ماهان شبکه ایرانیان

ایران معاصر ؛ وقتی که تاریخ گره می خورد!

واقع گرایی و رئالیسم تاریخی بر بنیادهای اصیل برهانی و قرآنی استوار است و ما را به ذخایری رهنمون می شود که بی حساب و بی پایان است

واقع گرایی و رئالیسم تاریخی بر بنیادهای اصیل برهانی و قرآنی استوار است و ما را به ذخایری رهنمون می شود که بی حساب و بی پایان است. افکار و امحال دست یابی به واقعیتهای تاریخی یا نسبی دانستن حقیقت پنداشتها و انگاشته های بشر در مورد وقایع گذشته فاقد مبنای عقلی و وجدانی است. راه «کشف حقیقت و کسب عبرت» در عرصه پژوهشهای تاریخی به قدری دراز و پرنشیب و فراز است که مقصد را گاهی ناممکن و مستحیل می نمایاند. اما آیا به راستی چنین است؟ یا با رعایت اصول و قواعد رئالیسم تاریخی می توان بدان نائل گشت.

نشستن پای بحثهای اصولی در عرصه تاریخنگاری برای هرکس که تاریخ را چراغی فراراه آینده می داند ضروری و مفید است. نوشته ها و گفته هایی که علایم راه و قوانین کار در عرصه تاریخ را مورد بازکاوی و تحلیل و تبیین قرار داده باشند، به ویژه اگر از زبان و قلم کسانی جاری شود که از ممارسین و حاذقین این رشته باشند، هم برای مورخ و هم برای مطالعه کننده تاریخ قابل توجه و پراهمیت خواهد بود و همچون کلیدی برای بازگشایی معماهای تاریخ است.

مقاله ای که پیش رو دارید، در حوزه این اصول و مبنا و به خصوص در چگونگی به کارگیری آن اصول و کلیدها در زمینه مطالعه و نگارش تاریخ مشروطیت ایران فراهم آمده است که شما عزیزان را به مطالعه آن دعوت می کنیم.

نخست: «اسلام»، آن گونه که ما می شناسیم، دین حق و حقیقت و «مسلمانی» (در شکل راستین آن) آیین حق جویی و حقیقت پرستی است. به گفته امیر کلام در نهج البلاغه، گوهر اسلام، چیزی جز تسلیم در پیشگاه حقیقت نیست (الاسلام هو التسلیم) که بندگی نسبت به ذات «حق» تعالی، التزام به کتاب «حق»، باور پیامبر و امام «برحق» و در نهایت، تلاش در راه برقراری دین «حق» در جهان و حاکمیت «حق» بر جمیع شوون و جوانب زندگی بشر، از مصادیق آن به شمار می روند. و انزلنا الیک الکتاب بالحق،(1) انّا ارسلناک بالحق بشیرا و نذیرا،(2) هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق.(3)

بینش و دیدگاه اسلامی به ویژه اسلام شیعی، که از خاندان پیامبر(ص) جهت می گیرد دیدگاهی حق جوی و واقع پژوه است و از هرگونه پنداربافی و وهم اندیشی پرهیز می کند. به عنوان نمونه، کاوش فقیهان مسلمان، همواره معطوف به درک حقیقت می باشد و آنجا که به علت اجمال یا ابهام در دلایل نقلی و عقلی، خود را از دستیابی به حقایق برخی از احکام ناتوان می بینند، از فتوای صریح خودداری جسته و از تعابیری چون «بعید نیست»، «قول قویتر در مساله چنین است» و یا «احتیاط در این است» بهره می گیرند. آنان، دانش «رجال» و «درایه» را نیز از آن رو پی افکنده اند که با بررسی سند و مفاد حدیث، راه دستیابی به «واقع» حکم الله، هموارتر گردد. فیلسوفان و متکلمان مسلمان نیز جای خود دارند، برای مثال می توان از شهید مطهری یاد کرد که با همه ارزشی که برای استادش، علامه طباطبایی قایل است، سالیان دراز، چاپ برخی از مجلدات کتاب گرانسنگِ «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را، به تاخیر انداخت تا چند و چون مباحث و نظریات فلسفی آن به طور کامل بر شخص وی روشن و آشکار گردد و سپس به نشر آنها در جامعه مبادرت ورزد.

طبیعی است، این بینش، زمانی که به عرصه «پژوهشها و تحقیقات تاریخی» گام می نهد، تنها بر آن شیوه از تتبع و تحقیق، مُهر تایید می زند که پژوهنده را به راست راه درک واقعیات و حقیقت رویدادها رهنمون می گردد، نه بیراهه هایی که در نقاب تحقیق و تحلیل تاریخ، تصویری وارونه و غیرواقعی از آن در پیش دید جویندگان قرار می دهد که هرگز واقعیت خارجی نداشته و تنها ساخته قوه پندار یا اغراض تاریخنگار است. قرآن کریم، در خلال قصه ها و داستانهای عبرت انگیز خود، بارها تاکید می کند که این داستانها حق است و به هیچ وجه دروغ یا افترا در آنها راه ندارد: انّ هذا لهو القصص «الحق»،(4) ماکان حدیثا «یفتری».(5)

از دیدگاه این دین که همه جا به دنبال کشف «حق» و پایبندی به «حقیقت» است هر نوع تصویر ساختگی و تحریف شده از حوادث تاریخ (حتی اگر از سر حُسن نیت تهیه شود) فاقد ارزش و اعتبار می باشد. چه، مقصود پیشوایان دینی از آن همه ترغیب و تشویق مسلمانان به تدبّر و تامل در زندگی پیشینیان، آشنایی با راز و رمز پیشرفت و انحطاط گذشتگان و عبرت گیری از آن است و تصویرپردازی وارونه و غیرواقعی از حوادث تاریخ، نه تنها به تامین این مقصود کمک نمی کند؛ بلکه ممکن است، عامل نوعی «جهل مرکب» و اسباب توجیه انحرافات دیروز شده و به تشدید موجبات و اسباب تباهی پژوهندگان و خوانندگان تاریخ بینجامد.

دوم: شناخت و درک واقعیات تاریخی، امری بسیار سخت، اما شدنی و امکان پذیر است. برخی از اندیشمندان، دستیابی به حقایق تاریخی را غیرممکن دانسته و معتقدند، از آنجا که هیچ پژوهشگر و مورخی، نسبت به موضوع مورد پژوهش خویش، بیطرف و خالی از هرگونه حب و بغض یا پیش فرض و پیشداوری (اخلاقی، مذهبی، ایدئولوژیک و...) نیست؛ بنابراین در روند پژوهش و تحقیق، خواسته یا ناخواسته، به دنبال اثبات پیش فرضها و پیشداوریهای خود می باشد. در حقیقت، «حکم» را پیش از «محاکمه» صادر کرده و در پی تهیه و گردآوری شواهد و دلایل کافی برای به کرسی نشاندن آن است. این نظریه که راه را بر کشف حقایق و واقعیات تاریخی مسدود تصور می کند، به نحوی متاثر از نظریه سوفسطاییان می باشد که در افراطی ترین و غیر منطقی ترین شکل آن، تشخیص و اثبات واقعیات خارجی را به کلی ناممکن می شمارد.(6)

به راستی، آیا در بینش و استدلال سوفسطاییان، هیچ نقطه مثبت و قابل قبولی وجود ندارد؟ جواب، مثبت است؛ زیرا، آن بخش از نظریه سوفسطایی که به بهانه فعل و انفعالات ذهن آدمی در فرایند شناخت اشیا، واقعیت خارجی را از اساس منکر می شود، به دلایل گوناگونی مانند حس و وجدان آدمی، مردود می باشد؛ اما، نقش تکاپوی ذهن (و شاید خیال) در فرایند شناخت آدمی از واقعیات و خطاپذیر بودن آدمی در برخی مواقع (از رهگذر وجود همین گونه فعل و انفعالات) مطلبی نیست که بتوان از آن چشم پوشید و به هیچ وجه نباید مبارزه به حق با «افراط» سوفسطاییگری را محملی برای «انکار» یک واقعیت مسلّم دیگر، یعنی امکان هرگونه خطای بشر در شناخت واقعیات، قرار داد. حاصل جمع این دو امر را می توان به این صورت مطرح کرد که واقعیت خارجی، وجود داشته و راه شناخت آن بر آدمی مسدود نمی باشد؛ اما امکان خطا نیز در این راه وجود دارد و باید زاد و توشه و ابزار لازم برای عبور از این راه پرخطر را فراهم ساخت و به طور دقیق مواظب آفتها و آسیبهای این راه بود.

آنچه در نقد و بررسی نظریه سوفسطایی گذشت، درباره سوفسطایی مآبان عرصه تحقیق تاریخی نیز صادق است. به دیده ما، امکان شناخت حقایق تاریخی به طور کامل وجود دارد؛ اما این مساله، هرگز به معنای آسانی حرکت در این مسیر نمی باشد و پژوهشگر تاریخ، در روند بررسی و تحقیق موضوع، با خطرات بسیاری روبه رو است که می تواند بین او و حقیقت، فرسنگها فاصله ایجاد کند و دفع این خطرات نیز، جز با تحمل رنج تتبع و تحقیق کافی و رعایت اصول ایمنی لازم در این راه، ممکن نیست. البته انسانها در مسیر پژوهشهای تاریخی، بی«نظر» نبوده و تعصبها، غرضها و پیشداوریها پیوسته عقربه ذهن و دل آنان را از توجه به سمت حقیقت، منحرف می کند؛ اما، از سوی دیگر نیز، در روند تحقیق و پژوهش، موارد فراوانی وجود دارد که جرقه هایی از حقیقت در برابر چشم محققان، زده شده و آنها را به سوی خود فرا می خواند و اگر اسیر کلیشه ها و مشهورات بی بنیاد باشند چنین هشدار می دهد که حقیقت، جز این است که می پنداری به آن رسیده ای (یا دیگران رسیده اند). علاوه بر این، واقعیات تاریخی از جهات گوناگون همچون وضوح و ابهام یا وجود و عدم وجود مستندات کافی برای تحقیق پیرامون آنها در یک مرتبه نیستند و بخش قابل ملاحظه ای از مسایل تاریخی (به ویژه در کلیات) جزو مسلمات به شمار رفته و هیچ کس در اصالت آنها تردیدی ندارد. بنابراین، نمی توان همه رویدادهای تاریخی را مشمول حکمی واحد عدم امکان شناخت دانست و به چوب ناشناختگی راند.

صرف نظر از این امر، یکی از دلایل مهم بر «امکان دستیابی بشر به واقعیات تاریخی» آن است که خداوند در آیات فراوانی از قرآن کریم، انسانها را به کاوش در تاریخ و عبرت گرفتن از حوادث آن فراخوانده است: افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم،(7) قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین / المجرمین و...(8) این در حالی است که، خداوند به تصریح همین قرآن هیچ گاه انسانها را «تکلیف به مالایطاق» نمی کند؛ یعنی چیزی را که انجام آن از عهده توان انسانها خارج باشد، از آنها نمی خواهد و هر دستوری که به بشر می دهد، از عهده انجام آن برمی آید لایکلف الله نفسا الا وسعها.(9) بنابراین، عبرت گیری از تاریخ که انسانها از سوی خداوند به آن امر شده اند امری «مقدور» و در توان آدمی است. از سوی دیگر، تردیدی وجود ندارد که عبرت گرفتن از تاریخ، بدون درک واقعیات آن، ممکن نیست و چنانچه راه بر درک و تشخیص واقعیات تاریخ، مسدود باشد، امکان دستیابی به عبرتهای تاریخی نیز به هیچ وجه وجود ندارد.

از جمع و تلفیق این سه نکته (1. فرمان الهی به عبرت گیری از تاریخ 2. پرهیز خداوند از تکلیف مالایطاق به انسان 3. عدم امکان عبرت گیری از تاریخ، بدون شناخت واقعیات تاریخی) می توان به روشنی دریافت که امکان شناخت واقعیات تاریخی برای بشر وجود دارد.

بینش اسلامی در هر زمینه ای حتی در حوزه تحقیقات و پژوهشهای تاریخی، به «اختیار» ذاتی آدمی و امکان «حق یابی» وی، قایل بوده و معتقد است که پژوهشگر حق جوی تاریخ می تواند به تصویری نسبتا و حتی مطلقا «واقع بینانه» از وقایع برسد و حاصل تحقیقاتش را به مثابه «آینه ای حقیقت نما» در اختیار خوانندگان قرار دهد. مشروط بر آنکه، نکات لازم برای پژوهش و تحقیق تاریخی را به طور دقیق و کامل رعایت کند.

سوم: چنانچه انگیزه ما از ورود به عرصه پژوهشها و تحقیقات تاریخی، کشف «حقیقت» و کسب «عبرت» است (و به ویژه اگر تاکیدها و تشویقهای مکرر قرآن و پیشوایان اسلامی را در نظر داشته و برآنیم که دیدگاهمان در نگرش به تاریخ و تجزیه و تحلیل رویدادها و حوادث آن، به طور دقیق «اسلامی» یعنی «واقع بینانه و حق جویانه» باشد و در نهایت، می خواهیم با شناخت و رعایت سنتهای الهی حاکم بر جامعه، طبیعت و تاریخ، حرکت فردی و اجتماعی حال و آینده خویش را تصحیح و تکمیل کنیم) بایستی این اصول و قواعد رعایت شود. بدیهی است، لزوم رعایت این نکات، اختصاص به تحقیق پیرامون هیچ برهه ای از تاریخ ندارد و شناخت درست تمامی ادوار تاریخ مانند: تاریخ مشروطه در گرو رعایت دقیق این اصول می باشد:

1. پژوهشگر تاریخ، بایستی به شدت از هر نوع پیشداوری، تصورات فرضی و صورت سازیهای وهمی و خیالی به اسم تاریخ، پرهیز کند. در حین پژوهش تا آنجا که امکان دارد، خود را از پیش فرضهای تحمیلی یا قالبی دور داشته و بکوشد مساله را از نو دیده و میزان صحت مشهورات تاریخی در موضوع مورد بحث را با اسناد و مدارک معتبر تاریخی، محک زند.

2. سعی کند خود را از جاذبه حبّ و بغضهای شخصی، گروهی، حزبی، قومی، نژادی و... دور داشته و در مقام تحقیق و پژوهش هر موضوع، ملاحظات گوناگون سیاسی، ایدئولوژیک و... را دخالت ندهد.

3. تتبع و تحقیق در تاریخ، باید به طور کامل، جامع، همه سویه و ژرف انجام گیرد، به گونه ای که قضاوت نهایی درباره یک شخصیت، مبتنی بر ملاحظه دقیق تمامی مواد و مصالح تاریخی اصیل و معتبر موجود بوده و با کلیه نیم رخها و برشهایی که از منش و روش وی در خلال متون تاریخی وجود دارد، همخوانی و تناسب داشته باشد؛ نه آنکه با کشف یک سند معتبر تازه، کل یا بخش عظیمی از آن فرو ریزد!

4. ضروری است، پژوهشگر تاریخ از قیاسهای ناقص تاریخی یعنی خلط و اشتباه اشخاص، حوادث و ادوار تاریخی با هم، نادیده گرفتن امتیازات و تمایزات آنها از یکدیگر بپرهیزد و به ویژه از بلای عام اطلاقِ صورت «حال» بر ماده «گذشته» تاریخ، دوری جسته و هر چیز را به طور دقیق در ظرف خاص زمانی و مکانی آن ببیند و مورد کاوش و سنجش قرار دهد.

5. بررسی هر موضوع، بایستی با توجه به نظریات و آرای موافق و مخالفی صورت گیرد که درباره موضوع یاد شده از سوی صاحبنظران طرح گردیده است. در عین حال، آرا و نظریات مزبور باید به خوبی نقادی شده و درجه و سطح آگاهی، انصاف و دقت نظر صاحبان آن آرا، مدنظر قرار گیرد و صف آگاهان منصف تیزاندیش به طور کامل از ناآگاهان، مغرضان و سطحی نگران، تفکیک شده و به لحاظ ارج و اعتبار گزارش و تحلیل حوادث، آن دو گروه در یک ردیف گنجانده نشوند.

گفتنی است، هرگونه قضاوت و تحلیل تاریخی، بایستی بر پایه اسناد و مآخذ معتبر صورت گیرد و به همین منظور، تاریخنگار نباید طبقه بندی و ارزیابی اسناد و مدارک تاریخی را از حیث «اتقان و اعتبار علمی» آنها و نیز «حفظ امانت و بی طرفی در انعکاس مطالب و داده های تاریخی» را از نظر دور نماید.

6. محقق بایستی، در مقام تحقیق و پژوهش هر موضوع، ملاحظات گوناگون سیاسی، ایدئولوژیک و... را دخالت ندهد. در همین زمینه، این توضیح ضروری به نظر می رسد که هر مورخ، در مسیر شناخت و تبیین حقایق تاریخی به دیگران، از دو مرحله یا مقام، گذر می کند: 1. مرحله تحقیق و کشف واقعیات تاریخی (= مقام ثبوت) 2. مرحله بیان و عرضه مستدل یافته ها و استنباطات تاریخی خویش به دیگران (= مقام اثبات).(10)

در مقام ثبوت، شخص محقق و پژوهنده، باید به طور کامل بی پروا و فارغ از هرگونه ملاحظات سیاسی، اجتماعی، نژادی، فردی، گروهی و حتی اخلاقی به تحقیق پیرامون موضوع مورد نظر بپردازد و هیچ خط قرمز و حد و مرزی را در دایره پژوهش وسیع و ژرف خود نپذیرد. به هرجا و هر ماخذی که فکر می کند، نشان و ردپایی از گمشده او به دست می دهد، سَرَک بکشد و هر شاهد و قرینه ای را حتی اگر مخالف بدیهیات و مسلمات، و مشهورات تاریخی باشد به محک سنجش و آزمون زند و بیطرفانه و نقادانه، مورد کاوش و بررسی قرار دهد تا جلوه حقیقت، آن گونه که هست، نه آن سان که تصویر کرده اند، آشکار شود.

اما، در مقام اثبات که مقام بیان و شرح واقعیات تاریخی است، مورخ می تواند در موارد ضروری مسایلی نظیر مصالح ملی و موازین اخلاقی و شرعی را رعایت کند و به منطق «دروغ حرام است؛ اما گفتن هر راستی به ویژه راست فتنه انگیز واجب نیست» عمل نماید. به هر ترتیب، شخص مورخ هم یک انسان بوده و نمی تواند نسبت به مصالح قومی و اصول اخلاقی، بی تفاوت باشد و آنجا که گفتن برخی مسایل، بدآموزی اخلاقی دارد یا در یک مقطع بحرانی امنیت ملی را بر هم می زند، به بهانه اینکه واقعیات را باید گفت، چشمش را بسته و هرچه دلش خواست افشاگری! کند (البته، تشخیص مصالح و محذورات یاد شده، یک بحث است و افراط و تفریطهای عمدی و سهوی که در این زمینه انجام می گیرد بحثی دیگر. «نگفتن» برخی از واقعیات (به منظور رعایت پاره ای از مصالح یا محذورات) غیر از «تحریف» واقعیات و «گفتن» دروغ است و بین این دو، مرزهای دقیق و ظریفی وجود دارد که بر اهل نظر پوشیده نیست.)(11)

7. محقق تاریخ بایستی صبور و حلیم بوده و در کار داوری و اظهار نظر قاطع و نهایی، شتاب نورزد و میوه درخت تتبع و تحقیق را زمانی بچیند که رسیده باشد، (کان الانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیره). در حقیقت، تا زمانی که برای وی موضوعی پخته و حلاجی نشده و جوانب و زوایای گوناگون آن روشن نگردیده است، به انعکاس نتایج پژوهش و اظهار برداشتهای تاریخی خویش نپردازد و دست کم اگر هنوز، مساله برایش به خوبی آشکار و مسلّم نگشته، پرونده را باز گذارده و به صراحت خواننده را از لزوم تامل، تتبع و تحقیق بیشتر در موضوع مطلع سازد.

چهارم: در تکمیل آنچه گذشت، بر دو نکته دیگر تاکید می شود:

الف) محقق تاریخ بایستی حتی پس از اطمینان به درک واقعیات، پرونده نقد و بازنگری آرای تاریخی را برای همیشه باز گذارد؛ زیرا، حقایق و پدیده های جهان، به طور معمول «چند ضلعی» بوده و زوایا، ابعاد و لایه های پیچیده و گوناگونی دارند و این در حالی است که شناخت انسان از پدیده ها، در بسیاری از اوقات، به ویژه در نخستین برخوردها با اشیا، شناختی «ناقص، سطحی و محدود» بوده و فاقد آگاهی کافی بر همه زوایا و ابعاد آنها می باشد و طبیعی است که این نقص و محدودیت، تلقی و تصور «خام و ناکامل» و گاه «وارونه و نادرست» از پدیده ها به آدمی می دهد که با واقعیت و حقیقت آنها انطباق کامل ندارد؛ به همین دلیل، اطلاعات جدیدی که از پدیده های مزبور به دست انسان می رسد، چه بسا، با تصور پیشین وی از پدیده ها ناسازگار بوده و ساختار تعریف و تصور آدمی از آنها را درهم می ریزد. در این صورت، با اطلاعات نو و تازه از پدیده ها و موضوعات، به دو گونه می توان برخورد کرد:

برخورد نخست که رواج بسیاری نیز دارد، عبارت است از: تعصب ورزیدن نسبت به شناخت پیشین خویش از پدیده ها و اغماض بلکه انکار صحت و درستی داده ها و اطلاعات جدیدی که با تصور و برداشت خاص ما از واقعیت، متضاد می نماید و در نتیجه بستن پرونده بحث و بررسی بیشتر درباره آن.

برخورد دوم که به گمان ما تنها روش برخورد درست و محققانه با قضایا و پدیده ها می باشد، آن است که هیچ گاه فهم و درک خویش از پدیده ها را صد در صد «تام و مطلق» تصور نکنیم و همواره، پرونده بحث و کاوش درباره موضوعات را باز بگذاریم. چه، شناخت ما از موضوعات گوناگون حتی اگر «نادرست» هم نباشد ممکن است، «عمق یا جامع نگری لازم» را نداشته باشد. فرد محقق و پژوهشگر، در این نوع برخورد، زمانی که با اطلاعات جدیدی راجع به پدیده مورد نظر آشنا می شود، به استناد شناخت موجود خود از آن، هرگز راه را بر «تامل مجدد» در پدیده مزبور و «تجدیدنظر» در برداشت پیشین خویش نمی بندد و همواره فرصت را برای تحقیق و تامل بیشتر درباره موضوع و بازنگری اضلاع و زوایای پنهان و ناشناخته آن مغتنم می شمارد و در این تکاپوی وقفه ناپذیر، چه بسا به لایه های ژرف تر و تصویر کامل تری از واقعیت دست می یابد و در نهایت، متوجه می شود که برخلاف درک و تصور ابتدایی خود از پدیده مزبور، واقعیت آن پدیده نه چهار ضلعی، بلکه هشت ضلعی یا بیشتر بوده است.

آشنایی دقیق و درست با ابعاد و زوایای شخصیت و منش رجال موثر و صاحب نقش در مشروطه (از شیخ فضل الله نوری گرفته تا تقی زاده و دیگران) نیز از این قاعده مستثنا نمی باشد و برای رسیدن به شناختی هرچه کامل تر و جامع تر از کارنامه علمی و عملی آنان، باید همیشه راه را برای ورود کدها و اطلاعات جدید به دایره شناخت تحلیلهایمان از شخصیت علمی، دینی، اجتماعی، سیاسی و مبارزاتی آنها باز بگذاریم و این حرمت را برای دیگر محققین نیز قایل باشیم که ممکن است، نکته یا نکاتی از اعماق حقیقت در چشم ما ناپیدا مانده و برای آنان مکشوف شده باشد.

متاسفانه! چنین احساس می شود که تعداد قابل ملاحظه ای از مورخان و تحلیلگران معاصر، تمایل چندانی به این امر ندارند و در واقع، آنان شناخت و برداشت خاص خود از قضایا را «مطلق» و «غیر قابل نقد» می انگارند و به جای حلم و سعه صدر در شنیدن سخن دیگران، به اَشکال مختلف بی تابی نشان داده و به عوض ارایه دلایل استوار بر مدعای خویش، عجولانه طرف مقابل را به باد اتهام می گیرند. در حالی که درک و فهم ما از موضوعاتی مانند مسایل و قضایای تاریخی و سیاسی بی نیاز از نقد، اصلاح و تکمیل نیست. همگی، چیزهای بسیاری می دانیم؛ اما باید چیزهای بسیار دیگری را هم یاد بگیریم و جای جای آموخته هایمان نیز خالی از نقص و خلا و بی نیاز از ترمیم و اصلاح نمی باشد. گاندی، رهبر نهضت آزادی هند سخن جالبی دارد:

«لزوم شکیبایی، به معنای بی تفاوتی در معتقدات خود آدم نیست؛ بلکه عشق ناب تر و هوشمندانه تر نسبت به معتقدات خویش است. شکیبایی به ما آنچنان قدرت ژرف روحی می بخشد که از تعصب [خشک غیرمنطقی] همان اندازه فاصله دارد که قطب شمال از قطب جنوب... ما با پذیرش بذر شکیبایی در خود نسبت به نظر دیگران، به درک حقیقی تری از دیدگاه خود می رسیم.»

در تایید و توضیح این سخن باید گفت، چه بسا ممکن است، نظریه ای که ما درباره موضوعی برگزیده ایم، دارای زوایای ظریف و نازکی باشد که هرچند ما در پستوی ذهن خویش به نحو اجمال بدان آگاهی و اذعان داریم؛ اما در ضمیر خودآگاهمان به نوعی از آن غافلیم و توجه تفصیلی به زوایای یاد شده جز در بستر بحث و مناظره علمی و صبورانه با حریف و تامل منصفانه در مناقشات و ناخنکهای وی به آن نظریه، حاصل نمی شود. همچنین گاهی، نظریه مزبور در ذهن ما چنان که باید واضح نیست یا از ابهامات و اشکالاتی رنج می برد و ما تنها در یک چالش جدی فکری و علمی با حریف و شکیبایی و حلم در شنیدن ایرادها و یافتن پاسخ منطقی برای آنها، به وضاحت کامل نظریه خویش یا رفع ابهامات و اشکالات آن دست می یابیم و چه بسا در پایان این گفت و شنود، به نظریه تازه ای می رسیم و متعجب می شویم که این عمیق تر، درست تر و واقع بینانه تر از نظریه نخستین هر دوی ماست. حال آنکه اگر در شنیدن سخنان حریف، صبوری پیشه نمی کردیم و با برخوردی تند و متعصبانه با سخنان وی، پرونده بحث را می بستیم؛ هرگز به این دستاورد مثبت نمی رسیدیم.

ب) پژوهنده تاریخ، زمانی که دستاورد علمی و تحقیقی خویش را به شکل مقاله، جزوه، کتاب و... در اختیار دیگران می گذارد، بایستی با خواننده یا شنونده آثار خویش، صادق و صریح باشد؛ یعنی، هرگاه به گمان شخص محقق، کمّ و کیف موضوع مشخص و معلوم شده و نوبت به قضاوت درباره آن بر پایه معیارها و ملاکهای مقبول اعتقادی می رسد، بایستی ملاکهای داوری خویش را پیرامون این موضوع برای خواننده، روشن سازد. به عنوان مثال، اگر دل در گرو اصول و مبانی فرهنگ غربی دارد و با اصول و فروع دیانت اسلامی به هر دلیل مخالف و سرگران است، صادقانه این نکته را با خواننده در میان بگذارد و به اصطلاح نعل وارونه نزند و مراد خویش را در لفاف یک سری مغلطه ها، تهمتها و شعارهای مزوّرانه و ریاکارانه نپیچد. اگر شیخ فضل الله نوری را از آن جهت که پرچمدار دفاع از دین محسوب شده و براساس تشخیص قاطع شرعی و سیاسی خویش، با غرب باوران زمانه نظیر تقی زاده درگیر بوده، محکوم می داند، حرفی نیست؛ اما شیفتگی خویش به اروپایی گری را کتمان نکند و شیخ را با برچسبهایی چون وابستگی به دربار قاجار یا سازش با روسها! عنصری مستبد و روحانی نما! نشمارد. فاجعه ای که متاسفانه بسیاری از مورخان مشروطه در دام آن گرفتار آمده و تشریح نمونه ها و مصادیق آن، فرصتی دیگر می طلبد.

پنجم: این نکات چنان که گفتیم برای بازشناخت تاریخ هر کشور و هر دورانی مانند تاریخ مشروطه ایران ضروری است. به ویژه، مسایلی همچون الف) تخلیه موقت ذهن از پیشداوریهای غرض آلود و تحصیل شهامت اجتهاد ب) تامل در مواضع و گرایشهای فکری و سیاسی نویسندگان تاریخ مشروطه ج) بررسی میزان صداقت و تقوای آنها در بیان حقایق و انعکاس رویدادهای تاریخی د) تفکیک حوادث مسلّم و متقن تاریخی از جعلیات مغرضانه و تصفیه حسابهای شخصی و جناحی، شرط لازم برای بازخوانی و بازنگری «واقع بینانه» تاریخ معاصر، خاصه دوران بحث انگیز مشروطیت است. رعایت دقیق این نکات، به پژوهنده حق گرای تاریخ، این امکان را می دهد که در پایان پژوهش و تحقیق خویش، درک صحیحی (یا صحیح ترین درک) را از حقیقت قضایا و واقعیت رویدادهای تاریخ مشروطه، داشته باشند.

افزون بر نکات یاد شده، پژوهشگر تاریخ مشروطه، باید با خصوصیات فکری، روحیات اخلاقی، سنن ملی، شعایر مذهبی، ارزشهای زیرساز اعتقادی و عناصر کارساز فرهنگی ملت ایران، آشنا باشد؛ زیرا حوادث تاریخ ایران، در این مرز و بوم رخ داده (نه جای دیگر) و مردم این سرزمین (با عقاید، علایق و سلایق خاص خویش) به گونه مثبت یا منفی، در نحوه تکوین یا تکمیل و تغییر آن رویدادها نقش داشته اند و در ظرف چنین ملیت دینی و مذهبی است که حماسه های خونباری همچون جنبش یکپارچه تحریم تنباکو یا نهضت عدالتخانه را رقم زده اند. طبیعی است، آشنایی با این خصوصیات، روحیات، سنن و شعایر نیز، راهی جز مطالعه و بررسی دقیق «گذشته های تاریخ» و نیز «گنجینه غنی و پربار فرهنگ مذهبی ملی» این ملت و این سرزمین ندارد.

درنهایت تاسف باید گفت که بسیاری از پژوهندگان تاریخ ما چه به سهو و چه از روی عمد که متاسفانه نتیجه هر دو، یکی است از این نکته حیاتی «سهل ممتنع» غفلت کرده اند که کلیه نهضتهای خونبار میهنمان، به میزان «ملی بودن» (و وابسته نبودن آنها)، از نظر منطقی «مذهبی» هستند، یعنی «اسلامی» و آن هم «اسلام شیعی».(12)

ایران، کشوری است که اکثریت قاطع مردم آن دارای گرایشهای شدید اعتقادی و مذهبی بوده و پایبند به دینی هستند که نه تنها جدایی و انفکاک از «سیاست» را نمی پذیرد؛ بلکه درباره کلیه شوون و ابعاد زندگی آدمی مانند سیاست، نظر و رهنمود الزامی دارد. حضور چهره های شاخص روحانیت نظیر میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، سید حسن مدرس، آیت الله کاشانی و امام خمینی نیز در خط مقدم قیامها و مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری آن، محسوس و چشمگیر است. به راستی، نهضتی که می خواهد به طور یکپارچه، «عموم طبقات و اقشار» چنین ملت دین باوری را فرابگیرد و از «رهبری» و دست کم «پشتیبانی» روحانیتی برخوردار باشد که داعیه حاکمیت شرعی و پاسداری از دین را دارد، چگونه می تواند «مذهبی» نباشد و از میانه آداب و رسوم و سنن دینی گذر نکند؟! به یاد بیاوریم که محمدرضا را، نه قیام مسلحانه مردم، بلکه راهپیمایی باشکوه آنان در تاسوعا و عاشورای 57، از کشور فراری داد. همچنان که پیش از آن، جنبش مشروطه و خیزش نیمه خرداد نیز از شور و نشور مردم در محرم 1323 ق و 1342 ش نیرو گرفت.

گفتنی است، در بدو نهضت مشروطیت، نه تنها پشتیبانی قیام عدالتخواهی بلکه رهبری یکپارچه و مطلق آن، (به گواه مورخین) از آنِ علمای دین (شیخ فضل الله نوری، طباطبایی، بهبهانی و...) بود و پوشیده نیست که روحانیت و مرجعیت شیعه، تنها به انگیزه «اجرای احکام اسلام» در عرصه سیاست حضوری چشمگیر و یکپارچه می یابند و در مواجهه با مسایل و مشکلاتی که در طول قیام، برای مبارزین پیش می آید، بر مبنای «تشخیص و تکلیف شرعی» خود عمل می کنند. با توجه به این امر، روشن است که بررسی نهضتهای مردمی کشورمان مانند: مشروطیت بدون آشنایی و توجه به مشخصات و ویژگیهای آنها، بررسی ای کور و ابتر بلکه وارونه خواهد بود.

براساس آنچه گفتیم، آشنایی با «فرهنگ تشیع» که به مثابه جوهری سیال در روح این ملت، جریان دارد به عنوان مقدمه واجبی برای «تحقیق و تتبع در تاریخ ایران اسلامی شیعه» رخ می نماید. به ویژه آنکه استعمار نیز، برنامه ریزیها و سیاستگذاریهای استثماری خود را برای بلع این سرزمین و با هدف بمباران و انهدام ارزشها و عناصر کارساز همین فرهنگ، تنظیم کرده است... و اینجاست که به آخرین شرط لازم تحقیق تاریخی در پیشینه کشورمان می رسیم:

به عنوان آخرین شرط و ویژگی مهم و لازم برای تحقیق در تاریخ مشروطه، بایستی از آشنایی پژوهشگران تاریخ با روند تجاوزات استعمار به این کشور یاد کرد. آگاهی دقیق و جامع درباره استراتژی قدرتهای سلطه جوی خارجی (روس و انگلیس و...) و ترفندها و تلاشهای رنگارنگ آنها برای نفوذ به تار و پود اقتصاد، سیاست و فرهنگ کشورمان در قرون 18 20 م، محقق تاریخ را با پشت پرده بسیاری از جریانها آشنا ساخته و از لایه های سطحی حوادث به هزارتوی آنها رهنمون می گرداند. به عنوان نمونه، باید معلوم کرد که تشکیل لژهای فراماسونری و پرورش یا تقویت سران بابیت و بهاییت، براساس چه اهدافی صورت گرفته و استعمار در پوشش عقد و اجرای قراردادهای رویتر، رژی، دارسی، وثوق الدوله کاکس و به راه انداختن کودتای 1299، چه منویّات شومی در سر داشته است؟

بدین منظور، بایستی به گذشته ها بازگشت و روند پر فراز و نشیب سیاستهای استعماری را به ویژه از دوران فتحعلیشاه که نقطه عطف توطئه ها و تجاوزات استعماری به ایران به شمار می رود تا مشروطیت و امروز، به طور دقیق بررسی کرد و همپای این مساله، به بررسی سیر مبارزات ملتمان علیه استعمار خارجی پرداخت که از همان آغاز پیدایش استعمار در این سرزمین، با رهبری زعمای بیدار مذهبی و رجال اصیل ملی ایجاد شده و به نحو مستمر تا امروز ادامه یافته است.

ششم: با توجه به این نکات، در خصوص مشروطیت، باید خاطر نشان سازیم که بررسی جریان پر فراز و نشیب «مشروطه» و بازنگری ریشه های گوناگون آن در تاریخ از آغاز برافراشته شدن پرچم «عدالتخانه خواهی» تا... پایان «مشروطه دوم» که مسخ نهضت عدالتخانه و حتی بر باد دادن میراث نیم بند «مشروطه اول» بود تنها با عنایت کامل و دقیق به این مسایل ممکن می باشد:

الف) مطالعه و بررسی دقیق «گذشته» و «آینده» یکایک دست اندرکاران مشروطیت. چه سعدالدوله، مستشارالدوله، وثوق الدوله، ناصرالملک، ظل السلطان، ملک المتکلمین، تقی زاده، سید جمال واعظ و یفرم و چه سید محمد طباطبایی، آخوند ملاکاظم خراسانی، نایینی، ثقة الاسلام و ستارخان و چه حاج شیخ فضل الله نوری، آخوند ملاقربانعلی زنجانی، شیخ محمد خمامی، سید محمدکاظم یزدی و... در سالهای قبل و بعد از مشروطیت.

ب) خط مشی کلی و نیز شیوه های موضعی و موقعی روس تزاری و انگلیس در کشورمان، در جریان مشروطه از آغاز تا فرجام.

ج) عدم اکتفا به ظواهر دلفریب و متشابه شعارها و خواسته ها و بذل توجه خاص به «معانی و تفاسیر گوناگون جناحهای مختلف از واژه هایی نظیر آزادی، مساوات، عدالت، استبداد، و غیره.»

د) دقت نظر پیرامون میزان تقوا و اخلاص گروه ها و شخصیتها به مبانی اسلامی و مصالح ملی، درجه وارستگی یا وابستگی آنها نسبت به گرایشهای انحرافی و سرسپردگیهای سیاسی و درنهایت میزان اطلاع یا عدم اطلاع ایشان از دستها و دسیسه های استعماری.

ه) تفکیک و بازشناخت جریان اصیل و عمومی نهضت از جریانات انشعابی و انحرافی.

و) تشخیص و تفکیک «زعمای اصیل، مستقل، مومن و آگاه نهضت» از «رهبران پاکدل و خیراندیش ولی اغفال شده و بازی خورده» و نیز «انقلابی نمایانِ فرصت طلب و مدعی العمومهای کاذب و سرسپرده» و به تعبیری تفکیک رجال صالح دینی و سیاسی از خودفروختگان مزدور یا خودباختگان مشتَبَه و بالاخره تمییز و تعیین «جریان اصیل عدالتخواهی» و «مشروطیت مشروعه» از خط «مشروطه خواهان تندرو و سکولار.»

ز) به منظور رعایت کامل و دقیق این نکات و مسایل، علاوه بر استقرای کامل آثاری که مستقیم و غیرمستقیم در زمینه تاریخ دو قرن اخیر کشورمان نوشته شده و در فهم و درک مسایل تاریخی کارساز و موثر است، باید کلیه مکاتبات، مراسلات، اعلامیه ها، بیانیه ها، لایحه ها، سخنرانیها و نوشته های خصوصی و عمومی روحانیون شیعه (در داخل و خارج ایران) را که به نحوی در ارتباط با مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی ملت ایران قرار دارد و نشانگر نظریات و اقدامات آنان در مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی و هدایت جریان غرب زدایی و پیشبرد خط حاکمیت اسلام توسط آنان بین مردم این سرزمین می باشد، تتبع و گردآوری نموده و مورد تحقیق و تفحص قرار داد.

هفتم: سوگمندانه باید گفت که بیشتر تاریخ مشروطیت، نه از منظری «بی طرفانه» و «واقع بینانه» بلکه «یکسویه» و «جهت دار» نوشته شده و به ویژه کسانی که سنگ بنای «نگارش» این بخش از تاریخ ایران را نهاده اند، بیش و پیش از آنکه در صدد کشف و شناسایی حقایق باشند، مغشوش ساختن چهره «جناح مغلوب» و توجیه اَعمال «جناح غالب» در آن دوران عبرت زای تاریخی را مدنظر داشته اند. واضح است که این امر، بدون «تحریف» یا «کتمان» واقعیات، شدنی نبوده است. آگاهی از این امر به آنان که در پی درک حقیقتند و حقیقت را نیز بیش از افلاطون دوست دارند، هشدار می دهد که در بررسی حوادث مشروطیت از نقد اظهارات مورخان غافل نبوده و تا آنجا که امکان دارد، در داوریهای خویش به اسناد دست اول تاریخی رجوع کنند.

تواریخ مشروطه، بر پایه «نظریه توطئه» در شکل افراطی آن یعنی توطئه پنداری مطلق نوشته شده و هرکس نسبت به سردمداران و صحنه گردانان مشروطیت و مجلس شورا اعتراض و انتقادی داشته، در عمل به انواع خصلتهای شیطانی و نسبتهای زشت، متهم گشته است. حتی شخصیتهایی که پیشینه شرکت در نهضت عدالتخواهی صدر مشروطه را داشته و در اوایل امر، از سران و فعالان جنبش مشروطیت بوده و در این راه رنجها برده اند؛ اما بعدها در صف معترضان قرار گرفته اند نیز نه تنها از این حملات مصون نمانده؛ بلکه بیش از دیگران در معرض اتهام، هتاکی و دشنام قرار گرفته اند! گویی هیچ یک از معترضان، حرف حسابی و اعتراض معقولی ندارند و همگی، بدون استثنا، ریاست طلب، حسود، هوادار استبداد، جیره خوار شاه و روسیه و درنهایت ضد آزادی، ترقی، پیشرفت و تمدن بوده اند! به تبع این دیدگاه منفی افراطی که بر مبنای «نفی مطلق» شخصیت و منزلت انسانی مخالفان استوار است ادبیاتی هم که در تواریخ مشروطه برای گزارش و تحلیل رویدادها به کار گرفته، مشحون از طعن، لعن، هتاکی و فحاشی نسبت به طرف مقابل است.

مشکل دیگر تواریخ مشروطه، رونویسی مورخان از دست یکدیگر، تکثیر شایعات، و عدم برخورد نقادانه آنان با منقولات و شنیده های خویش است. حتی گاهی مورخان دست اول نیز ماجرایی را با قید «تردید» مطرح ساخته و همان را مورخان بعدی به عنوان سند و مدرکی قطعی! قلمداد کرده اند.

توقع طبیعی از همه تاریخ نگاران و از جمله مورخان مشروطه آن است که نخست: اطلاعاتشان راجع به ماجراهایی که نقل کرده و نسبت به آن تحلیل و داوری می نمایند، کامل و نیز خالی از اعوجاج باشد. در حقیقت، راجع به آنچه که می نویسند و داوری می کنند، علم و آگاهی کافی داشته و اگر جنبه هایی از ماجرا بر خود آنان مستور است، صادقانه، خواننده را در جریان بگذارند و تاریخ را از شایعات سست و اثبات نشده پر نسازند. دیگر آنکه حوادث و رویدادهای تاریخی را بیطرفانه گزارش کنند و حبّ و بغضهای شخصی یا گروهی خویش نسبت به رقبا و مخالفان خود را در گزارشها و تحلیلهای خود دخالت ندهند. و آخر آنکه همه ابعاد و زوایای ماجرا را بیان داشته و ناقص و گزینشی عمل نکنند.

آنچه از بررسی اندیشه و عملکرد مورخان مشروطه همچون ناظم الاسلام کرمانی، ملکزاده، کسروی، یحیی دولت آبادی و دیگران به دست می آید و تشریح آن دفتری مستقل می طلبد، نشان از فقدان این شرایط ضروری در آنان است. به عنوان نمونه، نخستین شرط هر قضاوت «منصفانه ای»، «بیطرفی» قاضی می باشد؛ اما بیشتر مورخان مشهور مشروطه، فاقد این شرط اساسی بوده و پژوهنده تاریخ مشروطیت، در همه جا خود را با احساسات «خصمانه» آشکار مورخانی نظیر کسروی نسبت به روحانیت به ویژه شیخ فضل الله روبه رو می بیند. طبیعی است، این امر، راه را بر اعتماد به گزارش و تحلیل مورخان مزبور درباره حوادث عصر مشروطه و به خصوص مواضع فکری و سیاسی علمای روزگار می بندد و پژوهشگران را وا می دارد که با اقوال و آرای این جماعت به صورت محتاطانه و نقادانه برخورد کنند و اظهارات آنها را پیش از سنجش با مفاد اسناد و مدارک معتبر و دست اول تاریخی نپذیرد.

هشتم: بررسی مشروطیت، بدون پرداختن به مواضع فکری و سیاسی حاج شیخ فضل الله نوری ممکن نیست. شیخ، در مراحل گوناگون تاریخ مشروطیت دخیل و موثر بوده و اگر در تاریخ کشورمان، مشروطیت را، بستر بروز نخستین نزاع جدی و اصولی میان «دین» و «مدرنیزم» به شمار آوریم، در آن هنگامه، شیخ پرچمدار دفاع از دین محسوب شده که هزینه سنگینی نیز بابت این امر پرداخت کرده است.

آنچه درباب تحریف و کتمان حقایق گفتیم، بیش از همه درباره شیخ فضل الله نوری، این شخصیت تاثیرگذار تاریخی، مصداق دارد. چندان که با بررسی «نقادانه» اظهارات غالب مورخین مشروطه درباره وی می توان دامنه وسیع «تحریف حقیقت» را در تواریخ مشروطیت دریافت و از آشنایی با این فاجعه، چراغی برای «بازنگری و بازنگاری» مشروطیت برافروخت و به «واقعیات» این دوران سرنوشت ساز نزدیک و نزدیک تر شد... .

نهم: ملت ما، در قیاس با ملل دیگر، به گونه ای مشخص و ممتاز از «فرهنگی غنی» و «تاریخی پرافتخار» برخوردار است. بی هیچ تعصب و اغراقی باید گفت، در صحیفه تاریخ خونبار این مرز و بوم که هر ورق آن، سرشار از حماسه و ایمان است هزاران چهره گلگون جهاد و اجتهاد و شمشیر و قلم، به چشم می خورد که هر یک به تنهایی می تواند الگوی پرافتخار نسلی باشد و نفخه روح بخش حیات را در کالبد قرن و عصر حاضر بدمد. چنان که در گنجینه فرهنگ زایا و پربارش نیز که همان فرهنگ آسمانی «قرآن و عترت(ع)» است حقایق و سنتهای متعالی الهی و انسانی فراوانی یافت می شوند که به شماره نمی آیند. در نگاهی بی غرضانه، حقیقت جویانه و واقع بینانه به تاریخ ملت همیشه زنده و هماره رزمنده این دیار، به خوبی درمی یابیم که چگونه (تا پیش از هجوم و تجاوز استعمارگران چپ و راست به این آب و خاک) در ستیز با استبدادگران داخل و خارج و پس از آن نیز در عرصه نبرد مستمر با استبداد وابسته داخلی و استعمار خارجی همواره حضوری فعال داشته و با ره توشه ای از آن «فرهنگ پربار»، رهرو این «خط خونبار» بوده است.

بی دلیل نیست که همسایگان طماع و فزونخواه کشورمان در دو سده پیش بریتانیای کبیر و روس تزاری از بدو هجوم و تجاوز همه جانبه خویش به ایران در آغاز قرن 19 م، با مقاومت شگرف مردم این سرزمین روبه رو شدند و در طی درگیریهای سیاسی، نظامی و فرهنگی خود با فرزندان غیور و سلحشور این مرز و بوم دریافتند که استثمار ملت ما، جز از راه «بریدن» و «بیگانه ساختن آنان» با «گذشته های خونبار تاریخ» و «گنجینه پربار فرهنگشان» ممکن نمی باشد. از آن پس، راهبرد شیطانی آنان، بر این شد که از یک سو، ارتباط این ملت را با «فرهنگ» خویش بگسلند تا «شناسه و هویت» خود را گم کند و از دیگر سو، او را از «ریشه و پیشینه» خود بیگانه سازند تا از «راستای» حرکت و «تجارب پر ارج» پدرانش به دور افتد و در نتیجه «بی خود» به «بیراهه ها» زده و مجبور شود، حرکت را نه از نقطه ای که پدران به پایان رسانده اند؛ بلکه از صفر آغاز کند و آزموده ها را دوباره بیازماید و آنگاه به آسانی، چنین قوم «ازخود بیگانه» و «خط گم کرده» را به هر سو که می خواهند برانند.

... و اینک که ملت ما بحمدالله با عبور از گذار خونین انقلابی بزرگ، حاکمیت استبداد و استعمار را واژگون کرده و هم خویش را در سایه نظام «جمهوری اسلامی» مصروف ساختن ایرانی آزاد و آباد ساخته است، بهترین فرصت برای «بازنگری» در تاریخ این مرز و بوم، به ویژه دوران مشروطیت، فرا رسیده است، بازنگری مبتنی بر کاوش «واقع بینانه» حوادث و تحلیل عمیق و همه جانبه آنها (به دور از کلیشه ها و دیکته های حزبی و ایدئولوژیک و...) جهت عبرت گیری از آموزه ها و تجربیات تلخ و شیرین آن.

دهم: تاریخ، آینه عبرت و گنجینه تجارب است و بر مدار اصول و سنن ثابتی می چرخد که ریشه در اراده جاوید و لایزال الهی دارد و سعادت فرد و جمع در دیروز، امروز و فردای تاریخ، مرهون شناخت و رعایت دقیق این سنن در حیات فردی و اجتماعی است... (البته، بایستی از فرو افتادن در دام قیاسهای صوری و سطحی نابجا و ناقص تاریخی پرهیز کرد و به ویژه از خلط میان اوضاع و احوال خاص «گذشته» و «حال» بر حذر بود).

از نظر ما، می توان و بلکه می باید از تاریخ کشورمان (به خصوص از دوران مشروطه) درسهای ارزنده ای همچون نکات زیر را آموخت:

1. لزوم هشیاری در قبال افسونها و تهاجمهای رنگارنگ استعمار.

2. ضرورت تامل و دقت در «ماهیت»، «مبدا» و «مآل» فرمولهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنریِ وارداتی (از غرب یا شرق جهان) و نیز لزوم در نظر گرفتن درجه امکان یا امتناع انطباق آنها با موازین شرعی و سازگاریشان با فطرت و طبیعت خاص ملی دینی مردم این دیار و پرهیز از قبول دربست و کورکورانه نسخه درمانهای وارداتی.

3. وجوب ایستادگی در برابر تحمیلات و تحکّمات قدرتهای استکباری و پایمردی بر سر اصول و مبانی اصیل فکری و فرهنگی خویش.

4. لزوم اتحاد هرچه بیشتر و مستحکم تر میان اهل حق و ولایت و تلاش جهت حلّ و فصل پخته اختلافات سلیقه ای و جزئی و سوق افراد و گروه ها به سوی تعامل و تبادل فکری و علمی دوستانه.

5. عدم تسامح و غفلت نسبت به خطر عوامل نفوذی استعمار و فِرَق ضاله.

6.لزوم پیوند میان «نیرو و نشاط جوانان» با «پختگی و تجربه پیران».

7. پرهیز از عملها و واکنشهای افراطی یا تفریطی و برخوردهای کور و ماجراجویانه.

8. تعقیب رویه عقلایی و شرعی «دفع افسد به فاسد» و پرهیز هوشمندانه از غلتیدن در دام «دفع فاسد به افسد» که این دومی، چیزی جز درآمدن از چاله و غلتیدن در چاه نیست.

9. جلوگیری از افتادن زمام امور و جریانات سیاسی و اجتماعی به دست عناصر خام، ناپخته، احساساتی، عجول، تندرو و ندانم کار خاصه آنان که بقای موجودیت خویش را در غوغاگریها و آشوب طلبی های کور می دانند و تلاش جهت واگذاری زمام و سررشته امور کشور به رجال پخته، حلیم، خبیر، دوراندیش، دلسوز و مجرب.

اینها و امثال اینها، درسهای مهمی است که می توان، بلکه می بایست، از تاریخ گذشته این سرزمین (به ویژه تاریخ مشروطه) فراگرفت و در زمان خویش، بجا و پخته، به کار بست.

پی نوشتها:


1 مائده آیه 48؛ بقره، آیه 176؛ آل عمران، آیه 3.

2 بقره آیه 119.

3 توبه، آیه 33.

4 آل عمران، آیه 62.

5 یوسف، آیه 111.

6 سوفسطایی، مدعی است که بشر، از روزن «ذهن» و خیال خویش به اشیای بیرونی می نگرد و اگر به فرض واقعیتی هم خارج از ذهن آدمی وجود داشته باشد، آنچه که وی به عنوان «عینیات خارجی» می شناسد و ادعا می کند، چیزی جز بازتاب تصاویر آن اشیا بر پرده ذهن او نیست. بر بطلان این نظریه شبه فلسفی، دلایل زیادی اقامه شده که از آن جمله، مخالفت «وجدان» و «حس» خود شخص سوفسطایی بر این نظر است. می گویند، مدقّق شیروانی اندیشمند معروف عصر صفوی نخست چندین دلیل استوار بر خالی بودن حوض بزرگ و پر آب مدرسه اقامه می کرد، به گونه ای که طلاب و فضلا از پاسخ گفتن به دلایل محکم وی خویش را ناتوان می دیدند. آنگاه، خود مرحوم شیروانی، دست در زیر آب حوض می کرد و در حالی که به قوّت آن را بر سر و روی طلاب می پاشید و آنها از ترس خیس شدن بیشتر، گام واپس می نهادند، می گفت: «به این دلیل، حوض آب دارد و آن دلایل، همگی باطل است! زمانی که پاهای شخص سوفسطایی را به فلک بستند یا گُل آتش را در کف دستش نهادند، از شدت درد فریاد خواهد زد و همچون دیگران با گوشت و پوست خویش، سوزندگی آتش یا درد ضربات چوب را حس و تصدیق خواهد کرد.»

7 یوسف، آیه 109 و نیز ر. ک، حج، آیه 46؛ روم، آیه 9؛ فاطر، آیه 66؛ غافر، آیه 21 و 82؛ و محمد«ص»، آیه 10.

8 نحل، آیه 36؛نمل، آیه 69، عنکبوت، آیه 20؛ روم، آیه 42.

9 بقره، آیه 276.

10 تعبیر مقام ثبوت و اثبات، دو اصطلاح رایج در حوزه های علوم دینی است که ما نیز در حوزه تحقیقات و پژوهشهای تاریخی، از آن بهره جسته ایم.

11 نکته ای که مورد غفلت یا سوءاستفاده قرار می گیرد آن است که در بسیاری از اوقات، ملاحظات و محذورات «مقام اثبات»، مستقیم یا غیرمستقیم، خود را بر «مقام ثبوت» تحمیل می کند و به بهانه اینکه گفتن فلان حقیقت تاریخی به مصلحت جامعه یا نظام یا... نیست، اصولا در مقام ثبوت نیز آن را به گونه ای مورد تحقیق و بررسی قرار می دهند که واقعیت آن به گونه دیگری درک و فهم می گردد! حال آنکه، چنان که گفتیم، برای شناخت واقعیت، بایستی آن را بی پروا و بدون هر نوع ملاحظه، مورد بررسی قرار داد و ابعاد و لایه های مختلف آن را نیک دریافت، آنگاه آن حقیقت فهمیده شده را (تماما یا بعضا به حسب اقتضای مصالح ملی و اخلاقی و...) برای خواص یا عامه مردم بازگفت؛ زیرا چه بسا، درک (درست) واقعیت مورد بحث (مقام ثبوت)، در تشخیص ما نسبت به مصلحت یا مفسده بیان آن (در مقام اثبات) به طور کامل تاثیر گذارد و بیان چیزی را که نخست فکر می کردیم، افشای آن به زبان مصالح ملی است، در نتیجه دستیابی به تصویر (جدیدی) از آن واقعیت، موافق با مصالح ملی، بلکه ضروری و لازم بیابیم.

از آنچه گفتیم نتیجه می گیریم، که مقام «ثبوت» و «اثبات» هریک اقتضائات و ویژگیهای خاص خود را دارند که نباید میان آنها هیچ گونه خلط و اشتباهی صورت گیرد و اقتضائات یکی بر دیگری تحمیل گردد.

12 مردم ایران، از همان اوایل ورود اسلام به این سرزمین، علی(ع) پرچمدار عدالت اجتماعی و تساوی نژادی اسلامی را، خار در چشم و استخوان در گلو، از بین همه چهره های کاذب بازشناختند و پس از آن نیز در دوران سیاه حکومت اموی که ملجا و پناه همه قیامهایی بود که به رهبری سادات بنی فاطمه(ع) و سودای به خلافت رساندن خاندان پیامبر(ص) و درهم شکستن خلافت جور حاکم انجام می شده و نقطه عطف آن قیام یکپارچه فراگیر این سرزمین به رهبری ابومسلم که در پایان، بنی العباس آن را از مسیر عمویش منحرف ساختند و فراموش نکنیم که بنی العباس نیز در آغاز به عنوان رضا من آل محمد(ص) از مردم بیعت می گرفتند و سپس در راستای خونبار تاریخ این ملت، هرگاه یک نهضت یکپارچه و فراگیر مردم این سرزمین پیروز می شده، حکومتهای شیعی زمام امور را به دست می گرفته اند و یا دستگاه حاکم رنگ شیعی می یافته است همچون حکومت آل بویه، برخی بازماندگان مغول، سربداران، آل تیمور و بالاخره صفویه که به وحدت و یکپارچگی ملی و رسمیت مذهبی این سرزمین جامه عمل پوشاندند تا... امروز، همگی بیانگر همین حقیقت جاوید هستند و هرگونه بررسی تاریخی، بی توجه به این سنت لایزال، گنگ، نارسا و ابتر خواهد بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان