ماهان شبکه ایرانیان

نقدی بر ترجمه خانم دکتر صفارزاده از قرآن مجید

خداوند بزرگ را به شکرانه آن که بشر را به «قرآن کریم » و «رسول عظیم » نواخت سپاسگزارم و بر پیامبر رحمت و آل و اصحاب او درود بیکران می فرستم .

مقدمه

خداوند بزرگ را به شکرانه آن که بشر را به «قرآن کریم » و «رسول عظیم » نواخت سپاسگزارم و بر پیامبر رحمت و آل و اصحاب او درود بیکران می فرستم .

این قلم که همواره به نقد ترجمه های موجود قرآن اهتمام داشت، پس از آن که خود به شرف ترجمه نایل آمد، خامه خویش در قلمدان کرد که مبادا چنین در نظر آید که در بیان نکته ها و ظرایف زبانی و معنایی تک واژگان، عبارات و آیات قرآنی، و در نگرش انتقادی در ارزیابی برخی ترجمه ها قصد و غرضی نهفته است . اما اینک که چندین سال از آن واقعه می گذرد، به چند دلیل قصد دارم دیگر بار نظرگاه های انتقادی خویش را - البته با در نظر گرفتن معیارهای اصلی که پیش از این نیز به آنها پایبند بوده و چه بسا در طول سال ها و با مراجعه های مکرر، به آنها معتقد شده ام - منتشر کنم . نخست باید بگویم که پس از مطالعه پاره ای از نقدهای انتشار یافته در سال های اخیر، به این نتیجه رسیدم که برخی ناقدان محترم، پیش نیازهای لازم برای نقد ترجمه را که اصولا نباید از ظرفیت لازم برای ترجمه کمتر باشد، احراز نکرده اند . از این روی، گاه مطالبی را اشتباه یا سهو پنداشته اند که به هیچ وجه خطا محسوب نمی شوند، زیرا مسئله مورد اختلاف بوده و مترجم قولی را از میان اقوال گوناگون برگزیده است، و گاه هم مسئله مورد اتفاق بوده ولی ناقدان در درک درست قضیه عاجز بوده اند . از آن جا که قصد دارم در گفتاری جداگانه، گزارشی از ارزش و اعتبار علمی نقدهای انتشار یافته بر ترجمه قرآن را تحت عنوان «نقد ناقدان » منتشر کنم، در این مقال از ذکر نمونه ها صرف نظر می کنم .

دیگر آن که وقتی نخستین بار دل و دیده ام به انتشار ترجمه استاد مجتبوی روشن گشت و دیدم که دقت در ترجمه قرآن کریم در آن جایگاهی والا دارد، بسیار احساس خوشوقتی کردم . پس از آن نیز ترجمه های استادان فولادوند و خرمشاهی، که توفیق بازبینی واژه به واژه آنها را داشتم مرا خوشوقت ساخت . این ترجمه ها دورنمای بزرگ دقت هستند و از آن پس اگر مترجمی قصد داشته باشد قرآن کریم را ترجمه کند، قطعا می باید به نهضت آغاز شده دقت مترجمان سختکوش و نسبتا موفق تر امروز، در ترجمه متن متین مقدس توجه داشته باشد، به ویژه آن که در این راستا با رویکرد به نثر معیار همواره تلاش می شد که نگارش فارسی کمترین آسیب را ببیند . اما با انتشار یکی - دو ترجمه در چند سال اخیر، متاسفانه دوباره حس می شود که گام به گام به بازگشت به گذشته، احراز نکردن پیش نیازهای لازم برای ترجمه قرآن، و قربانی کردن معانی دقیق تک واژگان و عبارات قرآنی و در یک کلام به بی دقتی نزدیک تر می شویم، و هیچ تردیدی نمی توان کرد که این قضیه از نگاه تیزبین پژوهشگران قرآنی پنهان نمی ماند و دیر یا زود ارزش و اعتبار ترجمه های گوناگون را باز خواهند شناساند .

یکی از ترجمه های قرآن که در سال 1380 هجری خورشیدی طبع یافته، ترجمه خانم طاهره صفارزاده به دو زبان انگلیسی و فارسی است، که با عرض ارادت به ایشان، در این مقال بخش فارسی این ترجمه بر چند محور: 1) نثر پارسی 2) برابرگزینی (بیان معانی تک واژگان و الفاظ و مفردات عبارات قرآن کریم) 3) ترکیب عبارات و ساختار نحوی 4) اشکالات زبانی (صرف و اشتقاق) 5) فهم نادرست معانی و مفاهیم 6) منصوبات قرآنی 7) محذوفات مورد تحقیق قرار می گیرد .

پیش از پرداختن به هر یک از موارد پیشگفته عنایت به سه نکته را ضروری می دانم . نخست آن که اشکالات ترجمه حاضر، نه از حیث مصادیق و نه از حیث حجم و اندازه، به هیچ وجه منحصر به مواردی که بیان می شود نیست . دیگر آن که پیش از هر چیز، از رویکرد انتقادی (نقد منفی اثر) که لاجرم متاثر از رسم رایج و نیز با هیئت نقادی و ضرورت پرداختن به آن است، از مترجم گرانقدر می خواهم که این ناچیز را معذور بدارند; چرا که خداوند خود آگاه و گواه است که این بنده جز کسب رضای او هیچ منظوری از نگارش این مطالب نداشته و ندارم و اگر آن بزرگوار بر رای و نظر بنده در باره این ترجمه اعتراض دارند، همه یا بخشی یا حتی موردی از آن را مستدل و مستند به مبانی پذیرفته شده بیان دارند، قطعا آن را از صمیم دل خواهم پذیرفت . البته هر نظرگاه سومی نیز درباره ترجمه و این نقد می تواند موجب پرمایه شدن این تحقیق شود و کار و کارنامه نقد ترجمه و ترجمه پژوهی قرآنی را پربارتر سازد، چرا که بی شک همه چیز را همگان دانند .

همچنین در پایان این نقد، درباره آنچه که ایشان «عیب عمده در ترجمه های قرآن مجید» دانسته و پس از آن تحت عنوان «کاستی های دیگر» این مبحث را پی گرفته اند، ابتدا معلوم خواهیم داشت که آیا اشکالات عمده ترجمه های دیگر تنها و یا اصلا همین است که ایشان می پندارند؟ آن گاه بررسی خواهیم کرد که خود ایشان در جبران این نقایص تا چه حد توفیق داشته اند .

1 . نثر پارسی

در آغاز باید بر این نکته تاکید بگذارم که اصولا متن ترجمه شده، یک متن پیرو است، با این بیان که مترجم می باید ابتدا متن مبدا را دریافته و در پدید آوردن متن مقصد به چهارچوب کلی آن پایبند باشد . به عنوان نمونه یک متن ادبی را نمی باید کوچه - بازاری، روزنامه ای یا به نثر معمول ترجمه کرد; چنان که یک متن محض فلسفی را نیز نمی توان در قالب نثر رایج در ادبیات داستانی درآورد . حتی مترجمان متون مقدس در غرب نیز بر این باورند که در ترجمه تورات می باید به غنای ادبی و ارزش زبانی متن اصلی توجه داشت . این قضیه امروزه آن قدر مبرهن و روشن است که هرگونه سخنی درباره آن از مصادیق توضیح واضحات است . قرآن کریم نیز بی تردید برخوردار از زبان ویژه ای است که عالمان بلاغت طی سالیان دراز به تفصیل درباره آن سخن گفته اند . اما در این میان نباید فراموش کرد که قلم خاکی و یا به قول مولانا «طبع خاک آلود» بشر، هرگز به پای روح افلاکی کلام حق نمی رسد و نخواهد رسید . از این روی از انواع چاره اندیشی های ممکن، تا یافتن چاره (های) بهتر، به عنوان یک شیوه (و نه آخرین و نه تنها و نه بهترین شیوه)، به این نتیجه رسیده ایم که دست کم می توان به جای زیبایی به مفهوم قرآنی آن، که رمز اعجاز است، شیوایی را جایگزین کرد و در این راه برای رعایت حال مخاطبان که عموم مردمند، نباید عنان خامه را چنان رها کرد که ارزش واقعی متن مبدا در حاشیه قرار گیرد و یا بر اعتبار حقیقی آن در نظر خواننده خدشه ای وارد شود که مع الاسف این کاستی در ترجمه خانم صفارزاده به چشم می خورد، زیرا از یک سوی در کلیت اثر هیچ گونه انسجام دیده نمی شود، و از دیگر سوی تک واژگان و عبارات فارسی از ارزش نوشتاری قابل توجهی برخوردار نیستند، که برای معلوم داشتن این حقیقت و مستند ساختن آن به نثر ترجمه، نمونه هایی از آن ذکر می شود و علاقه مندان می توانند با عنایت به ضوابط پیشگفته دنباله بحث را خود در ترجمه ملاحظه کنند .

الف) در ترجمه کلمه قدسی «بسم الله الرحمن الرحیم » آورده اند: «به نام خداوند نعمت بخشنده رحمگستر» . البته در واپسین سخن به طور ویژه درباره معنی و مفهوم دو نام نیکوی خداوند: «الرحمن » و «الرحیم » سخن خواهیم گفت، اما این ترجمه افزون بر آن که دقیق نیست، هیچ زیبایی ندارد .

ب) آیه 31 سوره بقره را این گونه ترجمه کرده اند: «و آنگاه خداوند نامهای اشیاء و موجودات را به آدم تعلیم فرمود; سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «حال اگر راست می گویید، مرا از ماهیت دارندگان این نامها با خبر سازید» .

ج) ترجمه واژه مقدس «رب » به «آفریدگار - پروردگار» در سلاست ترجمه خدشه ای جدی وارد کرده است; چنان که با ثقل و سنگینی ایجاد شده، خواننده را به دشواری می اندازد، به ویژه آن جا که این لفظ بارها در آیه ای تکرار شده است (انعام، 158 .)

د) در ترجمه عبارت «فلا جناح علیه ان یطوف بهما» (بقره، 158)، مرقوم فرموده اند: «مانعی ندارد که بر آن دو طواف کند» . اشکال نوشتاری نثر فارسی که در عبارت «برآن دو طواف کند» نمود یافته، که با سبک بلکه ساختار سر راست فارسی سازش ندارد; افزون بر آن که چنین ترجمه ای از اساس نادرست است . توضیح این که از حیث نوشتاری هرگز در زبان فارسی متصور نیست که بر چیزی طواف کنند، چرا که طواف به دور یا برگرد یا پیرامون چیزی انجام می شود و نه بر یا روی چیزی! و اما نادرست بودن ترجمه به علت این است که در این جا مراد از «طواف » ، سعی (پیمودن راه به شیوه خاص بین دو مکان مقدس «صفا» و «مروه ») است .

ه) برای آن که سخن به درازا نکشد، نمونه هایی دیگر به صورت خلاصه با ذکر آیه در میان می آید: به کاربردن فعل «نمودن » به جای انجام دادن و کردن (ق بقره، 160 اصلحوا، چنین ترجمه شده است: «اعمال بد خود را با اعمال نیک جبران نمایند»)، (ق در آیه 11 سوره «ق » ، «عباد» به «مخلوقات انسانی » ترجمه شده حال آن که به معنای بندگان است)، (ق انزل/نازل فرموده شد، اعراف، 2 و 3- «[ای پیامبر]، این کتاب [مجید] برتو نازل فرموده شد» ، «[ای مردم ] از آنچه از سوی آفریدگار - پروردگارتان نازل فرموده شده »)، (فراهم فرمودیم ق اعراف، 10; خلق فرمودیم ق اعراف، 11 و شعراء، 166 و 169 که در ترجمه آیه «رب نجنی واهلی مما یعملون » مرقوم داشته اند: «و آنگاه لوط عرض کرد: «آفریدگار - پروردگارا، من و خاندانم را از عذاب همزیستی با این قوم زشتکار نجات خیر عنایت فرما»)، ترکیب «نجات خیر» در آیه بعدی نیز آمده است)، («انصتوا» /سکوت را رعایت کنید و گوش بدهید)، (واصلح بالهم » /و امورشان را اصلاح به خیر می فرماید: «محمد» ، 2)، («قالوا» /قول دادند: محمد، 26)، (انه کان توابا/همانا خداوند آن توبه پذیر مشفق و لطفگستر است » ، («همزه » /پشت سر بدگوی: همزه، 1)، («ینقلب » /روانه گردد: انشقاق، 9)، (انک کادح الی ربک کدحا/ای انسان تویی که در راه اطاعت آفریدگار - پروردگارت کوشا هستی و به فرمانش گوش فرا داشته ای .) خواهشمندم عبارات «استغاثه گر» ، «تکلم نمی فرمایم » ، «پدید می فرماید» ، «استغاثه عرض کرد» ، «یک جور خوراک » ، «از جانب ما استدعا کن » ، «پس آنچه بر شما امر فرموده شده » ، «پوستش بدون لکه است » و . . . در آغازین آیه های سوره بقره را نیز در کنار عبارات پیشگفته بگذارید، تا معلوم شود که این ترجمه تا چه اندازه با یک نثر معیار مطابقت دارد .

2 . برابرگزینی / معادل یابی

با بررسی این ترجمه به این نتیجه می رسیم که مترجم محترم در معادل گزینی تک واژگان به ویژه نام های نیکوی خداوند که مورد ادعای ایشان بوده، دقت کافی نکرده اند . این امر طبعا ناشی از این است که ایشان به پندارهای ذهنی و دانسته های شخصی خود اعتماد داشته و به تفاسیر و واژه نامه های قرآنی که معانی مفردات الفاظ قرآن را با ژرفکاوی هرچه بیشتر بیان داشته اند مراجعه لازم نکرده اند; ضمن آن که بسیاری از تک واژه ها که نیاز مبرم به ترجمه داشته اند، ترجمه نشده و عینا به کار رفته اند . در هر صورت فهرستی از واژه های کلیدی و غیر کلیدی برخی از آیات قرآن کریم که در این ترجمه به نادرست وارد شده، برای ملاحظه و داوری خوانندگان فارسی زبان عرضه می گردد .

1) در ترجمه واژه «حمد» ، مرقوم داشته اند (شکر و ثنا)، درباره «ثنا» جای درنگ است، اما «شکر» اخص از «حمد» است و با توجه به تفصیلی که عالمان بلاغت در این باره گفته اند نیازی به تکرار دوباره آن نیست .

2) یقیمون/مداومت می ورزند (بقره، 2 .)

3) انزل/نازل فرموده شده (بقره، 4 .)

4) یجعلون/فرو می برند (بقره، 19 .)

5) فاتوا/عرضه کنید (بقره، 23 .)

6) تسؤهم/ناراحت می شوند (آل عمران، 120 .)

7) منزلین/برای کمک به شما فرو فرستاد (آل عمران، 124 .)

موارد پیشگفته به صورت گزینشی ذکر شد، اما برای آن که به طور روشمند به معانی تک واژگان در این ترجمه توجه شود، به برابرهای تک واژگان در سوره (ص) نظر کنید:

1 . عزة/عناد، 2 (در حالی که عزت در مقام ذم، استعاره از حمیت و تکبر و غرور و سرکشی است، مگر آن که عناد را برای آن تفسیر فرض کنیم .)

2 . انطلق/ظاهر شدند، 6 (درست: به راه افتادند، رهسپار شدند .)

3 . اصبروا/طرفداری کنید، 6 (درست: بر پرستش معبودانتان پایمردی کنید .)

4 . ان هذا لشی ء یراد/که توطئه و مقاصد بدی در کار است! 6 (درست: این فتنه، اندیشه ای از روی خواست و اراده است .)

5 . الملة الآخرة/دیندارهای سابق، 7 (درست: «ملة » در این جا به معنای دین و آیین و «آخرة » وصف آن و به معنای واپسین و آخرین است، یعنی واپسین آیین الهی .)

6 . ذکر/پیام الهی، 8 (درست: پند .)

7 . ملک/مالکیت، 10 (درست: فرمانروایی، اختیارمندی، پادشاهی .)

8 . فحق عقاب/از مجازات مصون نماندند، 14 (درست: آن گاه کیفر مقرر شد .)

9 . عجل/وارد ساز، 16 (درست: پیش انداز، به شتاب ده .)

10 . خصمان/دو نفر شاکی، 22 (درست: دو اصحاب دعوا، دو نفر دادخواه .)

11 . بغی/تجاوز کرده، 22 (درست: ستم کرده، جور روا داشته .)

12 . ظن/تصور، 27 (درست تر: پندار، گمان .)

13 . ردوها علی/آنها را بعدا بیاورید، 33 (درست: اسبان را نزد من بازآورید .)

14 . ضغث/یک شاخه گیاه، 44 (درست یک دسته گیاه تر و خشک/الحزمة الصغیرة من الکلا والریحان . شاخه یکی است و در این جا که تعدد مراد است، افاده مقصود نمی کند .)

15 . ولا تحنث/ولی عهدت را نشکن، 44 (درست: سوگند خویش را مشکن .)

16 . اخلصناهم/انتخاب و تربیت کردیم، 46 (درست: جعلناهم خالصین لنا، ای بخصلة خالصة لا شوب فیها/ما آنان را با ویژگی ناب ویژه گردانیدیم، که همان یادکرد آخرت باشد .)

17 . غساق/چرکین و بدبو، 57 (درست: ما یقطر من جلود اهل النار/هر چیزی از قبیل زردابه که از پوست دوزخیان بیرون زند و گندیده باشد . بنابراین، چرکین و بد بو معادل صحیحی برای آن نیست، به ویژه آن که ترکیب عبارت نیز نادرست منعکس شده است .)

18 . ازواج/مشابه، 58 (درست: انواع گوناگون، که ممکن است اصلا مشابه نباشند . ازواج به معنای اجناس است; یعنی آنها مانند موارد پیشگفته انواع گوناگون دیگری هم دارند .)

19 . قدمتموه/فراهم آوردید، 60 (درست: پیش آوردید . «من قدم لنا» را نیز به «هرکس باعث و بانی این عذاب برای ما شد» معنی کرده اند .)

20 . زاغت/پیدا نمی کند، 63 (درست: «زاغت » فعل لازم است و به معنای «برگشته است » ، بر آنان «نمی افتد» ، زاغت عنهم، ای مالت عنهم .)

21 . سویته/شکل و شمایل بخشیدم، 72 (درست: او را سامان دادم، راست و استوار پرداختم .)

22 . من روحی/و روحی در او دمیدم، 72 (درست: از روح خویش در او دمیدم .)

23 . فقعوا له ساجدین/شما به او تعظیم کنید، 72 (درست: قعوا، یعنی سجده کنید، به زمین درافتید . فقعوا له، ای اسجدوا له . بنابراین، ترجمه درست و دقیق آیه این است که: برای او به سجده در افتید/سجده کنان برای او به خاک افتید .)

24 . فسجد/اطاعت نمودند و به آدم تعظیم کردند (ق پیشین و نیز ق ترجمه آیه 75 .)

25 . متکلفین/در این باره تظاهر و تعارفی ندارم، 86 (درست: اهل تکلف، مدعی دروغین شناخت، بر خود بستگان .)

به ترجمه عبارات و تک واژگان زیر نیز به عنوان نمونه توجه فرمایید: 1 . بقره، 20: «یخطف/بگیرد» . «اضاء لهم/رعد و برق بزند» . «واذا اظلم علیهم/برق متوقف شود و تاریکی همه جا را فرا گیرد» . 2 . بقره، 26: «لایستحیی/پروا نمی دارد!» . 3 . بقره، 33: «انباهم/آموخت » . 4 . بقره، 36: «اهبطوا/سقوط کنید» . 5 . بقره، 44: «تامرون/موعظه می کنید» . 6 . بقره، 61: «یخرج لنا/رزق و روزی قرار دهد» . 7 . بقره، 61: «تستبدلون/طلب می کنید» . 8 . بقره، 63: «رفعنا/نگاه داشتیم » . 9 . بقره، 68: «افعلوا: اطاعت کنید» . 10 . بقره، 74: «انهار/چشمه ها» . 11 . آیه پیشین: «یخرج/تراوش می کند» . 12 . آیه پیشین: «یهبط/به لرزه در می آید» . 13 . بقره، 78: «امیون/عوام » . 14 . بقره، 79: «کتاب/مطالبی » 15 . بقره، 83: «انتم معرضون/معترضانه » . 16 . «کتاب/احکام » و . . .

3 . ترکیب عبارات و ساختار نحوی

این ترجمه از حیث رعایت ترکیب عبارات و ساختار نحوی متن نیز وضعی مخدوش دارد و کمتر آیه ای است که در آن ساختارها در هم نشکسته و مترجم فارغ البال از رعایت ترکیب عبارات ترجمه ای کاملا آزاد ارائه نداده باشد . منظور آن نیست که باید در ترجمه متن مقدس کاملا از نص عربی گرته برداری شود، بلکه مراد آن است که در مواردی که ساختار نحوی معنای خاصی را افاده می کند که در فرض دیگری آن معنی مستفاد نمی شود، باید ترجمه به نحوی انجام پذیرد که غرض خداوند، چنان که شایسته است، در ترجمه نیز جلوه گر شود، در غیر این صورت معانی به درستی منتقل نمی شوند . برای آن که معلوم شود که در سراسر ترجمه تا چه حد به این مهم توجه شده، از پراکنده گویی صرف نظر می کنیم و تنها اشتباهات نحوی سوره زمر را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهیم .

1 . در ترجمه آیه 2: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق فاعبدالله مخلصا له الدین » ، مرقوم داشته اند: «همانا این کتاب را ما از منبع حق برتو [ای پیامبر] نازل فرمودیم، پس پرستشگر خداوند باش و دین خود را برای او خالص و فارغ از تردید بگردان » . این ترجمه از دو جهت اشکال دارد; نخست آن که عبارت «بالحق » در آیه جار و مجرور و متعلق به «انزلنا» است; یعنی این کتاب را به راستی برتو فرو فرستادیم، «بالحق » است، «من الحق » نیست تا دلالت بر صدور آن از منشا حق داشته باشد; دوم آن که عبارت «مخلصا له الدین » حال برای فاعل «اعبد» است، در صورتی که در ترجمه به صورت عطف آمده است . ترجمه دقیق عبارت چنین است: «پس خداوند را چنان بندگی کن که دین (پرستش) خویش را برایش خالص می داری » .

2 . در ترجمه عبارت «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی » در آیه 3، مرقوم داشته اند: «ما اینها را به این دلیل می پرستیم که شفیع ما و واسطه نزدیکی ما به خداوند باشند» . این ترجمه چند اشکال اساسی دارد; نخست آن که نفی حاصل از «ما» را تنها در صورتی می توان به ایجاب ترجمه کرد که با یکی از ادات حصر (فقط، تنها و مانند آن) همراه باشد . از آن گذشته «یقربونا» فعل مضارع از باب تفعیل و به معنای «تا ما را نزدیک بدارند» است . سوم آن که معنای «زلفی » و ترکیب نحوی آن به هیچ وجه در ترجمه لحاظ نشده است . علاوه بر این، ایشان در ترجمه بخش پایانی همین آیه «ان الله لایهدی من هوکاذب کفار» ، وصف کفار را بر وصف کاذب مقدم داشته و از آن فاحش تر «کفار» را بر وزن فعال، جمع کافر قرائت کرده و فرموده اند: «خداوند کافران دروغ پیشه را از دایت خود محروم می سازد» ، در صورتی که کفار به معنای قدرناشناس و ناسپاس است، زیرا کفار صیغه مبالغه و حتی بلیغ تر از کفور است . از آن گذشته، اگر به فرض محال معنای کافر را نیز افاده کند، مفرد است .

3 . در آیه 6، در ترجمه عبارت «یخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق فی ظلمات ثلاث » نوشته اند: «شما را در رحم های مادرانتان خلق می فرماید، آفرینشی بعد از آفرینش دیگر [نطفه، علقه، مضغه] و در تاریکی های سه گانه » . هیچ خواننده ای از این عبارت جز این را درنمی یابد که سه عبارت: آفرینش در شکم مادر، آفرینشی پس از آفرینش دیگر و در تاریکی های سه گانه، کاملا از هم گسسته و نامرتبط با یکدیگرند و معنای آیه را به هیچ وجه افاده نمی کنند . ترجمه دقیق آیه چنین است: «شما را در شکم های مادرانتان با آفرینش های پیاپی در تاریکی های سه گانه آفرید» . در آیه هشت همین سوره «لیضل » به «باز دارد» ترجمه شده است .

4 . در ترجمه آیه 11، نقش نحوی عبارت «مخلصا له الدین » ، و در آیه 14 نقش نحوی «مخلصا له دینی » مراعات نشده است .

5 . در ترجمه عبارت «لکن الذین اتقوا ربهم » در آیه 20، آورده اند: «اما آنها که از عدم اطاعت آفریدگارشان ترس دارند و پرهیزکاری می کنند» ، حال آن که به شیوایی می توان در ترجمه آن چنین آورد: «اما آنان که از پروردگارشان پروا دارند» ، اما مترجم همه ساختارها را در هم شکسته و عباراتی زاید در ترجمه آورده اند . در ترجمه عبارت «وعد الله » بدون توجه به منصوب بودن «وعد» آورده اند: «این وعده الهی است » که در جای خود، در مقام بررسی منصوبات قرآنی در این باره سخن خواهیم گفت .

6 . در ترجمه عبارت «ثم یجعله حطاما» در آیه 21، می نویسند: «و به صورت کاه شکننده درمی آیند» . بدیهی است که «یجعله » فعل متعدی و «حطاما» مفعول آن است و ترجمه دقیق عبارت چنین است: «آن گاه آن را ریزه ریزه می کند» . ترکیب عبارت «فتراه مصفرا/آن گاه آن را زرد بینی » نیز در ترجمه لحاظ نشده و مترجم عبارت را «یهیج و یصفر/خشک و زرد می شوند» ترجمه کرده اند که به هیچ وجه درست نیست، بلکه زرد دیدن آن در عبارت اصلی نتیجه خشک شدن است .

7 . در ترجمه آیه 22 نیز از هم گسیختگی فراوانی ملاحظه می شود; علاوه بر این که در ترجمه عبارت «فهو علی نور من ربه » آورده اند: «و انوار الهی از محضر آفریدگار - پروردگارش بر او می تابد» . این عبارت بسیار سست است و معنای دقیقی را افاده نمی کند . مفهوم دقیق عبارت این است که چنین انسان هایی از جانب خداوند از نوری برخوردارند .

8 . در آیه 23، در عبارت «الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها» ، «کتابا» بدل از «احسن الحدیث » است . به عبارت ساده، «احسن الحدیث » کتابی است که بخش های گوناگون آن به هم می مانند، و «مثانی » هم بدل دوم است، اما مترجم محترم مرقوم داشته اند: «قرآن کتابی است که آیات آن از لحاظ جوهر و محتوا با هم شباهت دارند و مفاهیم آن تکرار می شوند» . چنان که ملاحظه می کنید، به نقش نحوی هیچ یک از دو واژه «کتاب » و «مثانی » توجه نشده است . «الذین یخشون ربهم » را هم در همین آیه به اهل ایمان ترجمه کرده اند، که سستی این ترجمه بر هر کسی پیداست . ترکیب عبارت «ذلک هدی الله » را نیز بر هم زده و عبارت را این گونه ترجمه کرده اند: «هدایت الهی در این کتاب مجید است » . به ترکیب عبارت «ومن یضلل الله » نیز توجه نشده و در ترجمه چنین آمده است: «کسی که از هدایت الهی محروم شود» . ترجمه ساده و دقیق عبارت این گونه است: «آن کس که خدایش بیراه گذارد» . نقش فاعلی خدا به کلی نادیده گرفته شده است .

9 . در ترجمه آیه 28: «قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون » ، مرقوم داشته اند: «و شاید در اثر مطالعه ی قرآن که کتابی به زبان خودشان یعنی زبان عربی است و در محتوای مقدس آن نیز هیچ کجی و انحرافی وجود ندارد، پرهیزگاری پیشه کنند» . به راستی در این عبارات چه جایی برای نقش نحوی واژگان و عبارات متن می توان یافت؟ بیشتر نحویان معتقدند که در این عبارت واژه «قرآنا» مفعول فعل محذوف «انزلنا» است و «عربیا» و «غیر ذی عوج » دو وصف برای آن است . حال درنگرید که مترجم محترم تا چه حد به این ترکیب و یا هر ترکیب محتمل مورد نظر پایبند بوده اند .

10 . اما داوری درباره ترجمه آیه 29 و حکایت درباره رئیس و مرئوس را که مترجم محترم مطرح کرده اند، به خوانندگان وامی گذارم، زیرا پرداختن به آن از حوصله این مقال بیرون است .

11 . در آیه 32، عبارت «اذجاءه » این گونه ترجمه شده است: «که برای هدایت او نازل فرموده شده » .

12 . در آیه 35 در ترجمه «لیکفر الله » به نقش لام تعلیل و تاثیر آن بر دو فعل «یکفر» و «یجزی » هیچ توجهی نشده و آیه چنین ترجمه شده است: «خداوند بدترین اعمال آنها را با قلم عفو محو می کند و آنها را برای بهترین اعمالشان پاداش عنایت می فرماید» .

13 . در آیه 36، حکایت «ومن یضلل الله » همان است که پیش از این به آن اشاره شد .

14 . در آیه 45، در ترجمه عبارت «اذا ذکر الله وحده » چنین آورده اند: «وقتی موضوع توحید و یگانگی خداوند مطرح می شود» ، حال آن که ترجمه دقیق آن چنین است: «و چون خداوند به یکتایی و تنهایی یاد شود» .

15 . در آیه 46، بدون در نظر گرفتن نقش نحوی واژگان «فاطر» و «عالم » که بدل از منادی هستند، عبارت «قل اللهم فاطر السموات والارض عالم الغیب والشهاده » را چنین ترجمه کرده اند: [ای پیامبر! ] بگو: «بارخدایا، تو آفریننده ی آسمانها و زمین هستی و تویی آن دانای اسرار نهان و آشکار خلقت و مخلوقات » ; حال آن که ترجمه درست چنین است: بگو: بارخدایا، ای آفریننده آسمان ها و زمین، و ای دانای پنهان و پیدا . . .» .

16 . در آیه 47، در ترجمه عبارت «ولو ان للذین ظلموا ما فی الارض جمیعا ومثله معه لافتدوا به من سوء العذاب یوم القیامة » بدون توجه به نقش «لو» که افاده امتناع می کند، و بدون توجه به نقش تاکیدی «جمیعا» ، به نادرست از این عبارت دارایی شخصی را مراد گرفته اند، حال آن که منظور آیه تمامی دارایی های دنیوی است . معنای آیه چنین است: «و اگر هر آنچه در زمین است و مانند آن همراهش، از آن ستمکاران باشد [که چنین امری محال است]، به یقین از روی سختی عذاب روز قیامت، آن را بلاگردان خود سازند» . اینک به ترجمه مترجم محترم توجه فرمایید: «در روز قیامت کافران و ستمکاران حاضرند تمام آنچه روی زمین مالک آن هستند و نیز علاوه بر آن هر چه باشد (در ترجمه «ومثله معه!») برای نجات از کیفر الهی فدیه دهند» . ظرایف خاصی نیز در این آیه و آیات مشابه از حیث نحوی و زبانی و بلاغی وجود دارد که به دلیل وجود اشتباهات و لغزش هایی چنین ساده، به طریق اولی به هیچ یک از آنها توجه نشده است .

17 . در آیه 48، در عبارت «سیئات ماکسبوا» ، «سیئات » را وصف «ماکسبوا» گرفته و ترجمه کرده اند: «در آن روز اعمال زشتشان بر آنها ظاهر می شود» ، حال آن که ترجمه دقیق: «زشتی اعمالشان » است، زیرا اعمالشان از پیش بر آنان معلوم بوده و آنچه از آن غافل بوده اند، زشتی اعمالشان بوده است (نیز ق آیه 57 .)

18 . در آیه 61، به نقش «باء» در عبارت «بمفازتهم » که برای ملابسه است، توجه نشده و ضمن آن که «مفازة » به «اعمال نیک » ترجمه گردیده، باء نیز به صورت سببی ترجمه شده است: «و خداوند به کسانی که اطاعت الهی و پرهیزگاری پیشه کردند، به واسطه اعمال نیکشان، نجات خیر عنایت می فرماید» . ترجمه درست چنین است: «و خداوند پرهیزگاران را قرین رستگاریشان نجات می دهد» .

19 . در آیه 69، در عبارت «وضع الکتاب وجای ء بالنبیین والشهداء» به نقش نحوی «کتاب » ، «النبیین » و «الشهداء» که نایب فاعل افعال مجهول «وضع » و «جای ء» هستند، توجه نشده و افعال به صورت لازم ترجمه شده و پیرو آن هر سه واژه پیشگفته فاعل تلقی گردیده اند; چنان که آمده است: «و در آن روز زمین به نور آفریدگارش روشن می شود و کتاب اعمال در جایگاه قرار می گیرد و پیامبران و گواهان حضور پیدا می کنند . . .» . ترجمه درست و دقیق آیه چنین است: «و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و نامه اعمال را در میان نهند و پیامبران و گواهان را در میان آورند» . در آیه 72، عبارت «خالدین فیها» و در آیه 73، «خالدین » حال هستند که در هیچ یک از این دو مورد نقش حال در ترجمه لحاظ نشده و هر دو تعبیر بر عبارت پیشین عطف گردیده است . در ترجمه «قیل ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها» مرقوم داشته اند: «از درهای جهنم داخل شوید و برای همیشه در آن جا بمانید» ، در صورتی که ترجمه دقیق عبارت چنین است: «گفته شود: به درهای دوزخ - در حالی - درآیید که در آن جاودانه خواهید بود» . در ترجمه «فادخلوها خالدین » نیز نوشته اند: به بهشت وارد شوید و در آن، جاودانه مقیم باشید» ، که می باید چنین ترجمه می شد: «جاودانه به آن جا درآیید» .

20 . در آیه 73 که در شان پرهیزگاران است، برخلاف آیه 71 که در شان کافران است، پیش از واژه «فتحت » یک «واو» آمده است . در آیه 71 می فرماید: «حتی اذا جاءوها فتحت ابوابها» ، اما در آیه 73 چنین آمده است: «حتی اذاجاءوها و فتحت ابوابها» . مفسران و آگاهان به نحو عربی معتقدند که واو در این آیه حالیه است، یعنی پرهیزگاران در حالی به آن جا برده می شوند که درهای بهشت از پیش به شوق ورود آنان باز شده است . این نکته نیز در این ترجمه لحاظ نشده است . آنچه در میان آمده، تنها پاره ای از لغزش های مترجم در زمینه نحو عربی عبارات قرآنی در سوره زمر بود که ما فقط به همین مقدار به عنوان نمونه بسنده می کنیم .

4 . اشکالات زبانی (صرف و اشتقاق)

یکی دیگر از اشکالات این ترجمه، بی توجهی به ساختار تک واژگان و مصادر اشتقاق آنهاست . به عنوان مثال، در بسیاری از موارد به لازم و متعدی بودن افعال و یا معلوم و مجهول بودن آنها توجه کافی نشده است . برای بیان مصادیق این گونه لغزش ها نگاهی گذرا به ترجمه پاره ای تک واژگان روشنگر خواهد بود:

1) انزل (نازل شده .) اصولا در سراسر ترجمه، تفاوت صیغه های مجهول «انزل » و «نزل » با صیغه معلوم «نزل » و نیز تعدی و لزوم ناشی از آنها در فرض ماضی و مضارع افعال مورد توجه قرار نگرفته و تعبیراتی از قبیل «نازل فرموده شده » که در ترجمه آمده است، از حیث لفظی و معنوی هیچ گونه زیبایی ندارد .

2) در آیه 16 سوره بقره، در ترجمه عبارت: «فما ربحت تجارتهم » آمده است: «از این رو معامله و داد و ستدشان بدانها سودی نمی بخشد» . در این عبارت، فعل «ربحت » لازم است و معنای دقیق و درست عبارت چنین است: «سودایشان هیچ سود نکرد» ; اما مترجم محترم از یک سو فعل را متعدی فرض کرده (سودی نمی بخشد) و از سوی دیگر ضمیر «هم » دیگری را مقدر گرفته تا تعبیر «بدانها» را در ترجمه بگنجاند .

3) در آیه 17 سوره بقره، در ترجمه فعل «لایبصرون » آمده است: «چشم، چشم را نمی دید» . چنین ترجمه ای هیچ گاه برای این فعل، دقیق و درست نیست، بلکه مقصود این است که: «آنان را در تاریکی هایی رهاساخت که خود چیزی نمی دیدند» .

4) در آیه 20 همین سوره، در ترجمه عبارت «لذهب بسمعهم وابصارهم » آمده است: «اگر خداوند اراده می فرمود، قدرت شنوایی و بینایی آنها [در اثر رعد و برق] نابود می شد» ، حال آن که فعل «ذهب » در این عبارت با حرف «باء» متعدی شده و باید آن را این گونه ترجمه کرد: «قدرت شنوایی و بینایی آنان را از بین می برد» .

5) در آیه 24، دو فعل «لم تفعلوا» و «لن تفعلوا» فعل جحد هستند و ترجمه آنها به صورت «اما اگر از عهده برنمی آیید و نمی توانید سوره ای عرضه کنید، که محققا نمی توانید» تهی از اشکال نیست، بلکه ترجمه صحیح این دو فعل با توجه به صرف آنها چنین است: «پس اگر چنین نکردید و قطعا نتوانید کرد» .

6) در آیه 27، مترجم محترم واژه «میثاق » را به «عهد» ترجمه کرده و این گونه آورده اند: «[نافرمانان] کسانی هستند که پس از عهد با خداوند، عهد شکنی می کنند» ، در صورتی که زبان شناسان در تحلیل صرفی واژه «میثاق » گفته اند که میثاق اسم آلت و به معنای افزار پیمان است و یا این که مصدر میمی به معنای استوار داشتن و بستن است . ترجمه دقیق این عبارت چنین است: «آنان که پیمان خداوند را پس از بستن آن می شکنند» .

7) در آیه 48، در ترجمه عبارت «لاتجزی نفس عن نفس » آمده است: «به هیچ وجه کسی به جای دیگری جزا داده نشود» . در این عبارت فعل «تجزی » هرگز به معنای جزا دادن نیست، بلکه به معنای کفایت کردن است . در ترجمه درست عبارت باید گفت: «از دست کسی برای دیگری کاری برنمی آید» ; «هیچ کس از دیگری چیزی را کفایت نکند/کفایتی نکند» ، از این گذشته فعل «تجزی » لازم است و ترجمه آن به «جزا داده نشود» به این معناست که گویی فعل به صورت مجهول، یعنی «تجزی » قرائت شده است .

8) در آیه 59، در ترجمه عبارت «فبدل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم » مرقوم داشته اند: «اما ستمگران و نافرمانان، آن سخن را تبدیل کردند» . این ترجمه ترجمه ای کاملا نادرست و بی ربط است . اما از حیث تحلیل صرفی، در نگاه نخست باید گفت که «بدل » همواره به معنای تبدیل کردن نیست، بلکه به معنای «جایگزین کردن » نیز هست و ترجمه دقیق آن در این عبارت «جایگزین کردن » است . اما از این مهم تر، ترجمه عبارت «قولا غیرالذی قیل لهم » است . در هیچ زبانی چنین مقرر نیست که عبارتی چنین طولانی را به یک لفظ و واژه ترجمه کنند، زیرا - نعوذ بالله - این تصور در میان می آید که مبادا در متن مبدا حشوی راه یافته باشد، که در کلام رسا و قدسی حق چنین احتمالی از بنیاد خطاست . معنای دقیق و درست عبارت این است: «و ستمکاران سخنی را غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود، جایگزین کردند» .

9) در آیه 69، در ترجمه «تسر الناظرین » آمده است: «رنگی که بینندگان از نگاه به آن احساس نشاط کنند» . نیک پیداست که فعل «تسر» متعدی و معنای دقیق آن «شاد می کند» ، «نشاط می انگیزد» و . . . است، اما مترجم محترم بدون توجه به نقش نحوی «ناظرین » که مفعول و منصوب است، «تسر» را به صورت لازم معنی کرده اند .

10) در آیه 75، فعل مضارع «یسمعون » به صورت ماضی ترجمه شده و این داستان در همین آیه در ترجمه فعل مضارع «یحرفونه » نیز تکرار شده و نقش «کان » که در هر دو فعل «یسمعون » و «یحرفون » مؤثر است مورد غفلت قرار گرفته است . ترجمه صحیح این دو فعل چنین است: «می شنیدند» ، «تحریف می کردند» .

11) در آیه 93، در ترجمه فعل «اشربوا» که مجهول و به معنای «بسرشتند» و «بیامیختند» است، مترجم محترم آن را به صورت معلوم و به «سرشار شد» ترجمه کرده اند .

12) در آیه 96، فعل «یعمر» که مضارع مجهول است و باید چنین ترجمه شود: «اگر به کسی عمر طولانی دهند» ، «اگر کسی عمر دراز یابد» ، با تعبیر «عمر کند» ترجمه شده است .

13) در آیه 102، در ترجمه دو فعل «یضرهم » و «ولاینفعهم » آمده است: «به جای سود برای آنان ضرر داشت » ، حال آن که تعبیر آیه چنین است: «ویتعلمون ما یضرهم ولاینفعهم » . که ترجمه آن این گونه است: «و چیزی را می آموختند که به آنان زیان می رساند و هیچ سودی به آنان نمی بخشید» .

14) در آیه 118، در ترجمه عبارت «او تاتینا ءایة » آورده اند: «چرا برای ما معجزه ای نمی فرستد» . در این جا نه به صیغه «تاتینا» که فعل لازم است توجهی شده و نه به نقش نحوی «آیة » که فاعل آن است . ترجمه صحیح آن چنین است: «چرا برای ما معجزه ای نمی آید» .

15) در ترجمه بخش پایانی آیه 120، یعنی عبارت «مالک من الله من ولی ولانصیر» ، واژه «ولی » به سرپرستی و واژه «نصیر» به یاری ترجمه شده است: «از سرپرستی و یاری خداوند بی بهره خواهی ماند» .

5 . فهم نادرست مفاهیم

آنچه در ترجمه یک متن به ویژه متن مقدسی چون قرآن کریم مهم است این است که معانی از مقاصد اصلی خود منحرف نشوند و به درستی و با دقت هر چه تمام تر منعکس گردند; در غیر این صورت، ترجمه ما را به مفاهیم متن اصلی منتقل نخواهد کرد . مع الاسف، در ترجمه مورد نظر بسیاری از عبارات به طور نادرست فهم و منعکس شده اند که هرگز قابل اغماض نیست . ما در این بخش از مقال به پاره ای از این موارد و تنها در یکصد آیه آغازین سوره بقره اشارتی خواهیم داشت .

1) مترجم محترم در آیه 25 سوره بقره، در ترجمه عبارت «واتوا به متشابها» آورده اند: «و نعمت های مشابه دیگر نیز به آنها عنایت فرموده می شود» . این جا اصلا سخن از نعمت های مشابه دیگر نیست . به تعبیر دیگر توجه شود; در این عبارت قرآنی «نعمت های مشابه دیگر» باید ترجمه ضمیر «به » باشد، که قطعا نادرست است، زیرا ضمیر به رزق برمی گردد . ترجمه دقیق و درست عبارت چنین است: «و آن [روزی] را همانند و همگون در میان آورند» ، و یا: «آن روزی برای آنان همگون آورده شود» .

2) در آیه 26، در ترجمه عبارت «فاما الذین ءامنوا فیعلمون انه الحق من ربهم » آمده است: «مؤمنان می دانند که [آن مثل هر چه باشد]، از جانب آفریدگار - پروردگارشان و براساس مصلحت است » . این ترجمه، ترجمه عبارت آیه نیست . این عبارت را می توان چنین ترجمه کرد: «اما مؤمنان می دانند آن [مثل] که از جانب پروردگارشان است، حق است » .

3) در آیه 29 در ترجمه عبارت «فسواهن سبع سموات » آمده است: «و هفت آسمان را پرداخت و سامان کامل بخشید» . این ترجمه چند اشکال اساسی دارد; نخست آن که مترجم محترم قطعا از آوردن دو فعل «پرداختن » و «سامان کامل بخشیدن » هدفی داشته اند که از متن آیه چنین هدفی استفاده نمی شود، مگر این که جمله دوم را توضیحی فرض کنیم . دیگر آن که مفعول «سوی » ، ضمیر «هن » است که به لفظ عام «سماء» برمی گردد، و «سبع سموات » مفعول دوم آن است و در ترجمه، این ترکیب رعایت نشده است . سوم آن که به کار بردن دو فعل «پرداخت » در کنار هم (سپس به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را پرداخت) بر سلامت و سلاست نثر خدشه وارد می کند; چنان که باید در ترجمه دو فعل «استوی » و «سوی » آن ظرافتی را که صاحب قرآن با شگرفی تمام در میان آورده است، به تفاوت آنها نیز توجه داشت . به هر حال ترجمه دقیق این عبارت چنین است: «آن گاه آسمان ها را در هفت آسمان سامان داد» یا «و آنها را به هفت آسمان استوار داشت » .

4) در تعبیراتی نظیر «ونحن نسبح بحمدک » [بقره، 30 ] که قراین بسیاری هم در قرآن کریم دارد، حرف «باء» افاده حال می کند، ولی مترجم محترم در ترجمه هیچ یک از این آیات این نکته را مورد توجه قرار نداده اند . به عنوان مثال، آیه فوق را چنین ترجمه کرده اند: «و حال آن که ما پاکی مطلق ذات اقدست را شکر می گوییم » ! من از این ترجمه معنای روشنی درک نکردم . پاکی مطلق ذات اقدس الهی را شکر گفتن چه معنایی می دهد؟ ! معنای درست این عبارت چنین است: «حال آن که ما با ستایش تو تسبیح می گوییم » .

5) در آیه 32، در ترجمه عبارت «انک انت العلیم الحکیم » مرقوم داشته اند: «همانا تو آن دانای منشا حکمت هستی » . البته این امر ناشی از رهیافتی است که در ترجمه نام های نیکوی الهی داشته اند، اما عبارت قرآنی چنین معنایی را افاده نمی کند، بلکه می خواهد بگوید: «تو هم دانا و هم حکیم هستی » یا «دانای حکیم » هستی . البته خداوند از خاستگاه حکمت نیز داناست، اما از این آیه چنین معنایی برنمی آید .

6) در ترجمه آیه 36، ذیل عبارت «فاخرجهما مما کانا فیه » نوشته اند: «و آنها را از آن مقام [که دارای سعادت الهی بودند] خارج کرد» . راستی کدام فارسی زبان است که بگوید: او را از آن مقام خارج کرد؟ مقصود آیه این است که آنان را از بهشت و یا از نعمتی که از آن برخوردار بودند، بیرون کرد; مگر آن که مقام را در این ترجمه دیگر بار به جایگاه ترجمه کنیم!

7) در آیه 48، عبارت «لاتجزی نفس عن نفس شیئا» چنین ترجمه شده است: «به هیچ وجه کسی به جای دیگری جزا داده نشود» . (ق شماره 7، اشکالات زبانی .)

8) در آیه 54، عبارت «فتاب علیکم » بدین صورت: «و خداوند توبه شما را پس از این می پذیرد» ترجمه شده است، حال آن که اصلا چنین نیست، زیرا حضرت موسی به قوم خود گفت: به یاد آورید وقتی را که شما چنین و چنان کردید و چنان فرمان یافتید، آن گاه شما به آنچه فرمان یافته بودید عمل کردید و خداوند نیز توبه شما را پذیرفت .

9) در آیه 60، در ترجمه عبارت «ولاتعثوا فی الارض مفسدین » بدون توجه به ترکیب عبارت آمده است: «اما در روی زمین فتنه و فساد نکنید» . ترجمه دقیق عبارت چنین است: «و در این سرزمین در تباهی نکوشید» .

10) در آیه 61، در ترجمه عبارت «ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون » آمده است: «آنها ذاتا مردم عصیانگر و تجاوز کار بودند» . این ترجمه چند اشکال دارد; نخست آن که معنای «ذلک » که در سیاق تعلیل است در ترجمه منعکس نشده، و دیگر این که از ظاهر عبارت «ذاتا» استفاده نمی شود . ترجمه دقیق عبارت چنین است: «این از سرپیچی آنان است و [نیز] از آن که از حد می گذشتند (تجاوزکار بودند)» .

11) در آیه 61، ترجمه فعل «ادع » به «استدعا کن » ، چندان رسا نیست، به ویژه آن که چندین بار در آیات بعدی تکرار شده است .

12) در آیه 69، در ترجمه عبارت «انها بقرة صفراء فاقع لونها» هیچ یک از ترکیب های مورد قبول مفسران بزرگ رعایت نشده و عبارت این گونه ترجمه شده است: «ماده گاوی است زرد پررنگ، رنگی که بینندگان از نگاه به آن احساس نشاط کنند» (ق شماره 9، اشکالات زبانی .)

13) در آیه 70، در ترجمه عبارت «ان البقر تشابه علینا» آمده است: «تا با گاوهای دیگر اشتباه نشود» . چنین ترجمه ای هیچ گاه درست نیست، زیرا اولا کاربرد لفظ «تا» برای این عبارت موجه نیست، بلکه باید گفت: «برای آن که » ، و ثانیا مراد جنس گاوهاست، یعنی گاوها بر ما مشتبه شده اند و نمی توانیم از آن میان گاو مورد نظر را باز شناسیم .

14) در آیه 83، ترجمه «میثاق » به «قول » چندان رسا نیست; چنان که در آیه بعدی مترجم خود نیز آن را به «پیمان استوار» ترجمه کرده اند .

15) در آیه 103، در ترجمه عبارت «ولو انهم آمنوا واتقوا لمثوبة من عند الله خیر» آمده است: «و اگر آنها ایمان می آوردند و پرهیزکار می شدند، پاداشی والا برای آنها نزد خداوند بود» . در این ترجمه به ترکیب نحوی آیه توجه نشده و واژه «خیر» به نادرست برای «مثوبة » صفت پنداشته شده، در صورتی که آن خبر است . ترجمه درست آیه چنین است: «و اگر آنان ایمان می آوردند و پروا پیشه می کردند، به یقین پاداشی که از نزد خدا [به آنان می رسید ] بهتر بود» .

16) در آیه 105، در ترجمه عبارت «والله یختص برحمته من یشاء» آمده است: «ولی خداوند رحمت و لطف خود را به هر کس که اراده فرماید، مخصوص می فرماید» . در این عبارت کژتابی وجود دارد و به هیچ وجه رسا نیست . در ترجمه این عبارت می توان گفت: «و خداوند هر که را بخواهد به رحمت خود اختصاص می دهد» ، یعنی ویژه رحمت خویش می گرداند .

17) در آیه 108، در ترجمه عبارت «و من یتبدل الکفر بالایمان » دو واژه کفر و ایمان جا به جا شده اند و آمده است: «مسلما آنکه ایمان را با کفر مبادله کند» . اولا مبادله ای در کار نیست، بلکه مراد جایگزین کردن است، و فعل «یتبدل » در این جا تنها همین معنی را می رساند . ثانیا اگر ایمان جایگزین کفر شود، نه آن که ایرادی ندارد، بلکه مایه رستگاری است . در آیه جایگزین کردن کفر به جای ایمان مذموم شمرده شده است .

18) در آیه 123، باز همان لغزش فاحش آیه 48 در ترجمه عبارت «لاتجزی » تکرار شده است (ق شماره هفت/همین مبحث .)

6 . منصوبات قرآنی

مراد از منصوبات قرآنی در این جا آن دسته از ترکیبات است که نقش منصوب نحوی دارند، مانند حال، مفعول مطلق، تمیز و غیره، که به عنوان نمونه به توضیحی درباره حال و مفعول مطلق می پردازیم:

الف . حال

مترجم، در بسیاری از موارد به نقش واژگان و یا عباراتی که در آیات قرآنی حال را افاده می کنند توجه نکرده و این نقش را در ترجمه منعکس نساخته اند . ما در این جا مواردی را به عنوان مثال می آوریم:

1) مخلصا له الدین و عبارات نزدیک به آن . در آیه 2 سوره زمر، در ترجمه عبارت «فاعبدالله مخلصا له الدین » آمده است: «پس پرستشگر خداوند باش و دین خود را برای او خالص و فارغ از تردید بگردان » . در این ترجمه عبارت «مخلصا له الدین » بر عبارت «فاعبدالله » عطف شده است (نیز ق آیات 11 و 14/همین سوره که در آنها عبارات «مخلصا له الدین » و «مخلصا له دینی » عینا به همین شیوه ترجمه شده است .) همچنین در آیه 29 سوره اعراف در ترجمه عبارت «وادعوه مخلصین له الدین » آمده است: «و خداوند را به دعا و نیایش بخوانید و دین خود را برای او خالص بگردانید» (نیز ق یونس، 22; عنکبوت، 65; لقمان، 32; غافر، 14 و 65; بینه، 5 .)

2) مصدقا و عبارات نزدیک به آن . در آیه 39 سوره آل عمران در ترجمه عبارت: «ان الله یبشرک بیحیی مصدقا بکلمة من الله وسیدا وحصورا ونبیا من الصالحین » آمده است: «[ای زکریا] خداوند تو را به داشتن فرزندی به نام یحیی بشارت می دهد، همو که [در آینده ] وجودی را که مخلوق کلام امر خداوند است، پیروی و تصدیق خواهد کرد، و او خود بزرگی وارسته از هوس های دنیوی و پیامبری از صالحان است » . ملاحظه می شود که مترجم محترم بدون توجه به نقش نحوی «مصدقا» ، و عبارات «سیدا» و «حصورا» و «نبیا» که عطف بر «مصدقا» هستند، ترجمه ای ارائه داده اند که کاملا ازهم گسسته است (نیز ق بقره، 41، 91 و 97; آل عمران، 50; نساء، 47; مائده، 46 و 48 و .) . . .

3) در ترجمه آیه 4 سوره قیامت: «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه » آمده است: «[البته که ما قادریم] ما حتی قادریم که خطوط سر انگشتانش را [که در انگشت نگاری، او را از افراد دیگر مشخص می کند] بر جای خود منظم قرار دهیم » . در این عبارت «قادرین » حال از فاعل مستتر در فعل محذوف است و اصل عبارت این گونه است: «بلی [نجمعها] قادرین » ، ولی در ترجمه نقش نحوی آن به درستی منعکس نشده است .

ب . مفعول مطلق

1) تعبیر «وعد الله » چهار بار در قرآن کریم با نصب «وعد» آمده است که مترجم محترم در هیچ یک از موارد به نقش نحوی آن توجه نکرده اند; چنان که در ترجمه عبارت «وعد الله حقا» [نساء، 122] آورده اند: «همانا وعده خداوند حق است » . به نظر می رسد، این ترجمه برگردانی از عبارت فرضی «ان وعد الله حق » باشد، در صورتی که مفسران و نحویان بر این باورند که در این عبارت قرآنی، هر یک از دو واژه «وعد» و «حقا» مفعول مطلق (تاکید) برای فعل محذوف هستند، یعنی: «وعدهم وعدا و احقهم حقا» . حتی اگر هم برای «حقا» نقش دیگری قائل شویم، چنان که برخی دیگر از مفسران بر این عقیده اند، بازهم ترجمه مزبور مفهوم مورد نظر را نمی رساند . ترجمه درست عبارت چنین است: «خداوند آنان را به وعده ای راستین وعده داده است » (نیز ق یونس، 4; روم، 6; لقمان، 9; زمر، 20 .)

2) تعبیر «سنة الله » نیز چهار بار با همین ترکیب در قرآن کریم تکرار شده که در ترجمه آن به نصب «سنة » و معنایی که افاده می کند، توجه نشده و عبارت «سنة الله فی الذین خلوا من قبل » در آیه 38 سوره احزاب این گونه ترجمه شده است: «این سنت الهی برای کسانی که پیش از این بوده اند، جاری بوده » ، در صورتی که «سنة » مفعول مطلق (تاکید) برای فعل محذوف است و اصل آن چنین بوده: «سن الله ذلک سنة » و یا عباراتی از این قبیل که امکان بیان آن به انحای گوناگون وجود دارد (نیز ق احزاب، 62; غافر، 85; فتح، 23 .) به نظر می رسد که آنچه به عنوان نمونه بیان شد، به مدلول «مشت نمونه خروار» کفایت کند .

7 . محذوفات

در این ترجمه، در موارد گوناگون، الفاظ و عباراتی از قلم افتاده و ترجمه نشده اند . برای مثال، به ذکر مواردی از سوره بقره بسنده می کنیم:

1) در آیه 25، در ترجمه عبارت «تجری من تحتها الانهار» و عبارات همانند آن که بارها در قرآن کریم تکرار شده، مترجم محترم برای واژه «تحت » هیچ نقشی قائل نشده و عبارت را چنین ترجمه کرده اند: «که در آنها نهرهای آب روان است » .

2) در آیه 31، در ترجمه «وعلم آدم الاسماء کلها» ، لفظ «کلها» در ترجمه لحاظ نشده و چنین آمده است: «و آن گاه خداوند نام های اشیاء و موجودات را به آدم تعلیم فرمود» .

3) درآیه 32، در ترجمه «الا ما علمتنا» مفعول «علمتنا» که ضمیر «نا» است، از قلم افتاده و آمده است: «دانش ما در همان حدی است که تعلیم فرموده ای » .

4) در آیه 33، در ترجمه «انباهم باسماءهم » ، ضمیر «هم » دوم در ترجمه از قلم افتاده و عبارت این گونه ترجمه شده است: «نامها را به آنها آموخت » ، حال آن که می باید چنین ترجمه می شد: «نام های آن چیزها را به آنان آموزاند» .

5) در آیه 36، در ترجمه «فازلهما الشیطان عنها» آمده است: «پس آنگاه شیطان [که امر خداوند را شنید]، هر دو را به لغزش عدم اطاعت کشانید . . .» ملاحظه می شود که واژه «عنها» در ترجمه منعکس نشده است .

6) در آیه 54، «یا قوم » را به «ای قوم!» ترجمه کرده و به کسره میم که دلالت بر حذف ضمیر دارد توجه نکرده اند، حال آن که باید چنین ترجمه می شد: «ای قوم من » .

7) در آیه 59، در ترجمه «قولا غیر الذی قیل لهم » به عبارت «قیل لهم » هیچ توجهی نشده و در ترجمه آمده است: «آن سخن را تبدیل کردند» .

8) در آیه 61، در ترجمه «فادع لنا ربک » ، «لنا» در ترجمه لحاظ نشده و این گونه آمده است: «از خدای خود بخواه » . این امر چندین بار تکرار شده است .

9) در آیه 72، در ترجمه «فادارءتم فیها» ، «فیها» را در ترجمه لحاظ نکرده و چنین نگاشته اند: «و با یکدیگر به مجادله و ستیزه پرداختید» ، حال آن که باید عبارت «درباره آن » نیز در ترجمه می آمد .

10) در آیه 85، «فی الحیاة الدنیا» به «در دنیا» ترجمه شده و «حیاة » در ترجمه لحاظ نشده است .

11) در آیه 102، در هیچ یک از دو عبارت «یفرقون به بین المرء وزوجه » و «ماهم بضارین به » ، کلمه «به » در ترجمه منعکس نگردیده و این گونه ترجمه شده است: «که می توانستند میان زن و شوهر جدایی بیاندازند» و «نمی توانستند به آدمها ضرری بزنند» .

12) در آیه 105، ضمیر «کم » در «من ربکم » ، ترجمه نشده و بدین صورت آمده است: «از جانب خداوند» .

13) در آیه 108، در ترجمه عبارت «ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل » آمده است: «آیا می خواهید از پیامبرتان درخواست های [بهانه جویانه ای] بکنید، چنان که امت موسی از او درخواست کردند» . چنان که می بینیم، «من قبل » در ترجمه لحاظ نشده است .

آنچه در میان آمد، درواقع بخشی از مباحثی است که تنها نمونه هایی از آن ذکر شد، زیرا مباحث بسیار دیگری نیز در این ترجمه قابل درنگ است که از آن میان می توان به: 1) معانی حروف، 2) افزوده های غیر ضروری 3) جدا نکردن افزوده های شخصی از ترجمه متن مقدس . 4) چندگونگی های بی ضابطه، 5) ترجمه بسیار آزاد، 6) اشکالات ویرایشی، 7) نادیده گرفتن ظرافت های بلاغی و غیره تصریح کرد .

اما در رابطه با نام های نیکوی خداوند (اسماء الله الحسنی) که مترجم محترم از آن به «فوق نیکو» تعبیر کرده اند، تنها در ترجمه دو نام «الرحمن » و «الرحیم » در کلمه قدسی «بسم الله الرحمن الرحیم » درنگی می کنیم و سایر موارد را به مجال دیگری وا می گذاریم . ایشان در ترجمه این عبارت چنین آورده اند: «به نام خداوند نعمت بخشنده رحمگستر» . از یک سوی باید در نظر داشت که هیچ گونه رسایی و شیوایی (فصاحت و بلاغتی) در این ترجمه ملاحظه نمی شود، چرا که در هر دو عبارت نعمت بخشنده » و «رحمگستر» نوعی غرابت لفظی و نابرخورداری از بسامد و پیشینه قبلی وجود دارد . بنابراین در ترجمه یکی از فصیح ترین و بلیغ ترین عبارات جاری در ذهن و زبان یک فرهنگ، عبارتی را با این پایه از غرابت (اگر نگوییم تنافر) در میان آوردن، به راستی متضمن دو کم لطفی است; نخست نسبت به متن عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم » ، و دیگر نسبت به طبع ناب یک هزار و چندصد ساله پارسی گویان، اعم از زبان آوران بزرگ عرصه نظم و نثر، و نیز مردمانی که به این زبان سخن می گفته اند . در نگاه و نظر این ناچیز، ترجمه این عبارت به «به نام خداوند بخشاینده مهربان » یا «به نام خداوند بخشنده مهربان » برای عبارت مقدس «بسم الله الرحمن الرحیم » خاص شده و هرگونه جرح و تعدیلی در آن جز از کم لطفی نشان ندارد . حتی اگر بتوان ثابت کرد که گونه ای نارسایی درآن است، حس بنده این است که بسامد بیش از هزار ساله آن در ذهن و زبان مردم این نارسایی را نیز جبران می کند . راستی چه توجیهی دارد که لفظ «بخشنده » را که مفهومی کاملا عام و فراگیر دارد، به واژه «نعمت » مقید سازیم و از بار معنایی این واژه پرگهر بکاهیم؟ از آن گذشته در زبان عربی باید در نگریست که دو واژه رحمان و رحیم چه معنایی را افاده می کنند . شاید سخن ابن منظور، زبان شناس مشهور عرب در این باره از روشنگری بیشتری برخوردار باشد که در این جا عین عبارت او را که در لسان العرب آورده است ترجمه می کنیم:

«خداوند رحمان و رحیم است . صفت نخست بر وزن «فعلان » پایه گذارده شده است، زیرا معنای آن کثرت (بسیاری) را افاده می کند و این از آن حیث است که رحمت الهی همه چیز را فرا گرفته و خداوند «ارحم الراحمین/بخشاینده ترین بخشایندگان » است . اما در رابطه با صفت «رحیم » باید گفت; از آن حیث پس از رحمان قرار گرفته که رحمان وصفی است منحصرا سزاوار و شایسته خداوند متعال، حال آن که «رحیم » را برای دیگران نیز می توان به کار برد . فارسی در این باره می گوید: برخی بر این باورند که در «بسم الله الرحمن الرحیم » ، رحیم از آن حیث پس از رحمان (با این که در تمامی معنای رحمت استغراق دارد)، آمده است که تنها ویژه مؤمنان است (فقط مؤمنان مشمول آن می شوند)، چنان که خداوند متعال نیز می فرماید: «وکان بالمؤمنین رحیما» . همچنین می فرماید: «اقرا باسم ربک الذی خلق » به دنبال آن چنین آمده است: «خلق الانسان من علق » در این آیات هم خاص پس از عام بیان شده است . . . زجاج می گوید: . . . معنای رحمان «ذو الرحمة/دارنده رحمت » است; رحمتی که در او به اوج خود می رسد و پس از آن هیچ مجال دیگری برجای نمی ماند، چرا که «فعلان » یکی از صیغه های مبالغه است، حال آن که رحیم بر وزن فعیل به معنای فاعل است، چنان که سمیع را به معنای سامع و قدیر را به معنای قادر دانسته اند . . . ازهری می گوید: وصف رحمان را جز برای خداوند نمی توان به کار برد . . . و رحمان کسی است که رحمت او شامل همه چیز شود; بنابراین نمی توان این وصف را برای غیر خدا به کار برد . . . ابن عباس می گوید: هر دو اسم رحمان و رحیم به معنای «رقیق/مهربان » هستند که هر یک از آنها در بیان این وصف بیشتر از دیگری بر منظور و مراد دلالت دارد و رحمان به معنای رقیق است و رحیم به ذاتی گویند که آفریدگان خود را از روی مهربانی به روزی بنوازد . حسن بصری می گوید: رحمان برای غیر خدا وصفی ممتنع (ناشدنی) است; بنابراین نمی توان غیر خدا را رحمان خواند، اما «رجل رحیم » می گویند . جوهری می گوید: «هر دو اسم رحمان و رحیم از رحمت مشتق شده اند و در زبان عربی نمونه هایی هم برای آن می توان مانند «ندیم و ندمان » ذکر کرد . . .» .(ق لسان العرب/ذیل واژه رحم .)

حال با توجه به آنچه گفته شد، به آسانی می توان قضاوت کرد که ترجمه رحمان به «نعمت بخشنده » و ترجمه رحیم به «رحمگستر» تا چه حد دقیق است . در ضمن باید در نظر داشت که نام های الهی در قرآن کریم از آن دسته واژگانی هستند که در زبان فارسی کمتر می توان برای آنها برابر فراگیرتری پیدا کرد که تمامی معنای آنها را افاده کند . از این روی بیشترین دقت باید از یک سوی به این امر تعلق گیرد که نزدیک ترین برابرها برگزیده شود، و از آن مهم تر، باید به بسامد برابرها در زبان مقصد در طی سده ها نیز توجه داشت .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان