پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ماه صفر سال یازدهم هجری، ندای حق را لبیک گفت و در میان امّت، دو چیز ارزشمند؛ یعنی قرآن و اهل بیت را به یادگار نهاد.
چراغ امامت و ولایت تا سال 260 هجری فروزان و روشن بود، و پیشوایان معصوم در شرایط مختلف به دفاع از عقیده و شریعت و در مواردی به تبیین آن دو، برای پیروان خود می پرداختند، ولی پس از آن که آفتاب ولایت در پس ابرهای غیبت نهان گشت، این وظیفه خطیر و سنگین بر عهده علما و دانشمندان نهاده شد که با آگاهی کامل به دفاع از دین بپردازند و خود پیامبر گرامی در حدیثی، از این گروه مدافع یاد کرده و می فرماید:
«یَحملُ هذا الدّین فی کلِ قرنٍ عدول یَنفون عنه تأویلَ المبطلین و تحریفَ الغالین و انتحالَ الجاهلین کما ینفی الکیرُ خبثَ الحدید»(2).
«(تبلیغ و دفاع) از این دین را در هر برهه ای از زمان، گروهی به دوش می کشند و از چهره دین، تأویل باطل گرایان، و تحریف غالیان، و نحله سازی جاهلان را می زدایند، همچنان که کوره آهنگری ناخالصی های آهن را از آن جدا می سازد».
تدبیر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با تقدیر الهی هماهنگ بود و از آغاز غیبت حجت کبری تا به امروز در هر عصر و زمانی، عالمان وارسته در عرصه های مختلف پدیدار شده اند و کمر همّت به میان بسته و با تمام قوا به تبیین دین و دفاع از آن پرداخته اند که ما به عنوان نمونه از برخی یاد می کنیم:
فضل به شاذان، فقیه و متکلّم قرن سوم، که در 260ه درگذشته است، در عرصه هدایت مردم از پای ننشست تا آنجا که امام حسن عسگری علیه السلام زبان به ستایش او گشود و هنگامی که یکی از آثار علمی او را مشاهده فرمود، چنین گفت: «أغبط أهل خراسان بمکان فضل بن شاذان و کونه بین أظهرهم(3)»: «خوشا به حال مردم خراسان که دانشمندی چون فضل بن شاذان در میان آنهاست».
او با امکانات کم، موفق شد 180 کتاب بنویسد که بخشی از آنها ردیّه بر اصحاب نحله و دین سازان است که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در این بخش فعالیت کرده اند. ترجمه نگاران می گویند: همچنین از آثار اوست: ردّ بر اهل تعطیل، ردّ بر غلات، ردّ بر اصمّ معتزلی، ردّ بر قرامطه، ردّ بر حشویّه، ردّ بر حسن بصری در مسأله تفویض و مانند اینها... .
تنها اثری که از این فقیه بزرگ، فعلاً در اختیار ما است و به زیور طبع آراسته شده، کتاب «ایضاح» است. او در این کتاب بر مسایل فقهی آن چنان استدلال می کند که تو گویی این مرد در این قرون با فقیهان اعصار بعدی زیسته و رشد کرده است.
در قرن چهارم، رجال مبارز و عالمان نویسنده که از حریم اسلام و تشیّع به دفاع برخاسته اند، فزون تر از آنند که در این جان نامی از آنها برده شود، از باب نمونه می توان:
1. شیخ کلینی(م 329ه.ق).
2. علی بن بابویه (پدر صدوق)(م 329 ه.ق).
3. جعفر بن محمد بن قولویه(368ه.ق). مؤلف کتاب «کامل الزیارات» را نام برد.
ولی در این میان، مقام و موقعیت شیخ صدوق(م 381ه.ق) به گونه ای دیگر است. او برای گردآوری احادیث به شرق و غرب عالم سفر کرد و توانست احادیث رسول گرامی و ائمه اهل بیت را گرد آورد. در زمان او مسأله غیبت امام زمان(عج)، مسأله روز بود. مخالفان تشیع، شبهاتی را در مجامع پخش نموده و قلوبی را متزلزل کرده بودند. وی درباره غیبت، کتاب ارزشمندی به نام «کمال الدین» تألیف نموده که امروز هم مورد استفاده علما و دانشمندان است. او سبب نگارش این کتاب را چنین می نویسد:
شبی درباره خانواده و فرزندان و برادران و زندگی پرنعمتی که در شهر ری باز گذارده ام اندیشه می کردم به ناگاه خواب بر من غلبه کرد و در خواب دیدم در مکه ام و گرد خانه خدا طواف می کنم و در دور هفتم نزد حجرالأسود آمده ام، آن را می سایم و می بوسم و می گویم: «أمانتی أدّیتُها و میثاقی تعاهدتُه لِتَشهد لی بالموافاة»: «این امانت است که می پردازم و این پیمان من است که بازبینی می کنم تا تو، به وفاداری من گواهی دهی».
در این وقت مولای خودم صاحب الزمان را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده، من دلباخته و پریشان خاطر به او نزدیک شدم. آن حضرت از رخساره من، به فراست خود راز درون را دانست، بر او سلام دادم و به من جواب داد، و فرمود: چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی کنی تا اندوه دلت را ببرد؟ عرض کردم: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله درباره غیبت چیزهایی تألیف کرده ام، فرمود: آنها بدین روش نیست که من آن را می خواهم، شما کتابی مستقل درباره غیبت تألیف کن و در آغاز، ذکری از غیبت پیامبران بنما (تا روشن شود که غیبت اولیا یکی از سنت های الهی است). سپس آن حضرت از دیدگانم غایب شد و من از خواب هراسان برخاستم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و درددل گذراندم و چون آفتاب طلوع کرد، به نگارش این کتاب (کمال الدین) آغاز نمودم(4).
با درگذشت صدوق، قرن پنجم آغاز می شود. در این قرن عالمان مبارز و مدافعان حریم شریعت، زیاد به چشم می خورند که سرسلسله آنان شیخ مفید(336 - 416ه.ق) است که باب مناظره و گفتگو را با تمام فِرَق، باز نمود و در مجلس درس او، عالمانی از فرق موجود در بغداد حاضر می شدند. او در توضیح مفاهیم اسلامی و تبیین مواضع شیعه، به حق بیش از همه کوشش کرد و توانست عقیده شیعه را به صورت منسجم بیان کند که در آن غلو غالیان نباشد و از تنگ نظری قاصران نیز پیراسته باشد.
در مکتب او عالمان قلم به دست و محققان نامدار پرورش یافتند و نام و کتاب های آنان پیوسته در تارک اعصار می درخشد. مانند:
1. سید رضی موسوی (م 436 - 359).
2. سید مرتضی شریف موسوی(م 436 - 355).
3. سلاّر بن عبدالعزیز، مؤلف «نقد نقض شافی» که در سال 448ه.ق درگذشت. «شافی» نگارش سید مرتضی است و آن را متکلم معروف معتزلی، حسن بصری نقض کرد، سپس سلاّر به امر سید مرتضی نقدی بر آن نوشت.
4. محمد بن حسن طوسی(م460ه.ق) معروف به شیخ طوسی که از مغزهای متفکر و بزرگ شیعه در قرن پنجم بود.
سلسله دفاع از شریعت، قرن به قرن به هم پیوسته و گفتار پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله به وسیله گروهی تحقق پذیرفته است و در همین نیمه قرن چهاردهم که نویسنده، نیمی از آن را به خوبی درک کرده است، شخصیت های عظیمی به پا خاسته و دفاع از دین را بر عهده گرفتند که اسامی برخی از آنان به قرار زیر است:
آیة الله شیخ محمد جواد بلاغی(م 1352).
آیة الله سید محسن امین جبل عاملی(م 1371ه.ق).
آیة الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء(م 1373ه.ق).
آیة الله سید عبدالحسین شرف الدین عاملی(1377 - 1290ه.ق).
آیة الله سید محمد علی شهرستانی(1390 - 1301ه.ق).
آیة الله شیخ عبدالحسین امینی(1390 - 1320ه.ق).
و امثال و نظایر آنان که فرصت برای بازگویی اسامی آنان نیست.
این شخصیت ها و دست پروردگان آنها به شیوه های گوناگون به تبیین دین پرداخته و تیرهای زهرآگین دشمنان را به سوی خود آنان بازگرداندند. سخن درباره مقامات علمی و شیوه های دفاعی آنان، به گونه ای است که برای خود، نگارش رساله جداگانه ای را می طلبد.
هنوز قرن چهاردهم به پایان نرسیده بود که منافقان بی رحم و دور از انسانیّت، درخت تناوری را که سالیان درازی، امت اسلامی را از میوه و سایه خویش بهره مند ساخته بود، از پای درآوردند؛ یعنی عالم بزرگوار، آیة الله شیخ مرتضی مطهری را ناجوانمردانه ترور کردند و جهان اسلام و شیعه را به سوگ نشاندند. شهادت این مرد بزرگ آنچنان دلخراش و دلسوز بود که همه را در غم و اندوه فرو برد و دو استاد او؛ یعنی حضرت امام قدس سره و آیة الله علامه طباطبایی قدس سره بر او اشک ماتم ریختند.
هدف از این مقاله، شرح زندگی خصوصی او نیست که او کی دیده به جهان گشود و کی درگذشت و یا نزد چه کسانی درس آموخت و چه کتاب هایی از خود به یادگار گذاشت؛ بلکه می خواهیم برجستگی ها و ویژگی های شخصیتی و توانمندی های فکری او را ترسیم کنیم و این مطلب در ضمن بیان ویژگی های ده گانه او روشن می شود:
1. اهتمام به تفکر و ژرف اندیشی
فصل ممیّز انسان از دیگر جانداران، جنبه تفکر و اندیشیدن اوست و اگر می گویند انسان، حیوان ناطق است، مقصود، حیوان متفکر است. مرحوم شهید مطهری در هر مسأله ای که بنای نوشتن و یا سخن گفتن درباره آن داشت، به اندازه کافی می اندیشید و پس از جداکردن سره از ناسره، از مجموع، محتوایی فراهم می آورد که بیانگر حکم عقل و آموزه قرآن و حدیث بود، و لذا به خاطر همین ژرف نگری است که در نوع آثار او، نوآوری در کنار استواری در محتوا به چشم می خورد.
به خاطر دارم که ایشان تعالیق و پاورقی های «اصول فلسفه» را به پایان رسانده بود؛ ولی مباحث مربوط به «حرکت» آن هم «حرکت جوهری» را به تأخیر انداخت. آنگاه که از او پرسیدند: چرا این بخش را به تأخیر انداختید و خود را به شرح اجزای دیگر مشغول کرده اید؟ در پاسخ گفت: تا مطلبی برای من هضم نشود و به خوبی آن را درک نکنم قلم روی کاغذ نمی گذارم. مسایل مربوط به «حرکت جوهری» از مسایل پیچیده ای است که باید درباره آن بیش از این بیندیشم تا بتوانم عرضه کنم.
در دوران حضور خود در درس حضرت امام قدس سره نگارنده مشاهده می کردم که او کمتر سخن می گفت و کمتر اشکال می کرد؛ ولی آنگاه که لب به اشکال و انتقاد از کلام استاد می گشود، قدرت فکری او به حدّی بود که استاد را بر آن می داشت که درباره مطلب او بیندیشد و درصدد حل مشکل شاگرد برآید.
2. درست اندیشی در تحلیل مسایل
اندیشیدن یکی از موهبت های الهی است؛ ولی بالاتر از آن درست اندیشیدن است. مکتب های فلسفی انحرافی نیز از اندیشه بشری برخاسته اند؛ ولی یکی پس از دیگری عقب نشینی نموده و بی پایگی خود را ثابت می کنند. مهم تر این است که انسان، واقع بینانه فکر کند و در گذاردن نخستین خشت، نقطه بالا را در نظر بگیرد. شهید مطهری در تحلی مسایل فلسفی و اسلامی و استقامت در تفکر و درست چیدن مقدمات، توانمندی خاصی داشت. در مجموع نوشته های او کوچک ترین انحرافی از اصول و مسلّمات اسلام به چشم نمی خورد، البته نمی گویم او معصوم بود و اشتباه نمی کرد، ولی شیوه تفکر او کاملاً عقلانی و اسلامی بود. از احکام فطری و قضایای روشن عقل و مسایل مسلّم اسلامی کوچک ترین دوری نداشت و مقدمات را آن چنان با فکری بلند و اندیشه دینی خاصی می چید که قهرا او را به نتیجه مطلوب که حکم خرد و فطرت و آموزه قرآن و حدیث است، می رساند.
3. پاسخ گویی به نیازهای فرهنگی روز
شکی نیست که نیازهای بشر، چه مادی و چه معنوی در هر عصری، متغیر و متفاوت است و بشر در مسیر زندگی خود با جریان های مختلف فکری و پرسش های گوناگونی رو به رو می شود. چه بسا مشکلات قرن پیش، از مسایل روشن قرن بعد باشد. عالم وارسته، انسانی است که نیازهای روز را در نظر بگیرد و در آن مسیر قدم بردارد و چیزی بنویسد. مرحوم شهید مطهری از جمله دانشمندانی بود که کتاب را به خاطر رفع نیاز فکری جامعه می نوشت و هریک از کتاب های او نشانه زمینه پرسش و شبهه ای است که در آن روز در جامعه خودنمایی می کرد. آنچه برای او مطرح بود، این بود که کتاب، گرهی از گره های جامعه را بگشاید. خواه این کتاب در سطح بالا باشد، که متفکران بزرگ از آن بهره بگیرند یا در سطح عموم و توده مردم و لذا او در کنار نگارش «اصول فلسفه» به نگارش «داستان راستان» نیز دست زد.
وقتی کتاب «داستان راستان» منتشر شد، برخی از دوستان به او اعتراض کردند که وی با نگارش این کتاب، مقام علمی خود را پایین آورده و خود را در ردیف قصه سرایان و داستان نویسان درآورده است. او در پاسخ گفت: از روزی که دست به قلم برده ام هدفی جز رفع نیازهای جامعه نداشته ام. من احساس کردم که جوانان، خواهان الگو در زندگی هستند و غربیان و غرب زده ها با ساختن الگوهای مصنوعی در فکر و اندیشه جوانان ما تصرف می کنند و برای این کار از روش های جذاب مانند داستان نویسی استفاده می کنند؛ من نیز خواستم از این راه وارد شوم، با این تفاوت که داستان های آنها خیالی و غیر واقعی است و هرگز از مسیر تجربه و آزمون عبور نکرده است؛ ولی داستان هایی که من نوشته ام همگی واقعی است و در مسیر تاریخ از کوره تجربه عبور نموده است و اگر جوانان، خواهان الگوهایی در زندگی هستند، من مقدار زیادی الگو در این کتاب نشان داده ام.
در نظام گذشته، سیاست جهان بر تقویت «ناسیونالیسم» و «ملی گرایی» بود و این اندیشه در همه کشورهای اسلامی به شیوه های متناسب با آن کشور پیاده می شد. ایرانی را به عنصر ایرانیّت، عرب را به عنصر عربیّت دعوت می کردند و هدف این بود که از فرهنگ موجود در دست مسلمانان، عناصر اسلامی را که برای غرب خطرناک است، جدا سازند و دیگر محتویات را که برای غرب خطرناک نیست، حفظ کنند و لذا در تمام این دعوتهایی که به ملی گرایی می شد، نوعی اسلام زدایی به چشم می خورد؛ اسلامی که چهارده قرن، نیاکان ما، در پرورش و بالابردن آن رنج و زحمت را به جان خریدند؛ ولی این نوع ناسیونالیسم چهارده قرنی، در نظر آنان فاقد ارزش است چون مفاهیمی در آن مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبرّی، نهفته است که برای مسلمانان، عزّت آفرین است و برای دیگران، زیان آور است!.
از این جهت ملّت ها را از این چهارده قرن عبور داده و به پیش از اسلام باز می گرداندند. از این جهت در ایران، آیین زرتشت و نظام شاهنشاهی 2500 ساله را مطرح می کردند در حالی که در عراق، تمدن آشوری و در سوریه تمدن فینیقی و در مصر تمدن قبطیان را به رخ می کشیدند و ملت را به آن توجه می دادند و هدف از این کارها بیگانه کردن ملت ها از هویت اسلامی و حتی ملّی آنها بود.
در نظام پیشین که این نوع تبلیغات، دانشگاه ها و مدارس را بمباران می کرد، شهید مطهری به نوشتن کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» پرداخت و در این کتاب، نکات مثبت ناسیونالیسم را از جنبه های منفی آن جدا کرد و یادآور شد که مدعیان ناسیونالیسم به ترویج جنبه های منفی آن بیشتر توجه دارند و از جنبه های مثبت آن چشم می پوشند.
او در این کتاب به روشنی ثابت نمود که اسلام و ایران، هریک مدیون دیگری است. اسلام، ایرانیان را از بند اسارت شاهنشاهی و آتش پرستی و نظام ستمگر طبقاتی، خرافات باستانی نجات داد و به آنان تفکر توحیدی و عدالت و برابری را به ارمغان آورد و دانش را که در حیطه گروهی از شاهزادگان بود، عمومی ساخت و مفاهیمی را عرضه کرد که هرگز در هیچ دین و آیینی عرضه نشده بود. در مقابل ایرانیان نیز در برابر این نعمت عظیم به ترویج اسلام و تبیین زبان عربی و تدوین علوم اسلامی پرداختند و تمدن اسلامی را به جهان عرضه کردند. از این جا می توان به آن اصل کلی پی برد که مرحوم مطهری، کتاب را برای رفع نیاز می نوشت نه برای معرفی خود.
4. پناهگاه فکری دانشگاهیان
استاد مطهری در حوزه و دانشگاه با اساتید و دانشجویان و طلاب سر و کار داشت. از شبهاتی که در دانشگاه مطرح می شد، بالأخص اساتید جامعه شناس و روان شناس به تقلید از غربیان مطرح می کردند کاملاً آگاه بود. از این رو اساتید متدیّن و دانشجویان غیور در حل این شبهات، مرحوم مطهری را پناهگاه می دانستند و مشکلات خود را با او در میان می گذاشتند؛ از این جهت چه بسا رساله ای در آن موضوع می نوشت و منتشر می کرد یا به گونه ای سخنرانی می کرد و سرانجام مرهم گذار قلوب جریحه دار جوانان و دینداران می شد.
5. بردباری و تحمّل دیگران
سیره صالحان و مصلحان جهان این بود که در مقابل آرای مخالفان از خود بردباری نشان می دادند و سخنان آنان را به دقت گوش می کردند تا آنجا که طرف، آخرین نقطه نظرات خود را بیان کند؛ آنگاه با منطق درست به تحلیل گفتار او برخاسته و به هدایت او می پرداختند و هرگز از نخستین لحظه برخورد، اندیشه مخالف را به باد انتقاد نمی گرفتند، و او را از خود دفع نمی کردند. قرآن درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ و لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ القَلْبِ لانْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ....»(5).
«به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند».
مفضّل بن عمر می گوید: من در کنار روضه پیامبر بودم که ناگهان دیدم: ابن ابی العوجا، سخنان الحادی می گوید و در مرکز توحید دم از کفر می زند. من بر او پرخاش کردم. گفتم: ای دشمن خدا دین خدا را انکار کردی و وجود صانع را نادیده گرفتی، صانعی که تو را به بهترین صورت آفریده است... .
ابن ابی العوجا به من چنین گفت: اگر از اهل کلام و استدلال هستی با تو سخن بگوییم و اگر استدلال تو قوی تر بود از تو پیروی کنیم و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق علیه السلام هستی چرا بر ما پرخاش می کنی؟ او سخنان ما را به خوبی می شنود و هرگز در گفتار خود پرخاش نمی کند و از موازین خود تجاوز نمی کند. او به سان یک حکیم استوار و عاقل خردمند با ما سخن می گوید و هرگز بر ما نمی خروشد و عصبانی نمی شود و کلام ما را تا آخر گوش می کند؛ چنان که ما تصور می کنیم که او منطق ما را پذیرفته است. آنگاه برمی گردد و سخنان ما را یکی پس از دیگری تجزیه و تحلیل می کند...(6).
چنین بود سیره پیامبران و امامان در برخورد با آرای مخالف. شهید راه هدایت، مرحوم مطهری نیز از همین روش پیروی می کرد. او منطق مخالف را به دقت گوش می کرد، به گونه ای که او از سخن گفتن خسته می شد و دیگر مطلبی نداشت و تصور می کرد که استاد را قانع کرده است؛ ولی آنگاه که نوبت سخن به او می رسید، به تحلیل گفتار او می پرداخت و تار و پود سخن او را به باد می داد. شگفت اینجاست که در دانشکده الهیات فردی بود که اخیرا درگذشت. او، جامعه شناسی را تدریس می کرد، و از نظر فکری درست مادی بود و ریشه دینداری را به مسایلی مرتبط می کرد که غالبا مارکسیست ها و مادی ها بر آن تکیه می کنند. استاد مطهری در برخورد با این استاد ادب علمی و اجتماعی را رعایت می کرد؛ ولی در سخنرانی های خود برای دانشجویان به تحلیل عمیق گفتار او می پرداخت و با استدلال های نیرومند، بطلان آن را آشکار می ساخت.
در سال های 1346 به بعد مسأله حقوق زن و آزادی های او در مطبوعات پایتخت مطرح می شد و ناآگاهان از اسلام، نظام حقوقی اسلام را در رابطه با زنان، زیر سؤال می بردند و احیانا به نقد و انتقاد می پرداختند و مجله «زن روز» (یکی از مجلات زنانه بسیار مطرح آن روز)، صحنه گردان این جریان به شمار می رفت و صفحات آن مجله، جولانگاه افکار دکتر ابراهیم مهدوی زنجانی درباره آزادی و حقوق زن بود و به گونه غیر مستقیم از حقوق زن در اسلام و محدودیت او انتقاد می کرد.
در آن روز مقاله نگاری در این گونه مجلات مبتذل، در شأن یک روحانی مانند مطهری نبود؛ ولی او حاضر شد در راه تبیین حقوق زن و جایگاه خانواده در جامعه اسلامی، مقالاتی بنویسد مشروط بر اینکه مقاله ایشان در مقابل مقاله دکتر مهدوی قرار بگیرد و خواننده هر دو را با هم مقایسه کرده و نظر بدهد.
مقالات استاد مطهری به قدری محکم و ممتاز و نیرومند بود که طرف مقابل را به بیماری و سرانجام به سکته قلبی دچار کرد و در شماره ششم برای ابد از نوشتن محروم گشت ولی مرحوم مطهری به نگارش مقاله ادامه داد.
این راه و روش اسلام و پیروان آگاه اوست که با تحمّل مخالف، حقایق را به گوش همگان برسانند.
6. عشق و شور دینی
تعصّب از کلمه «عصب» به معنای رگ، مشتق است که انسان در داورهای خود، رگ و ریشه خود را در نظر بگیرد و از آنها طرفداری کند، خواه صحیح باشد یا باطل، مسلّما تعصّب به این معنا از نظر اسلام، محکوم است و نخستین کسی که دچار تعصب به این معنا شد، ابلیس است که امیرمؤمنان علیه السلام در حق او می گوید:
«أمّا ابلیس فتعصّب علی آدم لأصله و طعن علیه فی خلقته فقال: أنا ناریّ و أنت طینیّ»(7).
«شیطان برای دفاع از اصل و ریشه خویش، بر آدم تعصب ورزید و بر آفرینش او طعنه زد و گفت: من از آتشم و تو از خاکی، (یعنی ریشه و تبار من از ریشه و تبار تو برتر است)».
ولی تعصب معنای دیگری نیز دارد و آن تعصب در راه حق و فضیلت است؛ یعنی انسان، عاشق حق و شیفته فضیلت باشد و همیشه در کنار آنهار قرار گیرد، خواه از نظر مادی و دنیوی به سود او تمام شود یا به زیان او. در تعصب به این معنا، شخص مطرح نیست، بلکه حقیقت و واقعیت مطرح است، چه بسا شخص، خود را فدای حقیقت می سازد. این نوع شیفتگی را اگر تعصب خوانده اند، در حقیقت تعصب غلطی نیست، بلکه تعصب صحیح و عقلانی است. امیرمؤمنان در یکی از سخنان خود در انتقاد از تعصب چنین می فرماید:
«فإنْ کان لابُدَّ مِنَ العَصَبیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصّبکم بِمَکارِمِ الخِصالِ وَ مَحامِدِ الأفعال و مِحاسِنِ الأمور».
«اگر بناست تعصب بورزید بر صفات نیک و کارهای پسندیده و امور ارزشمند تعصب بورزید(یعنی بر آنها پافشاری کنید)».
مرحوم مطهری به حق از سربازان غیور دین و متعصب به معنای دوم بود. او هرگز در مورد اصول و فروع دین، اهل معامله نبود و به هیچ قیمتی از دین، مایه نمی گذاشت و مصلحتی فکر نمی کرد. او شخص پرست نبود، بلکه شیفته حقیقت و دلداده حق و فضیلت بود؛ در هرکجا باشد و چه کسی دارای آن گردد. و لذا وی در حالی که قریب 14 سال از خرمن علمی حضرت امام قدس سره بهره گرفته بود؛ اما شیفته شخص او نبود، بلکه شیفته کمالات و علوم عالی او بود و لذا هرگاه این نوع کمالات را در فرد دیگری نیز می جست، به همین شیوه در برابر او هم خضوع می کرد و لذا از روزی که با مرحوم آیة الله علامه طباطبایی قدس سره آشنا شد و من نیز در آن جلسه حاضر بودم، تا آخرین لحظات حیات با او در ارتباط بود و در نوشته های خود از علامه طباطبایی قدس سره به نیکی یاد می کرد و بدرقه نام او، جمله «روحی فداه» بود.
در تاریخ جنگ جمل می خوانیم: مردی از سپاه امام علی علیه السلام جدا شد و به حضور امام رسید و گفت: چگونه با لشگر طلحه و زبیر می جنگی در حالی که این دو نفر صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله هستند؟ و در میان لشکر مخالف، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد، و اتّفاقا هدف از آوردن عایشه به بصره این بود که از حرمت و منزلت او به عنوان همسر پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده کنند. امیرمؤمنان علیه السلام به سخن او گوش کرد؛ ولی در پاسخ، سخنی گفت که از نظر دکتر طه حسین ارزشمندترین سخنی است که گوش روزگار، پس از وحی الهی شنیده است، امام در پاسخ او گفت:
«انّک رجل ملبوس علیک، إنّ الحقّ و الباطلَ لا یُعْرفانِ بأقدار الرجال، إعرف الحقّ تعرف أهله، و إعرف الباطل تعرف أهله».
«تو کسی هستی که حق و باطل بر تو پوشیده مانده است. حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمی شود، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بیابی».
این پرسشگر تصور می کرد که شخصیت و منزلت یک انسان، نشانه حقانیت گفتار و رفتار اوست، در حالی که شایسته بود این فرد از دری دیگر وارد شود و آن این که با موازین عقل و شرع، حق و باطل را بشناسد و آنگاه بداند که کدام یک از این دو لشگر بر حق هستند.
7. آشنایی با زمان
آشنایی با زمان، رمز موفقیت و پیروزی است و انسانی که بخواهد با روش واحدی زندگی کند، مقهور تبدلات و تغییرات زمان می گردد. روزگاری مردم با چارپایان، و پس از آن با درشکه سفر می کردند، گروهی اصرار داشت که این شیوه راه حفظ کنند در حالی که زمان به پیش می رفت و ابزار و ادوات سریع السیری پدید می آمد، مسلّما پافشاری بر حفظ چنین سنتی که پایه عقلانی و دینی ندارد، با شکست روبه روست. بازرگانی می تواند در تجارت خود موفق باشد که از نوع کالاهای جهان و نیازهای مشتریان و تمایلات آنان آگاه باشد. همچمنین دانشمندی می تواند مفید واقع شود که از جریان های فکری و فرهنگی و علمی باخبر باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
«العارف بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»(8).
«آشنا به شرایط زمان، هرگز مورد هجوم اشتباهات قرار نمی گیرد».
قرآن مجید می فرماید:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ماَ أسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الخَیْلِ»(9).
«برای برخورد با دشمن تا می توانید نیرو و اسبان آماده کارزار تهیه کنید».
درست است که در آخر آیه از «اسبان آماده» نام می برد، و در آن روز و حتی امروز در نبردهای زمینی، اسب بهترین وسیله برای رویارویی است؛ ولی برای بیدارکردن مسلمانان در طول زمان از جمله ای بهره می گیرد که سلاح متناسب هر زمان را تهیه کنند و آن مسأله قوه و نیروست که با جمله «من قوّة» به آن اشاره می کند، چنانکه با جمله «تُرْهبون به عدوّ اللّه و عدوّکم» به «جنگ روانی» توجه می دهد.
از این جهت در فقه امامیه، تقلید از مجتهد زنده، صحیح و تقلید ابتدایی از مجتهد مرده، باطل است؛ زیرا مجتهد زنده، شرایط زمان و مکان را به خوبی درک کرده و برای پاسخ به مسایل نوظهور آماده تر است، به خلاف مجتهد درگذشته که پیوند او از این جهان گسسته شده است.
مرحوم مطهری تجسم بخش آشنایی با زمان بود. او از مطالعه کتاب های شرقی و غربی باز نمی ماند و از آرای فلاسفه غرب به خوبی آگاهی داشت و لذا توانست در پرتو احاطه بر فرهنگ های مختلف، فرهنگ و اندیشه اسلامی را به خوبی بیان کند، و آنگاه به نقد تمدن غربی بپردازد.
8. پایداری در راه رسیدن به هدف
گشودن قله های علم و دانش بسان گشودن قله های سر به فلک کشیده در کوهنوردی، نیاز به سخت کوشی و پایداری در برابر ناملایمات دارد. انسان راحت طلب هیچ گاه به آرزوی کوتاه خود نمی رسد تا چه رسد که قله های بلندی را فتح کند. قرآن مجید در یک جمله کوتاه به این حقیقت اشاره می کند و می فرماید:
«لَیْسَ لِلإِنْسانِ إلاّ ما سَعی»(10): «انسان جز از تلاش و کوشش خود، بهره نمی گیرد».
سعدی می گوید:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند |
بر اثر صبر، نوبت ظفر آید |
مرحوم سید محسن امین جبل عاملی، نویسنده دایرة المعارف بزرگ «اعیان الشیعه» در سایه سعی و کوشش به آن مقام عالی رسید، وی در قصیده ای که بیانگر حال خود وی است و در 62 سالگی سروده چنین می فرماید:
فما شابَ لی عزم و لا فَلَّ ساعِد |
و لا حلَّ بی رکب بدارِ هَوانِ |
«هرگز عزم و اراده من فرسایش نیافت و دست توانای من سست نشد و توسن تیزپای من، در سرزمین سستی زانو نزد».
مرحوم آیة الله بروجردی قدس سره می فرمود: من در مدرسه صدر اصفهان، شبی پس از نماز عشاء، مشغول مطالعه شدم، مسأله مورد نظر من، مسأله «ترتّب» بود که از مسایل پیچیده اصولی است. من درباره این مسأله غرق تفکر و نوشتن و اصلاح بودم که ناگهان به خود آمدم و دیدم که بانگ اذان نماز صبح مسجد، گوشها را نوازش می دهد، در این لحظه به خود آمدم و فهمیدم که شب سپری شده و من در این ساعت ها اصلاً رنج مطالعه را احساس نکرده ام.
حضرت امام خمینی قدس سره می فرمود: در سال 1370 هجری قمری که در تابستان به محلاّت سفر کرده بودم، طرف صبح فرشی در حیاط پهن می کردم و از ساعت 6 تا 12 مشغول مطالعه و نوشتن می شدم.
مرحوم مطهری دست پرورده این دو استاد بود و مظهر استقامت و پایداری در راه هدف به شمار می آمد. او گاهی برای تدریس و تربیت طلاب جوان، با وسیله های عمومی از تهران به قم می آمد و با همان وسیله ها به تهران باز می گشت ولی این سفر و این اقامت، آنچنان برای او لذت بخش بود که رنج سفر را احساس نمی کرد.
9. روش مندی در تحقیق
ارزشمندی تحقیق به این است که انسان از یادداشت های خود به موقع بهره بگیرد و آنها را آنچنان تنظیم کند که بدون شرح و بسط، خود کتابی را تشکیل دهد. کسانی هستند که سالیان درازی درباره موضوعی تحقیق می کنند، اما به هنگام بهره گیری نمی توانند از آنها استفاده کامل کنند. روش تحقیق، رشته ای است که باید تحقیق شود، و در عین حال بهره گیری از روش تحقیق، یک موهبت الهی است که ارتباطی با آموزش ندارد. مرحوم مطهری در یادداشت های خود روش خاصی داشت و در بهره گیری از مطالعه، اِعمال سلیقه می کرد که ارتباط نوشته ها از هم گسسته نشود تا بعدا بتواند به آنها سر و صورت داده و به صورت کتاب عرضه کند.
10. جامعیّت
علما و دانشمندان غالبا به سائقه استعداد خود به فن خاصی روی آورده و در موضوعی تخصص پیدا می کنند و غالبا از موضوعات دیگر بی بهره می باشند و در میان آنان، تنها برخی، از جامعیّت برخوردارند؛ ولی مرحوم شهید مطهری جامعیّت خاصی داشت. او در حالی که یک متکلم و فیلسوف تمام عیار بود و برای خود در آن دو علم افکار و آرایی داشت، ولی در عین حال در فقه و اصول، مرد زبردستی بود. او قریب 10 سال از دروس خارج آیات عظامی مانند آیت الله حجّت و آیت الله بروجردی و حضرت امام بهره گرفته بود. در کنار این دو علم از عرفان نظری و عملی اطلاع کاملی داشت و غزل های عارفان را به خوبی حفظ و تفسیر می کرد و در ادبیات عرب کاملاً وارد بود. از کتاب های اصیل عربی مانند تاریخ طبری و مسعودی و کتاب های عربی که به ادبیات جدید نوشته می شود، به خوبی استفاده می کرد.
ما، در این جا دامن سخن را درباره ویژگی های این شخصیت، کوتاه نموده و از خداوند بزرگ برای آن شهید، علوّ درجه را خواهانیم. و پایان بخش سخن ما گفتار آن شاعر دلداده رودکی است که می گوید:
از شمار دو چشم، یک تن کم |
و ز شمار خرد هزاران بیش |
«سلام اللّه علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیّا»
1. متن سخنرانی آیة الله سبحانی در مراسم بزرگداشت شهید مطهری در مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام ، در تاریخ 12/2/84.
2. رجال کشّی، ص 5.
3.
4. مقدمه کمال الدین، ص75 - 74، چاپ اسلامیه.
5. آل عمران، 159.
6.بحارالأنوار، کتاب توحید، ج3، ص58.
7. نهج البلاغه، خ192.
8. کافی، ج1، ص27.
9. انفال، 60.
10. نجم، 39.