نقد و تحلیل امیرمؤمنان (ع) از حکومت های پس از پیامبر (ص) (۴)

در شماره گذشته به قسمتی از نقد و تحلیل های خاص امیر مؤمنان علی علیه السلام اشاره شد، و اینک دنباله مطلب علیهم السلام

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

در شماره گذشته به قسمتی از نقد و تحلیل های خاص امیر مؤمنان علی علیه السلام اشاره شد، و اینک دنباله مطلب علیهم السلام

نقدهای وارد بر عثمان

هرگاه سنگ اول یک ساختمان کج گذاشته شود، آن ساختمان هرچه بالاتر رود، نه تنها راست نمی شود، بلکه کج تر هم می شود .

در آغاز خلافت خلیفه سوم انحرافات چندان محسوس و ملموس نبود و این امکان وجود داشت که از راه عوام فریبی و پرده پوشی، جلوی انفجار احساسات مردم گرفته شود و افکار عمومی مهار گردد، ولی به مرور زمان، انحرافات و اختلاسات، چهره خود را آشکار کرد و دیگر ظاهرسازی و پرده پوشی برای مهره های اصلی حکومت ممکن نبود . مردم فهمیدند که در این مدت بیست و پنج سال، سرشان کلاه رفته و به همین جهت بر خلیفه سوم شوریدند و او را به قتل رسانیدند و با اصرار و خواهش و التماس، علی علیه السلام را بر سر کار آوردند . حضرتش فرمودند:

«فما راعنی الا و الناس کعرف الضبع الی، ینثالون علی من کل جانب حتی لقد وطی ء الحسنان و شق عطفای، مجتمعین حولی کربیضة الغنم » (1) .

«هیچ چیزی مرا به صدمه نینداخت، جز این که مردم مانند موی گردن کفتار، به دورم ریختند و از هر طرف بر من هجوم آوردند، تا آنجا که حسنین علیهما السلام زیر دست و پا رفتند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد، آنها همانند گله گوسفند در آغل، دور مرا گرفتند» .

این عبارات، بیان کننده امواج پرخروش و جوشش شدید احساسات آگاهانه مردم است . آری آن روزها شعور و شعار به هم آمیخته بود و ثمره شیرین آن، حکومت مبارکی بود که بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، زمینه تحقق آن فراهم گشت، ولی افسوس که با فرو نشستن احساسات مردم، توطئه ها آغاز گشت و دملهای چرکین سر باز کرد و خونابه ها و کثافات خود را بر فضای جامعه ریخت و فتنه ها و جنگها آغاز گشت; راه را بر اصلاحات علوی بست و عرصه را بر دین داران متعهد و مخلص تنگ کرد . حضرتش دراین باره فرمودند:

«فلما نهضت بالامر، نکثت طائفة و مرقت اخری، و قسط آخرون، کانهم لم یسمعوا کلام الله، حیث یقول: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا و العاقبة للمتقین » (2) بلی، و الله لقد سمعوها و وعوها» (3) .

«هنگامی که قیام به وظیفه کردم، گروهی بیعت شکنی کردند; گروهی منحرف شدند و گروهی از اطاعت من شانه خالی کردند . گویی سخن خدا را نشینده بودند که: «این خانه آخرت برای کسانی است که در روی زمین اراده برتری و فساد نکنند و عاقبت از آن پرهیزکاران است » آری! به خدا شنیده بودند و در خاطر داشتند» .

در حقیقت خلافت خلیفه سوم که نمونه بارزی از ظلم و فساد، تبعیض و تضییع حقوق مردم بود، ثمره تلخ خلافت دو خلیفه پیشین بود، چنان که در مظالم وی نیز شریکند . چرا که علت تامه روی کار آمدن عثمان بودند . در نقدها و تحلیل هایی که امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره خلیفه سوم دارد، نکات جالبی موجود است که با استفاده از نهج البلاغه پی می گیریم .

1 . خلافت عثمان، مولود کینه و تعصب

در توضیحات گذشته معلوم شد که در روی کار آمدن عثمان نقش اصلی را سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف ایفا کردند . اولی با علی علیه السلام کینه و دشمنی دیرینه داشت و در فرصت مناسب، زهر کینه و عداوت خود را ریخت و امت را از امامت عدل و تقوای علوی برای چندین سال محروم کرد . دومی برایش فرق نمی کرد که چه کسی خلیفه باشد . آنچه برایش مهم بود، حفظ گنجها و ثروتهای قارونی خود بود . اگر عثمان خلیفه شود، او با یک تیر دو نشانه می زند . هم حرمت داماد را حفظ کرده و هم منافع خودش به نحو احسن، تامین می شود . بنابراین، طمع و تعصب دست به دست هم دادند و او را وادار کردند که برای روی کار آمدن عثمان تلاش کند .

راستی بدا به حال امت و ملتی که در تعیین سردمداران آنها عقل و ایمان و تقوا دخالت نداشته باشد، بلکه طرفداری های تعصب آمیز و دشمنی های شخصی مؤثر باشد .

علت قریب روی کار آمدن عثمان کینه و تعصب و طمع; و علت بعید آن، توطئه ها و نقشه هایی بود که فعلا جای بحث درباره آنها نیست و از سالها پیش - بلکه در دوره حیات پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله آغاز شده بود .

خواننده گرامی می تواند با مطالعه خطبه شقشقیه در کتاب شریف نهج البلاغه (4) این حقیقت را دریابد .

2 . رفت و آمد میان نثیل و معتلف و عیاشی

برخلاف دو خلیفه پیش که از جهت زندگی شخصی به ظاهر زاهدانه عمل می کردند یا به حد متوسط قانع بودند، عثمان در شکم بارگی و تن پروری نمونه بود و چندان افراط می کرد که حضرت او را به شتری تشبیه کرد که دو جانب شکمش از کثرت اکل و شرب، باد کرده و همواره مابین چراگاه و محل تخلیه شکم در رفت و آمد است . عبارت «. . نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه ...» (5) . را که قبلا نقل کردیم، حضرتش درباره «ثالث القوم » یعنی عثمان فرموده است .

3 . تعصب فامیلی و قوم و خویش بازی

سال های 24 تا 35 هجری را باید برای امت اسلامی، سالهای سیاه نامید . در این چند سال، اسما و عملا عثمان; خویشان و اقارب اموی وی حاکمیت مطلق داشتند و بلعیدن اموال عمومی و غارت بیت المال، شغل آنها بود . در این مدت، جز امیرمؤمنان علی علیه السلام که تذکراتی خیرخواهانه می داد، هیچ کس جرات اعتراض و انتقاد نداشت . خلیفه سوم حدود الهی را به خاطر اقوام خود تعطیل می کرد، چنان که از اجرای حد شرابخواری بر برادر مادری خود، امتناع می ورزید و اگر علی علیه السلام دخالت نمی کرد، حد الهی در مورد وی تعطیل می شد . حضرتش در این باره فرمودند:

«و قام معه بنو ابیه، یخضمون مال الله خضم الابل نبتة الربیع » (6) .

«خویشاوندان پدریش با او ایستادند و به خوردن بیت المال پرداختند، همان گونه که شتر، مهار برد و گیاه بهاران چرد» .

بنابراین، خلیفه سوم در معرض دو خطر قرار گرفته بود: یکی شکم بارگی و دیگری اقوام و خویشاوندان جاه طلب و مال پرست . هر حکومتی هر اندازه مقتدر باشد و جامه قداست دینی به تن کند، اما از این دو خطر پرهیز نکند، آسیب می پذیرد .

4 . خروج از محور حق

خلیفه سوم در اواخر دوره حکومت خویش بر اثر افراطکاریها و حیف و میل اموال عمومی و عدم توجه به خواسته های مردم مسلمان، در معرض انتقادات شدید بوده، به گونه ای که شورش و قیام مردمی را در پی داشت، ولی او شرایط موجود را ارزیابی نکرد و پیش از شورش، وی به تذکرات خیرخواهانه امیرمؤمنان علی علیه السلام و نصایح مشفقانه آن بزرگوار بی اعتنایی نشان می داد . سرانجام کارش به اینجا کشید که حضرت در باره اش فرمود:

«الی ان انتکث فتله و اجهز علیه عمله، و کبت به بطنته » (7) .

«تا اینکه رشته های او به دست و پایش پیچید و عمل او مایه گرفتاری و بدبختیش شد و پرخوری به خواری و سرنگونیش انجامید» .

رفتار عثمان و خویشاوندانش با مردم، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر و ابوذر غفاری برای مسلمانان غیر قابل تحمل بود، هم چنان که او با مصریان; که از دست والی خود (عبدالله بن ابی سرح) به تنگ آمده بودند، دو رویی کرد . از سویی، او را عزل کرد و محمد بن ابوبکر را ولایت داد و از سوی دیگر، به والی پیشین نوشت که محمد را بکشد (8) .

خلیفه سوم با همه محبت ها و دل سوزی های حضرت با وی، وقتی که در محاصره مردم بود، نامه ای توسط عبدالله بن عباس برای حضرت فرستاد و از او خواست که به ینبع بر سر مال خود رود تا مردم نام او را برای خلافت کمتر برند پیش از این هم از حضرت چنین خواسته بود . از این رو، حضرت فرمودند:

«یابن عباس، ما یرید عثمان الا ان یجعلنی جملا ناضحا بالغرب اقبل و ادبر بعث الی ان اخرج ثم بعث الی ان اقدم، ثم هو الآن یبعث الی ان اخرج و الله لقد دفعت عنه، حتی خشیت ان اکون آثما» (9) .

«پسر عباس، عثمان جز این نمی خواهد که من مانند شتر آبکش باشم . با مشکی بزرگ بیایم و برگردم . برای من فرستاد که بیرون روم، سپس فرستاد که برگردم و اکنون فرستاده است که بروم . به خدا کوشیدم که از او دفاع کنم . تا آنجا که ترسیدم گناه کار باشم » .

قطعا اگر مدافعات امیرمؤمنان علیه السلام نبود، بساط حکومت خلیفه سوم زودتر برچیده می شد . وی اگر از رهنمودهای حضرت، عاقلانه بهره می گرفت، کارش، به خفت و خواری و مرگ ذلت بار نمی انجامید .

حضرت در نامه ای به معاویه، ضمن رد تهمت وی درباره حسد و بغی آن بزرگوار نسبت به خلفا فرمودند:

«و ما کنت لاعتذر من انی کنت انقم علیه احداثا، فان کان الذنب الیه ارشادی و هدایتی له، فرب ملوم لا ذنب له و قد یستفید الظنة المتنصح » (10) .

«از این که بر عثمان به خاطر برخی بدعتها خرده گرفتم، پوزش نمی خواهم . اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسا سرزنش شده ای که او را گناهی نیست و گاهی اندرزگو در معرض بدگمانی است » .

5 . ترجیح بلا مرجح

هرچند متکلمان اشعری ترجیح بلامرجح را تجویز کرده اند، ولی حقیقت این است که این را نه عقل می پسندد، نه شرع . آنها بر این مطلب استدلال نکرده اند، بلکه چون در حل پاره ای از مشکلات در مانده اند، با ذکر چند مثال، قضیه را تمام شده تلقی کرده اند .

یکی از موارد درماندگی آنها، مساله خلافت است . در این مساله مهم و سرنوشت ساز، بدون هیچ مرجحی، افرادی ترجیح داده شدند و فردی را که از هر لحاظ، راجح بود، مرجوح شناختند .

این را همه می دانستند . حتی خود خلفا، به همین جهت است که وقتی بر بیعت با عثمان گرفته شد، فرمود:

«لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری » (11) . «دانستید که سزاوارترین مردم به خلافت، منم » .

قاعده این است که عقیده در عمل تاثیر کند . انسان باید اعمال خود را بر افکار و عقاید خود منطبق سازد . ولی در اینجا، الگوی عقیده را از روی عمل ساختند . چون در نصب خلیفه، مرجوح را بر راجح - نه مساوی را بر مساوی - ترجیح داده بودند، ناچار شدند که در مسائل کلامی قائل به ترجیح بدون مرجح شوند .

شخصیت بزرگوار اسلام - که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان امت، بی همتا و یگانه است - این ظلم آشکار را به یک شرط پذیرفته و در ادامه سخن فوق فرموده است:

والله لاسلمن ما سلم امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة، التماسا لاجر ذلک و فضله و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه » (12) .

«به خدا سوگند، تا کارهای مسلمانان، به سلامت انجام گیرد و به کسی جز من ستمی نرسد، تسلیم می شوم و این، به خاطر طلب اجر و فضیلت گذشت و دل نبستن به زر و زیوری است که شما شیفته و دل باخته آن شده اید» .

آری شرط قبول چنین ظلم آشکاری، رعایت حقوق مسلمانان است . اگر خلیفه مرجوح، فقط به ضایع کردن حق مسلم علی علیه السلام قناعت کند، ولی حقوق مسلمانان را پایمال نکند، او آماده گذشت و اغماض است . او بزرگتر و شایسته تر از این است که به خاطر شخص خود، به مبارزه پردازد و لب به انتقاد گشاید . او - تا آنجا که مربوط به حق شخصی خودش بود - از خلیفه دفاع کرد و به خاطر حفظ مصالح عالیه اسلام، از حق شخصی خود چشم پوشید .

طیفی که خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام را برنمی تابید، می دانست که محور همه فضایل، اوست . و آگاه بود که رقیب، به هیچ وجه با او قابل مقایسه نیست . آری حجت بر همگان تمام بود .

در عین حال، او را به حسد و بغی، متهم می کردند و از این رهگذر سعی می کردند که شخصیت او را در انظار مردم ساده لوح، کوچک جلوه دهند .

در نهایت بعد از قتل عثمان، معاویه در نامه ای به محضر حضرت، به چنین دسیسه ای روی آورد و او را متهم به بغی و حسد کرد (13) ; حال آن که خود او مظهر بغی و حسد بود و بر خلیفه ای که، هم برگزیده خدا و رسول صلی الله علیه و آله بود و هم به انتخاب واقعی مردم، زمام امر را به کف گرفته بود، سرکشی کرد .

او می خواست با چنین ترفندی خلیفه سوم را مظلوم نشان دهد و خود را به عنوان کسی که در راه احقاق حق قیام کرده، جلوه دهد . اما حضرت در پاسخش فرمودند:

«فاینا کان اعدی له و اهدی الی مقاتله؟ امن بذل له نصرته فاستقعده و استکفه؟ ام من استنصره فتراخی عنه و بث المنون الیه حتی اتی قدره علیه؟» (14) .

«کدام یک از ما دشمنی اش بیشتر و در جنگ با وی راهبرتر بود؟ آیا آن که از یاری وی دریغ نداشت و او را به نشستن و رسیدن به کار مردم وا می داشت یا آن که از او یاری طلبید، از یاری او سستی ورزید و سپاه مرگ را بر او پراکند، تا به سرنوشت خود گرفتار شد» .

خلاصه گروهی که عثمان را بر سر کار آورده بود، هم مرجوح را بر راجح مقدم داشته بود، هم علی علیه السلام را به گناهی که دامنش از آن پاک بود، متهم می کرد و هم خود در خون خلیفه سوم به واسطه ترک نصرت و یاری شریک بود .

پی نوشت:

1) نهج البلاغه فیض، ص 51، خطبه 3 .

2) قصص، 83 .

3) همان، خطبه 3، ص 51 .

4) همان، ص 46 تا 53، خطبه 3 .

5) همان، ص 50 .

درباره این خطبه نوشته اند که در وسط سخن، شخصی از اهل بادیه نامه ای به دست حضرت داد و حضرت به مطالعه نامه مشغول شد . هنگامی که قرائت نامه به پایان رسید، ابن عباس تقاضا کرد که سخنش را ادامه دهد . حضرت فرمود: «هیهات یابن عباس تلک شقشقة هدرت ثم قرت » این، شقشقه یا کف دهان شتر بود که بیرون آمد، سپس قرار گرفت یعنی فریاد مظلومانه ای بود که برخاست و آرام گرفت . (نگاه کنید به ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، صفحه 46 و 47) .

6) همان .

7) همان، ص 7 .

8) تتمة المنتهی، ص 7 .

9) نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 240، ص 269 .

10) فیض الاسلام، شرح نهج البلاغه، نامه 28، ص 901، پاراگراف 12 .

11) همان، ص 171، خطبه 73 .

12) همان .

13) همان، نامه 28، ص 293 .

14) همان .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر