اشاره
آنچه در پی می آید حاصل سخنرانی جناب آقای علی اصغر محمّدی، در مؤسسه شیعه شناسی می باشد که به تاریخ 21/3/83 در قم ایراد شده است.
مقدّمه
ابتدا لازم می دانم عرض کنم که بنده قریب 22 سال است در حوزه خاورمیانه کار می کنم و کار تخصصی ام جهان عرب با محوریت مسائل خاورمیانه است. اوضاع عراق را هم در این چارچوب پی گیری می کنم. عرایض بنده نوعی نگاه
مبتنی بر اطلاعات است. خوش حال می شوم که در بخش دوم این برنامه، با سؤال هایی که مطرح می فرمایید، دیدگاه ها و نظرات بنده را به چالش بکشید تا از نظرات شما سروران بیشتر بهره ببرم.
دلایل حمله آمریکا به عراق
لازم است در مقدّمه بحث، به شرایط کنونی عراق یعنی از زمان حمله آمریکا به عراق و سقوط رژیم صدام حسین اشاره کنم. زیاد شنیده ایم که آمریکایی ها مدعی اند برای جنگ علیه تروریسم به عراق حمله کرده اند و در برنامه فراگیری که پس از 11 سپتامبر برای ریشه کن کردن تروریسمی که آن ها را تهدید می کند، عراق را در برنامه کاری خودشان گنجانده اند. از سوی دیگر، مخالفان آمریکا نیز مطالب دیگری مطرح کرده اند. برخی گفته اند: آمریکایی ها برای سیطره بر حوزه استراتژیک نفت منطقه به اینجا آمده اند. گروهی دیگر بر این باورند که آمریکایی ها آمده اند تا نقشه خاورمیانه را به گونه ای تغییر دهند که موقعیت اسرائیل بیش از گذشته تحکیم شود، به ویژه که اسرائیل در چند سال گذشته، با مشکلات مهمی روبه رو بوده که اصل موجودیت و بقای آن را در معرض تهدید قرار داده است؛ آنچه در جنوب لبنان اتفاق افتاد و آنچه در انتفاضه مبارکه مسجدالاقصی، اسرائیلی ها را به شدت دچار زحمت کرده و آن ها را با مشکلات عدیده ای مواجه نموده است.
در مورد چرایی حمله آمریکا به عراق، مطالب دیگری هم گفته می شود. شاید همه این ها درست باشند، اما احتمالاً بتوان یک چارچوب دیگری را هم برای انگیزه آمریکایی ها از حمله به عراق مدّ نظر قرار داد که این مطالب را هم کم و بیش در برمی گیرند: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خروج جهان از نظام دوقطبی و پایان جنگ سرد، دوره ای آغاز شد که در آن، بحث اصلی نظام بین الملل این است، که چه نظامی باید بر آن حاکم شود. از یک سو، آمریکایی ها به دنبال ایجاد یک نظام تک قطبی در جهان هستند که طی آن، سیطره مطلق بر مقدّرات جهان و نظام بین الملل از آن آمریکا باشد. از سوی دیگر، قدرت های مهم بین المللی، که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خروج جهان از حالت دوقطبی، منافع جدیدی برای خودشان تعریف می کردند، مخالف تک قطبی بودن جهان و سیطره مطلق آمریکا بر مقدّرات جهان و سیطره بر نظام بین الملل هستند. لذا، شاهد بوده ایم که مقاومت هایی از سوی این قدرت ها جلوه گر شده اند. نظریه های مختلفی هم مطرح شده اند: آیا نظام آتی بین المللی تک قطبی خواهد بود، یا چند قطبی؟ حالا دیگر اصلاً بحث دوقطبی مطرح نیست. این منازعه همچنان ادامه دارد؛ گاهی علنی می شود، گاهی پنهانی، گاهی بعد انسانی پیدا می کند، گاهی بعد سیاسی، بعضا هم بعد فرهنگی پیدا کرده است. در این منازعه، یک سو آمریکاست، اما سوی دیگر طرف های متعددی هستند؛ در اروپا به طور مشخص، آلمان و فرانسه هستند. اما از اروپا که خارج شویم، روسیه و چین را داریم و همین طور برخی قدرت های مهم منطقه ای که کارکرد جهانی هم دارند؛ مانند هند. آمریکا مدعی است که توانمندی های تکنولوژیکی، نظامی و اقتصادی اش در موقعیت جهانی از همه بالاترند و به دنبال این است که آن تفوّق تکنولوژیکی و نظامی و برتری فوق العاده اقتصادی خود را بر دیگر کشورهای جهان در عرصه سیاسی و مناسبات بین المللی تحمیل کند. اما بررسی تاریخی نشان می دهد که مناسبات بین الملل دچار یک تحوّل بسیار شگرف شده اند؛ وضعیتی مانند سقوط اتحاد جماهیر شوروی که یک برخورد نظامی سنگین با تغییری که در موازنه به وجود می آورد، می تواند موقعیتی فراهم آورد که پایان یک دوره و آغاز دوره ای جدید محسوب شود.
اگر با این نگاه بخواهیم به نظام بین الملل در شرایط کنونی نگاه کنیم، می بینیم آمریکا ناگزیر از آن بوده که تفوّق نظامی خود را در نقطه ای از جهان به نمایش بگذارد و دیگران را به تسلیم در برابر خودش وادار کند. منظور از «دیگران» قدرت های مهم بین المللی هستند که سیطره مطلق او را بر نظام بین الملل برنمی تابند. با یک بررسی دقیق، متوجه می شویم که سیاسی ترین جای جهان، منطقه خاورمیانه است که تحوّلات آن تأثیر مستقیمی بر همه تحولات سیاسی جهان دارند؛ هم بر تحوّلات جهانی تأثیرگذارند و هم از آن ها تأثیر می پذیرند. از این رو، خاورمیانه اولین نامزد این عملیات نظامی شد. در خاورمیانه، کانون اصلی بحران، فلسطین است که با گذشت بیش از پنجاه سال، همچنان تأثیرگذار است و مهم. اما موازنه قوا در سال های اخیر، به شدت به زیان اسرائیل رقم خورده و اسرائیل ناتوان تر از آن است که بتواند با انجام یک عملیات بزرگ یا ایجاد یک تحوّل عظیم، چه سیاسی و چه نظامی، وضع را به گونه ای در خاورمیانه تغییر دهد که در جهت مصالح و منافع آمریکا قرار گیرد.
در همین مقطع و در چارچوبی که عرض کردم، در خاورمیانه یک حلقه بسیار ضعیف دیگری نیز وجود داشت که خود را نامزد می کرد که صحنه این عملیات شود، و آن عراق بود. دولت پیشین عراق با رفتار نسنجیده نابخردانه و بعضا قرون وسطایی اش، تقریبا در تمام دنیا هیچ دوستی برای خودش باقی نگذاشته بود. علاوه بر آن، عراق را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده بود که همه ملت، به ویژه شیعیان و همچنین بخش قابل توجهی از سنّی ها، بخصوص مذهبیان سنّی، تحت فشار شدیدی بودند و شرایط منطقه ای هم به گونه ای بود که همه همسایگان با دیده نگرانی و نفرت به این رژیم نگاه می کردند. آمریکا به همین دلیل، عراق را انتخاب کرد تا محل انجام عملیات نظامی اش باشد؛ زیرا ضمن ضعف، از موقعیت ژئوپولتیک بالایی در خاورمیانه برخوردار بود که هرگونه تحوّل در آن، بر کل خاورمیانه تأثیر می گذاشت و در معادلات جهانی نیز مورد توجه واقع می شد.
برای اثبات درستی این نظر، می پرسیم اگر هدف آمریکا مبارزه با تروریسم بود، آیا بقای رژیم صدام حسین بیشتر به نفع آن ها بود یا از بین رفتن آن؟ صدام حسین فردی بود که در تمام عمر، نگاهش به غرب بود و آمادگی معامله با غربی ها را داشت. همین الآن هم که در زندان است، آمادگی دارد که با غربی ها معامله کند تا به صورتی، حداقل های لازم را به دست آورد. اگر غربی ها واقعا به دنبال مهار تروریسم بودند، قاعدتا صدام ابزار بسیار مناسبی برای کنترل تروریسم بود. پس مشخص می شود که هدف، مبارزه با تروریسم نیست، به ویژه که می بایست آمریکایی ها آنقدر عقل می داشتند که به این نتیجه برسند که کنترل عراق پس از سقوط صدام حسین کار آسانی نخواهد بود و ممکن است این منطقه و به ویژه عراق به صحنه ای تبدیل شود که جریان های تند بن لادنی را در خودش جمع کند و تغذیه کننده حرکت های افراطی باشد. پس علی القاعده، هدف، مبارزه با تروریسم نبوده است و تروریسم فقط پوششی برای انجام این حمله بود که انجام شد. البته بحث سیطره بر چاه های نفت عراق در این چارچوب معنای خاص خود را دارد، همین طور موضوع اسرائیل.
اگر نگاه خودمان به جنگ عراق را بنای تحلیل قرار دهیم، آن وقت مخالفت جدّی آلمان، فرانسه، روسیه و چین با آمریکا در این صحنه برای ما کاملاً قابل درک می شود. حتما آلمانی ها، فرانسوی ها، روس ها و چینی ها دل خوشی از صدام و رژیم او نداشتند و اگر آن روزهای آخر با عملیات نظامی آمریکا به طور جدّی مخالفت کردند، اصلاً منافع این رژیم را مدّ نظر نداشتند، بلکه صرفا به منافع خودشان می اندیشیدند. در منافع خودشان همان گونه که عرض کردم به لحاظ استراتژیک، بحث نظام بین المللی می تواند مطرح باشد. در این حال، سیطره آمریکا بر چاه های نفت عراق مهم است. خود نفت فی نفسه و فقط به دلیل اقتصادی نمی تواند این اهمیت را داشته باشد که آمریکایی ها به خاطرش این قدر هزینه کنند، هم هزینه اقتصادی، هم هزینه نظامی، هم هزینه انسانی و هم هزینه سیاسی، یا اینکه مخالفان آمریکا فقط برای یک موضوع اقتصادی، هزینه های مخالفت با آمریکا را تحمّل کنند. آنچه مهم است سیطره استراتژیک بر چاه های نفت است. به همین دلیل، ملاحظه می فرمایید که اهمیت ایران برای اروپا، پس از سقوط رژیم صدام بیش از گذشته است؛ چرا؟ چون بیشتر حوزه های مهم نفتی در منطقه و جهان تحت اختیار و سیطره و یا نفوذ بالای آمریکا قرار گرفته است. تنها حوزه ای که تاکنون مستقل مانده، حوزه نفتی ایران است و اروپایی ها خیلی دلشان می خواهد که این حوزه همچنان مستقل و به دور از سیطره آمریکایی ها باقی بماند. اگر هم تحرّک سیاسی دارند، مهم تر از چشمداشت های اقتصادی، باقی ماندن مستقل حوزه نفتی ایران است. نگاه اروپایی ها را باید این گونه ببینیم. در این صورت، درک مسائل برایمان راحت خواهد بود.
در منطقه هم عراق اهمیت ویژه ای دارد. عراق می تواند در کل تحوّلات خاورمیانه تأثیرگذار باشد. عراق کشوری است برخوردار از ثروت های طبیعی فراوان؛ علاوه بر نفت، از آفتاب، زمین و آب بسیار گران بها و ارزشمند برخوردار است. علاوه بر این ها، عراق نیروی انسانی عظیمی در اختیار دارد. کل کشورهای شورای همکاری یعنی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس نیروی انسانی قابل توجهی در اختیار ندارند، گرچه از ذخایر نفتی زیادی در اختیار دارند. اما عراق علاوه بر نفت و دیگر ثروت های طبیعی، از نیروی انسانی با اهمیتی برخوردار است که می تواند در خاورمیانه تأثیرگذار باشد. در سال های گذشته هم نیروهای عراقی در منطقه خلیج فارس دارای اهمیت بودند. همه عراقی ها هم نیروی کاری غیرمتخصص نیستند، بلکه بسیاری از آنان از تخصص های بالا برخوردارند و نیروهای ارزشمندی هستند که می توانند در اداره منطقه خاورمیانه تأثیرگذار باشند. منطقه حاصلخیز خاورمیانه، که به «هلال خصیب» معروف است، دربرگیرنده فلسطین، اردن، سوریه و خود عراق است. مسائل عراق منفصل از مسائل خاورمیانه قابل بررسی نیستند. هر تحوّلی که در عراق به وجود می آید، به طور مستقیم بر مسائل خاورمیانه تأثیرگذار است. تجربه چند دهه گذشته نیز همین را نشان می دهد.
اهمیت عراق برای شیعه
اما اینکه اهمیت عراق برای شیعه چقدر است، این اهمیت یک بعد تاریخی و مذهبی دارد که نیازی نیست زیاد به آن بپردازیم. عتبات عالیات در آنجا قرار دارند. کانون فکری شیعه ابتدا در عراق به وجود آمد و سپس به ایران منتقل شد. ارتباطات اجتماعی ایران و عراق آن قدر متداخل و درهم تنیده اند که نمی توان آن ها را به راحتی از هم منفک کرد. نه عراقی ها مدعی این انفکاک هستند و اگر مدّعی باشند قادر به اجرای آن خواهند بود و نه ما مدّعی این هستیم و اگر مدّعی باشیم، قادر به انجام آن نخواهیم بود. ایران و عراق هزاران سال است که ارتباطات درهم تنیده ای با یکدیگر دارند. نباید فراموش کنیم که حتی پیش از اسلام هم پایتخت مهم ایران «تیسفون» در عراق و در کنار بغداد کنونی قرار داشت. پس از اسلام هم این ارتباطات منسجم تر شده اند. اما اگر عراق آزاد شود که بحمدالله در مسیر آزادی حرکت کرده و گام های مهمی را برداشته است اگر پتانسیل شیعه عراق آزاد بشود، این قدرت را دارد که در کنار قدرت شیعه در لبنان و در کنار قدرت شیعه در خلیج فارس و در محور قدرت شیعه در ایران، تحوّل اساسی در خاورمیانه به وجود بیاورد. از این رو، همه آن ها که از قدرت گیری شیعه نگران هستند، با نگرانی و وحشت تحوّلات کنونی عراق را پی گیری می کنند و همه کسانی که به قدرت گیری شیعه چشم امید بسته اند و بدان علاقه دارند، با شور و اشتیاق تحوّلات عراق را پی گیری می کنند و دلواپسند که مبادا قدرت شیعیان در عراق دیگر بار مهار شود و مشتاقند که شیعیان عراق از این سیطره تاریخی آزاد شوند و با آزاد شدن یک پتانسیل بسیار مهم، نقش شیعیان بیش از گذشته و فعّال تر در منطقه خاورمیانه به منصه ظهور برسد.
فراموش نکنیم که اساسا عراق را پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آوردند که کنترل کننده ایران باشد. اگر پیش از آن امپراتوری عثمانی به خودی خود به عنوان اهرم مهار ایران عمل می کرد، با فروپاشی عثمانی، کشورهای غربی در پی این بودند که شرایطی به وجود بیاورند که در مقاطع حسّاس، کنترل ایران برایشان میسّر باشد. گرچه دولت ایران در آن مقطع، تحت سیطره و نفوذ مستقیم خود غربی ها، به ویژه انگلستان بود، اما آن ها به مسائل به صورت درازمدت تر نگاه می کنند؛ نگران این هستند که مبادا روزگاری همین قدرتی که تحت کنترل آن هاست، از کنترل خارج شود و سمت و سوی دیگری بگیرد، یا خود این دولت برای منافع ذاتی خودش به دنبال یک نقش مهم تر و فراتر در منطقه و در جهان باشد که خارج از چارچوب منافع قدرت های غربی است. به همین دلیل، عراق را به وجود آوردند که کنترل کننده ایران باشد، وگرنه عراق با وضعیت کنونی اش، به ویژه با ضمیمه کردن اکراد، نقشه طبیعی ندارد. از این رو، آینده عراق برای خود ما به عنوان ایران هم بسیار مهم است، به گونه ای که عراق از حالت کنترل کننده ایران خارج شود و روابط خصمانه گذشته به یک روابط دوستانه و همکاری تبدیل گردد. بدین روی، توجه به مسائل درونی عراق برای ما بسیار مهم است، اما باید ببینیم پس از سقوط رژیم صدام، شیعه که در وضعیت جدیدی قرار گرفته است، چه استراتژی ای برای خودش ترسیم کرده.
شیعه در برابر یک واقعیت دوگانه قرار داشت: از یک سو رژیم صدام، که بیشترین ظلم و ستم را به شیعیان کرده بود و همه شیعیان منطقه از آن زیان دیده بودند، از بین رفته بود. سقوط این رژیم برای همه شیعیان خشنودکننده بود. سقوط رژیم صدام حسین نویدبخش فضای جدیدی بود که شاید شیعیان اگر به خوبی عمل کنند، بتوانند وضعیتی به وجود آورند که در آینده نقش قوی تری در منطقه برای خود دست و پا کنند. این هم خشنودی دیگر شیعیان بود. اما یک واقعیت تلخ دیگر در کنار این مسئله نهفته است و آن اینکه کشور عراق به اشغال بیگانگان درآمده و شیعه نمی تواند از این اشغال خشنود باشد و علی القاعده، در صورت استمرار اشغال، شیعیان عراق باید در جهت آزادی کشورشان و آزادی راه از نیروهای اشغالگر عمل کنند. همچنین دیگر شیعیان هم باید به دنبال آن باشند که اشغال عراق هر چه زودتر پایان بگیرد و فضای جدیدی در این کشور به وجود بیاید و حاکمیت به مردم واگذار شود. این واقعیت دوگانه یک استراتژی دو سویه نمی گویم دوگانه بر شیعه عراق و همچنین ما و همه شیعیان منطقه تحمیل کرده است. این استراتژی دو سویه یا دو سوی این استراتژی گاهی در تضاد با یکدیگر عمل کرده اند؛ این گونه نبوده که همواره شرایط به گونه ای باشد که به راحتی بتوانیم دو سوی این استراتژی را به راحتی پیش ببریم؛ چه شیعیان در عراق و چه ما و چه همه شیعیان. اما شیعه مصرّانه به دنبال آن است که به تنها هدف خود دست پیدا کند: هم ایجاد جای پای بسیار مستحکم در حاکمیتی که خطوطش در حال ترسیم است و هم تلاش برای آزادی عراق از اشغال بیگانه، و کوشیده تا همه مشکلات پیش رو در این مسیر را از میان بردارد.
رفتارشناسی آمریکایی ها
الف. منفعت طلبی
این مسئله مهمی است. بحث آمریکا 25 سال است که در این کشور مطرح است. موضوع سخن من روابط ایران و آمریکا نیست، ولی پیش از هر چیز و قبل از اینکه بتوانیم یک نظریه کارشناسی دقیق در این ارتباط و در مورد نحوه تعامل با این بزرگ ترین قدرت جهانی ارائه کنیم، به ناچار باید شناختی از این قدرت پیدا کنیم. بسیاری می آیند و توصیه های خاصی در این زمینه می کنند، ولی اصلاً حاضر نیستند که شناخت رفتاری آمریکا را در دستور کار خود قرار دهند. آیا به واقع، دولت آمریکا در دنیا یک سیاست اخلاقی را پی گیری می کند؛ یعنی واقعا دنبال اخلاق در دنیاست؟ با شناختی که من از حوزه خاورمیانه دارم و به طور طبیعی سیاست آمریکا را پی گیری می کنم، چنین برداشتی را درست نمی دانم. آمریکایی ها فقط به دنبال منافع خودشان هستند و به هیچ وجه، هیچ گونه سیاست اخلاقی را پی گیری نمی کنند و اگر طرف مقابلشان قدرت نداشته باشند، به هیچ وجه مراعاتی نخواهند کرد. ولی در مواقعی که طرف مقابلشان قدرتمند باشد، بسیار واقع بین هستند؛ بسیار واقع بین و اهل مدارا و تحمّل طرف مقابل. تأکید می کنم این به شرطی است که طرف مقابل قدرت داشته باشد. اگر قدرت نداشته باشد با تعارفات و حتی تسلیم مطلق شدن هم آمریکایی ها چیزی به کسی نداده اند و نمی دهند. نمونه ها بسیارند. آیا شما نمونه های مهمی همچون مصر، عربستان و ترکیه را نمی بینید؟
مصری ها با یک تغییر اساسی در استراتژی خودشان، در واقع در خدمت سیاست های آمریکا در خاورمیانه قرار گرفتند و همه امور استراتژیک خود را به صورت تمام و کمال در اختیار آمریکایی ها قرار دادند، اما آمریکایی ها حاضر نیستند به مصری ها نقش برتری در خاورمیانه بدهند و در بسیاری از مواقع، به عنوان مانع در برابر نقش منطقه ای مصری ها عمل می کنند.
عربستان نمونه دیگری است. اکنون همه کسانی که نظرات آمریکا در مورد عربستان را پی گیری می کنند، حتما مطّلع هستند که آمریکایی ها معتقدند دیگر عربستان نمی تواند برای ما کاربرد سابق را داشته باشد. اصلاً هم به این توجه ندارند که در چهل، پنجاه سال گذشته این حکومت چقدر به آمریکا خدمت کرده است. منافع امروزی شان اقتضا می کند که دیگر عربستان قدرت سابق را نداشته باشد.
ب. انعطاف پذیری
اما در کنارش یک نکته قابل توجه در رفتار آمریکایی ها وجود دارد و آن انعطاف پذیری آن هاست؛ دنبال منافعشان هستند، خیلی محکم وارد صحنه می شوند، فضای تبلیغی شدیدی ایجاد می کنند، بلوف می زنند، ایجاد رعب می کنند و شاید هم در همان گام های اولیه، با همین ایجاد رعب و وحشت به منافعشان برسند. اما اگر احساس کنند جریانی به طور جدّی جلوشان ایستاده و آن ها ضربه پذیر هستند، خیلی راحت و سریع سیاست را تغییر می دهند و از کنار این جریان عبور می کنند. این را هم هیچ عیبی برای خودشان نمی بینند، کاملاً مادی به قضایا نگاه می کنند. آنچه مصلحت باشد انجام می دهند و اصلاً برایشان مهم نیست دیروز چه گفته اند؛ مثلاً، اگر قبلاً گفته بودند بعثی ها را از بین می بریم، اما امروز در فلوجه منافعشان اقتضا می کند که با همین بعثی ها وارد مذاکره شوند، این کار را می کنند. دیروز گفته بودند که سید مقتدی صدر را باید از بین ببریم، هم خودش را دستگیر می کنیم، هم «سپاه المهدی» را منحل می کنیم، امروز می بینند که ادامه درگیری به سود آن ها نیست. خیلی راحت از کنار این مسئله می گذرند و راه حلی برایش پیدا می کنند. پس انعطاف پذیری آمریکایی ها نکته مهمی است. در کنار آن، البته فقط به شرطی به شما امتیاز می دهند که شما قدرت و امکانات داشته باشید.
ج. به کارگیری مجدّد بعثی ها
آنچه در عراق اتفاق افتاد، تغییر سیاست آمریکا را نشان می دهد؛ ابتدای کار آمدند، گفتند ما ساختار کنونی عراق را بر هم می ریزیم و به بعثی ها اتکا نخواهیم داشت. در نتیجه، نقش سنّی های عرب کاهش یافت؛ زیرا بعثی ها ستون اصلی قدرت آنان بودند. مدتی گذشت، با عملیات نظامی سنگین و قابل توجه سنّی ها مواجه شدند، چه در منطقه فلوجه و چه در دیگر نقاط عراق؛ خیلی راحت این سیاست را تغییر دادند و وارد مذاکره با سنّی ها و بعثی ها شدند، کشورهای عربی هم در خدمتشان قرار گرفتند، لابی اعراب در خدمتشان قرار گرفت؛ اردنی ها، مصری ها، بخش مهمی از کشورهای عربی خلیج فارس. لذا، دیدیم که این سیاست به راحتی تغییر کرد و در جهت راضی کردن سنّی ها و به طور طبیعی، کردها حرکت کردند.
د. تفویض اختیارات فراوان به کردها
کردها بیش از یکصد هزار نیروی مسلّح در اختیار دارند. بحث تدوین قانون اساسی موقّت مطرح شد که علی القاعده، پایه های قانون اساسی دایم خواهد بود، به ویژه اگر مقاومت جدّی در مقابل آن انجام نگیرد. ما شاهد بودیم که علی رغم وعده های اولیه که به شیعیان داده شدند، شرایط به گونه دیگری پیش رفت: شورای ریاست جمهوری در این قانون اساسی، متشکّل از سه عضو متساوی الرأی است: رئیس جمهور، یک معاون شیعه، و یک معاون کرد که هر سه از رأی برابر برخوردارند و همه تصمیمات ریاست جمهوری با اجماع آراء اتخاذ می شود. این گونه نیست که در شورای ریاست جمهوری، دو عضو در برابر یک عضو بتوانند تصمیم بگیرند. پس در نتیجه، کردها می توانند هر تصمیمی را که اکثریت شیعه و همچنین اکثریت عرب عراقی میل به اتخاذ آن داشته باشند، به راحتی با مشکل مواجه کنند.
از سوی دیگر، نظام فدرالی در عراق به رسمیت شناخته شد. در این نظام فدرالی، تا این لحظه فقط دولت فدراتیو کردی تشکیل شده است، شیعه و سنّی هنوز دولت فدراتیو خود را تشکیل نداده اند و عملاً ترکیب اجتماعی میان شیعیان و سنّی ها آن قدر متداخل و درهم تنیده است که شاید اصلاً امکان تشکیل چنین دولت فدرالی به راحتی میسّر نباشد و اگر تشکیل شود، چه بسا به زیان شیعیان و سنّی ها عمل کند. در این نظام فدرالی، شیعیان و سنّی ها هیچ نقشی در اداره امور داخلی کردستان ندارند. اما کردها از طریق شورای ریاست جمهوری در تصمیم گیری های کلی، که در کشور می شوند، مداخله خواهند داشت. این حق دیگری بود که به کردها داده شد. همچنین به کردها این حق داده شد هر بندی از قانون اساسی جدید را، که دو سوم رأی دهندگان از سه استان کشور وتو کنند، لغو نمایند؛ یعنی اگر دو سوم ساکنان سه استان کردنشین، که معمولاً با هم رأی می دهند و منسجم هستند، با هر اصلی در قانون اساسی جدید مخالفت کنند، این اصل قانونیت نخواهد داشت، ولو اینکه اکثریت مردم عراق به آن رأی بدهند.
در این مقطع، حضرت آیة الله سیستانی بیانیه مهمی صادر کردند و گفتند: ما نمی توانیم این قانون را بپذیریم و باید این بند حذف شود. همچنین ایشان پیش از آن هم در مورد لغو اجرای احکام اسلامی که توسط شورای حکومت انتقالی اتخاذ شد، موضع گیری کردند. در قانون اساسی قرار بود همچون همه کشورهای منطقه (بجز یکی دو تا) اسلام به عنوان اصلی ترین منبع قانون گذاری ذکر شود که نشد. در قانون اساسی کنونی عراق، اسلام به عنوان یکی از منابع قانون گذاری ذکر شده است که در واقع، زمینه را برای حرکت به سمت سکولاریسم مهیّا می کند. آیة الله سیستانی و شیعیان و بخشی از سنّی های عضو شورای حکومت انتقالی با این بند هم مخالف بودند. متأسفانه آمریکایی ها به این مخالفت ها وقعی ننهادند و با شگردهای تبلیغاتی و اعمال فشار سنگین، اعضای شیعه شورای حکومت انتقالی را مجبور کردند که پیش نویس این قانون را امضا کنند؛ قانونی که در حال حاضر، قانون اساسی موقت عراق است و همه اعضای شیعه شورای حکومت انتقالی یا نمایندگانشان این قانون اساسی را امضا کردند، و این یک شکست بزرگ برای شیعیان و حرکت مسالمت آمیزشان در برابر آمریکایی ها بود. اینجا بود که آمریکایی ها سیاستشان را تغییر دادند و متمایل به سنّی ها و کردها شدند و این می بایست به زیان شیعه تمام می شد؛ باید برخی از سران شیعه را از صحنه خارج می کردند که کردند. در این مقطع، دیدیم آقای احمد چلپی، متحد طولانی مدت آمریکایی ها، در معرض برخی اتهامات قرار گرفت که این در ادامه همان تغییر سیاست آمریکایی ها برای راضی کردن سنّی ها بود.
ه. مقابله با مقتدی صدر
از سوی دیگر، حضور آقای مقتدی صدر در دستور کار جدّی آمریکایی ها قرار گرفت. نیروهای مقتصدی صدر از ابتدای اشغال عراق تا این لحظه، هیچ عملیاتی علیه نیروهای آمریکایی انجام نداده اند؛ یعنی ملتزم به تصمیم شیعی بوده اند. علی رغم اینکه اختلاف ها زیادند، ولی ایشان به تصمیم کلی شیعه یعنی عدم درگیری با آمریکایی ها پایبند بوده اند، اما صدر در مخالفتش با آمریکایی ها از لحنی تند استفاده کرده و با آمریکایی ها شدید برخورد کرده است. آخرین موضع گیری که ایشان کرد، این بود که شارون تهدید کرده بود سید حسن نصرالله را هم پس از شیخ احمد یاسین به شهادت خواهند رساند. آقای مقتدی صدر تهدید کرد که اگر شارون تصمیمش را عملی کند، آن وقت ما دست کوبنده «حزب الله» و «حماس» در عراق خواهیم بود و متحدان اسرائیل را در اینجا تهدید خواهیم کرد. این بهانه ای شد برای اینکه آمریکا برنامه ای را که از پیش طرّاحی کرده بود، آغاز کند و آن ضربه زدن به شیعه و از میان برداشتن بخشی از شیعه بود که در این شرایط، قدری محکم تر موضع گیری می کند. لذا، عملیات نظامی وسیعی انجام شد و مقتدی صدر وارد یک درگیری ناخواسته گردید؛ یک درگیری که نه زمانش را خودش تعیین کرده بود و نه مکانش را و گزینه های زیادی پیش رو نداشت؛ یا باید به طور مطلق تسلیم می شدند، یا مقاومت می کردند. آن ها راه دوم را برگزیدند و آمریکایی ها پس از مدتی متوجه شدند که شاید راه حل های شارونی در عراق جواب ندهند؛ همان گونه که در فلوجه جواب ندادند، در مناطق شیعه نشین هم جواب ندادند. در این شرایط بود که به کمک دوستان دیگرشان در عراق یعنی انگلیسی ها در جست وجوی راه حل سیاسی برآمدند.
موضوع مقتدی صدر در این مقطع، شاید می توانست به زیان شیعه تمام شود؛ یعنی اگر از کنترل خارج می شد و یا ادامه پیدا می کرد، به ویژه که در برهه بسیار حسّاسی بود. اتفاقا انتخاب این برهه هم دقیق و برنامه ریزی شده بود؛ یعنی آمریکایی ها می خواستند از قدرت چانه زنی شیعه در آستانه تشکیل دولت موقت کاسته شود و شیعه نتواند آن پست های اساسی را در اختیار بگیرد. الحمدلله، در این مقطع، یعنی پیش از تشکیل نهایی کابینه، موضوع کنترل شد، به گونه ای که شیعیان با یک تیزبینی خاصی با کمک برخی از انسان های خیّر، به این جمع بندی رسیدند که الآن وقت اختلافات داخلی نیست، باید مشکلات داخلی را حل کنند و یکپارچه در برابر چالش پیش رو به حرکت درآیند و از این به بعد، جریان سیدمقتدی صدر در خدمت مذاکره کنندگان شیعه قرار گرفت و مذاکره کنندگان شیعه عراقی به رهبری و زعامت حضرت آیة الله سیستانی به خوبی از این برگ استفاده کردند. و شاید اگر این برگ نبود، نمی توانستند به این حد از خواسته هایشان دست پیدا کنند، گرچه این برای شیعه قانع کننده نیست.
دستاوردهای حضور آیة الله سیستانی به صحنه سیاسی عراق
خواسته هایی که درایت و مدیریت قاطع حضرت آیة الله سیستانی توانست برای شیعه به دست بیاورد، این ها هستند که عرض می کنم: در این دوره، که آمریکایی ها با عرب ها کنار آمده بودند و قرار شده بود یک رئیس جمهور سنّی نظامی سر کار بیاورند که علی القاعده بعثی باشد، ملک عبدالله اردن خیلی صریح اعلام کرد که رئیس جمهور آینده عراق باید از نظامیانی باشد که در جنگ با ایران محبوبیت و وجهه ملّی پیدا کرده است. باز ملک عبدالله گفت: چلپی با ارائه سیاست بعثی زدایی و انحلال ارتش عراق، ضربه بزرگی به عراق و آمریکایی ها زد. در این شرایط و دقیقا دو هفته پیش از اینکه رئیس جمهور جدید عراق انتخاب شود، پیام شیعیان به آمریکایی ها این بود که در صورتی که رئیس جمهور نظامی باشد، ما از امروز هیچ تعاملی با هم نخواهیم داشت و قاطعانه سر این موضوع ایستادند. در نتیجه، آمریکایی ها مجبور به عقب نشینی شدند. در مرحله بعد، کاندیدای دیگر آمریکایی ها، یعنی عدنان پاچه چی، برای تصدّی پست ریاست جمهوری، که حمایت بعضی از کشورهای عربی نظیر امارات را داشت، نیز با مشکل مواجه شد؛ گویا بیشتر شیعیان با کاندیداتوری او مخالفت کردند و از آقای غازی الیاور، که دارای یک اعتبار عربی قبیله ای در عراق است حمایت کردند. البته این بدان معنا نیست که آمریکا در تشکیل دولت کنونی نقش نداشته است؛ نه، بالاخره آمریکایی ها این دولت را تشکیل دادند، منظورم این است که آمریکایی ها این گونه نبود که هر چه را می خواهند به انجام برسانند. همه طرف ها مجبور بودند از خواسته هایی کوتاه بیایند، آمریکایی ها هم مجبور شدند از بسیاری از نظراتشان بگذرند.
اگر به پشت سر نگاه کنیم، حدود 5/1 سال پیش شیعیان و دیگر احزاب معارض عراقی در آنکارا با نماینده آمریکا ملاقات کردند و در آنجا آمریکایی ها صریحا به عراقی ها گفتند که ما چیزی به نام «دولت انتقالی» عراق، یا «شورای حکومت انتقالی» و یا «حکومت موقّت» نداریم، ما حاکم آنجا هستیم و حداکثر شما به عنوان مشاوران ما عمل می کنید؛ درست مثل دوره استعمار. ملاحظه هم نمودید که وقتی عراق را گرفتند، یک حاکم آمریکایی نظامی سر کار گذاشتند. اما هنوز یک ماه نگذشته بود که متوجه شدند این کار شدنی نیست و وضعیت به گونه دیگری است. اول این چهره نظامی را تغییر دادند، بعد با گذر زمان و با فشار عراقی ها، به ویژه شیعیان، مجبور شدند شورای حکومت انتقالی را بپذیرند، البته با اختیارات بسیار محدود. همین طور که زمان جلو می آید، آمریکایی ها گام به گام عقب می نشینند؛ از نصب حاکم نظامی دارای اختیارات مطلق، تا امروز که مجبور شده اند یک دولت موقت را بپذیرند، آمریکایی ها عقب نشینی های فراوانی کرده اند و این نشان می دهد که اوضاع و واقعیت های موجود در عراق خود را بر آمریکایی ها تحمیل می کنند. در کابینه جدید، شیعه توانست قریب 15 وزارت خانه را به دست بیاورد، نخست وزیر هم که از طایفه شیعه است، تقریبا شیعیان اکثریت کابینه را در اختیار دارند.
دعوایی بود بر سر اینکه وزارت خانه های اصلی را چه گروهی و چه طایفه ای صاحب شود و کردها، از همان ابتدا وزارت خارجه را گرفتند. شیعه ها هم وزارت کشور را گرفته بودند و پس از تشکیل وزارت دفاع، علاقه داشتند وزارت دفاع را هم بگیرند، و گرفتند. البته وزارت دفاع در شرایط کنونی، که آمریکایی ها در عراق حضور دارند، قدرت چندانی ندارد. شیعه ها مدّعی بودند که هر دو وزارت خانه را باید داشته باشند، اما برمر در یک تصمیم صریح، گفت: شیعه ها همان یک وزارت خانه را داشته باشند و وزارت کشور را باید به سنّی ها بدهند تا توازن بین سه طایفه ایجاد شود و شیعه وزارت دفاع را گرفت. در درگیری های اخیر، آمریکایی ها در یک توافق عجیب و غریب با کردها، که اعلام هم نشد، به دنبال آن بودند که وزارت دفاع را هم به کردها واگذار کنند. اما شیعیان مصرّانه ایستادند. این ایستادگی موجب شد آمریکایی ها بپذیرند که وزارت دفاع همچنان در دست شیعه باقی بماند. شاید وزارت دفاع در شرایط حاضر، به اهمیت وزارت کشور نباشد. اما در دراز مدت، یقینا مهم تر از وزارت کشور خواهد بود.
شیعیان همچنین دو پست اساسی و کلیدی دیگر را هم عهده دار شده اند: یکی «وزارت اقتصاد و دارایی» است که اختیاراتش بیش از وزارت اقتصاد و دارایی ماست و مجموعا اختیارات «وزارت اقتصاد و دارایی» و «سازمان مدیریت و برنامه ریزی» کشورمان را داراست. وزارت «اقتصاد و دارایی» عراق در واقع، قطب امور اقتصادی عراق و بسیار با اهمیت است. به همین دلیل، آقای عادل ابو مهدی، قائم مقام مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، عهده دار این سمت شد. دیگر پست کلیدی در اختیار آقای ابراهیم جعفری است که به عنوان معاون اول رئیس جمهور مشغول به کار شده.
اینکه می گویند: آیا ایاد علاوی، که به عنوان یک بعثی سابق و تعصّبات بعثی و تعهدات ویژه نخست وزیر شده، برای شیعیان خوب است یا خیر، باید گفت: درست است که یک شیعه لائیک در مسند قدرت قرار گرفته و اختلافات اسلامگرایان با یکدیگر موجب شد که این فرصت از دست آنان خارج شود و افرادی که سابقه بعثی بودن و مزدوری آمریکا و سازمان سیا را دارند بر مسند امور تکیه بزنند، ولی همه می دانند که دوره کنونی دوره انتقالی است و طبیعتا با فراز و فرودهای فراوانی روبه رو خواهد بود. الزاما چنین نیست که کسی که الآن عهده دار هر سمتی شده، مادام العمر در این سمت باقی بماند. تحوّلات عراق بسیار سریع به پیش می روند. مهم این است که پست نخست وزیری برای شیعیان تثبیت گردید. مدیریت اجرایی کشور بیشتر در اختیار نخست وزیر است. گرچه هنوز به طور دقیق مرزبندی قدرت میان رئیس جمهور و نخست وزیر روشن نشده، اما چارچوب اختیارات شورای ریاست جمهوری از نخست وزیر خیلی کمتر است. از فضای کلی می شود این را فهمید که شورای ریاست جمهوری علی القاعده، باید اختیارات کمتری پیدا بکند، مگر اینکه تحوّل خاصی به وجود بیاید. ضمنا قرار است که شیعیان یک وضعیت حداکثری را در همه سازمان های دولتی و همه ساختارهای مرتبط با دولت در اختیار داشته باشند، اعم از ارتش، وزارت دفاع، وزارت کشور، نیروهای امنیتی که در حال حاضر در اختیار سنّی ها هستند و همین طور در دیگر وزارت خانه ها. اینکه تا چه میزان این تصمیم اجرا شود، بستگی به کارکرد شیعه دارد.
اگر شیعه از ابزارهای فشار خود به خوبی استفاده کند و شیعیان به این درک بالا برسند که الحمدلله تا حدّ زیادی رسیده اند و می فهمند که اکنون زمان طرح اختلافات درونی نیست و در حال حاضر با چالش های عظیم تری مواجه هستند و اکنون باید یک رابطه تکاملی را با هم تعریف کنند تا همه شیعیان بتوانند در کنار هم در جهت رسیدن به آن هدف، که احقاق حقوق شیعه است، به حرکت درآیند اگر چنین باشد، یقینا می توانند این وعده ها را به انجام برسانند و حتی بیش از آن را نیز تحقق بخشند. اگر خدای ناکرده اختلافات درونی شان در شرایط کنونی اوج بگیرند، چه بسا این به نفع کسانی تمام شود که به دنبال منافع شیعه نیستند و به دنبال آنند که این منافع و این حق را تضییع کنند. لذا، شیعه باید به دقت به این نکته توجه کند. در هر حال، آمریکایی ها در دولت کنونی تأثیر بسیار بالایی دارند که می توانند در بیشتر تصمیم گیری های آن مؤثر باشند. اما در گذر زمان به احتمال زیاد، این وضعیت تغییر خواهد کرد.
قطعنامه اخیر شورای امنیت درباره عراق
حتما شنیده اید که با فشار شیعیان، قطعنامه شورای امنیت درباره عراق، از اشاره به قانون اساسی موقّت به عنوان یک سند، اجتناب کرد و این دلیل داشت: آمریکا تنها تصمیم گیرنده نبود و دیگر کشورهای مهم دنیا هم در تنظیم این قطعنامه مؤثر بودند و آمریکا به دلیل وضعیت خاصی که در آن گرفتار شده هم مشکلات داخلی، هم مشکلاتش در منطقه خاورمیانه، به ویژه در عراق ناگزیر از آن است که رضایت بین المللی را کسب کند. لذا، در مقابل روسیه و فرانسه و همین طور آلمان عقب نشینی کرد. در این زمینه هم باید نقش آن ها را در نظر بگیریم. آمریکایی ها احساس کردند که باید شیعیان عراق را به طور جدّی راضی کنند. اگر با مذاکره کنندگان سیاسی شیعه و برافرازندگان پرچم برخورد مسالمت آمیز برای احقاق حقوق شیعه به تفاهم نرسند، زمینه برای رشد جریان دیگری فراهم خواهد شد و آن ها هم قادر نیستند مشکلات آمریکا را حل کنند. به همین دلیل، عقب نشینی بیشتری کردند. اما در هر حال، نباید فراموش کنیم که این دولت به تعبیر آیة الله سیستانی، فاقد مشروعیت انتخابی است. ایشان این را در پیامی که به رئیس جمهور جدید دولت عراق فرستادند، اعلام کردند. البته این دولت فاقد مشروعیت دینی هم هست، به ویژه آنکه به صورت متحد آمریکا به عنوان نیروی اشغالگر عمل می کند. همین حالا دولت موقّت عراق با فرمانده نیروهای آمریکایی یادداشتی را امضا کرده اند که دست آمریکایی ها را برای انجام عملیات تا حدّ زیادی باز می گذارد و همین طور باقی ماندن نیروهای آمریکایی را تضمین می کند.
سؤال: چرا شیعه در جنگ و اخراج اشغالگران نقش چشمگیری ایفا نمی کند؟ آیا قدرت نظامی شیعیان کم است، یا به خاطر مصلحت دیگری است؟ با اینکه آمریکایی ها از عتبات عالیات هتک حرمت کردند و به آنجا وارد شدند، اما آن ها واکنش خاصی نشان ندادند.
جواب: اینکه شیعه چرا برای اخراج آمریکایی ها وارد مبارزه مسلّحانه نشد، عرض کردم که شیعیان استراتژی شان در این شرایط این نیست که وارد مبارزه مسلّحانه شوند. کردها چشم امید بسته بودند به اینکه سنّی ها با آمریکایی ها درگیر شوند، شیعه ها هم با آمریکایی ها درگیر شوند. در نتیجه، آمریکایی ها متحدی جز کردها نداشته باشند. شیعه باید نیروی خود را نگه می داشت و وارد این درگیری های زودهنگام نمی شد تا بتواند جای پای خود را در دولت کنونی مستحکم کند. از سوی دیگر، وضعیت عراق به گونه ای است که آن ها که وارد مبارزه مسلّحانه با آمریکا شده اند سنّی ها هستند، آن هم نه سنّی های مذهبی، بلکه ستون فقرات این مقاومت سنّی مذهب را همان بعثی های سابق تشکیل می دهند. هرچند رهبری سنّی ها در خلأ موجود، به علمای سنّی واگذار شده، اما در مجموع، نیروهای نظامی هستند که نگاه خودشان را به علمای سنّی تحمیل می کنند. در این شرایط، ورود شیعیان به مقاومت به منزله تأیید غیرمستقیم مبارزات صدامیان و بعثیان با آمریکایی هاست و تا حدّی پیروی از آنان نیز محسوب می شود. شیعه اگر بخواهد روزی وارد جنگ با آمریکا شود، زیر پرچم کس دیگری وارد این مبارزه نخواهد شد، خودش مستقلاً پرچم مقاومت برمی افرازد و با آمریکایی ها مبارزه می کند. شیعیان احساس می کنند که در شرایط کنونی، ورودشان به چنین مقاومتی مصلحت نیست و صرفا مقاومت غیرمسلّحانه را در پیش گرفته اند. اصلاً استراتژی شیعیان این نیست که وارد مبارزه مسلّحانه شوند. آنچه در بغداد، کوفه، نجف و کربلا اتفاق افتاد، در واقع یک دفاع بود. شیعه از استراتژی خودش خارج نشد. شیعیان استراتژی مشخص و دقیقی دارند و هیچ وقت نمی خواهند وارد مبارزه مسلّحانه شوند تا قدرتشان را تحلیل ببرند، به ویژه اگر آینده عراق را آینده در نظر بگیریم؛ آینده ای که چه بسا درگیری های شدید داخلی مشخصه اصلی آن باشد. اگر با این دید نگاه کنیم که شاید این طور بشود شیعه باید نیروها و قدرتش را نگه دارد، ضمن اینکه مبارزه با آمریکایی ها شدنی است؛ یعنی از این مقطع که عبور کنیم، چه بسا شیعیان با یک اعتصاب فراگیر عمومی، بسیاری از این خواسته ها را بر آمریکایی ها تحمیل کنند. اصلاً نیازی به مبارزه مسلّحانه نیست. این به معنای آن نیست که شیعه نباید توانمندی نظامی خود را حفظ کند، شیعه باید توانمندی نظامی خودش را حفظ کند.
اینکه در موضوع هتک حرمت عتبات عالیات، چرا شیعیان واکنشی نشان ندادند، اصلاً این طور نبود که هیچ واکنشی نباشد. برخی از شیعیان با راهپیمایی در کربلا و نجف و در بغداد و کاظمین و بیانیه های تندی که علیه آمریکایی ها صادر کردند، ایفای نقش نمودند. اما بخشی از شیعه، که شاید متوجه حسّاسیت و دقت شرایط نبود، آن موضع گیری لازم را به عمل نیاورد. زعمای اصلی شیعه و رهبران شیعه و در رأس آن ها، آیة الله سیستانی، گرچه ابهامات و مشکلاتی را هم با بعضی شیعیان داشتند، اما حاضر نشدند اقدامات آمریکایی ها را در مقابل آن ها تأیید کنند. برخی دیگر از رهبران شیعه نیز کوشیدند تا نقش مؤثری برای دست یابی به یک راه حل مسالمت آمیز داشته باشند.
سؤال: تبلیغات جمهوری اسلامی ایران به گونه ای دیگری است؛ یعنی فقط شیعه و حقوق شیعه را مدّ نظر قرار نمی دهد، اما شما بحث منافع شیعه و روند مثبت تحوّلات به نفع شیعه را مورد توجه قرار دادید.
جواب: اولاً، باید عرض کنم که ما در جلسه ای که از طرف مؤسسه «شیعه شناسی» برگزار شده است، صحبت می کنیم و به طور طبیعی، محور بحث شیعیان در عراق است. ثانیا، اینکه می فرمایید جمهوری اسلامی ایران به عنوان جانبدار شیعه مطرح نشد، این به زیان شیعیان تمام خواهد شد، این طور نیست. ما باید در تبلیغات و بیان مواضع خودمان، به برقراری توازن میان شیعه و سنّی و کرد توجه کنیم؛ این به نفع شیعیان است. خود شیعیان هم این را مراعات می کنند و در اظهاراتشان، فقط بحث اکثریت را مدّ نظر قرار می دهند.
سؤال: آیا نیروهای اشغالگر، عراق را به طور کامل ترک خواهند کرد؟ زمان تقریبی آن به نظر شما چه وقت است؟
جواب: اگر به خودشان باشد، این ها بازنخواهند گشت؛ تا وقتی که بتوانند، حتی برای همیشه در آنجا می مانند، مگر آنکه شرایط تغییر کند. این بستگی دارد به نحوه بازی بازیگران متعددی که در این صحنه هستند، که مهم ترین آن ها آمریکا و مردم عراق هستند. البته نقش کشورهای منطقه و بازیگران مهم جهانی نیز حایز اهمیت می باشند.
سؤال: با توجه به اینکه آیة الله سیستانی عضو هیچ تشکیلاتی نیستند و شاید تا وقتی که یک تشکیلات قوی زیرنظر ایشان نباشد نقششان خیلی مؤثر نباشد و نتوانند همه امور را پیش ببرند، چرا این نیروها در اختیار ایشان قرار نمی گیرند و چرا نیروهایی که پنجاه سال سابقه کار دارند، تربیت نمی شوند؛ مانند مجلس اعلای عراق.
جواب: مجلس اعلای عراق 50 سال سابقه کار ندارد، بلکه 25 سال سابقه کار دارد. لازم می دانم وارد بحثی شوم و خیلی کوتاه به وضعیت نیروهای شیعه اشاره می کنم، اولاً، مجلس اعلا ارتباطش با آقای سیستانی ارتباط بسیار منسجمی است، کاملاً با آیة الله سیستانی هماهنگ است. از مقطع به شهادت رسیدن آیة الله سیدمحمّدباقر حکیم، شرایط به گونه ای پیش رفت که آیة الله سیستانی ناگزیر وارد صحنه شدند، در حالی که بنا نداشتند وارد قضایا شوند، آن هم سر بحث قانون اساسی و پیش از آن، بحث لغو قانون اجرای احکام اسلام بود. در این شرایط، اعضای شیعه شورای حکومت انتقالی عراق و به طور مشخص آقای عبدالعزیز حکیم به آقای سیستانی مراجعه کردند و گفتند که همه تلاش های سیاسی ما در حکومت انتقالی به بن بست رسیده اند و کار دیگری از ما بر نمی آید و شما باید وارد صحنه شوید. از این تاریخ به بعد، دیدیم که نقش ایشان در صحنه سیاسی عراق پررنگ تر می شود.
اما خود مجلس اعلا، شاید بشود گفت که کارآزموده ترین نیروی شیعه در عراق را در اختیار دارد. «سپاه بدر» بین 8 تا 12 هزار نیرو دارد که نیروی نظامی منسجم، کارآزموده و متخصصی است. نیروی دیگری که در اختیار شیعه قرار دارد، نیروهای مقتدی صدر است که خودشان می گویند: یکصد هزار نفر نیرو داریم. آمریکایی ها می گویند: بین 4 تا 8 هزار نفر. اما عراقی هایی که نیروهای منصف و معتدلی هستند معتقدند: فرماندهان «سپاه المهدی» توانسته اند بین 16 تا 18 هزار نفر را سازمان دهی کنند. اما مشخصه اصلی نیروهای مقتدی صدر کارنیازمودگی آن هاست، خیلی خبره نیستند و دوره های آموزش نظامی خاصی را طی نکرده اند. «حزب الدعوه» کارآزموده ترین نیروهای سیاسی خبره را در اختیار دارد؛ خیل عظیمی از نخبگان که می توانند نقش بسیار مهمی در طراحی های فکری و سیاسی ایفا کنند، که این بسیار مهم است. آقای چلپی یک نیروی پانصد نفره دارد و بیشتر به یک شوخی شبیه است، توان نظامی بالایی ندارد. اما خود آقای چلپی از یک توانمندی سیاسی بالایی برخوردار است که در شرایط حسّاس می تواند در خدمت شیعه قرار گیرد. عرض کردم شیعیان باید قانع شوند به اینکه همه در کنار هم کار کنند. الحمدلله تلاش می شود که این مشکلات حل شوند و همه بپذیرند که با هم باشند. مجلس اعلا در خدمت آقای سیستانی بوده و هیچ مشکلی هم میان آن ها وجود نداشته است.
سؤال: با توجه به برنامه های آمریکا در عراق و خاورمیانه و محدودیت سهم کشورهای اروپایی در خاورمیانه، استراتژی اروپایی ها در قبال تحرّکات و برنامه های آمریکا در خاورمیانه چیست؟
جواب: استراتژی اروپایی ها یکی این است که نگذارند برنامه های آمریکا در خاورمیانه به طور مطلق پیش بروند؛ مانع تراشی می کنند. این موانع شاید خیلی محسوس و ظاهری نباشند، ولی آن ها که خبره هستند این را می دانند. دیگر اینکه در عراق، آن ها فقط سهم اقتصادی نمی خواهند، در کنارش، مشارکت در تصمیم سازی را هم می خواهند. فشاری را هم که در قطعنامه اخیر آوردند، به همین دلیل بود. اما در عین حال، نمی خواهند آمریکایی ها به طور مطلق در عراق شکست بخورند؛ چون جایگزینش معلوم نیست که به نفع اروپایی ها باشد.
سؤال: تعداد شیعیان و سنّیان و اکراد در عراق و درصد هر یک از کل جمعیت چگونه است؟
جواب: شیعیان مدعی هستند که ما 80 درصد جمعیت عراق هستیم، مخالفانشان می گویند: آن ها 51 یا 52 درصد هستند. تجربه نشان داده است که اگر حد وسط را بگیریم، منطقی تر است. لذا، باید یک چیزی حدود 65 درصد را قبول کنیم. فکر می کنم اگر 65 درصد را مبنا قرار دهیم، مبنای نزدیک به واقعی است. قریب دو درصد از کل جمعیت عراق را نیز باید به مسیحیان اختصاص دهیم. اکراد خودشان مدعی هستند که 18 درصد هستند، مخالفان آن ها را 12 درصد تلقّی می کنند. من معتقدم که اگر یک سهمیه 15 درصدی هم به اکراد بدهیم به واقعیت نزدیک تر است. 18 درصد باقی مانده هم سنّی ها هستند.
اما آنچه مهم است اینکه شیعیان در جاهایی قرار دارند که اهمیت آن ها فوق العاده استراتژیک است؛ در جنوب، علاوه بر سیطره بر حوزه های مهم نفتی عراق، بر گلوگاه ارتباط دریایی عراق تسلّط دارند. اساسا عراق در ارتباط خود با آب راه های آزاد بین المللی، همیشه از مشکل رنج می برده است و همواره به دنبال حل این مشکل بوده، چه از طریق اشغال کویت یا حمله ای که به ایران کرد. همین نیمه راهی را هم که به آب های آزاد جهانی دارد، باید از جایی عبور کند که زیر سیطره ایران و کویت است و خودش مستقلاً به آب های آزاد خلیج فارس راه ندارد، تازه همین هم تحت اختیار شیعیان است. در تمام حاشیه دجله، شیعه ها ساکن هستند و سنّی ها دورتر سکونت دارند. در کرکوک هم، که بالاترین نقطه نفتی عراق است و کردها به آن چشم دوخته اند، شیعیان ساکن هستند.
کردها چسبندگی شان به عراق خیلی کم است. این ها از نظر هویّتی و از نظر قومیتی، با اعراب مشکل دارند؛ از نظر مذهبی هم با سنّی های عراق مشکل دارند. کردهای عراق پیش از اینکه خودشان را سنّی بدانند، خود را «کرد» می دانند. در طول تاریخ هم همیشه این طور بوده که کردها به دراویش و فرقه های تصوّف نزدیک تر بوده اند. لذا، نزدیکی آن ها به شیعیان بیشتر است. هنوز هم کردها به یاد دارند فتوای تاریخی مرحوم حضرت آیة الله العظمی حکیم در مورد جنگ دولت عراق با کردها را که طی آن مشارکت در این جنگ را برای سربازان شیعه تحریم کردند. اما به هر حال، سیاست سیّال است و هر روزی به رنگی درمی آید. امروز کردها فضا را مناسب دیده اند که موقعیتی به دست بیاوردند، ولو به قیمت تضییع حقوق شیعیان باشد. لازم به ذکر است که اکثریت ساکنان بغداد شیعه هستند.
سؤال: آیا قانون اساسی کنونی به همه پرسی گذاشته خواهد شد.
جواب: خیر، قانون اساسی بعدی به همه پرسی گذاشته خواهد شد؛ قانون اساسی اصلی که در این قانون اساسی موقّت تنظیم آن پیش بینی شده که البته پس از تأسیس «کنگره ملّی» یا مجلسی که موظّف به تدوین قانون اساسی است، آن قانون اساسی به همه پرسی گذاشته خواهد شد. در مورد آن همه پرسی، گفته شده است که اگر دو سوم رأی دهندگان سه استان با یک تصمیم مخالفت کنند، آن تصمیم قانونی نخواهد شد. شیعه تا این لحظه، این نکته را نپذیرفته است و همچنان با آن مخالفت می کند.
سؤال: منبع ثروت عراق یعنی نفت در اختیار چه کسانی است؟
جواب: اکنون در دست آمریکایی هاست، ولی در آینده، ان شاءالله دست شیعیان می افتد.
1. فوق لیسانس تاریخ و کارشناس ارشد دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه.