ماهان شبکه ایرانیان

دمکراسی در قانون (۲)

همانگونه که اشاره شد، سیستم قضائی در اسلام بسیار ساده و دوراز هرگونه تشریفات و مقررات دست وپاگیرانجام می شود

فرق سیستم قضایی اصیل اسلامی و سیستم قضایی غرب

همانگونه که اشاره شد، سیستم قضائی در اسلام بسیار ساده و دوراز هرگونه تشریفات و مقررات دست وپاگیرانجام می شود. در اینجااز زبان مستشرق معروف «گوستاولوبون » فرانسوی که خود شاهد وناظر قاضی اسلامی بوده و از سادگی آن خوشحال شده، مطلبی نقل می کنم با این که آنچه نامبرده دیده و مشاهده کرده، صددرصدمستند به قرآن و سنت صحیح نبوی و علوی نبوده، مع ذلک قرابت زیادی با قضای اصیل اسلامی دارد.

او می نویسد (1) :که قانون قضاوت و رفع مرافعات نزد مسلمین بی اندازه ساده است یعنی یک نفر قاضی معین (از جانب سلطان و خلیفه برای قضاوت تعیین شده و حکمی که او کرده، استیناف نیز ندارد و قطعی است وطرفین دعوی به دعوت محکمه پیش قاضی حضور یافته و روبه روی هم مرافعه می کنند و دلائل خود را که گاهی اقرار و گاهی شاهد وگاهی قسم است، ذکر می کنند. قاضی در همان مجلس حکم می کند و من چون مایل بودم از نزدیک مجلس قضاوت و محکمه را مشاهده کنم، درمراکش به جستجوی آن رفتم تا کیفیت این قضاوت مختصر را دیده باشم. در آنجا مشاهده کردم که قاضی در میدانی که جلوی قصروالی و حکومت شهر بود، نشسته بود و طرفین دعوا و شهود نیز دراطراف او روی زانو نشسته بودند و سخنان خود را به طور اختصاربیان می داشتند و حکم قاضی نسبت به کیفرهائی که در همانجاانجام آن ممکن بود، فورا اجراء می شد مثل این که اگر کسی محکوم به خوردن چند تازیانه می گشت، همانجا حکم را اجراء می کردند.

گرچه ممکن است گاهی در این طریق ساده و مختصر مانند وضع پرپیچ و خم دادگستریهای ما حکم به عدالت نشود، ولی آنچه مسلم است وقت گرانبهای طرفین دعوا ضایع نشده و به هدر نمی رود و محتاج به خرجهای کمرشکن هم که معمولا در شهرهای متمدن برای این کارصرف می کنند، نیستند.

تصادفا احکام صادره از این دادگاه های مختصر و ساده و نیزبه طور عموم مطابق عدالت و انصاف است به اعتراف بیگانه سیستم قضایئی اسلام ساده ترین و بهترین رویه قضائی اجتماعی است که باکمترین هزینه و کمترین زمان ممکن، بدون عبور از پیچ و خمهای سرسام آفرین اداری به دعاوی و مرافعات خاتمه می بخشد در حالی که رویه قضائی غرب به گونه ای پیچیده است که یک پرونده و دوسیه هرچند موضوع ناچیز باشد، ممکن است سالها طول بکشد و هنوز نتیجه قطعی ارائه ندهد. پس چرا کشورهای اسلامی مثل ایران مانند غرب گرفتار است.

با توجه به بی نهایت سادگی رویه قضائی اسلام که طبعا برای همگان به ویژه جامعه اسلامی ما ایده آل و کاملا مطلوب است و پیچیدگی شیوه قضائی غرب که مشمئز کننده و تنفرآفرین و زحمت زا است، وقهرا نامطلوب است.

این سئوال مطرح می شود که پس چرا ملتی که راحت طلب است و مسلمان و متاسی به سنت اسلام و رسول الله(ص) است، این شیوه سالم وراحت و کم خرج و فطری را رها کرده و سالها و حتی الان که 15 قرن از عمر انقلاب ناب اسلامی می گذرد، هنوز رویه قضائی ما در سلک رویه قضائی غرب دست و پا بسته است؟.

پاسخ به این سئوال مقدمات زیادی را می طلبد که ما در این جا بااستناد به گفته برخی از دست اندرکاران نظام قضائی گذشته به گوشه ای از آن اشاره می کنیم.

اصولا استعمار و قدرتهای یغماگر هنگامی که سایه شوم خود را برکشور و جامعه افکنده جاهای حساس آن جامعه را به میل خوددرآورده و آرمان خود را در آن جامه عمل پوشیده. یکی از آن موارد تغییر زبان بومی و محلی کشور مستعمره است به زبان عامل استعماری چنان که استعمار کشورهای افریقائی را با این که اکثرا مسلمان و زبان بومی و مادرزادی آنها عربی بوده، تغییرداده و به زبان خود درآورده و آموزش و اسناد حتی تاریخ آنهارا به میل خود رقم زده اینان با این که مسلمان می باشند، وهجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه مکرمه به مدینه منوره مبدا تاریخ اسلام به حساب می آید، اما به تبعیت از استعمار از آن صرف نظرکرده و تاریخ میلادی را که تاریخ غرب و استعمار است، بکارمی برند.

در ایران هم در سال 1337ش که مستعمره امریکا و محمد رضادست نشانده استعمار بود، تصمیم گرفت زبان ملی ایران را که فارسی است، مانند هر جای دیگر به لاتین تبدیل کنند اما ایران یک فرقی با دیگر جاها از جمله ترکیه داشت و آن این که دارای مراکز علمی شیعی به ویژه حوزه علمیه قم و مرجعیت بود و مردم اصولا از مرجعیت تبعیت خوب داشتند لذا کار را با احتیاط شروع کردند در محافل سیاسی و آموزشی به گفتگو گذاردند و درروزنامه ها زمزمه نمودند تا از این طریق استمزاجی از مردم ومرجعیت نموده باشند تا این که به عرض مرجع مقتدر زمان حضرت آیه الله العظمی بروجردی رسید و معظم له به شاه پیغام داد که دست از این کارها بردارید این اقدام نه تنها با هویت ملی منافات دارد که کشور را سالها به عقب برمی گرداند و باعث رکودعلمی و آموزشی می شود که تا می اید ملت و مردم به زبان جدیدآشنا گردند سالها طول می کشد و از تعالی عقب می مانند به اضافه این که هزینه کلانی را کشور باید متحمل شود و همه اسناد ومدارک را باید عوض کنید و اینها تمام به زیان ملت و مملکت است و نباید انجام شود.

شاه با شنیدن پیام مرجع تقلید شیعیان مکدر شد و با اربابهای خود نیز در میان گذارد آنها نیز این را سد بزرگی دیدند جوابی برای آن مرجع بزرگ تهیه کرده و پیغام داد که به آقا بگوئیددنیا و اطراف ما هند و پاکستان و ترکیه به آن سوی رفته و مانیز ناچاریم. آقا پیغام شاه را با یک جواب نقضی برگرداند.

فرمود:

«به او بگوئید اگر بنا است از آنها تبعیت کنید، آن ها اول نظام سلطنت را به جمهوری تبدیل کرده و سپس زبان خود را تغییردادند. پس شما هم مانند آنها عمل کنید».

شاه درماند و به خشم آمد برای آقا پیغام داد: «به او بگوئیداگر شما از این پیش آمد ناراحت هستید، می توانید ایران را ترک کنید و به عراق بروید».

آیه الله بروجردی که مانند هر مرجع دیگر سد محکمی در برابرنقشه های شوم استعمار بود، با شنیدن این پیغام اعلان کرد که آماده است ایران را ترک کند و از قم به نجف اشرف هجرت نماید.

مسلمانان غیور ایران به ویژه قمیها که از زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) اربابان زر و زور از آنها واهمه داشته،هجوم آورده و خود را در مسیر بیت مرجع قرار داده و اعلان کردندکه آیه الله بروجردی مگر از روی جنازه های ما عبور کند و الاممکن نیست که بگذاریم شمع محفل ما خانه ما را تاریک نماید تازمینه برای چپاول گری استعمار و ایادی او فراهم گردد.

شاه که در جریان موضع گیری ملت مخصوصا قمیها قرار گرفت، فهمیدکه این اقدام چه بسا به نابودی سلطنت بیانجامد، لذا تغییر موضع داد و برای آقا پیغام فرستاد که بنا نیست خاطر شما مکدر گردد.

اگر می دانید صلاح نیست ما اقدام نمی کنیم و غائله را خوابانداما در دیگر کشورها یک چنین سنگرها و سنگرنشینانی نبود.

استعمار به راحتی به هدف خود که تغییر زبان باشد، نایل آمد.

خاک ریز دومی که استعمار هدف قرار می دهد، فرهنگ و آداب و رسوم و سنتهای دینی و ملی مردم و کشور است. چنان که استعمار پیریعنی انگلیس آن روزی که در ترکیه مصطفی «آتاتورک » و درایران «رضاخان » را اجیر خود قرار داد، اولین کار او همین بود که شکل لباسها باید عوض شود و همه متحدالشکل آن هم به شکل و فرم استعمار و آداب و رسوم اجتماعی نیز به صورت فرهنگ کشوراستعمار درآید دست نشانده های آنها یعنی «آتاتورک » در ترکیه و«رضاخان » در ایران اول به لباس حمله کردند و دستورمتحدالشکل شدن صادر شد که همه باید با کت و شلوار غربی وکراوات و کلاه شاپو در مجالس و محافل و انظار ظاهر شوند پر این گردباد علماء و روحانیون را نیز گرفت و از آنها نیز خواسته شدتغییر لباس دهند و تنها برای خالی نبودن عریضه به اندک شماری از آنها با آزمون دل بخواه آزمونگر اجازه لباس داده می شد.

آتاتورک در این جهت کاملا پیشرفت و موفق شد اما باز جامعه ایرانی مستثنی بود. این دستور کاملا عمل نشد و مردم و علماءمخصوصا بنیانگذار حوزه علمیه قم مرحوم «آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی »(ره) که از ست یاران قوی ونیرومندی مانند امام راحل که آن وقت طلبه جوان و قدرتمندی بوده و حاج شیخ محمد تقی بافقی و سایر بزرگان برخوردار بود،دستور رضاخان را با سیاستهای خاص تا اندازه ای لااقل درباره حوزه و علماء خنثی نمودند.

در حمله به این خاک ریز استعمار حجاب زنها را نیز هدف قرارداد و از دو اجیر خود خواست که زنها را سر برهنه کنند. زیراآنها خوب می دانستند که اگر حجاب و عفت از ملتی رخت بربست،استثمار و کارکشی از ملت و هر تحمیلی به راحتی انجام خواهد شدلذا در انجام آن جدیت بیشتری به خرج داده در اینجا باز ملتهابا یکدیگر فرق داشته و می توان این فرق را هم به اصالت ملی وهم به آموزش و هدایت علماء نسبت داد.

آتاتورک در ترکیه با هیچ مقاومت یا با مقاومت ضعیفی برنامه خود را اجراء کرد و زنان را از حجاب بیرون آورد و آداب و رسوم ملت ترک را که اصولا نجیب و پاک هستند، تغییر داد و نظام «لائیک » را به جای نظام اسلامی عثمانیها جایگزین کرد و تاامروز با تمام قدرت اخلاف آتاتورک منویات استعمار را جامه عمل می پوشانند و ملاحظه می گردد که چگونه آزادی و دمکراسی در ترکیه در نطفه خفه شده است که یک زن نماینده با حجاب در مجلس ترکیه چگونه مورد حمله قرار می گیرد و یا دانش آموزان مدارس ودانشجویان دختر دانشگاه برای حجاب که هیچ گونه ضرر و زیانی به سیاست و اقتصاد و قدرت نظام حاکم نمی زند، بلکه سطح مفاسداخلاقی را تنزل می دهد، مورد هجوم پلیسی که باید در خدمت مردم باشد، قرار می گیرند و بی رحمانه با باتوم به سر و صورت این جوانهای معصوم و بی گناه می کوبند.

اما رضاخان در ایران هرچند متوسل به زور شد و ژاندارمها وامنیه هائی را مامور کرد زنانی که حجاب از سر برنمی دارند، چادرهای آن ها را بکشند و پاره کنند و کتک بزنند و روز هفده دی را به عنوان روز کشف حجاب یا فتح استعمار نامگذاری کنند و پسرخبیث او هم به این روز افتخار می کرد.

اما مقاومت بانوان غیور و شرافتمند ایران و اقدام علماء وحمایت ملت; رضاخان را در این کار نیز ناموفق ساخت و تنهاتعدادی انگشت شمار که آنها نیز تحت فشارهای سیاسی و نظامی وغیره بودند، بقیه حجاب خود را حفظ کردند و شاید همین ناموفقیتی کامل رضاخان بود که استعمار او را از صحنه خارج کردو پسر وی را به عنوان این که تازه نفس است، به جای او گمارد.

خاک ریز سوم ارتش و نظام تسلیحاتی هر کشور است که استعمارحتی المقدور آنها را بزمی و ناآگاه به مسائل رزمی بار می آورد وسعی می کند قدرت نظامی خود را فوق آنها بدارد و آنها را تحقیرو کوچک نماید و از نظر تاکتیک و تکنیک وابسته کامل کند و این نقشه درست در کشور ایران مانند سایر کشورهای مستعمره اجراء شدارتش ایران از درجه دار تا ارتشبد حقیر استعمارگر آمریکا بودیعنی یک استوار آمریکائی بر یک امیر حتی در درجه ارتشبدی فخرمی فروخت و احساس خود برتری داشت.

اسلحه های کشور نیز ساخته و پرداخته کشور استعمارگر بود که درآموزش و کاربرد حتما می بایست دریوزگی آنها را نمود و از این جهت نظامیان غیور و شرافتمند ایرانی رنج می بردند اما چاره ای هم نداشتند.

خاک ریز چهارم که بیشتر مورد بحث مقاله ما هست، تصرف مراکزقانون گذاری و تشکیلات قضائی است. در ایران مجلسین شوری و سنانماینده های آنها به تصویب نیروی استعمارگر انتخاب می شدند و ازقوانین مصوبه آنها مطابق میل ارباب استعمار بود و ربطی به منافع ملی و مذهبی نداشت.

قوانین حقوقی و قضائی کشور نیز دست پخت خود آنها بود ونسخه برداری از قوانین حقوقی و قضائی غربی بود و اصولا با فرهنگ مردم ساده زی ما تطبیق نمی کرد.

و آن قدر شور بود که خود خان هم از آن مشمئز شده بود بجا است که این تنفر را از زبان یکی از سرسپرده های دربار شاهی که درتشکیلات قضائی سمت بسزائی داشته و در نوشته خود متجلی ساخته،بخوانید.

«احمد کسروی » که خود فرد کج اندیشی بوده، می گوید:

«در سال 1312 یکی از آشنایان که به نزد رضاشاه رفت و آمدمی کرد، روزی به نزد من آمده چنین گفت: اعلیحضرت از عدلیه بسیار ناراضی است از داور و کارهای او خشمناک است اگر شمااطلاعات خود را درباره عدلیه بنوسید و راه اصلاح آن را نشان بدهید مؤثر خواهد بود. چون پافشاری می نمود که چیزی بنویسم،گفتم بدی عدلیه بیش از همه به علت بدی قانون است. داور وهمدستان او خرابکاریهائی دارند ولی اساس خرابی، قانون است.

اگر داور برود و وزیر صالحی بیاید یا قضات بیکبار عوض شوندچندان تاثیری در کار نخواهد بود.

آمدیم با صلاح قانون این کار کوچکی نیست بر فرض این که رضاشاه تصمیم بگیرد وزراء و مستشاران تمیز و همدستان ایشان نخواهندگذاشت. با این حال چون شما اصرار می کنید، شرحی درباره معایب قانون نوشته موادی هم برای جانشین بودن به آن قانون تهیه می کنم (2) .

آنگاه احمد کسروی شروع می کند و نخست دیباچه ای به عنوان مقدمه کار تهیه کرده و پیش رضاشاه می فرستد. در این دیباچه خطاب به رضاشاه کرده و می نویسد:

اعلیحضرت در مدت ده سال پادشاهی خود اصلاح عدلیه را همیشه منظور نظر فرموده، بودجه کافی برای آن منظور و از هیچ گونه تقویت دریغ نفرموده اید با اینهمه امروز حال آن اداره این است که اگر شخصی دعوای صد تومانی پیدا کند، اولا خود او راه به عدلیه ندارد و به هرکجا که رود، جواب یاس خواهد شنید و مجبوراست که وکیل بگیرد و اختیار کار خود را به او بسپارد. ثانیابرای صد تومان حداقل یک سال باید آمد و شد بکند و خون دل بخورداین حال یک دعوی ساده صد تومانی است. دعاوی بزرگ و مشکل سالهای دراز در عدلیه سیر کرده و چه بسا که در نتیجه طول مدت مدعی را از پا افتاده جز محو و نابودی نتیجه ای از کار خودبرنمی دارد.

منشا خرابی عدلیه بیش از هرچیز قانون آن است این قانون که درابتدای مشروطه از روی قوانین عثمانی و فرانسه ترجمه شده، قابل آن نیست که مملکتی بنیاد عدلیه خود را به روی آن بگذارد و تااین قانون هست، هرچه اقدام در زمینه اصلاح عدلیه بشود، بیهوده و هدر خواهد بود (3)

با توجه به این که همه می دانند که اساس و بنیان تشکیلات قضائی ایران مانند سایر بخشهای ذکر شده اصل و پایه آن به طرح ودستور استعمار ریخته شد و هنوز هم که هنوز است، همان پیچ وخمهائی که خود معماران و بانیان این بنا از آن رنج می برده ودر پی علاج آن بوده و بالاخره به دلیل این که کارشناسان آگاه ودلسوز مانند فقها با آنها همکاری نکرده و آنها هم که همکاری می کرده آگاه نبودند موفق به اصلاح آن نگشته و آن میراث شوم برای امروز ایران باقی مانده است که روز به روز ساختمانهای عدلیه گسترده تر و متعددتر می گردد و در عین حال حجم کار هم افزوده تر می شود این نیست مگر به خاطر آن که هنوز سیستم قضائی ما شیوه غربی اولیه را طی می کند و نتوانسته یا نخواسته سیستم قضائی رسول الله(ص) را که به تنهائی و به سادگی و راحتی مرافعات را حل و فصل می کرد و دچار معظله اداری و این همه ریخت و پاشها نبود، جایگزین نماید و حال آن که خواسته امام راحل وهرکس که به رهبری او علیه نظام دست نشانده غربی سلطنت بپا خاست همین بود که سیستم سیاسی و اداری و قضائی اسلام راستین که درسیره عملی رسول خدا(ص) متبلور بود، در ایران پیاده شود اماآثاری از آن به چشم نمی خورد آیا به دلیل آن است که آن سیستم مطلوب نیست یا جواب گو نمی باشد که نعوذبالله اگر کسی چنین بیاندیشد و یا به دلیل آن است که امروز هم مانند زمان رضاشاه که با همه ناراحتی نتوانست فاصله های قضائی را کم کند و مردم را از دست پیچ و خم های پرونده های قطور که قاشق و چنگال به مراتب بیش از شام و ناهار بود، رها کند. ناتوانی حاکم است.

آن روز رضاشاه دلش برای اسلام نمی طپید و عاشق اسلام نبود و فکرهم نمی کرد که وضع فعلی عدلیه می تواند بدیل خدائی خوبی داشته باش، او فقط از تراکم کار و طول و درازی یک دعوائی که ممکن بود در زمان حیات مدعی هم به نتیجه نرسد، عصبانی و کارشناس مفید به دردبخوری هم نداشته و این طور که احمد کسروی بیان می کند، کارشناس خوب آن زمان خود وی بوده است که تازه خودمشارالیه زیر سئوال بوده و بعد هم به سرنوشت معروف دچار گردیداما امروز بحمدالله مسئولان قضائی و علماء و فقهای حقوق فقه اسلامی خود درد را می دانند و درمان را می شناسند اما این سئوال باقی است که پس چرا این رویه قضائی که از پیامبر در روایات وسیره علمی فقهاء مانند صاحب شرایع و جواهر که متون فقهی ما راتشکیل می دهد، پیاده نمی گردد و روز به روز به جای این که باپیاده کردن آن روش، حجم کارکمتر شود، بر عکس مثل زمان سابق پرونده سالها از این اطاق به آن اطاق از این شعبه به آن شعبه نقل مکان می کند و مردم گرفتار بسیاری از وقت خود را توی پله هاو کریدرهای دادگاه ها و دادگستریها می گذرانند و خلاصه این وضع برای هر اندیشمند انقلابی اسلامی سئوال انگیز می گردد. اینجا است که وقتی انسان خود را در بن بست این چراها ملاحظه می کند، و درمی ماند که راستی چرا تغییر نکرد و تغییر نمی کند و گرفتاریهای قضائی بیشتر هم می شود، یکباره به یاد آن نویدها می افتد که تنها مصلح و مجدد قضاء رسول الله(ص) و علی(ع) و ذخیره الهی حضرت مهدی(عج) موعود می باشد و غیر از او یا کسی قادر نیست ویا آن دلسوزی و جدیتی که وی دارد، را ندارد.

بجا است که به آن روایاتی که در رابطه با سیره عملی و کارکردحضرت مهدی(عج) هنگام ظهور بیاناتی دارند، اشاره شود. قبلا بایددانست که اگر قبل از ظهور حضرت مهدی(ع) در هر کشوری اسلام مخصوصا بخش قضائی آنگونه که بایست، اجراء می شد او نوآوریهائی نداشت و موجب شگفتی مسلمانها نمی شد.اما به کلام ائمه معصومین(علیهم السلام) قبل از امام مهدی(ع) گوش فرا دهیم که اوضاع قبل از ظهور و بعد از ظهور را چگونه بیان می کنند.

1 - «عن عبدالله بن عظاء قال: ساءلت ابا جعفر فقلت اذا قام القائم باءی سیره یسیر فی الناس؟

فقال: یهدم ما قبله کما صنع له رسول الله(ص) و یستاءنف الاسلام جدیدا».

«عبدالله پسر عطا می گوید: به امام باقر گفتم: هنگامی که قائم(مهدی) قیام می کند، به چه روشی در میان مردم عمل می کند؟ امام باقر جواب داد روشهای گذشته را مانند رسول خدا(ص) نابود می کندو اسلام جدیدی را شروع می نماید».

2 - «عن ابی بصیر قال: قال ابوجعفر(ع): یقوم القائم باءمرجدید و کتاب جدید و قضاء جدید علی العرب شدید لیس شانه الاالسیف لا یستتیب احدا و لا یاءخذه فی الله لومه لاائم » (4) .

«ابوبصیر می گوید: امام باقر فرمود: قائم(مهدی) با یک برنامه جدید و کتاب تازه و جدید و احکام قضائی جدید قیام خواهد کرد وبر عرب سخت خواهد بود با شمشیر عمل خواهد کرد و از کسی توبه قبول نمی ک ند و در راه خدا از سرزنش کسی باکی ندارد».

البته منظور از کتاب جدید و احکام قضائی جدید نه این که کتاب آسمانی دیگری غیر از قرآن و یا احکام قضائی دیگری غیر از اسلام می آورد، بلکه منظور آن است که قرآن به گونه ای عملا در میان مردم متروک می شود که او که رسما آن راملاک کل شوون زندگی مردم قرار می دهد، برای مردم جدید و تازگی دارد و یا احکام و رویه قضائی آنچنان فراموش می شود که او وقتی عدلیه را بر اساس سنت عملی پیامبر بنا می نهد و مانند رسول الله بدون قرطاس بازی احکام صادر می کند برای مردم عدلیه تازه ای تلقی می شود.

از این روایات و امثال آنها که فراوان هستند، چنین مستفادمی گردد که اصولا تا ظهور حضرت مهدی(ع) عدلیه ها و دادگستریها،اسلامی و مطابق سنت رسول الله(ص) نیستند و نخواهند بود.

ناگفته نماند که چنین نیست که پس به طور جبر باید چنین باشد،بلکه بیان روایات حکایت از اوضاع و احوال عدلیه و پس افتادگی مردم از سیره و سنت عملی پیامبر(ص) خویش است و تعریضی است براین که اسلام عملا از مسیر خود منحرف شده و کسی نیست که مجدانه آن را در مسیر اصلی خود قرار بدهد این مصبیتی است که بعد ازرحلت رسول الله(ص) به سر همه اسلام وارد شد چنان که حضرت علی(ع)در فرازهائی از کلام خود آن هم در زمان آغازین اسلام که هنوزقرب زمان و اتصال به سیره رسول الله(ص) داشتند، اشاره می کند.

یکی در منشوری که برای «مالک اشتر» می نویسد (5) :

«ان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا». «این دین (اسلام) در دست آدمهای شرور اسیرشده که در آن دلبخواهی و مطابق امیال خود عمل کرده و وسیله زراندوزی آنها شده ».

دوم در ضمن بیان پیشامدهای ناگوار اخلاقی و عقیدتی و اجتماعی که برای مردم پیش می آید، فرمود (6) :

«و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا». «آنگاه اسلام مانندپوستینی که وارونه پوشیده شود در جامعه وارونه می گردد».

البته این درد دل حضرت در زمانی ابراز می شود که هنوز سیره عملی رسول الله(ص) و عده ای از صحابه مؤمن و معتقد به او وجودداشته و اسلام تا اندازه ای رنگ واقعی خود را داشت اما حضرت علی هم نتوانست جلوی کج رویها و بدعتها و خودخواهیها را بگیرد،بلکه آنچه بعد از پیامبر به عنوان امیال شخصی وارد دین شد، به قوت خود باقی ماند.

هنگامی که وی بعد از قتل عثمان با اصرار مردم، زمام امور رابه دست گرفت، مصمم شد که بدعتهائی که بعد از پیامبر به عنوان اسلام رائج جامعه شده بود را از میان بردارد، لذا در یک اجتماعی این بدعتها را برای مردم بیان کرد و تصمیم خود را نیزاعلان کرد که یکباره از سپاهیان وی که در جنگها نیز با او شرکت کرده بود، فریاد زدند ایها الناس غیرت سنت عمر ای مردم راه ورسم عمر می خواهد تغییر کند و حضرت می گوید: من ترسیدم شورش درناحیه از ارتش برپا شود آنگونه ای که همین مردم مرا رها کرده وتفرقه انداخته و دنبال پیشوایان باطل را گرفته (7) و لذا ازتصمیم خود دست برداشت و تا امروز آن بدعتها باقی است و بعد ازحضرت امیر تا امروز نه تنها کسی مطابق سنت عملی رسول الله(ص)در احکام به ویژه قضاء عمل نکرده است، که حکومتها مانندبنی امیه و بنی عباس و دیگرانی که بعد از آنها در دنیای اسلام زمام امور را به دست گرفتند، هیچ گاه نخواستند و در صددبرنیامدند که سنت عملی رسول الله را احیاء و به منصه عمل بگذارند بلکه خودسرانه یا مثل ایران قبل از انقلاب که هنوز هم رسوبات آن کاملا باقی است، از قوانین حقوقی غرب مایه گرفتند وبنای احکام مدنی و حقوقی خود را پایه ریزی کردند به امید آن روز که ذخیره الهی، امید انبیاء و اوصیاء، و همه حقیقت خواهان;مهدی(عج) صاحب زمان به امر حق مامور گردد و این خیمه ها وخرگاه ها را برچیند و بساط حق را بگستراند. والسلام.

پی نوشت:

1 تمدن اسلام و عرب، تالیف گوستاولوبون فرانسوی ترجمه سیدهاشم حسینی، ص 486.

2 قانون دادگستری تالیف احمد کسروی چاپ تهران، 1324، ص 2.

3 همان ماءخذ،ص 5.

4 کتاب غیبت نعمانیی، تالیف محمد بن ابراهیم نعمانی ازعلماء قرن چهارم هجری چاپ تهران، ص 233.

5 نهج البلاغه، نامه 53.

6 همان ماءخذ، خطبه 108 از ملاحم.

7 کتاب روضه کافی، خطبه حضرت علی نقل است از سلیم بن قیس هلالی کوفی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان