نقد تاریخ نگاری انقلاب اسلامی (۳) ؛ «با نگاهی به تاریخ نگاری محرمانه»

شناخت انقلاب اسلامی بدون توجه به تاریخ عصر پهلوی ممکن نیست. جریان تاریخ نگاری در این عصر عمدتاً به وسیله چهره های نزدیک به سلطنت، شکل گرفته است. نگارش تاریخ معمولاً براساس نگرش خاص تاریخ نگار به مسائل حکومت و جامعه انجام شده و تحریف وقایع به نحو جدی در آن به چشم می خورد. البته با همه این ها

شناخت انقلاب اسلامی بدون توجه به تاریخ عصر پهلوی ممکن نیست. جریان تاریخ نگاری در این عصر عمدتاً به وسیله چهره های نزدیک به سلطنت، شکل گرفته است. نگارش تاریخ معمولاً براساس نگرش خاص تاریخ نگار به مسائل حکومت و جامعه انجام شده و تحریف وقایع به نحو جدی در آن به چشم می خورد. البته با همه این ها

از اهمیت این نوع متون تاریخی برای تحلیل گران تاریخی، کاسته نمی شود، مقاله حاضر در ادامه مباحث نویسنده در شماره های قبل درباره نقد تاریخ نگاری انقلاب اسلامی ضمن تعیین تاریخ نگاری محرمانه، به بررسی و تحلیل یادداشت های تاریخی اردشیرجی و اسدالله علم می پردازد.

سیاستمداران و دولتمردان سراسر جهان، در کنار مواضع رسمی خود و سیاست هایی که به اجرا در می آورند، رویه های درونی و محرمانه ای را برای اجرای برخی تصمیمات خود دارند که در حالت عادی به اعلان و افشای آن ها رضایت نمی دهند. به همین علّت است که بخش قابل توجهی از اسناد مراکز سیاسی و دولتی ممهور به مهر محرمانه و خیلی محرمانه، سری و به کلی سری، فوق سری و غیرقابل رویت برای بیگانگان می باشد. طبیعی است که بخش عمده ای از چنین اسنادها، فرمانها و مکاتباتی از دید نزدیک ترین دوستان نیز مخفی بمانند تا چه رسد به اغیار و دشمنان. در حقیقت سالیان متمادی نیاز است که فرصت رویت آنها فراهم شود. در مواردی نیز دولتها ترجیح می دهند اسناد مهم و بسیار محرمانه را امحاء نمایند. این مسأله در همه دولتها ساری است. به همین جهت، اغلب مورخان معتقدند تا سالیان سال تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی کشورها و ملتها قابل نگارش نیست، بلکه باید سالهای زیادی از سقوط یک حکومت بگذرد و نظام سیاسی معارض آن نیز ساقط شود، تا شاید بتوان نگارش تاریخ نظام سیاسی را شروع کرد. به عنوان مثال، با توجه به اینکه حکومت پهلوی معارض حکومت قاجاریه بوده و سرنگون شده است و منافع معنوی حکومت جمهوری اسلامی تضاد ویژه ای با قاجاریه ندارد و اسناد محرمانه آن دوران نیز از بوته اختقا بیرون آمده است؛ اینک می توان به تاریخ قاجاریه پرداخت زیرا قابل پردازش علمی است. این سخن تا حدودی در مراکز دانشگاهی پذیرفته شده، اما چنین تلقی می شود که ممکن است دولتها اسناد محرمانه را بصورت و دست چین شده منتشر کنند. صرف نظر از ارزیابی مدعای فوق که در جای دیگر به تفصیل به آن خواهیم پرداخت، توجه به اسناد محرمانه در تاریخ نگاری تحولات سیاسی اجتماعی و نظام های سیاسی بسیار مهم است. با این وجود، ما معتقدیم که بخش قابل توجهی از تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ حکومت پهلوی بدون دسترسی و انتشار این اسناد قابل تبیین کامل نمی باشد. و این بدان معنا نیست که به آنچه پیش رو داریم و نیز به اسناد منتشر شده و منتشر نشده اعتنا نکنیم. به همین خاطر بر این باوریم که مجموعه اسناد محرمانه رژیم پهلوی (یا هر سیستم دیگر) تاریخ نگاری محرمانه و داخلی آن حکومت است و از قضا این اسناد تطابق بیشتری با واقعیت دارند. اینک، متن مقاله منتشر شده در روزنامه اطلاعات به تاریخ 17دی ماه1356 درباره امام خمینی را به عنوان یک ادعای علنی و اعلام شده مورد بررسی قرار می دهیم تا چگونگی تلاش شاه و ساواک در معرفی امام خمینی (ره) به مردم آشکار شود.

ایران و استعمار سرخ و سیاه

و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون با همه حمایت های خاص موقعیتی در میان روحانیون عالی مقام کشور بدست نیاورده بود در پی فرصتی می گشت به هر قیمتی هم که شده خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند. روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسب ترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافت و او همان کسی که عامل واقعه ننگین روز 15 خرداد شناخته شد. روح الله خمینی به (سید هندی) شهرت دارد. درباره انتساب او به هند حتی نزدیک ترین کسانش توضیحی ندارند، به قولی او مدتی در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و به همین جهت به نام (سید هندی) معروف شده است. و یا به قولی در جوانی اشعار عاشقانه ای می سروده و به نام (هندی) تخلص می کرده است. و عده ای هم عقیده دارند چون تعلیمات او در هندوستان بوده از آن جهت فامیل هندی را انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعالیم یک معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز 15 خرداد در خاطر همگان مانده است. کسی که برای اجرای نقشه استعمار سرخ و سیاه علیه انقلاب ایران کمر بست و به دست عوامل خاص و شناخته شده خود علیه تقسیم املاک، آزادی زنان، ملی شدن جنگلها وارد مبارزه شد، خون بیگناهان را ریخت و نشان داد هنوز کسانی وجود دارند که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه گران و عناصر ضدملی بگذارند.» (1)

اما برای آشنایی تفاوت این دیدگاه رسمی اعلام شده با دیدگاه درونی و پنهانی نظام حاکم متن سند و گزارشی که ساواک برای اطلاع مقامات درباره امام خمینی در 28 خرداد 1342 تهیه کرده است به شرح زیر می آید:

«حاج آقا روح الله خمینی متولد خمین است که برای تحصیل به قم آمده و چند سال در قم تحصیل کرده سپس به اصفهان رفته و چند سال هم در آنجا تحصیل کرده است سپس به قم آمده و در محضر آقای حاج شیخ عبدالکریم یزدی به تحصیل اشتغال داشته مدتی هم تحصیل حکمت نموده ایشان مجتهد مسلم است. در علوم معقول و منقول بسیار وارد و متخصص می باشد. ابتدا در قم حکمت تدریس می کرد عده ای او را هو کردند ولی حاج شیخ عبدالکریم از او حمایت کرد و او را مامور تدریس فقه و اصول نمود و تدریس حکمت را به آیت الله قاضی تفویض کرد. پس از فوت حاج شیخ عبدالکریم مورد احترام مرحوم بروجردی بوده و در زمان مرحوم بروجردی از مدرسین درجه اول حوزه علمیه قم بوده است. شخصی است بسیار متین و کم حرف، 63 سال سن دارد پدرش نیز از خمین و خیلی شجاع بوده است و بخاطر منازعه و اختلافی که با حاکم وقت داشته به دست حاکم آنجا کشته می شود. خودش هم مانند پدرش بسیار بی باک و شجاع است. آشنایی زیادی به علوم جدید و سیاست روز دارد. در سال های 23 و24 کتابی علیه اعلیحضرت نوشته است. همواره اهل مبارزه و سیاست بوده پنج سال قبل رساله نوشته و در مقام مرجع تقلید قرارگرفته و پیروانی هم دارد و داماد آقای حاج میرزا محمد ثقفی نوری از روحانیون تهران ساکن پامنار کوچه صدراعظم نوری است و سه فرزند دارد.»

روشن است که در تاریخ نگاری رسمی و یا وقایع نگاری آشکار، چون نویسنده احساس می کند امکان دارد مطلب وی بازتاب منفی برای او، نظام سیاسی، سیاستمداران و دیگران داشته باشد با احتیاط خاص سیاسی، امنیتی و تاریخی مطلب را می نگارد، امّا در مورد اسناد محرمانه و داخلی به دلیل ضرورت تصمیم گیری مناسب در برخورد با پدیده ها و حوادث سیاسی، ضروری است داده ها و اطلاعات از صحت و اتقان بیشتری برخوردار باشند. از این رو بخش قابل توجهی از واقعیات تاریخی عصر پهلوی و انقلاب اسلامی در اسناد دولتی و ساواک نهفته است که نوع ثبت حوادث آن دارای تفاوت ماهوی آشکار با تاریخ نگاری علنی است. گونه دیگر تاریخ نگاری درونی و مخفی در عصر پهلوی خاطره نویسی های محرمانه و یا نگارش وصیت نامه های سیاسی است که از برجسته ترین این خاطره نویسی ها می توان به وصیت نامه اردشیرجی (2) و «یادداشت های اسدالله علم» اشاره کرد. اردشیرجی و اسدالله علم هر دو از موثرترین مقامات و سیاستگذاران عصر پهلوی اول و دوم بودند. هر دو نفر در متن حوادث بوده و به اسناد و اطلاعات بسیار مهم و محرمانه ای دسترسی داشتند. آنها از اصلی ترین مهره های تصمیم سازی و تصمیم گیری بودند هیچ تردیدی در گستره بی حد و حصر حوزه اقتدار هر یک از آنها، وجود ندارد. اردشیرجی که در اواخر عهد ناصرالدین شاه در کسوت یک روحانی زردشتی به ایران آمد انگلیسی هندی الاصلی بود که دوره های علمی و آکادمیک مختلف شرق شناسی و ایران شناسی را در دانشگاه آکسفورد انگلستان و همچنین «اینتلیجنت سرویس» گذرانده بود. او به عنوان پایه گذار و رییس سرویس جاسوسی انگلستان در ایران، وارد کشور شد. صرف نظر از فعالیت های گسترده وی در شکل دادن به لژهای فرماسونری و پیوند با کانونهای قدرت داخلی در جریان انقلاب مشروطه و تاثیرگذاری وی بر شرایط و مسایل سیاسی این عصر، هدایت و جریان سازی وی در حادثه کودتای سوم اسفند 1299 و سالهای بعد از آن اهمیت ویژه ای دارد. هم اینک نقش اردشیرجی در هدایت و اقناع سیاست خارجی انگلستان در جهت ضرورت به قدرت رساندن یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران و لزوم پرهیز از اعمال سیاست مبتنی بر قرارداد 1919 لرد کرزن وثوق الدوله بر کسی پوشیده نیست.

در کنار آن، تعامل وی با کانونهای قدرت صهیونیستی از بدیهات تاریخ معاصر است. وی به دلیل تعلق به آن دسته از زردشتیانی که قرن ها قبل از ایران به هندوستان مهاجرت کرده و اسلام را به عنوان آیینی که سبب نابودی حکومت ساسانی شده و قدرت زردشتیان و موبدان را مضمحل کرده بود، می دانستند؛ با اسلام خصومتی آشکار و دیرپای داشت. بنابراین، تاثیر وی در اتخاذ سیاست های اسلام زدایی در عصر پهلوی اول در خور توجه است. او به فرزندش (شاپور جی) وصیت و توصیه کرد که وصیت نامه اش سالیان بعد به چاپ برسد. اما در شرایط تعارض منافع میان شاه و شاپور جی انتشار این اثر به عنوان وسیله ای برای باج خواهی و امتیازطلبی به کار می گرفت. اردشیرجی که تا سال 1312 ه.ش در ایران و در قید حیات بود، در وصیت نامه تاریخی خود حوادثی را ذکر نمود که با انتشار آن دیدگاه های تاریخی در مورد چگونگی شکل گیری و تداوم سیاست گذاریهای رژیم پهلوی را دچار تغییرات اساسی کرد.وی در قسمتی از وصیت نامه اش می نویسد:

«در وصیت نامه خود خواسته ام که این قسمت از خاطراتم حداقل سی و پنج سال پس از مرگم در اختیار فرزندم شاپور جی گذاشته شود و اگر در قید حیات نباشد در اختیار هیأت امنای «پارسی پانچایت» در بمبئی قرار گیرد که اقدام به انتشار آن نماید. گذشت این زمان را از بدین سبب قید می کنم که تا آن وقت شخصیتی را که این مشاهدات را درباره اش می نگارم جای پرافتخار خود را در زمره مردان تاریخ و کشورش احراز کرده است اعم از اینکه در قید حیات باشد یا چشم از جهان فرو بسته باشد. شاید کمتر کسی مانند من آنچانکه هست او را می شناسد و تا این اندازه با او مانوس و محشور بوده است بدون اینکه حتی نزدیکان او و کسان من از این قرابت آگاه باشند.

... در اکتبر 1917 بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد و نخستین دیدار ما فرسنگ ها دور از پایتخت و در آبادی کوچکی در کنار جاده «پیربازار» بین رشت وطالش صورت گرفت. رضاخان در یکی از اسکادریل های قزاق خدمت می کرد. در آن زمان لشکر قزاق در خراسان، مازندران و گیلان مستقر بود و قزوین، رشت، طالش، خوی، قره سو و تبریز از مراکز اصلی این نیرو بودند که تحت فرمان افسران روسی قرار داشتند و بطور کلی وظیفه شان حفظ آرامش در منطقه نفوذ روس و بویژه حفظ سلطنت قاجار بود. رضاخان سواد و تحصیلات آکادمیک نداشت ولی کشورش را می شناخت. ملاقاتهای بعدی من با رضاخان متجاوز از یکسال در نقاط مختلف بیشتر در قزوین و تهران صورت می گرفت. پس از مدتی که چندان طولانی هم نبود حس اعتماد و دوستی دوجانبه ای بین ما برقرار شد. او تا حدی ترکی و روسی را تکلم می کرد و به روانی به هر دو زبان دشنام میداد!

به زبانی ساده تاریخ، جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح می کردم. او مایل بود سرگذشت مردانی برایش نقل کنم را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند. اغلب تا دیرگاه به صحبت من گوش میداد و برای رفع خستگی من چای دم می کرد که می نوشیدیم. حافظه بسیار قوی و استعداد خارق العاده ای جهت درک رئوس و لُبّ مطالب داشت و آنها را به هم پیوند می داد و نتیجه گیری می نمود. از سوالاتش معلوم بود که به افق دورتری می نگرد و مایل است از اصول مملکتداری آگاه شود. هر چه بیشتر او را می دیدم و با روحیه و مکنونات قلبی اش آشنا می شدم برایم روشن تر می شد که رضاخان مرد سرنوشت است.»

... از لحاظ تعریف سیاسی، رضاخان اتوکرات است و اینکه در ایران ظواهر سیستم پارلمانی به چشم می خورد ناقض این حقیقت نیست زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاخان نیازی نداشت مجلس را به توپ ببندد. حتی بدون اینکه خودش متوجه باشد دارای سلیقه ای بود که قرن ها پیش افلاطون آن را نوع پسندیده ای از حکومت می دانست که عبارت بود از تامین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی.(3)

علاوه بر وصیت مختصر اردشیر جی، یادداشت های روزانه اسدالله علم وزیر دربار پر نفوذ محمدرضا پهلوی از زمره تاریخ نگاری های غیر علنی مهم این دوره به شمار می رود. یادداشت های اسدالله علم در نوع خود از آثار تاریخی معاصر است که هنوز به لحاظ قرابت زمانی اهمیت آن شناخته نشده و بیشتر در محاق بی توجهی باقی مانده است. البته تصرفات نابجای مترجم و ویراستار در چاپ این یادداشت ها تا حدود زیادی به اعتبار کامل آن خدشه وارد کرده است. بهر حال،لازم است درباره آنها بصورت گسترده تری صحبت شود. هر چند اعتقاد نگارنده در مورد چگونگی طبقه بندی تاریخ نگاری درونی و مخفی سران رژیم پهلوی آن است که پس از نقد و طرح خاطرات شاه و اعضای خانواده سلطنت به بحث پیرامون یادداشت های علم بپردازیم ولی سبق زمانی و روند مطالب می طلبد این اثر به شکل کاملتری بررسی گردد.

امیر اسدالله علم کیست؟

امیر اسدالله علم فرزند محمد ابراهیم خان شوکت الملک در سال 1298 ه.ش در بیرجند به دنیا آمد. علم پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه به توصیه رضاخان به جای اعزام به اروپا در دانشکده کشاورزی کرج به تحصیل پرداخت. وی هر چند نتوانست تحصیلاتش را به اتمام برساند اما همیشه از او به عنوان مهندس کشاورزی یاد شده است. رضاخان که دخترش اشرف را به عقد علی قوام، پسر ابراهیم خان قوام الملک شیرازی یکی از چهره های برجسته آنگلوفیل درآورده بود به شوکت الملک علم وزیر پست و تلگراف و تلفن توصیه کرد که دختر قوام الملک را به عقد پسرش، امیر اسدالله درآورد و بدین گونه دو خانواده اصلی تحت حمایت انگلیس که در پیوند تنگاتنگی با آن قدرت بودند با یکدیگر وصلت نمودند. این در حالی بود که خانواده قوام بر جنوب ایران سیطره داشتند و خانواده علم بر شرق ایران حکومت می راندند. با این ازدواج و به خاطر ارتباط فامیلی ملکتاج علم و اشرف پهلوی، فرصت ارتباط و رفت و آمد گسترده ای به دربار برای اسدالله فراهم شد.(4)

اجداد و پدران علم از هزار سال پیش بر منطقه شرق ایران حکومت می کردند و یکی از دلایل سیطره انگلستان بر هندوستان همجواری مرزهای هندوستان تحت اشغال بریتانیا با شرق ایران بود که در حوزه نفوذ خانواده علم قرار داشت. به ابتکار انگلیسیها پیوندهای عمیقی بین آنها و خانواده علم برقرار شد. بویژه آنکه بر اثر درگیریهای ایران و انگلیس بر سر مسأله هرات (1274 ه. ق. 1875 م) استراتژی انگلستان بر تقویت قدرت های محلی منطقه شرق ایران تعلق گرفت و در پی آن حکومت «قاین» به مرکز ثقل سیاست بریتانیا در منطقه تبدیل شد و با پول انگلستان یک ارتش محلی زیر فرمان شوکت الملک علم تشکیل گردید تا به صورت مشتی آهنین در منطقه نظم مورد نظر انگلستان را تامین کند و به صورت مانعی جدی در برابر توسعه طلبی های روسیه تزاری در رسیدن به آبهای گرم جنوب عمل نماید. این نقش تا مدتها تداوم یافت. در جریان قیام کلنل محمدتقی خان پسیان علیه قرارداد 1919 م که ایران را تحت الحمایه انگلستان درمی آورد، محمد ابراهیم خان علم به همراه نیروهای نظامی اش به ایفای نقش پرداخت. با روی کار آمدن رضاخان، شوکت الملک پیوندهای عمیقی را با رضاخان برقرار کرد و در چندین دوره، وزیر کابینه های مختلف عصر رضا خان بود. هماهنگی و پیوند انگلیسی ها با حاکم شرق ایران در حدی بود که سر دنیس رایت سفیر کبیر انگلستان در کتاب «انگلیسی ها در میان ایرانیان» می نویسد: انگلیسی ها این سعادت را داشتند که از دوستی امیر ابراهیم خان شوکت الملک برخوردار باشند. در جریان حمله متحدین به ایران وقتی سیاست انگلیسی ها بر آن تعلق گرفت که رضا شاه اریکه قدرت راترک نماید هیچیک از مقامات و نخست وزیران سابق جرات این را نداشتند که نیت انگلیسی ها را بدون پرده با وی در میان بگذارند. چرا که آن ها سرنوشت تلخ سیاستمداران و خدمتگزاران سابق را دیده بودند که پس از سالها خدمت همانند تیمور تاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت الدوله فیروز در نهایت خفت و بدبختی به دست جلادان شاه جان باخته و یا همانند میرزا علی اکبر خان داور ناچار به خودکشی شده بودند. تنها کسی که در این میان به واسطه ارتباطش با انگلیس جرات اظهار این مطلب را به رضاخان داشت محمدابراهیم خان علم بود.

امیراسدالله علم که با مرگ شوکت الملک به سال 1322 وارث و جانشین خان قاین شده بود توانست جایگاهی در سیستم حکومتی پهلوی ها بیابد که قبل از وی هیچ ایرانی عصر پهلوی نتوانسته بود به آن دست یابد. اسدالله علم در سالهای 13231320 در ارتباط با سرویس اطلاعاتی بریتانیا نقش بسیار حساسی در عملیات جاسوسی در شرق و جنوب ایران و به ویژه تهران ایفا کرد. وی در راس شبکه ای از عوامل اینتلیجنت سرویس قرار گرفت که بخشی از آن وظیفه نفوذ به درون حزب توده را بر عهده داشت. این گروه در جریان کودتای 28 مرداد 1332 نقش جدی ایفا کردند و پس از کودتا با دریافت جوایز فراوان و مشاغل حساس پاداش شایسته ای گرفتند. بی دلیل نبود که احمد قوام السلطنه، امیر اسدالله علم جوان بیست و شش ساله را به فرمانداری کل بلوچستان منصوب کرد و محمد ساعد مراغه ای این جوان بیست و نه ساله را با تأکید مؤکد شاه در آبان ماه 1337 به وزارت کشاورزی منصوب کرد و رجبعلی منصور وی را در این سمت ابقا کرد. با تشکیل کابینه سپهبد رزم آرا وی به وزارت کار منصوب شد. با آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت اسدالله علم نقش بسیار حساسی در مسیر مبارزه و مخالفت با ملی شدن صنعت نفت ایفا کرد. برپایی آشوبهای منطقه ای در شرق ایران نظیر کشتار اعضای شورای شهر و فرماندار زابل، به خدمت گرفتن نویسندگان، روزنامه نگاران و مهم تر از همه هماهنگ سازی پدیده ای عجیب در عرصه سیاست ایران یعنی «توده نفتی ها» و «شبکه بدامن» نشان از مهارت ویژه علم در اجرای اهداف و نیات خود دارد. در پی وقوع کودتای 28 مرداد اسدالله علم رابط شاه با مقامات سیاست ساز آمریکا، بریتانیا و اسراییل و عامل وحدت بخش منافع این مثلث سلطه بوده است.(5) نقشی که تا زمان مرگ ادامه یافت و این امر در یادداشت های وی به خوبی مشهود است. اسدالله علم در مراحل مختلف تحولات سیاسی، انعطاف پذیری عجیبی از خودنشان می داد که مهم ترین آن همراهی وی با سیاست های آمریکا در سالهای 42 1341 بوده است. در این مقطع، آمریکایی هادر پی تضعیف شدید محمدرضا پهلوی و جانشینی علی امینی بوده اند. اما این علم بود که توانست به همراه دوستان انگلیسی اش آمریکایی هارا متقاعد نماید که حکومت شاهنشاهی در ایران بهترین گزینه حکومت است و شاه عالی ترین انتخاب برای حفظ منافع آنان در ایران می باشد. هم او بود که برخلاف قرار گرفتن در طبقه فئودالی در راه اجرای «انقلاب سفید» مورد نظر آمریکا و مبارزه با فئودالیسم و زمین داری گام برداشت و در سمت نخست وزیر، مجری فرامین آمریکایی هاشد.(6)

اسدالله علم نزد مردم ایران بعنوان یک چهره بدنام شناخته می شود. نگاهی به تاریخ نهضت روحانیت و امام خمینی، حکایت از موج تنفر عمومی نسبت به این «غلام خانه زاد» دارد. او بود که وقتی مردم ایران در پی دستگیری امام خمینی به قیام برخاسته و در پانزدهم خرداد 1342 به خیابانها ریختند وشاه را که به قول ارتشبد فردوست در حال فرار بود، نگه داشت وبا فرمان کشتار عمومی مردم، قیام پانزده خرداد را در هم شکست. او در یادداشت هایش با افتخار از آن حادثه یاد می کرد و به دفعات این فداکاری خود را به یاد شاه می آورد. اسدالله علم از سال 1347 تا سال 1352 به عنوان وزیر دربار، مشیر و مشاور اصلی محمدرضا پهلوی بود که در این دوران فرمانروای ایران به حساب می آمد. این وضعیت تا زمان مرگ وی در سال 1356 ادامه داشت. اسدالله علم وقتی به مقام وزارت دربار رسید با به خوبی ساختار دربار، حکومت ایران و پیوندهای آن آشنایی داشت و به نیکی اهمیت ثبت وقایع و حوادث را می دانست، سالها ریاست املاک سلطنتی، بنیاد پهلوی، وزارت های مختلف، نخست وزیری، ریاست دانشگاه و پیوند با قدرت جاسوسی انگلستان سبب شده بود که اسدالله علم به بسیاری از اسرار واقف باشد. مهم تر اینکه علم دوست نزدیک و مورد علاقه محمدرضا پهلوی بود و شاه تنها او را شایسته می دید که در همه مسایل خصوصی و خانوادگی او دخالت نماید، مسایل خارجی را به پیش ببرد، با قدرت های خارجی مذاکره نماید، با انتقال پیام محمدرضا پیام آنها را نیز بطور مستقیم به محمدرضا منتقل نماید و در کنار آن، مجالس بزم و عیاشی ترتیب دهد و همانند یک «دلال محبت حرفه ای و افسانه ای» عمل کرده و برای محمدرضا به جذب زیبارویان داخل و خارج از ایران بپردازد.(7)

یادداشت های علم

یادداشت های اسدالله علم از 22 بهمن 1347 (10 فوریه 1929) شروع شد. آن چه از محتوی نخستین جلد آن برمی آید پیش از این جلد دیگری نیز نوشته شده است که ویراستار و خانواده او نتوانستند آن را بیابند. اسدالله علم این یادداشت ها را بطور معمول پس از کار روزانه و در ساعتهای نیمه شب و یک بامداد نوشته که در نگارش آن ها وسواس خاصی از خود نشان داده است. وی ابتدا این یادداشت ها را در یک دفتر می نوشت اما پس از مدتی آن ها را به کاغذهای کلاسور منتقل کرد و نوشته ها را در یکی از بانکهای سوییس به امانت گذاشت که به صورت مجموعه پنج هزار صفحه ای باقی مانده است. علم در واپسین ماههای عمر خویش که بشدت نگران آینده سلطنت پهلوی بود به همسرش وصیت کرد «این یادداشت ها را زمانی منتشر سازند که دودمان پهلوی در ایران سلطنت نمی کند.» در اوایل سال 1356 اسدالله علم به طرز دردناکی در اثر بیماری سرطان خون و بیماریهای مقاربتی به درگذشت. (جالب اینکه شاه، علم و عبدالکریم ایادی هر سه با بیماری مشترکی جان دادند.)پس از گذشت ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، ملکتاج قوام همسر علم و دختران وی در خرداد 1366 به این نتیجه رسیدند که زمان انتشار یادداشت ها فرا رسیده است. بنابراین از دوست دیرینه علم، علینقی علیخانی وزیر سابق اقتصاد در دوران علم و دولت های بعد از وی یکی از افرادی که دوستی و ارتباط خانوادگی خود را با خانواده علم حفظ کرده بود، خواستند یادداشت ها را آماده چاپ کند. این یادداشت ها ابتدا به انگلیسی ترجمه شد و ترجمه آن را «نیکلاس وینسنت» استاد تاریخ دانشگاه کمبریج به انگلیسی انجام داد و در سال 1991 م. در لندن منتشر شد. متن انگلیسی یادداشت ها در سال 1371 توسط گروه مترجمان انتشارات «طرح نو» به صورت گزینشی منتشر شد. این کتاب که زیر نظر دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی و با عنوان «گفتگوهای من با شاه خاطرات محرمانه اسدالله علم» به بازار آمد با متن اصلی تفاوتی فاحش دارد چرا که متن اصلی توسط انگلیسی ها به صورت گزینشی به انگلیسی برگردانده شد و طبیعی است که آنها هم ملاحظات ویژه خود را داشته باشند، پس از آن نیز دوباره به صورت گزینشی منتشر شد.(8)

بنابراین تطبیق متن یادداشت ها با ترجمه فارسی حکایت از تفاوت بسیار فاحش دو اثر فارسی دارد. چرا که مترجمان فارسی این اثر ادبیات درباری و اشرافی علم را به طور جدی تغییر داده و به عبارت دیگر آن را «ایرانیزه» کردند. رعایت ملاحظات سیاسی باعث شد که متن اصلی دست نوشته ها تا حدود زیادی دچار تغییر، کاستی و یا افزودنی شود وبعید است که آقای نیکلاس وینسنت هم در ترجمه آن در جهت جلوگیری از برخورد با منافع انگلستان، دخل و تصرفی نکرده باشد. پس از مدتی، انتشارات کتاب سرا جلد اول از «یادداشت های علم» متن کامل دست نوشته ها را با مقدمه طولانی و زندگی نامه طولانی تر اسدالله علم به قلم علیخانی منتشر کرد. علینقی علیخانی که همچنان ارادت و شیفتگی خود را نسبت به رژیم پهلوی و علم حفظ کرده است در مقدمه و پاورقی ها به طور جدی درصدد توجیه و تطهیر رژیم پهلوی است. علیخانی در مقدمه به تعظیم خانواده و اجداد علم می پردازد و از همراهی آنها با بریتانیا با افتخار و تکریم یاد می کند و جالب آن که برای اثبات فرهیختگی پدر اسدالله علم شوکت الملک علم گزارشی از زندگی اشرافی وی (آن هم در سال های 1320 1310 که مردم تهران در فقر و بدبختی زندگی می کردند) ترسیم می کند که در خور توجه است:

«امیر شوکت الملک، محیط بسیار جدیدی پیرامون خود در بیرجند بوجود آورد، بازی تنیس را متداول کرد و به بریچ و شطرنج علاقه فراوان داشت... با کارمندان کنسولگری های روسیه، انگلستان و مدیر انگلیسی بانک شاهی در تماس و رفت و آمد بود و برای آنکه بهتر بتواند از آنان پذیرایی کند آشپزی را برای مدت شش ماه برای فراگیری آشپزی فرنگی به بمبئی فرستاد. به مناسبت جشن های اروپاییان مجالس بالماسکه ترتیب می داد و هفته ای یک شب مهمانی به سبک اروپایی داشت. در این مهمانیها کنسرو خرچنگ به شاب فوشون معروفترین اغذیه فروشی پاریس سفارش داده می شد که سر میز مهیّا بود. سامان دادن چنین زندگی پر ظرافتی در شهری کوچک و دورافتاده که گرداگرد آن را بیابان های خشک و بی آب و علف پوشانده است هنر کمی نیست.»(9)

نگارنده بر این باور است که همین یک مورد برای آشنایی با چگونگی دیدگاه علیخانی و نگارش و نگرش وی درباره تاریخ، زندگی، سیاست و همچنین خود اسدالله علم کفایت می نماید. اما این قضاوت علیخانی که علم جسارت اعتراض در برابر شاه و رد نظریات وی را داشته، درست می باشد. علم نیز مانند دیگر نزدیکان شاه، راز دوام شغلی خود را در رفتاری که خوشایند شاه باشد، می دید و برخلاف هر گونه ایراد و هشداری به شاه باز هم از مجریان هوسهای او بود. اسدالله علم در مقام وزارت دربار شاهنشاهی آنچنان که شاه آرزو داشت جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را بر پا ساخت و جزیره کیش را که قرار بود با برنامه ای جامع، مرکزی برای جلب سیاح از شیخ نشینهای خلیج فارس گردد تبدیل به کانون بسیار لوکسی برای عیاشی های شاه و اطرافیان او کرد. علم این اقدام را از افتخارات خود می دانست. و در یادداشت هایش با سربلندی از آن یاد می کند. در حالی که از دید بیشتر مردم ایران این دو مورد و موردهای همانند آن، نهایت خودکامگی، بی خبری، انحطاط و ریخت و پاش های ثروت تازه بدست آمده از فروش نفت بود که در حقیقت می بایست برای آموزش، بهداشت و مسکن بسیاری از مردم که از آن ها محروم بودند، هزینه می گردید. علیخانی که ویرایش و تنظیم کتاب را بر عهده داشته در متن یادداشت ها دست برده و متأسفانه موارد بسیاری را حذف کرده است. وی به دلیل پاره ای ملاحظات به جای اسامی و همچنین تحلیل شرایط سیاسی و بین المللی از نقطه چین، استفاده کرده است. با این وصف آنچه که هم اینک در دسترس ما قرار دارد یکی از بهترین اسناد سیاسی تاریخی معاصر در شناخت چگونگی رفتار و روابط شاه، نهاد سلطنت و اطرافیان قدرت می باشد. برای آشنایی هر چه بیشتر خوانندگان گزیده ای از این خاطرات به شرح ذیل آورده می شود.

1. هزینه های گزاف دربار شاهنشاهی: سه شنبه 29/11/47 «... بعدازظهر نقشه های کاخ بزرگ مرمر را دیدم، بسیار عالی تهیه شده است. خدا به من توفیق بدهد که آن را بسازم دو هزار میلیون تومان مخارج دارد...»

2. روابط با اسراییل: چهارشنبه 7/12/47 «اشکول، نخست وزیر اسراییل سکته کرد و مرد. ترتیبی دادم که از طرف شاهنشاه به رییس جمهور اسراییل تسلیت گفته شود محض خاطر عربها به خارج هم درز پیدا نکند...»

3. رویارویی با اسلام و اعتقادات دینی مردم و کشتار آنان: جمعه یکم فروردین 1348 «امروز مصادف با دوم محرم بود. عده ای به عرض شاه رسانده بودند که چون دهه عاشورا است، خوب است مراسم عید منعقد نشود. به من فرمودند، عرض کردم البته که چنین اجازه ای نخواهید فرمود. مراسم ملی را نمی توان فدای این حرفها کرد. فرمودند: درست می گویی، آخوندها را دعوت کردیم، آمدند و اول صبح آنها را تهنیت عرض کردند! به خاطرم آمد که شاه عباس کبیر روز نوزدهم رمضان به کلیسای ارامنه جلفای اصفهان رفت، شرابهایی را که می خواست برای پادشاه اسپانیا بفرستد شخصاً چشید و مزه کرد. به وزراء و درباریها هم با آنکه روزه بودند فرمان داد شرابها را مزه کردند و تصدیق کردند که خوب است! بعد آن را برای پادشاه اسپانیا فرستاد. وقتی که قدرت باشد همه این مسایل حل خواهد شد. وقتی که من نخست وزیر بودم رایزن ها را در انجمن های ایالتی و ولایتی اعلام کردم، چه بلایی بر سرمن آوردند خدا می داند تا اینکه بالاخره بعد از یکسال با پشتیبانی محکم شاه، اجامر و اوباش را بر سر جای خود نشاندم، آخوندها را گرفتم و تبعید کردم، بخشی از اجامر هم اعدام شدند و این مطلب برای همیشه در ایران حل شد.»

مجموعه یادداشت های علم که انتشار آن همچنان ادامه دارد و به ظاهر بالغ بر چندین مجلد دیگر علاوه بر سه جلد منتشر شده تا سال 1377 خواهد بود، حکایتی هر چند ناقص اما در عین حال جامع از سلطنتی است با ساختارهای پوسیده، فاسد وغیر مردمی و همچنین دولتمردانی که جز تملق و چاپلوسی نمی دانستند. این مجموعه یادداشت ها را باید از چند زاویه دیگر نیز مورد توجه قرار داد و آن اینکه امیر اسدالله علم در بسیاری موارد، خود را در زد و بندهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی که در آنها حضور داشت پوشیده نگه می دارد و بیشتر نقش کدخدامنشی به خود می گیرد و آنچنانکه در قرآن هم آمده «کل حزب بما لدیهم فرحون» هر حزبی به آنچه که نزد اوست شادمان است. علم، خود را بی عیب می بیند و چنین القاء می کند که انگار تقصیری در کوتاهی ها ندارد. علم به قساوتها و بی رحمی هایی که در حق مردم روا داشته، اقرار دارد و آن را افتخاری برای خود می داند. از سوءاستفاده که از انسانهای بدبخت زیر سلطه خویش داشته راضی به نظر می رسد و هشدارهایش فقط به خاطر از دست ندادن اقتدارش می باشد و آتوریته ای است که ممکن بود در اثر اعتراض مردم و یا رفع حمایت آمریکا برداشته شود. یادداشت های علم آینه ای است هر چند غبار گرفته از بطن سلطنت و شاهنشاهی که مردم ایران بهتر از هر کس دیگر آن را شناختند. این یادداشت ها که هم اینک جلد سوم آن منتشر شده است، سخن های بسیاری دارد که لازم است که در نوشته های مفصلتر مورد بررسی قرار گیرد.

پی نوشتها:

 


1- روزنامه اطلاعات 17/10/1356، به امضای احمد رشیدی مطلق.

2- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی، جلد 2، تهران 1371، ص متعدد.

3- یادداشت های اسدالله علم ویرایش علینقی عالیخانی، انتشارات کتابسرا تهران 1372.

4- همان، ماخذ، ص 1110.

5- ظهور و سقوط، ج 2، ص 232.

6- بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ص متعدد.

7- یادداشت های اسدالله علم ص متعدد.

8- گفتگوهای من با شاه زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات طرح نو، تهران 1371.

9- یادداشت های علم علیخانی ص 13.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان