به گزارش ایسنا، الهه اسلامی در هفتهنامه جامعهپویا نوشت: «کاش بتوانیم چشممان را ببندیم و فراموش کنیم همه بدوبیراههایی را که در روزهای پس از حادثه پلاسکو از همدیگر شنیدیم. چه روزهایی بود. «ما»ی ایرانی هر طور که ممکن بود تخطئه شد. «بیتفاوتی»، «بیملاحظگی» و «جوزدگی»، بهترین صفاتی بودند که در این روزها نثار خودمان کردیم اما در همان ساعتها هم افرادی بودند که به هر نحوی شده شروع به همدردی با آتشنشانانِ محبوس کردند. از پستهای اینستاگرامی در حمایت از آتشنشانان و دلسوزی برای کارگران و فروشندگان پلاسکویی تا اقدامات مثبتی مانند انتشار صدها آگهی استخدام برای افراد مشغول به کار در ساختمان پلاسکو و حتی اجاره واحدهای تجاری به صورت رایگان به فروشندگان حادثه دیده. از سرخوشی جمعیمان از این موج مهربانی که بگذریم نمیتوانیم به آسانی از کنار این پرسش عبور کنیم که چنین حرکتهایی که در افواه مردم انساندوستانه تلقی میشوند تا چه حد میتوانند مصداق مفهوم مسئولیت اجتماعی باشند؟ در این گزارش نگاهی انداختهایم به همدردیهای زیبایی که این روزها دیدهایم و از خیرین درباره انگیزههایشان پرسوجو کردهایم.
خون شهدای آتشنشان
مگر ممکن است؟ در روزگاری که گذشتن از صدتا تک تومانی باقیمانده خرید هر روزمان از سوپرمارکت محله برایمان کار سختی است، چطور ممکن است یک نفر پیدا شود که از اجاره دو میلیون تومانی 30 واحد تجاری به مدت یک سال چشم بپوشد و بگوید صلوات بفرستید؟ غلامحسین زاهدیان، صاحب مجتمع تجاری زمرد، یکی از افرادی بود که برای همدردی با آسیبدیدگان حادثه پلاسکو تصمیم گرفت 30 واحد تجاری را در اختیار کسبه این ساختمان قرار دهد.
او در مصاحبهای با یکی از خبرگزاریها گفته بود: «خیلیها تماس گرفتند. از همه جای ایران، حتی از جنوب کشور هم زنگ زدند. آن قدر تماسها زیاد است که من همین الان که دارم حرف میزنم، مدام گوشیام بوق پشت خطی میخورد.»
شمارهای را که روی بنر ثبت شده میگیرم و میبینم راست گفته، خطش مدام مشغول است. بعد از چند بار امتحان کردن بالاخره موفق میشوم صدایش را بشنوم.
زاهدیان به «جامعه پویا» میگوید: «این روزها شبیه روزهای جنگ است. این را که میگویند خون شهید میجوشد، دقیقا امروز میبینیم. این خون شهدای آتشنشان است که باعث همبستگی مردم شده.»
از او درباره بنری میپرسم که در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد. از «همدردی و همیاری» و «وظیفه همگانی» و این که چرا چنین اقدامی کرده. پاسخش ساده است: «میخواستیم کمکی کرده باشیم.»
لابهلای حرفهایش به وظیفهای که بر عهده همه ماست، اشاره کوتاهی میکند و میگوید: «این حادثه دل همه را به درد آورد. تلویزیون هم مرتب نشان میداد. برای همین است که دیدیم هر کس در حد توان خودش کاری را که از دستش برمیآمد انجام داد، درست مانند اول انقلاب اسلامی که مردم از خانهها بافتنی، غذا، ترشی و شیرینی برای جبهه میفرستادند. امروز هم دیدیم که حتی بعضیها غذا میبردند برای آتشنشانها.»
به نظر میرسد برای غلامحسین زاهدیان و برای هیچیک از افرادی که در حرکتهای خودجوشِ پیرامون پلاسکو مشارکت کردهاند، مسئولیت اجتماعی مفهومی ذاتا جمعی نیست، بلکه بیشتر ریشه در مفاهیم مذهبی و تمایلات وطنپرستانه دارد. برای همین است که از احساس وحدتی که نتیجه این یاریرسانی است، بیش از هر چیز لذت میبرند.
امانالله قراییمقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در این باره به «جامعه پویا» میگوید: «آن چه مردم ما در واقعه پلاسکو انجام دادند، ریشه در فرهنگ ما داشته و نشانه نوعی مددکاری سازماننیافته یا مسئولیتپذیری غیر سازمانی است. مردم ما از لحاظ فرهنگی، دینی و اخلاقی به گونهای تربیت شدهاند که هر جا ببینند مشکلی هست، به هر نحوی کمک میکنند. حالا چه دعا کردن برای آتشنشانان و خون دادن باشد، چه کمکهای دیگری مانند غذا بردن برای افرادی که در محل حادثه بودند.»
شب عیدی بیکار نمان هموطن
آگهی پشت آگهی بود که منتشر میشد. «از دو نفر از خیاطان عزیز ساختمان پلاسکو دعوت به همکاری...»، «از پنج نفر از کارکنان و کارمندان ساختمان پلاسکو که به بازاریابی آشنایی داشته باشند...»، «از تعدادی چرخکار و فروشنده ترجیحا کارکنان واحدهای تولیدی ساختمان پلاسکو...» و دهها آگهی از این قبیل در روزنامهها، سایتها و رسانههای اجتماعی به نمایش گذاشته شد. صاحبان تولیدیهای پوشاک یا مشاغل متفرقهای که به نوعی تلاش کردند کمکی به افرادی کرده باشند که به دلیل فروریختن ساختمان پلاسکو امکان فعالیت را از دست داده بودند.
عاطفه عبدی، 27ساله، مدیر یک تولیدی مانتو درباره آگهیای که منتشر کرده به «جامعه پویا» میگوید: «این افراد بالاخره هموطن ما هستند و اگر کاری از دستمان بربیاید، باید برایشان انجام بدهیم. ضمن این که خیلی از کسبه همکاران ما بودند. بالاخره شب عید است و همه ما یک سال تلاش میکنیم و پول جمع میکنیم که برای شب عید کار تولید کنیم. یک دفعه اتفاقی میافتد و همه امید فرد از بین میرود. برای همین بود که ما به این فکر افتادیم آگهی بدهیم که خیاطان ساختمان پلاسکو را مشغول به کار کنیم.»
عبدی که کارشناسی مدیریت بازرگانی خوانده، درباره تأثیر چنین اقدامی میگوید: «همین آگهی که من گذاشتم شاید باعث شود چندین تولیدی دیگر هم به این فکر بیفتند که آگهی بدهند و کمکی کنند یا این که مردم ببینند و آنها هم به این فکر بیفتند که به هر نحوی به آسیبدیدگان کمکی برسانند. این فرهنگ میتواند به همین نحو گسترش پیدا کند و تأثیری مثبت بگذارد.»
خانم دیگری که درخواست کرد اسمش آورده نشود، به عنوان سرپرست نمایندگان بیمه عمر پاسارگاد درباره دلایل خود برای انتشار آگهی استخدام بازاریاب از میان کارمندان پلاسکو به «جامعه پویا» میگوید: «من این وظیفه را روی دوش خودم میدیدم و احساس میکردم اگر کاری از دستم بربیاید و انجام ندهم، باید آن دنیا پاسخگو باشم.»
این خانم 32ساله معتقد است: «به هر حال وظیفهای انسانی بر عهده همه ماست. شاید خیلیها بگویند دولت باید کاری برای این افراد انجام دهد اما من معتقدم تا زمانی که خودمان هوای خودمان را نداشته باشیم، نمیتوانیم از مسئولان انتظاری داشته باشیم.»
در میان این آگهیها، همدردی دلسوزانه کسبه بازار کویتیها که در همسایگی ساختمان پلاسکو مشغول به کار هستند هم جالب است. اواسط هفته گذشته عکسی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخید که از بنری آویخته بر نمای بازار کویتیها گرفته شده بود. روی بنر نوشته بودند: «عزیزانی که در این فاجعه دچار زیان غیر قابل تصوری شدهاند، میتوانند در کنار ما و در محل کسب ما به انجام فعالیتهای صنفی خود اقدام نمایند.» حرکتی که فارغ از عملیاتیشدن یا نشدنش دلگرمکننده مینمود.
ترقهزدن قدغن
«من قول میدهم ترقهبازی نکنم». حتما شما هم میثاقنامههای دانشآموزان مهربانی را که تعهد دادهاند برای آرامش بیشتر آتشنشانان کشور در چهارشنبهسوری از مواد محترقه استفاده نکنند، دیدهاید. امضاهای کودکانه، اثر انگشتهای رنگارنگ، جملاتی مثل «رضایت کامل دارم» و حتی تکرار شدن بعضی اسمها و خطوط درهموبرهمی که هیچ شباهتی به امضا ندارند، چهره این حرکت مسئولانه را برای همه کسانی که به تماشای میثاقنامههای دانشآموزی نشستند، دلنشینتر کرده بود.
دانشآموزان مدرسه افق دانش سبزوار هم از جمله کسانی بودند که به قول خودشان «ترقه، فشفشه و کارهای خطرناک» را «تحریم» کردند؛ به احترام خون شهدای آتشنشان. «همه تحت تأثیر این حادثه قرار گرفتند.» این را خانم حسینی، مدیر این دبستان دخترانه، به «جامعه پویا» میگوید؛ وقتی خیلی ساده از او میپرسم چطور شد که بچهها چنین تصمیمی گرفتند و چه کسی این پیشنهاد را به دانشآموزان داد میگوید: «خود بچهها، یعنی در واقع اعضای شورای دانشآموزی در دیداری که با شهردار سبزوار داشتند، پیشنهاد ترقه بازی نکردن در چهارشنبهسوری را مطرح کردند. برای این که در حمایت از آتشنشانان واقعه پلاسکو، در شب چهارشنبهسوری زحمت مضاعفی برای آتشنشانان ایجاد نکنند.»
این اقدام همدردانه به اعتقاد او نمونهای از سایر مسئولیتهایی است که بچهها باید یاد بگیرند. درست مانند احساس مسئولیت در برابر مرتب کردن یک کمد یا شستن یک جفت جوراب یا حتی مسئولیت اداره کلاس و تمیز کردن کلاس درس برای برداشتن باری از دوش خدمتکاران مدرسه؛ چیزی که او از آن به عنوان «مهارتهای زندگی»یاد میکند.
شاید مدیر دبستانی در سبزوار به اندازه یک جامعهشناس از مفهوم مسئولیت اجتماعی آگاه نباشد اما کاملا متوجه است ایجاد احساس همدردی در کودکان میتواند نگاه مسئولانه را در آنها تقویت کند. برای همین است که صحبتهای خود را این گونه پایان میدهد: «همه ما باید احساس کنیم این آتشنشان هموطن ما میتوانست برادر یا پدر خودمان باشد.»
از دکتر قراییمقدم درباره خلأهای آموزشی در زمینه مسئولیت اجتماعی پرسیدم. او در این باره به «جامعه پویا» میگوید: «ما اصولا حقوق و مسئولیتهای شهروندی را به فرزندانمان یاد نمیدهیم. افراد از مسئولیتهای خود در قبال شهروندان و به همین ترتیب در برابر مسئولیتهایی که نسبت به جامعه و کشورشان دارند، ناآگاه هستند؛ ضمن این که منشأ برخی رفتارهای غیر مسئولانه مردم و بیتفاوتی آنها، بیمسئولیتی مدیران و آن چیزی است که من مسئولیتپذیری سازمانیافته میدانم.»
آفرین بر کپیپیست
این روزها دیگر بیشتر ما ایرانیها عضو یکی از شبکههای اجتماعی هستیم. عمق فاجعه پلاسکو به قدری زیاد بود که همه مشغول شدیم. دو روز پس از حادثه کمتر اکانتی در اینستاگرام پیدا میشد که تصویری از آتشنشانان را از جایی برندارد و با کپشنی همدردانه منتشر نکند. همهمان کپیپیست کردیم، عکس پروفایلها سیاه شد، همه تسلیت میگفتند، برخی هم دلنوشتهای برای آسیبدیدگان حادثه پلاسکو نوشتند و از همه خواستند برای زندهماندن آتشنشانان دعا کنند. همه این همدردیها لزوما رنگوبوی مسئولیت نداشت اما در این میان کمپین «من آتشنشانم» به بهترین نحو از فضای جمعی ایجاد شده در اثر حادثه پلاسکو برای دستیابی به هدفی مهمتر و والاتر استفاده کرد: تعهددادنِ مردم برای رعایت نکات ایمنی ساده به منظور جلوگیری از حوادث جبراننشدنی.
در روزهای اخیر جمع زیادی از کاربران اینستاگرام در شکلگیری کمپینی مؤثر بودند که هدف اصلی آن فرهنگسازی درباره 50 توصیه ایمنی بود؛ مواردی از قبیل استفاده نکردن از مواد آتشزا در چهارشنبهسوری، صحبت نکردن با گوشی تلفن همراه وقتی در حال شارژ شدن است، استفاده نکردن از کبریت برای آزمایش نشت گاز، ضرورت آموزش دیدن درباره چگونگی مواجهه با آتشسوزی و درمان آسیبدیدگان؛ مجموعهای از تعهداتِ انساندوستانه که میتواند در مواقع بحرانی باعث شود آتشنشانهای کمتری به زحمت و خطر بیفتند.
برخی از این توصیهها نیز معطوف به اصلاح رفتارهای ناشایست مردم در رسانههای اجتماعی است؛ توصیهای مانند «وقتی حادثهای رخ داد و من اونجا بودم، هر چی شنیدم تو شبکههای اجتماعی پخش نمیکنم» که در صورت استمرار یافتن میتواند نقصهای بسیاری را برطرف و از فجایع احتمالی جلوگیری کند.
قراییمقدم نیز درباره نقش کمپینها در ایجاد کانالهایی برای بروز مسئولیت اجتماعی در جامعه به «جامعه پویا» میگوید: «کمپینهایی که این روزها در فضای مجازی به راه میافتند، میتوانند به مثابه نهادهای غیر سازمانیافته اجتماعی در جامعه عمل میکنند. اگر همین کمپینها نبودند، حادثه پلاسکو و فجایع ناشی از آن دهانبهدهان نمیچرخید و مردم تا این حد با آتشنشانان احساس همدردی نمیکردند. از سوی دیگر همین کمپینها میتوانند مسئولان را نسبت به بحرانهای شهری پاسخگو کنند.»
بعد از شنیدن همه این صحبتها، یاد یکی از حرفهای زاهدیان، صاحب مجتمع تجاری زمرد افتادم. او با همان لحن خودمانی میگفت اگر از پیامکهایی که برایم آمده پرینت بگیرم هزار متر میشود. میگفت: «خانم بغض گلوی آدم را میگیرد. مردم چه گرفتاریهای هیچوپوچی دارند. گیر یک آمپول هستند، یا نان برای خوردن ندارند، شاید نصفش سوءاستفاده باشد اما همه اساماسها که دروغ نیست.» برای همین از تصمیمش برای راهاندازی ستادی میگفت که از طریق آن بتواند به درخواستهای مردم پاسخ بدهد. میگفت بالاخره اینها هموطن ما هستند یا نه؟ نشستم شمردم تعداد «هم»هایی را که در گفتوگو با افراد مختلف شنیدهام یا از قول کسی در جایی زیر عکسی خواندهام: هموطن، همکار، همنوع، من هم مسئولم، من هم سوختم و هزاران «هم» دیگر. با خودم گفتم انگیزههایشان مهم نیست، شاید هم اصلا برای خودنمایی یا به قولی از سر جوزدگی باشد اما چه خوب اگر فراموش نشود.»