ماهان شبکه ایرانیان

فضیلت عقلانی

قوه عقلانی یکی از خاصیت های «قوه نبوی » است. خاصیت دیگر قوه نبوت، توان تصرف در طبیعت است.

فلسفه دین(51)

دکتر احمد بهشتی

قوه عقلانی یکی از خاصیت های «قوه نبوی » است. خاصیت دیگر قوه نبوت، توان تصرف در طبیعت است.

از دیدگاه شیخ الرئیس، ابوعلی سینا، مردمی استحقاق نام شریف انسانیت دارند که در عالم آخرت، به سعادت حقیقی نائل آیند. همه کسانی که به سعادت حقیقی می رسند، در یک مرتبه نیستند; بلکه دارای مراتب و درجاتند (1) . همان طوری که قرآن کریم فرموده است: «هم درجات عندالله و الله بصیر بما یعملون » (2) . این آیه درباره کسانی است که پیرو رضوان و خشنودی خدایند. می توان آیه را این گونه تفسیر کرد: «آنان را در نزد خداوند، درجاتی است و خداوند به کردار آنها بصیر است » ولی بهتر این است که بگوییم: خود آنها در پیشگاه خداوند، درجاتند.

امام صادق علیه السلام فرمود: پیروان رضوان خداوند، درجاتند. و آنها برای مؤمنان، درجاتند. خداوند، به ولایت و معرفت ما اعمالشان را مضاعف می کند و درجاتشان را بالا می برد. (3) شیخ الرئیس معتقد است که شریفترین و کاملترین کسانی که به سعادت حقیقی رسیده اند، آنهایند که «قوه نبوی » دارند. این قوه، دارای سه خاصیت است که گاهی همه آنها در یک انسان جمع می شوند و گاهی جمع نمی شوند.

قوه عقلانی

یکی از این خاصیتها مربوط است به قوه عقلانی. کسی که قوه نبوی دارد، به مرتبه ای می رسد که بدون داشتن معلم بشری، در کوتاهترین زمان، از معقولات نخستین به معقولات ثانی و از بدیهیات به نظریات می رسد. و این، به خاطر شدت اتصال او به عقل فعال است. رسیدن به چنین کمالی هر چند نادر است، ولی ممتنع نیست.

خردمندان عالم حدس را می پذیرند. حدس، عبارت است از تفطن به حد وسط قیاس، بدون تعلیم و تامل و تفکر (4) . گاهی انسان، حقایق را از راه تفکر به دست می آورد و گاهی از راه حدس.

دانشمدان رشته های تجربی، گاهی حقیقتی را از راه تجربه کشف می کنند و گاهی از راه حدس.

«نیوتن » از سقوط سیبی از یک درخت سیب، حدس زد که زمین دارای نیروی جاذبه ای است که سیب را از درخت جدا می کند و به سوی خود می کشاند. بعدا این مطلب، از راه تجربه مورد تایید قرار گرفت.

صدرالمتالهین مدعی است که در جوانی اصالت ماهیتی بوده، ولی سرانجام به هدایت الهی، اصالت وجودی شده است.

حدس، راهی برای کشفیات علمی

شیخ الرئیس (5) معتقد است که همه علوم بشری از راه حدس به دست آمده است و این مطلب، از راه تامل معلوم می شود. این انسان، مطلبی را حدس زد وآن انسان، مطلبی دیگر را و آن نیز مطلبی دیگر.

تا علم به مرتبه ای رسید که بتواند دارای مسائل و مطالب قابل توجهی باشد و دانشمندان درباره آن، به تالیف و تحقیق و تدریس و تعلیم و تعلم بپردازد. در تمام مسائل علمی حدس جایز است. نفوس قوی و توانا، حق دارند که درباره هر مساله ای از مسائل علمی حدس بزنند بدون این که مساله ای بر مساله دیگری ترجیح داشته باشد. منتهی نفوس بشری با هم فرق دارند. برخی بسیار حدس می زنند و برخی کم.

همان طوری که در جانب نقصان، برای حدسها حدی نیست و ممکن است این قدر حدسها نقصان یابد که به صفر برسد، در جانب زیادت نیز برای حدسها حدی نیست و ممکن است ذهن قوی به مرحله ای نائل گردد که اکثر یا همه چیزها را حدس بزند; چرا که برای قوت ذهن، حدی و نهایتی نیست. بنابراین، ذهن انسان ممکن است به مرحله ای برسد که بر تمام معقولات، از راه حدس احاطه پیدا کند.

همچنین ممکن است برخی از حدسها در زمانی طولانی تر و در تامل و اندیشه ای بیشتر به دست آید و برخی در زمانی کوتاهتر، با تامل و اندیشه و درنگی کمتر.

هیچ بعید نیست که انسانهایی به مرحله ای از صفای ذهن و جلای نفس و پاکی روح برسند که همه یا اکثر معقولات را در کوتاهترین زمان، حدس بزنند.اینان به طور مستمر، همواره از اولیات به غیر اولیات نائل می شوند.

مرحله کمال نهائی

و باز هم بعید نیست; این نفوس به مرحله ای برسند که به هیچ وجه تسلیم طبیعت نباشند و از جاذبه ای شهوی و غضبی- جز در چارچوب عقل-پرهیز کنند.

کسی که به چنین مرتبه ای برسد، در میان پیامبران، شریفترین و جلیل ترین آنهاست. به خصوص اگر از نظر فضیلت خیالی و از نظر خاصیت دیگر قوه نبوت-یعنی تصرف در طبیعت-به مرحله کمال نهایی رسیده باشد.

چنین انسانی، گویی قوه عقلی او کبریت; و عقل فعال، آتش است که آن را مشتعل می کند و به جوهر خود مبدل می سازد.گویی نفس شریف این انسان، همان است که قرآن کریم درباره اش می گوید:

«...یکاد زیتها یضی ء و لو لم تمسسه نار، نور علی نور...» (6) .

«نزدیک است که روغن آن مشتعل گردد; هر چند که آتشی آن را مس نکند. نوری است بر نوری »

درجات تابش انوار معرفت بر دلها

از نظر علامه طباطبایی، مثلی که در آیه مبارکه نور زده شده، برای این است که حقیقت نوری که بر دلهای مؤمنان می تابد، معلوم گردد (7) . شاهد این مطلب، این است که در ذیل آیه مزبور می فرماید:

«...یهدی الله لنوره من یشاء...» (8) . از اینجا معلوم می شود که تنها مؤمنانند که شایسته تابش انوار معرفت، بر دلهای خویشند. ولی سایر مردم، از این نعمت محرومند. اینها نیز درجات مختلفی دارند. پیامبران در درجات عالی قرار دارند. هر چند خود آنها نیز در یک درجه نیستند.

امام باقرعلیه السلام درباره جمله «مثل نوره...» در آیه مزبور فرمود: یعنی مثل هدایت خداوند در دل مؤمن، همانند مشکلاتی است که در آن، چراغی است.چراغ (مصباح)، باطن مؤمن; و قندیل، دل مؤمن; و مصباح، نوری است که خداوند در دل او قرار داده است....

مؤمن در پنج نور، رفت و آمد می کند: محل دخولش نور و محل خروجش نور و علمش نور و کلامش نور و راه او در روز قیامت به سوی بهشت، نور است.

راوی می گوید: برخی معتقدند که منظور از «مثل نوره...» نور خداوند است. حضرت در پاسخ فرمود: خداوند، مثل ندارد.

«...فلا تضربوا لله الامثال...» (9)

برای خداوند، مثل نزنید (10) . این نکته را در ذیل این حدیث، خاطر نشان می کنیم که نور بردو قسم است:

یکی آنکه نام خداست و دیگری آنکه فعل خداست. آنچه مثل بر نمی دارد، همان است که نام خداست; ولی آنکه فعل خدا و اشراق او بر دل مؤمن است، مثل بردار است و در خود آیه نور، برای آن مثل زده شده است. منظور امام علیه السلام از آنچه مثل برنمی دارد، قسم اول است، نه قسم دوم.

قطعا بارزترین مصادیق آیه نور پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام هستند یعنی آنها بر قله مصادیق قرار دارند. انبیا و اولیا و ائمه پیشین علیهم السلام در درجات پایین ترند. پس از آنها نوبت به مؤمنین می رسد.

از امام صادق علیه السلام درباره آیه مزبور سؤال شد. حضرت فرمود: «هو مثل ضربه الله لنا» آن مثلی است که خداوند برای ما زده است. پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام از ادله و آیات خداوند می باشند که به وسیله آنها به توحید و مصالح دین و احکام و سنن و فرائض دین هدایت می شوند. (11) منظور امام ششم علیه السلام این است که پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهارعلیهم السلام افضل مصادیقند و گرنه ظاهر آیه، شمول دارد و انبیا و اولیا و اوصیای دیگر را هم در بر می گیرد. بلکه مؤمنان نیز در حد ظرفیت ایمانی خود از اشراق نور الهی بی بهره نیستند.

دلهای اهل ایمان، از لحاظ ظرفیت ایمانی متفاوتند. هر چه فضای معنوی و ایمانی دل پهناورتر باشد، بهره اش از افاضه نور الهی بیشتر است.

یک آئینه کوچک، نور کمتری از خورشید می گیرد; ولی یک آئینه بزرگ، نور بیشتری دریافت می کند.

با توجه به روایاتی که در کتب تفسیر، ذیل آیه نور نقل شده است، معلوم می شود که شیخ الرئیس از آیه مزبور، استفاده بسیار مناسبی کرده است.

نه تنها در تفاسیر شیعی روایاتی نقل شده که مصداق آیه نور را پیامبران و امامان معرفی کرده است، بلکه در تفسیر «الدر المنثور» نیز نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره «...زیتونة لا شرقیة و لا غربیة...» فرمود: منظور، قلب حضرت ابراهیم علیه السلام است که نه یهودی بود و نه نصرانی. آری وجود مقدس ابراهیم به درخت زیتونی تشبیه شده است که روغن آن بس که صاف و شفاف است، نزدیک است که خود به خود مشتعل گردد.

شیخ الرئیس، قلوب انبیا را مصداق آیه نور دانسته است. چنین برداشتی نشانگر احاطه او به معارفی است که از کتاب و سنت استفاده می شود.

او رساله ای دارد به نام «رسالة فی الفعل و الانفعال ». در این رساله-که از آثار گرانبهای اوست-راجع به «قوه نبوی » و خواص آن، بحثهای گویاتر و روشن تری مطرح کرده است.

او درباه فضیلت عقلانی می نویسد:

«بخشی از خواص قوه نبوی، به فضیلت علم بستگی دارد. به این ترتیب: به کسی که استعداد نبوت را دارد، بدون تعلیم و تعلم بشری، کمال دانش داده شود تا به مشیت خداوند به معبود حق و طبقات فرشتگان و سایر اصناف آفریدگان و کیفیت مبدا و معاد و آنچه مدلول آیه «و علمک ما لم تکن تعلم » و حدیث: «اوتیت جوامع الکلم » می باشد، احاطه پیدا کند» (12) .

یک پرسش

جای این سؤال از شیخ الرئیس باقی است که اتصال به عقل فعال و شدت اتصال چگونه است؟ آیا همه انسانها می توانند به این اتصال و شدت اتصال نائل شوند، یا اینکه چنین استعدادی همگانی نیست؟ اگر گفته شود: همگانی است، باید نبوت، اختصاص به بعضی انسانها نداشته باشد، بلکه همه می توانند از راههای مخصوص به چنین مقام و مرتبه ای نائل شوند. چنین نظری خلاف عقیده ماست; چرا که برابر تعلیمات دینی جعل رسالت از جانب خداست و اوست که افرادی را به پیامبری مبعوث می کند. به خصوص که ما اکنون با بعثت نبوت ختمیه، معتقدیم که بعد از پیامبر اسلام، پیامبری مبعوث نخواهد شد.

قرآن کریم، بعثت را از جانب خداوند و مخصوص ذات مقدس او می داند. دلیل این مطلب، آیه زیر است:

«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم...» (13) . «خداست که در میان مردم امی پیامبری از خودشان مبعوث کرد».

تعبیر فوق، افاده حصر می کند. آیه دیگر می فرماید:

«...الله اعلم حیث یجعل رسالته » (14) . «خداوند داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد».

بنابراین، گزینش و جعل و بعثت از طرف خداوند است و چنین نیست که هر انسانی بتواند- مثلا از راه سیر و سلوک و ریاضات نفسانی، خود را متصل به عقل فعال کند و تدریجا اتصال را شدت ببخشد، تا به مقام نبوت برسد.

البته مطابق آیه فوق، هر کسی شایسته رسالت نیست; بلکه خداوند بهترینها را برابر نبوت، گزینش می کند.

پرسشی دیگر

سؤال دیگری که مطرح است، این است که آیا دریافت وحی، به معنای صعود و ارتقای انسان است، تا مرتبه ای که بتواند وحی را دریافت کند؟ یا اینکه این، وحی است که تنزل می کند و به سراغ نفوس شریفه انبیا و قلوب لطیف آنها می آید؟

وقتی گفته می شود: شدت اتصال به عقل فعال، این گونه برداشت می شود که این نفس انسان است که ارتقا پیدا می کند، تا خود را به منبع وحی برساند و وحی را دریافت کند; حال آنکه ظاهر آیات قرآنی، بلکه صریح آنها این است که وحی، تنزل می کند، تا به قلب پاک پیامبر برسد. در آیه زیر می فرماید:

«نزل به الروح الامین علی قلبک...» (15) . «روح الامین، وحی قرآنی را بر قلب تو نازل کرد».

در سوره مبارکه قدر می فرماید:

«انا انزلناه فی لیلة القدر...» (16) .

«ما وحی قرآنی را در شب قدر بر تو نازل کردیم »

همچنین می فرماید:

«انا انزلناه فی لیلة مبارکة » (17) .

«ما وحی قرآنی را در شبی مبارک بر تو نازل کردیم »

البته شکی نیست که پیامبران از راه عبادت و تهذیب نفس ارتقای مقام پیدا می کنند و حتی پیامبر گرامی اسلام، معراج آسمانی دارد; ولی دریافت وحی، به واسطه عروج و ارتقا نیست. بلکه به واسطه نزول وحی است.

پاسخ

با توجه به اینکه شیخ الرئیس سخنان خود را مستند به آیه و حدیث کرده است، می توانیم در مورد هر دو پرسش مدافع او باشیم.

او معتقد است که شدت اتصال به عقل فعال، نادر; ولی ممکن است. از قرائن پیداست که او این شدت اتصال را مخصوص پیامبران می داند.

او هرچند قوه حدس را برای بسیاری از انسانها می پذیرد; ولی آن حدس نیرومندی که بتواند همه حقایق را در حد توانایی بشر به دست آورد را، مخصوص پیامبران می داند.

او معتقد است که جمله «یکاد زیتها یضی ء و لو تمسسه نار» در آیه شریفه نور، مخصوص پیامبران است. هر چند در روایت، مخصوص چهارده معصوم پاک ذکر شده. ولی این، از باب بیان مصداق اتم است.

او وحی را به استناد آیه ای که ذکر کرده است (علمک ما لم تکن تعلم) به تعلیم خداوند می داند. این مطلب را با حدیث «اوتیت جوامع الکلم » تکمیل کرده است. بر طبق مفاد این حدیث، همه کلمات جامعی که پیامبر اسلام در مورد مسائل اعتقادی و عملی و امور دنیا و آخرت بر زبان آورده، از طریق وحی به او داده شده است. یعنی اگر به او نمی دادند، نداشت و خودش هم نمی توانست از عقل فعال دریافت کند.

بنابراین، بعید است که شیخ الرئیس آیات و ادله نزول وحی را ندیده یا نادیده انگارد. چه مانعی دارد که گفته شود: نزول وحی هنگام شدت اتصال به عقل فعال است. یعنی تا پیامبر از راه عبادات و ریاضات، به درجه شدت اتصال به عقل فعال نرسد، زمینه نزول وحی- به واسطه فرشته یا بدون وساطت او- بر وی فراهم نمی شود.

این را هم بگوییم که به لحاظ شرعی نمی توان اصراری بر وجود عقل فعال داشت. شیخ الرئیس خواسته است با تکیه بر عقول دهگانه مشائی و اینکه عقل دهم عقل فعال است، به تبیین فلسفه وحی بپردازد. به چه دلیل می توان به عقول دهگانه -نه کمتر و نه بیشتر- معتقد بود؟! آنچه برای شیخ الرئیس اهمیت دارد، تکیه بر آیات و روایات است که چنانکه خواهیم دید در دو مبحث دیگر نیز چشمگیر است. او در عین اینکه فیلسوف است، مواظب است که بحثها و نظرات فلسفی موجب دوری او از وحی و سنت نشود.

پی نوشتها:

1) المبدا و المعاد، به اهتمام استاد نورانی، صفحه 115 به بعد(المقاله: 3، الفصل 16)

2) آل عمران/163.

3) تفسیر صافی: ج 1 / 396 و 397 (ذیل آیه 163 سوره آل عمران).

4) المبدا و المعاد (پیشین).

5) المبدا و المعاد پیشین.

6) نور: 35.

7) المیزان: ج 15، ص 135.

8) نور: 35.

9) نحل: 74.

10) تفسیر صافی: ج 3، ص 436 (به نقل از تفسیر القمی).

11) المیزان: ج 15، ص 152 به نقل از توحید صدوق.

12) رسالة فی الفعل و الانفعال.، ص 3 و 4.

13) جمعه: 2.

14) انعام: 124.

15) شعراء : 193.

16) قدر: 1.

17) دخان: 3.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان