ماهان شبکه ایرانیان

میرطاهر صدر مشهدی و اولاد او در سمرقند

در جمعیت شهر سمرقنداز آن روزی که خود را می شناسم چند خانواده تاجیکان را می شناسم که به لقب یا عنوان «خواجگان » معروفیت دارند

محقق تاجیکی

در جمعیت شهر سمرقنداز آن روزی که خود را می شناسم چند خانواده تاجیکان را می شناسم که به لقب یا عنوان «خواجگان » معروفیت دارند. این خواجگان به نوبت خود باز به طبقه ها و گروههای مختلف تقسیم می شوند، از آن میان خواجگان مخدوم خوارزمی، خواجگان دهبیدی، خواجگان جامه فروش (که اکثر اهل تجارت بودند)، خواجگان مخدوم اعظمی و نهایت خواجگان میرکانی. رسم و آیین زندگی و خانوادگی همه خواجگان هر چند از اهالی تاجیک شهر و اطراف آن، تفاوت کلی ندارد، اما در مناسبتهای عائله وی و عرف و عادات داخلی خواجگان بعضی مختصات جزیی بازدید می شود. از تفاوتهای بارز این خاندانها آن است که به نام و نسب آنها خواه مرد و خواه زن صفت «خان » الحاق می شود. همچنین به نام مردان «خواجه » و به نام زنان عنوان «پاشا» علاوه می شود. چنانچه: اکرم خان، حسن خواجه، محترمه خان، نذیره پاشا و غیره. به نامهای (نسبتهای) خویشاوندی به مردان صفت «توره » و به زنها صفت «پاشا» الحاق می شود. چنانچه: خاله پاشا، ینگه پاشا، عمک (عمو) توره، یزنه توره و غیره. در گذشته و امروز هم خواجگان با طبقه غیر خواجه ازدواج نمی کنند. حالا چنین رسم و عادت کمتر رعایت می شود، تا آنجا که ازدواج کردن جوانان ازخاندان خواجگان با دختران غیرخواجه بیشتر واقع می گردد.

در میان خواجگان سمرقند خواجگان میرکانی مقام خاصه و معتبری دارند. این اولاد کم شمارند و بیشتر آنها در گذشته به تدریس و به مناصب قضا و صدارت و افتا مامور بودند. این خواجگان در پیش حکام و سلاطین مورد احترام بوده اند که برای مرقد اولاد ایشان در طرف غرب دخمه تیموریان شاه زند جایگاه مخصوصی جدا کرده بودند.

در سالهای حاکمیت شوروی و دولت کمونیستی خواجگان هر چند محدودیت و محروسیت خانوادگی خود را حفظ کرده بودند، اما اهل علم و ادب و کارمندان دولتی و حزبی منسوبیت خود را به طبقه خواجگان علنا ابراز نمی کردند. چنین وضعیت در روسیه هم حکمفرما بود. روشنفکران و اهل ادب و علم روسیه، منسوبیت خود را به طبقه اشراف گرافها، کنازها و دواریونها پوشیده می داشتند; زیرا چنین منسوبیت در شرایط حاکمیت «دولت کارگر و دهقان » از تقاضای زمان دور و حتی باعث تعقیب و تحریم می شد.

من دوستی داشتم در سمرقند که نام او و صفت و لقب «خان » داشت. بعد از چند سال او را در دوشنبه دیدم که به نام خود به جای «خان »، «قل » را الحاق کرده است. «قل » به زبان ازبکی «غلام » گفتن است. من سبب چنین تغییرات را پرسیدم، گفت: «من در سمرقند می خواستم به حزب جوانان کمونسیت داخل شوم، اما در آخر نام من «خان » را دیده مرا همچون خواجه و اشراف زاده، به حزب قبول نکردند و من با توصیه یک حالدان به جای «خان » «قول » را به نام خود علاوه کردم و بعد از چند وقت مرا به عضویت حزب قبول داشتند».

این جانب از خاندان خواجگان میرکانی هستم، اما سالهایی بود که من پیش جامعه از نسب و اولاد خود حرفی نمی زدم و خود هم از تاریخ این اولاد خبر نداشتم. حتی نمی دانستم که چرا ما را خواجگان میرکانی می گویند. فقط همین قدر می دانستم که خواجگان میرکانی از زمانهای پیش درگذر مشهور سمرقند که آن را «قاضی کلان » می گویند سکونت داشته اند و بنده هم در همین جا چشم به دنیا گشوده ام.

پدر این جانب نیز از خواجگان میرکانی و مفتی زاده بودن خود را آشکارا نمی داشتند و حتی به ما فرزندان نیز از اولاد و اصحاب گذشته خود خیلی کم صحبت می کردند، همانا به اندیشه آن که این «سر» را پیش دیگران آشکار نکنیم.

اما دیرتر وقتی که فرزندان به کمال رسیدند پدر از گذشته اولاد ما بعضی معلومات را به ما آشکار می کردند.

در سال 1968 میلادی (1387 ه ) این جانب در روزهای مرخصی برای استراحت به سمرقند سفر کردم. در این سال در شهر آمادگی جشن 2500 سالگی سمرقند در اوج بود. من با پدر چند روز به زیارت عمارات و بناهای تاریخی سمرقند گذرانیدیم و پدر در این سفر از گذشته سمرقند و اولاد و احفاد خود بعضی نقلهای جالب می کردند.

روزی ما به تماشای مدرسه شیردار رفتیم. این مدرسه را سال 1619 میلادی (1028 ه ) حاکم سمرقند بلنگ توشی بی بهادر، از خاندان اشترخانیه ازبکیه، بنا کرده بود.

از بس که در پیشتاق بلند مدرسه از دو طرف صورت شیر کشیده شده است، این مدرسه به نام «شیردار» مشهور گشته است. من می دانستم که در این مدرسه دو عموی من تحصیل علم کرده و پدرم نیز سه چار سال پیش از انقلاب اکتبر در همین مدرسه تحصیل علم کرده و در یکی از حجره های آن استقامت داشته بودند. پدر در این نوبت همان حجره خود را از طبقه دوم سمت شرقی مدرسه به من نشان داده علاوه کردند که این حجره وقف اولاد ما بوده است. دو صد یا سه صد سال پیش یکی از اشرافزادگان مشهد به نام میرابوطاهر صدر به سمرقند هجرت کرد. در همین شهر مقیم شده است. و امیر بخارا از همین مدرسه شیردار حجره ای را به نام او وقف کرده است تا اولاد و احفاد او در وقت تحصیل علم مدرسه در این حجره استقامت داشته باشند. چند سالها در طاق حجره این بیت ثبت بوده و حالا سترده شده است:

هست این حجره عالی قدر

وقف اولاد میرطاهر صدرقبله گاهی هم خوب نمی دانستند که میرطاهر صدر به چه سبب از مشهد به سمرقند هجرت کرده و در پیش امرا و حکام ازبکیه به کدام مناسبت صاحب مکرمت و مرحمت بوده است. از عنوان «صدر»، حکم کردن ممکن است که میرطاهر صدر در علوم دینیه ید طولائی و برابر همین در امور دولت و حکومت هم نفوذ و مرتبه ممتازی داشته است. زیرا این عنوان و رتبه در خانیه بخارا به اشخاصی داده می شد که ایشان هم در علم و دانش و هم در دربار امرا و حکام مقام خاصه ای داشته باشند. لقب «میرکانی » «خواجگان میرکانی » با عنوان «میر» که در اول نام این شخص معتبر آمده است ارتباط داشته است.

پدر اظهار داشتند که همه علما و قضات و مفتی و صدوری که از خواجگان میرکانی بودند در مهر و اسناد رسمی به نام و کنیه و نسبه خود لقب «موسوی رضوی » را حتما علاوه می کرده اند. در واقع هم در مهر جد من که منصب افتا داشتند چنین نوشته شده است: «هادی خواجه مفتی بن قاضی شیرین خواجه موسوی رضوی...» نقش این مهرها در کتابهایی که از آن بزرگوار به بنده میراث مانده است، پیداست. در یک حجتی که عموی بزرگ این جانب به طرز قنوی نوشته اند مهر ایشان نقش دارد که چنین نوشته ها دارد: «موسی خواجه مفتی بن قاضی شیرین خواجه موسوی رضوی ».

از نقل پدر درباره اولاد به ما نزدیک میرطاهر صدر، یعنی خواجگان میرکانی باز چندی اطلاعاتی حاصل شد که مختصر آن این است. از قاضی میر شیرین خواجه که تخمینا تا سالهای 70 یعنی سده 19 میلادی در حیات بودند، چهار فرزند پسر باقی مانده اند. فرزند ارشد ایشان موسی خواجه مفتی و مدرس بوده اند. فرزند دوم ابوالحی خواجه به منصب قضا مامور بوده اند. جد این جانب هادی خواجه نیز از مفتیان نامدار سمرقند بوده اند و نهایت فرزند چهارم عیسی خواجه، هم در منصب قضا و هم در مدرسه شیردار سمرقند به تدریس مشغول و از این جا در سمرقند به لقب «قاضی مدرس » معروف بوده اند. مقبره هر چهار تن برادران در جوار دخمه شاه زنده تیموریان واقع گردیده است. اما امروز از مرقد سه تن برادران، عیسی خواجه، هادی خواجه و ابوالحی خواجه نشانی نمانده است. یگانه مرقدی که امروز در این قبرستان اولادی میرکانیان باقی مانده است مقبره موسی خواجه مفتی است که بالای قبر شادروان این کتیبه ثبت شده است: «لااله الاالله، محمد رسول الله هذا المرقد المنور المعطر المعمور المرحوم ملا میر موسی خواجه المفتی المدرس بن قاضی میرشیرین خواجه الموسوی انتقل من دارالفنا الی دارالبقا فی شهر ربیع الثانی سنه 1334:

پادشاها جرم ما را در گذار ما گنه کاریم و تو آمرزگار بر در آمد بنده بگریخته آبروی خود بعصیان ریخته مغفرت دارم امید از لطف تو زانکه خود فرموده لاتقنتوا

این بود آن اطلاعات و آگهی این جانب از میرطاهر صدر نخست فرد اولاد خواجگان میرکانی تا چند سال اخیر. اما یک اتفاق حسنه ای دو سال پیش به وقوع پیوست که باز چند سند و معلومات تازه ای به میان آورد. در یک سفر سمرقند که ماه مارس سال 93 میلادی اتفاق افتاد با یک دانشمند جوان سمرقندی به نام کامل خان کته یوف ملاقات داشتم. این جوان از خواجگان مخدوم اعظمی بود و جد و پدر او با اولاد میرکانیان نسبت خویشاوندی و همسایگی داشتند. او اظهار داشت در چند سال اخیر در جست وجوی احوال و جزئیات تاریخ اولاد میرکانیان می گذراند;و او در ضمن این کاوشهای خود از یک نسخه قلمی و تاریخ مقیم خانی که در تاریخ امیران شیبانی و اشترخانی ازبکیه تالیف شده است سند جالبی پیدا کرده است. در این سند واقعه و سبب به سمرقند هجرت کردن و این جا اقامت اختیار کردن میرطاهر صدر مشهدی روشن بیان گردیده است. مشارالیه این نسخه «تاریخ مقیم خانی » را چند روز در اختیار این جانب واگذاشت. آنچه در این کتاب تاریخ خواندم گره بسیاری از مشکلها و معمای لاجواب مرا باز نمود. یکی از فصلهای این تاریخنامه در بیان آن بود که عنوان «سید» به نام ندرمحمدخان والی اشترخانی ازبک بخارا از کجا پیدا شد و انتساب او به خاندان حضرت امام علی موسی رضا از کجا منشا گرفته است. این است آن فصل کتاب:

«ذکر داستان خان والا شان ندر محمدخان و انتساب ایشان به خاندان حضرت امام علی موسی رضا رضی الله عنه. در وقتی که خان عبدالمؤمن بن عبدالله خان به قصد انتزاع ممالک خراسان رفته ولایت مشهد مقدس را جنگ کرده گرفته قتل عام فرمود سیادت و نجابت پناه سلاله دودمان نبوی نقاوه خاندان رضوی میرزا ابوطالب عنان اسب دین محمدخان را گرفته، گفت: ای شهزاده نوجوان دختری دارم در پس پرده عصمت آن را به تو بخشیدم. امروز ناموس خاندان مرا نگاه داشته، حراست احوال فرزندانم نمای. دین محمدخان در منزل او رفته فرود آمد و از تعرض اهل یغما محفوظ داشت و آن مخدره خاندان سیادت را به آیین شرع مطهره در حباله نکاح خود درآورد و اور ا شهربانو بیگم نام بود. از او ندر محمدخان متولد شده بود. به این سبب شرف سیادت به اولاد خان ثابت گردید و چنین رعایت در هیچ وقتی از اوقات شاهان ایران به خوانین توران به ظهور نه آورده اند».

قتل عامی که عبدالمؤمن خان پسر ارشد والی بخارا عبدالله خان شیبانی در مشهد برپا کرده بود تخمینا در سال 1598 میلادی (1006 ه ) به وقوع پیوسته است. در این واقعه مدهش دین محمدخان عمه بچه عبدالمؤمن خان اشتراک داشته است. دین محمدخان خواهرزاده عبدالله خان بود و پدر او از اولاد اشترخانیان ازبکیه بوده است. اگر این واقعه مدهش کشتار و قتل عام مشهد در آخر سده هفدهم میلادی رخ داده باشد، تولد ندرمحمدخان از نگاه دین محمدخان و شهربانو بیگم تقریبا به سالهای 1603-1601 میلادی (1011-1009 ه ) مطابق است. از این به بعد نام ندر محمدخان در «تاریخ مقیم خانی » (سلطنت ندر محمدخان در بخارا سالهای 1645 - 1642 م است) با عنوان «سید» ذکر می شود. از روی نقل صاحب «تاریخ مقیم خانی » معلوم می شود که در دوام بسیار سالها میان ندر محمدخان و شاه عباس صفوی رشته های دوستی و مودت محکم بوده است. در یکی از یورشهای خود به بلخ ندر محمدخان بر دشمنان خود غلبه کرد. سپس به ایران عزیمت می کند و صاحب تاریخ نامبرده می نویسد: «چون عباس شاه والی ایران آمدن خان را شنیده نظر به رعایت آن که ندرمحمدخان را نسبت به حضرت امام علی موسی رضا رضی الله عنه است مقدار دو فرسخ استقبال نموده حکم فرمود که کسی او را معلوم نسازد و خود تغییر لباس کرد. در اعداد احادالناس در جلو رفت...».

در حاشیه همین باب به خط شخص دیگری چنین علاوه آمده است: «مخفی نماند که بعد از رشد چون سید ندر محمدخان در بخارا بعد از پدر نامور خود به تخت نشست جناب حضرت میرزا ابوطاهر که برادر میرزا ابوطالب (×) مذکورند از مشهد به بخارا به سعی میرزا ابوطالب آمده اند و سید ندر محمد شرف قدوم طغای خود را تبرک داشته در تعظیم ایشان رعایت بلند نموده است. حتی که سادات بخارا درین باب مشتکی گردیده آزرده خاطر شده اند. لهذا خان مذکور ایشان را به منصب صدارت ممتاز گردانیده به سمرقند فرستاده املاک بسیار به ایشان ملک ساخته است، چنانچه در بلده سمرقند در مدرسه میرپلنگ توش بی بالا حجره ای است وقف اولاد میر ابوطاهر نموده است. چنانچه در بالای رواق همان حجره این بیت نوشته است:

گشت این حجره رفیع القدر وقف اولاد میر طاهر صدر

آنچه پدر در سال 1968 به این جانب درباره میرطاهر صدر و حجره وقف اولاد او گفته بودند از این حاشیه نسخه قلمی «تاریخ مقیم خانی » بالکل تصدیق گردید. نویسنده حاشیه میرطاهر را «برادر میرزا ابوطالب » گفته است، شاید در این جا، کلمه «دختر» افتاده باشد و میرطاهر همانا «برادر دختر ابوطالب » بوده است، زیرا یک جمله پایینتر میرطاهر صدر «تغای ندرمحمد» نامزد شده است. «تغا» در گویش سمرقندیان به معنای «دائی » می آید. به نظر ما در سالهای حکومت ندرمحمدخان میرابوطالب همانا پیر بوده و برادر او نیز (اگر چنین برادری داشته باشد) شاید از سن به شهر دیگر هجرت کردن گذشته بود.

از مضمون چند جمله و عباراتی که بنده درست خوانده نتوانستم همین قدر معلوم شد که میرطاهر صدر و اولاد او «در طرف شمالی » قبرستان مشهور «چاکردیزه » مدفون بوده اند.

«چاکردیزه » یکی از جاهای مشهور و تاریخی سمرقند است. این موضع در کنار شرقی سمرقند واقع بوده است و شاید برای دفاع سمت شرقی سمرقند و دروازه شهر این جا برای غلامان - چاکران که نوکران جنگاور سامانیان بودند، قلعه ای بنا کرده بودند به نام «چاکردیزه ». در عصر سامانیان در همین موضع این چنین باغ خیلی بزرگ و سبز و خرمی بوده است که آن ملک یکی از علمای نامدار و خواجه با نفوذ سامانیان ابوالقاسم اسحق بن محمد اسماعیل مشهور به حکیم سمرقندی بوده است. این شخص آبرومند از اصحاب و پیروان امام و متکلم معروف ابومنصور ماتردی بود. چنان که در بعضی مآخذ آمده است ابوالقاسم در این باغ امام ماتردی را به خاک می سپارد و بعد از چند وقت خود او نیز در همین باغ مدفون می گردد. تاریخ وفات او عاشورای سنه 342 هجری مطابق با ماه مارس سنه 953 میلادی است. پس از این چارباغ حکیم مذکور به آرامگاه اشخاص بزرگ از جمله علما و ادبای سمرقند مبدل می گردد.

در آخر قرن هفدهم میلادی سمرقند روی به خرابی آورد. بسیار جایهای معمور و بناهای باشکوه دوره تیموریان مطرود و بی سر و بانی می ماند. امیر شاه مراد در آخر قرن هفدهم برای آباد و معمور گردانیدن شهر به سمرقند از ولایتهای گناگون [گوناگون] ماوراءالنهر و خراسان بسیار اهالی را مهاجر می کند. از جمله شاید در همین عصر باشد به موضع چاکردیزه لولیان - جوگی ها مسکن می گیرند و این موضع در سمرقند تا سالهای آخر به نام جوگی خانه با «شکر جیزه » (شکل تحریف شده چاکردیزه) مشهور بود. خرابی و فترت قبرستان چاکردیزه نیز همانا از قرن هجدهم شروع شده است.

بسیار قبرها خراب و ویران شد. سنگهای بالای قبر را به غارت برده اند. سال 1920 میلادی مورخ مشهور روس، بارتولد، در این جا قبر امام ماتردی را دیده بود که در اطراف آن سنگ و لوحه های بسیاری را از قبرهای فراموش شده جمع کرده بودند. در سالهای آخر باشد این موضع برای استقامت اهالی جدا کرد. و حالا می گویند به جای قبرستان، محله مسکون معمور و آباد مردم بنا شده است.

چنان که در بالا گفتیم در سده اخیر مولد و مسکن خواجگان میرکانی یعنی اولاد میرطاهر صدر گذر قاضی کلان بود. تا امروز در این گذر از بازماندگان این خاندان چند عائله اقامت دارند که همه آنها به این جانب نسبت خویشاوندی دارند. از این خاندان حالا چند تن جوانها هستند که به گذشته خود افتخار دارند و هر سند و حجتی که به تاریخ گذشتگان خود تعلق دارد با احترام و پاسداری محفوظ می دارند. دو سال پیش یکی از نبیرگانی قاضی مدرس عیسی خواجه شجره مفتی موسی خواجه را به من نشان داد که گویا از بین کاغذهای دستنویس پیدا کرده است. در این شجره تنها نامهای گذشتگان میرکانیان از موسی خواجه تا امام حسین علیه السلام ثبت شده است.

هر چند بنده به تحقیق و تفتیش این شجره دست نیافته ام، اما برای نمونه و آشنایی آن را این جا درج می کنم.

1) ایشان ملا میرموسی خواجه مفتی 2) قاضی میر شیرین خواجه 3) میر ناصر خواجه 4) میر ابونصر خواجه 5) میر سلطان معظم 6) میر سلطان خلیل 7) میر بزرگ صدر 8) ابوطاهر خواجه صدر 9) میر ابوالحسن 10) میر عبدالغفار 11) میر سلطان مظهر 12) میر سلطان محمود 13) میر سلطان ابراهیم 14) میر سلطان حسین 15) میر طاهر 16) میر حسین 17) میر طاهر 18) میر جعفر 19) میر اسماعیل 20) امیر احمد 21) امیر محمد 22) امیر اعرابی 23) امیر ابوالقاسم 24) امیر حمزه 25) امام موسی کاظم 26) امام جعفر صادق 27) امام محمد باقر 28) امام زین العابدین 29) امیرالمؤمنین امام حسین رضی الله تعالی عنهم.

این بود نتیجه جست وجوی و کاوشهای بنده در تحقیق احوال و اولاد و احفاد میرطاهر صدر که سه قرن مقدم از مشهد به سمرقند آمده در این شهر اقامت اختیار کرده بود و بازماندگان اولاد او امروز در سمرقند به خواجگان میرکانی معروف اند و لقب نسبی خود «موسوی رضوی » را نگاه داشته اند. اما تا امروز حوصله و فرصت به صورت یک مقاله یا رساله آماده کردن این همه خلاصه تحقیقات خود را نداشتم. در روزهای دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا (11-13) به صحبت فیض بار آیت الله واعظزاده شرفیاب بودم. در ضمن صحبت سخن از مشهد به میان آمد و بنده از میرطاهر صدر و واقعه به سمرقند هجرت نمودن آن بزرگوار مختصر نقل کردم. حضرت آیت الله توصیه نمودند که در این موضوع یک مقاله تالیف نموده، به مجله مشکوة ارسال دارم. به شرافت حضرت آیت الله واعظزاده این مقاله مسوده شد، شاید مورد قبول خوانندگان گرامی افتد. بعون الله تعالی

پی نوشت

× میرزا ابوطالب رضوی فرزند امیر محمدبن میر غیاث الدین عزیز است که این میر غیاث الدین در عصر سلطان حسین بایقرا بر اکثر فقهای مشهد رتبه تقدم داشته و دارای دو پسر به نام میرمحمد و میرشمس الدین بوده است که میر محمد پدر میرزا ابوطالب جد اعلای سلسله ناظریه و میر شمس الدین جد اعلای سلسله سرکشیکان رضویه است.

میر ابوطالب از بزرگان و نقبای مشهد بود که بنا به نوشته روضة الصفا در دربار شاه طهماسب اول صفوی با پسرش میرزا ابوالقاسم از اعتبار و موقعیت خاصی برخوردار بوده اند و در کارهای مهم سیاسی و مذهبی نیز دخالت داشته اند که حتی در سال 996 ه . ق در فرمانی که از طرف شاه صفوی برای مسلمانی عیسی لونه نوشته شده نامش در آن ذکر گردیده است. صاحب عالم آرای عباسی نیز ضمن برشمردن بزرگی و علو شان و کثرت مال و منال او وی را از اجله سادات و از کلیه جهات در خراسان ممتاز معرفی کرده است.

سخاوت و رافت ایشان زبانزد خاص و عام بوده و نسبت به عموم مردم مهربانی و گذشت داشته اند و به ویژه سادات رضوی و اقربایش از امکانات مالی او پیوسته بهره ور بوده اند.

مرگش در مشهد مقدس اتفاق افتاد و در بالای سکوی داخلی در صحن مطهر عتیق طرف پایین خیابان مدفون گردید. صاحب ترجمه، پدر بزرگ میرزا ابوطالب رضوی تولیت آستان قدس رضوی متوفی سال 1035 هجری است.

شجره طیبه، ص 67-69; مکارم الآثار، ج 4، ص 1361; منتخب التواریخ، شیبانی، ص 137; تاریخ آستان قدس رضوی، ص 341.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان