ماهان شبکه ایرانیان

شرح دعای کمیل- قسمت هفتم

در آغاز قرن بیستم وقتی مردم می شنیدند که در کهکشان ما «که شب ها در آسمان به وضوح دیده می شود» سی میلیون خورشید وجود دارد، از شدت حیرت انگشت به دهان می بردند و می گزیدند، ولی امروز معلوم شده که فقط در کهکشان ما ده هزار میلیون ستاره یعنی خورشید وجود دارد.

و بعظمتک التی ملات کل شی ء!

در آغاز قرن بیستم وقتی مردم می شنیدند که در کهکشان ما «که شب ها در آسمان به وضوح دیده می شود» سی میلیون خورشید وجود دارد، از شدت حیرت انگشت به دهان می بردند و می گزیدند، ولی امروز معلوم شده که فقط در کهکشان ما ده هزار میلیون ستاره یعنی خورشید وجود دارد.

ما وقتی هنگام شب بدون دوربین، کهکشان را از نظر می گذرانیم حقیر و کوچک جلوه می کند، و حتی جلوه ابرهای انبوه یک روز زمستان یا بهار را ندارد، ولی اگر به وسیله یک دوربین بزرگ فلکی مثل دوربین رصدخانه کوه ویلسون، یا دوربین بزرگ فلکی مثل دوربین رصدخانه کوه پالومر که وسعت دهانه آن پنج متر است، کهکشان را از نظر بگذرانیم می فهمیم چقدر عظمت دارد، خورشیدها در کهکشان ما طوری یکی پس از دیگری قرار گرفته اند که شمارش دقیق آن ها امکان ندارد، و هنوز هیچ منجم نتوانسته با دقت تعیین کند که در کهکشان ما چند خورشید وجود دارد، فقط از روی تخمین گفته اند ده هزار میلیون خورشید در کهکشان است!

به این ترتیب یک قسمت از کهکشان را محدود کرده خورشیدهای آن را شمرده اند و از روی آن می گویند: کهکشان ما ده هزار میلیون خورشید دارد، و ممکن است شماره خورشیدها خیلی بیش از این باشد، چون ستارگان کهکشان آنقدر انبوه است که قسمتی از آن ها حاجب دیگر می شود، و نمی گذارد که منجم قسمت هایی را که در عقب آنها قرار گرفته ببیند، ولی عمق شگرف کهکشان نشان می دهد، که در پس خورشیدهای ظاهری خورشیدهای دیگری وجود دارد.

در میان خورشیدهای کهکشان، خورشیدهایی هستند که ده میلیون مرتبه از خورشید ما بزرگترند! !

در جهان ما میلیون ها کهکشان وجود دارد که گاهی فاصله میان یک کهکشان مانند کهکشان ما با کهکشان دیگر به اندازه دو میلیون سال نوری است، (سال نوری عبارت از مسافتی است که نور با سرعت ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر در مدت یک سال طی می کند.)

قوی ترین دوربین فلکی امروز جهان دوربین رصدخانه کوه پالومر در آمریکاست، آن دوربین می تواند طیف کهکشان هایی که در فاصله هزار میلیون سال نوری است ببیند، ولی گاهی از ماوراء هزار میلیون سال نوری روشنایی هایی به چشم می رسد که به منجمان می فهماند در آن جا هم کهکشان هایی وجود دارد!!

وزن خورشید دو بلیون بلیون تن است و کهکشان ما که ولایت کوچکی از مملکت جهان عظیم است در حدود 165 هزار میلیون برابر خورشید وزن دارد!!

با وجود این همه ماده و عنصر که با همه بزرگی و عظمتشان در سراسر جهان پراکنده است، بیشتر جهان خالی یا تقریبا خالی است!

فاصله میان ما و نزدیک ترین ستاره ثابت قریب 40 میلیون میلیون کیلومتر است!! ()

این گوشه ای از جهان عظیم است، که دوربین های بسیار محدود نجومی توانسته اند به ما نشان دهند، شما با مطالعه همین ارقام و اعداد، که نمایشگری از یک گوشه محدود جهان و طول و عرض و حجم و وزن آن است آیا می توانی بزرگی و عظمت حضرت حق را آن هم عظمتی که بی نهایت است و همه چیز را پر کرده درک کنی؟ !

جهان عظیم فعل و صنعت و کارخانه و کارگاه و کتاب خداست، کتاب تکوینی، از فعل عظیم حق، و کتاب با عظمت او تا حدی بسیار بسیار محدود، می توان به عظمت حضرت عظیم پی برد و از عمق جان و با همه وجود فریادی خالصانه برآورد که:

«الله اکبر من ان یوصف; خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود.»

زیرا نیرومندترین واصفان از وصفش عاجزند، و بلیغ ترین زبان ها از تعریفش لالند، و پای قوی ترین اندیشه ها از رسیدن به گوشه ای از عظمتش لنگ است!

آری در حد استعداد و فهم خود همان را در پیشگاهش باید بگوئیم ک از پیامبر بزرگ اسلام تعلیم گرفته ایم:

«ما عرفناک حق معرفتک »

گر کسی وصف او زمن پرسد

بی دل از بی نشان چه گوید باز

عاشقان کشتگان معشوقند

بر نیاید زکشتگان آواز

و بسلطانک الذی علا کل شی ء:

و از تو در خواست می کنم به سلطنت و فرمانروایی مطلق و همه جانبه ات که برفراز همه چیز است .

در سطور گذشته گوشه ای حقیر و ناچیز از عظمت مملکت هستی را خواندید، فرمانروایی بی چون وچرای او فوق ظاهر و باطن جهان وجهانیان است، تسلط و چیره گی و قدرت او برفراز همه چیز قرار دارد و همه چیز در همه شئون، محکوم سلطنت و فرمانروایی آن سلطان مقتدر است.

هر کس در این جهان، به حق و بخاطر شایستگی دارای فرمانروایی است، فرمانروائیش عطا و بخشش خدا به اوست، هرگاه اراده کند از او می گیرد، و در اختیار دیگری قرار می دهد.

فرمانروایان باید فرمانروائی خود را شعاعی از حاکمیت و فرمانروائی حضرت محبوب بدانند و جز به عدل و احسان فرمان نرانند، که اگر بیرون از دایره عدالت و احسان حکمرانی کنند، در زمره ستمکاران قرار می گیرند، و چنانکه در آیات قرآن آمده، و تاریخ حیات هم اثبات کرده، دست انتقام خدا که برفراز همه دستهاست، آنها را دستگیر می کند، و بدون اینکه بتوانند از خود مقاومتی نشان دهند به خاک ذلت و پستی دچار می شوند، و به کام عذاب دردناک ابدی فرو می روند.

فرمانروائی او به آب نازل شده از آسمان، و به آب جوشیده از زمین دستور داد به صورت طوفان درآید و کفار و مشرکین زمان نوح را نابود کند.

فرمانروائی حضرت او با وزیدن بادی قوم نیرومند عاد را هم چون علف خشکی که از زمین کنده شود از ریشه بدر آورد و در لحظه ای به زندگی نکبت بارشان خاتمه داد.

فرمانروائی او به رود نیل دستور داد تا با موجی خروشان فرعون قلدر، ستمگر، طاغی، و متکبر را با قومش به دیار نیستی فرستد.

و بوجهک الباقی بعد فناء کل شی ء.

و از تو درخواست می کنم به ذاتت که پس از فناء همه چیز باقی است.

ذات مقدس او عین هستی است، هستی او ازلی و ابدی و سرمدی است، او همیشه و همواره بود و چیزی در جنب او نبود، به اراده حکیمانه اش همه چیز را به وجود آورد، در حالی که از همه چیز بی نیاز، بود و هست، مدت عمر همه چیز پایان می گیرد و او همیشه و همواره خواهد بود.

چیزی در جهان هستی از خودش حیات مستقل ندارد، حیات او رشحه ای از نفخه الهی است، پس قابلیت فنا در همه چیز حتمی است، فنا از صفات نقص و بقا از صفات کمال است، در نتیجه کمال مطلق بقاء مطلق دارد، و فنا مهریست که بر پیشانی تمام موجودات، و بر دفتر حیات همه چیز خورده است.

و باسمائک التی ملات ارکان کل شی ء.

و از تو درخواست می کنم به اسمائت که پایه های همه چیز را پر کرده.

منظور از اسماء در این کلام ملکوتی، و فراز عرشی اسماء لفظی که ترکیبی از حروفند نیست.

منظور حقایق و واقعیات و مصادیقی هستند، که الفاظ بر آنان دلالت دارد.

رحمت واقعی، لطف حقیقی، علم ذاتی، عدل عینی، و قدرت فعلی پایه های همه چیز را پرکرده، و به عبارت دیگر هر چیزی جلوه گاه خالقیت، بارئیت، مصوریت، و علم و بصیرت، و عدل و حکمت، و رحمت و رافت حقیقی حق است نه لفظی.

موجودات به آن حقایق به وجود آمده اند، و به آنها برپا هستند، و از برکت آنها حیاتشان دوام می یابد، و به سبب آنها روزی می خورند.

با دقت در این حقیقت روشن می شود که اسماء لفظیه که ترکیبی از حروفند اسماء حقیقی اند، آنچه در همه شئون موجودات، و هویت و حیثیت کل شی ء مؤثر است اسماء حقیقیه است نه لفظیه.

در هر صورت اسماء حقیقیه واسطه تحقق حقایق در این بساط هستی است.

در یکی از دعاهای وارده از معصوم بنام دعای سمات می خوانیم:

خدایا از تو درخواست می کنم به نام بزرگت، نام بزرگتر، عزیزتر، برجسته تر، باارزش تر، که چون برای بازشدن درهای بسته آسمان به آن خوانده شوی به رحمت باز شود، و هنگامی که برای گشایش تنگاهای درهای زمین خوانده شوی گشوده گردد، و زمانی که برای آسانی سختی ها خوانده شوی آسان شود، و وقتی برای زنده شدن مردگان به آن خوانده شوی زنده شوند، و چون برای برطرف شدن تنگدستی و پریشانحالی خوانده شوی، برطرف گردد...

آنچه که امور بیان شده در این دعا را تحقق می دهد لفظ قدرت که مرکب از قاف و دال و را و تا است نیست بلکه حقیقت قدرت و عین قدرت است.

اسمائی که پایه های کل شی ء را پر کرده اند در حقیقت حقایق موجوده هستند که در قرآن و روایات از آنها تعبیر به اسماء شده.

از مظاهر حقایق اسماء ائمه طاهرین هستند، که میان همه موجودات از ویژه گی های خاصی برخوردارند، و بین خدا و مردم تا روز قیامت واسطه فیض هستند، رحمت و هدایت و لطف و رافت و کرم و غفران حق به واسطه آن بزرگواران به مردم می رسد، و اعمال خوبشان در سایه معرفت و ولایت آنان به قبولی می رسد.

تفسیر باارزش صافی حکیم بزرگوار فیض کاشانی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده:

نحن والله الاسماء الحسنی الذی لا یقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا:

به خدا قسم اسماء حسنای خدا ما هستیم، که خدا عملی را از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولایت و جایگاه ما قبول نمی کند.

بنابراین توجه به لفظ انسان را به جائی نمی رساند، و حقیقتی را در او ظهور نمی دهد، باید از دنیای لفظ گذشت، و به حریم حقیقت

پیوست، که آنچه آثار بر صفحه هستی دیده می شود از اسماء حقیقی یا عین واقعیات است.

و باسم الذی خلقت به العرش، و باسم الذی خلقت به الکرسی، و باسم الذی خلقت به الروح:

ترا به حق اسمی که به وسیله آن عرش را آفریدی، و به حق اسمی که به سبب آن کرسی را به وجود آوردی، و به حق اسمی که از برکت آن روح را پدید کردی.

و بعلمک الذی احاط بکل شی ء.

و از تو درخواست می کنم به دانش و دانائیت که به همه چیز احاطه کرده.

در زمینه علم حق که علم فعلی و علم حضوریست و ظاهر و باطن همه موجودات را احاطه کرده، و چیزی گرچه از یک اتم که میلیاردها از آن در نوک سوزنی جای می گیرند از علم او پنهان نیست، و شماره و عدد همه مخلوقات حتی اتم ها، دانه ها، حبه ها، برف و باران، نزد علم او حاضراست، فقط به چند آیه قرآن که خود دریائی عظیم از معارف است قناعت می کنیم.

«یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض; ()

آن چه در آسمانها و آنچه در زمین است می داند»

«و یعلم ما فی البر و البحر، و ما تسقط من ورقة الا یعلمها، ()

آنچه در خشکی و دریاست می داند، و هیچ برگی نمی افتد مگر اینکه به آن عالم است.»

«والله یعلم ما تسرون و ماتعلنون، ()

خدا آنچه را پنهان می دارید، و آنچه را آشکار می کنید می داند.»

«یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و هوالرحیم الغفور، ()

آنچه در زمین فرو می رود، و آنچه از آن بیرون می آید، و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند، و او مهربان و بسیار آمرزنده است »

حقیقت این آیات را با توجهی به بریدگی یک تپه که هزاران عددش در پنج قاره به چشم می خورد بهتر می فهمید:

تاکنون حشره شناسان نزدیک به هفتصدهزار حشره احصا کرده اند، شماره حشرات به اندازه ایست که ارقام برای بیان آن قاصر است .

در یک روز تابستانی که هوا صاف باشد، شماره سوسک ها، مگس ها، و خرخاکی هائی که در بریدگی های تپه ای در تکاپو هستند از عده نفوس یک قاره بیشتر است، اگر ناگهان نژاد بشر بکلی از روی زمین معدوم شود، مخلوقات دیگری که بر روی زمین می لولند به زحمت متوجه غیبت او خواهند شد. ()

و بنور وجهک الذی اضاء له کل شی ء:

و از تو درخواست می کنم به نور ذاتت که به سبب آن همه موجودات غیبی و شهودی به تابش آمد و روشن شد.

در قرآن مجید و روایات از کمالات و ارزش ها تعبیر به نور شده.

مراد از نور هدایت است () ، نور به معنای توفیق برای حرکت به سوی ایمان است، () نور یعنی اسلام، نور یعنی معرفت، نور یعنی علم، نور یعنی روشنائی دل () . نور به معنای قرآن است:

«قد جائکم من الله نور و کتاب مبین » ()

نور به معنای احکام الهی و مسائل اخلاقی، و حقایق اعتقادی است:

«انا انزلنا التورات فیها هدی و نور» ()

با توجه به این معانی باید گفت: منظور از نور ذات کمالات و صفات و اسماء حسنای حضرت حق است، که هریک از موجودات به تناسب وجود خود، وبه اندازه امکان و استعدادش، و در حد ظرفیت و قابلیتش از آن استفاده می کند، و در این بهره گیری از ظلمتی که دچار آن است رهائی می یابد. انسان مستعد، در این موقعیت بسیار مهم و فوق العاده از ظلمت عدم به نور هستی، از ظلمت نقص به نور کمال، از ظلمت جهل به نور معرفت، از ظلمت ظلم به نور عدالت، از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت لالت به نور هدایت، از ظلمت مادیت به نور معنویت آراسته می شود، و در حقیقت مطلع الفجر طلوع اسماء و صفات حق که نور محض و روشنائی خالص است می شود.

با توجه به آیات قرآن و معارف اهل بیت شاید بتوان گفت منظور از نور وجه همان حقایق و کمالاتی است که در هزار مورد در دعای جوشن کبیر آمده.

و اما مفرد بودن کلمه نور بخاطر این است که همه صفات علیا و اسماء حسنی عین ذات است و در آن حریم مقدس دوئی که عبارت از صفت و موصوف باشد وجود ندارد، علم و حکمت وعدل و رحمت و لطف و رحمانیت و... همه و همه همان ذات یکتای یگانه و فرد و احد است.

و از آنجا که استعمال نور بر هدایت در معارف الهی زیاد به چشم می خورد شاید معنای این کلام ملکوتی، و جمله عرشی این باشد:

خدایا از تو درخواست می کنم به هدایت و راهنمائیت که به سبب آن همه موجودات هدایت یافتند.

در هر صورت کلمه نور تحمل همه معانی آسمانی، و مفاهیم ملکوتی را دارد، تا ذوق سلیم، و قلب نورانی در موارد لازم کدام معنا و مفهومش را استعمال کند؟

یا نور و یا قدوس یا اول الاولین و یا آخرالاخرین :

ای همه کمالات، ای پیدای پیدا، ای ظهور محض، ای آشکار، ای ظاهر، ای هویدائی که روز عرفه در صحرای عرفات عاشق بی قرارت، و عارف دلداده ات، و بنده خالصت، و مطلع الفجر نورت حضرت حسین علیه السلام به پیشگاهت عرضه داشت:

«ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هوالمظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک، و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک; پروردگارا در آن هنگام که حالت زودگذر روانیم را کنار می گذارم و به خود آمده و با دقت می نگرم می بینم: روشنائی جمال و جلالت در جهان هستی آشکارتر از هر چیز است، و برای آن وجود مقدس خفا و پوشیدگی نیست، تا چراغی سر راهم گیرم و بارگاه ربوبی ترا جستجو کنم، زیرا هر آنگاه که حقیقتی را دلیل راه و طریقم فرض می کنم، با کمی تامل درک می کنم که سازنده همین دلیل، و فروزنده همین چراغ راه توئی.

کی و کجا غایب بوده ای تا نیاز به دلیلی باشد که بر وجودت دلالت کند، و کی و کجا دور بوده ای، تا آثاری که خود پدید آورده ای ما را به تو برساند؟» ()

ای منزه از همه عیوب، ای پاک از همه نواقص، ای برتر از آنچه به آن توصیف می شوی، ای کل الکمال، ای حقیقت محض، یا نور و یا قدوس، ای ابتدای همه ابتداها بدون اینکه برای ذات مقدست ابتدائی باشد، و ای آخر همه آخرها بدون اینکه برای وجود مبارکت آخری باشد، تو ابتدا کننده هر چیزی در حالی که خود ابتدا نداری و ازلی هستی، و پس از فنای همه موجودات آخری در حالی که آخری نداری و ابدی می باشی.

ابتدا و آخر اصطلاحی صفت کل شی ء است، همه چیز اول و آخر و ابتدا و انتها دارد، و این ابتدا و انتها دو حقیقتی است که تو برای کل موجودات قرار داده ای، ابتدا داشتن دلیل بر این است که موجودات روزی نبودند، و تو آنها را به وجودآورده ای، و آخر داشتن دلیل بر این است که موجودات روزی در کام فنا فرو می روند و تو آنها را فرو می بری، پس پیش از کل شی ء بودی و چیزی پیش از تو نبوده، و بعد از کل شی ء هستی، و پس از تو چیزی نخواهد بود یا اول الاولین و یا آخرالاخرین.

ادامه دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان