید، الهام بخش ناصرخسرو در ابیات مزبور، آیه مذکور بوده است.
چنان که ملاحظه می کنید زایش علم و عمل از ترکیب و ازدواج جان و تن آدمی تعبیر زیبایی است و شاهکار این سراینده حکیم علوی است زیرا روح مبنای علم و آگاهی است و عمل اثر اعضا و جوارح اندام می باشد و در وجود انسان که روح بر مرکب تن سوار است اگر ایمان و عمل صالح بزاید ایده آل و آرمان خلقت است و گرنه خسارت است و تباهی.
ناصرخسرو با الهام از حدیث «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة » (47) : مردم کانهایی همچون کانهای طلا و نقره اند، انسانها را همانند معادن که در درازنای زمان با ترکیب اجزای مختلف، شکل می یابند، می داند.
تنت کان و جان گوهر علم و طاعت بدین هر دو بگمار تن را و جان را نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجت به جان سبک جفت جسم گران را (48)
حکیم با بهره جستن از واژه «جوید» به این نکته ظریف اشاره کرد که انسان به رفتار و عملکرد خویش از عنصر اختیار برخوردار است و او راهی که پیش می گیرد به انتخاب و گزینش خود است.
بلبل و هدهد مرغند بلی لیکن گل همی جوید یکی و یکی سرگین (49)
ج: منزلت آل یاسین
منزلت آل یاسین، مودت اهل بیت و لزوم طاعت و فرمانبرداری و تاکید بر التزام به شریعت، در دیوان حکیم ناصرخسرو برجستگی خاصی دارد.
از دیدگاه این قصیده سرای حکیم، مهر و محبت عترت رسول الله(ص) و دوستی بنی فاطمه و فرزندان حضرت زهرا علیها و علیهم السلام و اطاعت از علی و آل او سلام الله علیهم فریضه دینی و تکلیف شرعی است. او در این باره از قرآن کریم بهره جسته و در کمتر قصیده ای به ضرورت طاعت و گامسپاری به دنبال علی و فرزندان او نپرداخته و در آن مقوله سخن نگفته است.
ناصرخسرو آزادی مطلق و افسارگسیختگی را شان انسان نمی داند بلکه به نظر او، آزادی مشروط است و انسانی که تقید و وابستگی به اصول شریعت و پایه های اخلاقی داشته باشد شایسته و برازنده مقام انسان است و اطاعت و پیروی از اسوه های نیکو، خود اصل است.
دو چیز است بند جهان علم و طاعت اگر چه گشاد است مر هر دوان را (50)
اطاعت آگاهانه
ناصرخسرو از اطاعت عالمانه و تبعیت و پیروی آگاهانه، سخن گفته زیرا طاعت کورکورانه و دنباله روی جاهلانه و نسنجیده گرچه احیانا ممکن است اسقاط تکلیف کند لیکن تعالی روح و ارتقای رتبه را موجب نمی شود و این، کلامی است بسیار سنگین و پرمایه که ریشه در ذکر حکیم دارد.
«قال مترفوها انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثار هم مقتدون...» (51) : مترفین گفتند ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما بر نشانهای ایشان، راه پیدا می کنیم و همچنین پیش از تو در هیچ شهری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر آن که توانگران خوشگذران، گفتند ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما از ایشان پیروی می کنیم. پیامبر گفت: اگر چه برای شما دینی هدایت کننده تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم؟!
در آیه دیگر فرمود: اگر چه پدرانشان چیزی نفهمند و راه به سوی حق نپویند؟! (52)
خدای از تو طاعت به دانش پذیرد مبر پیش او طاعت جاهلانه (53)
ناصرخسرو در این زمینه دیدی نقاد دارد و کسانی را که با برداشت غلط از قضا و قدر اطاعت از پیشوایان حق و مردمی را تضعیف و سلطه جاه طلبان و قدرت پرستان را تقویت می کنند می گوید:
چون گریزم ز قضا یا ز قدر من چو همی به هزاران بصر ایشان به سوی من نگرند خرد و جان سخن گوی، که از طاعت و علم پریانند بر این گنبد پیروزه پرند این چراگاه دل و جان سخنگوی تو است جهد کن تا بجز از طاعت و دانش نچرند (54)
از دیدگاه ناصرخسرو، انسان در این جهان گذرا و در این سرای ناپایدار در پرتو طاعت و در اثر تحمل رنج اطاعت و فرمانبرداری، در آن عالم جاوید و خانه پایدار آخرت، به حیات راستین و سعادت مطمئن خواهد رسید.
اگر ناری سر اندر زیر طاعت به محشر جانت بیرون ناری از نار برنجان تن به طاعت ها که فردا به رنج تن شود جانت بی آزار (55)
اصولا اطاعت از بزرگتر و تاسی به اسوه های نیکو و صالح و به اصطلاح روح قهرمان گرایی و کمال دوستی از بعد روان شناسی از مسایل محرز و مسلم دانش بشری است و در عرفان و اخلاق عملی نیز به طور جد مطرح است. انسان سالک بدون معلم مرشد و استاد راهنما نمی تواند به سیر و سلوک ادامه دهد. قرآن کریم پیامبران را به طور عموم و رسول اکرم(ص) را بخصوص اسوه و سرمشق و آموزگار بشر دانسته است.
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة...» (56) : همانا برای شما در رسول خدا، سرمشق نیکویی است.
ناصرخسرو همچون حکیمی دردآشنا و طبیبی حاذق، ابتدا به شناسایی هویت وجودی انسان پرداخته و عاملهای سعادت و شقاوت او را در حوزه اراده و اختیار او و نه جبر و خارج از حق انتخاب او، معین می سازد و از جمله وفا و هوش و مهر و محبت و طاعت رسول(ص) و آل یاسین را نام می برد.
از عهد و وفا زه و کمان ساز از فکرت و هوش تیر و ژوبین یاری ندهد تو را بر این دیو جز طاعت و حب آل یاسین گرد دل خود ز دوستیشان بر دیو حصار ساز و برچین (57)
حیات در پرتو وحی
بی شک، انسان بعد حیوانی دارد تنها تعالیم پیامبران او را به عالم انسانی بالا می برد. قرآن به صراحت می گوید که مخصوص پارسایان، و شفای آلام و امراض روحی انسانهایی است که خواهان اصلاح و درمان هستند و گرنه همین قرآن کریم، کافران و ستمگران را جز خسران نمی افزاید و برایشان جز کوری و ضلالت، نتیجه نمی بخشد.
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنین ولایزید الظالمین الا خسارا» (58) : و ما از قرآن آنچه را که موجب شفا و درمان و رحمت است برای مؤمنان، فرو می آوریم و ستمگران را جز خسارت نمی افزاید.
«قل هو للذین آمنوا هدی وشفاء والذین لایؤمنون فی آذانهم وقر و هو علیهم عمی اولئک ینادون من مکان بعید» (59) : بگو، قرآن رهنما و شفا و بهبود است برای مؤمنان ولی کسانی که ایمان ندارند، گوشهایشان سنگین است و آن (قرآن) برایشان کوری است «گویا» ایشان از جای دوردستی، صدا می شوند. از آنجا که ملاحظه می کنیم زندگی دنیوی و حیات حیوانی برای کافران احیانا فراهم تر است معلوم می شود که قرآن کریم و تعالیم وحی حیات و زندگانی دیگری را برای انسان به ارمغان آورده است.
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم » (60) : ای کسانی که ایمان دارید برای خدا و رسول آن هنگام که شما را به چیزی فرامی خوانند که زنده تان گرداند، پاسخ دهید.
خلاصه کلام، ناصرخسرو اطاعت خدا و رسول و حب خاندان پیامبر و فرزندان زهرا(س) را رمز رسیدن به کمال و رشد آدمی می داند و دیگر راهها و مذهب ها را کژراهه هایی می شناسد که انسان را به تباهی و پوچی می کشانند. او مودت اولاد پیغمبر را ملجا و ماوای خود در روز محشر می شمارد (61) و خود را در ولای بنی فاطمه متفانی و مشتهر می داند.
اندر جهان به دوستی خاندان حق چون آفتاب کرد چنین مشتهر مرا (62)
و در قصیده ای دیگر به ذکر نعمت عظمای ولایت پرداخته و آن را با نعمتهای مادی و حسی قابل سنجش ندانسته است.
در بهشت ار خانه زرین بود قیصر اکنون خود به فردوس اندر است این همه رمز و مثلها را کلید حجله اندر خانه پیغمبر است گر به خانه در، ز راه در شوی این مبارک خانه را در، حیدر است (63)
رسول اکرم(ص) در حدیث معروف فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها و خود مولا در نهج البلاغه فرمود: «... نحن الشعار و الخزنة و الابواب و لایؤتی البیوت الا من ابوابها...» (64) : دل خردمند دورنگر و ژرف بین است، فراخوانی است و حکمرانی، فراخوان را پاسخ دهید و از حاکم اطاعت کنید ماییم شعار و گنجوران دین و درها و به خانه ها جز از در وارد نشوند و هر که از دیوار بالا رود دزد نامندش.
علی و عترت اویست مر آن را در خنک آن کس که در این ساخته دار آید (65)
از نظر ناصرخسرو اطاعت و پیروی اهل بیت موجب شکوفایی استعدادهاست و سبب چیرگی بر دیو نفس:
خط خدای زود بیاموزی گر در شوی به خانه پیغمبر گر در شوی به خانه ش بر خاکت شمشاد و لاله روید و سیسنبر ندهد خدای عرش در این خانه راهت مگر به راهبری حیدر (66)
در طلب دانش و دین چند گاه دامن مردان به کمر در زنم گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم تا دل من طاعت او یافته طاعت من آرد آهرمنم پیش رو خلق پس از مصطفی کز پس او فخر بود رفتنم بوالحسن آن معدن احسان کزو دل به سخنش گشتست آبستنم (67)
ناصرخسرو در بیان مزیت معارف مکتب اهل بیت و ضرورت تولی ایشان و این که آن اقتضای سرشت سالم و پاک است قصاید و ابیات مستدلی دارد.
گر از علم و طاعت برآریم سر از اینجا به چرخ برین بر پریم به دشمن نماییم روشن که ما به دنیا و دین بر سر دفتریم ازیرا سر دفتریم ای پسر که ما شیعه اهل پیغمبریم (68)
و در جای دیگر خط بطلان بر تعصب می کشد و معارف جعفری را زر و طلای ناب و دیگر آموخته ها را سکه تقلبی می شمارد و چه زیبا می سراید.
حجت پیش آورد و برهان مرا جنگ چه پیش آری و مستکبری خیر بینداز به یک سو پشیز تا بدلت زر بدهم جعفری هیچ نیاری که ز بیم پشیز سوی زر جعفریم بنگری (69)
ناصرخسرو با الهام از آیه «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (70) : همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. چنین سرود:
آل رسول خدای، حبل خدایند چونش گرفتی ز چاه جهل برآیی (71)
چنان که در اشاره به حدیث سفینه: «مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق (72) : مثل اهل بیت من، کشتی نوح است که هر کس سوار شد نجات یافت و هر که عقب ماند هلاک گردید، گفت:
در بحر ضلال کشتیی نیست جز حب علی به قول مطلق (73)
از نظر حکیم ناصرخسرو اسلام با منطق و جهاد پیش رفته است و در جهان بشری هیچ سخنی بدون ضمانت اجرا و هیچ سیاستی بدون فرهنگ خاص خود، موفق نبوده است. او قرآن را تجلیگاه فرهنگ سلیم و حکمت می داند و ذوالفقار علی(ع) را سمبل جهاد در راه حاکمیت آن فرهنگ ناب، برمی شمارد.
اصل اسلام این دو چیز آمد قرآن و ذوالفقار نه مسلمان و نه مشرک را در این پیکار نیست همچنان کاندر سخن جز قول احمد نور نیست تیز تیغی جز که تیغ میرحیدر نام نیست احمد مختار شمس و حیدر کرار نور آن بی این موجود نی و این بی آن انوار نیست بر سر گنجی که یزدان بر دل احمد نهاد جز علی گنجور نی و جز علی بندار نیست (74)
در این جا سخن خود را به پایان می بریم و خواننده مشتاق را به تفرج در گلستان دیوان ناصرخسرو دعوت می نماییم.
پی نوشتها و مآخذ:
1- کلیات سعدی شیرازی، به تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، امیرکبیر، ص 15.
2- همان، بوستان، ص 6; اقبال آشتیانی، ادب،1317ش، تهران.
3- شاهنامه، ج 1، ص 6، خاور، تهران، 1312 ش.
4- دیوان فرزدق، ج 2، دار صادر بیروت، ص 180; در این قصیده میمیه فرزدق، و در بیت بیت آن، پیوند دین، انسانیت و ولای اهل بیت، به چشم می خورد.
5- دیوان ناصرخسرو، به تصحیح مینوی و محقق، انتشارات دانشگاه تهران. خز ادکن خز بسیار نرم و تیره رنگ.
6- همان، قصیده 19. زنگ نخست به معنای نور ماه و پرتو آفتاب، و زنگ دوم به معنای زنگار و چرکی باشد که بر روی فلزات و آهن نشیند. نگ: دهخدا، لغت نامه.
7- همان، قصیده 3. امیرالمؤمنین علی(ع) در وصف غوغا فرمود: هم الذین اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا: [غوغا و فرومایگان] آنانند که چون فراهم آیند پیروز گردند و اگر پراکنده باشند شناخته نشوند. و گفته شده: غوغا، مردمانی اند که چون فراهم آیند زیان رسانند و اگر پراکنده بوند، سود دهند. نگ: سید رضی، نهج البلاغه، قصار،199.
8- همانند ماجرای شگفت تاریخی، کلامی کیسانیه. نگ: مجله کلام اسلامی; کیسانیه، افسانه یا حقیقت؟ شماره 19 و شماره های بعد و کتاب تاریخ و عقاید اسماعیلیه از فرهاد دفتری درخور مطالعه است.
9- همان، قصیده 34. کوتوال: دژبان و نگهبان قلعه.
10- همان، قصیده 53.
11- محمد حسین مظفر، سید علوی، امام جعفر صادق(ع)، تهران،1367، ص 420.
12- دیوان ناصر خسرو، قصیده 10.
13- همان، قصیده 12.
14- همان، قصیده 4. پرهون: طوق، گردن بند، دایره.
15- سوره اعراف، آیه 179.
16- سوره فرقان، آیه 44.
17- همان، قصیده 45. و نگ قصیده 49: به دین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خری است
18- همان، قصیده 13.
19- همان، قصیده 123.
20- همان، قصیده 50. جواز اول به فتح به معنای تجویز و روا و جواز دوم به ضمه یعنی سنگ هاون.
21- سوره بقره، آیه 2.
22- دیوان ناصر خسرو، قصیده 123.
23- سوره مؤمنون، آیه های 12 تا 14.
24- سوره سجدة، آیه های 7 تا9.
25- دیوان ناصر خسرو، قصیده 24.
26- همان، قصیده 4. و نگ به ابیاتی از قصیده های 5 و 8 و3 و123.
27- همان، قصیده 24.
28- سوره تین، آیه 4.
29- دیوان ناصر خسرو، قصیده 109.
30- سوره تین، آیه 5.
31- دیوان ناصر خسرو، قصیده 24.
32- دیوان منسوب به امیرالمؤمنین(ع)، ص 45، چاپ سنگی،1283ق، تبریز.
33- دیوان ناصر خسرو، قصیده 46.
34- ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحة، ص 66، جاویدان علمی،1346 ش، تهران و نظیر آن نگ: آمدی، محدث ارموی، فهرست غرر و درر، دانشگاه تهران، ص 393: «لا عدو اعدی علی المرء من نفسه ».
35- سوره شمس، آیه 7 تا 10.
36- سوره انسان، آیه 3.
37- سوره بلد، آیه 10.
38- دیوان ناصر خسرو، قصیده 4 و نگ: قصاید33 و 144.
39- همان، قصیده 6.
40- همان، قصیده 4.
41- همان، قصیده 10 و همان مضمون، بنگرید: قصیده 30. سدوم: شتر به هیجان آمده و خشمگین.
42- محمدبن علی، صدوق، الاعتقادات، ص 29، هزاره شیخ مفید، قم.
43- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 71 و67، مکتبة الصدوق، تهران.
44- دیوان ناصر خسرو، قصیده 10.
45- همان، قصیده 133.
46- سوره بقره، آیه 187.
47- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61، ص 65، چاپ جدید.
48- دیوان ناصر خسرو، قصیده 5.
49- همان، قصیده 133.
50- همان، قصیده 5.
51- سوره زخرف، آیه های 22 تا 24.
52- سوره بقره، آیه 170.
53- دیوان ناصر خسرو، قصیده 20.
54- همان، قصیده 3. مراد از خرد و جان سخنگوی، نفس ناطقه انسانی است.
55- همان، قصیده 9.
56- سوره احزاب، آیه 21.
57- دیوان ناصر خسرو، قصید 24.
58- سوره اسراء، آیه 12.
59- سوره فصلت، آیه 44.
60- سوره انفال، آیه 24.
61- همان، قصیده 2.
62- همان، قصیده 6.
63- دیوان ناصرخسرو، قصیده 16.
64- نهج البلاغه، خطبه 153. و نگ سوره بقره، آیه 189.
65- دیوان ناصرخسرو، قصیده 22.
66- همان، قصیده 74.
67- همان، قصیده 144.
68- همان، قصیده 241.
69- همان، قصیده 26.
70- سوره آل عمران، آیه 104.
71- دیوان ناصرخسرو، قصیده 42.
72- نهج الفصاحة، ص 560.
73- دیوان ناصرخسرو، قصیده 216.
74- همان، قصیده 147.