میرزای قمی و شاهان قاجار(۲)

میرزای قمی متولد سال ۱۱۵۰ و متوفای ۱۲۳۲ ق است و در نامه او به شاه که ارشاد نامه خوانده شده آمده که این نامه را در حالی که حدود پنجاه سال از عمر او می گذشته نگاشته است و این سال ها اوایل سلطنت آقا محمد خان قاجار همان شاه خشن و ستمگر است


در شماره گذشته(تیرماه 84) به قسمتی از رفتار علمای شیعه(از جمله میرزای قمی) با شاهان قاجار اشاره شد، و اینک دنباله مطلب:

میرزای قمی و ارشاد نامه

میرزای قمی متولد سال 1150 و متوفای 1232 ق است و در نامه او به شاه که ارشاد نامه خوانده شده آمده که این نامه را در حالی که حدود پنجاه سال از عمر او می گذشته نگاشته است و این سال ها اوایل سلطنت آقا محمد خان قاجار همان شاه خشن و ستمگر است. پس روشن است که نامه را به آقا محمد خان نوشته است. اما نامه دوم را در حدود هشتاد سالگی به فتحعلی شاه نوشته است.(1) احتمال این که در این سی سال نامه های متعددی به شاه نوشته باشد منتفی نیست.(2) امّا نامه هایی که شناخته شده و نسخه خطی آن در کتاب خانه ها موجود است همین دو نامه می باشد.

محتوی ارشاد نامه

1. انگیزه نگارش نامه شکایت مردم از ظلم و ستم دستگاه حکومتی است و مرحوم میرزای قمی بعد از تفکر بسیار چاره را منحصر در عرض حال به شاه دانسته است(3).

2. با این که ادب مکاتبه در این نامه رعایت شده، در عین حال مرحوم میرزای ظاهراً برای اینکه به هیچ گونه از این نامه اظهار مخالفت با شاه برداشت نشود در بخش اول نامه این طور نوشته است: «اگر در طریقه محاورات و طیّ مکالمات این قاصر خلاف تعارف آداب ملوک به عمل آید باعث انزجار خاطر دریا مفاطر نگردد.(4)

3. سپس می افزاید این پوزش طلبی نه به خاطر آن است که می ترسم مورد بی اعتنایی و کم التفاتی شاه شوم، بلکه به خاطر این است که می ترسم نامه ام را از اثر بیندازد و به هدفی که دارم رفع ستم از مردم نرسم.(5)

4. برای این که زمینه تأثیر گذاری نامه را فراهم سازد می نویسد: این نامه نه از باب پند دانا به نادان و نیز نه از باب راهنمایی شخص سرگردان است، بلکه از باب مباحثه و مشاوره دو نفر داناست بدون این که خود را دانا و یا مرجع بخوانم.(6)

5. در همین بخش از نامه می افزاید: این حقیر را در این کلمات جلب نفع دنیوی مطلقاً منظور نیست و نگارش این نامه از همه اغراض فانیه خالی است، زیرا تا چنین نباشد تأثیر گذار نخواهد بود.(7)

6. آنگاه مرحوم میرزای قمی با شجاعت و صراحت تمام، به بیان اموری که می توان در ذهن شاه جاهل بهانه جواز ستمگری و استبداد باشد می پردازد و یکی یکی آنها را توضیح می دهد تا بهانه ها از شاه گرفته و شاید هم متنبه گردد.

از اشتباهات عمدی یا سهوی شاهان مسلمان این بود که چون شنیده بودند از شاه به «ظل اللّه » تعبیر شده، خیال می کردند هر کاری را می توانند انجام دهند و مسؤولیتی در مقابل خدا و خلق خدا ندارند و گاهی اطرافیان بی تقوا و یا بی دین هم به این توهم کمک می کردند و حضرت ظل اللّه را فعال مایشاء می دانستند اما برای دانایان روشن است، بر فرض که شاه را ظل اللّه خوانده باشند این عنوان به هیچ نحو مجوّز ظلم و ستم و گناه نیست، زیرا امکان ندارد که خدای متعال یا اولیای او ظلم و ستم را تجویز نمایند.

حدیث «السلطان ظلّ اللّه فی الارض» در برخی از کتاب های حدیثی اهل تسنن و نیز در برخی از آثار روایی شیعه یاد شده است.(8) با صرف نظر از این که این حدیث سند قابل اعتمادی دارد یا نه، باید گفت، قبول و عدم قبول این تعبیر، بستگی به برداشت صحیح یا غلط از آن دارد؛ یعنی اگر درست معنا شود، مقبول و اگر برداشت نادرست از آن شود غیر مقبول است.

مرحوم میرزای قمی در ارشاد نامه خود سه معنا صحیح برای این عبارت یاد کرده تا ذهن شاه را از آن برداشت غلط منصرف سازد و به شاه گوشزد کند که در کارهایی که انجام می دهد در برابر خدای متعال مسؤول است.

و به عبارت دیگر: این تعبیر برای شاه تکلیف آور است نه اینکه او را یله و رها سازد. معنای اول. همان طور که مردم از آفتاب سوزان به سایه درختی یا دیواری پناه می برند تا از گزند آفتاب امان یابند شاه هم باید منش و روشش به گونه ای باشد که بندگان خدا از آتش ظلم و جور ستمگران به او پناه برند و رفع التهاب نمایند(9).

و متن حدیث هم در برخی نقل ها چنین است: «السلطان ظل اللّه فی الارض یأوی الیه کل مظلوم...» و یا «یأوی الیه الضعیف و به ینتصر المظلوم...»؛

معنای دوم. چون سایه هر چیز با کمال بی ثباتی و ناچیزی شبیه به صاحب سایه است پادشاه در عین این که به علایق جسمانی آلوده است باید خود را شبیه حضرت سبحانی نماید تا بتواند او را سایه خدا نامید.(10) که در حدیث هم آمده است «تخلّقوا باخلاق اللّه ...».

معنای سوم. همان طور که از سایه هر چیز به آن چیز می توان پی برد، شاه باید رفتار و کردارش چنان باشد که بتوان از او پی به وجود خداوند منّان و خالق دیّان برد.(11) این که گفته شده: «پادشاهان مظهر شاهی حق» هستند، منظورشان شاه متدّین و عادل و مهربان است نه هر پادشاه ظالم و خشن و بی دین.

7. مرحوم میرزای قمی ضمن ارائه معنای صحیح حدیث «السلطان ظلّ اللّه »، شاه را به رأفت و رحمت بر مردم دعوت کرده و از او می خواهد که با تعیین وسایط از مقربان و واسطه ها شرایطی به وجود آورد که مردم بتوانند نزد او دادخواهی کنند و گفته است که سلوک شاه با مردم باید به گونه ای باشد که اگر روزی آید و خداوند از او بپرسد که با بندگان من چگونه سلوک کردی در مقام جواب خجالت نکشد و هرگاه نباشد جز خجالت و انفعالی، بس خواهد بود از برای عذاب(12) پس چگونه خواهد بود حال، هرگاه در مقام پاداش فرشتگان غلاظ و شداد را اخمر به اشدّ العذاب نماید.(13)

8. بهانه دومی که ممکن است موجب شود شاه به توهم گرفتار آید این است که چون خدای متعال پادشاهی را برای او مقدر ساخته پس هر چه از او سرزند مؤاخذه ای ندارد و الاّ نباید خدای متعال او را به پادشاهی می رساند. البته عقیده برخی عالمان سنّی مذهب که قائل به جبر شده اند این توهم را تقویت می کند. مرحوم میرزای قمی با بیانی علمی و منطقی و در عین حال همه کس فهم، بطلان این توهم را بیان کرده و فرموده: «اگر کسی بگوید چون پادشاهی به تقدیر باشد، پس لازمه اش این است که کارهای پادشان هم به تقدیر بوده و خدا به همه کارهای او راضی باشد». به او می گویم که بنابراین - العیاذ باللّه باید فرعون هم مورد مؤاخذه قرار نگیرد، چون پادشاهی او هم به تقدیر است و این خلاف بدیهی دین می باشد.(14)

9. در قسمت قبل از پایان نامه باصراحت می گوید: همان طور که پادشاهی برای محافظت دنیای مردم و حراست ایشان از شرّ مفسدان است و عالم و غیرعالم از این حیث به شاهان محتاجند، همچنین خداوند علما را برای محافظت دین مردم و اصلاح دنیای ایشان در رفع مفاسد و تعدی و تجاوز از راه حق، قرار داده است و در سلوک این مسلک و یافتن طریقه حقه، پادشاه و غیر پادشاه به علما محتاجند و باید به راهنمایی ها و مصلحت خواهی آنها التفات شود.

10. در پایان با زبان دعا بار دیگر شاه را نصیحت کرده و می گوید: «خدایا چنان کن که پادشاهی او از راه قابلیت و استحقاق باشد نه از راه امتحان و استدراج.(15) خداوندا او هم بنده ضعیف تو است...چنان مکن که این بنده ضعیف را به خود واگذاری که او مایه عذاب تو باشد و باعث هلاک دین و آخرت خود گردد... خدایا ناصحان و خیرخواهان را در نظر او عزیز و با اعتبار کن... و اعتماد او را بر لطف خود چنان کامل کن که هیچ تدبیر را وسیله شاهی خود نداند و ضعیفان و خصوصاً اطفال و نسوان را از قید حبس خود برهاند.(16)بحق محمد وآله».(17)

محتوی نامه دوم(18)

1. در آغاز گوید ارتباط و دعاگویی شاه نه از برای تحصیل منصب و جاه است و نه به طمع جمع مال و رسیدن به رفاه، بلکه برای این که ایشان را دین پرور و شریعت گستر یافته و صاحب عقاید صحیحه...(19)

2. انگیزه نگاشتن نامه این بود که معتمد الدوله متخّلص به «نشاط»(20) که از شعرای صوفی مسلک بوده است، رساله ای را به فتحعلی شاه اهدا کرده که گویا خواسته شاه را به مسلک صوفیان متمایل سازد.

در ملاقاتی که شاه با میرزای قمی داشته، آن نوشتار را به میرزا ارائه داده و گفته است عقایدی را که در این رساله درج است ملاحظه کنید و صحیح و غیرصحیح آن را به ما اعلام کنید تا به مقتضای آن عمل شود. این درخواست شاه موجب شده که مرحوم میرزای قمی با این که در کمال ضعف و کهولت سن بوده (21) احساس مسؤولیت نماید و به درخواست شاه پاسخ دهد.

مرحوم میرزا در این پاسخ با صراحت تمام به شاه نوشته است شما از مباحث عرفانی از قبیل وحدت وجود و مسائل عقول و نفوس اطلاعی ندارید و افرادی مانند شما برای تصحیح عقاید خود کتاب هایی مانند حق الیقین و عین الحیاة علامه مجلسی را باید بخوانند.(22)

3. به شاه تذکر داده است که ناراحتی ما از این که افرادی مانند «نشاط» از نزدیکان شما باشد این است که خدای نکرده شما را از طریقه حَقّه منحرف ساخته و به پیروی از شما، عامه مردم از مکتب اصیل اهل بیت علیهم السلام منحرف شوند.

افرادی مانند نشاط باید در این قبیل مسائل با افرادی مانند من به مباحثه بنشینند نه این که مسائل عرفانی و فلسفی را به شما عرضه کنند در حالی که خود شما اعتراف دارید که از این مسائل سر در نمی آورید و از من تشخیص صحت و سقم آن را خواسته اید.

عبارت مرحوم میرزا این است: «الامان الامان»، چنین شخصی برمی خیزد و القای عقاید به شاه می کند که خود نمی فهمد چه می گوید. پس شاه که مطلقاً ربطی به این مطالب ندارد از آنها چه چیز بفهمد و چه چیز اعتقاد کند؟ لااقل این معنا باعث حیرت شاه و تشکیک در عقاید صحیحه او می شود و به سبب کفر، عالم را فرو می گیرد».(23)

4. سپس می افزاید شنیده ام که می خواهند لقب «اولوالامر» به شاه بدهند که تا حال سنّی ها چنین می کردند.(24) یعنی به غلط شاه جائر را مصداق «اولوالامر» می پنداشتند. آنگاه شاه را از این کار برحذر می دارد و می گوید: «به اتفاق نظر شیعه، مراد از اولوالامر ائمه طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین می باشند». و به هیچ وجه نمی توان شاه را مصداق آن دانست، زیرا امر کردن خدای متعال مردم را به وجوب اطاعت سلطان، هر چند ظالم و بی معرفت به احکام الهی باشد، قبیح است، پس عقل و نقل هر دو گویای این هستند که کسی را که خدا اطاعت او را واجب کند باید معصوم باشد، ولی در حال عدم امکان وصول به خدمت معصوم اطاعت مجتهد عادل واجب می شود.(25)

5. آنگاه عقاید صحیح را اجمالاً برای شاه بیان می کند و می نویسد: «پادشاها، شیعیان پناها، این پیر ضعیف نحیف را به منزله پدر مهربان فرض کن و سخنان او را که مانند دوای تلخ به مذاق ناگوار است در کام قبول خوش گوار کن و از حلوای صحبت شیاطین زمان که مانند طعام خوش طعم زهردار است کمال دوری اختیار کن...».(26)

بنابراین با توجه به مطالب بیان شده و همان طور که اینجانب در جای دیگر نوشته ام اهداف میرزای قمی و امثال او از ارتباط دربار و شاه و حکام بدین قرار است:

1. جلوگیری از گرایش شاه به عقاید انحرافی که در نتیجه عقاید عامه مردم حفظ شود؛

2. تشویق او به حمایت از مکتب تشیع و گسترش دین و عمل به احکام شرع؛

3. گرفتن کمک مالی برای فقرا و مستمندان و حل مشکلات آنان؛

4. رفع یا کم کردن ظلم و ستم ها به بندگان خدا به ویژه ضعفا و بی دست و پاه؛

5. این که شاه شیعه در برابر شاهان غیرمسلمان و یا غیرشیعه از عظمت و قدرت برخوردار باشد؛

6. این که در سایه ارتباط او در مواقع حساس بتواند به شاه نصیحت کرده و او را از خطرات احتمالی آگاه نماید؛

7. این که معلوم باشد در زمان غیبت امام زمان مجتهد عادل واجب الاتباع است نه هرکس که شاه شد و شاهان به علما و مجتهدان نیازمندند، همان طور که همه مردم برای نظم و نظام جامعه به امیران محتاجند؛ از آنچه آمد نتایج زیر بدست می آید:

1. ارتباط علمای بزرگ شیعه با سلاطین انگیزه دینی داشته است و نه دنیایی و مادّی.

2. ستایش و تمجیدهایی که در مکاتبات با شاهان و یا در آغاز و انجام برخی کتاب های دانشمندان بزرگ شیعه آمده به پیروی از ادبیات خاص آن دوره هاست و به عبارتی، می توان گفت اجباری بوده است، زیرا در غیر این صورت مکاتبه و نامه و ارتباط بی اثر و نقص غرض می شده است.

3. در هیچ تاریخی تا چند دهه قبل هیچ گونه در خاطر فقیهی از فقهای نامی شیعه خطور نمی کرده است که شاید قدرت تشکیل حکومت داشته باشند. از این رو نمی توان نتیجه گرفت که آنان چون برای خود ولایت گسترده ای که بتوانند حکومت تشکیل دهند قائل نبودند، اقدام نکرده اند(از خواننده این مقاله خواستارم که برای تکمیل بحث ص 28 49، کتاب بیست مقاله نگارنده را نیز ملاحظه فرمایند).- (مقاله حاضر در مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام برای تعدادی از دانشجویان ارائه شد و پس از پیاده شدن متن، بازنویسی شده است).

 


1- رضا استادی، بیست مقاله، ص 27.

2- در نامه دوم مورد بحث ما، از پاسخ شاه به نامه سال قبل مرحوم میرزا یاد شده است. ر. ک: رضا استادی، پیشین، ص 37. در آن جا می گوید: «در سال قبل که سرافراز نامه شاهی، در جواب عریضه حقیر، به قلم بطالت رقم آن مرد مرفق رفته بود...».

3. چنان که مرحوم میزای قمی در ابتدای نامه می گوید: «در هر دم زاغان مصیبت و محنت از هر سو در این خرابه برگردم جمع و همه در دور من پروانه وار، و من در میانه می سوزم، چون شمع، من گاهی با نوحه آنها دمساز و آنها بعد از یأس از من و بخت خود در پرواز، و گاهی در فکر عاقبت کار خود گریان و در عجز چاره این مصایب سرگردان، یکی فریاد می کرد از خرابی آشیان و دیگری خبر می داد از مقتول شدن جوجگان و جمعی شیون داشتند از نهب اناث و اموال و فوجی چهره می خراشیدند از هتک ناموس و اَسرْ عیال. بعد از تفکر بسیار چاره را منحصر دید در عرض حال به سایه بلند پایه شهباز بی همال و همای همت و اقبال...». فصلنامه علوم سیاسی، ش 23 (پاییز 1382)، ص 239.

4- فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 239.

5- همان.

6- همان، ص 239 140.

7- همان، ص 240.

8- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 72، به نقل از: شیخ طوسی، الامالی و سیوطی، الجامع الصغیر طوسی، ج 2، ص 62.

9- «یکی آنکه چنان که کسی از التهاب حرارت خورشید تابان در نصف النهار تابستان خود را به سایه درختی یا دیواری می کشد تا از شدت گزند گرما امان یابد و خود را در آن سایه خنک نماید، رعایا و ضعفا را همچون حرارت جور و عدوان و آتش ظلم و طغیان شعله گیرد و در بوته امتحان و کوره افساد مفسدان و معاندان آتش تعدی در گیرد به پناه سایه عدل الهی که پادشاه عادل است به مروحه انصاف و دادرسی رفع التهاب و سوزش خود نمایند». (فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 239).

10- «دویم این که چون سایه هر چیز با کمال ناچیزی و بی ثباتی شبیه به صاحب سایه است در شکل و مقدار، همچنین پادشاه با وجود انغمار در علایق جسمانی و آلودگی به تعلقات هیولانی باید مشابه حضرت سبحانی و متشبه به آن جناب در صفات نفسانی و محامد روحانی باشد». (همان).

11- «سیم آن چنان که از سایه هر چیز به آن چیز می توان پی برد، باید پادشاه چنان باشد که از رفتار و کردار آن پی به وجود خداوند منان و خالق دیّان برد» (همان).

12- آتش به گرمی عرق انفعال نیست.

13- «اگر روزی آید و از او پرسد که با عیال من چگونه سلوک کردی، در مقام جواب خجالت نکشد و اگر به او گوید که بیمارهای مرا دوا کردی و زخم دارهای مرا مرهم نهادی، یا ایشان را به زهر غم و به ناسور کردن از نمک پاشی مصیبت و ماتم هلاک کردی، سَرِ انفعال در پیش نیفکند. هرگاه نباشد در مقام حساب، الا گله گزاری و خجالت و انفعال در مقام جواب، بس خواهد بود از برای عذاب. پس چگونه خواهد بود حال هرگاه دست عذاب از آستین شدید العقاب برآید و در مقام پاداش ملائک غلاظ و شداد را امر به اشدّ عذاب نماید». (همان، ص 244).

14- «پادشاهی و مملکت داری بر دو قسم است: یکی بر سبیل استحقاق است و یکی بر سبیل امتحان چنان که معلوم است، حق تعالی حضرت سلیمان علی نبینا وآله و علیه السلام را ملک عظیم و پادشاهی بزرگ کرامت کرد و همچنین غیر او از پیغمبران را و فرعون و نمرود و شدّاد را هم پادشاهی کرامت فرمود... پس هرگاه به مجرد این که پادشاهی و ملک به تقدیر باشد لازم باشد که هر فعلی که از او سرزند هم به تقدیر باشد و خدا به آن راضی باشد، پس العیاذ باللّه باید فرعون هم بر دعواهای باطل خود مؤاخذه نباشد یا خلفای جور از دشمنان اهل بیت بر اعمال ناشایسته خود معاقب نباشد و این خلاف بدیهی دین است. (همان، ص 246 247) .

15- در متن نامه توضیح داده شده است که به پادشاهی رسیدن دو گونه است: یا به استحقاق است مانند حضرت سلیمان علیه السلام و یا برای امتحان مانند فرعون و نمرود.

16- پیداست که ظلم و ستم آقا محمد خان حتی زن و بچه مردم را هم فرا گرفته بوده است.

17- فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 248.

18- بخش هایی از متن این نامه در کتاب بیست مقاله (ص 27 49) چاپ شده است.

19- همان، ص 36.

20- یکی از آثار او گنجینه نشاط است.

21- این نامه را میرزای قمی در هشتاد سالگی نگاشته است.

22- «پس آنچه بر پادشاه ما لازم است، اعراض از اینگونه صحبت است و به قدر مقدور سعی کردن در ترویج شریعت و عمل کردن به مقتضای اوامر و نواهی الهی و اگر خواهد صحبت بدارد، کتاب های آخوند ملا محمد باقر مجلسی طاب ثراه که به فارسی از برای عوام نوشته مثل حق الیقین و عین الحیاة و امثال اینها را دائماً مطالعه و مذاکره نماید تا ان شاء اللّه جامع سعادات دنیا و آخرت هر دو باشد. رضا استادی، پیشین، ص 48 49.

23- همان، ص 42.

24- همان.

25- آیا بهتر از این می شود عدم مشروعیت حکومت شاهان جائر را بیان کرد.

26- رضا استادی: پیشین، ص 45.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر